83/02/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره هود/آیه 50 تا 52
﴿وَ إِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ﴾ ﴿يَا قَوْمِ لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى الَّذِي فَطَرَني أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ ﴿وَ يَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُم مِدْرَاراً وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ وَ لاَ تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ﴾
سوره مباركه هود با تبيين اصول كلي اعتقادي شروع شد؛ يعني مسئله توحيد معاد نبوت و بخشي از خطوط كلي فقه و اخلاق بازگو شد آنگاه به جريان حضرت نوح(سلام الله عليه) پرداخت و به حسب ظاهر قصه نوح را به پايان رساند بعد از نوح دومين پيامبري كه در قرآن مطرح است حضرت هود است كه براي هدايت قوم عاد فرستاده شد. ممكن است بين نوح و عاد انبياي ديگري هم بودند كه برابر سوره مباركه «نساء» و سوره مباركه «غافر» قصههاي آنها در قرآن نيامده، چون خداي سبحان فرمود انبيايي بودن كه ما قصه شان را در قرآن ذكر نكرديم ﴿وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ﴾[1] آن انبيايي كه دسترسي به آثار آنها نبود ممكن نبود به مردم بگويند شما برويد آثار آنها را بررسي كنيد از قوم آنها سؤال كنيد و مانند آن جزء داستانها نقل نشد. مطلب ديگر اين است كه اين ﴿وَ إِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً﴾ عطف است بر آن جمله قبلي؛ يعني «أرسَلنا إِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً» كه اين هود عطف بيان آن «اخ» است. اخوت در قرآن كريم به چند قسم است يك قسم اخوت نسبي است كه در مسئله ميراث مطرح است يك قسم از اخوت ديني است كه ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾[2] است يك قسم هم اخوت نژادي است كه در اينگونه از موارد مطرح است كه اين اخوت نژادي اخوت اجتماعي و مانند آن را به همراه دارد. تعبير برادر يك تعبير نرمي است چه اينكه غالب انبيا(عليهم السلام) از قومشان به عنوان «يَا قَوْمِ» ياد ميكردند كه يك تعبير عاطفي هم هست قوم من، قبيله من، كه اين صبغه عاطفي دارد و رسيدگي به فضايلي كه در خود قوم هست يك تعصب محمود و ممدوحي است اين تعصب زشتي نيست كه انسان افراد قبيلهاش كه شايسته علمي و عملياند به آنها بيش از ديگران علاقه داشته باشد و آنها را بپروراند اين يك چيز خوبي است بد نيست.
سؤال: ...
جواب: نه اگر چنانچه او فضيلتش كم باشد در علم يا عمل نقصي داشته باشد ميشود تعصب مذموم اما اگر در علم و عمل بيش از ديگران است و مثل ديگران است اوليٰ اين است كه انسان قبيله خود را تقويت كند چرا حالا آنها را برنجاند، ﴿وَ إِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً﴾. تعبير حضرت هود اين بود كه ﴿يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ﴾ اولين سخن اين بزرگواران توحيد است چه اينكه در جريان نوح هم در همين سوره مباركه هود قبلاً به اين صورت گذشت آيهٴ 26 همين سوره مباركه هود اين بود كه ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ ٭ أَنْ لاَ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ﴾[3] اين نشان ميدهد كه اولين سخن انبيا توحيد است كه ﴿أَنْ لاَ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ﴾ اينجا هم هود(سلام الله عليه) به قومش فرمود: ﴿يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ﴾؛ يعني تنها اعتقاد به وحدانيت خدا كافي نيست بايد اثر عملي هم او را همراهي كند به نام عبادت.
