83/03/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره هود/آیه 61 و 62
﴿وَ إِلَيٰ ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنشَأَكُم مِنَ الأرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيَها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ﴾ ﴿قَالُوا يَا صَالِحُ قَدْ كُنتَ فِينَا مَرْجُوّاً قَبْلَ هذَا أَتَنْهَانَا أَن نَعْبُدَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا وَ إِنَّنَا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ﴾
وجود مبارك حضرت صالح(سلام الله عليه) بعد از هود(سلام الله عليه) براي هدايت قوم ثمود اعزام شد و اين بزرگوار هم مانند حضرت هود يك دعوتي داشت و يك دعوايي که دعوتش مردم را به توحيد و معاد و مسائل اخلاقي و فقهي و حقوقي فرا ميخواند دعوايش هم اين بود كه ﴿إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ﴾[1] ؛ يعني هم مدعي رسالت بود كه مسئله وحي و نبوت را تبيين ميكرد هم داعي توحيد بود كه مردم را به توحيد فرا ميخواند اصل اين جريان قبلاً در سورهٴ مباركهٴ اعراف آيهٴ 73 به اين صورت گذشت ﴿وَ إِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هٰذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَ لاَ تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ كه بحثش در سورهٴ مباركهٴ اعراف گذشت چه اينكه اجمال از اين هم در سورهٴ مباركهٴ نمل خواهد آمد در آنجا هم جريان حضرت صالح به اين صورت ذكر ميشود آيهٴ 45 سورهٴ نمل اين است ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِيقَانِ يَخْتَصِمُونَ﴾ همانطوري كه در تبيين دعوت حضرت هود و تبيين دعواي حضرت هود كه او هم مدعي رسالت بود و هم مردم را به توحيد فرا ميخواند آن مطالب گذشت اينجا هم همان اصول مطرح است گذشته از اينكه وجود مبارك صالح(سلام الله عليه) وقتي آن جريان تندوريهاي قوم عاد را ديدند از طرف خداي سبحان مأمور شدند به قوم ثمود بفرمايند خدا شما را از زمين آفريد ﴿أَنشَأَكُم مِنَ الأرْضِ﴾ كه فرمود ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَ فِيهَا نُعِيدُكُمْ وَ مِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى﴾[2] حالا يا «بلاواسطه» شما را از زمين خلق كرد نظير جريان حضرت آدم كه ﴿إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ﴾[3] يا «معالواسطه» از زمين خلق كرد چون دارد ﴿ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ ... مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ﴾[4] بالاخره انسان از زمين است و به همه انسانها خطاب ميفرمايد كه ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ﴾ حالا يا «معالواسطه» يا «بلاواسطه» گرچه در هنگام مرگ «بلاواسطه» است و باز در هنگام معاد «بلاواسطه» است؛ يعني اين سه جمله يكسان نيست اينكه فرمود ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ﴾ اعم از بلاواسطه و «معالواسطه» است اما ﴿وَ فِيهَا نُعِيدُكُمْ﴾ «بلاواسطه» است و ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ﴾ هم «بلاواسطه» است؛ يعني همه شما مستقيماً وارد زمين ميشويد ميميريد و در قبر ميرويد و همه شما هم مستقيماً از خاك برميخيزيد، شما را برميخيزانيم و اما در آن طليعه آفرينش كه ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ﴾ اين دوگونه است بعضي «بلاواسطه» بعضي «معالواسطه» اين معناي ﴿هُوَ أَنشَأَكُم مِنَ الأرْضِ﴾ است، اما ﴿وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيَها﴾ معنايش اين نيست كه ما به شما گفتيم شما خودتان را در زمين بسازيد براي ﴿وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيَها﴾ وجوه فراواني ذكر كردهاند كه اين وجه در آن اصلاً نيست آيات ﴿وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ﴾[5] ﴿يُزَكِّيكُمْ﴾[6] ﴿مَا يُرِيدُ اللَّهُ﴾[7] ﴿يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ﴾[8] كه مربوط به سازندگي اخلاقي و مانند آن است آن آيات ناظر به تهذيب نفس است اما اين آيه مباركه ﴿وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيَها﴾ گرچه چند معنا برايش ذكر كردهاند بهترين معنايي كه برايش ذكر كردند همين است؛ يعني خداي سبحان از شما خواسته زمين را آباد كنيد نه خودتان را بسازيد در زمين اين را ظاهراً كسي معنا نكرده نه از ما شيعهها نه از آنها ﴿وَ اسْتَعْمَرَكُمْ﴾ يعني «طَلَب منكم العمارة في الارض» چون خليفه من هستي اگر خليفه «الله» هستيد كار «مستخلف عنه» را بايد كنيد.
