درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

83/03/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر/سوره هود/آیه 77 تا 83

 

﴿وَ لَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِي‌ءَ بِهِمْ وَ ضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قَالَ هٰذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ﴾ ﴿وَ جَاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كَانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ قَالَ يَا قَوْمِ هٰؤُلاَءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لاَ تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ﴾ ﴿قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ﴾ ﴿قَالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ﴾ ﴿قَالُوا يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لاَ يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ﴾ ﴿فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَ أَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ﴾ ﴿مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ مَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ﴾

 

در جريان قوم لوط و آمدن فرشتگان(عليهم السلام) چند نكته مطرح است؛ يكي اينكه افراد كافر و تبهكار فرشتگان رحمت را آنهايي كه براي تعليم كتاب و حكمت مي‌آيند و مانند آن نمي‌بينند اما فرشتگان عذاب را مي‌بينند تمثّل فرشتگان عذاب براي تبهكار ممكن است مطلب دوم آن است كه قوم لوط بخشي مهمي از آنها به همين خلاف بَيّن آلوده بودند و گروهي كه انجمن خاص داشتند و اعضاي آن انجمن بودند و به اين كار افتخار مي‌كردند و اين كار را رسماً و علناً در آن انجمن‌شان انجام مي‌دادند اينها فقط با جنس موافق زندگي مي‌كردند لذا جمع بين دو امر ممكن است يكي حفظ نسل و كثرت ميلاد و توليد كه نسل‌شان منقرض نشد براي اينكه همسر داشتند و ديگر اينكه آنهايي كه اعضاي اين انجمن بودند با همين هم‌جنس زندگي مي‌كردند در قرآن كريم فرمود: ﴿وَ تَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنْكَرَ﴾[1] «نادي» يعني انجمن فرمود شما در ناديتان در آن محفل رسميتان علناً دست به اين كار مي‌زنيد معلوم مي‌شود اين مال گروه مخصوصي بود كه اينها فقط با جنس مؤافق زندگي مي‌كردند اين دو مطلب؛ لذا هم نسل منقرض نشد و هم اينها آلوده بودند و هم گروه خاصي كه گفتند ﴿مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ﴾ و مانند آن حرف‌هايشان مشخص شد اين سه مطلب است؛ يعني سه مطلب جداي از هم، بخش ديگر اين است كه اينها كه آمدند به وجود مبارك لوط اين پيشنهاد را دادند و وجود مبارك لوط آن حرف را زد در اين حال وجود مبارك لوط يك استغاثه‌اي كرده گرچه در تمام حالات اينها به خداي سبحان متّكي‌اند امّا در حين خطر بالأخره به خدا عرض مي‌كنند اي كاش يك راه نجاتي براي ما بود اينكه وجود مبارك لوط فرمود ﴿أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ﴾ اين در حقيقت يك زمزمه و استغاثه‌اي است با خداي سبحان، جواب را هم فوراً شنيده آن جوابي كه فوراً شنيده به پنج مطلب خلاصه مي‌شود كه آن مطالب پنجگانه را بايد جداگانه درك كنيم. پس بخشي از اين سؤالات با اينها حل مي‌شود وجود مبارك لوط وقتي ديد اينها شتابان آمدند فرمود: ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ﴾ اين كار خلاف است گذشته از اينكه معصيت است حيثيت مرا هم بايد رعايت كنيد ﴿وَ لاَ تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ﴾ اين گروه ـ نه همه مردم آن منطقه ـ گفتند تو مي‌داني كه ما حقي نسبت به دختران تو نداريم و تو مي‌داني ما چه مي‌طلبيم، اين چه مي‌طلبيم كساني كه مبتلا به اين هم‌جنس‌بازي هستند هرگز با جنس مخالف راضي نخواهند شد بنابراين به وجود مبارك لوط گفتند كه تو مي‌داني ما فقط با جنس مؤافق زندگي مي‌كنيم ﴿وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ﴾ و اينها هم خودشان را متمدن مي‌پنداشتند نظير آنچه را كه وجود مبارك نوح از مردم شنيد يا انبياي ديگر شنيدند اينها هم همان حرف‌ها را به پيامبرانشان مي‌گفتند ﴿إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ﴾[2] ﴿إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ﴾[3] كسي كه پيغمبر زمانش را ـ معاذ الله ـ مي‌گويد تو سفيهي پس خود را متمدّن مي‌پندارد كسي كه پيغمبر زمانش را مي‌گويد تو در ضلالتي پس خودش را مهتدي تلقي مي‌كند و چون خود را متمدن و مهتدي و در راه مي‌بيند و عاقل مي‌پندارد لذا هرگز چنين نيست که دست از اين تمدن دروغينش بردارد شما در جريان عراق هم مي‌بينيد كه غالب سياستمداران دنيا به اين بوش پليد گفتند حمله به عراق صحيح نيست به استثناي دو ـ سه‌تا كشور استعماري همه گفتند اين كار بد است و اين مي‌گفت اين دموكراسي است و براي آزاد‌سازي است و كار خوبي است و ما بايد انجام دهيم و آن مسئول امور جنگي‌شان هم گفته بود ما هم‌زمان اگر بخواهيم هم به عراق حمله كنيم هم به كره شمالي مي‌توانيم و اين را هم تمدن مي‌پنداشتند كسي كه منطقش اين است ﴿وَ قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى﴾[4] و به پيغمبر زمانش مي‌گويد ﴿إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ﴾ ﴿إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ﴾ او همين دست‌بردار نيست لذا متمدّن پنداشتن منافات ندارد به اينكه حرف وجود مبارك لوط را گوش ندهند و اصرار كنند و بخواهند با مهمان‌ها درگير شوند يا با لوط درگير شوند در چنين فضايي وجود مبارك لوط استغاثه كرد كه اي كاش من به يك تكيه‌گاه قوييي پناهنده مي‌شدم يعني اي كاش خداي سبحان مرا به يك تكيه گاه قوي مي‌سپرد يا او را براي من نازل مي‌كرد كه من اين مشكل را در روز عسير حل كنم اين جمله گرچه به حسب ظاهر جمله خبريه است اما چون مصدر به «ليس» و امثال ذلك است در جمله انشائيه است يك و دعا است دو و از خدا درخواست كردن است سه، آنگاه پاسخ پنج‌گانه را فرشتگان به حضرت لوط دادند تا وجود مبارك لوط عرض كرد يعني در حقيقت با خداي سبحان در ميان گذاشت ﴿أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ﴾ اينها گفتند بله خدا براي شما ﴿رُكْنٍ شَدِيدٍ﴾ فرستاد و ما همان ﴿رُكْنٍ شَدِيدٍ﴾ هستيم اين جواب‌هاي پنج‌گانه از اين‌جا شروع مي‌شود ﴿قَالُوا يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ﴾ يعني هواستان جمع باشد ما ملائكه هستيم فرستاده‌هاي خداييم گرچه به اين صورت زيبا درآمديم ولي فرستاده خداييم مهمان عادي نيستيم كه آنها دسترسي به ما پيدا كنند اين يك، پس از نظر ما خاطر جمع باشد چون ﴿إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ﴾ اين مطلب اول.