مطلب ديگر اين است كه اين «لا اله الا الله» كه حرف همه انبيا است همانطوري كه بارها ملاحظه فرموديد اين «إلاّ» به معني غير است اين دو جمله نيست يك جملهٴ ايجابي يك جمله سلبي كه در نهاد انسان نه نفي باشد نه اثبات آنگاه انبيا آمدند هم نفي را به بشر بفهمانند هم اثبات را، هم نفي «الوهيت» غير «الله» را به بشر بفهمانند هم اثبات «الوهيت» «الله» را، اين دو جمله و دو قضيه نيست بلكه يك قضيه است و به صورت وصف و موصوف بيان شده «لا اله الا الله»، چون «إلاّ» به معني غير است اين يك جمله است؛ يعني غير از اللهي كه فطرتپذير است معقول است مقبول است، دلپذير است، همه شما با آن فطرت خلق شدهايد ديگران نه، «لا اله» غير همين يكي كه همه شما قبول داريد اينطور نيست كه دلها هم نسبت به «الله» خالي باشد هم نسبت به «آلهه» تا انبيا آمدند يكي را نفي كنند ديگري را اثبات كنند، بلكه انبيا آمدند فقط بيگانه را طرد كنند از اين آشنا پاسداري به عمل بياورند؛ يعني غير از اللهي كه شما قبول داريد فطري شما است ديگران نه، «لا اله» غير از همين «الله». نشانه اينكه «لا اله الا الله» دوتا قضيه نيست يك قضيه است دوتا جمله نيست يك جمله است همين تعبيرات انبيا(عليهم السلام) است در قرآن كريم كه ﴿يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ﴾؛ يعني غير از اللهي كه همه شما با فطرت توحيدي او را ميپذيريد ديگران نه ﴿مَا لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ﴾ پس اگر كسي غير خدا را به جاي خدا بپذيرد و او را عبادت كند اين افتراي بر خدا است؛ يعني يك منفي را مثبت كرده است، يك دروغي را صدق كرده است، يك نفيي را اثبات كرده است آن هم افترا است بر خدا ﴿إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ مُفْتَرُونَ﴾.
سؤال: ...
جواب: آن هم همينطور است ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾[4] ؛ يعني اين ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ﴾ اللهي را كه فطرت شما است او را حفظ بكنيد ديگري را ترك كنيد اين اجتناب از طاغوت؛ يعني «لا اله»، اجتناب از طاغوت؛ يعني «لا طاغوت»، «لا جبت»، «لا إله»، «لا آلهة» و مانند آن، آن هم همين نفي است.
مطلب ديگر آن است كه يك موحّد وقتي دعوت توحيدي او به ثمر ميرسد كه در دعوت خود هم موحّد باشد و چيزي كه با دعوت توحيدي ناسازگار است ريا است و سمعه. ريا؛ يعني انسان به مردم نشان دهد كه من دارم براي رضاي خدا كار ميكنم درحاليكه اينچنين نيست. سمعه آن است كه به گوش مردم برساند «اسماع» كند به سمع مردم برساند كه من دارم براي رضاي خدا كار ميكنم درحاليكه اينچنين نيست. ريا؛ يعني ارائه اينكه اين كار براي خداست درحاليكه براي خوشايند ديگران است. سمعه؛ يعني به گوش ديگران ميرساند كه اين كار براي خدا است درحاليكه براي تظاهر است. اگر كاري ريائاً و سمعتاً نبود اين با توحيد سازگار است منافات ندارد ولو عزل بخواهد؛ لذا عزلگيري با توحيد و با اخلاص سازگار هست با چيز ديگر سازگار نيست كه در فصل بعدي بحث است؛ لذا اجرت بر عبادات مشكل فقهي و حقوقي ندارد؛ يعني اگر كسي اجير شود براي متوفايي نماز بخواند چه صلات «ليلة الدفن» چه صلات قضا و مانند آن حج واجب و عمره واجب، حج مستحب و عمره مستحب نمازهاي واجب و روزههاي واجب و مستحب اينها هيچكدام با اخلاص مخالفت ندارد او پول ميگيرد كه نماز را خالصاً «لله» بخواند. اگر اين نماز ريائاً يا سمعتاً خواند آن اجاره باطل است حق گرفتن اجرت ندارد اجرت با اخلاص منافات ندارد أجر داشتن با اخلاص سازگار هست اگر كسي أجر نداشته باشد كارش عبث و هدر است يك وقت است كه كسي نماز ميخواند براي پول بله اين نماز باطل است نماز براي پول