مطلب مهم آن است كه چه كسي ميتواند زمين را آباد بكند؟ در مسئله آبادسازي و آباد كردن هم در جريان مراكز مذهبي سخن از آبادي است، هم در جريان مراكز فرهنگي سخن از آبادي است، هم در جريان مراكز اجتماعي اقتصادي و مانند آن سخن از آبادي است آن دو قسم مشخص شد كه شرط آبادكننده چيست و چه كساني توفيق آباد كردن آن دو بخش را دارند در اين قسمت هم مشخص ميشود. بيان ذلك اين است درباره مراكز مذهب از كعبه گرفته كه قبله همه مراكز مذهبي است و مطاف مسلمانهاست تا ساير مساجد سخن از اين است ﴿إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ﴾[9] چه مسجد الحرام چه مسجد النبي(صلّي الله عليه و آله و سلم) چه مساجد ديگر ﴿إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ﴾ و كذا اينها هستند كه توفيق آباد كردن مسجد الحرام و مسجدهاي ديگر را دارند. درباره مسجد الحرام بالخصوص فرمود ﴿أَ جَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَ عِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ﴾[10] بعد كمكم فرمود ﴿إِنْ أَوْلِيَاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ﴾[11] درباره مساجد ديگر به نحو عموم فرمود كه ﴿إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ﴾[12] اين مربوط به آباد كردن مراكز مذهب حسينيهها اينطور است و آنچه كه به عنوان مراكز مذهبي است كساني متوليان اصيل آن هستند و آبادكنندههاي آن هستند كه مؤمن باشند ميماند مراكز فرهنگي مثل حوزه و دانشگاه، حوزه و دانشگاه را چه كسي آباد كند؟ آبادي حوزه به اين نيست كه كسي چهارتا درس بخواند چهارتا آدم فاضل از آن دربيايد يا چهارتا مجتهد از آن دربيايد يا چهار تا حكيم و مفسر در بيايد يا چهارتا فقيه دربيايد اينها كارهاي فكري و فرهنگي است اينها دشوار نيست گرچه چهل پنجاه سال كار ميخواهد در بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) شرط آباد كردن و آبادي حوزههاي علمي و مراكز دانشگاهي را فرمود اين است «وَ بِالْإِيمَانِ يُعْمَرُ الْعِلْمُ»[13] شما ميخواهيد حوزه را آباد كنيد يا فقه را آباد كنيد؟ حوزه به همين اين درس و بحثها آباد ميشود رونق هم دارد دانشگاه هم به همين درس و بحثها آباد ميشود شما ميخواهيد حوزه را آباد كنيد نمرههاي خوب بگيريد درس و بحث زياد باشد يا علم را آباد كنيد؟ «وَ بِالْإِيمَانِ يُعْمَرُ الْعِلْمُ» حالا برفرض ما عالم شديم نه مشكل خود ما حل ميشود نه مشكل جامعه اين در بيانات نوراني حضرت امير هست كه قبلاً از نهج البلاغه خوانديم فرمود آن فرهنگ را ايمان آباد ميكند مراكز فرهنگي هم قهراً به وسيله عالمان با ايمان آباد ميشود «يُعْمَرُ الْعِلْمُ» آن وقت آن دانشگاه آباد است آن حوزه آباد است كه چهارتا آدم وارسته در آن باشد نه چهارتا آدم عالم يا چهل هزار آدم عالم «وَ بِالْإِيمَانِ يُعْمَرُ الْعِلْمُ».
سؤال: ...