سؤال: ...

جواب: هميشه دارد اما چه زماني خداي سبحان كمك مي‌فرستد گاهي ﴿وَ زُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ﴾[5] گاهي آزمون الهي به قدريست كه خيلي‌ها مضطربند متزلزلند تا پيامبر و همراهان او مي‌گويند ﴿مَتَى نَصْرُ اللَّهِ﴾ منتها نسبت به پيامبر استدعاست يعني درخواست است و نسبت به بعضي از مؤمنين ممكن است استبطاء باشد يعني بطيء شده كند شده دير شده چرا تا حال نيامده ولي ﴿وَ زُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ﴾ پس اولين بشارتي كه فرشتگان به حضرت لوط دادند اين است كه ﴿إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ﴾ چون ما فرستاده‌هاي خداييم پس به ما دسترسي ندارند آن وقت مشكل شما درباره مهمان‌ها ﴿لاَ تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي﴾ و امثال ذلك حل شده است، دو آنها بخواهند با تو درگير شوند كه چرا راه ندادي اينها هم ﴿لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ﴾ به تو دسترسي پيدا نمي‌كنند ما كاريم مي‌كنيم كه اينها به تو دسترسي نمي‌يابند، سه براي اينكه مقدمات نجات شما و عذاب آنها شروع شود ﴿فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ﴾ «سَري» همان سير در شب است بر خلاف سير كه در روز است لكن براي اينكه معلوم شود بخش پاياني شب است نه اول شب و گوشه‌اي از شب بايد باشد لذا فرمود ﴿فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ﴾ اين سه، اين ﴿وَ لاَ يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ﴾ ظاهراً گفتند جمله معترضه است يعني هيچ‌كدام به عقب برنگرديد براي اينكه يك كسي كه در حال آزمون الهي است بايد كلاً راضي باشد الان ما به شما دستور داديم دست زن و بچه‌هايتان را بگيريد و بيرون برويد اگر به عقب برگرديد نگاه كنيد كه چگونه خانه‌هايتان دارد ويران مي‌شود شايد يك مقداري متأثّر شويد غمگين شويد و قلبتان رقيق شود يا دلتان پيش آن اموالتان و اينها باشد اين با آزمون الهي سازگار نيست هيچ‌كدامتان بر نگردند که پشت سرشان را نگاه كنند براي اينكه طولي نمي‌كشد كه اوضاع را دگرگون مي‌كنيم اين امر ﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾[6] خدا دارد شروع مي‌شود هيچ‌كدام پشت سرتان را نگاه نكنيد گفتند اين ﴿وَ لاَ يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ﴾ اين جمله معترضه است قهراً ﴿إِلاَّ امْرَأَتَكَ﴾ كه مستثنيٰ است و منصوب است استثناي از آن اهل است ﴿فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ ... إِلاَّ امْرَأَتَكَ﴾ نه استثناي از ﴿وَ لاَ يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ﴾ باشد تا ﴿إِلاَّ امْرَأَتَكَ﴾ به رفع قرائت شود گرچه بعضي به رفع هم قرائت كردند پس جمله ﴿وَ لاَ يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ﴾ معترضه است در وسط قرار گرفت اين ﴿إِلاَّ امْرَأَتَكَ﴾ استثناي از آن «اهل» است نه استثناي از «احد» نه ﴿وَ لاَ يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ﴾، بلكه ﴿فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ ... إِلاَّ امْرَأَتَكَ﴾ آن وقت حالا همين اهل‌تان كه داريد در پايان شب در موقع سحر از شهر بيرون مي‌رويد هيچ‌كدامتان برنگرديد و شهر را نگاه نكنيد.