نميخواند بلكه پول ميگيرد اجرت ميگيرد كه «لله» سبحانه و تعالي خالصاً نماز بخواند كه به تعبير بعضيها داعي بر داعي است و مانند آن انبيا(عليهم السلام) در دعوت توحيديشان موحّد و خالص بودند ﴿أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي﴾[5] ﴿لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ﴾[6] و ساير دعوتهايشان هم مخلصانه بود؛ ولي هدايت مردم قيادت امت مسئوليت مردم اين بايد ناصح باشد خالص باشد خلوص در اين مرحله اين است كه نه غرض داشته باشد و نه مرض نه مال طلب كند و نه جاه طلب باشد آنكه مريض است و جاه طلب اين ناصح نيست آنكه مزدور است در حقيقت او هم ناصح نيست او يك كارگر است نه رهبر، اگر رهبري را و قيادت را و امامت را و نبوت را و رسالت را و امثال ذلك از سمتهاي الهي را بدون چشم داشت از مردم نه از خدا، بدون چشم داشت از مردم انجام داد اين «ناصحاً لله» دارد هدايت ميكند كلاً أنبيا و ائمه(عليهم السلام) اينچنين هستند لسان همه آنها اين است كه ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً﴾[7] از شما هيچي نميخواهيم ما نه مدح و ثناي شما را ميخواهيم نه اجر و مزدي از شما طلب ميكنيم اگر يك وقتي گفتيم كه ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾ براي اينكه اين مودّت اهل بيت يك مسيري است يك وسيلهاي است باز به سوي شما برميگردد ﴿مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾[8] چه ما را دوست داشته باشيد چه ما را دوست نداشته باشيد ما راه خودمان را ميرويم اينكه خداي سبحان فرمود: ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾ اين اجر هم به سود شما است مگر شما نميخواهيد كامل شويد؟ راه كمال راه اهل بيت است ﴿مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾ اين هم به سود شما است مثل اينكه كسي به فرزندش بگويد اگر فلان كار را كرديد فلان درس را خوانديد ما فلان كتاب را براي شما ميگيريم در حقيقت اين اجر شما اين است اين اجر شما باز به خود آن شخص برميگردد ما شما را به فلان نمايشگاه ميبريم كه نمايشگاه اگر بردند يك بهره علمي جديدي است باز به سود خود دانشآموز و نوآموز برميگردد اينطور نيست كه به پدر و مادر چيزي برگردد.
سؤال: آيا اجر مخالف اخلاص است؟
جواب: نه، مخالف اخلاص در امامت يا توحيد؟ مخالف توحيد كه نيست بحثش گذشت براي اينكه مخالف با توحيد ريا است و سمعه، اجر داشتن با موحّد بودن سازگار است ميماند رهبري اگر كسي رهبري جامعه را با چشم داشت انجام داده است اين ناصح نيست اين مزدور است در حقيقت همه انبيا آمدند گفتند ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً﴾ ما از شما چيزي نميخواهيم در سوره مباركه يس هم اين بازگو شد كه ﴿اتَّبِعُوا مَنْ لاَ يَسْأَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ﴾[9] آنها كه قيام كردند به مردم گفتند به اينكه حرف اين انبيا را نمايندههاي اين انبيا را فرستادههاي انبيا را هم گوش دهيد براي اينكه اينها هم پيام خوب دارند هم چيزي از شما نميخواهند اين حُسن فعلي با حُسن فاعلي هر دو كنار هم است آدمهاي خوبي هستند، چون هيچ چيزي از شما نميخواهند حرفهاي خوبي هم ميزنند اگر حُسن فعلي با حُسن فاعلي جمع شد خوب بپذيريد انبيا همه آنها با اين دو حُسن كار ميكنند نه از مردم چيزي نميخواهند نه حرفشان آلوده است هم حرفشان هدايت است هم اينها بيغرض و مرض هستند و اگر درباره وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) آمده است كه ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾ آن را هم در بخشهاي ديگر فرمود ﴿مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾ شما اگر بالاخره بخواهيد كامل شويد راهش ولايت اهلبيت است اينطور نيست كه اگر ولايتي هم نداشته باشيد اينها كمبود داشته باشند شما به مقصد نميرسيد، چون راه همين است بالاخره شما يك امامي ميخواهيد كه به او اقتدا كنيد يا نه؟ لذا فرمود به اينكه ما از شما چيزي نميخواهيم اما كار ما عبث هم نيست حتي در آن جريان ﴿لاَ نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَ لاَ شُكُوراً﴾[10] در سوره مباركه «انسان» آنجا هم كارشان عبث نبود فرمودند: ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ﴾[11] ما «وجه الله» ميخواهيم كار ما پس عبث نيست شما كه يتيم و مسكين و اسيريد دريافت كننده اين اطعام و طعاميد ما هم از شما نه پول ميخواهيم نه حقشناسي و شكر ﴿لاَ نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَ لاَ شُكُوراً﴾ يك دعايي كنيد آن را هم از شما نميخواهيم قدرداني كنيد آن را هم نميخواهيم مزدي هم از شما نميخواهيم پولي هم از شما نميخواهيم اين ميشود خلوص در إنعام، اما اين كار عبث نيست ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ﴾ ما براي تقرب «الي الله» اين كار را انجام ميدهيم كه ميشود عبادت انبيا همه آنها همين كار را ميكنند اينها از مردم هيچ چشمداشتي ندارند؛ ولي دعوتشان و هدايتشان هم «لله سبحانه و تعالي» است هود(سلام الله عليه) به قوم عاد فرمود كه ﴿يَا قَوْمِ لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً﴾ حرف ما حرف عالمانه و محققانه است شما را داريم هدايت ميكنيم چيزي هم از شما نميخواهيم برادرانه با هم رفتار ميكنيم بعد فرمود اين زحمتي كه ما ميكشيم اينطور نيست كه عبث باشد تا حالا شما بگوييد كه حالا اگر از ما چيزي نميخواهيد پس كار مفتي كه كسي انجام نميدهد نخير كار مفت نيست اين كار قيمتي است ارزش دارد ارزشش هم پيش خدا است ما همان را هم ميطلبيم ﴿إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى الَّذِي فَطَرَني﴾ اين ﴿إِلَّا عَلَى الَّذِي فَطَرَني﴾ تعليق حكم بر وصف است كه مشعر به عليّت است اگر بفرمايد به اينكه ﴿إِنْ أَجرِيَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ﴾[12] دليل ميخواهد چرا از «الله» اجر ميخواهيد اما اگر گفته بشود ﴿إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى الَّذِي فَطَرَني﴾ «خلقني» «رزقني» اينها حد وسط برهان با خودش ذكر شده است آنكه فاطر ما است تأمين كننده ما است آنكه ﴿هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً﴾[13] بعد هم ﴿أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنَى﴾[14] بعد به اين صورت درآورد ما را اول هيچ نبوديم بعد قابل ذكر نبوديم بعد يك قطره آب را به اين صورت درآورد اينها براي يك عدهاي كه خواستند جنينشناسي كنند «محير العقول» است كه چگونه يك قطره آب به جايي ميرسد كه الان هزارها متخصص روي همين انسان كار ميكنند آن وقت مجهولاتشان بيش از معلوماتشان است بسياري از بيماريها شناخته نشده بسياري از داروها شناخته نشده بسياري از كيفيت درمان شناخته نشده بسياري از عملها شناخته نشده چطور ميشود يك قطره آب يكي مغز ميشود يكي قلب ميشود يكي جوانه ميزند چشم ميشود يكي جوانه ميزند گوش و دست و پا ميشود ﴿أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنَى﴾ اين بيان نوراني سيدالشهدا(سلام الله عليه) كه «عَمِيَتْ عَيْنٌ لَا تَرَاكَ عَلَيْهَا رَقِيباً»[15] نفرين نيست جمله خبريه است در حقيقت نه انشائيه نه كور باد، كور است كسي كه تو را نميبيند نه اينكه حضرت نفرين كرده باشد كسي كه اين را ميبيند يك قطره آب اينطور شد و صانع را نميبينيد خوب كور است ديگر «عَمِيَتْ عَيْنٌ لَا تَرَاكَ عَلَيْهَا رَقِيباً وَ خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيباً» آن وقت حد وسط دليل را حضرت هود در برهان ذكر فرمود كه او فاطر است فاطر مقدم بر خالق است او كه فطر كرده شطر كرده از عدم به وجود آورده فطرت كه «فعله» است و نوعي از فعل را ميرساند از همين قبيل است وقتي گفتيم «جلست جلوساً»؛ يعني نشستم اما وقتي گفتيم «جَلسْت جِلسة» نه «جَلْسَةً» وقتي گفتيم «جِلسة»؛ يعني يك نوع خاص نشستيم اين فطرت، «فعله» يك نوع خاص از آفرينش است اين نوع خاص چيست؟ آنجايي است كه عدم را بشكافند نوظهور باشد و پديده تامي را ارائه كند اين كار براي خدا است؛ لذا فرمود يك وقتي انسان اصلاً چيزي نبود به حضرت ذكريا فرمود كه شما يك مدتي ليس تامه بوديد ما اين ليس تامه را به كان تامه تبديل كرديم كان تامه را كه ليس ناقصه بود به ليس تامه تبديل كرديم انسان يك مرحلهاي را گذشت كه عدم محض بود ليس تامه بود؛ يعني ليساي كه ديگر خبر ندارد فقط اسم ميطلبد بعد از اينكه اين معدوم موجود شد از ليس تام به در آمد كان تام شد اين ديگر قابل ذكر نيست حالا يا تراب است يا نطفه است قابل ذكر نيست اين كان تام را به صورت كان ناقصه درآورد بعد به صورت كمال بعدي درآورد ﴿ثُمَّ أَنْشَأْنَا﴾[16] تا رسيد به ﴿فَتَبَارَكَ اللَّهُ﴾[17] آنجايي كه ليس تام را كان تام كرد به حضرت ذكريا فرمود ﴿وَ قَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَكُ شَيْئاً﴾[18] تو هيچ نبودي هيچ نبودي، اول انسان معدوم بود؛ يعني چيزي نبودي نه اينكه چيز قابل ذكر نبودي اين مال مرحله ليس تام است كه انسان معدوم بود بعد از اينكه حالا به صورت تراب درآمد يا ﴿مَنِيٍّ يُمْنَى﴾ درآمد اين مرحله همان است كه در سوره مباركه «انسان» است ﴿هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ﴾ كه ﴿لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً﴾؛ يعني شيء قابل ذكر نبود حالا كسي كه در باره تكه خاك افتاده در مزرع سخن نميگويد يا درباره ﴿مَنِيٍّ يُمْنَى﴾ كه حرف نميزند اين مال مرحله كان تامه است منتها قابل ذكر نيست. فرمود يك مرتبه كه عدم محض بوديد بعد هم كه قابل ذكر نبوديد بعد به اين صورت درآمديد ﴿فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾ ﴿هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ﴾ كه ﴿لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً﴾ بعد ﴿فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعاً بَصِيراً﴾[19] كذا و كذا اين ميشود فاطر. حضرت هود(سلام الله عليه) اين حد وسط را در برهان ذكر كرده گفت: من اجرم را از او ميخواهم ﴿إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى الَّذِي فَطَرَني﴾، چون همان كه فاطر است بايد بپروراند اينطور نيست كه خداي سبحان انسان را خلق كند ديگري بپروراند آني كه خالق است و فاطر است همان «رب» است نه اينكه زيد خلق كند عمرو ربوبيتش را به عهده بگيرد اينطور كه نيست.
سؤال: ...
جواب: عزل كه همه گفتند همهاش از باب تفضل است. هيچكس قايل به استحقاق نيست آنها هم كه ميفرمايند استحقاق است؛ يعني زمينه مناسب است؛ يعني بجاست، بيجا نيست اگر به يك كسي خداي سبحان چيزي داد وگرنه برابر آيه ﴿وَ مَا بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[20] همهاش فضل است در بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) است كه «مِنَّتُكَ ابْتِدَاءٌ»[21] تمام منّتها و نعمتهاي الهي ابتدايي است مسبوق به استحقاق نيست انسان چي دارد كه بگويد خدايا من اين كار را كردم و از تو طلب دارم آن توفيق را كي داد آن قدرت را كي داد آن فهم را كي داد؟ همه اينها نعمتهاي الهي است.
سؤال: ...
