درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

82/09/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره یونس/آیه 104 الی 106

 

﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِيني فَلاَ أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَلكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ المُؤْمِنِينَ﴾(۱۰٤)﴿وَأَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ المُشْرِكِينَ﴾(۱۰۵)﴿وَلاَ تَدْعُ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَنفَعُكَ وَلاَ يَضُرُّكَ فَإِن فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِينَ﴾(۱۰۶)

 

اين بخش به پايان سوره مباركه يونس منتهي مي‌شود كم كم در صدد جمع‌بندي معارف اين سوره است كه بخش مهمش مربوط به مبدأ و معاد و وحي و نبوّت و خطوط كلي فقه و حقوق و اخلاق است بعد از اينكه آنها را دعوت كرده است طبق برهانِ عقلي و بررسي نظام هستي و مسئله وحي را هم كه از راه تبشير و انذار به مردم مي‌رسد آن را بازگو كرد فرمود نظر شما درباره من چيست اين گرچه آن جريان اجتماعي‌اش مربوط به مردم حجاز است اما از آن جهت كه قرآن يك كتاب جهاني است يعني همگاني و هميشگي است كلي است و دائم است مردم گاهي شك در مكتب دارند گاهي شك در استقامت رهبر اگر مكتبي حق لاريب فيه بود و اگر رهبري مستقيم له به جاي له بود اينها يا موضع مي‌گيرند يا خودشان را منطبق مي‌كنند فرمود مشكل شما با من چيست ﴿يا ايها الناس﴾ گرچه بحثهاي ابتدايي درباره مردم حجاز بود اما در اين جمع‌بندي نهايي كتابي كه داعيه‌ جهاني بودن را دارد با مردم جهان سخن مي‌گويد ﴿قل يا ايها الناس﴾ به مردم بگو اگر درباره من شك داريد كه من دست از اين بردارم _معاذالله_ خيال مي‌كنيد دستبافت كسي دست پخت كسي سياست كسي من را وادار كرده اين چنين نيست يا خود من احياناً در اثر گرايشهاي گروهي به امور ديگري دست از مكتب بردارم اين چنين نيست من همين هستم كه هستم اگر درباره مكتبم سخن مي‌گوييد مكتبم با برهان عقلي و دليل نقلي تاييد شده است ﴿قل يا ايها الناس ان كنتم في شك من ديني﴾ آن اسلام، بحثهاي تئوري را به همراه دارد كه آيا اسلام حق است يا نه مي‌شود يك بخش آنجا نظير ﴿أفي الله شك فاطر السمٰوات والارض﴾[1] آن براهين مخصوص خودش را دارد اما اينكه فرمود ﴿ان كنتم في شك من ديني﴾ يعني مشكوك شما دو جهت دارد پس بحث در دو مقام است يكي في ما يرجع الي الدين يكي في ما يرجع الي القائد ﴿ان كنتم في شك من ديني﴾ آنجا كه سخن از شك در خدا و قيامت و اينهاست برهان عقلي اقامه مي‌فرمايد حرفهاي انبيا قبل را تأييد مي‌آورد ديگر سخن از استقامت خود نيست كه من همين هستم من هم اين دينم را دارم رها نمي‌كنم اما آنجايي كه اينها فكر مي‌كردند كه احياناً با يك دسيسه‌اي با يك وعده‌اي با يك وعيدي با يك تطميعي با يك تهديدي مي‌شود حضرت را قانع كرد قهراً طرف شك دو چيز است يكي اينكه آيا اين دين حق است يا نه يكي اينكه آيا اين رهبر دين دست از اين برمي‌دارد يا نه؟ حالا دست برداري‌اش يا به جنگ و مبارزه و كشتن و قتل و غارت است يا به وعده و نويد و امثال ذلك است پس بحث در دو مقام است فرمود ﴿ان كنتم في شك من ديني﴾ اين تعبير را هم تعبيرِ با شك ذكر كرد مثل اينكه حضرت شك دارد كه اينها شك دارند فرمود اگر شك داريد كه با جمله شرطيه ذكر كرد در حالي‌كه حضرت يقين دارد يا اينها مطمئناً خلاف مي‌گويند يا شك دارند اما در اين‌گونه از موارد تعبير به شك كردن چون در خيلي از موارد به صورت صريح فرمود شما يا قاطع بر خلاف‌ايد يا شك داريد ﴿بَلْ هم في شك يلعبون﴾[2] ﴿بَلْ هم في شك يلعبون﴾ اين بدون ترديد فرمود، فرمود شما شك داريد اما در اين‌گونه از موارد به صورت شرط ذكر مي‌كنند يعني اين مطلبي كه من آوردم بين الرشد است هم تدين من بين الرشد است هم حق بودن دين من بين الرشد است جا براي شك نيست مثل ﴿أفي الله شك﴾[3] خب ما هم همان حرف را مي‌زنيم چيز ديگري كه نمي‌گوييم كه، جا براي شك نيست ولي اگر شك كرديد. پس بنابراين يك وقت انسان در محاوره همان مطلب بين الرشد خود و بين الغي خصم را به صورت شرط ذكر مي‌كند يعني اينجا جاي شك نيست ولي شما اگر شك داريد با اينكه يقين دارد اينها شك دارند، از اينكه يقين دارد اينها شك دارند در سوره مباركه دخان آيه نُه فرمود ﴿لا اله الا هو يحيي و يميت ربكم و رب آبائكم الاولين ٭ بل هم في شك يلعبون﴾[4] ... بعد هم همين جمله ﴿بل هم في شك يلعبون﴾[5] ناظر به بطلان كارشان است فرمود اينكه اينها الان دارند يك بازيچه بيش نيست و هيچ بازي هم بازيگران را سير نمي‌كند چرا لعب را لعب گفتند براي اينكه آدم تشنه با لعاب دهان كه سير نمي‌شود لعاب دهان حداكثر اين است كه لب را تر بكند اينهايي كه الان شما مي‌بينيد شرق يا غرب جانفشاني مي‌كنند براي اينكه يك بازي را ببرند بعد از ده سال يا بيست سال كه همه نيروها را از دست دادند مي‌بينند كه سير نشدند عمر را دادند هنوز تشنه‌اند و با آن لعاب دهان سرگرم شدند اين را مي‌گويند لعب ﴿بل هم في شك يلعبون﴾[6] حالا اينها براي بازيگرهاست آنها كه در مسائل مكتبي و علمي شكاك درمي‌آيند اينها آن عطش دروني و علمي و فكري را با اين لعاب مي‌خواهند فرو بنشانند اين كوثر نيست يا برهان است يا قرآن است يا راه ديگر است كه حالا در اين بخش محل بحث دو قسمت را ذكر فرمود. فرمود اگر برهان بخواهيد اين است قرآن بخواهيد اين است و شما با اين لعاب دهانتان سرگرم هستيد ﴿بل هم في شك يلعبون﴾[7] اينها كه اهل بازي نبودند كه هر كسي كه با لعاب سرگرم است اين اهل لهو و لعب است و منظور از اين لعاب اين نيست كه فقط آب دهان را بگرداند و با آن عطشش را فروبنشاند بعضي‌ها با يك اوهامي بعضي‌ها با يك خيالاتي بعضي‌ها با يك شكوكي بعضي‌ها با يك شبهاتي سرگرم هستند همه آنها مشمول آيه نُه سوره مباركهٴ دخان‌اند ﴿بل هم في شك يلعبون﴾[8] خب پس ذات مقدس پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) يقين دارد آنها شك دارند ولي از نظر محاروه تعبير به شرط براي آن است كه اينجا جاي شك نيست كه شما شك بكنيد لذا در اين بحث ﴿ان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا﴾ مخصوصاً آنجا گذشت در اوائل سوره بقره، فرمود ﴿ان كنتم في شك من ديني﴾ پس بحث در دو مقام است يكي به لحاظ رهبر است يكي به لحاظ مكتب اولاً من موضع خودم را روشن كنم كه من چه كسي هستم چه هستم مطمئن باشيد كه دست بردار نيستم ﴿فلا اعبد الذين تعبدون من دون الله﴾ اين را مطمئن باشيد من مرزم جداست شما مرزتان جدا آنهايي را كه شما مي‌پرستيد مخلوق شماست آن كه من مي‌پرستم خالق من و شماست من كجا و شما كجا ﴿فلا اعبد الذين تعبدون من دون الله﴾ پس موضع من اين است، چرا؟ به دو برهان، برهان عقلي برهان نقلي يعني البرهان، القرآن چرا من موضعم اين است؟ ﴿ولكن اعبد الله الذي يتوفٰكم﴾ آن كه نه تنها اين روزي‌ها را آفريد آن كه نه تنها جمادات و نباتات و حيوانات را آفريد آن كه نه تنها شما را آفريد بلكه مهم‌ترين كار كه مرگ است به دست اوست شما به گمانتان خيال مي‌كنيد اين حوادث جزئي را با اين بتها حل مي‌كنيد اما جلوي مرگ را چه كسي مي‌تواند بگيرد؟ زمامدار مرگ كيست؟ مرگ هم يك هجرتي است مي‌برند كه انسان را به ميز محاكمه بكشانند حالا يا پاداش است يا كيفر اين هم ارشاد به آن مسئلهٴ تهديدي است كه فرمود ﴿فانتظروا اني معكم من المنتظرين﴾[9] كه البته آن هم دنيا را شامل مي‌شد و هم آخرت را و هم ناظر به اين است كه مهم‌ترين كار به دست خداست شما مرگ را كه ديگر از بتها نمي‌خواهيد كه، شما اين حوائج روزانه را از او مي‌خواهيد جلوي مرگ را بگيرد مرگ را رهبري بكند اينها را كه خود شما هم قبول داريم كه از بت ساخته نيست شفاي مرض را مي‌خواهيد سعه رزق را مي‌خواهيد باران را مي‌خواهيد اين چيزها را مي‌خواهيد اما آن مرگ را ديگري رهبري مي‌كند اين برهانِ ما، آنچه را كه شما مي‌پرستيد مخلوق شماست كه ﴿خلقكم و ما تعملون﴾[10] آنچه را كه من مي‌پرستم خالق است اين است كه به صاحب‌نظران هم مي‌گويند اين انديشه‌هايتان را مواظب باشيد اين انديشه‌ها هم مخلوق شماست «مخلوق مصنوع مثلكم مردود اليكم»[11] او ﴿لم يلد و لم يولد﴾[12] است اين فكر شما يولد است اين خداي شما نيست راه دل را طي كنيد نه راه دليل را راه دليل همين است كه اگر كسي خداي ناكرده راه دل را طي نكند يعني ايمان نياورد آن فطرتش را توجيه نكند فقط اهل درس و بحث باشد غالباً دستش مي‌لرزد در مسائل آزموني، اما اگر راه دليل را طي نكرد راه دليل را كمك گرفت و راه دل را طي كرد راحت است راه دل كه مستقيماً به او سپرده است انديشه و فكر و امثال ذلك كه نيست خب ﴿ولكن اعبد الله الذي يتوفٰكم﴾ اين برهان عقلي برهان نقلي هم اين است كه از طرف وحي به من گفتند راه تو اين است ﴿و امرت ان اكون من المؤمنين﴾ چطور من امر شدم كه جزء مؤمنين باشم؟ آن اين است كه ﴿و ان اقم وجهك للدين حنيفا و لا تكونن من المشركين ٭ و لا تدع من دون الله ما لاينفعك و لا يضرك﴾ اينها تشريح آن امر است آنكه به من وحي شده و امر شده كه آميخته با نهي از منكر است عبارت از اين است كه من هويتم را اصلاً در شناسنامه‌ام نوشته بشود بنده خدا وجهم وجهه‌ام هويتم به آن سمت و من هم اطاعت كردم گفتم ﴿وجهت وجهي للذي فطر السمٰوات والارض﴾[13] به من فرمودند ﴿اقم وجهك للدين حنيفا﴾ من هم گفتم ﴿وجهت وجهي للذي﴾[14] و درست گفتم و تا آخر هم حرفم همين است پس در مقام اول اگر بخواهيد من دست بردارم كوتاه بيايم اين نيست در تديّن من بخواهيد شك بكنيد اين‌چنين نيست من مستقيم هستم در دين بخواهيد شك كنيد جا براي شك نيست براي اينكه برهان عقلي و برهان نقلي هر دو همين را تصويب مي‌كنند ﴿و امرت ان اكون من المؤمنين﴾ آن هم در جمع مؤمنين باشم از زمرهٴ مؤمنان باشم چطوري از مؤمنين باشم؟ آن امر را كه در جمله قبل فرمود به صورت امر ذكر مي‌كند و آن كه من امر شدم يعني چه؟ يعني به من فرمودند ﴿اقم وجهك للدين حنيفا﴾ حنيف يعني مايل به وسط ببينيد اين اتوبانهايي كه چند بانده هستند بخشي از باندها به آن پياده‌رو گرايش دارد آنها كه احياناً كج‌راهه مي‌روند مدام سعي مي‌كنند كه يا بيجا سبقت بگيرند يا بيجا راه‌بندان ايجاد كنند مدام سعي مي‌كنند كه به طرف آن جاده خاكي و پياده‌رو و كجراهه بروند اينها جنيف‌اند جنيف يعني كسي كه گرايش به انحراف دارد ﴿غير متجانف لاثم﴾[15] اين است اين را مي‌گويند متجانف، جنيف يعني مرتب سعي مي‌كند كه يك قدري فاصله بگيرد به طرف پياده‌رو آن راننده محتاط و مواظب كه تمام تلاشش اين است كه [در] اين باند وسط برود به او مي‌گويند حنيف يعني تمام سعي‌اش اين است كه وسط راه برود مزاحم كسي هم نيست راه خودش را طي مي‌كند در صراط مستقيم است حنيف يعني متمايل به وسط جنيف يعني متمايل به آن جاده خاكي و پياده‌رو و كجراهه و سقوط خلاصه فرمود آن امري كه به من كردند اين است كه ﴿و ان اقم وجهك للدين حنيفا﴾ و همين معنا را به صورت نهي هم ذكر كردند نه اينكه هم خدا و [هم] غير خدا نه لا اله الا الله نه اينكه خدا هست خدا هست و چيز ديگر غير از او نيست اين لا اله الا الله به اين دو صورت ارائه شده است يكي امرِ اقامه وجه يكي نهي از مشركين بودن ﴿ولاتكونن من المشركين﴾ اين ضمن اينكه مطلب دوم را تبيين مي‌كند آن مطلب اول هم تشريح مي‌شود نفرمود من مأمور شدم كه مؤمن باشم فرمود من مأمورم كه با مؤمنين باشم منهي‌ام با شما باشم ضمن اينكه برهان اقامه مي‌كند و قرآن اقامه مي‌كند براي اينكه دين حق است و من بايد اين دين را داشته باشم مي‌فرمايد من در جمع اين مؤمنان هستم از اينها جدا نخواهم شد و اينها هم با من هستند فكري بكنيد كه با يك وسيله‌اي مي‌توانيد ما را از هم جدا بكنيد آنها را از من بگيريد يا من را از آنها بگيريد بالأخره من جزء مؤمنين هستم و مؤمن‌ام كه در اين بخش دوم هم آن بخش اول اشراب شده است فرمود ﴿و ان اقم وجهك للدين حنيفا و لاتكونن من المشركين﴾ كه با نون تأكيد ثقيله هم اين نهي بيان شده اين از نظر اعتقاد از نظر گفتار و رفتار و توسّلات هم مستحضر باشيد كه از غير خدا چيزي نخواهيد ﴿و لاتدع من دون الله مالاينفعك و لايضرك﴾ اين هم تعليق حكم بر وصف مشعر به عليت است نه اينكه ﴿من دون الله﴾ دو قسم هستند بعضي نافع‌اند و بعضي ضارّ نه اگر چيزي من دون الله شد لاينفع و لا يضر است پس بنابراين .... را بايد در ميان بگذارد آن هم لا نافع الا الله، لاضار الا الله، اين دعاي نوراني جوشن كبير را كه گاهي انسان مطالعه مي‌كند تأمّل مي‌كند تلاوت مي‌كند مي‌بينيد سراسر عالم را منحصراً در اختيار خدا قرار داده چيزي براي غير خدا باقي نمانده ﴿ولاتدع من دون الله مالاينفعك و لايضرك﴾ نه اينكه اين در قيد احترازي باشد يا مثلاً مفهوم داشته باشد كه من دون الله دو قسم‌اند بعضي ينفع و يضر هستند بعضي لاينفع و لايضر هستند هيچ چيز نيست من دون الله ولو كعبه هم كه باشد من دون الله كه حساب بشود لاينفع ولايضر است شما آن خطبه نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) در نهج البلاغه را ملاحظه فرموديد كه دارد ذات اقدس الاه بندگان خودش را به احجاري آزمود «بأحجار لاتضر ولاتنفع»[16] خب از سنگ كعبه چه ساخته است حالا ولايت نماز اطاعت طواف اينها همه بندگي اوست اين نافع است فرمود خداوند بشر را آزمود «باحجار لاتضر ولاتنفع»[17] آن‌گاه دستور خدا كه باشد كه طواف كنيد او قبله شماست استلام حجر كنيد همه اينها اطاعت خداست و همه اينها عملش نافع است و تركش ضرر است در تفسير المنار اين مفسّر بزرگوار چون واقعْ مشكلِ فكري دارد مسئله