درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

83/01/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره هود/آیه 45 تا 48

 

﴿وَنَادَي نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الحَقُّ وَأَنتَ أَحْكَمُ الحَاكِمِينَ﴾ ﴿قَالَ يَانُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْالنِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الجَاهِلِينَ﴾ ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَإِلَّا تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْني أَكُن مِنَ الخَاسِرِينَ﴾ ﴿قِيلَ يَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلاَمٍ مِنَّا وَبَرَكَاتٍ عَلَيْكَ وَعَلَي أُمَمٍ مِمَّن مَعَكَ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُم مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾

 

در جريان نوح (سلام الله عليه) بعد از آن وحي الهي كه ذات اقدس إله به او فرمود ﴿لن يؤمن من قومك إلاّ من قد آمن فلا تبتئس بما كانوا يفعلون﴾[1] اين مجاز شد كه نفرين كند عرض كرد ﴿ربّ لا تذر علي الأرض من الكافرين ديّاراً﴾[2] چرا؟ براي اينكه ﴿لاٰ يلدوا إلاّ فاجراً كفّاراً﴾[3] هم خودشان كافرند هم نسل بعدي اينها كافر است اينها هرگز حاضر نيستند ايمان بياورند و هرگز حاضر نيستند نسل بعدي را مؤمن تربيت كنند اين دعا هم مسبوق به اذن الهي بود بنا شد كه يك چنين دعايي مستجاب بشود پس وجود مبارك نوح (سلام الله عليه) بر عليه كافران از خدا طلب عذاب كرد و خداي سبحان هم اين دعا را مستجاب كرد بنا شد كه مؤمنان محفوظ بمانند و كافران معذَّب بشوند.

آن‌گاه در جريانِ ساختن اين كشتي فرمود وقتي اين كشتي ساخته شد و علائم طوفان پديد آمد اين گروه را سوار كشتي كنيد ﴿قلنا احمل فيها من كلٍّ زوجين اثنين و أهلك﴾ اين را خوب عنايت بفرماييد آن بيان لطيفي كه سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) دارند و در اثر غموض مطلب فرمودند «فافهم»، ناظر به چيست؟ اين ﴿و أهلك﴾ كه فرمود ﴿قلنا احمل فيها من كلٍّ زوجين اثنين و أهلك﴾ منظور از اين ﴿أهلك﴾ خصوص مؤمنان از خانواده او نيست كه شامل زن و فرزندش نشود به دليل استثنا، چون ظاهر استثنا اتصال است ﴿إلاّ من سبق عليه القول﴾[4] معلوم مي‌شود كه اهل دو قسم است يك عده محكوم به عذاب‌اند كه ﴿سبق عليه القول﴾ است يك عده مؤمنان‌اند كه نجات پيدا مي‌كنند ظاهر ﴿أهلك﴾؛ يعني كساني كه اعضاي خانواده شما هستند چه مؤمن چه كافر اين ﴿إلاّ من سبق عليه القول﴾ استثنا مي‌كند كافر را فقط مؤمنان مي‌مانند پس منظور از اهل مطلق است به وسيله استثنا خارج مي‌شود ﴿قلنا احمل فيها من كل زوجين اثنين و أهلك﴾؛ يعني اعضاي خانوادهٴ تو ﴿إلاّ من سبق عليه القول﴾ در اين كه اين ﴿إلاّ من سبق عليه القول﴾ شامل زن نوح مي‌شود حرفي در او نيست چون نوح (سلام الله عليه) علم به كفر همسرش داشت اما شامل فرزندش مي‌شود يا نه روشن نبود چون فرزندش صريحاً و ظاهراً كافر نبود بعد از اينكه علامت غرق و طوفان ظهور كرد وجود مبارك نوح (سلام الله عليه) فرزند خود را دعوت به سوار شدن كرد فرمود ﴿يا بنيّ اركب معنا و لا تكن مع الكافرين﴾[5] ؛ يعني با آنها نباش نفرمود «و لا تكن من الكافرين» چون كفر فرزند هنوز روشن نبود به پسرش فرمود ﴿و لاتكن مع الكافرين﴾ چون پسرش هم در يك گوشه ايستاده بود ﴿و كاني في معزل﴾[6] در چنين حالي كه طوفان در حال غرق كردن بود و علامت عذاب بود و هنوز پسر غرق نشده است وجود مبارك نوح از خداي سبحان سؤال مي‌كند كه بالاخره اين بايد نجات پيدا كند اين سوالش با توقع همراه است با انتظار همراه است سؤال اعتراض آميز نيست سؤاليست با توقع همراه است نظير آن سؤالي كه فرشتگان در جريان خلافت داشتند بعد از اينكه ذات اقدس إله فرمود ﴿إنّي جاعل في الأرض خليفة﴾[7] ملائكه يك سؤالي داشتند كه اين سؤال با توقع همراه بود عرض كردند ﴿أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك و نقدّس لك﴾[8] بعد صدرش هم ﴿سبحانك﴾[9] را دارند در غالب اين گفتگو‌ها فرشتگان ﴿سبحانك﴾ را اول ذكر مي‌كنند؛ يعني تو منزه از هر سؤال و اعتراض هستی، سؤال؛ يعني زير سؤال بردن اين كه فرمود ﴿و قفوهم إنّهم مسئولون﴾[10] ؛ يعني اينها زير سؤال مي‌روند خدا هرگز زير سؤال نمي‌رود ﴿لا يسئل عمّا يفعل﴾[11] اما سؤال به معناي استفهامي سؤال به معناي تقاضايي است ما مأموريم از خداي سبحان سؤال كنيم ﴿وسئلو الله من فضله﴾[12] اين سؤال تقاضايي سوال استفهامي هم كه مرتب داريم چه اينكه از انبيا و اوليا هم سؤال داريم به ما هم امر كردند كه ﴿فسئلوا أهل الذكر ان كنتم لا تعلمون﴾[13] چيزي را كه نمي‌دانيد از اوليا علما ورثه‌هاي آنها سؤال بكنيد اما زير سؤال بردن براي خداي سبحان نيست او ﴿لا يسئل عمّا يفعل﴾[14]

