درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

82/09/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره یونس/آیه 101 الی 103

 

﴿قُلِ انْظُرُوا مَاذَا فِي السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا تُغْنِي الآيَاتُ وَالنُّذُرُ عَن قَوْمٍ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾(۱۰۱)﴿فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُم مِنَ المُنتَظِرِينَ﴾(۱۰۲)﴿ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا كَذلِكَ حَقّاً عَلَيْنَا نُنْجِي المُؤْمِنِينَ﴾(۱۰۳)

 

بعد از دعوت به نظريه‌پردازي در آسمان و زمين و روشن شدن جريان توحيد فرمود يك عده داراي قلب بصير هستند متنبه‌اند مؤمن مي‌شوند كه بحثشان گذشت عده‌اي نه مسائل عقلي در آنها اثر مي‌گذارد نه معارف نقلي نه تامل در آيات تكوين آنها را بيدار مي‌كند نه انذار و هشدار و رهبران الاهي از راه نقل اينها كساني‌اند كه در قيامت ناچارند چنين حرفي را بزنند كه ﴿لو كنا نسمع او نعقل ما كنا في اصحاب السعير﴾[1] كه اين به نحو منفصله مانعه الخلو است كه جمع را شايد گفته‌اند اگر ما اهل عقل بوديم يا اهل نقل بوديم بالأخره اهل جهنم نمي‌شديم ما يا بايد خودمان درك مي‌كرديم عاقل بوديم يا بايد از راه نقل متنبّه مي‌شديم نه چون گوش شنوا داشتيم و نه چون قلب بينا و بيدار به جهنم افتاديم ﴿لو كنا نسمع او نعقل﴾[2] كه عقل در مقابل سمع است نه در مقابل شرع اگر ما از راه نقل متنبه مي‌شديم يا از راه عقل آگاه مي‌شديم اهل جهنم نبوديم در اين بخش از آيات مي‌فرمايد نه ادله عقلي براي آنها سودمند است نه ادله نقلي نه آيات الاهي كه برهان را به همراه دارد براي اينها نافع است نه انذار انبيا كه دليل نقلي است پس هم از اين سو ذات اقدس الاه مي‌فرمايد ﴿و ما تغني آيات و النذر عن قوم لا يؤمنون﴾ قومي كه فرهنگ آنها لجاجت است اين فعل مضارع هم است يعني شما هر چه ادله اقامه بكنيد اينها ايمان بياور نيستند در بحث ديروز هم اشاره شد كه ﴿عن قوم لا يومنون﴾ غير از «عن الذين لا يومنون» است اصلاً يك قومي هستند كه فرهنگشان اين است نمي‌خواهند بپذيرند پس آيه بيانش اين است كه ادلّه عقلي و شواهد نقلي براي يك عده‌اي كه فرهنگشان لجاج و عناد است سودمند نيست در قيامت هم همين‌ها اعتراف مي‌كنند كه ﴿لو كنا نسمع او نعقل ما كنا في اصحاب السعير﴾[3] ما اگر اهل عقل بوديم يا اهل نقل بوديم بالأخره به جهنم نمي‌رفتيم.

