83/03/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره هود/آیه 56 تا 60
﴿إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُم مَا مِن دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ ﴿فَإِن تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُم مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَ يَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لاَ تَضُرُّونَهُ شَيْئاً إِنَّ رَبِّي عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ﴾ ﴿وَ لَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا هُوداً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ نَجَّيْنَاهُم مِنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ﴾ ﴿وَ تِلْكَ عَادٌ َجَحدُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْا رُسُلَهُ وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنيدٍ﴾ ﴿وَ أُتْبِعُوا فِي هذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلا إِنَّ عَاداً كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلاَ بُعْداً لِعَادٍ قَوْمِ هُودٍ﴾
بعد از اتمام حجت سخنان قوم هود يعني عاد را بازگو فرمود وجود مبارك هود(سلام الله عليه) كه از ايمان آنها نااميد شد براي آخرين مرحله هم اتمام حجت فرمود هم انذار، فرمود تكيهگاه من خدايي است كه ربوبيت مطلق از آن اوست چه من و چه شما در تحت ربوبيت اوييم كه همگان بايد او را وكيل قرار بدهيم در اين بخش مشركان را هم ذكر فرمود، فرمود ﴿إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ﴾ كه خدا هم «رب» من است هم «رب» شما اين ربوبيت بر اساس رحمت رحمانيهاي كه «وَ بِرَحْمَتِكَ الَّتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ»[1] كار ميكند اما در بخش رحمت خاص و نجات مخصوص براساس ﴿بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ﴾[2] كار ميكند لذا در بخش دوم از مشركان هيچ نامي نبرد فرمود ﴿إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُم مَا مِن دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي﴾ نه «ان ربي و ربكم» ﴿إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ اين ناظر به آن است كه گرچه ربوبيت مطلق از آن خداست و به استناد ربوبيت مطلق رحمت رحمانيه دارد همان رحمتي كه «وَ بِرَحْمَتِكَ الَّتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ» لكن آن ربوبيت خاصهاي كه باعث نجات انبيا و مؤمنان است بهره ماست و شما از آن بهرهاي نداريد لذا فرمود ﴿بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ﴾ همان خدايي كه «بِرَحْمَتِكَ الَّتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ» همان خدا «أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» است «فِي مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِينَ» است «فِي مَوْضِعِ النَّكَالِ وَ النَّقِمَةِ»[3] اين «أَشَدُّ الْمُعَاقِبِينَ» بودن با رحمت رحمانيه سازگار است گرچه با رحمت رحيميه سازگار نيست لذا وجود مبارك هود(سلام الله عليه) آن ربوبيت مطلق را كه منشأ رحمت رحمانيه است به هر دو اسناد داد فرمود ﴿إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُم﴾ چه اينكه ﴿مَا مِن دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا﴾ اما آنجا كه سخن از رحمت رحيميه است و رحمت خاصه است ديگر مشركان را سهيم ندانست فرمود ﴿إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ نه «ان ربي و ربكم».