سؤال... جواب: در كجا؟ سؤال... جواب: بله ديگر سوال سه قسم است ديگر مثل ﴿وسئلوا الله من فضله﴾[15] يك نوع سؤال است كه با تقاضا و درخواست همراه است يك سؤال استفهامي است كه ﴿فسئلوا أهل الذكر إن كنتم لا تعلمون﴾ يك سؤال اعتراض آميز است كه مي‌گويند فلان كس زير سؤال رفته، زير سؤال رفته، اين همان است كه مي‌فرمايند ﴿قفوهم﴾؛ يعني بازداشت كنيد اينها را در يك بخشي از قيامت ﴿إنّهم مسئولون﴾ اينها زير سؤال‌اند خداي سبحان از اين قسم سوم منزه است كسي حق ندارد چون او برابر حكمت كار مي‌كند اما آن دو قسمش رواست ديگر براي اينكه به ما امر كردند كه از خداي سبحان تقاضا كنيد درخواست كنيد توقعي داريد از خداي سبحان بخواهيد يكي هم چيزي را هم كه نمي‌دانيد از خداي سبحان طلب علم بكنيد.

وجود مبارك نوح (سلام الله عليه) در چنين فضايي از ‌خداي سبحان سؤال كرد با توقع؛‌ اما مسئله ادب مع الله يك بحثِ، باب مبسوطي است كه سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) در كتاب شريف الميزان دارند «باب الادب مع الله» اين در كتابهاي اخلاقي هست در سيره‌ها هست ايشان هم مبسوطاً بيان كردند كه انبيا چگونه با خدا برخورد مي‌كردند دعاهاي آنها چگونه بوده است خواسته‌هاي آنها چگونه بوده است عبادتهاي آنها چگونه بوده است به عنوان «باب الادب مع الله». وجود مبارك نوح هم در كمال ادب سوال كرد و آن مورد سوال را هم حتّي به لب نياورده نگفت كه مثلاً حالا چطور شد اين پسرم را نجات بدهيد اين را هم نگفت آن توقعش را در حد يك سوال استفهامي مطرح كرده. اين كه ﴿و ناديٰ﴾ معلوم مي‌شود كه هنوز دور است به حالت استغاثه‌اي با خداي سبحان دارد به زبان استغاثه سخن مي‌گويد ﴿و ناديٰ نوح ربّه﴾ اين ﴿فقال﴾ تفسير آن نداست اين نداي استغاثه‌اي است. عرض كرد ﴿ربّ إنّ ابني من أهلي﴾ كه جمع كرد بين بُنُوّت و اهليت براي تأكيد چون در استغاثه اين‌گونه جمعها مطلوب است ﴿إنّ ابني من أهلي﴾ منظور از اين اهل؛ يعني عضو خانواده من است و فرد صالح هم هست حالا خوب عنايت بفرماييد كه چرا ايشان مي‌فرمايد كه «فافهم»؛ آنجا ذات اقدس إله فرمود ﴿قلنا احمل فيها من كلٍّ زوجين اثنين﴾ از هر نوعي از حيوانات براي اينكه نسلشان منقرض نشود نر و ماده شان را سوار كنيد ﴿و أهلك﴾؛ يعني اعضاي خانواده تان را هم سوار كنيد ﴿إلاّ من سبق عليه القول﴾ آن كسي كه تقدير الهي در اثر كفر او اين است كه اين غرق بشود او مستثناست. پس منظور از اهل؛ يعني اعضاي خانواده چه صالح و چه طالح؛ ﴿إلاّ من سبق﴾ طالح را استثنا مي‌كند فقط صالح مي‌ماند. اينكه وجود مبارك نوح (سلام الله عليه) عرض كرد ﴿إنّ ابني من أهلي﴾ منظور از اين اهل همان اهل است كه مستثنا منه است يا اهل بعد از استثناست آن اهل مطلق بود چه صالح چه طالح بعد طالح استثنا شد وقتي طالح و فاسق استثنا بشوند مي‌ماند اهل صالح. خداي سبحان فرمود آن كسي كه طالح است مثل همسر تو او بايد عذاب بشود اهل صالح‌ات بايد سوار بشوند و نجات پيدا بكنند. پس ﴿قلنا احمل فيها من كلٍّ زوجين اثنين و أهلك﴾ اين ﴿اهلك﴾ كه مستثناست عام است و مطلق آن استثنا طالح را خارج مي‌كند مستثناي به علاوه مستثنا منه جمع بندي شده مي‌شود اهل صالح. اين كه وجود مبارك نوح (سلام الله عليه) عرض مي‌كند ﴿إنّ ابني من أهلي﴾؛ يعني آن اهل حاصل جمع، آن اهل بعد از استثنا، نه اهل قبل از استثنا چون اهل قبل از استثنا شامل همسر او هم مي‌شد وقتي خداي سبحان فرمود ﴿إلاّ من سبق﴾[16] يك عده را استثنا كرده هرگز حضرت نوح (سلام الله عليه) آن مستثنا منه را از خدا نمي‌خواهد آن مستثناي به علاوه مستثنا منه، مستثنا منه به علاوه مستثنا؛ يعني جمع بندي شده؛ يعني اهل صالح آن را مي‌خواهد. پس سؤال حضرت نوح اين است كه اين از نظر اهليت عمومي، شناسنامه‌اي، «ابن» من است و از نظر آن جمع بندي استثنا و مستثنا و مستثنا منه هم كه فرمودي هم كه اهل من است براي اينكه غير از زن، كس ديگر كافر نبود كفر اين پسر هم كه روشن نبود اين را سؤال مي‌كند و وعده تو هم كه حق است كه ﴿إنّ الله لا يخلف الميعاد﴾[17] اما تو «احكم الحاكمين» هستي هم ﴿من أصدق من الله قيلاً﴾[18] هست هم ﴿من أصدق من الله حديثاً﴾[19] هست هم ﴿من أحسن من الله حكماً لقوم يوقنون﴾[20] هست هم ﴿هو خير الحاكمين﴾ است همه اينها را قرآن كريم بيان كرده در سورهٴ مباركهٴ مائده آيه پنجاهم به اين صورت آمده است ﴿أفحكم الجاهليّة يبغون و من أحسن من الله حكماً لقوم يوقنون﴾ چه اينكه در آيه 87 سورهٴ مباركهٴ اعراف اين است كه ﴿حتي يحكم الله بيننا و هو خير الحاكمين﴾ بنابراين ادب نوح اقتضا مي‌كند كه آن خواسته‌اش را بيان نكند فقط عرض كند خدايا اين پسرم از نظر اهل مطلق كه مطلق بود اين ابن من است به لحاظ اين مجموع و عصاره جمع بندي شدهٴ مستثنا و مستثنا منه باز اهل من است براي اينكه شما فرموديد ﴿أهلك إلاّ من سبق عليه القول﴾ ﴿من سبق عليه القول﴾ فقط زن هست شامل فرزند نمي‌شود آن زن كافر بود اين بچه كه كفرش روشن نبود. پس تمام محور استدلال وجود مبارك نوح همان اهليت است آن «ابن» را كه آورده براي تأكيد در مسئله استغاثه است جمع بين بنوّت و اهليت براي آن است كه در استغاثه اين تضرع اثرش بيشتر باشد. پس سؤال محوري وجود مبارك نوح اين است كه اين اهل من است نه آن اهل مطلق كه شما فرموديد ﴿قلنا احمل فيها من كلٍّ زوجين اثنين و أهلك﴾ آن اهل نيست چون شما يك عده‌ را استثنا فرموديد، فرموديد: ﴿إلاّ من سبق عليه القول﴾ منظور آن اهل مطلق است يك عده هم استثنا شدند پس بعد از استثنا مي‌شود اهل صالح، نه اهل مطلق و بچه من هم آن اهل بعد از استثناست؛ يعني اهل صالح است سوالش اين است.