سؤال: ...

جواب: ظهور مي‌كند، از نظر ارتباط به فاعل تدريجي نيست، از ارتباط با قابل تدريجي است. ﴿فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لاَ يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ﴾ اين در پرانتز، پس ﴿فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ ... إِلاَّ امْرَأَتَكَ﴾ «انه شأن» اين است كه ﴿مُصِيبُهَا﴾ مي‌رسد به اين «امرئه» ﴿مَا أَصَابَهُمْ﴾ پس هر چه كه به اين قوم مي‌رسد به اين همسر شما هم مي‌رسد براي اينكه اينها هم كيش آنها بودند بعد چه زماني حالا شروع مي‌شود؟ ﴿إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ﴾ ما همان بين طلوعين هنوز اينها كاملاً از خواب برنخواسته‌اند شروع مي‌كنيم و هنوز آفتاب طلوع نكرده كار تمام است، همين ﴿إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ﴾ صبح هم كه نزديك است تمام آن تلخي‌هايي را كه كفار در پيشنهادهايشان داشتند اين فرشتگان پاسخ دادند، پس نجات تو در كار هست عذاب آنها در كار هست و اين هم يك اصل كلي است كه دامن‌گير خيلي‌ها خواهد شد. كفار مي‌گفتند تو كه مدّعي نبوتي و داعيه‌داري با خداي سبحان رابطه داشته باشي عذاب الهي را بياور، وجود مبارك لوط هم مي‌فرمود اين به امر الهي وابسته است در سورهٴ مباركهٴ عنكبوت آيهٴ 28 به بعد اين است ﴿وَ لُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ﴾ يعني كار خيلي زشت را مي‌گويند فاحشه حالا يا تاي مبالغه است يا نظير عافيه و امثال ذلك مصدر است ﴿مَا سَبَقَكُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِينَ﴾[7] تاكنون اين گناه سابقه نداشت ﴿أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ﴾[8] اگر شما اين را ادامه دهيد نسل قطع مي‌شود آن راه را مي‌بنديد راه ميلاد داشتن نكاح صحيح است ﴿وَ تَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنْكَرَ﴾[9] «نادي» يعني انجمن در محفل‌تان علناً اين كار خلاف را مي‌كنيد يعني اين را شما به عنوان يك فضيلت و به عنوان يك تمدّن تلقي كرديد آنهايي كه اعضاي اين گروه بودند اين چنين‌اند ﴿فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ﴾[10] جدال كردند گفتند اگر تو پيامبري و از طرف خدا آمدي عذاب خدا را بياور، اين درخواست آن عذاب است اين درخواستي را كه آنها داشتند فرشتگان مي‌گويند كه ﴿أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ﴾ زود هم دارد مي‌آيد در چنين فضايي وجود مبارك لوط(سلام الله عليه) به خداي سبحان عرض كرد ﴿رَبِّ انْصُرْنِي عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ﴾[11] آنگاه ﴿وَ لَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى﴾[12] آنها گفتند که ما آماده‌ايم برويم قريه لوط را ويران كنيم ﴿وَ لَمَّا أَنْ جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِي‌ءَ بِهِمْ وَ ضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً﴾[13] كه آيهٴ 33 به بعد سورهٴ عنكبوت اين است ﴿ وَ قَالُوا لاَ تَخَفْ وَ لاَ تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ امْرَأَتَكَ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ ٭ إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هٰذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾[14] ما دوگونه اينها را عذاب مي‌كنيم كه كسي سالم نماند هم از بالا هم از پايين از بالا آن ﴿حِجَارَةً...٭ مُسَوَّمَةً﴾ را بر اينها مي‌بارانيم از پايين زلزله و خسف و رانش زمين و اينها را دامن‌گيرشان مي‌كنيم كه كسي سالم نماند ﴿رِجْزاً مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾ بعد فرمود ﴿وَ لَقَدْ تَرَكْنَا مِنْهَا آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾[15] كه بحث جداست. در سورهٴ مباركهٴ ذاريات اين جريان عذاب فوق به اين صورت ترسيم شده است: آيهٴ 31 به بعد سورهٴ ذاريات اين است وقتي اينها آمدند ﴿قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُجْرِمِينَ ٭ لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِنْ طِينٍ﴾[16] اينها مأموريت‌شان فرق مي‌كرد يا هر دو مأموريت را اينها داشتند بعضي‌ها مأمور تعذيب از بالا بودند كه آن حجاره‌هاي الهي را كه علامت‌دار بود به صورت «انطار» بر اينها ببارند بعضي‌ها مأمور رانش زمين و زلزله و خسف و امثال ذلك بودند ﴿مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ ٭ فَأَخْرَجْنَا مَنْ كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾[17] ما اينها را بيرون كرديم يعني ما به لوط گفتيم شما با بچه‌هايتان برويد بيرون زنتان بماند يعني در حقيقت ما اينها را نجات داديم براي اينكه ما هدايت كرديم ما گفتيم برويد عذاب دارد مي‌آيد.

