83/03/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره هود/آیه 79 تا 83
﴿قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ﴾ ﴿قَالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ﴾ ﴿قَالُوا يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لاَ يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ﴾ ﴿فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَ أَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ﴾ ﴿مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ مَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ﴾
بقيه نكاتي كه در ذيل اين آيات مطرح است عبارت از اين است كه اصل ملائكه آنها كه جزء مدبّرات «أرض» هستند كارهاي زمين به عهده آنها است مرتب به اذن خدا در محدوده زمين تردد دارند گاهي يك كرامتي نصيب انسان ميشود انسان آنها را ميبيند گاهي نميبينيد معجزه يك پيامبري(عليه الصلاة و عليه السلام) اگر نصيب كسي شود ممكن است چنين انساني فرشته را ببيند همانطوري كه در حالت رويا ميبيند در حالت بيداري هم ببيند اينكه گفتند اگر كسي اذان و اقامه بگويد دو صف از ملائكه به او اقتدا ميكنند و اگر اذان نگويد فقط اقامه بگويد يك صف از ملائكه به او اقتدا ميكنند و اين جمله معروف «الْمُؤْمِنُ وَحْدَهُ جَمَاعَةٌ»[1] را به همين تطبيق كردهاند يعني فرشتگان در مساجد و غير مساجد حضور دارند منتها گاهي افراد آنها را ميبينند گاهي نميبينند نظير اينكه سراسر جهان مسبّح حقند تكبيرگوي حقند تحميدگوي حق هستند گاهي انسان حالي پيدا ميكند كه صداي تسبيح موجودات را ميشنود گاهي هم نميشنود و گفتند معجزه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلم) در اين نبود كه آن سنگ ريزه را به تسبيح يا شهادت گويا كرد معجزه در اين بود كه پرده غفلت را از گوش ابوجهل يا مخاطب ديگر برداشت كه آنها صداي تسبيح اين سنگريزهها را بشنوند بنابراين فرشتگان تردّد دارند حضور دارند گاهي انسان توفيق ديدن آنها را دارد گاهي ندارد چه فرشتگاني كه مربوط به رحمت باشند و چه فرشتگاني كه مربوط به عذاب باشند.
مطلب ديگر آن است كه آنچه كه براي حضرت مريم(سلام الله عليها) اتفاق افتاد حضور جبرئيل(سلام الله عليه) نبود چون در قرآن ندارد ما جبرئيل را براي او فرستاديم دارد ﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً﴾[2] آن روح چه فرشتهاي از فرشتگان الهي بود در قرآن كريم نيامده، شايد وجود مبارك جبرئيل(سلام الله عليه) نبوده است و اگر احياناً در بعضي از ادلّه نقلي سخن از جبرئيل است ممكن است زيرمجموعه آن حضرت باشند خود جبرئيل كه از حاملان عرش است بعيد است براي اين كار نزول كرده باشد.
سؤال: ...
جواب: آن ﴿تَنَزَّلُ الْمَلاَئِكَةُ وَ الرُّوحُ﴾[3] اينگونه شد نه روح هرجا در قرآن كريم است منظور يا جبرئيل است يا احزاب جبرئيل، در آياتي نظير ﴿تَنَزَّلُ الْمَلاَئِكَةُ وَ الرُّوحُ﴾ آنجا گفتند كه منظور از روح يا حضرت جبرئيل(سلام الله عليه) است يا فرشتهاي است اعظم از جبرئيل، نه روحي كه در آيه ﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا﴾ و مانند آن است. مطلب بعدي آن است كه انبيا(عليهم السلام) به اذن الهي خوف و حزني ندارند لكن هر حادثه اعجازآميزي كه رخ ميدهد اولين بار آنها اگر ندانند متأثّر ميشوند بعد وقتي فهميدند براي آنها عادي است وجود مبارك حضرت ابراهيم اين بود، وجود مبارك حضرت لوط اينچنين بود، لكن با اينكه پيامبرند اگر چنانچه فرشتههاي عذاب آمدند بالأخره اين رعب هست. پس دو مطلب است يكي اينكه براي اولين بار ممكن است اينها هراسناك شوند بعد به عنايت الهي آرام شوند و ديگران اينچنين نيستند، دوم اينكه وقتي بفهمند كه فرشته عذابند يا مال خود آن منطقهاند يا منطقه ديگر بالأخره نزول فرشته عذاب نشانه قهر الهي است و اين هراس را به همراه دارد.
