83/03/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره هود/آیه 53 تا 56
﴿قَالُوا يَا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَيِّنَةٍ وَ مَا نَحْنُ بِتَارِكِي آلِهَتِنَا عَن قَوْلِكَ وَ مَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ﴾ ﴿إِن نَقُولُ إلاّ اعْتَرَاكَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ قَالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَ اشْهَدُوا أَنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ﴾ ﴿مِن دُونِهِ فَكِيدُونِي جَميعاً ثُمَّ لاَ تُنْظِرُونِ﴾ ﴿إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُم مَا مِن دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ ﴿فَإِن تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُم مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَ يَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لاَ تَضُرُّونَهُ شَيْئاً إِنَّ رَبِّي عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ﴾ ﴿وَ لَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا هُوداً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ نَجَّيْنَاهُم مِنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ﴾ ﴿وَ تِلْكَ عَادٌ جَحَدُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْا رُسُلَهُ وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنيدٍ﴾ ﴿وَ أُتْبِعُوا فِي هذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلا إِنَّ عَاداً كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلاَ بُعْداً لِعَادٍ قَوْمِ هُودٍ﴾
وجود مبارك هود(سلام الله عليه) كه براي هدايت مردم عاد اعزام شده بود با بلاغ مبين دعوت و دعواي خود را بازگو كرد هم دعوت به مبدأ و معاد را تشريح كرد هم دعواي نبوت را، هم آغاز و انجام عالَم را كاملاً تبيين كرد و هم جريان وحي و نبوتِ رسالت را و اينكه خود رسول خداست و آياتي هم ارائه كرده است آنها اين آيات را افسانه تلقي ميكردند لذا به وجود مبارك هود گفتند تو برهاني اقامه نكردي تعبير حضرت هود اين بود ﴿يَا قَوْمِ﴾[1] تعبير آنها اين است ﴿يَا هُودُ﴾ به طور عادي از آن حضرت ياد كردند ﴿قَالُوا يَا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَيِّنَةٍ﴾ در حاليكه خداي سبحان ميفرمايد ﴿جَحَدُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ﴾ بعد گفتند ما دست از بتها برنميداريم ﴿وَ مَا نَحْنُ بِتَارِكِي آلِهَتِنَا عَن قَوْلِكَ﴾ به استناد حرف تو ترك بكنيم اين چنين نيست كه اين ترك ما صادر باشد از امر و هدايت تو اين چنين نيست پس دعوت تو را نميپذيريم چه اينكه دعواي تو را هم قبول نداريم كه تو پيامبري ﴿وَ مَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ﴾ ادعاي رسالت كه داري مقبول نيست دعوت به توحيد و معاد هم ميكني مردود است.
سؤال: ...
جواب: چون تاسيس أوْلاي از تأكيد است و وجود مبارك هود(سلام الله عليه) آنها را هم به توحيد دعوت كرده است و هم به رسالت خود و چون تأسيس اولاي از تأكيد است و وجود مبارك هود هم دعوت داشت و هم دعوا لذا ﴿مَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ﴾ به مسأله رسالت برگردد اولاست آنها مسئله جنزدگي و تأثير سوء بتها و اينها را مطرح كردند گفتند ﴿إِن نَقُولُ إلاّ اعْتَرَاكَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ﴾ كه بحثش گذشت وجود مبارك هود(سلام الله عليه) براي قطعنامه و اعلام تبرّي مطالبي را گفت كه ضمن اينكه اعلان تبرّي را به همراه دارد آن دعوت و دعوا را هم به صورت شفاف به همراه دارد ﴿قَالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ﴾ من خدا را گواه ميگيرم كه از شما بيزارم مسئله شهادت خدا و استشهاد خدا براي آن است كه كارها هم در دنيا هم در آخرت به دست خداست حاكم دنيا و آخرت هم