مطلب دوم آن است كه نه اصل ﴿صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ قابل تغيير است چون تعدد در آن نيست و نه قابل تحويل نه ميشود اين را تبديل كرد به راه ديگر نه ميشود اين را گرفت به جاي اين و چيزي به جاي آن نگذاشت لذا فرمود ﴿فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِيلاً﴾[4] هم اصل تدبير لازم است و هم تدبير بايد بر صراط مستقيم باشد لذا نه تغييرپذير است نه تحويلپذير از يك سو چه اينكه كلمات الهي هم تبديلپذير نيست از سوي ديگر كه ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ﴾[5] اين به عنوان نفي جنس فرمود كه كلمات الهي تبديلپذير نيست يعني نه خدا عوض ميكند نه غير خدا امّا خدا تغيير نميدهد چون به أحسن وجه آفريد از اين بهتر كه ممكن نيست تا خدا تغيير بدهد غير خدا تغيير نميدهد براي اينكه قدرت ندارد خدا تغيير نميدهد براي اينكه قدرت دارد لكن أحسن از اين فرض ندارد لذا ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ﴾ به عنوان نفي جنس به كار رفته است اينجا هم «لا تبديل لصراط المستقيم» از همين جهت معلوم ميشود كه در تمام اين صحنهها شرك و كفر و نفاق هست ولي در هر مجموعه تاريخي پيروزي از آن توحيد است جهاني كه ما در آن به سر ميبريم جهاني نيست كه در آن كفر نباشد شرك نباشد نفاق نباشد آن بهشت است خداي سبحان بشر را آزاد آفريد تكويناً گرچه تشريعاً براي او راه خاص مشخص كرده است و اگر جريان كفر و نفاق و شرك در كل عالم نباشد ديگر جهاد اصغر و جهاد اكبر و امثال ذلك راه ندارد لكن در هر مجموعه تاريخي پيروزي از آن حق است و اين اصل استثاپذير هم نيست كه مثلاً در يك جا حق شكست بخورد اگر احياناً بعضي از جاها مسلمانها شكست خوردند براي آن است كه در آنجا حق با آنها نبود حق وحدت بود حق اطاعت از رهبري پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلم) بود آنجايي كه حرف پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلم) را در جريان جنگ اُحد گوش ندادند معصيت كردند بر باطل بودند شكست خوردند هيچجا به عنوان نمونه حق شكست نميخورد در هيچجا و هميشه باطل شكست ميخورد و به عنوان نمونه هم يكجا باطل پيروز نميشود بنابراين ما انتظار داشته باشيم عالم شرك و كفر و نفاق و معصيت نباشد اين توقع بيجاست براي اينكه آنجا بهشت است كه ﴿لاَ لَغْوٌ فِيهَا وَ لاَ تَأْثِيمٌ﴾[6] در قرآن كريم فرمود در جهان حركت چون همه در حركتاند بالاخره تزاحم هست برخورد هست ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لاَ نَبِيٍّ إِلاَّ إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ﴾[7] هيچ نبيي نيست هيچ رسولي نيست وقتي كه حرفهايش را ابلاغ كرده تعليماتش را مطرح كرده در جامعه شيطنت به وسيله شياطين در برنامههاي او نفوذ بكند كه جلوي نفوذ برنامههاي او را بگيرد انبيا و مرسلين(عليهم الصلاة و عليهم السلام) حرفهاي حق را دريافت ميكنند حق را حفظ ميكنند حق را ابلاغ ميكنند و در صدد اجراي حقاند در محدوده اجرا و در قلمرو تنفيذ دستورات الهي شياطين راه پيدا ميكنند راهزني ميكنند سدّ راه ميشوند ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لاَ نَبِيٍّ إِلاَّ إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ﴾ نه در محدوده وحي و رسالت و امثال ذلك در بخش اجرا و در قلمرو تنفيذ اين هست آنگاه در همان محدوده فرمود ﴿ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ﴾[8] خداي سبحان آنها را از بين ميبرد و آيات خود را حاكم ميكند تحكيم ميكند و مانند آن خب پس ما اين توقع را نبايد داشته باشيم كه در جهان شرك نباشد ولي اين توقع را بايد داشته باشيم و داريم و اين چنين هم هست كه در هر مجموعه جنگ و گريز حق و باطل حق پيروز است ﴿وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾[9] فرمود ﴿كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي﴾[10] اين تنفيذ الهي است و دستور الهي است هيچ پيامبري نيامد كه شكست بخورد الان هم اين شش ـ هفت ميليارد بشر را همين پنج ـ شش نفر دارند اداره ميكنند يعني انبياي فراواني كه آمدند و تاريخ نام آنها را ثبت نكرده است بعضيها قبل از تاريخاند بعضيها بعد از تاريخ آن رسميهايشان همين چهار ـ پنج نفراند وجود مبارك نوح است وجود مبارك ابراهيم است وجود مبارك موسيٰ است وجود مبارك عيسيٰ است و وجود مبارك حضرت ختمي مرتبت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) هستند اينها دارند عالم را اداره ميكنند و اگر چند نفر شعارهاي ماركسيستي دادند آمدند بخشي از احكام الهي را گرفتند و بخشهاي ديگر را رها كردند آنها كه صبغه عدل و آزادي و انساني و امثال ذلك داشت آنها را گرفتند آنها كه صبغه الهي و تعبد و تجريدي و امثال ذلك داشت آنها را رها كردند.
پرسش: ...