جواب: آنجا، چون همه اشيا اينطور هستند آن مرحله ديگر ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾ نيست، چون اگر خدا ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾ باشد آن مخلوق هم بايد «احسن المخلوقين» باشد آن مرحله، مرحله «احسن المخلوقين» نيست؛ لذا موجودات ديگر هم همينطور است گياهان و حيوانات و اينها هم همينطور است وقتي كه نطفه در قرارگاه در آمد علقه شد مضغه شد، جنين شد ﴿فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾[22] اين مراحل را پيدا كرد تا رسيد به ﴿ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾[23] كه شده انسان، كه شده «احسن المخلوقين»، اينجا ميشود ﴿فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾[24] وگرنه تا اين مرحله ﴿ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ نرسد حيوانات ديگر هم با انسان شريكند آن حيوانات توالدي اينها هم در زهدان مادرشان يك بره در رحم مادرشان همين مراحل را طي ميكند، او نطفه است علقه است مضغه است جنين است ﴿فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ است او ديگر ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾ نيست براي اينكه مخلوقش «احسن المخلوقين» نيست وقتي ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ﴾[25] ميشود، ميشود او ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾ اين هم «احسن المخلوقين» اين ﴿ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ با ﴿فَتَبَارَكَ اللَّهُ﴾ اين «فا» متفرع بر اين جمله اخير است و لا غير وگرنه آن قبلي كه حيوانات ديگر هم دارند، اين ﴿ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾ اين اگر نباشد حيوانات توالدي اينطور هستند اين مرحله ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ﴾ است اين مرحله انسان ميشود «احسن المخلوقين» اين مرحله ذات اقدس «إله» در مقام فعل ميشود ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾ اين است كه هود(سلام الله عليه) گفت ﴿إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى الَّذِي فَطَرَني﴾؛ يعني كار ما هدفدار است اين ماركسيستها مثل ماركس، انگلس، لنين، استالين اينها كارشان بيهدف است چرا؟ براي اينكه اينها ميگويند انسان كه مُرد مثل درختي است كه خشك شده از اينها بپرسند شما اين شصت سال، هشتاد سال را براي چي زحمت ميكشيد؟ شما كه مُرديد اگر بد باشيد خوب باشيد يكسانيد، بعد از مرگ هيچ خبري نيست الان اگر چهارتا عكس و پوستر ميزنند مگر بعد از مرگ تو ميفهمي كه چه كسي براي تو عكس و پوستر گذاشت؟ اينها گرفتار وهن هستند خيال ميكنند بعد از مرگ مثل قبل از مرگ از اين عكس و پوستر روي صحن و سرا بهره ميبرند اگر كسي ـ معاذالله ـ با مرگ نابود شود براي او لعنت و نعمت يكسان است، چون براي معدوم محض هيچ اثري ندارد، اينها گرفتار وهم هستند خيال ميكنند بعد از مرگ هم نام ما ميخواهد بماند خب نام تو نميماند حالا بر فرض نام تو را به نيكي بردند تو كه معدوم محضي هيچ دركي نداري كه نامت هست يا نيست اينها خيال ميكنند مثل قبل از موت هستند بنابراين قرآن كريم درباره اينها فرمود: ﴿أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثاً﴾[26] اينها در حقيقت عبثانديش هستند انبيا ميگويند نه، ما مرتب در سير «الي الله» هستيم هرگز از بين نميرويم حيات ما بعد از مرگ كاملتر ميشود هر چه اين امتان بيشتر ترقي كنند ما بهره بيشتري ميبريم هم در دنيا هم در برزخ هم در قيامت؛ لذا «إِذَا مَاتَ ابْنُ آدَمَ انْقَطَعَ عَمَلُهُ إِلَّا عَنْ ثَلَاثٍ»[27] ؛ لذا وجود مبارك هود فرمود: ﴿إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى الَّذِي فَطَرَني أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ بيانديشيد شما، عاقلانه فكر كنيد كه آيا انسان مثل درخت است كه با مُردن نابود ميشود يا نه؟ عاقلانه فكر كنيد انسان مثل يك علف خودرويي است كه همينطوري درآمده باشد يا كشاورزي دارد يك زارعي دارد؟ اين همه محققان در طي اين قرنها ميخواهند بفهمند چگونه يك قطره آب اينطور ميشود هنوز ماندند در آن اين خود به خود پيدا شد يا يك فاطري دارد بالاخره؟ اگر فاطري دارد پس ﴿أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ اگر يك مقصدي هست پس ﴿أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ اگر مبدئي هست و منتهايي هست يك راهي هست ﴿أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ اگر راهي هست راهنمايي هست ﴿أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ ميشود مبدا باشد، معاد باشد، مقصد باشد، راه نباشد؟ اگر اول هست، آخر هست، چي بين اول و آخر را ربط ميدهد؟ آن صراط مستقيم است که آن صراط مستقيم دين است پس يقيناً يك صراط مستقيمي هست. آن صراط مستقيم چيست؟ نميدانيم، كي ميداند؟ آنكه اول و آخر به دست او است؛ يعني خدا، او چي را معيين ميكند؟ بوسيله انبيا و نبوت و رسالت تعيين ميكند پس وحيي هست نبوتي هست رسالتي هست و مانند آن ﴿أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾.
سؤال: ...