اوست در تعبيرات نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) آمده است كه «اتَّقُوا مَعَاصِيَ اللَّهِ فِي الْخَلَوَاتِ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِمُ»[2] از گناهان پنهاني بپرهيزيد تقوا پيشه كنيد براي اينكه آنكه امروز ميبيند فردا قضا و حكم هم به دست اوست اگر شاهد خودِ قاضي باشد و قاضي همان شاهد باشد و متن عدل حكم كند يقيناً حكم حق است و صد درصد صحيح است فرمود «اتَّقُوا مَعَاصِيَ اللَّهِ فِي الْخَلَوَاتِ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِمُ» در دنيا هم اينچنين است حاكم دنيا ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ﴾[3] اين اطلاق شامل تكوين و تشريع از يك سو دنيا و آخرت از سوي ديگر خواهد شد و اما استشهاد آنها، آنها را به شهادت طلب كردن، براي اينكه در امور اجتماعي آنها گواه باشند كه وجود مبارك نوح در يك مقطع رسمي اعلان تبرّي كرد ديگر نگويند به اينکه او حاضر است با ما كنار بيايد دست از آن ايدهاش بردارد چون اين تفكر اصلاحي و سازش در بين اين اقوام بود چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «كافرون» كه در اصطلاح به سورهٴ «حجد» معروف است به پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلم) پيشنهاد ميدادند كه سالي تو بتهاي ما را بپرست سالي هم ما خداي تو را ميپرستيم بياييم براساس اين بتپرستي و توحيد يك تفاهمي امضا بكنيم يك سال تو بپرست يك سال ما، سال بعد تو بپرست سال بعد هم ما يعني اين چهار سال را مثلاً نوبه قرار بدهيم سرّ اينكه در سورهٴ مباركهٴ كافرون تكرار به اين وضع ارائه شده است براي آن است كه پيشنهاد چهار ضلعي آنها را هم رد كند فرمود: ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ * لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ * وَ لاَ أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * وَ لاَ أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ * وَ لاَ أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ﴾[4] اين تكرار چهار ضلعي براي آن است كه آن پيشنهاد مربع را ابطال كند وگرنه اين تكرار لازم نبود آنها گفتند كه يك سال تو خدايان ما را بپرست سال بعد ما خداي تو را ميپرستيم باز سال بعد تو خدايان ما را بپرست و بعد از آن هم ما خداي تو را ميپرستيم اين پيشنهاد چهار ضلعي، ردع آنها هم در اين آيه با همين چهار ضلع است كه فرمود ﴿لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ﴾ اينكه گفتيد من يك سال خدايان شما را بپرستم اين چنين نيست ﴿وَ لاَ أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ﴾ شما از آن جهت كه وثني و بتپرست هستيد موحّد نخواهيد بود با كدام عقيده خدا را ميپرستيد؟ ﴿وَ لاَ أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ﴾ و من هرگز چون موحّدم بتپرست نخواهم شد ﴿وَ لاَ أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ﴾ اين پيشنهاد مربع را با اين تكرار چهار ضلعي ابطال كرده است طمع مشركان اين بود كه احياناً پيامبرشان با اينها كنار بيايند سازش كنند سالي آنها بتپرست باشند سالي مثلاً اينها موحّد اما اين استشهاد علني اين يك برائت علني است نظير همان اعلان برائتي كه در مكه در سرزمين عرفات يا در مِنا عمل ميشود ﴿وَ أَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ﴾[5] اين يك اعلان عمومي است يك استشهاد عمومي است كه همگان بدانيد ما از نظر مرام، عقيده و اخلاق و فقه و حقوق از هم جداييم وگرنه شهادت آنها در محكمه منظور نيست گذشته از اينكه آنها شهادتشان به اقرار برميگردد اينكه در قرآن دارد ﴿وَ شَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ﴾[6] اين شهادت بر نفس خود انسان اين بازگشتش به اقرار است وگرنه اتحاد شاهد و مجرم خواهد بود اين نظير ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾[7] است كه بازگشت