جواب: آنها هم همينطور است آنها هم كه بيراهه رفتند نان اينها را دارند ميخورند اگر سخن از عدالت است و آزادي است و امثال ذلك اينها را انبيا آمدند و ياد ديگران دادند آنها بخشهاي الاهي را رها كردند بخشهاي انساني را گرفتند و شعار دادند آنها هم در حقيقت در كنار سفره انبيا نشستند فرمود اين «صراط مستقيم» نه اختلافپذير است نه تخلفپذير نه تبديلپذير است نه تحويلپذير نه تبديلپذير ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ﴾ غير خدا كه قدرت ندارد خدا هم كه قدرت دارد عوض نميكند چون به أحسن وجه آفريده و من هم با همين «صراط مستقيم» كه با رحمت رحمانيه هماهنگ است كار دارم لذا نام آنها را در اين بخش پاياني نياورد فرمود ﴿إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُم مَا مِن دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ من هم كه بر «صراط مستقيم» هستم مرا به مقصد ميبرد شما هم كه كجراهه ميرويد «فاخذناهم و نبذناهم في اليم» ميشود يا مثلاً به عذاب ديگر مبتلا ميشويد و مانند آن اين سرّ اختصاص جمله دوم و سرّ تعميم جمله اوُليٰ آنها گفتند ﴿وَ مَا نَحْنُ بِتَارِكِي آلِهَتِنَا﴾[11] يك، ﴿وَ مَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ﴾ دو، وجود مبارك هود(سلام الله عليه) در برابر اين حرف كه گفتند ﴿وَ مَا نَحْنُ بِتَارِكِي آلِهَتِنَا﴾ دعوتت را نميپذيريم ﴿وَ مَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ﴾ ادعاي تو را نميپذيريم يعني نه توحيد و معاد را ميپذيريم و نه نبوت را وجود مبارك هود فرمود ﴿فَإِن تَوَلَّوْا﴾ يعني شما گفتيد ﴿وَ مَا نَحْنُ بِتَارِكِي آلِهَتِنَا﴾ حالا «فان لم تقبل التوحيد لم تقبل النبوة» و مانند آن ﴿فَإِن تَوَلَّوْا﴾ من حرفهايم را ابلاغ كردم ﴿فَقَدْ أَبْلَغْتُكُم مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ﴾ و همانطوري كه شما را بعد از جريان قوم نوح قرار داد بعد از شما هم عده ديگر را به عنوان خلف و خليفه قرار ميدهد در بخشهاي قبل خوانديم كه خداي سبحان به قوم هود فرمود ما شما را بعد از قوم نوح قرار داديم شما خليفه قوم نوح هستيد خلف آنها هستيد براي شما هم خلفي ميآوريم كه مثل شما نباشد ﴿وَ يَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لاَ تَضُرُّونَهُ شَيْئاً﴾ هيچ مشكلي هم نميتوانيد انجام بدهيد شما به بتهايتان مراجعه كنيد كه بتوانيد جلوي اين تصميم الهي را بگيريد آن قدرت را نداريد چرا؟ براي اينكه هر چيزي تحت حفظ خداي سبحان است شما و خواستههايتان و مكرها و كينهها و كيدهايتان تحت حفظ اوست فرمود اگر اينها مكر بكنند ﴿وَ إِنْ كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ﴾[12] اثري ندارند چرا؟ چون ﴿وَ عِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ﴾[13] در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد فرض ندارد كه كسي بخواهد در برابر خدا مقاومت كند ممكن است در برابر يك مقتدري مقاومت بكند ولو يك لحظه اگر در برابر يك مقتدري ولو يك لحظه بتواند مقاومت كند براي آن است كه آن مقتدر محدود است و اين مقاوم در برابر اوست ولو يك لحظه مقاومت بكند بعد از بين ميرود اما اگر آن مقتدر قدرتش نامتناهي بود و اين موجود مقاوم هم جزء سربازان او بود مقاومت فرض ندارد فرضي است محال نه فرض محال فرمود ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ﴾[14] الان اعضا و جوارح ما ميتواند در برابر ما مقاومت كند؟ نه، براي اينكه تمام كارهاي دست و پاي ما به اختيار و اراده ماست ما هر طوري بخواهيم اين دست را حركت بدهيم دست حركت ميكند اين چنين نيست كه دست در قبال صاحب دست يك قدرتي داشته باشد بنابراين اگر ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ﴾ است اگر طبق بيان نوراني حضرت اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) كه فرمود «وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ»[15] اعضا و جوارح شما سربازان اويند اگر خداي سبحان بخواهد كسي را بگيرد لازم نيست از جاي ديگر لشگركشي بكند با زبان همين شخص با دست همان شخص او را ميگيرد يك حرفي ميزند يك جايي را امضا ميكند چيزي را كه نبايد بگويد ميگويد جايي كه نبايد برود ميرود با پاي خود گرفتار ميشود با دست خود گرفتار ميشود با زبان خود گرفتار ميشود فرمود «جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُهُ».
