83/02/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره هود/آیه 49
﴿تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَ لاَ قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هٰذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ﴾
بنا شد بعد از جريان تفصيل مربوط به آيات نوح(سلام الله عليه) اين دو قسمت جداگانه بحث شود كه آيا طوفان آن حضرت عالمي بود يا نه؟ دوم منشأ پيدايش بتپرستي در عالم چه بود؟ در آن فصل اول روشن شد كه ادله قطعي بر خلاف اقامه نشده است چه اينكه بر وفاق هم اقامه نشده است. اگر ظواهر بعضي از ادله عالمي بودن طوفان هست دليلي بر خلافش نيست كه عقلاً محال باشد و شواهدش هم گذشت اما در فصل دوم راجع به پيدايش بتپرستي است تقريبا 27 صفحه سيّدنا الاستاد(رضوان الله عليه) در الميزان مسائل مربوط به بتپرستي و پيشينه تاريخي بتپرستي را و انحاء بتپرستي و مذاهب رسمي اين رشته فاسد را ذكر كردهاند كه غالب اينها يا از تحقيق ما للهند ابوريحان بيروني است يا از آثار باقيه همان ابوريحان است يا بخشي مربوط به ملل و نحل شهرستاني است[1] اينها البته در حد يك مظنّه ميتواند سند باشد اما آنچه كه قرآن كريم نقل ميكند پيداست به اينكه «وثنيت» سوابق فراوني داشت و همه انبيا با آنها درگير بودند و انحاي بتها هم فرق ميكنند آن بتهاي رسمي كه «وثنيين» به ربوبيت مقطعي آنها معتقد بودند عبارت از ملائكه است از يك سو، قديسين بشر مثل عيسي(سلام الله عليه) از سوي ديگر و ستارهها و كواكب از سوي سوم و احياناً بعضي از بزرگان قايل از سوي چهارم، اما آن بتهاي مقطعي و موردي كه از خرما درست ميكردند از كشك درست ميكردند موقع گرسنگي هم آنها را ميخوردند و اين مثل معروف «هم خدا و هم خرما» يا «خدا يا خرما» هم از همينها است. مطلب ديگر آن است كه بسياري از اينها از هند برخاست، چون تقريباً قديميترين كشور همان هند است و سرزمين اسرارآميزي بود و هست و از آنجا به جاهاي ديگر سرايت كرده است
مطلب ديگر آن است كه يكي از مشتركات اين «وثنيين» و بتپرستها مسئله شفاعت است از يك سو، مسئله تقريب است از سوي ديگر و از جهتي بين برخي از اين اقوام و ملل «وثني» مسئله تناسخ است از سوي سوم؛ آنچه كه اينها به عنوان شفاعت ميگفتند يا به عنوان تقريب ميگفتند همه اينها به منافع و مضار دنيا برميگردد اينچنين نيست كه آنها به قيامت و بهشت و جهنّم و پاداش و كيفر معتقد باشند و بگويند نتيجه عبادت اين بتها آن است كه در قيامت از ما شفاعت ميكنند اينها باور بدشان اين است كه انسان كه مُرد نابود ميشود و احياناً اگر مسائلي هم در قبر باشد كه طلا و غير طلا و شمشير و امثال شمشير را با مرده دفن ميكردند فكر ميكردند اگر خبري هم در قبر باشد در همين عالم طبيعت است نه برزخ در قبال عالم طبيعت؛ لذا امواتشان را با اين تجهيزات به خاك ميسپردند. حرفهاي آنها اين بود به اينكه انسان با مُردن نابود ميشود، ميگفتند ﴿أَ إِذَا ضَلَلْنَا فِي الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ﴾[2] گروهي كه بشر را با مرگ نابود ميبيند و اگر هم بازگشتي هست به نحو تناسخ است نه به نحو معاد شفاعتي كه او براي شفاعت بتها را ميپرستد ناظر به منافع و مصالح دنيا است ميگويند ما مشكلاتي در دنيا داريم روزي ميخواهيم سلامت ميخواهيم شفاي از مرض ميخواهيم امنيت ميخواهيم و دهها مشكلي در دنيا داريم اين بتها را ميپرستيم كه اينها از طرف خداي سبحان مدبرات أمر هستند تا مشكل ما را اينها با شفاعتشان حل كنند مشركين درباره اصل ذات اقدس «إله» مشرك نيستند؛ يعني قبول دارند يك مبدئي بنام موجود