82/09/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره یونس/آیه 101 الی 103
﴿قُلِ انْظُرُوا مَاذَا فِي السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا تُغْنِي الآيَاتُ وَالنُّذُرُ عَن قَوْمٍ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾(۱۰۱)﴿فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُم مِنَ المُنتَظِرِينَ﴾(۱۰۲)﴿ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا كَذلِكَ حَقّاً عَلَيْنَا نُنْجِي المُؤْمِنِينَ﴾(۱۰۳)
در آيه 99 سخن از مشيّت تكويني و تشريعي به ميان آمده كه ذات اقدس الاه دو مشيت و اراده دارد و آياتي كه مشيت تكويني و مشيت تشريعي را در بر داشت بازگو شد در جريان ﴿و لو شاء الله مااقتتلوا﴾[1] و مانند آن اشاره شد كه اگر ذات اقدس الاه بخواهد جلوي جنگ و خونريزي را بگيرد ميتواند لكن مردم را آزاد گذاشته است تا معلوم شود عادل كيست و ظالم كيست و مانند آن چه اينكه در سوره 47 كه به نام مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است آنجا فرمود كه ﴿وَ لو يشاء الله لانتصر منهم ولكن ليبلو بعضكم ببعض﴾[2] اگر ذات اقدس الاه اراده ميكرد از تبهكاران انتقام ميگرفت و حق را قاهراً پيروز ميكرد ﴿ولكن ليبلو بعضكم ببعض﴾[3] ميخواهد شما را بيازمايد در تمام جنگها كه برخي از انبيا، اوليا، صديقين، صلحا شهيد شدهاند براي همان آزمايش است كه ﴿ليميز الله الخبيث من الطيب﴾[4] وگرنه اگر با قدرتِ معجزه و امر غيبي دين پيشرفت ميكرد مردم مجبور به پذيرش دين بودند نه كمالي براي مؤمنان بود و نه فضيلتي براي اوليا و مانند آن خداي سبحان عمدا بشر را آزاد گذاشته است ﴿ليميز الله الخبيث من الطيب﴾[5] شود پس ﴿لو يشاء الله ما اقتتلوا الذين كفروا﴾ و خداوند يفعل ما يريد هر چه حكمت اقتضا ميكند انجام ميدهد حكمت اقتضا كرد كه اينها را آزاد بگذارد تا معلوم بشود چه كسي مؤمن است چه كسي كافر و چه كسي مجاهد است چه كسي منافق است و مانند آن مسائل ديگري كه مربوط به آيات تكويني و تشريعي و مشيّت و اراده تشريعي و تكويني بود در بحثهاي قبلي گذشت
و اما آنچه كه مربوط به اين آيات است فرمود كه بنابراين است كه انسان بر اساس اراده و انتخاب احسن كامل بشود نه بر اساس اجبار و بهترين راه براي تكامل همان نظريهپردازي است ﴿قل انظروا ماذا في السماوات و الارض﴾ بالاخره انسان بايد كامل بشود اين عطشش را فرو بنشاند حالا يا از درون يا از بيرون يا از هر دو راه يك وقت است كه انسان نه از درون گوش ميدهد نه از بيرون گوش ميدهد بالأخره ميخشكد يك وقت است هم از درون هم از بيرون بهره ميگيرد اين همواره سرسبز است و سيراب يك وقتي از احد الطرفين گوش ميدهد بالاخره از اين چهار حال بيرون نيست يا انسان از درون و بيرون با هم آب ميگيرد يا فقط از درون آب ميگيرد يا از بيرون آب ميگيرد يا نه از درون نه [از] بيرون ميخشكد الان يك منطقه كشاورزي بخواهد سرسبز بشود سيراب بشود و ثمر ببخشد يا بايد از خودش چشمه داشته باشد نشد از نهري از بحري يك جدولي يك جويي آب بكشند بيايند آنجا يك استخر درست كنند از آن بيرون تأمين بشود گاهي ممكن است يك منطقهاي كوهستاني باشد كه هم از جاي ديگر آب ميآيد و نهر و بحر ميآيد و گاهي از خودش هم چشمه دارد اين سه قسم سرسبزند اما نه از درون چشمه بجوشد يك زميني