جواب: البته ذات اقدس «إله» همه را براساس اختيار آنها آفريده اينطور نيست كه بياختيار خلق كرده باشد؛ ولي خداي سبحان ميداند كه اين شخص با اختيار خودش راه خود را طي ميكند؛ لذا به او پاداش بيشتري عطا ميكند ما كه نميدانيم اسرار قدر چيست؟ گاهي ميبينيم يك كسي به يك خيري رسيده تعجب ميكنيم كه چطور اين خير به اين آقا رسيده هميشه خضر راه در بين راه هست. وجود مبارك موسي كليم به خضر(سلام الله عليهما) گفت آخر اينجا ديوار دراي ميچيني براي چه؟ فرمود سرّش اين است كه اين ديوار مال دوتا بچه يتيم است ﴿وَ كَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾[28] پدرشان آدم خوبي بود خداي سبحان مرا مامور كرده كه اين بچه يتيمها را حفظ كنم حالا گفتند جد هفتادم بود يا جد هفتم بود اينچنين نيست كه اين مخصوص دوران گذشته باشد و اينچنين نيست كه خضر مال همان زمان باشد هميشه خضر راه هست هميشه خوبي پدران در فرزندان اثر ميگذارد هيچ ممكن نيست كسي خوب باشد و خيرش به نوههاي او نرسد اين نظام محفوظ است نظام مضبوط است عمل هيچكسي هدر نميرود فرمود ﴿وَ كَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾ دوتا پيغمبر بزرگ خدا را ذات اقدس «إله» مامور ميكند براي حفظ ديوار يك بچه يتيم براي اينكه پدرشان آدمهاي خوبي بودند ما چه ميدانيم اسرار قَدَر چيست؟ در خيلي از موارد ما به بعضي از دوستان ميگوييم مثلاً تفسير و فلسفه حكمت فقه اصول اينها يك علمي است كه انسان بعد از چند سال بالاخره چهارتا كلمه ميفهمد اما راز قَدَر واقعا مجهول است اين يك معادله چند مجهولي است. مثل اينكه از انسان سؤال كنند كه آقا فلان ضرب در فلان مساوي است با چي؟ ما نه «مضروب» را ميدانيم نه «مضروب عليه» را ميدانيم چي جواب بگوييم راز قَدَر واقع اينطور است حالا هميشه كه خضر و موسي نيستند؛ ولي يك گوشهاي به ما نشان دادند به حسب ظاهر اين با هيچ معادلاتي جور در نميآيد دوتا بزرگوار خسته از راه رسيده وارد يك شهر شدند يا روستا شدند آن اهل ده يا روستا حاضر نشدند اينها را به عنوان مهمان قبول كنند ﴿فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُمَا﴾[29] يك چنين آدمهايي كه حاضر نشدن بالاخره اينها را پذيرايي كنند اين دو پيامبر بزرگ الهي مأمور شدند كه گل درست كنند و اين ديوار را بچينند اين با كدام معامله جور درميآيد؟ وجود مبارك موسي به خضر(سلام الله عليهما) فرمود ﴿لَوْ شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً﴾[30] آخر ما خسته گرسنه از راه رسيديم اينها كه ما را راه نميدهند آنوقت تو اينجا داري عملگي ميكني كارگري ميكني ما را هم به كار گرفتي آخر اين براي چي؟ بعد فرمود اسراري دارد اين كار اين ديوار ﴿أَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلاَمَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَ كَانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُمَا وَ كَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾[31] حالا يا پدر هفتم بود يا هفتادم. اينچنين نيست كه ذات اقدس «إله» براي همان دوتا بچه يتيم خضر بفرستد. الان دهها فيض به وجود مبارك ولي عصر ميرسد اما نميدانيم كي به كي است چي به چي است؟ يك وقت ميبينيم فلان كس به مقامي رسيد ما چه ميدانيم اجدادش چه بودند فلان كس ميبينيم با اينكه همه علل و عوامل پيشرفتش بود سقوط كرده ما كه نميدانيم اين چه كاري قبلاً كرده بود كي است نه آن هبوط رازش براي ما معلوم است نه اين صعود اينها مثل علوم حوزي و دانشگاهي نيست كه انسان اگر سي چهل سال درس بخواند يك كمي بفهمد يا بر فرض مجتهد شود راز قَدَر يك راز سر به مهري است كه به كسي ندادند اين را علي و اولاد علي ميدانند اهل بيت ميدانند و بس از ما فقط خضوع است دعا است و نيايش است كه بالاخره خدايا ما را حفظ كن نلغزيم كسي را هم نلغزانيم بيراهه نرويم راه كسي را نبنديم و مانند آن.
«و الحمد لله رب العالمين»