ازلي وجود دارد يك درباره خالقيت هم غالباً مشرك نيستند قبول دارند كه نظام كيهاني را سماوات و ارض را بشر و امثال بشر را همان خدا آفريد كه ﴿وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾[3] اين دو، اينها هم در اصل هويت و هستي خداي سبحان موحّد هستند هم در خالقيت خداي سبحان موحد ميباشند. مرحله سوم مسئله ربوبيت است خدا را بعنوان «رب الارباب» ﴿رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[4] مدير كل قبول دارند در اين فصل سوم هم موحد هستند در ربوبيت مطلق هم مشرك نيستند كه اگر از آنها سؤال كنيد ﴿مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ پس در اين سه مقطع موحدند؛ يعني اصل وجود خدا را قبول دارند كه «لا شريك له» توحيد در خالقيت را قبول دارند كه او خالق «كل شيء» است «لا شريك له» توحيد در ربوبيت مطلق را هم قبول دارند كه او ﴿رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ است «لا شريك له» از آن مرحله به بعد كه ربوبيتهاي مقطعي است گرفتار ﴿أَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ﴾[5] هستند ميگويند حالا يا به نحو تفويض هست يا راههاي ديگر آنكه مسئول كارهاي درياست يك فرشته خاصي است آن كسي كه مسئول كارهاي صحراست يك فرشته خاص است آنكه مسئول رزق است يا حيات است يا ممات است فرشتگان مخصوصي هستند و براي آنها هم مجسماتي درست ميكنند اين ميشود ﴿أَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ﴾ و اين ﴿أَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ﴾ را ميپرستند تا شفيع اينها شود پيش «رب الارباب»، چون كار نهايي و امضاي نهايي به دست «رب الارباب» است، البته جَهَله آنها ممكن است همه اينها را مستقل بپندارند، لكن بتپرستها آن رئوس فكري اينها اين است كه در آن سه مرحله موحدند در اين مرحله چهارم مشركند شركشان هم اين است كه اولاً اينها صلاحيت شفاعت ندارند ﴿مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ﴾[6] ثانياً هر كه شفيع است و هر كه شفاعت ميكند بايد به إذن خدا باشد اين سمت از خود او به او داده نشده اين سمت را ذات اقدس «إله» به او داد براي اينكه براساس ربوبيت مطلق تنها مدير عامل و مبدأ نافذ خداي سبحان است كه سمت را ميدهد يا سمت را ميگيرد ﴿تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ﴾[7] هر سمتي به هر كسي داده شود براساس توحيد ربوبي بايد به اذن خداي سبحان باشد آنها مشكلشان اين است كه در اين شفاعت به هر كسي كه دلشان خواست سِمَت شفاعت دادند و او را در اين شفاعت مستقل ميدانند و تقريب هم همينطور است ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى﴾[8] هم همين است. پس چند تا مشكل جدي با اينها چالش دارد و اينها هم با آنها چالش دارند يكي اينكه مسئله شفاعت و تقريب «الي الله» و اينها همهاش در حوزه دنيا است براي اينكه بر سخن از مغفرت و قيامت و بهشت و امثال ذلك معتقد نيست و اگر ميگويند ﴿هٰؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ﴾[9] ؛ يعني شفيع ﴿عِنْدَ اللَّهِ﴾ هستند تا حوايج دنيا را برآورده كنند.
سؤال: ...
جواب: نه، بسياري از آنها تناسخي هستند؛ آنها ميگويند بعد از مرگ خبري هست، اما باز نميدانند كه خبري هست؛ يعني انسان هجرت ميكند از دنيا به برزخ و از برزخ به قيامت كبريٰ نه اينكه در دنيا سير تناسخي دارد روح اين شخص بعد از مرگ به بدن نوزادي تعلّق ميگيرد اگر خودش قبلاً آدم صالحي بود آن نوزاد كه رشد كرد در رفاه و تنعّم هست و اگر خودش طالح بود آن نوزاد كه رشد كرد اين انواع شكنجه و عذاب را ميبينيد.