جواب: حالا بالاخره عمده تهذيب است كه انسان در هر رشتهاي بايد بين خود و خداي خود خودش را بسازد آن ديگر ما هستيم و تكليف ما و هر كسي خودش را خوب ميشناسد و راه هم آسان است اينطور نيست كه سخت باشد اگر سخت بود كه از ما نميخواستند، ميماند آبادسازي زمين در مسائل اقتصادي و اجتماعي چه كسي زمين را آباد ميكند؟ چه در مسائل اجتماعي چه در مسائل اقتصادي اين هم خداي سبحان از ما طلب كرده اين كار را كنيم اين استعمار از مقدسترين واژههاي قرآني بود كه الان جزء پليدترين تعبيرات درآمده از بس با آن بازي كردند الان چه كلمهاي زشتتر از كلمه استعمار است از اين زشتتر شما داريد؟ بالاخره اگر استحمار است استبداد است استثمار است در رديف همين استعمار است اينكه جزء مقدسترين تعبيرات فرهنگ قرآني بود الان جزء پليدترين تعبيرات درآمده است خداي سبحان مستعمر ماست از ما خواسته ما را به كار كشيده راه نشان داده زمين داده آب داده فكر داده در خير خود در خدمت خود براي «أرض» براي رفاه خود و ديگران زمين را آباد كنيم اين معنيِ استعمار است ﴿وَ اسْتَعْمَرَكُمْ﴾ ما از اين واژه مقدستر در قرآن كريم در مسائل اقتصادي و اجتماعي يا نداريم يا كم داريم و از اين واژه پليدتر در جريان كنوني هم نداريم از بس با اين بازي كردند نظير آزادي، مگر آزادي بيقداست است؟ مگر آزادي عزيز نيست؟ مگر آزادي واژه پربركت نيست؟ چقدر با اين آزادي و دموكراسي بازي كردند كه الان در عراق به اين صورت درآمده است من نميدانم شما اين نشريهاي كه از بعضي از زندانهاي عراق مثل ابوغريب و اينها درآمده خوانديد يا نخوانديد آن زنداني بيچاره چگونه التماس ميكند نميگويد ما را آزاد كنيد ميگويد دفعتاً هجوم بياوريد اين زندان را سر ما خراب كنيد ما ديگر آبرو نداريم بياييم بيرون، خواسته آنها اين است ميگويند شما قيام بكنيد اگر غيرت داريد اين زندان را سرِما خراب كنيد همين نه ما را آزاد كنيد براي اينكه با ما كاري كردند كه ما ديگر نميتوانيم زندگي كنيم اين است اينها به عنوان دموكراسي آمدند. پس چه كلمهاي الان پليدتر از كلمه آزادي است اين در اثر بد رفتاري مردم است اگر ايمان نباشد اين واژه پربركت و مقدس قرآني به آن صورت زشتترين واژهها درميآيد فرمود ﴿وَ اسْتَعْمَرَكُمْ﴾ مبادا يك وقتي زمين را بيكار بگذاريد زمين را ويران كنيد درباره ملوك تبهكار فرمود ﴿إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً﴾[14] يك عدهاي هم ﴿وَ إِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ﴾[15] شما زمين را آباد كنيد، در آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) آن روايتي كه مرحوم صاحب وسائل نقل كرده ديگران هم نقل كردند كه «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً ثُمَّ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ»[16] اين نفرين حضرت امير است فرمود ملتي كه زمين دارد آب دارد خاك دارد مع ذلك گندم وارد بكند جو وارد بكند برنج وارد بكند آن ملت از رحمت خدا دور باد حالا دعاهاي ما مستجاب است يا نفرين حضرت امير؟ اين در كتابهاي ديني ما هم هست در كتابهاي فقهي ما هم هست از آن مصادر اوليه گرفته تا وسائل مرحوم شيخ حر عاملي(رضوان الله عليهم) كه حضرت در كتاب تجارت همين وسائل آمده است كه «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً ثُمَّ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ» كشوري كه آب به اندازه كافي دارد خاك به اندازه كافي دارد اينها را با سد سازي مهار نميكند مع ذلك بيكار است گرفتار تورم و مشكلات معيشت و اقتصاد است از رحمت خدا دور باد «فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ» حالا ما اينجا ميخوانيم ﴿أَلاَ بُعْداً لِعَادٍ﴾ بله ﴿أَلاَ بُعْداً لِعَادٍ﴾ اما خطر «الا بعدا لنا» هم مطرح است. كسي اين حرف را زده كه از نظر ما قرآنِ متحرك است فرقي بين انسان كامل؛ يعني عترت طاهرين(سلام الله عليهم) با قرآن كه نيست اين هم فرمود «فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ» حالا ما قصه عاد و ثمود را داريم ميخوانيم يا همين حرف اليوم تازه است؟ فرمود «فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ» آنجا هم خدا ميفرمايد ﴿أَلاَ بُعْداً لِعَادٍ﴾ اينجا هم حضرت امير فرمود «الا بعدا لهولاء القوم» چنيين ميشود. بنابراين اگر مردم درست معناي اين كلمه را نشناسند و عمل نكنند يك واژه قدسي جزء واژههاي پليد در ميآيد ﴿وَ اسْتَعْمَرَكُمْ﴾ خدا مستعمر ماست همه امكانات را به ما داده راهنماييها را كرده فرمود آقاي خود باش گدا طبعي را بگذار كنار دستي از دستِ بگير بدتر نيست ﴿وَ اسْتَعْمَرَكُمْ﴾.