سؤال: ...

جواب: آنها جزء اسرائيليّات است؛ يعني از كتاب‌هاي تورات تحريف شده آمده نه روايات معتبري در دسترس هست نه در آيات قرآني چنين خبري داده شده است.

فرمود: ﴿فَأَخْرَجْنَا مَنْ كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ٭ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ ٭ وَ تَرَكْنَا فِيهَا آيَةً لِلَّذِينَ يَخَافُونَ الْعَذَابَ الْأَلِيمَ﴾[18] اين آنچه است كه در سورهٴ مباركهٴ ذاريات آمده است. در سورهٴ مباركهٴ حجر آن‌جايي كه مي‌فرمايد عذاب ﴿مُشْرِقِينَ﴾[19] آمده به اين صورت است آيهٴ 65 به بعد سورهٴ مباركهٴ حجر اين است ﴿فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ اتَّبِعْ أَدْبَارَهُمْ وَ لاَ يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ وَ امْضُوا حَيْثُ تُؤْمَرُونَ﴾ در آيات سورهٴ مباركهٴ هود و بخش‌هاي ديگر به حضرت لوط فرمودند شما دست زن و بچه‌هايتان را بگيريد سحر كه شد بيرون برويد. كجا برويد؟ كدام طرف برويد؟ آن راهي كه ما به شما مي‌گوييم ﴿وَ امْضُوا حَيْثُ تُؤْمَرُونَ﴾[20] آن مكاني كه ما به شما مي‌گوييم برويد آن‌جايي كه ما أمر مي‌كنيم دستور مي‌دهيم راهنمايي مي‌كنيم به آن سمت برويد پس هم خروجش مشخص است هم مسير و ورودش منتها خروج در آيهٴ سورهٴ هود و مانند آن، مسير و مقصد و مقصود در سورهٴ مباركهٴ حجر مشخص شد فرمود: ﴿وَ امْضُوا حَيْثُ تُؤْمَرُونَ * وَ قَضَيْنَا إِلَيْهِ ذٰلِكَ الْأَمْرَ أَنَّ دَابِرَ هٰؤُلاَءِ مَقْطُوعٌ﴾[21] ما به وجود مبارك لوط گفتيم اصل و نسل اينها هم قطع مي‌شود «دابر» يعني اصل و ريشه فرمود: ﴿فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[22] كه مجموعاً اين يك آيه است يعني اصل ظالمين قطع شد خدا را شكر اين‌جا هم فرمود ﴿دَابِرَ هٰؤُلاَءِ مَقْطُوعٌ﴾[23] چه زماني؟ ﴿مُصْبِحِينَ﴾[24] اينها وقتي كه صبح مي‌كنند مي‌بينند كه فرو رفتند ﴿وَ جَاءَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يَسْتَبْشِرُونَ * قَالَ إِنَّ هٰؤُلاَءِ ضَيْفِي فَلاَ تَفْضَحُونِ * وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ لاَ تُخْزُونِ * قَالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعَالَمِينَ﴾[25] ما گفتيم ديگر مهمان نياورد ما گفتيم بيگانه راه نده وگرنه ما مي‌آييم اين اصلاً پيام رسمي آنها بود ما به تو گفتيم كسي اين‌جا نيايد وجود مبارك لوط فرمود: ﴿قَالَ هٰؤُلاَءِ بَنَاتِي إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ ٭ لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ ٭ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ﴾[26] ما يك تشر زديم اين مرگ شروع شد وقتي آفتاب طلوع كرد همه خاموش شدند، در بامداد اين خطر شروع شد «عند اشراق الشمس» تمام شد ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ﴾ حالا چرا؟ براي اينكه همه آنها در خانه‌ها باشند حالا يا رانش زمين بود يا زلزله بود يا جا‌به‌جايي بود در اين بحث‌هاي تفسيري فرمودند حالا يا گسل است يا هرچه هست فرمود اول ذات اقدس «إله» جاسازي كرده آن زيرش را خالي كرده وقتي زيرش را خالي كرده اين خانه‌ها فرو مي‌ريزد اين دوگونه، يكي اينكه زيرش را خالي مي‌كند اينها فرو مي‌ريزد، يكي اينكه يك طرفش را خالي مي‌كند اينها به يك طرف مي‌ريزند وقتي يك طرف ريختند مي‌شود ﴿جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا﴾ شما ديديد اگر اتومبيل را بخواهند چپ كنند بالأخره آن چرخ‌هايش كه پايين است مي‌آيد بالا فرمود ما يا ﴿فَأَتَى اللَّهُ بُنْيَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ﴾[27] اينها همين‌طور صاف نشستند ديگر نمي‌دانند زير زمين چه كسي دارد پايه‌ها را خراب مي‌كند اينها در خانه نشستند سقف سالم ديوار‌ها سالم درها سالم پنجره‌ها سالم ولي مأموران ما از زير دارند پايه را ويران مي‌كنند ﴿فَأَتَى اللَّهُ﴾ يعني «امر الله» و «حكم الله» ﴿فَأَتَى اللَّهُ بُنْيَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ﴾[28] يعني قاعده‌ها اين درباره قوم لوط نيست درباره نحوه تعذيب خداست كه خداي سبحان وقتي بخواهد گروهي را بگيرد بعد از اينكه اتمام حجت كرده است از راه عقل و نقل و فطرت همه حجج را بر اينها روشن كرده است آنها عالماً عامداً بيراهه رفته‌اند ديگر حالا ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيَى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾[29] فرمود ما حالا كه مي‌خواهيم اينها را بگيريم فرصت فرار را به اينها نمي‌دهيم ﴿فَأَتَى اللَّهُ بُنْيَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ﴾ آنگاه ﴿ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ ... لاَ يَشْعُرُونَ﴾[30] كذا و كذا اين براي توده مردم آن منطقه، حالا احياناً ممكن است كه كسي كار شبانه مي‌كرده يا مأموريت داشته يا سحرخيز بوده براي كارهاي مادي خودش زود رفته و بيرون بوده در منزل نبود آن رانش زمين و زلزله و خسف و امثال ذلك به حيات او خاتمه نمي‌دهد اما ﴿لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِنْ طِينٍ﴾ از آن سنگ‌هاي آسمان كيميا حالا يا شهاب سنگ است يا ريزه‌هاي ديگر است فرمود ما اينها را در كوچه پس كوچه اگر يكي دوتايشان را پيدا شده به حياتشان خاتمه ‌داديم گرچه ممكن است جمع بين عذابين شده باشد هم از بالا سنگ باران شده باشد هم از پايين زلزله و رانش زمين و خسف ولي آن راه هم هست آن احتمال هم هست که كسي از اينها سالم نمانده باشد بالأخره در يك شهري يك چند نفري بيرون هستند حالا يا از سفر برمي‌گردد يا قصد سفر دارند زودتر از منزل بيرون مي‌روند فرمود اگر كسي در مسافرت بود و برگشت و آمد يا قصد سفر داشت يا كار ديگر داشت زود از منزل رفت بيرون ما در كوي و برزن هم اگر اين را مي‌ديديم اين كار را مي‌كرديم لذا هم ﴿وَ أَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ﴾ شد هم «خسف» شد ﴿جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا﴾ شد.