حالا بحث در اين است كه در قيامت حساب روشن است كه ﴿لا ظلم اليوم﴾[4] و هر كسي گرفتار اعمال خودش خواهد شد اما آيا دنيا حساب و كتابي هم در آن هست ولو موقت يا در دنيا هيچ حساب و كتابي نيست فقط به قيامت موكول مي‌شود‌اند فرمود اين‌چنين نيست دنيا حساب و كتاب منظّمي دارد دنيا نظير يك بوستاني است كه بالأخره يك باغباني دارد ﴿و الله انبتكم من الارض نباتا﴾ اين باغبان اين بوستان را به خوبي اداره مي‌كند منتها در بهشت همه‌اش شجره طوبا و طيّب است كه اصلاً جا براي علف هرز نيست در دنيا براي آزمون چاره‌اي جز علف هرز نيست علف هرز حتمي است اما اين‌چنين نيست كه باغبان غافل باشد يا نداند يا نتواند اين علفهاي هرز را جمع بندي كند بالأخره موقع درو كه مي‌شود پاييز كه مي‌شود براي اينكه اين ميوه‌ها و اين درختها را به ثمر برسانند چند بار بررسي كند و علفهاي هرز را برچيند كارگرانش و مدبرانش را به كار مي‌گيرد اين ﴿و الله انبتكم من الارض نباتا﴾[5] نشانه آن است كه دنيا هم يك بوستان خوبي است درختان خوبي دارد ميوه هم مي‌دهد و اگر علفهاي هرزي باشد اينها را وجين مي‌كنند اين‌طور نيست كه همه اينها سرِ هم باشند بعد در قيامت بررسي كنند فرمود ﴿فهل ينتظرون الا مثل ايام الذين خلوا من قبلهم﴾ جريان قيامت حسابش جداست كه آن پاداش و كيفر نهايي است اما دنيا هم يك باغ منظمي است اين‌چنين نيست كه الي يوم القيامه علف هرز بتواند دوام پيدا كند در هر دوره‌اي و عصري علف هرز هست اما اين‌چنين نيست كه علف هرز اصل باشد يا مثل درختهاي بار‌آور ريشه ممتد و متّصل داشته باشد به تعبير سيدنا الاستاد رضوان الله تعالي عليه ايشان مي‌فرمودند انسان روزها بيدار است شبها خواب است اين خوابها از هم گسيخته‌اند و گسسته‌اند چيزهايي كه انسان در عالم رؤيا مي‌بيند يا اضغاثِ احلام است يا چيزي هم نمي‌بيند بالأخره اما بيداريهاي او به هم مرتبط‌اند يعني آن چيزي را كه در روزها ياد مي‌گيرد كاملاً منسجم است مي‌گويد ده سال قبل اين را ياد گرفتم نه سال قبل اين را ياد گرفتم امسال اين را ياد گرفتم اينها همه جمع بندي مي‌شود و نتيجه مي‌دهد اما خوابها پراكنده‌اند ظلمها، ستمها، معصيتها، تبهكاريها، تبهكاران اينها مثل ظلمت شب‌اند اينها از هم گسيخته‌اند آنهايي كه به هم مرتبط‌اند انبيايند اوليايند، مومنان‌اند، مردان صالح و فاتح‌اند هستند كه در اين زمنيه مي‌فرمايد ﴿لقد وصلنا لهم القول﴾[6] اينها به هم مرتبط‌اند اينها كثري هستند متواترند ﴿و ارسلنا رسلنا تترا﴾[7] اما آن بيگانگان ﴿كلما أوقدوا نارا اطفأها الله﴾[8] هر وقتي اينها مي‌خواهند آتشي روشن كنند عليه اسلام و مسلمانها ما خاموش مي‌كنيم بنابراين يك علف هرز پراكنده مقطعي فرض دارد كه اينها براي هر عصري هستند اينها را وجين مي‌كنند يك شجره طوبايي است كه براي هميشه ثابت است فرمود اين‌چنين نيست كه ما به اينها مهلت بدهيم هر كاري مي‌خواهند بكنند بكنند اينها را دعوت كرديم با آيات با ادله عقلي اينها را دعوت كرديم با انذارهاي نقلي هيچ اثر نكرد اينها منتظر عذاب باشند ﴿فهل ينتظرون الا مثل ايام الذين خلوا من قبلهم﴾ گرچه سراسر جهان هر روز روز خداست اصلاً شب در عالم نيست براي اينكه هر لحظه هر موجودي از ذات اقدس الاه مطلبي درخواست مي‌كند ﴿يسئله من في السموات و الارض﴾[9] از آن طرف هم ﴿كل يوم هو في شان﴾[10] اين يك آيه صدر و ذيلش مربوط به سؤال عمومي و پاسخ عمومي است چرا ﴿كل يوم هو في شان﴾[11] يوم نه يعني شب و روز، يوم نه يعني روز در مقابل شب يوم يعني هر ظهور در هر ظهوري خدا كار تازه‌اي دارد چرا؟ چون در هر لحظه‌اي يك سؤال جديدي است اين ﴿يسئله من في السموات و من في الارض﴾ اين‌طور نيست كه هر موجودي شب و روز يك سؤال داشته باشد هر موجودي هر لحظه سائل است چه كسي بايد پاسخش را بدهد؟ آن كه ﴿كل يوم هو في شأن﴾[12] است پس اين يك آيه است دو آيه كه نيست صدرش سؤال عمومي است ذيلش پاسخ عمومي يا صدرش پاسخ عمومي است و ذيلش سؤال عمومي است ﴿يسئله من في السموات و من في الارض﴾[13] چه كار بكند او ﴿كل يوم هو في شان﴾[14] يعني هر لحظه جواب مي‌دهد يجيب من في السموات و الارض را اينها هميشه ايام الله است لكن آن قدرتهايي كه ظهور مي‌كند از آنها به عنوان ايام خدا و فرصتهاي تاريخيِ نام آور ياد مي‌كنند اين يك مطلب.