سؤال: ...
جواب: آباد نيست نشانهاش اين است كه اينها گندم را در دريا ميريزند اتيوپي و امثال اتيوپي در سطل زباله و كاميون زباله روزي ميخورند. مگر شما نميبينيد؟ اينكه الان دور اين كاميون زباله جمع ميشوند خيليها حالا كه حضوراً آمدند به ما گفتند الان هم كه شما عكسهايش را در تلوزيون ميبينيد عدهاي منتظرند كه اين كاميونهاي زباله كه تخليه ميكنند صبحانهٴشان يا شام و نهارشان را از لاي اين سطلها دربياورند بعضيها كه در كنار اين دلارهاي نفتياند اينها غالباً يكبار مصرفاند وقتي سفره پهن ميكنند بقيه را با همان سفره در سطل زباله ميريزند نه اينكه بقيه را براي ظهر و شب نگه بدارند غالب ظروف اينها يك بار مصرف است هر چه مانده ميريزند در سطل، اين فقراي آفريقايي كنار اين سطلهاي زباله و اين كاميونها روزيهايشان را تأمين ميكنند با اينكه آنجا بالاخره زرخيز است اينها معدن دارند زمين دارند آب دارند همه امكانات دارند اينها را در فقر نگه داشتند اين تحريم اقتصادي، تحريم اقتصادي همين است اينها كه كافرند از همين اين گندم در حد سلاح اتمي استفاده ميكنند الان مهمترين حربه اينها تحريم اقتصادي است به فلان كشور نفروشيد از فلان كشور قهر كنيد اينها، اينها آباد كردن زمين را مصادره كردند بخشي را خودشان آباد كردند يك، بخشي را آباد نميكنند دو، نميگذارند ديگري آباد بكند سه، ديگري را برده ميگيرند چهار، همين است فرمود ﴿وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيَها﴾ خدا از شما خواسته زمينتان را آباد بكنيد آن وقت در بحثهاي قبلي هم داشتيم كه آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) دو عنصر محوري است يكي تلاش در توليد يكي قناعت در مصرف ما تا زندهايم بايد كار بكنيم تا نفس ميكشيم بايد كار بكنيم حالا هر كاري كه به عهده ماست بعضي كار فرهنگي دارند بعضي كار اقتصادي دارند بعضي كار سياسي دارند بعضي كار اجتماعي دارند آدم بيكار هرگز مطلوب نيست دعاي او هم مستجاب نيست منتها حالا كار سالمندان به اندازه توان آنهاست كار ميانسالان و نوسالان به اندازه توان آنهاست فرمود تلاش در توليد قناعت در مصرف نگذاريد كسي فقير بماند اين نفرين او بساط را برميچيند اصلاً معلوم نيست كه چه وقتي اثر ميكند و چگونه اثر ميكند ﴿وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيَها﴾ اين بيان نوراني حضرت صالح بود، چون آن اوضاع قوم عاد را ديدند كه ﴿أَ تَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ * وَ تَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ * وَ إِذَا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ﴾[17] آن ﴿إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ * الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلاَدِ﴾[18] آنها را ديدند و خطر آنها را هم تاريخ بررسي كرده حضرت به اينها فرمود مواظب باشيد كه زمين را آباد كنيد و آبادي زمين را هم مصادره نكنيد نگوييد كه ما فقط بايد آباد بكنيم حالا كه آباد كرديم گندم در اختيار ما باشد به فلان كشور ميفروشيم به فلان كشور نميفروشيم ﴿فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ﴾ يعني «انما يعمر الارض مَن استغفر الله ثم تاب اليه» مثل «انما يعمر الحوزة العلمية مَن استغفر الله ثم تاب اليه» «﴿إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ﴾ من استغفر الله ثم تاب اليه» اينها شرايط هيئت امنا است شرايط آباد كنندگان مراكز فرهنگي فكري اقتصادي است آن وقت كشور ميماند بعد فرمود چرا اين كار را ميكنيد براي اينكه خدا هم نزديك است هم همه خواستههايتان را جواب ميدهد دور كه نيست شما يك دو قدم در ذكرهايتان تصرف كنيد ميبينيد كه آنجا او را مييابيد حالا ما الان عادت كرديم براي ما اذان و اقامه و اينها يك عادت شده است نه عبادت آنهايي كه واقعاً اذان