ذات اقدس إله كه «عالم بما في الضمير» است از درون همه با خبر است از نفاق منافقان با خبر است فرمود ﴿إنّه ليس من أهلك﴾ بله پسر تو هست اهل خانواده تو هم هست؛ اما مجموع مستثنا و مستثنا منه چه شد انسان صالح است چرا اهل تو نيست ﴿إنّه عمل غير صالح﴾ مجموع مستثنا و مستثنا منه صالحين را استثنا مي‌كند؛ يعني ﴿قلنا احمل فيها من كلٍّ زوجين اثنين و أهلك إلاّ من سبق عليه القول﴾ اهلْ مطلق است چه صالح چه طالح ﴿من سبق عليه القول﴾ طالح است اين دو وقتي طالح از اهل خارج شد مي‌ماند صالحين؛ قهراً معناي آيه اين مي‌شود كه «قلنا احمل فيها من كل زوجين اثنين و صالحين». نوح (سلام الله عليه) چون از كفر اين فرزند بي‌خبر بود از نفاق اين هم بي اطلاع بود عرض كرد كه اهل من است؛ يعني جزء صالحين است خداي سبحان فرمود اهل تو نيست براي اينكه ﴿عمل غير صالح﴾ است اين؛ يعني آن مجموع مستثنا و مستثنا منه كه صالحين را اجازهٴ سوار شدن داده است اين چون صالح نيست پس اهل نيست. بنابراين آن اهلي كه در آن آيه است مطلق است، يك؛ طالحين خارج شده‌اند، دو؛ جمع بندي شده‌اش كه اهل نجارت‌اند صالحين‌اند، اين سه؛ بعد از اين سه اصل وجود مبارك نوح مي‌گويد ﴿إنّ ابني من ألي﴾يعني اين اهل صالح، اين چهار؛ خدا پاسخ مي‌دهد اهل تو نيست چرا؟ براي اينكه صالح نيست ما صالحين را بنا شد استثنا كنيم.

سؤال... جواب: نه استثنا را منقطع گرفتن خلاف ظاهر است استثنا اصلش اين است كه «استخراج ما لولا لدخل» اصل استثنا ظاهر در استثنا همان اتصال است استثنا عبارت از اخراج ما لولاه لدخل اين ظاهر استثناست نبايد كلام را منقطع كرد و بريد مگر اينكه قرينه‌اي همكاري كند.

سؤال... جواب: نه دقت است نه تكلّف لذا فرمودند «فافهم»، تكلّف يك وقتي است كه ما لفظ را بخواهيم بر خلاف معنا كنيم لفظ را بر معني مجازي حمل بكنيم لفظ را بر معني استعاره و كنايه حمل بكنيم اما معناي دقيق لفظ را از لفظ استنباط بكنيم تكلّف نيست اين دقت در مسئله است؛ لذا فرمودند اين اهل مجموع آن مستثنا و مستثنا منه است چرا؟ براي اينكه قداست نوح محفوظ بماند. ظاهر آن اهل جامع صالح و طالح است، يك؛ ﴿من سبق عليه القول﴾[21] طالحين را استثنا كرده، دو؛ مجموع مستثنا و مستثنا منه مي‌شود صالحين؛ يعني «من كل زوجين اثنين و صالحين»، اين سه؛ وجود مبارك اهلِ به معناي صالحين را از خدا درخواست مي‌كند، چهار؛ خداي سبحان مي‌فرمايد اهل تو نيست براي اينكه صالح نيست. ما كه اهل شناسنامه‌اي را مستثنا استثنا نكرديم اهل را گفتيم ﴿إلاّ من سبق﴾[22] پيام مجموع مستثنا و مستثنا منه اين است «الا الصالحين» صالحين مستثنا هستند اين هم كه چون صالح نيست پس جزء اهل نيست.

﴿قال يا نوح إنّه ليس من أهلك ما بنوّت را امضا مي‌كنيم گفتي ﴿إنّ ابني﴾ بله پسر توست اما گفتي ﴿من أهلي﴾ نه خير، اهل تو نيست براي اينكه ما آنجا مجموع مستثنا و مستثنا منه را گفتيم اگر اين اهل بود منظور وجود مبارك نوح اهل شناسنامه‌اي بود مي‌خواست از غرق شدن همسرش هم سؤال بكند چرا دربارهٴ همسرش سؤال نكرد. آن ﴿ضرب الله مثلاً للذين كفروا امرئة نوح و امرئة لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا﴾[23] در آن بحثهاي تساوي حقوق زن و مرد؛ يعني جايي كه سخن از زن و مرد است آنجا روشن شد كه خداي سبحان وقتي مي‌خواهد الگو ذكر بكند نمونه ذكر بكند مي‌گويد نمونه مردم خوب، مريم (سلام الله عليها) است الان هم ما بايد بگوييم نمونه مردم خوب، فاطمه زهرا (سلام الله عليها) است. او كه الگوي زنها نيست الگوي جامعه انساني است اعم از زن و مرد آن تعبير هم اين نيست كه «ضرب الله مثلا للاتي آمنّ امرئة فرعون يا و مريم»، نفرمود نمونه زنهاي خوب مريم و آسيه‌اند فرمود نمونه مردم خوب مريم است و آسيه، ﴿ضرب الله مثلاً للذين آمنوا امرئة فرعون﴾[24] و مريم نمونه مردم خوب مريم است نمونه مردم خوب آسيه است چه اينكه نمونه زنهاي بد زن نوح است نمونه زنهاي بد زن لوط است ﴿ضرب الله مثلا للذين كفروا﴾ نه للاتي كفرن ﴿ضرب الله مثلا للذين كفروا امرئة نوح و امرئة لوط﴾[25] كه ﴿كانتا تحت عبدين من عبادنا﴾[26] زن از آن جهت كه انسان است الگوست نمونه زنهاي خوب علي بن ابي‌طالب است چه اينكه نمونه مردان خوب علي بن ابي‌طالب است. تعبير زنان و مردان نيست تعبير مردم است اين مردم يك محاوره فرهنگي است. امام الگوست چه براي زن چه براي مرد، فاطمه زهرا (سلام الله عليها) الگوست چه براي زن چه براي مرد.

