درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

82/07/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره یونس/آیه 98

 

﴿فَلَوْلاَ كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الخِزْيِ فِي الحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَي حِينٍ﴾(۹۸)

 

قبلاً جريان فرعون را ذكر فرمود در حال رويت عذاب ايمان آورد گفت ﴿فلما حتي اذا ادركه الغرق قال آمنت﴾[1] پاسخ الاهي بود كه ﴿الآن و قد عصيت قبل﴾[2] يعني دير شده اين ايمان كافي نيست بعد در چند آيه بعد اين مطلب را به صورت اصل كلي ارائه فرمودند كه ﴿ان الذين حقت عليهم كلمت ربك لا يومنون ٭ ولو جاءتهم كل آية حتي يروا العذاب الأليم﴾[3] وقتي عذاب الاهي را ديدند ممكن است ايمان بياورند ولي كافي نيست جريان قوم يونس (سلام الله عليه) به اين صورت بيان شده است كه ﴿فلولا كانت قريه آمنت فنفعها ايمانها الا قوم يونس﴾ آنها كه اين استثنا را منقطع تلقي كردند گفتند قوم يونس هم وقتي عذاب خدا را ديدند و عذاب خدا آمد آنها ايمان آوردند بعد برطرف شد اين در حقيقت يك استثناي منقطع است ايمان وقتي نافع است كه انسان عذاب الاهي را نبيند براي هر قومي ايماني نافع است كه قبل از رويت عذاب خدا باشد تنها قومي كه بعد از ديدن عذاب خدا ايمانشان نافع بود قوم يونس است كه اين استثناء مي‌شود منقطع لكن دليلي بر انقطاع استثناء نيست اين استثنا مي‌تواند متصل باشد معناي آيه اين است كه چرا قريه‌ها قريه يعني اهل قريه وقتي مي‌گويند ايران امضا كرد يعني مردم ايران دولت و ملت ايران ايران نمي‌پذيرد يعني دولت و ملت نمي‌پذيرد ﴿فلو لا كانت قرية﴾ يعني اهل قريةٍ ﴿آمنت فنفعها ايمانها الا قوم يونس﴾ قريه‌هاي ديگر اين لولا كه تحضيضيه است در اين‌گونه از موارد معناي نفي مي‌دهد يعني قريه‌ها معمولا ايمان نمي‌آوردند آن ايمان نافع كه عذاب را برطرف كند مگر قوم يونس اين قوم يونس ايمان آوردند و عذاب نيامد جريان نوح اين‌طور بود كه ايمان نياوردند غرق شدند جريان آل فرعون اين‌طور بود كه ايمان نياوردند غرق شدند اما جريان قوم يونس اين‌طور بود كه وقتي مقدّمات عذاب و علايم عذاب ظاهر شد اينها فوراً ايمان آوردند با اخلاص و اثر كرد اينها به موقع ايمان آوردند و عذاب برطرف شد آن اقوام ديگر به موقع ايمان نياوردند و عذاب برطرف نشد لذا در جريان نوح قومشان ﴿أغرقوا فادخلوا نارا﴾[4] در جريان آل فرعون هم همين‌طور بنابراين اين استثنا مي‌شود متصل يعني قريه‌ها به موقع ايمان نياوردند تا عذابشان برطرف بشود مگر قريه قوم يونس ﴿فلولٰا كانت قريةٌ آمنت فنفعها ايمانها﴾ اين لولا تحضيض است ترغيب است البته گاهي توبيخ و نفي را هم به همراه دارد نظير آنچه كه در آيه 116 سوره مباركه هود آمده است كه فرمود ﴿فلولا كان من القرون من قبلكم أُولو بقيةٍ ينهون عن الفساد في الارض الا قليلا ممن أنجينا منهم﴾[5] اين فلولا تخضيض است نفي را هم به همراه دارد يعني چرا مردم اعصار گذشته آن ﴿اولو بقية﴾‌شان جلوي فساد را نگرفتند اين ﴿اولو بقية﴾ كنايه از عالمان دين است كساني كه به اصطلاح چهره ماندگارند مي‌مانند باقي‌اند از آنها به عنوان ﴿اُولو بقية﴾ ياد مي‌كنند در بيان نوراني حضرت أميرالمؤمنين كه فرمود: «العلماء باقون ما بقي الدهر»[6] علما در حقيقت ﴿اولو بقية﴾‌اند يعني صاحبان بقايند مثل اينكه مي‌گويند اولوا الالباب، اولوا الأبصار، اينها ﴿اولو بقية﴾‌اند ﴿اولو بقية﴾در حقيقت شاگردان وجود مبارك بقيةالله هستند آنكه مي‌ماند و خدا او را نگه مي‌دارد وجود مبارك ولي عصر است عالمان دين ﴿اولو بقية﴾هستند آن عالمان عادل با عمل كه ﴿ينهون عن الفساد في الارض﴾[7] اينها ﴿اولو بقية﴾ هستند درباره برخي از عالمان دين آن‌طوري كه در نهج البلاغه آمده است فرمود

