83/03/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره هود/آیه 77 تا 83
﴿وَ لَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِيءَ بِهِمْ وَ ضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قَالَ هٰذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ﴾ ﴿وَ جَاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كَانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ قَالَ يَا قَوْمِ هٰؤُلاَءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لاَ تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ﴾ ﴿قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ﴾ ﴿قَالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ﴾ ﴿قَالُوا يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لاَ يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ﴾ ﴿فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَ أَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ﴾ ﴿مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ مَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ﴾
پنجمين قسمت جريان برخورد اين فرشتگان است با حضرت لوط و آمدن آنها به ديار آن قوم، وقتي اين فرستادههاي پيش لوط آمدند ﴿سِيءَ بِهِمْ﴾؛ يعني «سائه مجيئهم» كه اين «ساء» هم لازم است و هم متعدي در اينجا متعدياش استعمال شده است يعني «سائه مجيئهم» آمدن اين فرستادههاي خدا خوشايند لوط نبود ﴿وَ ضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً﴾ دلتنگ شد اين ضيقِ «ذرع» كنايه از دلتنگي است كه من چگونه از اينها حمايت كنم تنها سخن از پذيرايي نيست سخن از حمايت اينهاست بعد فرمود يك روز بسيار سختي است ﴿وَ قَالَ هٰذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ﴾ زيرا هم از كفر قوم خود باخبر بود هم از خباثت آنها چون ﴿وَ مِنْ قَبْلُ كَانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ﴾ آنها هم از نظر اعتقادي مشكل كفر داشتند هم از نظر اخلاقي آلوده بودند در اين جريان حالا يا آنها مهمانها را ديدند يا با خبر شدند شتابزده، با سرعت، دويدن، آمدند به منزل لوط ﴿وَ جَاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ﴾ «مهرع» گفته شد كه فعلي است مبني بر مفعول كه فاعلش محذوف است يعني «اهرعه حرسه» «اهرعه طمعه» اينجا «اهرعهم خبثهم» «اهرعهم ولعهم» و مانند آن ﴿وَ مِنْ قَبْلُ كَانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ﴾ اين «كان»اي كه مفيد استمرار است نشانه آن است كه اينها يك پيشينه طولاني در اين فساد اخلاقي داشتند، آنگاه وجود مبارك لوط(سلام الله عليه) هم راجع به مسائل اعتقادي اينها باز تكرار كرد هم راجع به مسائل اخلاقي اينها هم از نظر مسائل شخصي و قومي فرمود ﴿يَا قَوْمِ هٰؤُلاَءِ بَنَاتِي﴾ شما اگر به قصد انتخاب همسر آمديد فرزندان من ميتوانند همسران شما باشند آن تعبيري كه جناب امام رازي[1] انتخاب كرد مورد پذيرش سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) نيست امام رازي گفته بود كه منظور از اين بنات زنان قوماند نه دختران خودش براي اينكه لوط بيش از دو دختر نداشت بايد ميفرمود «بنتين» ولي تعبير به «بنات» كرد جمع آورد و از طرفي پيامبر هر قومي به منزله پدر آن قوم است و اينها، ايشان ميفرمايند جز تورات محرَّف دليل ديگري وجود ندارد كه ثابت كند حضرت لوط فقط دو دختر داشت تا شما آن تثنيه را با اين جمع هماهنگ ندانيد و ثانياً