داشته باشيم كه نه درون خودش چشمه داشته باشد نه از بحر و نهر آب بگيرد ميخشكد در اين كريمه فرمود بالاخره يا خودتان اهل نظر باشيد نظريهپرداز باشيد يا گوش بدهيد به حرف صاحب نظر البته اگر اهل نظر بوديد خود آن نظرِ شما و نظريه شما، شما را به صاحب نظر دعوت ميكند براي اينكه اگر اهل حكمت و كلام باشيد ميفهميد وحي و نبوت به ضرورت حق است اگر نظريهپرداز بوديد نظر كرديد در آسمان و زمين و ديديد در آسمان و زمين چه خبر است طوبي لكم و حسن مآب ﴿قل انظروا ماذا في السمٰوات و الارض﴾ چه چيزي در آسمان است؟ نه آسمان چيست؟ چگونه است چه چيزي در آسمان است؟ چه چيزي در زمين است؟ منظور از زمين كره زمين نيست آنچه كه زمين است زمين است آنچه كه در زمين است هم زمين است آنچه آسمان است، آسمان است آنچه در آسمان است، آسمان است فرمود شما در اين چهار تا نگاه بكنيد ببينيد در اينها چه چيزي است وقتي كه فكر كرديد ميفهميد كه ﴿هو الذي في السماء إلٰه و في الارض اله﴾[6] در اينها يك چيزي است به نام جلوه حق ظهور حق آيت حق در آسمانها ظهور حق است در زمين ظهور حق است ﴿قل انظروا ماذا في السموات و الارض﴾ بعد ميگويد ﴿هو الذي في السماء الٰه و في الارض الٰه﴾[7] اين عصاره نظريهپردازي است اگر كسي فرصت رفتن به حوزه و دانشگاه را نداشت قدرت تحليل عقلي نداشت براهين نقلي نداشت به براهين ساده هم بسنده نكرد بالاخره بايد گوش به حرف صاحبنظر بدهد اين ميشود انذار و تبشير رهبران الاهي اگر انشاءالله يك كسي اهل حوزه و دانشگاه بود هم نظريهپرداز بود هم گوش شنوا داشت نسبت به نذير و بشير اين طوبي له و حسن مآب اين جمع كرده بين عقل و نقل و اگر كسي دسترسي به اين مسائل نقلي نداشت و در يك فضايي بود كه احكام و حِكَم اسلامي آنجا تبليغ نشد اين به عقل خود بالاخره به آن مقداري كه ميسور است ميرسد و معذور هم است بيش از آن مقدار مقدورش نيست تا دست رسي پيدا كند به تبليغات دين و اگر جزء توده مردم بود آن قدرتهاي تحليل عقلي حوزويان و دانشگاهيان را نداشت اين بايد گوش بدهد ببيند كه بشيرِ نذير چه ميگويد
انبيا و اوليا بشيرِ نذير هستند علما هم حرفهاي آنها را ميزنند مبلّغان الاهي وارثان همانها هستند فرمايشات آنها را نقل ميكنند اين بايد گوش بدهد ببيند كه عالمان دين چه ميگويند اگر يك كسي بگويد من ميخواهم آزاد باشم نه نظريهپردازي حوزويان و دانشگاهيان را داشت نه گوش شنوايي داشت اين مثل آن سرزمين بايري است كه نه از خود چشمه دارد نه از جدول و بحر و نهر آب ميگيرد اين جز خشكيدن چيز ديگري براي آن نيست اين ميشود ارضِ جرز اين ميشود زمين موات اين همان بيان نوراني حضرت امير است كه فرمود «فالصورة صورة انسان القلب قلبُ حيوانٍ ...و ذلك ميت الاحياء»[8] اين جنازه عمودي همين است جنازه عمودي كه ميگويند همين است حضرت فرمود بعضيها جنازه عمودياند با اين جنازههايي كه قبرستان ميبرند فرقشان در اين است كه او خوابيده اين ايستاده است «فالصورة صورة انسان و القلب قلب حيوان و ذلك ميت الاحياء»[9] اين زندهٴ مرده است بزرگان دين گفتند تلاش و كوشش كن مرده زنده شوي نه زندهٴ مرده بعضيها قبل از مرگ مردهاند همين ﴿وَ ذلك ميت الاحياء﴾[10] بعضيها زمان زندگي زندهاند بعد از مرگ هم زندهاند ﴿وَ العلماء باقون ما بقي الدهر﴾[11] فرمودند:
اي زندهٴ مرده بكوش مرده زنده شوي