مطلب بعدي آن است كه حضرت لوط(سلام الله عليه) از حيثيت و آبروي خودش نگران بود و از طرفي از فشار آنها هم در زحمت بود لذا فرمود ﴿لاَ تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي﴾[4] حيثيت مرا نبريد آبروي مرا حفظ كنيد از خودش درباره خودش احساس خطر ميكرد فرشتگان(سلام الله عليهم) به لوط(سلام الله عليه) گفتند ﴿لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ﴾ اينكه شما نگرانيد آنها به شما دسترسي ندارند شما گفتيد ﴿لاَ تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي﴾ و ﴿هٰذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ﴾[5] و مانند آن آنها به شما دسترسي ندارند. مطلب بعدي آن است كه شما گفتيد اي كاش يكي از اين دو امر حاصل بود يا من يك تواني ميداشتم كه شما را دفع ميكردم يا يك مأمني ميداشتم كه از دست شما نجات پيدا ميكردم ﴿لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً﴾ كه شما را دفع ميكردم يا نه به ركن شديدي پناهنده ميشدم كه از دست شما در امان باشم فرشتگان(سلام الله عليهم اجمعين) فرمودند اين هر دو تأمين است هم خدا يك قدرتي داد كه با آن قدرت آنها را سرجايشان مينشانيم يا عذاب ميكني و هم يك نعمتي نصيب تو كرد كه تو را از دست اينها سالم نگه ميدارد هر دو خواسته شما حاصل شده است و ميشود اينكه شما ميگوييد ﴿لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ﴾ هر دو حاصل است براي اينكه اينها كه ﴿لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ﴾ به تو دسترسي ندارند، پس تو از خطر اينها در اماني ميماند تنبيه اينها و نجات تو، تنبيه اينها طبق مأموريت الهي به عهده ما است كه ﴿لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجَارَةً﴾[6] و مانند آن، نجات تو هم به اين است كه ﴿فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ﴾ پس هم نجات شما تأمين است هم سقوط آنها در نظر گرفته شده هم اصلاً به تو دسترسي ندارند تا بتوانند آسيبي به تو برسانند وقتي گفتند «نال منه» يعني بالأخره يا از آبروي او گرفت يا از مال او گرفت يا از بدن او گرفت بالاخره به او آسيب رساند اين را ميگويند «نال منه» اما وقتي گفتند «وصل اليه» يعني به او رسيد حالا بعد از اينكه دسترسي پيدا كردند يا با مال او يا با آبروي او يا با جسم او آسيب ميرسانند فرشتگان فرمودند اينها اصلاً به تو دسترسي ندارند نه تنها «لم ينالوا» ﴿لَنْ يَصِلُوا﴾ يك وقتي سخن «لم ينالوا» است يك وقت سخن از ﴿لَنْ يَصِلُوا﴾ است فرمود اينها اصلاً به تو نميرسند كسي كه ديگري را تعقيب ميكند اول بايد به او برسد بعد به او آسيب برساند فرشتگان به حضرت لوط(عليهم السلام) فرمودند اينها اصلاً به تو دسترسي پيدا نميكنند.
سؤال: ...