اما در جريان زلزله و اينها گاهي «تعذيب» است گاهي بلا است ولي اين مقدار مسلّم است كه هيچ چيزي نيست مگر اينكه براساس تصميم و اراده الهي است نظم علّي و علت و معلول علمي سر جايش محفوظ است اما گاهي انسان وقتي مورد خشم خدا شد يك غذايي را مي‌خورد يا يك جايي مي‌رود يا حالا تصادف مي‌كند يا بيمار مي‌شود يا درگير مي‌شود اين‌طور نيست كه اگر كسي نظم عليّ و معلولي و قضا و قدر و تدبير الهي را ـ معاذ الله ـ نپذيرفت يك راه حلي داشته باشد قهراً به دام شانس مي‌افتد، به دام بخت مي‌افتد كه هم بخت جزء خرافات است و هم شانس جزء خرافات است يا به سبر و جفر تكيه مي‌كند كه جزء خرافات است نه ريشه عقلي دارد نه ريشه نقلي دارد آنكه ريشه عقلي و نقلي دارد راه عليّ و معلولي است و قضا و قدر است و تدبير الهي است آنكه نه ريشه علمي دارد نه ريشه نقلي دارد مي‌شود خرافات و شانس و وقت و سبر و جفر و امثال ذلك.

سؤال: ...