يعني تو كه الان مردهاي در حال حيات به جايي ميرسي كه بعد از مرگ هم زندهاي خب چرا خودت را هدر ميدهي فرمود ما گفتيم ﴿انظروا ماذا في السموات و ما الارض﴾ ببينيد در آسمان و زمين چه خبر است حرفهاي انبيا را كه نقل كرديم اگر كسي به جاي سياهي رسيد ﴿و ماذا﴾ اين ما را گفتهاند هم استفهاميه ميتواند باشد هم نافيه سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) نظر شريفشان اين است كه اين ما استفهاميه است در اين گونه از موارد مثل اينكه «بماذا اعالج الموت» مرگ را ما با چه معالجه كنيم اينجا هم ﴿ماذا تغني الايات و النذر﴾ يك استفهامي است در چنين فضاي مناسبي كه خب چه اثر دارد آيات الاهي نسبت به كور انذار انبيا نسبت به كر نفرمود «امن لا يؤمن» يا «عن الذين لا يؤمنون» فرمود ﴿عن قوم لا يؤمنون﴾ اين ﴿عن قوم لا يؤمنون﴾ در همه موارد نيست در بخشي از موارد هست اين ﴿عن قوم لا يؤمنون﴾ همين تعبيري است كه ميگوييم فرهنگشان اين شد الان شما ميبينيد يك عدهاي گرفتار اينترنت هستند خدا كسي را مبتلا نكند اينها اصلاً نميدانند انسانيت يعني چه از كجا آمدهاند به كجا دارند ميروند و يك حيوانيت مدرن است اينها را ميگويند ﴿قوم لا يؤمنون﴾ اين ﴿قوم لا يومنون﴾ غير از ﴿الذين لا يومنون﴾ است يعني اصلاً قوميتشان اين است فرهنگشان اين است خونشان اين است خويشان اين است خاكشان اين است سرزمينشان اين است ﴿عن قوم لا يومنون﴾ يعني فرهنگشان اين شد بالاخره نه از درون نه از بيرون خب ميخشكند ديگر اينها اينچنين هستند ﴿و ما تغني الايات﴾ كه ادله عقلي درون ﴿و النذر﴾ ادله نقلي بيرون كه عقل حمايت ميكند آن را هم نقل حمايت ميكند خب اگر عقل اثر نكرد نقل اثر نكرد آدم چه ميشود ﴿عن قوم لا يومنون﴾ و آنوقت تنزل ميكنند به حيوانيت شما اين حيات الحيوان دميري را بخوانيد در مسائل اعمال غرايز جنسي هيچكدام از اين حيوانات غرب به اندازه اين خوك نميشوند آن مقداري كه اينها اعمال شهوت ميكنند ارضاي غريزه ميكنند هيچ كدام از اين غربيها آن قدرت را ندارند بالاخره يك قدرت محدودي دارند اگر بنا شد كسي با اين راه كامل بشود بايد جناب خوك كامل بايد بشود شما الان وضع آنها را ميبينيد اين خطر اينترنت را ميبينيد هم بچههايتان را بايد مواظب باشيد هم مسئولين ما بايد مواظب باشند كه اين مانند سيل دارد ميآيد فرمود اينها فرهنگشان الان اين است ﴿و ما تغني الايات و النذر﴾ نه «عن الذين لا يومنون» ﴿عن قوم لا يومنون﴾ هر جا گفتند ﴿عن قوم لا يومنون﴾ يعني فرهنگشان اين است قوميتشان اين است خونشان الان به اين رفته ميماند اين فروعاتي كه احياناً مورد سؤال است
سؤال: ... جواب: البته اين هم _معاذ الله_ همين است اين هم همينطور است اينكه شما ميبينيد بزرگان وقتي كه آيين درس را دادند مرحوم خواجه يا ديگران وقتي برنامه درسي طلاب را تنظيم ميكنند ميگويند اول اخلاق بعد منطق بعد علوم ديگر ما تا حاليمان نشود كه گناه سمّ است بالأخره ما از مواد مخدر الحمدلله حوزويان محفوظاند چرا؟ براي اينكه ميدانند سمّ است ضرر دارد بدعاقبتي است بيحيثيتي است به چند دليل قطعي گناه از اين مواد مخدر بدتر است براي اينكه اين مواد مخدّر بالأخره بدن را مسموم ميكند بعد انسان بعد از چند سال ميميرد و دفنش ميكنند تمام ميشود اما مگر گناه ول ميكند آدم را؟ يك مادّه مخدّري است كه روح را به اسارت در ميآورد راه براي نجات نيست اينكه انسان مرهون است همين است ديگر ﴿كل نفس بما كسبت رهينة﴾ اين كه مثل بانك رهني نيست كه كسي سفارش بكند آدم برود فرشش را از گرو در بياورد يا خانه را از گرو در بياورد يك انسان بدهكار تبهكار بزهكار را گرو ميگيرند اين بيچاره چه زماني بايد فكّ رهن بكند ﴿كل امريٍ بما كسب رهين﴾[12] اي مرهونٌ ﴿كل نفس بما كسبت رهينة﴾[13] اي مرهونةٌ خب اي مرهونة را چه زماني بايد فكّ كرد چه كسي ميتواند فكّ بكند اين است كه تا اخلاق نباشد هيچ علمي سودمند نيست اول اخلاق بعد طرز تفكر كه بالاخره انسان منطقي حرف بزند منطقي فكر بكند حالا هر رشتهاي ميخواهد قبول بشود هر رشتهاي كه ميخواهد برود بايد با استدلال پيش برود وگرنه عالم نخواهد شد يك انباري از نقليات [ميشود] ميشود كشكول نه كتاب علمي كشكول يك كتاب پراكنده دارد مسائل علمي دارد اما يك كتاب فني نيست رسائل يك كتاب فني است مكاسب فني است شرح منظومه يك كتاب فني است و عقلي و نقلي اين طور است اما پراكنده آدم يك چيزي را حفظ بكند كه ملّا نيست فرمود اول اخلاق بعد منطق بعد حالا هر رشتهاي كه آدم خواست قبول بكند اينكه فرمود ﴿و ما تغني الايات و النذر عن قوم لا يومنون﴾ اينجا ديگر حالا از اين به بعد فرمود ما اينها را آزاد گذاشتيم اما اينها در زنجير ما هستند در فضاي اراده تكويني ما آزادند ما كه تفويض نكرديم كه همآنطور كه جبر مستحيل است تفويض هم محال است ما اينها را چند روزي آزموديم آزاد گذاشتيم ببينيم چه ميشود اينها ديگر به جايي رسيدند كه دارند ميخشكند نه از درون نه از بيرون نه خودشان استدلال ميكنند نه گوش به حرف مستدِل ميدهند آنگاه فرمود ﴿فهل ينتظرون الا مثل ايام الذين خلوا من قبلهم﴾ اينها كه تازه نوبر بشريت نيستند افرادي قبل از اينها فراوان و بيشتر از اينها هم بودند ما آنها را به خاك سياه نشانديم اينها هم همينطور است حوادث ميآيد آزمونها ميآيد فراز و نشيب هست انبيا و اوليا و صلحا اين وسطها سالم ميمانند بقيه علف هرزند يك باغبان مگر چه كار ميكند باغبان كه هر روز نميآيد علف هرز را وجين بكند بالاخره سالي دو سه بار سمپاشي ميكند سالي دو سه بار علف هرز را وجين ميكند ذات اقدس الاه فرمود ما آن امتحانهاي اساسي را سالي دو بار داريم ﴿اولم يعلم انهم يفتنون في كل عام مرة او مرتين﴾ بالاخره رخدادهاي مهم اينچنين نيست كه حالا هر روز يك انقلابي بشود يا هر روز اوضاع عوض بشود كه فرمود ما سالي يك بار يا دو بار آن جلوه خاصمان را نشان ميدهيم آن امتحانات جزئي هر روزه است مثل اينكه از دانشآموز هر روز سر كلاس امتحان ميگيرند آن امتحان مقطعي است اما فرمود مگر نميدانند كه ﴿يفتنون في كل عام مرة أو مرتين﴾[14] آن امتحانات رسمي سالي يك بار است يا در دو تا نيم ترم بالأخره، فرمود ما در اين وسطها كارمان را بررسي ميكنيم در هر فراز و نشيبي بالاخره يك عده را وجين ميكنيم مياندازيم دور يك عده صالح را نگه ميداريم شما ميبينيد هزارها علف هرز در باغ روييده ميشود ولي آنكه ميوه ميدهد و ميماند آن درخت است براي اينكه باغبان به سراغش ميآيد مگر كنار هر درختي چندين علف هرز سبز نميشود آن ﴿والله أنبتكم من الارض نباتا﴾[15] حسابش روشن است فرمود ما اين علفهاي هرز را ميدان ميدهيم يك چند روزي بعد اينها را وجين ميكنيم