سؤال: ...
جواب: بهشت و جهنمشان در مسئله تناسخ مطرح است، اگر يك گروه خاصي در بين «وثنيين» قائل به بهشت و جهنم باشند بله، اما قرآن از آن نوع «وثنيين» به عنوان اينكه منكر معاد هستند سخن ميگويند حرفشان هم اين است كه ﴿أَ إِذَا ضَلَلْنَا فِي الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ﴾ اين چه حرفي است كه آدم دوباره زنده ميشود مگر ما رفتيم زمين گم شديم و پوسيديم دوباره زنده ميشويم؟ قرآن كريم ميفرمايد اينچنين نيست كه شما در زمين بپوسيد و گم شويد بدنتان متلاشي ميشود دوباره ذات اقدس «إله» كه اين بدن را اوّل آفريده بود و چيزي نبود و آفريد الان ميتواند جمع كند روحتان كه اصلاً از بين نميرود ﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ﴾[10] ﴿تُحْشَرُونَ﴾[11] و مانند آن اگر در جمع «وثنيين» يك گروهي هم باشند كه منكر معاد نباشند معاد را قبول كنند شفاعت آنها اين مشكل را دارد، تقريب آنها اين مشكل را دارد؛ يعني اين دو سِمَت را به استقلال به اين بتها ميدهند كه اين بتها در اينكه اين سِمَت را دارند نيازي به مبدأ متعال ندارند كسي به اينها اين سِمَت را نميدهد اينها دارا هستند.
سؤال: ...
جواب: براي اينكه قرآن برهان ميخواهد اقامه كند ميفرمايد همان كسي كه كل عالم را آفريد همان كسي كه مدير كل است رب كل است همان حقيقت نامتناهي تمام جزئيات را اداره ميكند كار را كه به دست ديگري نميشود واگذار كرد ديگري هر كه هست و هر چه هست مخلوق است و مربوب است و عبد «داخر» و ذليل است ﴿وَ كُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ﴾[12] در سورهٴ مباركهٴ انبياء فرمود از فرشتهها چه كاري ساخته است اينها ﴿عِبَادٌ مُكْرَمُونَ ٭ لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[13] و اگر كسي ادعاي الهيت بكند از همين فرشتگان اينها ﴿فَذٰلِكَ نَجْزِيهِ﴾[14] جهنم گرچه براي فرشتهها رسالتي رسالهاي تكليفي و امثال ذلك نظير انسانها نيست ولي در همين سورهٴ مباركهٴ انبيا فرمود اگر اينها ادعاي ربوبيت بكنند جزاي آنها جهنم است اينها بندههاي خدايند بدون اذن خدا كاري انجام نميدهند. پس اصل پيدايش ربوبيت روح حسگرايي اينها است تنوّع و تعدّد اين بتها هم روي نيازهايي است كه افراد اقليمهاي خاص نيازهاي مخصوص دارند؛ يعني كساني كه در كنار دريا زندگي ميكنند براي رهايي از خشم دريا براي دريا يك ربّي قائلند «رب البحر» و عدهاي «رب البر» و مانند آن قائلند؛ لذا ذات اقدس إله فرمود كه آسمان برويد زمين برويد ﴿وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّمَاءِ إِلٰهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلٰهٌ﴾[15] در أرض و سماء يك مدير عامل است كه جهان را تدبير ميكند. آن كارهايي كه در بين اعراب جاهلي بود در قبائل بدوي و اينها بود سامان علمي ندارد اما آنهايي كه جناب ابوريحان در تحقيق ما للهند آورده يا در آثار باقيه آورده يا شهرستاني در ملل و نحل آورده يا در فانيشاتها و سانسكريتها حرفهاي آنها مطرح است كه سيّدنا الاستاد(رضوان الله عليه) اينها را جمعبندي كردند[16] مخصوصاً از فانيشات و زبان سانسكريت همين اين سه چهار مذهب رسمي بتپرستي صابئان هستند و براهمه هستند و بوداييها الان هم همه اينها هستند و سرّ سرايت تفكر بودايي و برهمايي از هند به غرب مخصوصاً آمريكا و اينها براي اينكه اينها از ماديگرايي محض به ستوه آمدند دنبال يك سرگرمي معنوي هستند كه آيين باشد نه دين، يك سلسله گناهان را هم براي اينها تجويز كند كه هم يك گناه مشروع داشته باشند و هم خودشان را به يك آييني سرگرم كنند همين؛ لذا الان جريان بودا و برهما در غرب خيلي رواج دارد اين نشست هزاره اديان هم كه داشتند دبير اين نشست هم باواجين يك غير مسلمان بود از همين بوديستها. آنچه كه قابل استدلال است حرفهاي صابئين است و حرفهاي براهمه است و حرفهاي بوداييها. صابئان رابطه جهان را با اين ستارهها تنظيم ميكردند؛ يعني رابطه كره زمين و حوادث أرض را با منظومه شمسي تطبيق ميكردند اينها را تكريم ميكردند اينها را ميپرستيدند كه از دير زمان سابقه داشت وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) مبتلا به اين گروه بود با اينها هم مبارزه ميكردند.