آن شهادت به اقرار است البته شهادت اعضا و جوارج شهادت حقيقي است اينكه فرمود ﴿الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ﴾[8] يا آنها به اعضا و جوارحشان گفتند ﴿وَ قَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنَا﴾[9] آنجا واقعاً شهادت است براي اينكه مجرم نفس است و اعضا و جوارح بيگانهاند و اينها گناه نميكنند خود زيد گناه ميكند نه دست زيد، دست زيد در اسارت زيد است اين ابزار را او درراه باطل به كار ميگيرد اين ابزار گناه نميكنند لذا وقتي ابزار در قيامت حرف ميزنند شهادت حقيقي است براي اينكه مجرم خود زيد است دست كه گناه نكرده پا كه گناه نكرده اگر بيگانه عليه انسان گواهي بدهد اين شهادت حقيقي است لذا آنها به «جلود»شان ميگويند ﴿لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ﴾ اين ديگر خلاف ظاهر نيست اين را بر همان ظاهر بايد حمل كرد يعني اعضا و جوراح مجرم نيستند اولاً و پاكاند طيّب و طاهراند و راستگويند ثانياً اگر يك غير مجرمي كه پاك باشد و وارسته و صادق باشد عليه يك مجرمي سخن بگويد اين شهادت است ﴿لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ﴾ اين هم بحثهايش قبلاً اشاره شد كه اينها در دنيا ميفهمند ما چه ميكنيم قيامت ظرف اداي شهادت است نه تحمل شهادت اگر در دنيا اينها نفهمند ما چه ميكنيم خب در قيامت چگونه شهادت ميدهند؟ هر ادايي مسبوق به تحمل است آن شاهدي گواهي او در محكمه مقبول است كه در متن حادثه حضور داشته باشد و امينانه و صادقانه حادثه را ضبط بكند بنابراين اين دست و پاي ما در عين حال كه بيچارهها كارهاي نيستند هم خوب ميفهمند هم خوب حفظ ميكنند هم كم و زياد نميكنند و در روز لزوم هم سخن ميگويند اين درست است يعني آيه هم به ظاهرش عمل ميشود و حجت هم هست اما آنجا كه ﴿وَ شَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ﴾ هست آن را بايد برابر ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾ با آن هماهنگ كرد كه اين شهادت بر نفس بازگشتش به اقرار و اعتراف است در مسائل دنيايي اينها گواه باشند كه پيغمبرِ آن عصر رسماً اعلان تبرّي كرده است نظير آنچه كه در برائت از مشركين در منا حاصل شده و ميشود در عرفات حاصل شده و ميشود كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) اين آيات سوره توبه را كه اعلان برائت است از طرف پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلم) مأمور شد كه ابلاغ كنند و بخوانند.
خب ﴿إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَ اشْهَدُوا أَنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ﴾ من از آنچه كه شما شرك ميورزيد بيزارم و هيچگونه سازشي هم با شما نداريم و توافقي هم در كار نيست و مانند آن، برهان مسئله هم اين است كه تكيهگاه همه ما خدايي است كه اين مثلث را آفريد و اداره ميكند انسان جهان پيوند انسان و جهان هر سه را او دارد اداره ميكند خالق انسان خالق جهان خالق ربط انسان و جهان تأثير و تأثر متقابل انسان و جهان را او تنظيم ميكند. ﴿فَكِيدُونِي جَميعاً ثُمَّ لاَ تُنْظِرُونِ﴾ چرا هر كاري از دستتان برميآيد بكنيد و كوتاهي نكنيد؟ براي اينكه تكيهگاه من خدايي است كه هم پروردگار من است هم پروردگار شما، شما براساس فطرت قبول داريد ولو ممكن است از نظر ربوبيت مقطعي نپذيريد و برهان مسئله هم اين است كه رهبري تمام موجودات به عهده خداي سبحان است ﴿مَا مِن دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا﴾ يك اصراري صاحب جامع لاحكام[10] يعني قرطبي در تفسيرشان دارند كه اين ناصيه را با «منصوص الحركه» بودن و اينها تطبيق بكنند در حالي كه آن مضاعف است و اين ناقص به هر تقدير ﴿إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ يعني رهبري همه موجودات به دست خداي سبحان است يك و خداوند هم بر صراط مستقيم يعني بر عدل و حكمت كارها را تدبير ميكند دو ما هم كه در صراط مستقيم هستيم ما به