آنها معتقد به نبوّت حضرت لوط نبودند تا اينكه زنهاي اين قوم را دختران او بدانند در حالي كه آنها در پاسخ گفتند ﴿مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ﴾ اگر منظور از اين «بنات» دختران جامعه باشند آنها بايد معتقد باشند كه حضرت لوط پيغمبر است و پيغمبر هر قومي به منزله پدر آنهاست و اعضاي آن امت به منزله فرزندان او هستند اينها چنين عقيدهاي نداشتند وجود مبارك لوط(سلام الله عليه) فرمود شما اگر همسر ميخواهيد بالاخره اين زنها از راه حلال و نكاح ميتوانند همسر شما باشند حالا يا دختران حضرت لوط يا دختران جامعه نكته مهم اين است؛ در تفسيرهاي معمولي اين حرفها هست اما آن نكته اساسي كه از همان آن زواياي قلم الميزان[2] ميگذرد آنها مهم است حالا ببينيد كه مشكل اين بخش به چه چيزي حل ميشود. وجود مبارك لوط(سلام الله عليه) فرمود شما اگر مشكل غريزي داريد اين حل ميشود براي اينكه ميتوانيد با اين دخترانم ازدواج كنيد اگر كسي به شما همسر نميدهد من حاضرم كه دخترانم را به عقد شما در بياورم از راه حلال شما غريزهتان را تأمين كنيد و اين كار را نكنيد نه تنها نسبت به مهمانان من كه هم قوميم هم نژاديم شما روي تعصب فاميلي دست از اين كار برداريد بلكه ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ﴾ تنها سخن از ﴿وَ لاَ تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي﴾ نيست بلكه اول تقواست حالا اين يك نكته فوق العادهٴ اخلاقي و اجتماعي هم هست بالاخره يك تعصبي است يك قوميتي است يك قبيلگي بودن است آبروي مرا كه باهم هم قبيلهايم حفظ كنيد عمده آن مسئله تقواست نه عمده مسئله قوميت باشد كه آبروي من را حفظ كنيد نه حالا من نشد ديگري بالاخره ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ﴾ اين كار بر خلاف حكم خداست چون ﴿مَا سَبَقَكُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِينَ﴾[3] ، ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لاَ تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ﴾ در بين شما يك آدمي كه اهل رشد و معرفت باشد كه خودش دست از اين كار بردارد و شما را نهي از منكر كند نيست؟ ﴿أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ﴾ پاسخي كه آنها دادند اين است شما پيشنهاد دادي كه ما با اين دخترها ازدواج كنيم حالا يا دخترهاي جامعه يا دخترهاي شما اين يكي، ما را هم دعوت به تقوا كرديد اين دوتا، گفتيد اين كار باعث سلب حيثيت است سه تا، همه اينها را پاسخ دادند ميبينيد اينها يك گروه اشرار و فاسق نبودند كه بگويند اين حرفها چيست اينها نظير هماناند كه الان در بعضي از كشورهاي غربي از مجلسشان ميگذرد فرق الميزان و غير الميزان را اينجاها بايد جستجو كرد آنها نگفتند ما چه كار به اين حرفها داريم گفتيد تقوا گفتيد پرهيز از رسوايي گفتيد ازدواج با دخترها هيچكدام از اينها مطابق با قانون ما نيست قانون ما تأمين غرايز همجنس است دخترها باهم ما باهم اين قانون ماست آنها براساس مساحقه مردها بر اساس اين كار لواط به حضرت لوط(سلام الله عليه) گفتند ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ﴾ تو ميداني قانون ما همجنسبازي است اصلاً ازدواج مرد با زن يك كار جاهليتِ دور افتاده است مردها با هم زنها با هم در يكي از اين ساختمانهاي رسمي يكي از كشورهاي غربي كه حالا نامش را نميبرم رسماً روي چهره آن ساختمان كه مخصوص اينها بود به عنوان تابلو نوشته بود شما ما را درك نميكنيد اگر يك پارلمان يك كشور مترقّي همجنسبازي را قانوني ميكند يعني حق است حالا بايد ديد كه قانون مدني را از چه ميگيرند؟ منشأ پيدايش حق و تكليف چيست؟ آنگاه معلوم ميشود قوم لوط چه گفتند و آيه معنايش چيست آنها اشرار نبودند فاسق كه ما ميخواهيم چنين كار خلافي كنيم آنها گفتند ما ميرويم پيشنهاد ازدواج دهيم مگر مرد با زن ازدواج ميكند ؟مرد با مرد ازدواج ميكند زن با زن ازدواج ميكند تو كه لوطي ادعاي پيغمبري داري در شهر ما هستي ميداني قانون ما چيست ما نسبت به زنها حق نداريم اين حرفشان است ﴿مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ﴾ ما كار خلاف نميكنيم كه ما را دعوت به تقوا ميكني كار خلاف نميكنيم كه ميگويي ﴿لاَ تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي﴾ كار خلاف نميكنيم كه ميگويي ﴿أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ﴾ ما يك حقي داريم ميخواهيم به اين حق برسيم اين است كه گاهي تظاهرات ميكنند گاهي تجمعاتي دارند گاهي همايشي تشكيل ميدهند در غرب همين است رسماً در اين چهرهٴ ساختمانشان نوشته بود كه شما ما را درك نميكنيد. آنكه از مجلس ميگذراند قانون مدنيشان اين است يعني مرد با مرد زن با زن، ديروز كه به عرضتان رسيد اينها بر فرض هم بروند به كره مريخ منتها دُبّ اكبر يك شكل است اينها دُبّ اكبر واقعياند همين است بشريت در اين نيست كه «به زير آورد چرخ نيلوفري را»[4] آنجا هم هستند همين است يعني آنجا هم بر فرض پارلمان باشد قانون باشد قانونشان همين است ﴿مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ﴾ تو كه ميداني وقتي ميداني چرا پيشنهاد ميدهي ميگويي كه ﴿هٰؤُلاَءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ﴾ نه خير اين «اطهر» نيست براي اينكه ما حق نداريم، حالا در قانون مدني مثل قانون سياسي مثل قانون جزايي مثل قوانين ديگر حق را بالاخره از جايي بايد گرفت تكليف را هم بايد از جايي گرفت كساني كه الهي ميانديشند ميگويند قلمرو حق و منطقه تكليف به دست كسي است كه انسان را خلق كرد جهان را خلق كرد رابطه انسان و جهان را خلق كرد اين مثلث به دست اوست يعني خداي سبحان چه حق است چه حق نيست چه تكليف است چه تكليف نيست اين را خدا بايد معين كند از راه وحي و شريعت و نبوت، حقوق را خدا تعيين ميكند تكاليف را خدا تعيين ميكند ولاغير اگر كسي الهي نينديشيد و ملحد بود بالاخره بدون قانون كه زندگي نميكند. منشأ قانون چيست؟ حقوق را از كجا ميگيرند؟ تكاليف را از كجا انتزاع ميكنند؟ ميگويند هر چه مردم رأي دادند بسيار خب بالاخره مردم رأي دهند يك مباني علمي دارند يا نه؟ چون مستحضريد اين قوانين يك فروعي دارد يك، يك مباني دارد كه اصول آنهاست دو، يك منابع دارد كه اين مباني را از آن منابع استنباط ميكنند سه، الان مثلاً ما اين رسالههاي عملي را كه اين مراجع ما(حفظهم الله) دارند اينها يك سلسله حقوق و تكاليف است اينها فروعات فقهي و تكليفي است، اين فروعات را از مباني ميگيرند يكي كسي مبنايش برائت است يك كسي مبنايش احتياط است يك كسي مبنايش استصحاب در شك در مقتضي است يك كسي مبنايش استصحاب در شك در رافع است يك كسي مبنايش حجيّت خبر واحد است يك كسي مبنايش حجيّت شهرت فتوايي يا روايي است اينها مباني است كه در اصول ترسيم ميشود به استناد اين مباني اين فروع فقهي تأمين خواهد شد پس فروع را از اين مباني ميگيرند آنگاه وقتي نوبت به مباني رسيد ميپرسيم اين مباني را از كدام منابع ميگيرند؟ مبنع چيزي است مبنا چيزي است فرع فقهي چيز ديگر است اين سلسله زنجيري در سه مقطع به هم مرتبطاند فروع فقهي را با مباني كه در اصول ترسيم شده است ميگيرند مباني را در علم كلام ترسيم ميكنند كه خدا هست، كتاب آسماني هست، سنت نبوي هست «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ»[5] براهين عقلي هست عقل ميشود منبع، قرآن ميشود منبع، سنت اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) ميشود منبع، آنها منابعاند كه بزرگان مباني را از اين منابع ميگيرند به استناد اين مباني استنباط ميكنند فروعات را به ما ارائه ميكنند اين يك نظم منطقي است، اگر كسي الهي بود منبعش الهي است مبانياش مشخص فروعش هم مشخص اگر كسي الهي نبود يك سلسله فروع فقهي و قانوني دارد كتابِ قانون دارند ديگر بالاخره مواد قانوني دارند تبصره دارند اين مواد قانوني را مجلس ميگذراند مجلس به استناد يك سلسله مباني و اصول ميگذراند مثل عدالت است آزادي است حقوق بشر است و مانند آن، اينها را از كجا ميگيرند؟ اين مباني را از چه ميگيرند؟ اين مباني را يا براساس رسوم و عادات ميگيرند يا سوابق فرهنگي ميگيرند يا تمدن آن جامعه ميگيرند يا خواستههاي اكثريِ مردم ميگيرند و مانند آن، آنها ميشود منابع از آنها يك سلسله مباني به دست ميآورند از آن مباني فروعات را استنباط ميكنند ميگذرانند، چون مسئله خداشناسي براي آنها مطرح نيست مسئله اومانيسم و فيمينيسم و اينها مطرح است يا اصالت زن است يا اصالت انسان است يا اصالت ماده و مانند آن است آنها ميشود منبع، از اصالت انسان يا اصالت زن يا اصالت ماده يك مباني را استنباط ميكنند مجلس آنها به استناد اين مباني و نه آن منابع، كار آن منابع آنها مربوط به فلسفه حقوق و دانشكده حقوق و اينهاست که آنها منبع شناسي ميكنند از آن منابع يك سلسله مباني استنباط ميشود كه از آن مباني مجلس آنها قانون ميگذراند حالا اگر كسي ـ معاذ الله ـ الهي نينديشيد ﴿أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوَاهُ﴾[6] شد هواي او فتوا ميدهد ميل او فتوا ميدهد غريزه او دستور ميدهد، چون خداي او همان غريزه اوست خداي او همان هواي اوست ﴿أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوَاهُ﴾ ميل اوست اين قوم ميلشان اين است كه مراسم حقوق مدنيشان با اين مبنا تنظيم شود مرد با مرد زن با زن، براساس اين مباني مجلس ميآيد همجنسبازي را تصويب ميكند در بعضي از كشورهاي غربي، اين همان كار قوم لوط است كه به حضرت لوط گفتند تو كه ميداني قانون ما را ميداني ما مَرديم، مرد كه درباره زن حقي ندارد اين حرفشان بود ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ﴾، يك وقت است ميگويند ما ميخواهيم يك چنين كاري كنيم ولي هيچ وقت يك چنين حرفي نزدند آنها در هر دو جمله علم حضرت لوط را گواه گرفتند گفتند ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ﴾ آنها كه جنس مخالفاند جنس موافق نيستند ما كه حقّي نداريم با اينها ازدواج كنيم.
سؤال: ...
جواب: آنها ميگفتند تو كه ميداني حضرت ميفرمايد بله من ميدانم ولي كار خلافي است ميكنيد شما قانونتان باطل است غرض آن است كه آنها نخواستند بگويند كه ما ميخواهيم دنبال فساد برويم آنها در دو جمله علم حضرت لوط را گواه گرفتند يكي گفتند كه ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ﴾ به حضرت لوط گفتند تو كه ميداني قانون ما اين است كه همجنس باهم پيمانِ زندگي مشترك ميبندند مردها با هم زنها باهم اين جمله اوليٰ و در جمله ثانيه گفتند ﴿وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ﴾ تو ميداني مقصود ما چيست مقصود، ما ازدواج با همسر نيست.
سؤال: ...