جواب: بله اينها كه ﴿عَالِيَهَا سَافِلَهَا﴾ شد راجع به ابنيه اينها بود اگر چنانچه از يك طرف گسلي ايجاد شود و اين خانه‌ها بخواهد برگردد آن عالي سافل مي‌شود مثل اتومبيلي كه چپ مي‌شود در دره اين چرخ‌هايش مي‌آيد بالا اين مي‌شود عالي سافل و سافل عالي يك وقتي همين‌طوري كه هست ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾[31] است اين در جريان قارون شد يك وقت است نه اين گسل از زير دهن باز نمي‌كند كه اين خانه‌ها نشست كند بلكه از پهلو دهن باز مي‌كند وقتي از پهلو دهن باز مي‌كند اينها وقتي آوار ريزي مي‌شود خيلي‌ها به اين صورت درمي‌آيد ﴿جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا﴾ الان يك كوت آجر مي‌خواهد بريزد آن بالايي پايين مي‌آيد پاييني مي‌رود بالا وقتي پهلو خالي مي‌شود اين مي‌خواهد بيفتد به اين صورت است. اين اتومبيلي كه هست گاهي زيرش گسل دهن باز مي‌كند اين همين‌طوري نشست مي‌كند يك وقت است كه نه يك پهلويش فاصله مي‌گيرد خوب اين دمر مي‌شود اين چرخش مي‌آيد بالا اين مي‌شود ﴿جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا﴾ همه اينها را راهنمايي كرد.

اما ساختن زمين‌ها و امثال ذلك اينها مبدأ قابلي است آنكه خانه مسكوني درست نساخت و مطابق دستور خدا عمل نكرد اين مثل اينكه به آيه عمل نكرد يك وقتي است انسان نمازش را نمي‌خواهد اين يك‌طور خلاف شرع است يك وقتي است به دستور خداي سبحان در خانه سازي عمل نمي‌كند اين يك‌طور ديگر خلاف شرع است معصيت، معصيت است منتها بعضي امور تعبّدي‌اند بعضي امور توصلي حالا اگر كسي دستش را نشست ـ اگر دست كثيف بود و آلوده ـ و غذا خورد معصيت كرد يا نكرد؟ اگر كسي دستش را نشست و بقيه دست را شست و وضو گرفت آن‌جا هم معصيت كرد اگر كسي دستش را نشست و با همان دست آلوده ميكروبي غذا خورد اين‌جا هم معصيت كرد اين‌چنين نيست كه حالا اين آقا بگويد من حق دارم مي‌خواهم به خودم آسيب برسانم اين‌طور نيست كه انسان مطلق باشد مالك خودش باشد و بگويد من حق دارم درباره خودم هر چه تصميم بخواهم بگيرم اين‌طور كه نيست ما امانت خدا هستيم اين‌طور نيست كه خودكشي جايز باشد يا وقت‌كشي جايز باشد همان‌طوري كه اسراف در وقت جايز نيست اسراف در مال جايز نيست اسراف در عمر جايز نيست اين سرّش آن است كه انسان مالك خودش نيست يك مقدار آزادي به ما دادند بقيه ما را امين كردند كه در امانت الهي اين امانت را به‌جا صرف كنيم اين‌طور نيست كه عمر را به ما دادند گفته بودند ملك طلق شما هر كاري بخواهي بكني بكن وگرنه چرا گذراندن وقت، وقت تلف كردن و بيكار بودن حرام است؟ حالا اگر يك طلبه‌اي درس‌خوان نبود يا دانشجويي درس‌خوان نبود يا كاسبي اهل كسب نبود عمر را تلف كرد اين همچنين شرعاً مجاز بود كه عمر را تلف كند يا معصيت كرده؟ معصيت كه تنها در دروغ و غيبت و امثال ذلك نيست اينها هم معاصي شرعي است. پس اگر كسي دست آلوده داشت و با آن دست آلوده وضو گرفت معصيت كرده دست آلوده داشت با آن دست آلوده غذا خورد معصيت كرده در هر دو خلاصه جهنم دارد عذاب دارد منتها يكي تعبّدي است و ديگري توصلي حالا اگر كسي آمده خانه ساخته مخصوصاً اگر مسئولين دولت باشند و از بيت‌المال بخواهند مسكن بسازند روي اصول فني نساختند اين حرف خدا را عمل نكرده اين دو قصه كه زبان‌زد همه ماست هم درباره يكي از صحابه نقل شده هم درباره پسر پيغمبر(صلّي الله علي و آله و سلّم) نقل شده كه وجود مبارك حضرت يعني حضرت رسول(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثّناء) هم در مراسم تدفين پسر خودشان حضور داشتند و اين قصه نقل شد هم در مراسم تدفين يكي از اصحاب، حضرت وقتي وارد گورستان شدند دستور دادند آن گوركن اين مقدار گور بكند اين مقدار لحد درست بكند اين مقدار لحد بچيند خيلي هم سفارش مي‌كرد شايد بعضي مي‌گفتند بالأخره مرده است ديگر فرار نمي‌كند ما اين را چال كرديم و خاك هم ريختيم رويش فرمود نه «وَ لَكِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ عَبْداً إِذَا عَمِلَ عَمَلًا أَحْكَمَهُ»[32] دستور ما اين است ما خانه‌اي كه براي مرده‌ها درست مي‌كنيم بايد محكم باشد اين كار خدا است وظيفه خدا است وظيفه الهي است اين را تنها درباره پسرش كه نفرمود درباره آن صحابه هم فرمود حالا اين‌طور نيست كه اگر كسي همچنين خانه ساخته معصيت نكرده باشد جلوي ضرر را گرفتن جلوي خطر را گرفتند جزء واجبات شرعي است منتها واجب دو قسم است بعضي تعبّدي است بعضي توصلي اگر يك كاري را واجب تعبّدي بود انسان بايد «قربةً الي الله» انجام دهد مثل نماز و روزه اگر واجب توصلي بود بايد خوب همان را انجام دهد؛ يعني دست آلوده آيا شستنش واجب است يا نه؟ قاشق آلوده شستنش واجب است يا نه؟ بله واجب است دست آلوده است به ميكروب بر آدم واجب است دست بشويد غذا بخورد يا نه؟ منتها واجب توصلي است يا كسي مجاز است بگويد نه من مي‌خواهم به بدن خودم آسيب برسانم اينكه نيست ما هرگز حق نداريم به بدنمان به مالمان به جانمان به حيثيتمان آسيب برسانيم، بنابراين اگر كسي خانه‌ها را مقاوم نساخت بر خلاف دستور اسلام عمل كرد.