مقصد ميرسيم سه شما كه كجراهه ميرويد افت و خيز داريد چهار ﴿إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ بعد فرمود ﴿فَإِن تَوَلَّوْا﴾ يعني «تتولوا» اگر روي برگردانديد اعراض كرديد بدانيد كه زير اين دست و پا خُرد ميشويد براي اينكه همه به اين سمت دارند ميروند به سمت حق دارند ميروند شما اگر برگشتيد به طرف باطل مثل اين رودخانه عظيم است كه شما در جهت خلافش بخواهيد شنا كنيد خب بالاخره تا كي ميتوانيد مقاومت بكنيد چند لحظه كه مقاومت كرديد بعد سقوط ميكنيد ﴿فَإِن تَوَلَّوْا﴾ يعني «تتولوا» اگر شما اعراض كرديد از خدايي كه «رب» من است و «رب» شما از خدايي كه زمام شما مثل زمام همه موجودات به دست اوست از خدايي كه زمام همه را گرفته در صراط مستقيم رهبري ميكند شما اگر جموحي كنيد برگرديد كجراهه برويد تا كي ميتوانيد مقاومت كنيد؟ ﴿فَإِن تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُم مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ﴾ يعني هم دعوتم را هم دعوا را من رسالتم توحيد بود معاد بود همه را گفتم و به شما هم منتقل كردم كه من رسولم اين حرفها را از طرف مرسلِ خود ميگويم و بدانيد كه ﴿وَ يَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لاَ تَضُرُّونَهُ شَيْئاً﴾ اين تهديدي است كه انبيا(عليهم السلام) در موقع لزوم نسبت به اممشان روا ميدارند اينكه ميفرمايند ﴿إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ﴾[11] اين يك تهديد است وگرنه ذات اقدس «إله» دائماً همين كار را ميكند يك عده را از بين ميبرد يك عدهٴ و نسل بعد به اذن خدا به بار ميآيند همه هم ميدانند كه نياكانشان و اجدادشان رخت بربستند و اينها به جاي آنها نشستند اينكه ميفرمايد ﴿إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ﴾ اين يك هشداري است يعني طولي نميكشد كه شما را هلاك ميكند يك گروه ديگر ميآورد و كاري هم از شما ساخته نيست نه اينكه بخواهد از يك مبدأ تكويني خبر بدهد خب مبدأ تكويني را همه ميدانند و هر روز هم ميبينند هم از بيمارستان خبر ميگيرند كه نوزادان به عرصه تاريخ پيوستند هم از گورستان با خبرند كه عدهاي رخت بربستند ديگر چيزي نيست كه كسي نداند اينگونه از آيات كه فرمود ﴿إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ * وَ مَا ذٰلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ﴾[12] اين يك هشدار است چه اينكه به دولتمردان به مسئولان به كساني كه در حكومتهاي اسلامي سمت و سمتي دارند به آنها هم ميفرمايد ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ﴾[13] فرمود اگر دير بجنبيد همهتان را ما به زبالهدان تاريخ مياندازيم يك عده آدمهاي سالم ميآوريم كه مثل شما نباشند اين هشدار است به همه ما ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ﴾ اين چنين نيست كه ما حالا دين را رها بكنيم فرمود ما خيلي از افراد را از بين برديم شما را به جاي آنها نشانديم در بحثهاي قبلي اين آيات تحليل شد كه حد وسط برهان ذكر شده است از باب تعليق حكم بر وصف است كه مشعر به علّيت است در جريان درباريان فرعون اين حرف آمده است در جريان اقوام و امم طاغي گذشته اين آمده است به طبقه بعد كه به جاي طبقه قبل نشستند فرمود به اينکه ﴿وَ سَكَنْتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾[14] اين تعبير كه در قرآن آمده است كه آقايان شما به جاي ظالمين نشستهايد اين ﴿وَ سَكَنْتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾ يعني قبل از شما يك عده بودند ظالم بودند چون ظالم بودند ما ريشه آنها را قطع كرديم شما به جاي آن ظالمين نشستيد گاهي به صورت متكلم «مع الغير» گاهي به صورت فعل «مغايب» ميفرمايد ﴿لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ﴾[15] ﴿فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ﴾[16] اين دوتا طايفه از آيات گاهي به صورت متكلم «مع الغير» گاهي به صورت فعل