جواب: خلاف كه نيست آنكه حضرت فرمود ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ﴾ اول فرمود تقوا پيشه كنيد اين خلاف است و مرا «مسلوب الحيثيه» نكنيد و آيا يك انسان رشيدي در بين شما نيست كه شما را نهي از منكر كند؟ با سه جمله كار اينها را تقبيح كرد قانون اينها را تقبيح كرد اينها را نصيحت كرد آنها در جواب گفتند ما كه كار بدي نميكنيم ما يك امر قانوني را از شما ميخواهيم مثل اينكه يك كسي ميخواهد ازدواج كند به دنبال يك همسر زيبا ميگردد اين خلاف ميكند؟ ميگويد من يك همسري ميخواهم كه زندگي مرا بگرداند و از جمال هم متمتّع باشد اينها ديدند يك همسر باجمالي گيرشان آمده، گفتند ما كه كار بدي نميكنيم، چنين است.
سؤال: ...
جواب: غرض آن است كه آنها اين كار را انجام ميدادند در فرهنگ دين «سيّء» بود وگرنه آنها حق ميدانستند در فرهنگ دين باطل است در جاهليت چه ميگفتند؟ در جاهليت سخن از عدل كه نبود سخن از قوميت و اصالت قوميت بود ميگفتند «انْصُرْ أَخَاكَ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوماً» برادرت را درياب در دعواها چه ظالم باشد چه مظلوم قبيلهات را كمك كن اين «اصالة القبيله» بود وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) كه آمد فرمود «انصر المظلوم اخاك ام غير اخيك» به ياد مظلوم باش چه برادرت چه غير برادرت، آنها ميگفتند به ياد برادرت باش چه ظالم چه مظلوم، حضرت آمد فرمود به ياد مظلوم باش چه برادر چه غير برادر كلاًّ شعار را عوض كرد اين شعار «انْصُرْ أَخَاكَ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوماً» شعار رسمي جاهليت بود الان هم در اسرائيل و صهيونيست همينطور است در آمريكا هم همينطور است بعد وجود مبارك پيغمبر فرمود: اين لفظ را اگر عوض نميكنيد پس معنا را عوض كنيد معناي اين شعار اين باشد برادرت را كمك كن چه ظالم باشد و چه غير ظالم اگر مظلوم بود كمك مظلوم به اين است كه از او حمايت كني و اگر برادرت ظالم بود كمك به ظالم اين است كه دستش را بگيري نگذاري بيش از اين آلوده شود فرمود يا لفظ را برگردانيد بگوييد «انصر المظلوم اخاك ام غير اخيك» يا اگر اين كلمه را عوض نميكنيد معنا را عوض كنيد بگوييد «انْصُرْ أَخَاكَ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوماً»[7] اگر مظلوم بود كه به حمايتش قيام ميكنيد اگر ظالم بود دستش را بگيريد يا دستگيري يا دست گرفتن اين معناي شعار باشد الان آنچه كه اينها تصويب ميكنند اين است كه مرد با مرد، زن با زن اين قانون است آنها هم به دنبال مساحقه ميگردند گفتند ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ﴾ يك، ﴿وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ﴾ به حضرت لوط گفتند تو كه ميداني ما چه ميخواهيم آن چيزي كه ما ميخواهيم از دختران تو ساخته نيست از زنهاي جامعه ساخته نيست آن مساحقه مربوط به دخترهاست و زنها آن عمل شنيع مربوط به مردها، آنكه در جنس مخالف حاصل نيست، بشر به اينجا ميرسد که قانون خود را از هوس ميگيرد يعني منبعِ مباني قانوني، منبع ميشود هوس از آن منبع مباني استنباط ميشود از آن مباني فروع استخراج خواهد شد. وجود مبارك حضرت لوط اين حرفهاي آنها را كه شنيد ديد كه اينها دست بردار نيستند و قانوني ميدانند در آن نوبتهاي قبل هم به عرضتان رسيد اين دولت منحوس بوش اين را دمكراسي ميدانند آزادي ميدانند در عين حال كه هم در زندانهاي آنها ظلمِ بيّن است هم در اعتاب مقدسه هتكِ بيّن است هم نسبت به مردم متديّن و بزرگوار عراق ظلم بيّن است هم نسبت به منابع سرزمين اينها ظلم بيّن است چون وقتي ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى﴾[8] شد خود را حق ميداند و قانون را از ميل خود ميگيرد ممكن است كساني باشند كه بدانند دروغ است اما برخيها باورشان شده لذا اول وجود مبارك لوط فرمود ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ﴾ اينكه خلاف است چرا انجام ميدهيد؟ بعد حيثيت من را هم حفظ كنيد، يك آدم عاقل نزد شما نيست كه شما را نهي كند؟ ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لاَ تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ﴾ اين سه جمله را گفت. آنها گفتند ﴿قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ﴾ قانون مدني ما همجنسبازي است نه با جنس مخالف ﴿وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ﴾ تو هم ميداني كه منظور و قانون ما چيست چه پيشنهادي ميدهي كه ما با دختران شما يا دختران ديگري ازدواج كنيم؟ حالا شما ببينيد اين كه جناب امام رازي را وادار كرده كه بگويد كه منظور از اين بنات، بنات امتاند يا قرطبي در جامع[9] خود هم اصرار دارد كه اين حرفهاي امام رازي را بپذيرد يا اگر منظور از اين بنات، بنات شخص حضرت لوط(سلام الله عليه) باشد توجيه كنند به اينكه چون همين گروه قبلاً از حضرت لوط(سلام الله عليه) خواستگاري كرده بودند دخترانش را خواستند حضرت نداده بود و براساس سنت قومي آنها اگر مردي از دختري خواستگاري كند خِطبه كند به او ندهد ديگر حق ندارد با اين توجيهات بالاخره ميخواهند ﴿مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ﴾ را تبيين كنند اما ببينيد اين الميزان يك سرو گردن از همه آنها بزرگتر است اين تحليل را شما در اين تفسيرهاي عادي نميبينيد فرمود آنها قانونشان اين است حقشان اين است اما البته نه اينطور شفاف و سرراست گفته باشد اين را بايد از الميزان[10] هم درآورد اما آنچه كه از نيش قلم ايشان ميگذرد همين است.
سؤال: ...
جواب: بله همين است اينها ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾[11] اين قرآن كريم وقتي حرف كفار قبلي را نقل ميكند و حرف كفار عصر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلم) را نقل ميكند ميفرمايد ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ اينها دلهاي آلودهشان يكنواخت فكر ميكند ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ اينها گفتند كه ميدانيم قانون ما اين است ما حقي نداريم ﴿مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ﴾ ما كه نميخواهيم تنها غريزهمان تأمين بشود ما ميخواهيم زندگي مشترك داشته باشيم زندگي مشترك يعني مرد با مرد زن با زن همين.
سؤال: ...
جواب: آن اشكال دومي بود كه امام رازي كرد و همان را هم قرطبي ميگويد لذا آنها ميگويند منظور از اين ﴿بَنَاتِي﴾ همان زنهاي امت است براي اينكه امت فرزندان پيغمبرند و پيغمبر به منزله پدر آنهاست چه اينكه در اسلام همسران پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) به منزله مادران جامعهاند كه فرمود ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾[12] اگر همسران پيامبر به منزله مادران جامعهاند خود پيامبر به منزله پدر جامعه است قهراً جوانها به منزله پسر رسول خدا ميشوند و دخترهاي جامعه به منزله دختران آن حضرت(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) ميشوند حالا آن اشكال دومي بود كه هم در تفسير فخر رازي هست هم در تفسير جامع نقد سيدنا الاستاد اين است كه دختران او كه مثلاً دوتا بودند شما از تورات ثابت ميكنيد تورات ممكن است تورات محرَّف باشد دختران او ممكن است بيش از اينها باشد نوههاي او بستگان او يعني بالاخره چند نفر از همينها ازدواج كنند تا اين راه بيفتد بالاخره تا مردها با زنها ازدواج كنند آنها گفتند ﴿قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ﴾ قانون ما اين است و ما حقي نداريم با دخترها ازدواج كنيم.
سؤال: ...