خب اينجا هم فرمود ﴿إِنَّ رَبِّي عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ﴾ پس معلوم ميشود كه چرا در جريان ربوبيت يكجا تعميم اعمال شد يكجا تخصيص آنجا كه جاي تعميم بود فرمود ﴿إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُم﴾ آنجا كه جاي تخصيص است فرمود ﴿إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ ﴿إِنَّ رَبِّي عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ﴾ اينجاها ناظر به رحمت رحيميه است و نجات خود را ميخواهد تثبيت كند اما اينكه فرمود شما نقشههايتان را بگوييد به من مهلت ندهيد و من تحمل ميكنم اين دو گونه است يك وقت است كه ميخواهد بفرمايد كاري از شما ساخته نيست اين معجزه است يك وقتي ميخواهد بفرمايد كه هر كاري كنيد نميتوانيد مرا بترسانيد اين از مقاومت و استقامت حكايت ميكند انبيا هر دو را داشتند اما اينجا اگر ناظر به اين باشد كه هر كاري كنيد نميتوانيد مرا ساكت كنيد نميتوانيد مرا عاجز كنيد اين از مقاومت حكايت ميكند ﴿الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ﴾[16] اما اگر منظور آن باشد كه كاري از شما ساخته نيست اين معجزه است براي اينكه يك آدم عادي فاقد همه امكانات به كساني كه همه امكانات را دارند ميگويد اصلاً كاري از شما ساخته نيست اين معجزه است اخبار غيب دارد و از جايي خبر ميدهد كه حاكم بر تمام قدرتهاست آنها را كه سحره فرعون گفتند آن از سنخ معجزه نبود وقتي فرعون گفت ﴿إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ﴾[17] من هم ﴿لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ﴾[18] چنين ميكنم چنان ميكنم اينها هم گفتند ﴿فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هٰذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا﴾[19] هر كاري ميخواهي بكني بكن تو نميتواني ما را آرام بكني اين معجزه نيست اين بيان مقاومت است؛ يعني ما جزء كساني هستيم كه ﴿قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا﴾ تو بالاخره هر كاري هم ميتواني بكني چند لحظه بيشتر نيست ﴿إِنَّمَا تَقْضِي هٰذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا﴾ غير از يك كشتن كار ديگر از شما برنميآيد ما هم تا زندهايم حرفمان همين است كه ﴿آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَ مُوسَى﴾[20] اين مقاومت است نه معجزه اگر تعجيز است تعجيز در تخويف است؛ يعني تو نميتواني ما را بترساني نه تعجيز در قتل نميتواني كاري نسبت به ما انجام بدهي اينها نه مدّعيِ معجزه بودند نه حرف اينها معجزه است، اما وجود مبارك نوح كه آن حرف را زده وجود مبارك هود(سلام الله عليه) كه اين حرف را زده اين معجزه است؛ يعني كاري از شما ساخته نيست نه اينكه هر كاري كنيد ما مقاوميم و حاضريم آن يك مطلب ديگر است آن را نميگويند امر تعجيز امر تعجيز نظير همان بود كه در سوره مرسلات خوانديم كه خداي سبحان در قيامت ميفرمايد كه ﴿فَكِيدُونِي﴾[21] اگر كاري از شما برميآيد كنيد، در قيامت در برابر خدا چه كاري از بشر برميآيد؟ در دنيا برنميآيد چه رسد به قيامت.
فتحصّل كه دوگونه تعجيز است يك تعجيزِ معجزهاي كه اين كار حضرت هود است و حضرت نوح است و امثال ذلك كه ميفرمايد كنيد، كنيد؛ يعني نميتوانيد كنيد يك تعجيزي از قول ساحران فرعون است كه بعد از اينكه ايمان آوردند گفتند تو هر كاري ميكني بكن؛ ولي نميتواني ما را آرام و ما را تسليم بكني نسبت به تسليم ما عاجزي گرچه نسبت به قتل ما قادري ﴿فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هٰذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا﴾، اما ﴿آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَ مُوسَى﴾[22] وجود مبارك هود و وجود مبارك نوح(سلام الله عليهما) حرفشان از سنخ حرف سحرهٴ موسيٰ نيست كه ما مقاوميم وگرنه معجزه نبود حرفشان از اين قبيل است كه كاري از شما ساخته نيست اين اخبار به غيب است براي اينكه بر خلاف جريان عادت دارد به ضرس قاطع حكم ميكند ميفرمايد ما سالم ميمانيم كاري هم از پيش نميبريد اينكه به ضرس قاطع ميگويد شما كاري از پيش نميبريد اين به اعلام الهي است اين به اعلام كسي است كه ﴿عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ است و مانند آن، پس دو نوع است.