جواب: نه، براي اينكه اينكه ميگويد ﴿أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ﴾ يا ﴿لِي بِكُمْ قُوَّةً﴾ آنها در جمع مهمانها يكجا خود را ميديد ﴿أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ﴾ يعني «او آوي بما له من الضيف» و مانند آن، اين مجموعهاي كه مال من است آن ضمير مفرد آورد اما بالأخره بچههاي او دخترهاي او بايد در معرض خطر نباشند اينكه ميگويد من يعني آنچه كه زير مجموعه من است و من مسئوليت آنها را به عهده دارم اينها در امان باشيم لذا از دخترهاي خود فرزندان خود و از ساير اعضاي خانواده هم جداگانه نام نبرد اينكه فرمود ﴿أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ﴾ يعني من و اهل من، من و «ضيف» من آن كه حفظش به عهده من است فرشتگان گفتند ما از طرف خداي سبحان مأموريم همين كه اين جمله را گفتند آن رعب و هراس رخت بربست بعد نسبت به آن دو خواسته او هم پاسخ تعيين كننده دادند فرمودند شما گفتيد ﴿أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً﴾ بله آن قوة الهي را خدا به ما عطا كرده است كه براي تعذيب اينها آمادهايم گفتي ﴿أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ﴾، بله يك جايي هم براي شما تعيين كرديم كه شما محفوظيد ﴿فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ﴾ در آيات ديگر هم دارد ﴿وَ امْضُوا حَيْثُ تُؤْمَرُونَ﴾[7] برويد آنجايي كه مأموريد ما براي شما فراهم كرديم پس هم ﴿رُكْنٍ شَدِيدٍ﴾ كه عنايت الهي است در بالين شما است و هم ﴿لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً﴾.
سؤال: ...
جواب: اينها افراد عادي هستند كه ميآيند تا ذات اقدس «إله» معرفي نكند، تا خودشان را معرفي نكنند، اينها كه «عالم الغيب و الشهاده» بالذات نيستند اين را ذات اقدس «إله» در همين سورهٴ مباركهٴ هود به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَ لاَ قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هٰذَا﴾[8] فرمود: اخبار غيب را خداي سبحان به شما اعلام ميكند اگر خدا اعلام نكند قبل از اعلام خدا نميدانيد؛ فرمود: ﴿تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَ لاَ قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هٰذَا﴾ هر پيغمبري اينطور است آني كه ذاتاً «عالم الغيب و الشهاده» است ذات اقدس «إله» است انبيا با تعليم الهي با وحي الهي عالم به غيب ميشوند اينجا هم وجود مبارك لوط(سلام الله عليه) با اعلام فرشتگان از خصوصيات آگاه شدند.
﴿يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ﴾ اين جواب به منزله متن است آنچه كه ميآيد به منزله زيرمجموعه اين شرح است ﴿لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ﴾ گفتي ﴿لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً﴾ گفتي ﴿لاَ تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي﴾ اينها تأمين است نه تنها «لن ينال» بلكه ﴿لَنْ يَصِلُوا﴾ گفتي ﴿أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ﴾ اين هم تأمين است ﴿فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ﴾ اين ﴿وَ لاَ يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ﴾ نظيرش در قصه حضرت موسي(سلام الله عليه) گذشت كه وقتي ذات اقدس «إله» دستور داد به موسي و هارون(عليهم السلام) كه شهر را ترك كنيد مؤمنان را به همراهتان ببريد آن روايتي كه آن روز هم مبسوطاً خوانده شد اين بود تا يك كسي رفت پدرش را نصيحت كند يا پدري رفت پسرش را نصيحت كند