توسّل براي اينها حل نشد و حرف اماميه و شيعه را بررسي نكردند باز شروع كردند به ميدان‌داري و تاخت و تاز توسل كه اينها شرك است متأسفانه خرافات را دارند ترويج مي‌كنند اخيراً در الاظهر مجله‌اي را به نام اينها اجازه چاپ دادند كه اينها هر جا شما به مسجد مي‌رويد مي‌بينيد يك قبري آنجا هست اين قبر بارگاه دارد پوششي دارد چراغي دارد عده‌اي زيارت مي‌كنند توسل مي‌كنند اينها همه شرك است ظلم عظيم است اين غافل از اينكه آدم كه وقتي به طرف خدا مي‌رود و از ذات اقدس الاه مسئلت مي‌كند چرا وضو مي‌گيرد؟ براي اينكه طهارت نقشي دارد خب يعني هم خدا مرثّر است هم طهارت يا طهارت زمينه قابليت قابل را فراهم مي‌كند؟ چرا رو به قبله مي‌ايستد چرا نماز مي‌خواند اصلاً؟ هم خدا مؤثّر است هم نماز؟ هم خدا مؤثّر است هم روزه؟ خب اين هم كه شرك است پس اين كه ذات اقدس الاه در قرآن فرمود ﴿واستعينوا بالصبر والصلاة﴾[18] اين يعني چه؟ يعني از نماز كمك بگيريد ديگر، خب او كه معين است ﴿والله هو المعين﴾ ﴿والله المستعان﴾[19] پس چرا ﴿وَاستعينوا بالصبر والصلاة﴾[20] اين نمي‌داند كه تمام اينها براي تتميم نصاب قابليت قابل است همين. كار به دست ديگري است رو به قبله بودن مؤثّر است؟ هم خدا مؤثّر است هم رو به قبله بودن؟ كه اين هم كه مي‌شود شرك يا همه اين امور را شما برمي‌گردانيد به اينكه اينها متمّم نصاب قابليت قابل است؟ وگرنه او «دائم الفيض علي البريه»[21] است او كه مرتب دارد فيض مي‌دهد اين شرايط كه خودش فرمود ﴿واستعينوا بالصبر والصلاة﴾[22] كه صبر مصاديقي دارد كه يكي از مصاديق بارزش روزه گرفتن است انسان نمازگزار انسان روزه‌دار انسان صابر به لياقت باريابي مي‌رسد نه اينكه نماز و روزه در فاعليت اين امور خيريه سهيم باشند كه خدا شريك داشته باشد و نمي‌داند كه اگر اولياي الاهي به ما دستور زيارت اعتاب مقدسه را داده‌اند زيارت مشاهد مشرفه را دستور دادند گفتند اين جملات را بخوانيد بعد بگوييد شما شفيع ماييد در شفاي مرض در حل مشكلات در قضاي حاجات همه اينها برمي‌گردد به تتميم قابليت قابل نه تتميم فاعليت فاعل كه خدا و امام نه خدا و خدا و خدا و خدا لاشريك له اما امامت امام نماز نمازگزار روزه روزه‌دار زمينه قبول قابل را فراهم مي‌كند شما در اين زيارتهاي نوراني وجود مبارك امام رضا (سلام الله عليه) كه مشرف مي‌شويد مي‌خوانيد اين دعاي بعد از زيارت را هم لابد مي‌خوانيد خب آن دعاي بعد از زيارت صدر و ساقه‌اش توحيد است ديگر، «استغفرالله الذي كذا و كذا و كذا» خدايي كه «لا يفعل الخير الا هو، لا يغفر الذنب الا هو، لايأتي الا هو، لا يشفي الا هو، لايشفع الا هو»، همه اينها در آن دعاي بعد از زيارت است ديگر، اگر در زيارت جامعه هست كه «وَ بكم يمسك»[23] يعني نه شما مبدأ فاعلي هستيد كه خدا به كمك شما سماوات و ارض را نگه مي‌دارد خير سماوات و ارض در سايه ولايت شما استحقاق اين را پيدا مي‌كند كه مشمول فيض ممسك السماوات والارض بشود همه اينها براي ترميم نقص قابل است نه تكميل فاعل بله او فاعل لاشريك له و هر جا سخن از اين است كه اولياي الاهي مؤثّرند در كنارش آن دعاها هم هست وگرنه شما الان اين دعا را شايد نخوانيد ولي الان مطالعه بكنيد زيارت وجود مبارك امام رضا (سلام الله عليه) كه جملاتي دارد يك دعايي هم دارد بعد از زيارت آن دعا صدر و ساقه‌اش توحيد است يا اگر زيارت جامعه را