غرض در اينكه وجود مبارك نوح (سلام الله عليه) فهميد كه اين اهل اهلِ صالح است نه اهلِ شناسنامه‌اي لذا درباره هلاك زنش هيچ حرفي نزد چون فهميد ﴿إلاّ من سبق عليه القول﴾ مستثناست درباره پسرش حرف مي‌زند براي اينكه كفر پسر معلوم نبود نفاق پسر معلوم نبود ﴿قال يا نوح إنّه ليس من أهلك﴾ اين اهل همان اهلي است كه وجود مبارك نوح گفته، نه آن اهلي كه در آيه ﴿أهلك إلاّ من سبق﴾ آن اهل مطلق است صالح و طالح هر دو را شامل مي‌شود طالحين استثنا شدند بعد از استثناي طالح از صالح مي‌ماند اهلِ صالح، اين اهل صالح كه در كلام نوح آمده همين اهل صالح در كلام خدا آمده ﴿إنّه ليس من أهلك﴾ چرا براي اينكه اين جمع بندي شده را نوح خواست وگرنه آن اهل مطلق كه با يك عده‌اي استثنا بشود كه نفي ندارد. پس اين كلمه اهل سه بار تكرار شد يك بار به معناي مطلق است اعم از صالح و طالح دوبار خصوص صالح را شامل مي‌شود.

در جريان حضرت نوح روي قرينه عقلي و لبّي منظور از اين اهل، اهل صالح است كه ﴿إنّ ابني من أهلي﴾ در اين آيه به قرينه لفظي منظور از اين اهل، اهل صالح است فرمود ﴿إنّه ليس من أهلك﴾ چرا چون ﴿إنّه عمل غير صالح﴾ اين تنها معصيت كه نكرده كفر ورزيده؛ خوب معصيت را خداي سبحان مي‌بخشد اما كافر و منافق در جريان عذاب بخشوده نمي‌شوند. اين از قبيل «زيدٌ عدلٌ» است؛ همان‌طوري كه زيدٌ عدلٌ نشانه شدّت عدالت زيد است ﴿عملٌ غير صالح﴾ هم شدت فساد و طَلاح اين شخص است اگر كسي ـ معاذ الله ـ به كفر و نفاق آلوده شد مي‌شود ﴿عملٌ غير صالح﴾ نه عمِلَ غير صالح. در طرف فضيلت، زيد عدل گفته مي‌شود، در طرف رذيلت، پسر نوح ﴿عملٌ غير صالح﴾ گفته مي‌شود؛ ﴿إنّه عمل غير صالح فلا تسئلن﴾؛ اين ﴿فلا تسئلن﴾؛ يعني تقاضاي بيجا نكن او هم كه اعتراض نكرد ـ معاذالله ـ ﴿فلا تسئلنِ ما ليس لك به علم﴾ در حال عادي يك نحوه گفتگوست. در حالي كه قهر خداي سبحان بنا شد ظهور كند يك نحوه گفتگوست آن قهري كه به صورت طوفان درمي‌آيد و همه را به هلاكت مي‌سپارد، در آن فضاي قهر آميز، اگر كسي بخواهد سؤال كند بايد خيلي مواظب باشد فرمود ﴿فلا تسئلنِ ما ليس لك به علم﴾ تو بايد اصل حكمت را احراز بكني بعد چيزي را از ما درخواست بكني