سؤال: ...
جواب: اين در حقيقت توسعه بتپرستي است نه انكار بتپرستي اگر خدا همه جا هست سخني است حق اما همه كس ميتوانند خدا باشند اين توسعه بتپرستي است. قرآن كريم همه اينها را با مبادي فكريشان نقد ميكند و ميفرمايد هر جا هر مكتبي پيش آمد شما بر قرآن عرضه كنيد، چون اين كتاب براي تمام بشر در تمام دوران تا روز قيامت پيام دارند اگر اين قرآن همگاني است و هميشگي است براي بشر «الي يوم القيامه» حجت است تمام مكتبهاي نوظهور را مثل مكتبهاي كهن يا كهنه بايد بر قرآن عرضه كرد. ميفرمايد به اينکه صابئان ستارهها را منشأ قرار ميدهند كواكب را شمس را قمر را، برهان قرآن كريم در همان آيهاي كه تلاوت سجده واجب دارد در همانجا اين است كه خوب شما كه قبول داريد اين جدال أحسن است؛ يعني مقدماتش هم معقول است و هم مقبول شما كه قبول داريد شمس و قمر را خداي سبحان آفريد حالا چرا شمس را ميپرستيد؟ شمس آفرين را بپرستيد. چرا قمر را ميپرستيد؟ قمر آفرين را بپرستيد. كسي را بپرستيد كه شمس و قمر آفريد اين همان آيه است كه تلاوتش سجده واجب دارد كه اولش نهي ميكند كه شمس و قمر را نپرستيد دوم امر ميكند كه خالق شمس و قمر را بپرستيد[17] اين جدال أحسن است؛ يعني قياسي است كه مقدّمات قياس را مقبولات خصم قرار ميدهد كه اين مقبولات معقول هم هستند؛ يعني خود قرآن كريم برهان اقامه ميكند روي دليلهاي عقلي كه همه اينها مخلوق خداي سبحان هستند و خداي سبحان هم خالق همه اينها است بعد همين مطلب معقول مورد پذيرش وثنيين هم هست كه ﴿وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾[18] آنگاه همين مقدمهاي كه از يك سو برهاني است و معقول است از سوي ديگر مورد قبول وثنيين است اين را مقدمه قياس قرار ميدهد ميفرمايد چرا شما شمس و قمر را ميپرستيد؟ كسي را بپرستيد كه شمس و قمر را آفريد آن بزرگوارهايي هم كه ميگويند:
ای دوست شکر خوشتر يا آنک شکر سازد ای دوست قمر خوشتر يا آنک قمر سازد[19]
ترجمه همين آيه است چرا شما شمس و قمر را ميپرستيد همان كسي كه شمس و قمر را آفريد بپرستيد اگر اينچنين شد اين ميشود جدال أحسن كه ﴿جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[20] كه مقدماتش هم معقول است و هم مقبول درباره فرشتگان هم همينطور است درباره انبيا هم همينطور است درباره كساني كه راجع به عيسي مسيح(سلام الله عليه) توهم به ربوبيت داشتند فرمود عيسي مسيح را كه خدا آفريد مادرش را هم خدا آفريد و اگر خداي سبحان بخواهد ﴿أَنْ يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً﴾[21] چه كسي ميتواند جلوي قهر خدا را بگيرد اگر قهر الهي تعلّق گرفت كه عيسي مسيح(عليه السلام) و مادرش ﴿وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ﴾ را هلاك كند چه كسي ميتواند جلويش را بگيرد؟ پس خالقيت مطلق از آن خدا است ربوبيت مطلق از آن خدا است اين ربوبيتهاي مقطعي اشعه همان ربوبيت مطلق است تجلّيات همان ربوبيت مطلق است هيچكس سمت استقلال ندارد و همه فقير «الي الله» هستند البته وسائل وسايط ميباشند ﴿وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾[22] هستند شما ميتوانيد از آفتاب به عنوان يك وسيله روشنايي كمك بگيريد همين اما بدانيد به اينكه «آفل» است مخلوق است كسي اين را آورده كسي اين را ميبرد بعد هم ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[23] در كمين اوست اينطور نيست كه حالا براي هميشه بماند فعلاً يك غروب مقطعي دارد تا برسد به آن غروب دائمي كه ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾ ستارهها هم همينطور هستند كساني كه به بيماري وثنيت مبتلا بودند اينها دو گروه بودند گروهي جزء مقلدانند و جزء توده درس نخوانده مردمند و گروهي جزء پژوهشگران آنها و محقّقان آنها هستند اين گروهي كه جزء توده مردم هستند جمهور مردم هستند درس نخواندهاند وقتي از آنها سؤال كنيد چرا اينها را ميپرستيد ﴿لِمَ تَعْبُدُ مَا لاَ يَسْمَعُ وَ لاَ يُبْصِرُ﴾[24] چرا اين بتها را ميپرستيد؟ ميگويند ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ﴾[25] و مانند آن اين جزء آثار باستاني ماست نياكان ما ميپرستيدند ما هم ميپرستيم اين ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ﴾ اين برهان قاطع عوام بتپرست است اما محققانشان كه اينطور برهان اقامه نميكنند حرف محققان بتپرستها را قرآن كريم نقل ميكند قرآن ميفرمايد اين محققانشان ميگويند ما با اينها رابطه داريم و اينها را هم ساليان متمادي است كه نياكان ما ميپرستند ما هم ميپرستيم خدا را هم قبول داريم به قدرت مطلق و به علم مطلق قبول داريم اگر اين كار بد بود خداي سبحان هم ميدانست و هم ميتوانست جلويش را بگيرد، چرا جلوي ما را نگرفت؟ ﴿أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ نَحْنُ وَ لاَ آبَاؤُنَا وَ لاَ حَرَّمْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ﴾[26] شما ميگوييد مگر﴿آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ﴾[27] چرا اينها را تحريم كرديد اينها كارهايي است كه ما كرديم جزء قانون ما است خدا را هم قبول داريم كه ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾[28] است قبول داريم كه ﴿عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[29] است و اگر اين كارها بد بود خوب خدا جلويش را ميگرفت چرا شما اعتراض ميكنيد؟ پاسخي كه قرآن كريم به اين محقّقان از وثنيين ميدهد ميفرمايد بله ذات اقدس «إله» ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾ است قادر هم هست اما شما بين اراده تكويني خدا و تشريعي خدا چرا خلط ميكنيد؟ خدا جلوي هر كار بدي را ميتواند بگيرد اما مردم را آزاد آفريده ﴿فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ﴾[30] يك بهشت و جهنمي هم مشخص كرده است اينچنين نيست كه اگر خداي سبحان جلوي كسي را گرفته تكويناً او را آزاد گذشته پس تشريعاً هم آزاد است او هركاري كند خوب است اينطور كه نيست فرمود ما جلوي اينها را ميگيريم ﴿لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً﴾[31] اين برهاني است كه قرآن اقامه كرده فرمود اگر خداي سبحان بخواهد با اجبار و اضطرار