مطلب ديگر آن است كه هر چه كه در عالم اتفاق مي‌افتد جزء ظهورات الاهي است براي اينكه مدير كل رب‌العالمين اوست ولي بعضي از حوادث حادثه‌اي است كه به حسب ظاهر جنگ بين حق و باطل و انبيا و كفار و اينها مطرح نيست يك حادثه و رخداد طبيعي است حالا منشاش چيست بايد بررسي كرد يك وقتي يك آتشفشاني است يك عده مي‌ميرند يك سيل است يك زلزله است يك طاعون است يك وباست يك عده‌اي رخت برمي‌بندند كه اينها را تاريخ ثبت مي‌كند اين مي‌شود تاريخ فلان قوم اما يك وقتي يك سري جنگي است يك نبرد حق و باطلي است انبيا يك طرف و كفار يك طرف اين يك سكه دو روست هم ايام شكست خورده‌هاست هم ايام پيروزمندها آن ايام شكست خورده‌ها را مي‌گويند ﴿ايام الذين خَلَو من قبلكم﴾ يا ﴿من قبلكم﴾ ايامي كه مربوط به فتح و ظفر و پيروزي است مي‌گويند ايام الله اين ﴿و ذكر هم بأيام الله﴾[15] اين است در جريان آل فرعون اين‌طور است جريان آل نمرود اين طور است جريان عاد و ثمود اين‌طور است آنهايي كه ﴿سخرها عليهم سبع ليال و ثمانية ايام﴾[16] يك سمتش مومنان‌اند يك سمتش كافران‌اند آنجا كه ظهور حق و قدرت حق اهل حق را پيروز كرده است مي‌شود ايام الله آنجا كه ظهور حق و قدرت حق باطل‌گراها را از بين برد ﴿فأخذناهم و جنوده فنبذناهم في اليم﴾[17] فرمود اينها را جمع كرديم ريختيم در دريا مي‌شود ﴿ايام الذين خلوا من قبلهم﴾ اگر تهديد است ﴿ايام الذين خلوا من قبلهم﴾ است اگر وعده و نويد است ايام الله است اين جا چون مساقش مساق تهديد است فرمود ﴿فهل ينتظرون الا مثل ايام الذين خلوا من قبلهم﴾ در مواردي كه ذات اقدس الاه به پيامبري از انبيا الاهي (عليهم السلام) دستور مي‌دهد كه قوم خود را به استقامت و پايداري فرا بخوان آنها را به وعده الاهي اميدوار بكند آنجا سخن از ايام الله است در سوره مباركه ابراهيم آيه پنج اين‌چنين است كه ﴿و لقد ارسلنا موسي باياتنا ان اخرج قومك من الظلمات الي النور و ذكرهم بايام الله﴾[18] گرچه در ذيل اين‌گونه آيات رواياتي است كه ايام الله مثلاً سه قسم است روز رجعت است روز ظهور حضرت حجت (سلام الله عليه) است قيامت است و امثال ذلك ولي مستحضريد كه غالب اين نصوص در صدد تمثيل است و نه تعيين يعني معيّن نمي‌كند لسانش لسان حصر نيست كه ايام الله همين‌هاست و لاغير منتها روزهاي بارز الاهي بله روز ظهور حضرت حجت (سلام الله عليه) است روز قيامت است و مانند آن اما هر وقتي كه بالأخره حق بر باطل به عنايت الاهي پيروز شد ايام الله است آن جرياني كه ﴿فغشيهم من اليم ما غشيهم﴾[19] ايام الله است آن جرياني كه ﴿سخرها عليهم سبع ليال و ثمانية ايام﴾[20] ايام الله است آن جرياني كه يا ﴿أرض ابلعي ماءك و يا سماء أقلعي و غيض الماء و قضي الأمر واستوت علي الجودي﴾[21] ايام الله است آن جرياني كه به نوح (سلام الله عليه) فرمود كه نازل بشويد روي كوه جودي بگويد كوه ﴿ بسلام منا و بركات عليك﴾[22] جزء ايام الله است هر حادثه مهمي كه حق و باطل درگير شدند و با قدرت غيبي ذات اقدس الاه انبيا و اوليا و مؤمنان فاتح شدند جزء ايام الله است منتها مصداق كاملش برابر آن حديث جريان ظهور حضرت حجّت (سلام الله عليه) و مانند آن است پس آن روايات لسانش لسان تعيين نيست يعني حصر نيست لسان تمثيل است يعني مثال زدن است نمودار بيان كردن است چه اينكه وجود مبارك موسي (سلام الله عليه) مأمور شده است كه پيروانش را به ايام خدا متذكّر كند تا اينها متنبّه بشوند كه وقتي قدرت خدا و نصرت خدا ظهور مي‌كند و اينها فاتح و پيروز مي‌شوند بنابراين آن صبغه تهديد مي‌شود ﴿ايام الذين خلوا من قبلهم﴾ آن صبغه وعده مي‌شود جزء ايام الله در سوره مباركه سبا مشابه اين آمده است منتها حالا عنوان ايام الله و اينها در آن مطرح نشده در سوره مباركه سبا به وجود مبارك رسول گرامي (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد اينها كه جزء صناديد قريش‌اند سرمايه‌داران