غايب ميفرمايد خدا شما را به جاي «ظالمين» نشانده ببيند چه ميكنيد اينطور نيست كه ذات اقدس «إله» با گروهي مخالف باشد با گروهي مؤالِف، پس اينكه فرمود ﴿وَ سَكَنْتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾ يعني «اعلموا انهم لو ظلمتم لهلكتم» اين را باز كرده فرمود ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ﴾ البته ما اينچنين نيست كه هر روز يك عده را ببريم يك عدهاي بياوريم ببينيم چه ميشود نه ما بالاخره دينمان را ميخواهيم ميخواهيم اين دين بماند و ميدانيم كه به دست چه كسي ميماند در آن شرايط حساس فرمود ما جبهه و جنگ را خالي و ساكت و آرام نميگذاريم كه هر كسي از هر جايي بتازد ﴿لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ﴾[17] ما يك عده سربازهاي آماده تازهنفس وارسته داريم شما اگر برويد در خانههايتان بخزيد آنها ميداندار هستند مطمئن باشيد كه ما دست از دين برنميداريم دست از آيينمان برنميداريم يك عده را آماده كرديم اصلاً، مگر دل به دست خدا نيست؟ يك عده براي همين شهادت شيفتهاند و شرفشان در همين است لذت ميبرند اصولاً هيچكس به آن شهيد فهميده(رضوان الله عليه) نگفته بود كه تو حالا خودت را اينگونه تكهتكه بكن معلوم نيست يك كسي در «ليلة الزفاف» بيش از او لذت برده باشد لذت در چيزي ديگر است خب بنابراين فرمود ما هميشه يك عده آدمهاي خوب پرهيزكار وارسته آماده داريم حالا يا در جبهه جنگ اصغر است يا در جبهه جنگ اوسط است يا در جبهه جنگ اكبر براي حوزهها هم آماده دارد براي مقامات علميِ مرجعيت هم آماده دارد اينچنين نيست كه ما بگوييم ما قهر ميكنيم در جبهه صغير يا متوسط يا كبير دين را ياري نميكنيم اين فروكش ميكند اينطور نيست فرمود ﴿لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ﴾ يك عده سرنوشت خوبي براي آنها هست حالا يا از شير پاكشان است از غذاي طيّب و طاهرشان است آنها را انتخاب ميكنيم ﴿اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ﴾[18] «اجتبيٰ»، «اجتبيٰ» ميگويند وجود مبارك امام حسن مجتبي است «جبايه» يعني برچين كردن شما وقتي وارد يك باغي ميشويد اين باغ مثلاً ميوههايش را چيدند هزارها ميوه است شما در اين هزارها ميوه مثلاً دهتا يا پانزدهتا را براي مهمانتان يا ميخواهيد كادو بدهيد برچين ميكنيد اين برچين كردن را ميگويند «جبايه» آن ميوههاي شاداب درشت برچين شده را ميگويند «مجتبيٰ» اين كار شما را ميگويند «اجتبيٰ» شما برچين ميكنيد فرمود ما براي جبههها يك عده را برچين ميكنيم براي حوزهها يك عده را برچين ميكنيم براي مرجعيت يك عده را برچين ميكنيم اينطور نيست كه ما رها بكنيم مطمئن باشيد ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ﴾ در هر رشتهاي هستيد مواظب باشيد قهر نكنيد در هر رشتهاي كاري از شما برميآيد خالصاً ارائه بدهيد وجود مبارك هود(سلام الله عليه) فرمود من حرفها را گفتيم حالا اتمام حجت شده است حجت به نصابش رسيده است آنگاه خداي سبحان شما را ميبرد يك عده ديگر را ميآورد كاري هم از شما خواسته نيست.
سؤال: ...
جواب: اما از جاي ديگر سر درميآورد، شما ميبينيد بعضيها شيفته اسلاماند الان در غرب يا در شرق گاهي آدم افرادي را ميبيند از يك كشوري ميآيند بعد حرفهايي ميزنند كه بدن آدم ميلرزد از آن ديار كفر كه پدرشان مادرشان اصرار ميكنند كه حالا وقت حوزهشان نيست شما اصلاً ميبينيد اين عنانكش همانطوري كه در موقع جبه رفتن دست به شناسنامه ميزدند تا سنشان را بالا ببرند و قانوني كنند الان براي حوزه آمدن همينطور است در و ديوار آن كشور هم شرك است و فساد اصلاً باور نميكند از آن خانواده، يك كسي حالا همين روزها گفت پدرم در چين است و مادرم در لندن اينها از هم جدا هستند مرا تأمين ميكنند ولي اگر بفهمند من ميخواهم بيايم طلبه بشوم شايد تأمين نكنند چه شود؟ اين است اصلاً هيچ عاملي نيست كه اينها را جمع بكند، گفت هيچكدامشان هم معتقد به اين مسائل نيستند.
سؤال: ...