همه را مسلمان كند همه موحّد ميشوند ولي كمال در اين نيست ﴿لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً﴾ اگر خداي سبحان بخواهد با ايجاد رعب و ترس در دلهاي اينها همگي ايمان ميآورند اين ديگر كمال نيست كمال در اين است كه انسان بتواند مؤمن باشد بتواند كافر بتواند عاصي باشد بتواند مطيع بتواند ظالم باشد بتواند عادل با حُسن اختيار خودش در مبارزه با نفس پيروز شود، شود مؤمن مطيع عادل اين كمال است. فرمود نتيجه خوب و بد طاعت و عصيان هم در قيامت معلوم ميشود پس اينچنين نيست كه اگر خداي سبحان جلوي افراد را باز گذاشته دليل بر تحليل و اباحهگري و تجويز باشد حرف اين دو گروه را قرآن كريم نقل ميكند و جواب ميدهد نسبت به مقلّدان كه فرمود شما چرا تقريب نياكان را تقديس ميكنيد؟ اين كه ميگوييد ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ﴾[32] ﴿أَ وَ لَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لاَ يَهْتَدُونَ﴾[33] آنها سفيه بودند كارهاي غير خردمندانه ميكردند شما چرا دنبال آنها هستيد؟ ﴿أَ وَ لَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئاً﴾[34] آن را ابطال كرده است مسئله تقليد را مسئله ميراثداري جاهل سفيه را اين حرف را هم ابطال كرده است بعد فرمود جريان صائبين از اين ستاره و از اين شمس و از اين قمر كاري ساخته نيست اولا اينها گاهي هستند گاهي نيستند گاهي طالع هستند گاهي غاربند در حال طلوع بر فرض نور ميدهند در حال غروب چگونه مشكل شما را حل ميكنند؟ اين همان برهان خليل رحمان(سلام الله عليه) است كه «اني» ﴿لاَ أُحِبُّ الْآفِلِينَ﴾[35] آنگاه ميفرمايد ستارهها اينطورند و قديسين بشر هم اينطورند و فرشتگان هم اينطورند پس كاري از غير خدا ساخته نيست.
جريان تناسخ را بايد جداگانه حل كرد جريان تناسخ يك مقداري بياشكال نيست اگر كسي برهان اقامه كند كه روح مجرد است و انسان با مُردن نابود نميشود اين براي ابطال تناسخ كافي نيست، چون آنها هم ميگويند بله اينچنين است اگر كسي برهان اقامه كند كه معاد حق است براي اينكه خدا حكيم است خدا عالم است خدا عادل است افراد در دنيا به پاداش و كيفرشان نميرسند خيلي افراد هستند كه پرهيزكارند ولي پاداش نميبينند خيلي افراد هستند كه تبهكارند ولي كيفر نميبينند يك محكمهاي بايد باشد كه خداي عدل حكيم در آن محكمه پاداش پرهيزکارها را دهد كيفر تبه كارها را دهد اين دليل هم كافي نيست براي اثبات معاد براي اينكه «تناسخيه» هم همه اين حرفها را قبول دارند ميگويند بله خدا هست حكيم هست عادل هست پاداش هست كيفر هست اما همهاش در دنيا است؛ يعني اين شخص كه مُرد دوباره برميگردد روحش به بدن نوزادي اگر بايد تنبيه شود كه در آن بدن تنبيه ميشود انواع و اقسام عذاب را ميبيند و اگر چنانچه بايد تنعيم شود نعمتي به او داده شود اين روح تعلق ميگيرد به بدن نوزادي كه انواع رفاه براي او ميسّر است تا در مسئله معاد ثابت نشود كه تناسخ محال است آن معاد مصطلح حاصل نخواهد شد صرف اينكه خدا حكميم است صرف اينكه خدا عالم است مورد قبول تناسخيه هم هست.