اما كل اينها راجع به مبادي قابلي و علل قابلي است اينها در عين حال كه لازم است كافي نيست در همين جريان زلزله شمال ديديد خيلي افراد بودند به اينكه عابر سبيل بودند رهگذر بودند شايد در شهرهاي خودشان خانه‌هاي مقاوم هم داشتند اما به عنوان رهگذر در يك مسيري گذشتند كه از بالا سنگ آمده و كوه ريزش كرده اين معلوم نيست كه كار به دست افراد عادي باشد بنابراين دائماً انسان بايد خود را به يك كسي بسپرد كه به ﴿بِيَدِهِ الْمُلْكُ﴾[33] اگر چنانچه مصلحت او در اين شد كه انسان با اين عذاب رحلت كند ديگر بلاء مبين است و او جزء صابران براي او عذاب نيست. كارها را ذات اقدس «إله» به دست گرفته فرمود چه زمين باشد چه آسمان باشد همه اينها تحت تدبير ماست و عالمانه اداره مي‌شود كجا را مي‌جنبانيم كجا را نمي‌جنبانيم گاهي «شق الارض» است گاهي «شق البحر» است گاهي «شق القمر» است گاهي «شق الجبل» است همه اين شقوق را در قرآن ملاحظه فرموديد گاهي به كوه مي‌گوييم بشكاف ناقه دربيايد گاهي به قمر مي‌گوييد بشكاف گاهي به زمين مي‌گوييم بشكاف ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾ گاهي به دريا مي‌گوييم بشكاف ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً﴾[34] اينها همان «شق الله» است تنها «شق القمر» كه معجزه نيست «شق البحر» حضرت موسي معجزه است «شق الجبل» حضرت صالح معجزه است شق زمين حضرت موسي كه ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾ معجزه است اينها همه «شق الارض» و معجزه است اگر چنانچه اين است اگر كسي خودش را به خداي سبحان بسپرد محفوظ مي‌ماند اين‌طور نيست كه زلزله آمدن روي حوادث طبيعي مي‌آيد بله حوادث طبيعي گوشه‌اي از كار است علت قابلي اين كار است علت امدادي و اعداي اين كار است اما علت فاعلي ديگري است و مبدأ فاعلي ديگري است، پس بخشي از سؤالات با اين وضع روشن شد و آن اسرائيليات هم اعتباري به آنها نيست در اين قسمت هم فرمود ما از دو راه اينها را عذاب مي‌كنيم ﴿فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا﴾ اينها كه در خانه‌ها بودند معذب شدند ﴿وَ أَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ * مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ﴾ اين ﴿مُسَوَّمَةً﴾ وصف است براي آن حجاره ﴿ وَ أَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً ... ٭ مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ﴾ موسوم است «سمه» است علامت‌دار است كه اين سنگ به چه كسي بخورد حالا برخي‌ها خواستند بگويند «مسوّم» است يعني منقوش است اينها بعضي گفتند نه اصلاً موسوم است علامت دارد و علامتش هم پيش فرشتگان است و فرشتگان مي‌دانند كه اين سنگ بايد به چه كسي بخورد، كجا بخورد، در اين جاده كندوان به كدام اتومبيل بخورد، به چه شخصي بخورد.

سؤال: ...