قريش‌اند مستكبران قريش هستند و در برابر تو سخت موضع‌گيري كردند اينها به چه چيزي مي‌نازند خب بالأخره اينها تاريخ گذشتگانشان را ببينند عدّه‌اي هم روي همين كره زمين زندگي مي‌كردند از اينها چيزدارتر بودند متمكّن‌تر بودند قدرتمند‌تر بودند كه اين سرمايه‌داران و صناديد قريش ﴿و ما بلغوا معشار ما آتيناهم﴾[23] اينها يك‌دهم قدرت آنها را نداشتند ما آنها را خاك كرديم اينها چه مي‌گويند خب بالأخره تاريخ آنها را بخوانند فرمود در آيه 45 سوره سبأ ﴿و كذب الذين من قبلهم و ما بلغوا معشار ما آتيناهم﴾[24] اينها اين كفار مكه چه مي‌گويند؟ مگر عاد و ثمود را نديدند مگر آنها كه امكاناتشان طوري بود كه ﴿لم يخلق مثلها في البلاد﴾[25] قصرهايي داشتند كه در زمين نمونه نداشت ما بساط همه را جمع كرديم اينها كه يك دهم قدرت آنها را ندارد بالأخره جهان سرمايه‌دار زياد ديده است قارونها زياد ديده است در همان جريان قارون بحثهايش قبلا اشاره شد كه ذات اقدس الاه مي‌فرمايد ﴿ما انّ مفاتحه لتنوء بالعصبة﴾[26] حالا يا مخزنهاي آن يا كليدهاي مخازن يا مِفتحهاي آن يا مَفتحهاي آن را يك گروه نيرومندي بايد حمل مي‌كردند حالا بفرماييد مخزن بعد درباره قارون مي‌فرمايد قبل از قارون كساني بودند كه ﴿من هو اشد منه قوّةً و اكثر جمعاً﴾[27] از او سرمايه‌دارتر هم در دنيا به خاك افتادند فرمود آخر اينها به چه چيزي مي‌نازند در برابر كدام قدرت دارند مقاومت مي‌كنند ﴿و ما بلغوا معشار ما آتيناهم فكذبوا رسلي فكيف كان نكير﴾[28] اين يا دليل بر حذف يا است خب ما وقتي خشم كرديم آنها از بين رفتند اين مي‌شود ﴿ايام الذين خلوا من قبلهم﴾ همين صحنه جزء ايام الله است يعني وقتي سخن از وعده مطرح است و تبشير مؤمنان مي‌شود ايام الله وقتي از وعيد و تهديد و انذار تبهكاران مطرح است مي‌شود ﴿ايام الذين خلوا من قبلهم﴾ در اين بخش فرمود اين يك اصل كلي است نه اينكه ما اين كار را كرديم ما اين كار را هميشه مي‌كنيم ما از همان ازل بر خودمان تثبيت كرديم اين ﴿و قد كتب ربكم علي نفسه الرحمة﴾[29] نه يعني علي ذاته اسمي از اسماي برتر بر اسمي در اسماي ديگر حكومت مي‌كند اگر «سبقت رحمته غضبه»[30] اين جزء رحمتهاي خاص الاهي است كه بالأخره حق را پيروز كند اين‌طور نيست كه حقي باشد و باطلي باشد در همان مثال معروف كه ﴿فأما الزبد فيذهب جفاء﴾[31] جفاء يعني آب برد يعني حالا ديگر ما بساطي پهن كنيم سرباز كشي و نيرو كشي و اعزام نيرو بكنيم اين‌طور نيست در همين فراز و نشيب اين سيل خود اين كفها هم از بين مي‌روند خود آب اينها را از بين مي‌برد اين آب برد‌ها را مي‌گويند جفاء ﴿فامّا الزبد فيذهب جفاء﴾[32] اين براي آن، اين علفهاي هرز را هم فرمود ما اينها را مي‌ريزيم در دريا و اين نه اينكه اين كار را كرديم‌ اين كار را بعداً هم مي‌كنيم اين كار سنّت ماست ما خودمان تثبيت كرديم عالم با اين نقشه خلق شده است اينكه فرمود ﴿و كذلك ننجي المومنين﴾[33] اين بيان سيره الاهي است يعني سنت ما اين است كه ﴿فلن تجد لسنت الله تبديلا و لن تجد لسنت الله تحويلا﴾[34] در سوره مباركه روم از اين شفاف‌تر به عنوان اصل كلي ارائه كرده است فرمود اصلاً تثبيت شده است بر ما كه ما مومنان را ياري كنيم ﴿و كان حقا علينا نصر المومنين﴾[35] كمك كردن مؤمنان برما به عنوان يك اصل لازم است اين‌طور نيست كه گاهي كمك بكنيم گاهي كمك نكنيم بلكه همواره ما مومنان را كمك خواهيم كرد و هرگز آنها را رها نمي‌كنيم. سوره مباركه روم آيه 47 فرمود ﴿و قد ارسلنا من قبلك رسلا الي قومهم فجاؤهم بالبينات فانتقمنا من الذين اجرموا﴾[36] نه اين يك قضية في واقعه باشد بلكه ﴿و كان حقا علينا﴾[37] يعني ثابنا علينا ﴿نصر المومنين﴾[38] اين اصل است اين ﴿كتب الله لاغلبن انا و رسلي﴾[39] به عنوان اصل است ﴿و كان حقا علينا نصر المومنين﴾[40] اصل است ﴿و كذلك ننجي المومنين﴾[41] اصل است اينها مي‌شود جزء سنتهاي الاهي.