ميگويند اقامه ميگويند براي نماز خواندن ميفهمند دارند چه ميگويند اين اول جاي «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»[19] است انسان يك كمي تا ميخواهد شروع بكند اذان ميخواهد بگويد يا اقامه ميخواهد بگويد ميگويد «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» من شهادت به وحدانيت ميدهم دو قدم كه جلوتر رفت ديگر جا براي «أَشْهَدُ» نيست ميگويد «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» آخر اذان آخر اقامه ديگر سخن از «أَشْهَدُ» نيست من شهادت ميدهم يعني چه؟ حالا كه رسيدي خب بگو «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» اين اذان براي او عبادت است اين اقامه براي او عبادت است ميفهمد دارد چه ميگويد لذا در وسائل هست در جوامع روايي ديگر هست اگر كسي اذان بگويد اقامه بگويد نماز بخواند ولو نمازش تنهايي باشد چند صف از ملائكه به او اقتدا ميكنند اگر هم اذان بگويد هم اقامه بگويد دوصف از ملائكه به او اقتدا ميكنند فقط اقامه بگويد يك صف از ملائكه به او اقتدا ميكنند اينكه گفته شد «الْمُؤْمِنُ وَحْدَهُ جَمَاعَةٌ»[20] اين دارد ميگويد ميفهمد چه دارد ميگويد، ميگويد الان ديگر جاي «أَشْهَدُ» نيست بيگانه نيستم كه بگويم شهادت ميدهم من آمدم جلو ديگر حالا كه آمدم جلو اول شهادت دادم بعد شهات به رسالت دادم بعد شهادت به ولايت دادم بعد دعوت به صلات كردم دعوت به فلاح كردم تكبير گفتم حالا ميگويم «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» ديگر «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» جايش نيست. پس خدا قريب است از اين طرف بُعد است انسان بُعدش را با اينها بر طرف ميكند تمام اين ذكرها نشان ميدهد كه شما ديگر دور نيستيد اينكه در اذكار هست و مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل كرد در آداب دعا كه شما ده بار بگويد «يَا اللَّهُ» بعد بگوييد «يَا رَبِّ» بعد از اين ده بار بگوييد «رَبِّ» نه يعني «يا» محذوف است يعني جاي «يا» نيست اينجا «يا» بگوييد غلط است مگر نرسيدي؟ مگر به حضور بار نيافتي؟ وقتي حضور كسي رسيدي مخاطب كسي شدي نميگويي اي زيد، ميگويي زيد با او حرف ميزني نه اينكه «ربِّ ربِّ»اي كه آن آخرها هست حرف ندايش محذوف است و معمول به آن حرف نداست اصلاً جاي حرف ندا نيست براي اينكه شما دور نيستي كه بگويي «يا» وقتي رسيدي چه خطابي داري؟ چه ندايي داري؟ اينجا ميگويند «ربّ ربّ» نه «يا ربّ» در همين اين اذانها اينطور است اقامهها همينطور است فرمود من نزديكم نشانهاش هم همين تعبيرات ديني من است حالا چه ميخواهي؟ انسان وقتي حوايج ديگران را بخواهد حاجت خودش هم برآورده ميشود و حالا برفرض بخواهد حتماً حاجت خودش را ذكر كند به نحو عموم ذكر كند اينطور نيست كه كم بيايد اگر كسي به خداي سبحان بگويد كه خدايا حوايج همه ما را برآورده بكن اينطور نيست كه كم بيايد، اين تنگ نظري است كه بگوييم خدايا حاجت مرا برآورده بكن اين سخن سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي كه فرمود از آن وقتي كه خودم را شناختم براي خودم به تنهايي دعا نكردم هميشه جمع دعا كردم، چون فهميدم فرقي كه نميكند، فرمود از آن وقتي كه خودم را شناختم هرگز براي شخص خودم دعا نكردم هر چه براي خودم خواستم براي ديگران هم خواستم آخر چون كم نميآيد يك وقت است كه ميگوييم كم ميآيد خدايا خصوصي به ما بده مثلاً نوبت ديگران بعد باشد چرا؟ آن خداي سبحان كه ﴿مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ﴾[21] است فيضش هم نامتناهي است و كم هم نميآيد و اگر براي ديگران بخواهم خدا به من بيشتر ميدهد اگر براي خودم فقط بخواهم يك مقدار محدود ميدهد، چرا براي همه نخواهم؟ حالا آدم وقتي كه نزديك شد ميداند چه بخواهد ﴿فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ﴾.[22]
سؤال: ...