«ذلك ميت الاحياء»[8] اينها نمرده مرده‌اند يك جنازه عمودي هستند لباس عالم را دارند اما خوب كاسب هستند «ذلك ميت الاحياء»[9] همين وجود مبارك حضرت أمير (سلام الله عليه) كه از علما به عنوان «العلماء باقون ما بقي الدهر»[10] ياد كرده است «هلك خزان الاموال و هم احياء»[11] اما «العلما باقون ما بقي الدهر اعيانهم مفقوده و امثالهم في القلوب موجودة»[12] همين حضرت درباره عالمان بي عمل فرمود «ذلك ميت الاحياء»[13] خوب پس آن عالم عادلي كه در صدد نهي از منكر و امر به معروف و برداشتن فساد از روي زمين است او ﴿أُولو بقية﴾[14] است چون الالباب است ﴿اولى الابصار﴾[15] است ﴿اولى الايدي والابصار﴾[16] است خداي سبحان وقتي مي‌خواهد از آل ابراهيم (سلام الله عليه) به عظمت ياد كند ابراهيم و آل ابراهيم فرمود اينها انبيايي بودند انسانهايي بودند كه دست داشتند چشم داشتند﴿اولى الايدي والابصار﴾[17] بالاخره آنكه تبر مي‌گيرد و بت مي‌شكند او دست دارد او كه دست به قلم مي‌برد چهار تا كتاب نافع مي‌نويسد او دست دارد كسي كه نه از دست او آثار قلمي و نه تبري ساخته است او دستي ندارد فرمود ﴿اولى الايدي والابصار﴾[18] اينها داراي دست‌اند اينها داراي چشم هستند چيزهايي كه مي‌بينند درباره حضرت ابراهيم فرمود اينها را عرض مي‌كنيم براي اينكه ماه مبارك رمضان در پيش است ماه اين حرفها است ماه يافتن اين چيزهاست اگر كسي بعد از ماه مبارك رمضان مثل قبل از ماه مبارك رمضان همين‌طور بود بداند بهره‌اي از ضيافت خدا نبرد اما بعد از ماه مبارك وقتي ببيند كه نه دستي پيدا كرده است چشمي پيدا كرده است خوشحال باشد به خودش تبريك بگويد حمد بكند كه بالأخره رفته به ميهماني خدا اين ميهماني هم يك أمر عظيمي است كه «دعيتم فيه الي ضيافة الله»[19] ميزبان مستقيما خداست و سفره قرآن پهن كرده سفره عترت پهن كرده معارف پهن كرده است درباره وجود مبارك حضرت ابراهيم فرمود ﴿و كذلك نري ابراهيم ملكوت السموات والارض﴾ بعد در سوره اعراف فرمود ﴿اولم ينظروا في ملكوت السمٰوات والارض﴾[20] ما به حضرت ابراهيم (سلام الله عليه) ملكوت آسمانها و زمين را نشان داديم او اهل رويت است شما اهل نظر باشيد شايد اين نظر شما به رويت برسد او اهل ديدن است شما هم اهل نگاهيد نگاه بكنيد بلكه ببينيد اگر كسي اهل نگاه نبود اهل رويت هم نيست بالأخره حيف است كه ما ﴿اولو بقية﴾ نباشيم خيلي خودمان را كوچك هم تلقي نكنيم گرچه كوچكيم ولي بالأخره خدا خداي ماست و ما هم بنده او هستيم ديگر تعارف كه نيست ما را هم دعوت كرده فرمود چشم بخواهيد گوش بخواهيد بيا من به تو بدهم ما را دعوت كرده است كه اين چيزها را باز بكند براي ما چشممان را باز بكند گوشمان را باز بكند دستمان را باز بكند خوب اين همه علما و