آنكه شاداب ميماند ميوه ميدهد شجره طوبا همان انبيا و اوليا و پيروانشان هستند فرمود ﴿فهل ينتظرون الا مثل ايام الذين خلوا من قبلهم﴾ وقايع مثل [اينكه] ميگويند ايام عرب ايام عجم ايام كذا ايام كذا يعني تاريخ اينها، اينها منتظرند كه آن تاريخ بيايد ما هم البته منتظريم يعني رهبران الاهي هم منتظرند منتها منتظرند كه آن رخداد الاهي پديد بيايد تا معلوم بشود كه ﴿ليميز الله الخبيث من الطيب و يجعل الخبيث بعضه علي بعض فيركمه جميعاً فيجعله في جهنم﴾[16] هم انبيا (عليهم الصلاة و عليهم السلام) منتظرند هم توده مردم اينها منتظر وعدهاند آنها منتظر وعيد ﴿قل تننظروا اني معكم من المنتظرين﴾ ما آن كار را بكنيم ﴿ثم ننجي رسلنا والذين آمنوا﴾ در آن حوادث نهايي كه پديد ميآيد انبيا و مؤمنان را نجات ميدهيم درباره نُنَجي و نُنْج دو قرائت شده است ﴿كذلك حقا علينا نُنْج المؤمنين﴾ اين ياء در رسم الخط قرآني حذف شده است ما مؤمنين را حفظ ميكنيم اين جزء فلسفه تاريخ ماست به اصطلاح، فرمود ما اين را مربوط به گذشته نيست اصل كلي اين است كه ما اينها را آزاد ميگذاريم تا جبري نباشد يك، زمامشان به دست ماست تا تفويضي توهّم نشود دو، ميدانداري موقّت را به عهده اينها ميگذاريم تا اينها را بيازماييم ﴿ليميز الله الخبيث من الطيب﴾ سه، بعد ﴿ثم نُنَجي رسلنا والذين آمنوا﴾ چهار، و اين اصل كلي در تمام تاريخ است و جزء سنت ماست ﴿كذلك نُنْج المؤمنين﴾ اينطور نيست مربوط به گذشته باشد كه، بعد هم فرمود اين را ما بر خودمان لازم كرديم ﴿حقا علينا نصر المؤمنين﴾[17] كمك كردن مردان با ايمان اين حقّي است كه خود خدا بر خودش لازم كرده است يعني اسمي از اسماي حسناي الاهي بر اسمي ديگر حاكم شده است نه بر مقام ذات نظير ﴿كتب ربكم علي نفسه الرحمة﴾[18] است كه ﴿كتب ربكم علي نفسه الرحمة﴾ ناظر به آن است كه بخشي از اسماي حسناي الاهي جنبه اعظميت دارند بر بخشهاي ديگر حاكماند انسان وقتي در سراسر جهان نگاه بكند سراسر جهان را آيات الاهي پر كرده و آن ذي الآيه را هم نشان ميدهد اينطور نيست كه سراسر جهان وجود باشد پس ماعدا چيست پس چه چيزي فقير است سراسر جهان يك آيه است و يك ذي الآيهاي كه متطوّر در اين آيات است آن ذي الآيه وجه خداست و اين آيات الاهي به استناد آن وجهِ خدا آن وجه را نشان ميدهند و آيه آن وجهاند البته حالا وقتي كسي نظريهپرداز شد گاهي در معرفت نفس كار ميكند گاهي در جهانبيني بيروني كار ميكند و گاهي بالاتر از اين دو ميانديشد ﴿و في الارض آيات للموقنين٭ و في انفسكم أفلا تبصرون﴾[19] تا برسد به ﴿اَوَلَمْ يكف بربك انه علي كل شيء شهيد﴾[20] ﴿سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق اولم يكف﴾[21] بالأخره ﴿وَ في الارض آيات للموقنين﴾[22] يك گروه، ﴿و في انفسكم﴾[23] دو گروه، جمع هر دو بشود جمع كاملي است برتر از همه ﴿اولم يكف بربك انه علي كل شيء شهيد﴾[24] است بالأخره نظريهپردازي و از آيه به ذيالايه پي بردن يك فضيلتي است براي صاحب نظر نقل هم همين را تاييد ميكند در بخشي از موارد كه نقل صبغه تعليم دارد مبادي برهان ياد آدم ميدهد بخش ديگر كه عقل انسان به آنجا نميرسد اين پيام نو و جديد دارد اما آن آيه تطهير و امثال ذلك ان شاءالله بحث خاص خودش را دارد ميآيد اين كه گفته شد خداي سبحان دو طهارت دارد يك رجس نه يعني