جواب: بله، آن تبرّي است، چون خداي سبحان ﴿أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾[23] است «فِي مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ»[24] و «وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِينَ»[25] است «فِي مَوْضِعِ النَّكَالِ وَ النَّقِمَةِ»[26] كسي حيثيت ما، دين ما، الان همين جريان زندان ابوغريب را كه آن بنده خدا درخواست ميكند «ايها المسلمون» ما تمام تلاش و آرزوهايي كه داريم اين است كه بياييد اين زندان را سر ما خراب كنيد نه ما را آزاد كنيد، در چنين موردي ميگوييم « وَ مَنْ أَرَادَنِي بِسُوءٍ فَأَرِدْهُ »[27] اين جاي تبري است در بيانات ائمه ديگر هم هست كه خدايا اينها را اصلاً زنده نگذار «فرّقْ جمعَهُم»[28] و مانند آن.
سؤال: ...
جواب: بله، آنها ميگويند خدايا حاجت مرا برآورده بكن از آنها سؤال ميكنيم حاجت شما چيست؟ ميگويد حل مشكلات امت اسلامي سخن از متكلم وحده و متكلم مع الغير نيست خدايا حاجت مرا برآورده بكن از ايشان سؤال ميكنيم حاجت شما چيست؟ ميگويد من مشكلم حل مشكلات جامعه است گاهي به نحو عموم ذكر ميكنند گاهي ميگويند آقا من چون مسئول آنها هستم كار آنها مشكل من است من بايد حل بكنم اينها عائله من هستند از يك معيلي سؤال ميكنند آقا مشكل تو چيست ميگويد من بايد نياز افراد تحت تكفلم را حل بكنم حالا اگر كسي گفت «أَنَا وَ عَلِيٌ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»[29] (سلام الله عليهما) بعد خود حضرت امير يا وجود مبارك حضرت رسول عليهما آلاف التحية و الثناء) دعا كردند عرض كردند خدايا مشكل مرا حل كن اگر كسي پدر امت اسلامي بود مشكل پدر حفظ كفالت كساني است كه در تكفل اوست. بنابراين ممكن است كسي ضمير متكلم وحده بياورد بگويد خدايا حاجت مرا برآورده بكن، منتها حاجت او حل معضلات امت اسلامي باشد.
سؤال: ...
جواب: بله، شفاعت بكن براي من، همه ميگويند ما كه نميتوانيم بگوييم ديگران هم مذنباند خدايا از آنها شفاعت بكن ما در مورد ذنب ديگران كه خبر نداريم از ذنب خودمان خبر داريم اما حالا آنجاهايي كه براي رفع مشكلات عمومي است نزول نعمتهاي عام است براي همه مسئلت ميكنيم.