جواب: بله همان ﴿وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[13] جمله دوم اين است كه ﴿وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ﴾ تو كه ميداني قانون ما چيست و ميداني ما هم چه ميخواهيم چه پيشنهادي ميدهي؟ اين حرفشان است، آنگاه وجود مبارك لوط(سلام الله عليه) فرمود ﴿لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ﴾ شما كه حرف حاليتان نميشود اي كاش من به يك مركز مقتدري تكيه ميكردم كه شما را دفع ميكردم از اينجا ميراندم يا به يك ركن شديدي تكيه ميكردم كه خودم محفوظ بمانم در چنين فضايي فرشتهها به حضرت لوط گفتند مطمئن باش كه به تو دسترسي ندارند اينكه فرشتهها گفتند به تو دسترسي ندارند و نفرمودند به ما دسترسي ندارند چون آنها هرگز در معرض نبودند چون ميدانستند كه كسي به آنها دسترسي ندارند لذا مضطرب هم نبودند به حضرت لوط گفتند ما يك تصميمي از طرف ذات اقدس «إله» به شما ابلاغ ميكنيم و آن تصميم كوبيدن اين شهر است و زير و رو كردن اين شهر، شما با بستگان مؤمنتان بايد از اين شهر بيرون برويد يك و هرگز آنها به شما دسترسي پيدا نميكنند كه نگذارند شما متواري شويد اين دو، اول صبح هم اين شهر ويران شده است اين سه، اينكه گفتند ﴿لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ﴾ براي اينكه وجود مبارك لوط احساس خطر كرد و همان رفت در منزل در را بست آنها گفتند پيشنهاد اين است كه شما هم از منزل بيرون برويد و آنها هم هرگز به شما نميرسند ما طولي نميكشد كه اين شهر را زير و رو ميكنيم مأموريت ما اين است چگونه ﴿لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ﴾؟ اينها كه ﴿يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ﴾ چگونه حضرت لوط را رها كردند؟ در بخشهايي از سورهٴ مباركهٴ قمر و مانند آن آمده است كه اين فرشتگان الهي كاري كردند كه اين گروه مزاحم كور شدند آيه 34 به بعد سورهٴ مباركهٴ قمر اين است ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ حَاصِباً إِلاَّ آلَ لُوطٍ نَجَّيْنَاهُمْ بِسَحَرٍ * نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنَا كَذٰلِكَ نَجْزِي مَنْ شَكَرَ * وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنَا فَتَمَارَوْا بِالنُّذُرِ * وَ لَقَدْ رَاوَدُوهُ عَنْ ضَيْفِهِ فَطَمَسْنَا أَعْيُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذَابِي وَ نُذُرِ﴾[14] آنها مراوده كردند خواستند رأيش را بزنند دسترسي به مهمانهاي حضرت لوط پيدا كنند بالاخره آنها را گرفتار كنند ولي ما چشمان آنها را كور كرديم لذا وجود مبارك لوط و مومنان لوط در كمال آرامش از در اتاق بيرون آمدند از كوه و برزن گذشتند از اين شهر فاصله گرفتند ما اين شهر را ويران كرديم ﴿فَطَمَسْنَا أَعْيُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذَابِي وَ نُذُرِ * وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُكْرَةً عَذَابٌ مُسْتَقِرٌّ * فَذُوقُوا عَذَابِي وَ نُذُرِ * وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ﴾[15] اينكه در سورهٴ مباركهٴ قمر آمده به اين صورت در سورهٴ مباركهٴ عنكبوت يا حِجر نيامده است. در سورهٴ عنكبوت آيهٴ 28 به بعد اين است كه ﴿وَ لُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِينَ * أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ﴾[16] برهان اقامه كرد فرمود اين كاري كه شما داريد نسل قطع ميشود يعني اين قانون شما مساوي با انقراض نسل است شما داريد راه را ميبنديد آنها نگفتند كه بله ما زن هم داريم اين كار را هم ميكنيم كه ﴿وَ تَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنْكَرَ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ * قَالَ رَبِّ انْصُرْنِي عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ * وَ لَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُو أَهْلِ هٰذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَهَا كَانُوا ظَالِمِينَ * قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطاً قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ * وَ لَمَّا