جواب: اين همان شبههاي بود كه ديگران ميگفتند كه «غروا بدينهم» مگر در صدر اسلام به اين جوانها نگفتند اينها فريب خوردند مگر اين جوانها را در صدر اسلام نگفتند اينها «غرّوا» مغرور شدند فريب خوردند آن جاذبه و انگيزه الهي ميكشاند اينها چون خودشان در حدّ خواباند اينها را خيال ميكنند كه براساس احساس و خيال كار ميكنند اينها در حقيقت براساس شوق كار ميكنند آنها خواباند يك آدم خوابآلود خوابيده حرف ميزند حرفش هيچ اعتباري ندارد عين اين اشكال را در صدر اسلام به جوانها ميكردند خب الان به اصطلاح ما كه حالا سنمان از هفتاد گذشت كاملاً در كنار مزار اينها همين زيارت را ميخوانيم مراجع ما هم همينطورند «يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ مَعَكُمْ»[19] ماها چه؟ آنهايي كه به زحمت حرفهاي ما را بفهمند ميبينيد ما شيفته همين حرفهاييم ماها را كه كسي فريب نداد كه ما معتقديم كه مغبونايم «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِي فِيهَا دَفَنْتُمْ وَ فُزْتُمْ فَوْزاً عَظِيماً فَيَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ مَعَكُمْ فَوْزاً عَظِيماً» اگر نبود اين كشور اين شهادت اينجا هم يا مثل افغانستان ميشد يا مثل عراق ميشد يا مثل كشورهاي ديگر ميشد هر خدمتي كه در اين مملكت ميشود اگر ميبينيد عده زيادي به حفظ قرآن روي آوردند عده زيادي به حفظ حجاب روي آوردند دانشگاه شده جاي اعتكاف كه اصلاً باور كردني نبود اگر ميبينيد جايي سدي ميسازند اگر ميگويند 1383 سال خودكفايي گندم است يك شرفي است براي مملكتي كه شش، هفت ميليون [تن] گندم وارد ميكرد الان سيزده ميليون تن گندم از كشاورزان عزيز خريد اولين صواب را در نامه عمل امام و شهدا مينويسند بعد درباره مسئولين اين كشور است ديگر، اين است كه «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِي فِيهَا دَفَنْتُمْ» او اصلاً معناي شهادت را نميداند چيست معناي دين را نميداند چيست غرض آن است كه وجود مبارك هود اتمام حجت كرد فرمود اين چنين نيست كه حالا شما دست از دين برداريد خدا دست از دين بردارد او بر صراط مستقيم همه چيز را هدايت ميكند شما را ميبرد يك عدهاي ميآورد كه ديگر مثل شما نيستند و كاري هم از دست شما ساخته نيست اين ﴿ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ﴾ در آيه ديگر است مربوط به جريان ديگر، فرمود ﴿فَإِن تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُم مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَ يَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْماً غَيْرَكُمْ﴾ «غيركم» خب معلوم است غير شماست يعني غير شما يعني شناسنامه آنها غير از شناسنامه شماست يعني با شما مغايرت دارند شما طور ديگر هستيد آنها طور ديگرند شما مشركيد آنها موحّدند شما طاغي و طالحايد آنها عادل و صالحاند يك عده كه غير از شما هستند همان معناي ﴿ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ﴾ را ميفهماند وگرنه گفتن اينكه ﴿قَوْماً غَيْرَكُمْ﴾ شما را از بين ميبرد شما ميميريد يك عده ديگر را خدا خلق ميكند كه آنها غير از شما هستند اين احتياج به گفتن داشت؟ خب معلوم است آنها غير از اينها هستند يعني غير از شما هستند در عقيده در اخلاق در فقه در حقوق در احكام، شما يك مشت آدمهايي هستيد هوسران آنها الهي ميانديشند اين همان معناي ﴿ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ﴾ است ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ﴾ فرمود اين كار را كرديد ﴿وَ يَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لاَ تَضُرُّونَهُ شَيْئاً﴾ چه كاري از دست شما ساخته است؟ چرا؟ براي اينكه ﴿إِنَّ رَبِّي عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ﴾ اعمال شما عقايد شما همه را حفظ كرده بررسي كرده برابر آن دارد اقدام ميكند دينش را هم حفظ ميكند عقايد متدينان را حفظ ميكند برابر آنها هم نجات ميدهد، اين اعلام حجت و قطعنامه و بخشهاي پاياني سخن حضرت هود(سلام الله عليه) بعد طولي نكشيد ﴿وَ لَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا﴾ عذاب ما كه آمد همان تند باد همان طوفان ﴿نَجَّيْنَا هُوداً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا﴾ در جريان حضرت نوح فرمود ما نوح و و همراهانش را نجات داديم در ساير موارد كه عذاب ميآيد ميفرمايد ما فلان پيامبر با مؤمنان همراه او را نجات داديم اما يك وقتي يك زلزله ميآيد يك آفت ديگر ميآيد يك بلاي آسماني ميآيد