سؤال... جواب: بله آن با اراده الهي است نظير اينكه در همان سورهٴ مباركهٴ انعام دارد كه ﴿و كذلك نري إبراهيم ملكوت السّمٰوات و الأرض﴾[27] اين «نُري» كه به صورت فعل مضارع ذكر شده و دلالت بر استمرار دارد اين‌كه لحظه به لحظه به لحظه، اعمال را نشان مي‌دهند و كذلك نُري نُري نُري نُري نُري تا يك جايي كه خداي سبحان نخواهد آبروي كسي را ببرد آن روايت هم كه قبلاً خوانديم در كتاب شريف نهج الفصاحه همين است اگر يك وقتي خدا نخواست آبروي كسي پيش امام برود اجازه نمي‌دهد كه اين را حتي آن ملائكه‌اي كه اصلاً مامور ضبط اعمال‌اند بفهمند چه رسد به ديگري در اين دعاي كميل دارد كه خدايا تو كه براي حفظ آبروي ما از هر كاري نسبت به ما افاضه كردي «وَ ُكنَت أَنتَ الرَّقِيبُ عَلَيَّ من ورائهم و الشاهد لما خفي عنهم و برحمتك أخفيته»[28] اين فرشته‌ها را ﴿و إنّ عليكم لحافظين ٭ كراماً كاتبين﴾[29] اصلاً ملائكه را فرستاده براي ضبط اعمال ما اما براي بعضي از موارد كه آبرويمان محفوظ باشد حتي اجازه نمي‌دهد كه آن ملائكه كسي كه كارشان اين است و رسالتشان اين است براي همين هم آمدند آنها بفهمند تا يادداشت بكنند، گاه اين چنين است تا خداي سبحان ارائه نكند آنها كه اهل رؤيت بالذات نيستند آن كه رؤيتش بالذات است فقط ذات اقدس إلهی است اينها را مرتباً به عنايت الهي خداي سبحان به اينها ارائه مي‌كند آنها هم متوجه مي‌شوند؛ اگر يك جايي را ارائه نكرد آنها خوب ارائه نمي‌كنند نظير همين جريان ﴿لقد أوحي اليك﴾[30] وقتي خدا به نوح (سلام الله عليه) وحي فرستاد او عالم مي‌شود در يكي دوتا آيه بعد هم مي‌خوانيم كه ﴿تلك من أنباء الغيب﴾[31] اين خبرها يك گزارشي است كه ما به تو داديم قبل از اينكه جريان نوح را ذات اقدس إله براي پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) گزارش بدهد خوب پيغمبر نمي‌دانست فرمود ﴿ما كنت تدري ما الكتاب و لا الإيمان﴾[32] قبلاً كه اين حرفها را از خودت نمي‌دانستي ما از راه غيب اين وحي‌ها را به شما رسانديم.