بالأخره عذاب آمد و همه را از بين برد وقتي عذاب ميآيد كسي نبايد خود را در جمع معذّبان حاضر كند اينجا هم فرمود مبادا به عقب برگردي، مبادا به خانهتان توجه كنيد، به بازماندگانتان توجه كنيد، به قبيله توجه كنيد خود همين اين نافرماني خدا محسوب ميشود توجه به خانه توجه به بازماندگان توجه به ارحام وقتي فرمان الهي آمده است ديگر رابطه قطع است اگر رابطه قطع است شما ديگر برنگرديد به اينها توجه داشته باشيد؛ لذا فرمود ﴿لاَ يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ﴾ اين ﴿إِلاَّ امْرَأَتَكَ﴾ همانطوري كه در بحث ديروز ملاحظه فرموديد استثناي از اهل است ﴿ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ ... إِلاَّ امْرَأَتَكَ ﴾ نه ﴿لاَ يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ﴾ يعني همه اين اعضاي خانواده را كه مسلمان شدهاند مؤمند آنها را به همراه ببر مگر همسرت كه در رديف كافران است و ايمان نياورده بود ﴿إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ﴾ بعد شايد براي اينكه كمي توبه كنند و مانند آن تا صبح فرصت دادند كه اينها بلكه برگردند احتمال هست شايد وجود مبارك لوط(سلام الله عليه) اين مهلت را هم زياد ميدانست كه اي كاش عذاب سريعاً ميآمد براي اينكه از دست اينها به ستوه آمد حالا آن مهمانها همان آن يك لحظه تحمل كردند كه چنين است. گناه وقتي در آن حدّي باشد كه حد شرعيش اعدام است معلوم ميشود به اينكه ﴿وَ تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ﴾[9] است و كاري بيسابقه هم هست كه وجود مبارك لوط فرمود ﴿مَا سَبَقَكُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِينَ﴾[10] و اين رسوايي دامنهدار را هم آنها ساليان متمادي مرتكب شده بودند شايد وجود مبارك لوط(سلام الله عليه) گفته باشد به اينكه يك شبي را هم به آنها مهلت دهيد اين طولاني است آنها گفتند ﴿أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ﴾ اينچنين نيست كه خيلي طول بكشد صبح نزديك است هم شما ميتوانيد خودتان را نجات دهيد كسي شما را نميبيند و هم صبح خيلي طول نميكشد ﴿أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ﴾.
سؤال: ...
جواب: برخي از اهل تفسير ﴿مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ﴾ را به معناي رغبت معنا كردند ﴿مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ﴾ يعني ما رغبتي نداريم اين تفسير «لا علاجي» است اما آن تفسيري كه قبلاً سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) بيان فرموده بودند يك تفسير محققانه است يك قومي وقتي آلوده ميشود اين را قانون ميدانند نظير آنچه كه در جاهليت قانون ميپنداشتند.
وقتي به اين حد رسيد ﴿أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ﴾ ديگر اينها حركت كردند يعني حضرت لوط با آن اعضاي مومن منزلشان حركت كردند به استثناي همسر و صبح هم فرا رسيد ﴿فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا﴾ اين همان امر ﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾ است كه ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾[11] ، ﴿جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَ أَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ ٭ مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ﴾ برخي از آثار اين عذاب در سورهٴ مباركهٴ حجر به اين صورت آمده است آيهٴ 72 به بعد سورهٴ حجر اين است كه فرمود ﴿لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾[12] اينكه