مطلب ديگر آن است كه همان‌طوري كه صبح دو قسم است صبح صادق و صبح كاذب و تشخيص آن به عهده منجم است عطش دو قسم است عطش صادق و كاذب كه اين بحثهايش قبلاً هم اشاره شد تشخيص عطش صادق و كاذب به عهده طبيب است اين پزشك معالج مي‌داند كه اين بيمار كه آب مي‌خواهد عطشش صادق است بايد به او آب داد و آن بيماري كه دستگاه گوارشش را عمل كرده‌اند تازه از اتاق عمل به تخت آسايشگاه آمده است گرچه عطشان است چند دقيقه‌اي يا چند لحظه‌اي نبايد به او آب داد اين عطشش عطش كاذب است الان دستگاه گوارش او آب را تحمل نمي‌كند انتظار اين‌چنين است اميد اين‌چنين است بعضي‌ها منتظرند بعضي‌ها به خيال خود اميدوارند اين انتظار اگر در مسير صحيح باشد انتظار حق است اگر در مسير باطل باشد انتظار باطل است فرمود خيلي‌ها منتظرند انبيا و اوليا هم منتظرند آنها منتظر هستند كه روزي نظام اسلامي برچيده شود مثلاً پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) رحلت بكند و بساط دينش برچيده شود ﴿يتربص بكم الدوائر﴾[42] است اما ﴿عليهم دائرة السوء﴾[43] شما هم مسئله انتظار را داريد فرمود كه انبيا هم منتظرند آنها هم منتظرند اين انتظار آنها انتظار كاذب است مثل صبح كاذب و عطش كاذب انتظار ما انتظار صادق است مثل عطش صادق اين صبح صادق را كه مي‌گويند صبح صادق براي اينكه كه آغاز روز است به دنبال شمس است آن صبح را كه مي‌گويند كاذب است آن دنباله‌روِ شب است خودش را به عنوان صبح نشان مي‌دهد خب تو در حقيقت شب هستي دنباله‌روِ ظلمت و تيرگي و تاريكي هستي تو كجايت صبح است؟ اگر يك دُمِ گرگي كه كَذَنبِ سرحان و مانند آن نشان داد اين يك چيز دروغين است وقتي صبح بودنش كاذب است شب بودنش صادق است ديگر معنا ندارد كه هم صبحش كاذب باشد هم شبش كاذب اگر عطشِ يك بيماري كاذب است آب نخواستنش صادق است اگر تمدني كاذب بود خلافش مي‌شود صادق چون هم خودش كاذب باشد هم خلافش كاذب باشد كه نيست فرمود اين انتظاري كه اينها دارند انتظار كاذب است دنباله يك شب است يك ظلمتي هست يك كفري هست يك الحادي هست يك بد اخلاقي هست بعد يك انتظاري اين انتظار شما به دنبال آن ظلمت‌هايي كه رفتيد و تيرگي‌اي كه پشت سر گذاشتيد شما دنباله روِ شب هستيد خب يقيناً صبح كاذب مي‌شود آنكه پيشاپيش روز است و پيام روز را مي‌آورد بله صبح صادق است تربّص انتظار هم در فرهنگ قرآن دو قسم است يك عده انتظار كاذب دارند ﴿يتربص بكم الدوائر﴾[44] پشت سر هم نقشه مي‌كشند داخل و خارج كه اين نظام اسلامي را براندازند و وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود كه اينها تمام تلاش و كوششان اين است كه شما از بين برويد كه اوضاع برگردد آن جاهليت برگردد ﴿يتربص بكم الدوائر﴾[45] يعني اوضاع دوباره برگردد ﴿عليهم دائره السوء﴾[46] فرمود شما منتظر باشيد ما هم منتظريم آن انتظار شما كه به مقصد برسيد انتظار كاذب است يك حادثه تلخي پيش مي‌آيد براي شما و شيريني براي ما كه وعيد شماست و وعده ماست ما به انتظار آن روز مي‌رسيم كه بشود بشارت شما به انتظار آن روز به سر ببريد كه بشود انذار اين جريان تربّصِ متقابل را قرآن كريم در چند جا نقل كرده است در آيه سي سوره مباركه طور فرمود ﴿ام يقولون شاعر نتربص به ريب المنون﴾[47] منون يعني مرگ ﴿ المنيه انشبت اظفارها»[48] يعني مرگ، منون يعني مرگ اينها گفتند ما منتظريم كه پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بميرد «معاذ الله» بساط دينش برچيده بشود حالا پسر هم كه ندارد كار بيفتد به دست ما و .. ﴿نتربص به ريب المنون﴾[49] در بخشهاي ديگر هم از همين اين انتظار كاذب آنها سخن به ميان آمده نظير آنچه كه در آيهٴ 98 سوره مباركه توبه است فرمود ﴿و من الاعراب من يتخذ ما ينفق مغرما﴾[50] اينها اگر بخواهند كمكي به مراكز خيريه بكنند كمكي به مستمندان بكنند اين را يك غرامت مي‌دانند درحالي كه اين غنيمت است ﴿و يتربص بكم الدوائر﴾[51] اينها منتظرند كه اوضاع دوباره برگردد اين انتظار كاذبي است براي اينكه به دنبال آن ظلمت شبانه جاهلي است اين انتظار انتظارِ كاذب است اين انتظار كاذب يك انتظار صادقي را پشت سر دارد در درون دارد براي اينكه ممكن نيست هر دو طرف كاذب باشد ذات اقدس الاه به رسولش (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود اين‌چنين نيست كه حالا ما به اينها مهلت بدهيم نه ادله نقلي كافي باشد نه ادله عقلي كافي باشد نه اينها اهل سمع باشند نه اهل عقل باشند همين طوري اين علف هرز را تا الي يوم القيامة ادامه بدهيم بعد در معاد حسابشان را برسيم اين‌طور نيست ﴿فهل ينتظرون الا مثل ايام الذين خلوا من قبلهم﴾ اين انتظار تهديد است بعد فرمود يك حادثه‌اي پيش مي‌آيد اين نظير آتش فشاني يك جانبه نيست كه بالأخره اهل يك روستايي آسيب ببينند كه اين يك جنگي است يك طرف فاتح‌اند يك طرف منهزم و شكست خورده‌اند ﴿قل فانتظروا﴾ اين تهديد است ﴿اني معكم من المنتظرين﴾ اين سكّهٴ دو روي وعد و وعيد شما منتظر وعيد باشيد ما منتظر وعده الاهي اين مي‌شود انتظار صادق كه ما بالأخره خداي سبحان فرمود ﴿و كان حقاً علينا نصر المومنين﴾[52] و اين اصل كلي است.