مطلب ديگر آن است كه خداي سبحان از اين جريان تعذيب به امرش ياد كرده است كه فرمود ﴿وَ لَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا﴾ اين فرمان، فرمانِ قاطع است گاهي ميفرمايد ما انبيا را ميفرستيم اين انبيا كه آمدند اتمام حجت ميكنند وقتي اتمام حجت كردند آنها نپذيرفتند آنگاه امر ما ميآيد؛ يعني آن امر تكويني ميآيد و «فصل الخطاب» همان است آيهٴ 78 سورهٴ مباركهٴ غافر اين است ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ وَ مَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ﴾ اگر اتمام حجت شده است آنها نپذيرفتند فرمان خدا ميآيد انبيا و همراهانشان نجات پيدا ميكنند طاغيان به هلاكت ميرسند ﴿وَ خَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ﴾ اين ﴿أَمْرُ اللَّهِ﴾ است و هميشگي است بعد از اتمام حجت در همان سورهٴ مباركهٴ غافر آيهٴ 51 به اين صورت فرمود ﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ﴾ در هر مقطع تاريخي در هر جريان و رخداد تاريخي بالاخره مؤمنان پيروزند اين يك اصل كلي است ﴿وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾[23] نه عاقبت؛ يعني پايان كار فقط براي متّقيان است آن مسلم است با ظهور حضرت(سلام الله عليه) «الحكومة لله» است و مانند آن، در هر مقطع تاريخي موفقيت ازآن مومن است در دعواهاي جزئي هم همينطور است ممكن است يك دعوايي پنج سال طول بكشد ممكن است پنجاه سال طول بكشد بالاخره در هر پاراگراف تاريخي حق پيروز است براي اينكه او دارد اداره ميكند اگر كسي حق باشد يقيناً حق با اوست درباره يك عده ديگر فرمود ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَ مَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ﴾[24] همان تعبيري كه امام راحل(رضوان الله عليه) داشتند اينها را در زبالهدان تاريخ ميريزند همين است فرمود اينها خيلي چيز روي زمين داشتند اما فقط الان نام اينها در كتابهاي تاريخ دفن شده ما اينها را حديث قرار داديم ميگويند روزي ساسانيان در اين مملكت بودند هخامنشيان بودند سامانيان بودند اما هيچ خبري از اينها نيست فقط حديثشان مانده ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ﴾ اما ﴿فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ﴾[25] ميبينيد كه شرق عالم غرب عالم سخن از توحيد است و نبوت است و عيسي چنين گفته موسي چنين گفته با اينكه امكانات ظاهري نداشتند دو ميليارد و اندي ميگويند عيسيٰ(سلام الله عليه) چنين گفته، فرمود آنها را ﴿وَ مَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ﴾ از يك سو ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ﴾ از سوي ديگر اينها حديثشان فقط مانده در كتابهاي تاريخ در جهان خارج اثري از اينها نيست آني كه ميماند همان است كه ذات اقدس «إله» فرمود ﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ﴾ مؤمنين هم همينطور هستند.