فرمود ﴿لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾ ذات اقدس «إله» به عمر و حيات و زندگي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله علي و آله و سلّم) سوگند ياد ميكند كه اينها مستانه به سر ميبرند در سكرند قبلاً هم اين نكته بازگو شد كه قسمهاي قرآن در مقابل بيّنه نيست، بلكه به بيّنه است قسمهايي كه در محاكم بشري هست در مقابل بيّنه است؛ يعني مدّعي بيّنه اقامه ميكند و منكر سوگند ياد ميكند «البَيِّنَةُ على المُدَّعِي و اليمينُ على مَنْ أَنْكر»[13] ولي قسمهاي قرآني به بيّنه است نه در مقابل بيّنه مثل اينكه كسي ادعا كند الان روز است و سوگند ياد كند و بگويد قسم به اين آفتاب الآن روز است اين قسم به دليل است و نه به بيگانه تحليل قالبي سوگندهاي قرآن كريم به همان بيّنه است خداي سبحان ميفرمايد اينها در سَكرتند مستند در حال سُكرند دليلش سوگند ياد كردن به زندگي يك انسان عاقلِ هشيارِ بيدار است فرمود قسم به زندگي تو اينها مستانه به سر ميبرند چون زندگي تو كه عقل «ممثّلي» معيار است تو كه عقل «ممثّلي» اگر زندگي آنها را با اين عقل «ممثّل» بسنجيم ميبينيم مستانه است هيچ با اين هماهنگ نيست. به جان تو؛ يعني به عمر تو قسم ـ معمولاً چون قسم زياد استعمال ميشود و ذَمّه هم سنگين است عُمر را عَمر ميخوانند «لعَمرك» يعني «لعُمرك» قسم به عمر تو يعني به زندگي تو ـ اين زندگي تو كه با عقل همراه است اين دليل است كه اينها در حال سُكرند ﴿لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾ كارهايي را انجام ميدهند كه در حيوانات هم نيست كارهايي را انجام ميدهند كه ﴿وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[14] و مانند آن ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ﴾[15] اين صدايي كه ميآيد هم امر الهي و هم تشر الهي است گاهي ميفرمايد صيحه ما اينها را گرفته است، در جريان عذاب قوم ثمود هم «رَجفه» بود، هم «امر» بود، هم «صاعقه» بود، هم «صيحه» بود و مانند آن همه اينها در يك حادثه خارجي منطبق است «رَجفه» داشتن، لرزيدن زمين، «صيحه» و آن خروشي كه پيدا ميشود همه اينها از آن عذاب خاص حكايت ميكند؛ يعني اين رخداد همه آن اوصاف را دارد و در هر آيه به گوشهاي از گوشههاي آن عذاب اشاره ميشود در اينجا از امر الهي به صيحه ياد كرده است ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ * فَجَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَ أَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ﴾[16] حالا اين نزول سنگريزهها از بالا بعد از جريان جعل عالي سافل و جعل سافل عالي است يا همزمان است در اينجا چون با «فا» عطف نشده با واو عطف شده ممكن است همزمان باشد تقديم و تاخير لفظي هم نشانه تقديم و تاخير خارجي نيست. فرمود ما اين كار را كرديم هم ﴿فَجَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا﴾ هم ﴿أَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ﴾ فرمود اگر شما آثار باستاني را بشناسيد خوب ميتوانيد تحقيق كنيد.
سوال: ...