انسان مي‌خواند كه «بكم فتح الله، و بكم يختم»[24] ، بكم كذا بكم كذا «يا ولي الله ان بيني و بين الله عزوجل»[25] ذنوبي است كه «لايأتي عليها الا رضاكم»[26] در همان بخش پاياني دعاي زيارت امام رضا (سلام الله عليه) دارد كه خدايي كه «لايغفر الذنب الا هو، يا من لايخلق الخلق الا هو، لا يرزق الا هو، لا يشفي الا هو»، همه اينها لا اله الا الله است اين بزرگوار اگر عنايت مي‌كرد كه اماميه چه مي‌گويند شيعه چه مي‌گويند يا آن علماي بزرگ مصر چه مي‌گويند اين همه حمله نمي‌كرد كه مثلاً اين شرك است و اين قبور بت پرستي است و مانند آن

سؤال: ... جواب: بله صوم هم «جنة من النار»[27] اين متمّمِ قابليت است اين هم تأييد مي‌كند ديگر، «الصوم جنة من النار»[28] «حب علي حسنة»[29] «جنة من النار» اين قبول قابل را تتميم مي‌كند يعني اين شخص اگر بخواهد لياقت پيدا بكند كه فيض ذات اقدس الاه را دريافت كند گناهانش بخشوده بشود وارد بهشت بشود بايد طاهر بشود يا نه گفتند وضو بگير رو به قبله بايست نماز بخوان ولايت‌مدار باش خب نماز چه اثر دارد نماز فاعليت فاعل را تتميم مي‌كند يا قابليت قابل را طهارت، رو به قبله بودن، صبر روزه اينها چه اثر دارد؟ فاعليت فاعل را تتميم مي‌كند؟ اوست كه هر كافري اگر يك بار لا اله الا الله بگويد همه اعمالش را يكجا مي‌بخشد ديگر نيازي به اين و آن ندارد كه «الاسلام يجبِّ ما قبله»[30] خب كم نبودند كه كافران و مشركاني كه عمري در برابر صنم و وثن خضوع كردند سجده كردند بعد توبه كردند و موحّد شدند لا اله الا الله گفتند و شهادت به رسالت دادند و دستور پيغمبر را در مسائل اعتقادي (عليه و علي آله السلام) قبول كردند موفق نشدند به انجام اعمال هنوز وقت نماز نرسيده كه فجأةً مردند خب اينها مستقيماً اهل بهشت‌اند ﴿الاسلام يجب ما قبله﴾[31] پس او نيازي به متمم ندارد تمام اين كارها هر حرفي كه شما درباره نماز گفتيد درباره ولايت مي‌گوييد هر حرفي كه درباره روزه گفتيد درباره زيارت مي‌گوييد اگر نماز و روزه فقط براي آن است كه نصاب قبول قابل را تتميم بكند نه فاعليت فاعل را به اصطلاح فاعل ما به است نه فاعل ما منه توسل به ائمه (عليهم السلام) هم همين‌طور است زيارت هم همين‌طور است

سؤال: ... جواب: نه ديگر دو مسئله بود

سؤال: ... جواب: دو مقام بود بخش اولش درباره استقامت رهبر است بخش دومش درباره دين است ﴿ولكن اعبد الله الذي﴾ برهان شروع مي‌شود خدا متوفي است يعني «بيده الحيات والممات» هر كسي كه «بيده الحيات والممات» است بايد او را پرستيد و لاغير پس خدا را بايد پرستيد خدا آن است كه «بيده الحيات والممات» باشد معبود ما «بيده الحيات والممات» است پس او را بايد بپرستيد اين براي مكتب اين برهان عقلي دليل نقلي‌اش هم اين است يعني تطابق برهان و قرآن به اصطلاح وحي هم اين است كه ﴿و امرت ان اكون من المؤمنين﴾ آن امري كه از ناحيه وحي شده است كه مطابق با برهان عقلي است چيست؟ اين است ﴿و ان اقم وجهك للدين حنيفا ولا تكونن من المشركين﴾ پس اگر درباره مقام اول بحث بكنيد كه من دست بردارم نه خير من دست بردار نيستم راه من اين است اگر درباره مكتب حرف داريد مكتب يك چيزي است كه عقل و نقل آن را تثبيت مي‌كنند فرمود ﴿و ان اقم وجهك للدين حنيفا ولاتكونن من المشركين﴾ اين درباره اعتقاد، دعا و دعوت شما هم به غير خدا نباشد بله من دون الله كسي دعوت نمي‌كند همه به الله دعوت مي‌كنند اما ابزار كار را كه انسان متمم فاعل نمي‌داند كه متمم قابليت قابل مي‌داند خب اين همه داروهايي كه بيماران مي‌خورند براي چيست براي اينكه ﴿وَ اذا مرضت فهو يشفين﴾[32] او را _معاذالله_ تقويت كنند؟ يعني او نمي‌تواند بدون دارو شفا بدهد او كه بدون دارو مرده را زنده مي‌كند كه، بنده او، گاهي مرده زنده كردن مي‌شود عبادت وجود مبارك مسيح (سلام الله عليه) اطاعت كرد امر خدا را، امر خدا بود اطاعت كرد و ثواب برد اگر ذات اقدس الاه به وجود مبارك مسيح (سلام الله عليه) مي‌فرمايد نماز بخوان روزه بگير فلان واجب را انجام بده اين اطاعت مي‌كند ثواب مي‌برد اينجا هم امر مي‌كند كه مظهر من باش در احيا ﴿وَ اذ تخلق من الطين كهيئة الطير باذني فتنفخ فيها فتكون طيرا باذني﴾[33] اين گفت سمعاً و طاعه خب گاهي انسان مي‌شود حيات بخش و با اين حيات بخشي ثواب مي‌برد چون مأمور است ديگر اگر اين امر را بردارند خب اين هم نمي‌تواند اين كار را بكند آن دمي كه ذات اقدس الاه داشت ﴿وَ نفخت فيه من روحي﴾[34] و مشابه آن دم را با لطيف‌ترين وصف درباره مريم (سلام الله عليها) ادعا كرد كه ﴿ونفخنا فيه﴾ همان دم به وجود مبارك مسيح واگذار نشد در اين آينه ظهور كرد اين هم دميد ﴿فتنفخ فيها فتكون طيرا باذني﴾[35] خب اين مي‌شود مظهر محيي و عامل حيات بخش كه اطاعت است و ثواب مي‌برد مثل نماز خواندن‌اش است خب تمام اين توسلاتي كه ما شب و روز داريم به اين داروها و امثال داروها اينها وسيله است ديگر او _معاذالله_ نمي‌تواند بدون دارو شفا بدهد او كه همه چيز را بخواهد اثر را مي‌گيرد بخواهد به غير اثر، اثر مي‌دهد تمام اينها براي تتميم نصاب قبول است نه نصاب فاعل او تام الفاعليه است هر كاري كه شما درباره اين داروهاي روزانه مي‌گوييد در زيارت هم بگوييد اين زيارت و اين توسل براي اين است كه اين شخص لياقت برتري پيدا كند بتواند فيض بگيرد وگرنه او كه نيازي به چيزي ندارد كه ببينيد حرف شيعه كجاست حرف صاحب المنار كجاست شيعه مي‌گويد براي اينكه نصاب خودت را ترميم بكني نماز بخوان روزه بگير توسل كن زيارت و دعا داشته باش اين اشكال مي‌كند خدا كه احتياج به اين حرفها ندارد اين كه نمي‌گويد _معاذالله_ من دارم اين كار را مي‌كنم كه تأييد خدا بشود كه، خدا نه شريك دارد نه مُظاهِر دارد نه معاون دارد هيچ چيز ندارد كه در سوره مباركه فاطر هم آن آيه‌اش خوانده شد او «وحده وحده وحده» اين «وحده وحده وحده» كه در حجاز طنين انداز شد ديگر تكرار نيست كه «وحده لا اله الا الله» وحده ذاتاً وحده وصفاً وحده فعلاً يكي ناظر به توحيد ذاتي است يكي ناظر به توحيد صفاتي است يكي ناظر به توحيد افعالي است آن وقت چيزي براي غير خدا نمي‌ماند آن وقت همان مي‌شود بنده خب اين بنده‌ها فرق مي‌كنند به اين بنده مي‌گويند اگر بخواهي لياقت پيدا كني فيض بگيري وضو بگير رو به قبله بايست نماز بخوان ولايت‌مدار باش خب آن سه اصل را چطوري قبول كرديد شما آن سه اصل را كه اشكال نداريد كه اين هم همين است ديگر اين «بني الاسلام علي خمس»[36] آن چهارتا كه اشكال ندارد اين پنجمي هم اشكال ندارد ديگر، مگر ما به حج متوسل نمي‌شويم به نماز متوسل نمي‌شويم اينها وسيله است ديگر در غالب اين ادعيه وسيله‌هامان ذكر شده است خب ولايت آنها كه بالاتر از اين امور است براي تتميم نصاب قبول است بالأخره