پس امر خدا آنچه كه در سوره غافر آمده از دو جاي آن ميشود استفاده كرد كه آن فرمان نهايي و حكم قاطعي است كه «فصل الخطاب» بودن را به عهده دارد ﴿وَ لَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا هُوداً وَ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ گاهي ممكن است يك حادثه تلخي پيش بيايد هر دو را فرو ببرد و فرا بگيرد لكن براي مؤمن راحت است او مستقيماً روح و ريحان را مشاهده ميكند اصلاً احساس عذاب نميكند. يك تعبيري سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي داشتند فرمودند اين كه شهيد در ميدان جبهه در جنگ تير خورده دست و پا ميزند آدم خيال ميكند اين فشار جان دادن است آن رباخوار كه دفعتاً با ايست قلبي ميميرد خيال ميكنند كه اين فشار جان دادن ندارد اصلاً جان دادن آنكه قرآن ميگويد غير از جان دادني است كه طبيب اجازه دفن ميدهد طبيب اگر ببيند اين بدن سرد شد و قلب كار نميكند و دستگاه اوّلي كار نميكند ميگويد دفنش كنيد معناي مرگ اين نيست كه طبيب اجازه دفن دهد معناي مرگ اين است كه انسان از دنيا به برزخ برود آن رباخوار كه ميخواهد منتقل شود دهها عقبه كئود را دارد تا اينكه وارد شود، مگر آسان ميگذارند؟ در دوجاي قرآن ذات اقدس «إله» فرمود وقتي كه ببينيد ﴿إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلاَئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ﴾[26] با سيلي پشت و صورت اينها را ميزنند اينها را به برزخ ميبرند سيلي به صورتشان ميزنند سيلي به پشتشان ميزنند آنها كه مسئولان برزخاند ميبينند اينها با روي سياه و دست خالي دارند ميآيند محكم به صورتشان ميزنند كه در عمر چه كردي اينها كه مسئولان دنيا هستند محكم پشتشان را ميزنند كه بيرون برويد عمر را چرا اينجا تلف كرديد نوبت ديگران است ﴿إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلاَئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ﴾ فرمود مرگ به معناي تمام شدن نَفَس نيست به معناي اجازه دفن نيست انسان كه همين لاشه نيست مرگ انتقال از دنيا به برزخ است او دهها عقبه كئود را دارد فرمود اين كه تير خورده در ميدان جنگ دارد دست و پا ميزند اگر حالي ميداشت يا ما حالي ميداشتيم از او پرسش ميكرديم كه در چه وضعي هستي؟ اين كاملاً پاسخ ميداد ميفرمود من مثل يك انساني هستم كه در فضاي گرم در هواي گرم به يك استخر زلالي رسيدم دارم شنا ميكنم اين دست و پاي من همان است ايشان دارد لذت ميبرد تا اين نشئه هست بله تير خودرن است و خون دادن اما همين كه حالت احتضار پيش آمد روح و ريحان است اين چنين نيست كه او رنجي ببيند. اگر آنها ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ﴾ هستند اينها هم از يك سو ﴿تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ﴾[27] ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ﴾[28] اين مربوط به حالت احتضار است وقتي فرشتگان براي توفّي و قبض روح اين پاكان وارد ميشوند با عرض ادب وارد ميشوند با سلام وارد ميشوند ﴿تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ﴾ در اين حال ميآيند سلام هم عرض ميكنند اين با آن رباخواري كه ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ﴾ فرق ميكند پس دوگونه مرگ و مردن است مردني كه طب ظاهري دارد آن اجازه دفن است مردني كه قرآن ميگويد انتقال از دنيا به برزخ است فرمود ما راحتيم پس بنابراين اگر در بعضي از موارد يك عذاب سنگيني بيايد دامنگير مؤمن و كافر بشود مثل اينكه در يك جبههاي يك جايي يك بمبي آمده مؤن و كافر هر دو كه در رو در روي هم بودند درگير بودند هر دو كشته شدند اين در «حُفْرَةً مِنْ حُفَرِ النِّيرَانِ»[29] است اين «رَوْضَةً مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ»[30] است اگر عذاب و اگر يك حادثه تلخي عمومي بود و هر دو را فرا گرفت براي يك عده روح و ريحان است براي يك عده «حُفْرَةً مِنْ حُفَرِ النِّيرَانِ».