اينها چون در منطقه اردن و نزديك اردن به سر ميبردند، ﴿إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ﴾[17] آنها كه «متوسّم» هستند آثار باستاني را ميشناسند، «وسمه»شناسند، سيماشناسند، موسومشناسند، علامتشناسند يعني آثار باستاني را ميشناسند خوب ميتوانند تحقيق كنند كه اينها چه قومي بودند و كارشان چه بود. مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) نقل ميكند ـ در همان جلد اول اصول كافي است ـ كه مسئله قيافهشناسي طوري است كه وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) ديد يكي از شيعيان به عرض آن حضرت رسيد كه من مورد بيمهري حاكم وقت قرار گرفتم در تحت تعقيب او هستم ممكن است مرا بگيرد و اعدام كند فرمود بيا، وقتي كه رفت حضور حضرت فرمود برو به مولايت بگو به همين اين كسي كه زير نظر او كار ميكني بگو كه جعفربن محمد(عليهم الصلاة و عليهم السلام) مرا پناه داده است ايشان به حضرت عرض كرد آقا ايشان سني است شيعه نيست جزء دشمنان شما است و مخالف شما است و شما را به رسميت نميشناسد آن وقت من بروم آنجا با اين پيام مشكل من حل نميشود فرمود نه خير من اين پيام را طوري نگفتم كه او بتواند عمل نكند و به تو آسيب برساند اين چون شيعه بود و به امامت امام زمانش و به معجزه او معتقد بود حركت كرد اينها را مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در همان جلد اول اصول كافي كتاب «الحجه»[18] نقل ميكند اين شخص حركت كرد آن روز مسئله «قافه» يعني قيافهشناسي و امثال آنها خيلي رواج داشت و بعضي از افراد كارشناس اين رشته بودند وقتي كه اين را ديدند گفتند كجا ميروي؟ اين چهره چهرهاي است كه به طرف مرگ ميرود «إِنِّي أَرَى وَجْهَ مَقْتُولٍ» آن شخصي كه «قايف» بود قيافهشناس بود گفت اين چهره و اين قيافه به طرف اعدام ميرود «أَخْرِجْ يَدَكَ» دستت را نشان بده دست را نشان داد گفت «يَدُ مَقْتُولٍ» اين دست كسي است كه به طرف اعدام ميرود «أَبْرِزْ رِجْلَكَ» پاهايت را به من نشان بده پا را نشان داد گفت «رِجْلُ مَقْتُولٍ» من پاي كسي را ميبينيم كه به طرف اعدام ميرود «أَبْرِزْ جَسَدَكَ» لباس خود را كنار بزن من بدنت را ببنيم بدنش را هم ديد گفت «جَسَدُ مَقْتُولٍ» خوب اين بدن هم به طرف اعدام ميرود بعد گفت «أَخْرِجْ لِسَانَكَ» دهانت را باز کن زبانت را ببينم اين دهن را باز كرد زبان را نشان داد گفت هر جا ميخواهي بروي برو، گفت چه طور؟ گفت يك اثري من در زبان شما ميبينم که اگر به كوه بگويد متلاشي ميشود. اين چيست و اين چه علمي است؟ گفت اثري در زبان تو ميبينم كه حافظ توست برو، اين روايت را حتماً مراجعه كنيد در شرح حال امام صادق(سلام الله عليه) در كتاب «الحجه» همان جلد اول اصول كافي هست اين شخص آمد پيش مولايش و بعد او هم ديد كه اين خدمتگزار گريزپاي برگشت گفت با پاي خودت به چوبه اعدام آمدي؟ دستور داد او را گرفتند و بستند اين به مولايش گفت شما كه مرا نگرفتيد من خودم آمدم ولي يك پيامي دارم و آن پيام را من بايد به شما ابلاغ كنم و آن پيام اين است كه مولاي من وجود مبارك جعفربن محمد الصادق(عليهم الصلاة و عليهم السلام) گفت من تو را پناه دادم به چنين تعبيري يا سلام مرا به فلان كس برسان بگو من تو را پناه دادم دفعتاً وضع آن والي عوض شد آنچنان عوض شد كه گفت همه اين كارهايي كه من درباره تو كردم بستم تو هم بايد مرا ببندي حالا گفت شايد آن مراحل لازم نباشد بالأخره كار به اينجا رسيد گفت اين مهر مرا بگير در اين قلمرو حكومت من امضاي تو مثل امضاي من خريدار دارد او را به اينجا رساند اينها كساني هستند كه چه درباره دوست چه درباره دشمن گاهي قدرتها را نشان ميدهند كه اگر خداي سبحان بخواهد يك چنين كاري را انجام دهد با ﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾ يا با «صيحه» يا با «رجفه» انجام ميدهد چه درباره دوستها چه درباره دشمنها شما اين را وقتي به اصول كافي و شروح اصول كافي مراجعه كنيد معلوم ميشود چنين هست.