رجسي كه در عرض هم هستند كماند نه خير آن رجس ممكن است دهها رجس باشد هر گناهي رجس است چه اينكه در سوره مباركه توبه هم خوانديم ﴿فزادتهم رجسا الي رجسهم﴾[25] اينكه گفته شد خدا يك رجس دارد و دو طهارت يعني رجس ابتدايي ندارد تمام رجسها كيفري است اما هدايت خدا دو قسم است هم هدايت ابتدايي دارد آن هم رايگان بدئاً هدايت ميكند چون فضل است و رحمت است و لطف اگر كسي هدايت الاهي را ارج نهاد به دستور ذات اقدس الاه عمل كرد هدايت پاداشي هم به او ميدهد اينكه گرايش اينكه ميل اينكه كشش دارد بعضي ميبينيد به آساني نماز شب ميخوانند به آساني از پيشنهاد حرام صرفنظر ميكنند خيلي برايشان آسان است بعضي ميبينيد مثل اينكه تمام دست و بالشان بسته است فرمود ﴿فأمّا من اعطي واتقي ٭ و صدق بالحسني ٭ فسنيسّره لليسري﴾[26] اگر كسي چند قدم بيايد ما پاداشي كه به او ميدهيم اين است كه اين به خوبي و به آساني از بدي و زشتي و گناه صرفنظر ميكند اگر هم يك وقتي به او بد كردند او مردانه و رادمردانه صرفنظر ميكند اينطور نيست كه حالا براي او سخت باشد اهل كينه و اهل عداوت و اينها باشد اينطور نيست هدايت خدا طهارت خدا هم بدئي است هم پاداشي اما رجس خدا فقط و فقط كيفري است هيچ رجس ابتدايي ندارد ابتدا كسي را آلوده كند ابتدا كسي را در سختي بيندازد ابتدا جلوي خير را بگيرد ابتدا كشش و گرايش را در انسان بگيرد اينطور نيست چندين بار لطف و وفا و صفا اعمال ميكند اگر ديد اين كسي است كه ﴿نبذ ... كتاب الله وراء ظهورهم﴾[27] اين را به حال خودش ميگذارد وقتي به حال خودش گذاشت اين عالماً عامداً به آساني معصيت ميكند ﴿وَ اما من بخل واستغني ٭ وَ كذب بالحسني ٭ فسنيسّره للعسري﴾[28] اين به آساني آن وقت گناه ميكند پس رجس فقط و فقط كيفري است هرگز ابتدائاً خدا كسي را آلوده نميكند اما هدايت هم ابتدايي است و هم پاداشي اينكه فرمود ﴿قل انتظروا انا منتظرون﴾[29] ناظر به همين است كه يك اصل كلي است و فراموش شدني هم نيست و اصل انتظار مشترك است بين هر دو گروه يعني هم انبيا و اوليا و هم تبهكاران آنگاه آن مشيت تكويني و تشريعياش مشخص شد آيات الاهي هم مشخص شد و اين نُذُر همراه آن آيات است چنان كه تبشير هم همراه آن آيات است اينها كه فرمود ﴿فهل ينتظرون﴾ يعني حتماً منتظر باشيد اين يك تهديد ضمني است براي تبهكاران و يك وعده ضمني است براي انبيا و اوليا ﴿فانتظروا اني معكم من المنتظرين﴾ چطور اين تهديد ضمني است تهديد ضمني است كه نه در حد شايد بلكه در حد بايد براي اينكه فرمود ﴿كذلك حقا علينا﴾ خب ذات اقدس الاه چيزي را براي خودش در مقام بعضي از اسما الزام آور كرده است تثبيت كرده است اين وعدهٴ مؤمنان را بخواهد انجاز كند وعيد كافران هم عمل ميشود ممكن است از وعيد بگذرد بر خودش حسب نكرده كه حتماً تبهكار را كيفر بدهد تهديد كرده است و خلف وعيد هم مخالف حكمت نيست كه حالا يك وقتي وعيد كرد و تهديد كرد و عمل نفرمود خلاف حكمت باشد اما خلفِ وعده مخالف حكمت است هرگز نميكند اين برهان عقلي دليل نقلي آن هم اين است كه فرمود ﴿لايخلف الله الميعاد﴾[30] و مانند آن اينجا هم به صورت ﴿كذلك حقا علينا﴾ است خب اگر حقاً علينا است بخواهد وعدهٴ نسبت به مؤمنان را انجاز كند و آنها را نجات بدهد چاره جز اين نيست كه وعيد هم عمل بشود.
«والحمد لله رب العالمين»