سؤال: ... جواب: نه اشكالات صاحب المنار برهان عقلي است غالب حرفهايش اين است نه اينكه مي‌گويد اين سند ندارد تا ما بگوييم اين از طريق شما هم نقل شده وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) با آب زمزم تبرك مي‌كرد در خيلي از موارد به امور ديگر تبرك مي‌كرد اين در آنها هم هست استهدا مي‌كرد تبرك مي‌كرد مي‌گفت اين بركت است خب مگر ما بيش از اين داريم اگر مشكل سند است خب بايد بحث نقلي كرد سندي كرد مشابه اين را از پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم)هم ما نقل كرديم هم آنها نقل كردند اما غالب حرف صاحب المنار برهان عقلي است دارد اين آيه ﴿ولاتكونن من المشركين﴾ استشهاد مي‌كند كه توسل شرك است در مسجد كنار مسجد قبر باشد و گنبد و بارگاه باشد و چراغ باشد اين شرك است

سؤال: ... جواب: نه براي اينكه زائر آب خنك بخورد براي اينكه زائر متبرك بشود اين آب زمزم نصاب قبول زائر را تكميل مي‌كند خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) استهدا مي‌كرد طلب هديه مي‌كرد منتظر بود بعد از مهاجرت كسي از مكه به مدينه خدمتشان مي‌رفتند آب زمزم را هديه ببرند نه براي اينكه آب خنك است خب مي‌دانيد يك مقدار آبي را انسان در يك ظرفي بريزد هشتاد فرسخ ببرد چند روز هم مي‌ماند ديگر يك آب نو و تازه نيست كه، آن سفرهاي آن روز، خب بالأخره هشتاد فرسخ راه برويد حداقل يك ده روزي طول مي‌كشد آن كاروان را ببرند اين تبرك مي‌كرد مي‌چشيد به چشمانش مي‌ماليد اين هم تبرك كردن و توسل كردن است ديگر اين مشكلش سند نيست مشكلش اين است كه آيه كه دارد ﴿ولاتكونن من المشركين﴾ اين آيه مي‌گويد كنار مسجد يك قبري داشته باشد قبور ائمه (عليهم السلام) را مي‌گويد بارگاه داشته باشد و زيارت بكنند اين شرك است لذا در جريان ائمه بقيع آن روز هشتم شوال اينجا بحث شد كه اينها نه تنها قبور ائمه بقيع (عليهم السلام) را تخريب كردند وهابيه، بلكه قبور صحابه و تابعين، در قبرستان بقيع خيلي از اين قبور بود همه را تخريب كردند اختصاصي به جريان قبور ائمه بقيع (عليهم السلام) ندارد ﴿ولاتدع من دون الله ما لاينفعك و لايضرك فان فعلت فانك اذا من الظالمين﴾.

والحمد لله رب العالمين

 


[1] ابراهیم/سوره14، آیه10.
[2] دخان/سوره44، آیه9.
[3] ابراهیم/سوره14، آیه10.
[4] دخان/سوره44، آیه8 ـ9.
[5] دخان/سوره44، آیه9.
[6] دخان/سوره44، آیه9.
[7] دخان/سوره44، آیه9.
[8] دخان/سوره44، آیه9.
[9] اعراف/سوره7، آیه71.
[10] صافات/سوره37، آیه96.
[11] ـ بحارالانوار، ج66، ص293.
[12] اخلاص/سوره112، آیه3.
[13] انعام/سوره6، آیه79.
[14] انعام/سوره6، آیه7.
[15] مائده/سوره5، آیه3.
[16] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 192.
[17] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 192.
[18] بقره/سوره2، آیه45.
[19] یوسف/سوره12، آیه18.
[20] بقره/سوره2، آیه45.
[21] ـ مفاتيح الجنان، ص33.
[22] بقره/سوره2، آیه45.
[23] ـ مفاتيح الجنان، ص548.
[24] ـ مفاتيح الجنان، ص548.
[25] ـ مفاتيح الجنان، ص550.
[26] ـ مفاتيح الجنان، ص550.
[27] ـ كافي، ج2، ص19.
[28] ـ كافي، ج2، ص19.
[29] ـ عوالي اللآلي، ج4، ص86.
[30] ـ بحارالانوار، ج21، ص115.
[31] ـ بحارالانوار، ج21، ص115.
[32] شعراء/سوره26، آیه80.
[33] مائده/سوره5، آیه110.
[34] حجر/سوره15، آیه29.
[35] مائده/سوره5، آیه110.
[36] ـ كافي، ج2، ص18.