﴿إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ﴾ وجود مبارك صالح اين فرمايشات را فرموده همانطوري كه قوم عاد به حضرت هود آن حرفها را زدند قوم ثمود هم به حضرت صالح اين حرفها را ميزنند ﴿قَالُوا يَا صَالِحُ قَدْ كُنتَ فِينَا مَرْجُوّاً قَبْلَ هذَا﴾ اين از نظر رواني يك اثري دارد كه ما قبلاً به شما دل بسته بوديم به شما اميدوار بوديم يك رشد علمي داشتيد يك رشد فرهنگي و فكري داشتيد اميد آينده ما بوديد چطور الان بر خلاف اميد ما قدم برداشتيد و راه ديگر داريد ميرويد؟ اين در طليعه حرف، بعد گفتند كه ما دو برهان داريم كه اين دو برهان باعث ميشود ما حرف تو را قبول نكنيم يكي اينكه سنت ديرپاي نياكان ما براي ما محترم است تو ميگويي ما دست از اين ميراث فرهنگي برداريم اين همين است كه در جريان سيزده بدر و در جريان چهارشنبه سوري و اينها مطرح است حالا سيزده بدر را كمكم دارند اصلاح ميكنند از آن خرافه و افسانه بودن و جعلي بودن و باطل بودن درميآورند ميگويند روز طبيعت بله اگر اين روز طبيعت باشد انسان برود در صحرا آباد بكند زمين را باغ را مزرع و مرتع را با طبيعت انس داشته باشد بله اين چيز خرافه نيست حالا خوب هست مثلاً سنتي هست يا نه بالاخره خرافه نيست اما آن نحس بودنش خرافه است مثل چهارشنبه سوري خرافه است شما هرچه بخواهي به اين جوانها بگويي خودت را به خطر نينداز اين خرافه است و افسانه است باورش نميشود ميگويند اين چيزي است كه سابقاً ميكردند ما هم بايد بكنيم ﴿أَتَنْهَانَا أَن نَعْبُدَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا﴾ نميگويند «أتنهانا ان نعبد الاصنام» تا برهان نداشته باشد حد وسط نداشته باشد اينجا تعليق حكم بر وصف مشعر به عليت است مثل اينكه ميگويند آيا تو ما را از آثار باستانيمان منع ميكني؟ يعني آثار باستاني قابل منع نيست منع تو هم بي اثر است تو ما را از ميراث فرهنگي باز ميداري؟ يعني ميراث فرهنگي قداست دارد منع تو بي اثر است اينجا هم ﴿أَتَنْهَانَا أَن نَعْبُدَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا﴾ همين است بياني سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) در نقد تفسير المنار دارند اين است كه در المنار آمده ﴿أَن نَعْبُدَ مَا يَعْبُدُ﴾ «نعبد ما كان يعبد آباؤنا»[30] يعني شما نهي ميكنيد چيزي را كه نياكان ما مستمراً او را عبادت ميكردند نقد سيدنا الاستاد اين است كه بله عبادت آنها ممكن است استمرار داشته باشد، اما عبادت اينها دنباله عبادت آنها باشد از آيه استفاده ميشود؛ ولي از تعبير شما اين نكته فوت ميشود براي اينكه فرق است بين اينكه كسي بگويد ﴿أَن نَعْبُدَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا﴾ يعني فاصلهاي بين روش آنها و روش ما نيست ما دنبالهروِ روشِ آنهاييم ولي اگر بگويد «أنعبد ما كان يعبد آباؤنا» آنها البته مستمر بود روششان ولي دلالت ندارد كه روش ما با روش اينها متصل بود و دنباله آنها بود و آيه ميخواهد دنباله بودن روشها را ثابت كند. ﴿أَتَنْهَانَا أَن نَعْبُدَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا﴾ در حاليكه سنتهاي باستاني قابل منع نيست اين دليل اول، دليل دوم اين است كه شما خب برهان نيارودي معجزهاي نياوردي ما شك داريم شك هم دو قسم است يك شكي است كه شك علمي است يعني انسان در يك موضوع و محمولي شك دارد كه آيا اين محمول مال اين موضوع است ولي اضطراب و نوسان و دلهره و اينها در آن نيست يك شكي است كه مشكلات ديگر آن را همراهي ميكند اين ريب و بدگماني و اينها را به همراه دارد آن شك ويژه را ميگويند شكِ «مريب» لذا قوم ثمود به حضرت صالح(سلام الله عليه) گفتند ﴿وَ إِنَّنَا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ﴾ كه اين شك تنها شك علمي نيست شكي است که با سوء ظن همراه است «مريب» ما را در ريب و سوء ظن و ترديد و دلهره و اضطراب قرار داده است اين كلمه ﴿إِنَّنَا﴾ ميتواند يكي از نونهايش حذف بشود بشود «انا» پس دوتا حرف اينها داشتند در قبال براهين حضرت صالح آنگاه وجود مبارك صالح(سلام الله عليه) ميفرمايد كه سخن من كه حق است دعوت من حق است دعواي من هم به بيّنه است كه جريان ناقه صالح را مطرح ميكند.
«و الحمد لله رب العالمين»