در جريان سؤال كردن يك اصل كلي اين است كه خداي سبحان برابر با حكمت كار مي‌كند در دعاي سيزدهم صحيفه سجاديه وجود مبارك امام سجاد (سلام الله عليه) كه دعا به عنوان «طلب الحوائج الي الله سبحانه و تعالي» است آنجا چند جمله دارد «يا من يُرغب إليه و لا يُرغب عنه يا من لا تُفني خزائنه المسائل» بعد به اين جمله مي‌رسد «يا من لا تبدّل حكمته الوسائل» خدايا شما فرمودي ﴿وابتغوا اليه الوسيله﴾ اما ما هر وسيله‌اي داشته باشيم توسل بكنيم به آن وسيله بخواهيم شما كاري بر خلاف حكمت بكني ـ معاذ الله ـ اين‌چنين نيست نمي‌كني «يا من لا تبدّل حكمته الوسائل» گاهي خيلي از موارد انسان متوسل مي‌شود يك كاري را انجام مي‌دهد ولي نمي‌داند اين برايش مصحلت نيست، ما با توسل بايد خير را بخواهيم پيشنهاد ندهيم و اگر احياناً پيشنهاد داديم به خدا عرض كرديم فلان چيز را به ما بده، انجام نداد گله نكنيم چون ﴿عسي أن تكرهوا شيئاً و هو خير لكم و عسيٰ أن تحبّوا شيئاً و هم شرّ لكم﴾[33] بنابراين كار خدا بر اساس حكمت است و هرگز با وسيله نمي‌شود مسير حكمت خدا را برگرداند. در اين كريمه هم خداي سبحان به نوح (سلام الله عليه) فرمود بنا براين بود كه كافر و منافق غرق بشوند بنا به اين نبود كه حالا كسي فرزند توست او را نجات بدهند ﴿فلا تسئلنِ ما ليس لك به علم إنّي أعظك أن تكون من الجاهلين﴾ تو بايد غرق در حكمت خداي سبحان باشي فقط سكوت محض، به وسيله همين‌ها كم كم اينها به آن مقام بالا رسيدند فوراً نوح عرض كرد كه ﴿قال ربّ إنّي أعوذ بك أن أسئلك ما ليس لي به علم﴾ من بايد قبلاً از شما اجازه بگيرم عالم بشوم كه اين كار مصلحت است بعد از شما بخواهم و بدون اين از اين به بعد چنين كاري هم نخواهم كرد ﴿قال ربّ إنّي أعوذ بك أن أسئلك ما ليس لي به علم﴾ اين سؤال سوم است نه سؤال دوم، سؤال دوم كه استعاذه ندارد كه ما خيلي از چيزهايي كه نمي‌دانيم بايد بپرسيم به ما گفتند ﴿فسئلوا أهل الذكر إن كنتم لا تعلمون﴾[34] همين سؤال را از ما به خداي سبحان هم مي‌شود كرد خدايا فلان مطلب را من نمي‌دانم يا بلا واسطه يا مع الواسطه به من بفهمان آن سؤالهاي تقاضايي را هم خدا خودش امر كرد فرمود ﴿وسئلو الله من فضله﴾[35] اين دعاي مباهله نوراني امام باقر (سلام الله عليه) در سحرهاي ماه مبارك رمضان همه‌اش سؤال است ديگر «اللهم اني اسئلك» «اللهم اني اسئلك»[36] اين سؤالهاي تقاضايي فراوان است يك سؤالهاي استفهامي هم كم نيست دو اما سؤال توقعي آن كاري كه فرشته‌ها كردند يا آن كاري كه حضرت نوح كرده اين بايد مسبوق به علم باشد. ﴿رب إنّي أعوذ بك أن اسئلك ما ليس لي به علم و إلّا تغفر لي و ترحمني أكن من الخاسرين﴾ اين استعاذه صبغه دفعي دارد نه رفعي؛ نظير آنچه كه ذات اقدس إله به پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دستور داد كه شما استعاذه بكنيد در سورهٴ مباركهٴ مؤمنون آيه 98 و 97 اين است خداي سبحان به حضرتش فرمود ﴿و قل ربّ أعوذ بك من همزات الشّياطين ٭ و أعوذ بك ربّ أن يحضرون﴾ من به تو پناه