سؤال: ... جواب: خب يك مقداري گاهي دير مي‌شود آنها استبطا كردند حضرت استدعا كرده همه مي‌گويند ﴿متي نصر الله﴾[53] اما تا گوينده چه كسي باشد جوينده چه كسي باشد برخي‌ها خيال مي‌كنند كه مثلاً دير شده ديگر نمي‌دانند ﴿انا كل شيء خلقنا بقدر﴾[54] وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه مي‌گويند ﴿متي نصر الله﴾[55] استدعاست طلب است آنها احياناً استبطا است مي‌گويند به بطي و كندي و درازي كشيده است طول كشيده است وقتش گذشته است در حالي كه هيچ چيزي از وقتش نمي‌گذرد اين تنها مرگ انسان نيست كه ﴿اذا جاء اجلهم فلٰا يستأخرون ساعةً عنها و لا يستقدمون﴾[56] اگر عالم بر اساس جريان رياضي تنظيم شده است كما هو الحق هيچ چيزي هيچ رخدادي نه جلو دارد نه دنبال، اينكه احياناً گفته مي‌شود اين مرگِ نا به هنگام است آن تصادف نا به هنگام است اين براي علم ماست وگرنه موتا طبيعيا قد اخترامي ٭٭٭ قيسَ الي كلية النظامي