سؤال: بنا به نظر آنان اگر کسي ده فرزند داشت روح به کدام تعلق مي گيرد؟
جواب: به بچههاي خودش كه لازم نيست تعلق بگيرد اين شخص اگر آدم خوبي بود روحش تعلق ميگيرد به بدن نوزاد حالا يا بچه خودش يا بچه ديگري آن وقت يك زندگي مرفّهاي خواهد داشت و ارواح ديگر اگر طيّب بودند يا خبيث بودند به اينها تعلّق ميگيرد براي ابطال تناسخ گفتند هميشه بايد رقم زندهها و مردهها يكي باشد اين اشكال تناسخ است درحالي كه ما ميبينيم رقم زندهها خيلي بيش از رقم مردهها است اين توليدها و اين تكثير جميعت چنين است. حالا آنها پاسخهايي از اين شبهات دادند ميگويند تنها مسخ نيست نسخ هم هست و رسخ هم هست و فسخ هم هست هم طولي است و هم نزولي، گاهي برخي از ارواح به بدن انسان تعلق ميگيرند ميشود نسخ گاهي به بدن حيوان تعلق ميگيرند ميشود مسخ گاهي به بدن گياه و جماد تعلق ميگيرد ميشود رسخ و فسخ اين نسخ و مسخ و رسخ و فسخ در اين افراد مبتلا به تفكر وثنيت بود براي اثبات معاد چارهاي جزء ابطال اين مذاهب چهارگانه هم نيست بايد ثابت شود كه روح با بدن خاص خودش هجرت ميكند از دنيا به برزخ و از برزخ به قيامت شايد مسئله تناسخ محل ابتلاي همه وثنيين نباشد اما آن دو اصل محل ابتلاي غالب وثنيين هست يكي مسئله شفاعت است و يكي مسئله تقريب كه ﴿هٰؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ﴾[36] و از اين طرف هم ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى﴾.[37]
مسئله برهمن و برهما «برهم» آن مبدأ اصيل اينهاست وقتي شروع به فعاليت كرد شروع به خالقيت كرده است به او ميگويند «برهما» كه اين الف نشانه اعمال قدرت او است و خالقيت او براهمه به گروهي ميگويند كه به الوهيت «برهما» تن در ميدهند و آنها هم معناي تولّد از «برهم» را هم ميبرند كه گاهي از دست راستشان ميگويند نه آنطوري كه يك مادر فرزندي به بار ميآورد آنطور «برهم» فرزند به بار بياورد و مانند آن گاهي ميگويند يك فلان فرزند از دست راستش درآمده گاهي ميگويند از دست چپ درآمده گاهي ميگويند از پا درآمده براي او فرزنداني قائل هستند البته چون دسترسي به آنها بسيار سخت است نميشود همه اين حرفها را با همين وضع به آنها اسناد داد لكن آن مقداري كه هست چند سال قبل از هند يك گروهي آمده بودند به ايران به من گفتند اينها بيايند ديداري هم با شما داشته باشند در اينها هندوهاي بتپرست هم هست مواظب باشيد كه بالأخره خيال نكنيد همهشان مسلمان و اينها من از بعضي از اينها كه بالأخره هندو بودند و بتپرست بودند سؤال كردم گفتم آن برهمايي كه ما قائليم آن برهمني هم كه ما قائليم همان اللّهي است كه شما قائليد چيزي ديگر نيست يك موجودي است مستقل هويت غير متناهي و نامحدود دارد حالا حرفها وقتي به دست جهلهشان بيافتد طور ديگر درميآيد حرفها وقتي به دست محقّقان تفسير شود طرز ديگري است قرآن كريم روي اين بتهايي كه در اعراب جاهلي بود و همچنين براي صابئين اينها را از دير زمان نقل ميكند از زمان حضرت نوح(سلام الله عليه) كه مقدّم بر همين جريان بودا و برهما و اينها هستند از يك نظر اينها را هم به طور كلي نقل ميكند و ابطال ميكند حالا خصوصيّت آن بت هرچه هست آن دخيل نيست عمده استقلال دادن به غير خدا است اين بتپرستها براي هر بتي بالأخره يك صنمي يك وثني يك هيكلي ميساختند مجسمهاي ميساختند ولي براي «الله» نميساختند براي «الله» يك قداستي قائل بودند ميگفتند او يك قداستي دارد يك حقيقت لامتناهي است يك حقيقت نامتناهي نه صورت دارد نه قيافه دارد نه اندام دارد به هيچ وجه براي «الله» بت نميساختند براي اين مدبّرات بت ميساختند براي ارباب انواع بت ميساختند براي «الله» هيچ بتپرستي مجسمه نساخت اول براي تقديس و بعد كمكم براي پرستش بود.
«و الحمد لله رب العالمين»