اما در خصوص اين قسمتها فرمود اين عذاب بود نه بلا و اين عذاب مخصوص كافران بود و ما حضرت هود و مؤمنان را نجات داديم در سورهٴ مباركهٴ اعراف كه بحثش قبلاً گذشت آنجا هم از نجات حضرت هود سخن به ميان آمده آيهٴ 72 سورهٴ مباركهٴ اعراف اين است كه ﴿فَأَنْجَيْنَاهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا﴾ اين رحمت خاصه است ﴿وَ قَطَعْنَا دَابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَ مَا كَانُوا مُؤْمِنِينَ﴾ اينها گفتند ﴿وَ مَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ﴾[31] فرمود اين اصلشان را ما قطع كرديم وقتي اصلشان را قطع كنيم ديگر ريشه نميماند كه اين كه ميگويد ﴿كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ﴾[32] چرا ﴿وَ مَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ﴾ چرا ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ﴾ براي اينكه ما اينها را ريشهكن كرديم، ريشهكن كرديم يعني چه؟ يعني همين ﴿وَ قَطَعْنَا دَابِرَ﴾ «دابر»؛ يعني اصل يك وقتي شما شاخه درخت را قطع ميكنيد تنه و ساقه درخت را قطع ميكنيد ريشهاش هست بعد از يك مدتي رشد ميكند اما اگر ريشه را بكنيد يك طوري بكنيد كه اصلاً گويا در اين سرزمين نبود اين ديگر سبز نميشود. فرمود ما ريشه را ميكنيم يك نه آنطوري كه شما درخت را از ريشه در ميآوريد ما درخت را آنطوري از ريشه در ميآوريم كه شما يك بوته را از ريشه در ميآوريد اين بنفشهها اين بوتههاي ضعيف كه بهار سبز ميشود اندامش يك سانتي متر است شما اين بنفشه يا اين بوتهاي كه يك سانتي متر يا كمتر از يك سانتي متر قد اوست چطور ميكنيد؟ يك طوري ميكنيد كه اصلاً معلوم نيست كه ديروز يك بوتهاي بوده ديگري هم بكند همينطور است اما حالا اگر يك چنار ريشهدار چند قرنه را بخواهيد بكنيد تا يك مدتي اين چاله ميماند فرمود اين ساساني اين ساماني اين فلان و اين فلان كه چند قرن در اين كشور بودند ما اينها را طوري ريشه كن ميكنيم كه آن بنفشه يك سانتي را ريشه كن ميكنيم ﴿كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ﴾ غني يغني؛ يعني ديروز اينجا بود گويا ديروز اصلاً نبود براي اينكه آنچنان ما ريشه اينها را تسطيح كرديم و قطع كرديم كه هيچ اثري از اينها نيست اين درخت كهن مثل آن بنفشه يك سانتي شد ﴿كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ﴾ گويا ديروز اصلاً اينجا چناري نبود ما اينگونه ميكنيم اگر بكنيم ديگر ميشود ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ﴾ ميشود ﴿وَ مَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ﴾ اينكه ميفرمايد ﴿وَ قَطَعْنَا دَابِرَ﴾ ريشهشان را اينطور قطع كرديم.
پرسش: ...
جواب: بله، همين است اگر عذاب است با اينكه در يك شهر است در يك روستا است ذات اقدس «إله» اينها را حفظ ميكند آنها را به معجزه از بين ميبرد معناي معجزه بودن همين است در جريان عاد كه ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَ ثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾[33] از همين قبيل است چه اينكه در جريان ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً﴾[34] همينطور بود اين درياي روان آبهاي رفته رفت و آبهاي نيامده يك تلّي درست كرد و سدي درست كرد و سدي از آب و ماند فرمود شما رد بشويد من اين آبها را راه مياندازم همين درياست همين آب است گاهي ميرود گاهي نميرود در جريان ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَ ثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾ همينطور است باد كه خود به خود حركت نميكند كه طوفان اينچنين است نسيم اينچنين است هر كدام ﴿إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ اين طوفانها را اين بادها را يك نفر رهبري ميكند يك بيان نوراني حضرت ابي ابراهيم امام كاظم(سلام الله عليه) دارد كه مگر متحرِّك بي محرّك ميشود؟ همين برهان حركت معروفي كه در كتابهاي عقلي هست در فرمايشات نوراني حضرت ابي ابراهيم امام كاظم هست مگر ميشود متحرك بي محرك باشد؟ اگر يك جا حركت هست حتماً محركي هست اگر نسيمي هست اگر بادي هست اگر طوفاني هست اگر تند ميشود اگر كند ميشود يك رهبري دارد آن رهبر كه ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَ ثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾ نسبت به هود و مؤمنان دستور رفاه و نسبت به آنها دستور عذاب داده.