مي‌برم از اينكه شياطين حضور پيدا كنند آن معوذتين هم همين‌طور است ﴿قل أعوذ برب الفلق﴾[37] ﴿قل أعوذ بربّ الناس﴾[38] با اينكه اصولاً حرم مطهر رسالت و نبوت در امان بود اين كه به خداي سبحان عرض مي‌كند ﴿قل أعوذ برب الناس ٭ ملك الناس ٭ إلٰه الناس ٭ من شرّ الوسواس الخنّاس ٭ الذي يوسوس في صدور الناس ٭ من الجنة و الناس﴾ آن جنّي‌ها و انسان‌هايي كه در افراد عادي وسوسه مي‌كنند من از وسوسه آنها به تو پناه مي‌برم با اينكه وجود مبارك پيغمبر از هر نظر در امان بود در پايان سورهٴ مباركهٴ جن دارد كه او ﴿عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه أحداً ٭ إلاّ من ارتضيٰ من رسول﴾[39] بعد فرمود خداي سبحان اسكورت دارد رصدي دارد از مبدأ نزول وحي تا لبان مطهر پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از دو طرف محافظ دارد اين وحي مصون است هيچ كسي كم و زياد نمي‌كند آن كسي كه ﴿يسلك من بين يديه و من خلفه رصداً ٭ ليعلم أن قد أبلغوا رسالات ربّهم﴾[40] تا به گوش جامعه برسد نه تنها تا لبان حضرت بلكه تا سطح سامعه مردم تا اينجا معصوم است؛ يعني حق از مبدأ نزولش تا به گوش مردم برسد معصوم است اين‌چنين نيست كه پيغمبر درست فرموده؛ ولي به مردم نرسيده نه خير تا به مردم برسد ملائكه از دو طرف اسكورت مي‌كنند، بعد از اينكه به مردم رسيد حجت الهي بالغ شد از آن به بعد ديگر ﴿ليهلك من هلك عن بيّنة و يحيي من حيّ عن بيّنة﴾[41] اين‌طور نيست كه پايان عصمت تا لبان مطهر حضرت باشد اين بين راه است اين ﴿وما ينطق عن الهويٰ ٭ إنّ هو إلاّ وحي يوحيٰ﴾[42] بين راه است تازه از مبدأ اعلي تا قلب مطهر كه ﴿إنّك لتلقّي القرآن من لدن حكيم عليم﴾[43] كه بيّن الرشد است در حافظه حضرت ﴿سنقرئك فلا تنسي﴾[44] كه بيّن الرشد است لبان مطهر حضرت ﴿وما ينطق عن الهويٰ ٭ إن هو إلاّ وحي يوحيٰ﴾[45] كه بيّن الرشد است بين لبان مطهر حضرت تا گوش مردم آنجا هم مصون معصوم است البته اينجا شخص نيست كه اين بين راه كسي باشد تا ما بگوييم اين معصوم است خداي سبحان وحي‌اش را به وسيله فرشته‌ها حفظ مي‌كند تا به گوش جامعه برسد به دست امت مسلمان برسد؛ يعني آنچه را كه خدا فرمود و پيغمبر حفظ كرد و ضبط كرد و تلقّي كرد و بر لبان مطهرش جاري كرد عين همان بدون كم و زياد به گوش مردم رسيد از آن به بعد ديگر حالا هر كه بخواهد بپذيرد هر كه مي‌خواهد نپذيرد از آن به بعد ديگر حالا هر كسي خواست عمل بكند نكند خوب مع ذلك در سورهٴ مباركهٴ مؤمنون فرمود استعاذه بكن در سورهٴ فلق فرمود استعاذه بكن در سوره ناس فرمود استعاذه بكن اينها دفعي است نه رفعي، با اين استعاذه‌ها خطر دفع مي‌شود نه ـ معاذالله ـ يك وسوسه‌اي آمده حضرت بخواهد برطرف كند به ما‌ها فرمود ﴿وإمّا ينزغنّك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله﴾[46] اگر مي‌بيني بالاخره خطري دارد تو را تهديد مي‌كند فوراً پناه ببر اما به حضرتش مي‌فرمايد بگو به تو پناه مي‌برم با همين استعاذه دفع مي‌كني او نمي‌آيد، نه آمده را رفع بكني.