ما ليس موزونا ببعض من نغم    ففي نظام الكل كل منتظم

ممكن است حالا بعضي از نغمه‌ها براي گوش ما گوش نواز نباشد ولي هر چيزي در جاي خودش خوب است اين‌طور نيست كه ما مرگ نا به ‌هنگام داشته باشيم موت اخترامي داشته باشيم هر مرگي طبيعي است در جاي خودش حالا چون ما نمي‌دانيم برابر توقع خودمان ارزيابي مي‌كنيم بعضي حوادث را زودرس بعضي حوادث را دير مي‌بينيم.

ذات اقدس الاه فرمود اين اصل كلي است يك بيان نوراني از حضرت امير (سلام الله عليه) هست در نهج البلاغه مي‌فرمايد كه ما در جبهه‌ها خودمان را نشان داديم در امتحان فاتح و پيروز شديم بعد ذات اقدس الاه كمكش را نصيب ما كرده اين‌طور نبود كه كمك همچنين نقد باشد فوري به هر كسي برسد كه در خطبه 56 به اين صورت فرمود اصحاب رسول را وقتي كه مؤمنان در قبال كافران صف آرايي كردند وجود مبارك حضرت امير در آن خطبه 56 نهج‌البلاغه مي‌فرمايد «و لقد كنا مع رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقتل آباءنا و اخواننا و اعمامنا ما يزيدنا ذلك الا ايمانا و تسليما و مضيا علي اللّقم و صبراً علي مضض الألم»[57] تا به اينجا رسيد فرمود از رزم‌آوران ما و جنگ‌آوران آنها مبارزه مي‌كردند «يتصاولان تصاول الفحلين يتخالسان انفسهما ايهما يسقي صاحبه كأس المنون فمرة لنا من عدونا»[58] گاهي ما پيروز مي‌شديم «و مرة لعدونا منا»[59] آنها از ما كشته مي‌گرفتند غنيمت مي‌بردند آنها به حسب ظاهر پيروز مي‌شدند ﴿فلما راي الله صدقنا»[60] وقتي معلوم شد ما راست مي‌گوييم اين مي‌شود صبح صادق ﴿انزل بعدونا الكبت و انزل علينا النصر»[61] او دشمن را شكست داد او ما را پيروز كرد هميشه همين طور است اين ﴿و كان حقا علينا نصر المومنين﴾ يك اصل كي است «حتي استقر الاسلام ملقيا جرانه و متبوئا اوطانه»[62] بعد به اصحابش رو كرد فرمود اگر ما هم در صدر اسلام مثل شما رفاه‌طلب مي‌بوديم «و لعمرى لو كنا ناتى ما اتيتم»[63] آن‌طوري كه شما رفتار مي‌كرديد ما رفتار مي‌كرديم «ما قام للدين عمود و لا اخضر للايمان عود»[64] نه ستوني براي اسلام مي‌ماند و نه درخت اسلام شاخه‌اي مي‌داشت سبز بود ﴿و ايم الله لتحطلبنَّها دما و لتتبعنّها ندماً»[65] در بخشهاي ديگر هم باز از اين تعبيرات وجود مبارك حضرت امير هست كه نصر الاهي وقتي نازل مي‌شود كه انسان آن آزمونش را به سر ببرد بنابراين اين كه فرمود ﴿فهل ينتظرون الّا مثل ايام الذين خلوا من قبلهم﴾ براي آنها مي‌شود تهديد براي مومنان مي‌شود وعده.

«والحمد لله رب العالمين»

 


[1] ملک/سوره67، آیه10.
[2] ملک/سوره67، آیه10.
[3] ملک/سوره67، آیه10.
[4] غافر/سوره40، آیه17.
[5] نوح/سوره71، آیه17.
[6] قصص/سوره28، آیه51.
[7] مؤمنون/سوره23، آیه44.
[8] مائده/سوره5، آیه64.
[9] الرحمن/سوره55، آیه29.
[10] الرحمن/سوره55، آیه29.
[11] الرحمن/سوره55، آیه29.
[12] الرحمن/سوره55، آیه29.
[13] الرحمن/سوره55، آیه29.
[14] الرحمن/سوره55، آیه29.
[15] ابراهیم/سوره14، آیه5.
[16] حاقه/سوره69، آیه7.
[17] قصص/سوره28، آیه40.
[18] ابراهیم/سوره14، آیه5.
[19] طه/سوره20، آیه78.
[20] حاقه/سوره69، آیه7.
[21] هود/سوره11، آیه44.
[22] هود/سوره11، آیه48.
[23] سبأ/سوره34، آیه45.
[24] سبأ/سوره34، آیه45.
[25] فجر/سوره89، آیه8.
[26] قصص/سوره28، آیه76.
[27] قصص/سوره28، آیه78.
[28] سبأ/سوره34، آیه45.
[29] انعام/سوره6، آیه54.
[30] ـ مفاتيح الجنان، ص84.
[31] الرعد/سوره13، آیه17.
[32] الرعد/سوره13، آیه17.
[33] انبیاء/سوره21، آیه88.
[34] فاطر/سوره35، آیه43.
[35] روم/سوره30، آیه47.
[36] روم/سوره30، آیه47.
[37] روم/سوره30، آیه47.
[38] روم/سوره30، آیه47.
[39] مجادله/سوره58، آیه21.
[40] روم/سوره30، آیه47.
[41] انبیاء/سوره21، آیه88.
[42] توبه/سوره9، آیه98.
[43] توبه/سوره9، آیه98.
[44] توبه/سوره9، آیه98.
[45] توبه/سوره9، آیه98.
[46] توبه/سوره9، آیه98.
[47] روم/سوره30، آیه30.
[48] ـ كنز الفوائد، ج1، ص64.
[49] طور/سوره52، آیه30.
[50] توبه/سوره9، آیه98.
[51] توبه/سوره9، آیه98.
[52] روم/سوره30، آیه47.
[53] بقره/سوره2، آیه214.
[54] قمر/سوره54، آیه49.
[55] بقره/سوره2، آیه214.
[56] یونس/سوره10، آیه49.
[57] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 56.
[58] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 56.
[59] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 56.
[60] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 56.
[61] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 56.
[62] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 56.
[63] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 56.
[64] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 56.
[65] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 56.