يك آزمايشي ميآيد ممكن است صالح و طالح هر دو بميرند منتها براي صالح رحمت باشد و براي طالح نقمت باشد ولي در عذابها الاّ و لابد مؤمنين نجات پيدا ميكنند اين فرق جوهري بين بلا و عذاب است بلا يعني آزمون، ممكن است آن آزمون دامنگير صالح و طالح يكجا بشود اما عذاب هرجا سخن از عذاب است ذات اقدس «اله» ميفرمايد ما مؤمنان همراه پيغمبر را نجات داديم در جريان نوح آن بود در جريان حضرت هود اين است ﴿نَجَّيْنَا هُوداً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا﴾ اين مربوط به عذاب دنيا، عذاب آخرت هم كه ﴿وَ نَجَّيْنَاهُم مِنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ﴾ اينها هم در دنيا حَسنه داشتند هم در آخرت اما در قبال عاد ﴿وَ أُتْبِعُوا فِي هذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ كذا و كذا اينها را يعني حضرت هود و مؤمنان را ما در دنيا و آخرت حفظ كرديم و ميكنيم ﴿وَ لَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا هُوداً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ نَجَّيْنَاهُم مِنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ﴾ اما ﴿وَ تِلْكَ عَادٌ جَحَدُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْا رُسُلَهُ وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنيدٍ ٭ وَ أُتْبِعُوا فِي هذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ اين چهار مطلب دو به دو مقابل هماند در جريان هود و همراهان او فرمود ﴿نَجَّيْنَا هُوداً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا﴾ اين مربوط به دنيا در قبالش هم فرمود ﴿وَ أُتْبِعُوا فِي هذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً﴾ اين براي قوم عاد در جريان حضرت هود فرمود كه ﴿وَ نَجَّيْنَاهُم مِنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ﴾ درباره اين كفار فرمود ﴿وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ يعني در روز قيامت هم اينها گرفتار لعنت الهياند چه اينكه در دنيا هستند پس براي هود و همراهانشان حَسنه دنيا و حَسنه آخرت است براي قوم عاد لعنت دنيا و لعنت آخرت است.
سؤال: ...
جواب: آن ديگر مربوط به همان بلاها است آنجا اگر واقعاً افرادي كه بايد هدايت بكنند هدايت نكردند آنها هم گرفتار ظلماند. در روايتي كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل ميكند كه عذابي دامنگير يك منطقهاي شد كه در بين آنها افراد به حسب ظاهر مؤمن و نماز شبگزاري بودند در پاسخ آمده است بالاخره اينها به فكر خودشان بودند امر به معروف نميكردند نهي از منكر نميكردند جامعه را اصلاح نميكردند تعليم و تربيت نداشتند نسبت به ديگران إينها هم در اثر كوتاهياي كه كردند نسبت به انجام وظايفشان اينها هم در خور عذاباند. خب اينكه فرمود امر ما آمد امر ذات اقدس «إله» درباره قوم عاد در موارد فراواني ذكر شده است در سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» آيه 41 به بعد اين است ﴿وَ فِي عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ * مَا تَذَرُ مِنْ شَيْءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلاَّ جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ﴾[20] اين هم ناظر به آن طوفان باد، در سورهٴ مباركهٴ «حاقه» آيه شش به بعد اين است ﴿وَ أَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِيَةٍ * سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَ ثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوماً فَتَرَى الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَى كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ﴾[21] در سورهٴ مباركهٴ «احقاف» فرمود وقتي اين، چون كشاورز بودند وقتي ابر شروع شد اينها خيال كردند كه برايشان باران ميآيد ولي غافل از اينكه اين طليعه عذاب بود آيه 24 به بعد سوره «احقاف» اين است كه ﴿فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قَالُوا هٰذَا عَارِضٌ مُمْطِرُنَا﴾ اين ابري كه ميآيد الان به ما «مطر» ميدهد در حالي كه ﴿بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِيحٌ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيمٌ * تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْءٍ بِأَمْرِ رَبِّهَا فَأَصْبَحُوا لاَ يُرَى إِلاَّ مَسَاكِنُهُمْ كَذٰلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ﴾[22]
«و الحمد لله رب العالمين»