أَنْ جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِيءَ بِهِمْ﴾[17] يعني «سائه مجيئهم» ﴿وَ ضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قَالُوا لاَ تَخَفْ وَ لاَ تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ امْرَأَتَكَ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ * إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هٰذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾[18] آنگاه آثار باستانيش را فرمود ما به جا ميگذاريم در سورهٴ مباركهٴ «حجر» هم بخشي شبيه سورهٴ مباركهٴ «هود» است كه گذشت آيه 64 به بعد سورهٴ «حجر» اين است ﴿وَ أَتَيْنَاكَ بِالْحَقِّ وَإ ِنَّا لَصَادِقُونَ ٭ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ الَّيْلِ﴾[19] اسراء همان سير در شب است ولي معلوم ميشود كه اول شب نبود پاس اخير شب بود ميفرمود ﴿بقطع من الليل وَ اتَّبِعْ أَدْبَارَهُمْ وَ لاَ يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ وَ امْضُوا حَيْثُ تُؤْمَرُونَ * وَ قَضَيْنَا إِلَيْهِ ذلِكَ الأمْرَ﴾[20] تا اينكه فرمود ﴿وَ جَاءَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يَسْتَبْشِرُونَ ٭ قَالَ إِنَّ هؤُلآءِ ضَيْفِي فَلاَ تَفْضَحُونِ ٭ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ لاَ تُخْزُونِ ٭ قَالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعَالَمِينَ﴾[21] آنها در جواب گفتند لوط ما قبلاً نهي از منكر كرديم گفتيم دستبردار از اين خرافات ارتجاعي اين همجنسبازي يك نوع تمدني است گفتند ما قبلاً نهي از منكر كرديم گفتيم ديگر اين حرفها را نزن اين حرفها گذشت اين است نه اينكه اينها اشرار بودند دنبال مركز فساد بودند ﴿قَالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعَالَمِينَ ٭ قَالَ هؤُلآءِ بَنَاتِي إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ ٭ لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سْكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ ٭ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ ٭ فَجَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَ أَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِن سِجِّيلٍ ٭ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ ٭ وَ إِنَّهَا لَبِسَبِيلٍ مُّقِيمٍ﴾[22] «متوسَّم» يعني وسمهشناس يعني سيماشناس يعني سمهشناس يعني آثار باستانيشناس «سيما» «سمه» «موسوم» يعني علامت، فرمود اگر شما آثار باستاني را ميشناسيد اين خاكها را كه كَند و كاو كنيد ميفهميد كه چند قرن قبل در اينجا چه گروهي زندگي ميكردند از تمدنشان عاداتشان آدابشان رسومشان پي ميبريد اگر «متوسم» باشيد يعني مجتهد در شناخت آثار باستاني يك چنين آدمهايي را ميگويند «متوسم» يعني سيماشناس، وسمهشناس، سمهشناس، علامتشناس، فرمود ما يك چنين علامتي را گذاشتيم البته آثار خرابي براي هر كسي است كه بالاخره خداي قاهر بساط اينها را برچيد آنجا در آن بخشها ميفرمايد ﴿إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ﴾[23] اين «آية» يعني علامت الهي هر كسي مؤمن باشد وقتي قهر خدا را ببيند پي ميبرد اما «متوسم» ديگري است «متوسم» يعني متخصص در فن آثار باستانيشناسي فرمود اينها اينطور بودند كه به حضرت لوط گفتند اين كار زشت است دستبردار اين ديگر تاريخ مصرف اين حرفها گذشته اينها ارتجاع است ﴿أَ وَ لَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعَالَمِينَ﴾ اين است لذا در اينجا هم ميگويند ﴿مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ﴾ و تو هم ميداني، وجود مبارك لوط كه اين حرف را زد آنها گفتند ﴿لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ﴾ مطمئن باش شما ميرويد اينها به شما نميرسند ﴿فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لاَ يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ﴾ هيچكسي به پشت سرش نگاه نكند و نماند مگر عيال شما كه بالاخره محكوم به حكم اينهاست ﴿إِلاَّ امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ﴾.
«و الحمد لله رب العالمين»