در جريان حضرت نوح هم همين‌طور است ﴿ربّ إنّي أعوذ بك أن أسئلك ما ليس لي به علم و إلّا تغفر لي و ترحمني أكن من الخاسرين﴾ براي اينكه معلوم بشود در اين ماجرا وجود مبارك نوح محبوب خدا بود و هيچ آسيبي به او نرسيد نه در قلبش، نه در قالبش و حرفي نزد كاري نكرد كه برخلاف رضاي حق باشد اين است كه فرمود با سلام الهي پياده شو ﴿قيل يا نوح اهبط بسلامٍ منّا و بركات عليك﴾ با سلام الهي پياده شو. در بحثهاي قبل هم بود آن‌طوري كه قرآن كريم براي نوح حرمت قائل است براي هيچ پيغمبري قائل نيست فرمود ﴿سلام علي نوح في العالمين﴾[47] براي انبياي ديگر ﴿سلام عليٰ إبراهيم﴾[48] ﴿سلام علي موسيٰ و هارون﴾[49] ﴿سلام علي ءال ياسين﴾[50] سلام علي كذا اما ﴿في العالمين﴾[51] ندارد آن‌كه نُهْ قرن و نيم براي دين زحمت مي‌كشد خداي سبحان هم پاداش سنگين به او عطا مي‌كند ﴿سلام علي نوح في العالمين﴾ اين ﴿في العالمين﴾؛ يعني تا قيامت هر كس يك كار خيري انجام مي‌دهد در سايه بركت نوح (سلام الله عليه) است و او هم صواب مي‌برد اين به پاس احترام آن نُهْ قرن و نيم است.

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] هود/سوره11، آیه36.
[2] نوح/سوره71، آیه26.
[3] نوح/سوره71، آیه27.
[4] هود/سوره11، آیه40.
[5] هود/سوره11، آیه42.
[6] هود/سوره11، آیه42.
[7] بقره/سوره2، آیه30.
[8] بقره/سوره2، آیه30.
[9] بقره/سوره2، آیه32.
[10] صافات/سوره37، آیه24.
[11] نساء/سوره4، آیه23.
[12] نساء/سوره4، آیه32.
[13] نحل/سوره16، آیه43.
[14] انبیاء/سوره21، آیه23.
[15] نساء/سوره4، آیه32.
[16] هود/سوره11، آیه40.
[17] آل عمران/سوره3، آیه9.
[18] نساء/سوره4، آیه122.
[19] نساء/سوره4، آیه87.
[20] مائده/سوره5، آیه50.
[21] هود/سوره11، آیه40.
[22] هود/سوره11، آیه40.
[23] تحریم/سوره66، آیه10.
[24] تحریم/سوره66، آیه11.
[25] تحریم/سوره66، آیه10.
[26] تحریم/سوره66، آیه10.
[27] انعام/سوره6، آیه75.
[28] ـ إقبال، ص709.
[29] انفطار/سوره82، آیه10 ـ 11.
[30] زمر/سوره39، آیه65.
[31] هود/سوره11، آیه49.
[32] شوری/سوره42، آیه52.
[33] بقره/سوره2، آیه216.
[34] نحل/سوره16، آیه43.
[35] نساء/سوره4، آیه32.
[36] ـ إقبال، ص76.
[37] ـ سوره فلق، آيهٴ 1.
[38] ناس/سوره114، آیه1.
[39] جن/سوره72، آیه26 ـ 27.
[40] جن/سوره72، آیه27 ـ 28.
[41] انفال/سوره8، آیه42.
[42] نجم/سوره53، آیه3 ـ4.
[43] نمل/سوره27، آیه6.
[44] ـ سوره أعلي، آيهٴ 6.
[45] نجم/سوره53، آیه3 ـ 4.
[46] اعراف/سوره7، آیه200.
[47] صافات/سوره37، آیه79.
[48] صافات/سوره37، آیه109.
[49] صافات/سوره37، آیه120.
[50] صافات/سوره37، آیه130.
[51] صافات/سوره37، آیه79.