در اين كتاب جرجي زيدان هم در مسئله «قافه» ايشان دارد كه عرب اينطور بود گرچه فرهنگ آموزش و پرورش و به اين صورت كتابي و تدويني و اينها نداشت، لكن در مسئله «قافه» و قيافهشناسي و كهانت و اينها خيلي كارشناس بود گفت اينها از اثر پاي اين عابر ميفهميدند كه اين پاي مرد است و اينجا عابر زن بود يا مرد بود اگر زن بود شوهر كرده است يا نه، اگر شوهر كرده است شوهرش مرده است يا زنده است، ايشان نقل ميكند كه عرب به اينجاها رسيده بود اينها هم علم است و قابل شناخت است و آثاري دارد و اينها. در اين بخش فرمود اگر شما «متوسّم» باشيد؛ يعني آثار باستاني بشناسيد ميبينيد كاملاً اين سنگهايي كه آمده سنگهاي زميني نيست و چگونه يك منطقه وسيعي بالأخره زير و رو شده است. يك وقتي شما در حفاريها چهارتا آجر پيدا ميكنيد يا چهار تا ظرف پيدا ميكنيد اين معلوم ميشود بالأخره در طي سالها چون آنجا ويران شده كمكم زير زمين رفته يك وقتي شما در حفاري يك شهري را پيدا ميكنيد اين پيداست كه شهر فرو رفته اگر چهارتا آجر يا چهارتا عتيقه انسان زير زمين پيدا كرد اين يك حساب است يك وقتي اتاق پيدا ميشود ديوارها پيدا ميشود سالن خاص و عام پيدا ميشود الان در اين حفاريها اينچنين است فرمود شما اگر «متوسّم» باشيد آثار باستاني شناس باشيد اين علامت را كاملاً ميتوانيد كشف كنيد، اين بخشي كه در سورهٴ مباركهٴ حجر است ﴿إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ * وَ إِنَّهَا لَبِسَبِيلٍ مُقِيمٍ﴾[19] ﴿إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ﴾[20] از نظر آيت توحيدي بحث كلامي ضمير را مفرد آورد فرمود ﴿لَآيَةً﴾ بالأخره معجزه است ديگر براي كسي كه بحث كلامي دارد آيه است اما براي كسي كه آثار فرهنگي دارد و آثار باستاني دارد آيات است يعني علائم است نه «آية الله» است اين دومي «آية الله» است «إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيَةً الهيةً لِلْمُؤْمِنِينَ» اما ﴿إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ﴾ يعني آيات نشانهها و آثار باستاني يك قومي است اين كاري به آيات الهي ندارد آن آيه غير از اين آيه است، زيرا آنها «متوسّم»اند اينها مومناند مؤمن از اين حادثه به قدرت غيبي خدا پي ميبرد ميشود آيه الهي اما آنهايي كه دنبال آثار باستانياند آنها آيات، علائم و نشانههاي قوميّت و امثال ذلك تمدن گذشته را كشف ميكنند كاري به مسئله كلامي ندارند كاري به مسئله هنري و قومي دارند؛ لذا در آنجا جمع آورد فرمود ﴿إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ﴾ اينجا مفرد آورد فرمود ﴿إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ در سورهٴ مباركهٴ عنكبوت مطلب جديدي كه در اين زمينه باشد نيست مگر اينكه در آيه 33 فرمود: ﴿لاَ تَخَفْ وَ لاَ تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ امْرَأَتَكَ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ * إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هٰذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾[21] اينجا «رجز» زياد تعبير شده است آن «رجز» چه بود همان «حجارة مسوّمه» بود كه علامتدار بود و «منضود» هم بود مركب بود. «منضود» يعني منظوم «نضد» همان نظم است منتها نظم بيفاصله نه نظم با فاصله ﴿وَ لَقَدْ تَرَكْنَا مِنْهَا آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾[22] كه اين ميشود آيه الهي نه آن آيه متوسّم. در سورهٴ مباركهٴ ذاريات آيهٴ 31 به بعد اين است كه ﴿إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُجْرِمِينَ * لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِنْ طِينٍ * مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ﴾[23] كه اين از طرف پروردگار علامتدار است فرشتگان ميدانند كه كداميك از اينها براي چه شخصي است و اين كار اسراف است؛ يعني تجاوز از حد اسراف است ﴿فَأَخْرَجْنَا مَنْ كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ * فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ * وَ تَرَكْنَا فِيهَا آيَةً لِلَّذِينَ يَخَافُونَ الْعَذَابَ الْأَلِيمَ﴾[24] كه اينجا باز آيه مفرد است؛ يعني آيه الهي. از اين مجموعه آنچه را كه بدست ميآيد اين است كه وجود مبارك لوط(سلام الله عليه) هم ﴿لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً﴾اش تأمين شده است، هم ﴿آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ﴾ تأمين شده است و هم آن گروه منقرض شدهاند، حالا اگر فروعات جزئي هم مانده باشد در بحث نهايي فردا عرض ميكنيم.
«و الحمد لله رب العالمين»