جواب: چرا خوب ما از كجا مي‌دانيم فلان چيز عذاب نبود ما فقط مي‌گوييم حوادث طبيعي بود اين‌طور نيست ما به «يقول الاتفاق جاهل السبب» اين‌طور نيست كه نظمي نباشد مبدأ فاعلي نباشد كسي كه علت فاعلي را نمي‌داند مي‌گويد اتفاق افتاده بعد مي‌بينيم گسل زمين چه بوده بله گسل زمين هست زلزله هست «أبخرهٴ ارض» هست همين آزاد سازي نيروهاي زمين هست اما همه اينها به رهبري يك كسي است كه ﴿وَ الْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ﴾[35] فرمود ما راه‌هاي آسمان را راه‌هاي زمين را زير زمين را همه را فرمود ما تنظيم مي‌كنيم فرمود اين باران‌هايي كه كجا در زمين فرو برود چقدر از سطح زمين فاصله داشته باشد سفره آبي چقدر باشد كجا بنام قنات و چشمه و چاه سر در بياورد اينها را ما تنظيم مي‌كنيم ﴿فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ﴾[36] بعد هم در آن بخش فرمود ﴿قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ﴾[37] فرمود اين آب‌هايي كه الان آب «معين» است، «معين» آبي است كه «تراه العيون و تناله الدلاء» هم در دسترس دلو است هم چشم مي‌بينيد اين را به آن مي‌گويند آب معين، آب جاري را مي‌گويند آب معين براي اينكه «تراه العيون و تناله الدلاء» فرمود اين آب‌هايي كه الان شما مي‌بينيد از چشمه‌ها مي‌جوشد اگر ما دستور دهيم دو سه كيلومتر برود پايين كي برايتان آب مي‌آورد؟ ﴿قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ﴾ همان آب است وقتي بالا آمده مي‌شود «معين» وگرنه الآن آب «غائر» است و «تحت الارض» است چه كسي برايتان آب مي‌آورد؟ فرمود ﴿فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ﴾ ما دو راه و سه راه و ترافيك و ورود ممنوع و خروج ممنوع و يک طرفه و دو طرفه و سه راه و چهار راه آب را ما تنظيم مي‌كنيم خلاصه مأموران ما راهنمايي ترافيك آب زيرزمين را به عهده دارند يك وقتي مي‌گوييم پايين ببرند يك وقتي مي‌گوييم بالا ببرند آن وقت زلزله هم همين‌طور است «خسف» هم همين‌طور است ما براي اينكه كسي از اينها سالم نماند ﴿وَ أَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ﴾ كه اين «سجيل» اين سنگ گل مانند «منضود» است و متراكم است و منظم است آن «حجاره» هم «مسوّم» است ﴿عِنْدَ رَبِّكَ﴾ بعد هم بخش پاياني فرمود ﴿وَ مَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ﴾ اين مخصوص قوم لوط نبود و مخصوص آن گناه هم نبود گناه در برابر فرمان خدا طغيان اين عذاب‌ها را دارد، طغيان و نافرماني بعد از اينكه به نصاب رسيده است خداي سبحان مهلت توبه داده مهلت انابه داده ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى﴾[38] اينها برنگشتند آنگاه ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾ خواهد شد.«اعاذنا الله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا»!

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] عنکبوت/سوره29، آیه29.
[2] اعراف/سوره7، آیه66.
[3] اعراف/سوره7، آیه60.
[4] طه/سوره20، آیه64.
[5] بقره/سوره2، آیه214.
[6] انعام/سوره6، آیه73.
[7] عنکبوت/سوره29، آیه28.
[8] عنکبوت/سوره29، آیه29.
[9] عنکبوت/سوره29، آیه29.
[10] عنکبوت/سوره29، آیه29.
[11] عنکبوت/سوره29، آیه30.
[12] عنکبوت/سوره29، آیه31.
[13] عنکبوت/سوره29، آیه33.
[14] عنکبوت/سوره29، آیه33 ـ 34.
[15] عنکبوت/سوره29، آیه35.
[16] ذاریات/سوره51، آیه32 ـ 33.
[17] ذاریات/سوره51، آیه34 ـ 35.
[18] ذاریات/سوره51، آیه35 ـ 37.
[19] حجر/سوره15، آیه73.
[20] حجر/سوره15، آیه65.
[21] حجر/سوره15، آیه65 ـ 66.
[22] انعام/سوره6، آیه45.
[23] حجر/سوره15، آیه66.
[24] حجر/سوره15، آیه66.
[25] حجر/سوره15، آیه67 ـ 70.
[26] حجر/سوره15، آیه71 ـ 73.
[27] نحل/سوره16، آیه26.
[28] نحل/سوره16، آیه26.
[29] انفال/سوره8، آیه42.
[30] نحل/سوره16، آیه26.
[31] قصص/سوره28، آیه81.
[32] وسائل الشيعة، ج3، ص230.
[33] ملک/سوره67، آیه1.
[34] طه/سوره20، آیه77.
[35] الرحمن/سوره55، آیه10.
[36] زمر/سوره39، آیه21.
[37] ملک/سوره67، آیه30.
[38] علق/سوره96، آیه6 ـ 7.