فرمود ﴿وَ لَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا هُوداً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ نَجَّيْنَاهُم مِنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ﴾ سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) ميفرمايد اين ﴿نَجَّيْنَاهُم﴾ هم مربوط به عذاب دنياست فعل ماضي است و ظاهرش هم از همين عذاب است[35] برخيها هم نظرشان اين است كه در بحثهاي ديروز اشاره شد اين است كه اين ناظر به عذاب آخرت باشد اما ايشان اصرار دارند كه مربوط به عذاب دنياست ظاهر فعل مضارع هم همين را تأييد ميكند درجاهاي ديگر فرمود ﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ﴾[36] آنجا به عنوان وعده است و فعل مضارع و ميشود اما اينجا چون به صورت فعل ماضي است نشان ميدهد كه اين عذابِ دامنگير و غليظ فقط شامل حال عاد شده است و حضرت هود و پيروان سالم ماندند حالا ميخواهد جمع بندي كند، فرمود ﴿وَ تِلْكَ عَادٌ﴾ با اينكه قصه، قصه حاضر است نفرمود «هذه عاد» اين «تلك» تأنيث به لحاظ امت است اما اينها را تبعيد كرده اعلام بٌعد كرده اينها از صحنه دورند با اينكه قصه، قصه نقد است فرمود آنها ما داريم قصه عاد را نقل ميكنيم كه قصه نقد است اين براي هماهنگي صدر و ساقه اين قصه است چون در ذيل اين قصه دارد ﴿أَلاَ بُعْداً لِعَادٍ﴾ اگر يك گروهي از ساحت ربوبي دورند خداي سبحان بخواهد از دورها سخن بگويد ديگر نميفرمايد «هذه» كه ميفرمايد «تلك». پس ﴿وَ تِلْكَ عَادٌ﴾ كه ﴿جَحدُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ﴾ اين جحد متعدي است لازم نيست كه با حرف جر استعمال شود؛ ولي اگر به معناي كفر باشد «جَحَدُوا» يعني «كفروا» يا براي تأكيد باشد حرف جرّ استعمال ميشود؛ نظير ﴿وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ﴾[37] اينجا هم فرمود ﴿جَحدُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْا رُسُلَهُ﴾ در سورهٴ مباركهٴ شعرا آيهٴ 123 آمده است که ﴿كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ﴾ اين دو توجيه دارد يا براي آن است كه براساس ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾[38] حرف يك پيغمبر حرف همه انبياست قبول حرف يك پيغمبر مستلزم قبول حرف همه انبياست و انكار يك پيغمبر انكار همه انبياست از اين جهت فرمود ﴿كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ﴾ يا نه براساس آيهٴ سورهٴ نساء آيات سورهٴ غافر كه خيلي از انبيا بودند كه قصصشان در قرآن كريم نيامده اينها هم جزء افراد ما قبل تاريخاند ممكن است انبيايي هم داشته باشند كه قرآن كريم نام آنها را نبرده باشد پس بنابراين ﴿كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ﴾ از يك سو ﴿وَ عَصَوْا رُسُلَهُ﴾ از سوي ديگر داراي اين دو توجيه است. حالا اين كسي كه به دنبال توحيد نرود بالاخره به هر گردن كلفتي باج ميدهد كسي كه نگفت «الله» اين «باركش غول بيابان» ميشود فرمود اينها نيامدند حرف الهي را قبول كنند ﴿وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنيدٍ﴾ هر ظالمي آمده اينها گفتند «آمنا و صدقنا» او گفته اولدرم و بولدورم اينها گفتند «آمنا و صدقنا» شما بگو «الله» هر قَدَري را هم طرد كن فرمود اينها نگفتند «الله» ﴿وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ﴾ اين است كه پيغمبر ﴿وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ﴾[39] اين است فرمود شما تابع خدا باشيد قانوني داريد حسابي داريد كتابي داريد او مؤيد شماست ناصر شماست به دنبال او ميرويد مانديد به مقصد رسيديد شهيد شديد به مقصد ميرسيد آن نشد هر روز يك قلدري بر شما حكومت ميكند حالا شما خدا را رها كرديد روزانه به دنبال قلدري شرق و غرب افتاديد تابع آنها شديد از پشت سرتان هم بيخبريد نميدانيد ﴿وَ أُتْبِعُوا فِي هذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ شما اگر دنبالهروي طاغيان شديد لعنت شما را رها نميكند شما يك قدري هم برگرديد از آيندهتان باخبر باشيد آخر ببينيد پشت سر شما چه كسي هست اينطور نيست كه شما يك سنت باطلي را گذاشتيد شرك را، بتپرستي را، ظلم را، باند بازي را ترويج كرديد، كرديد كه كرديد اينها ﴿وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنيدٍ ٭ وَ أُتْبِعُوا فِي هذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ اين اصل كلي است چه صد قرن قبل چه صد قرن بعد چه «اليوم» كسي توحيد را رها كند به دنبال زيد و عمرو راه بيفتد لعنت هم به دنبال اوست اين سه اصل را قرآن كريم تبيين كرده آن چيزي را كه در سورهٴ مباركهٴ اعراف فرمود ﴿وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ﴾ همين است؛ يعني انبيا آمدند به ما آزادي دهند و بگويند بالاخره شما و جهان و پيوند شما و جهان اين مثلث را خدا تنظيم كرده است بيگانه را چرا ميپرستيد؟ اينها گفتند ﴿وَ مَا نَحْنُ بِتَارِكِي آلِهَتِنَا﴾ ﴿وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنيدٍ ٭ وَ أُتْبِعُوا فِي هذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾.
«و الحمد لله رب العالمين»