بزرگان كه در حوزه‌ها بودند مثل ما بودند اول طلبه عادي بودند بعد ﴿ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء﴾[21] يك برقي جهيد بالاخره اينها به جايي رسيدند يا در فقه و اصول به جايي رسيدند يا در حكمت و كلام به جايي رسيدند يا در تفسير و دراية الرجال به جايي رسيدند بالأخره هر كسي يك فيضي برد و قسمت مهم اين فيض‌ها هم در ماه مبارك رمضان است اولين بار شيخنا الاستاد مرحوم آيت الله حاج شيخ محمد تقي آملي (رضوان الله عليه) فرمود بعد هم ما مراجعه كرديم ديديم همين‌طور است ايشان فرمود شما آخر جواهر را نگاه بكنيد مرحوم صاحب جواهر مي‌گويد اين در شب بيست و سوم ماه مبارك رمضان تمام شده است تقدير الاهي اين بود كه در اين شب اين كتاب به پايان برسد خوب بالأخره ليله قدر است ماه مبارك رمضان است معارف الاهي است علوم است درسي هم كه در ماه مبارك رمضان مي‌دهيم هم براي توده مردم باشد به نام موعظه هم براي خواص باشد به نام دعوت حكمت حالا هر جا هستيد هر جا تشريف برديد دانشجويي هستند فضلايي هستند بتوانيد براي آنها يك جلسه خصوصي و علمي داشته باشيد كه هم ﴿ادع الي سبيل ربك بالحكمة﴾[22] بشود هم ﴿و بالموعظة الحسنة﴾[23] بشود بالاخره درست است كه ما كوچكيم ولي او بالأخره ما را خطاب كرده مخاطب كرده دعوت كرده اگر دعوت كرده اگر ما را مخاطب قرار داده اگر به ما گفت بيا خوب ما چرا نرويم وقتي خودش دعوت كرده انبياي ما هم همينطور‌اند ائمه ما هم همينطور‌اند فاصله گرفتن دليلي ندارد بالأخره آنها امام ما هستند ما هم امت آنها هستيم ديگر اين‌طور نيست كه از آنها جدا باشيم بيگانه باشيم كه بالأخره آنها را به عنوان امام قبول كرديم و انشاءالله آنها هم ما را به عنوان امت قبول كردند خوب دليلي ندارد كه ما نامحرم باشيم خودشان هم به ما گفتند بخواهيد و ما هم ديديم خيلي‌ها رفتند و گرفتند بالأخره وقتي شما اين كتابها را سر مي‌زنيد محصول همين طلبه‌هاي سابق است ديگر اينها مي‌شوند ﴿اولوا بقيه﴾ كسي مي‌شود ﴿اولوا بقيه﴾ كه بتواند سرباز بقيةالله باشد خوب فرض ندارد كه يك انساني كه در شرف فناست او سرباز بقيةالله باشد سرباز بقيه الله ﴿اولوا بقيه﴾ است يعني كسي اطمينان داشته باشد ماندگار است بالاخره جسم چه زود و چه دير ﴿انك ميت و انهم ميتون﴾[24] مگر ما چند سال مي‌خواهيم بمانيم عمده كه اين نيست كه بالأخره «و أمثالهم في القلوب موجودة»[25] اگر كسي آثار علمي داشته باشد مي‌ماند ديگر اين‌طور نيست باز هم ايشان مي‌فرمودند اين ماء معين كه يكي از القاب نوراني حضرت حجت (سلام الله عليه) است به علم هم مي‌گويند ماء معين به عالم هم مي‌گويند ماء معين ماء معين يك آبي است كه «تناله الايدي تراه العيون و تناله الايدي ودلاء» آن آبي كه چشم او را مي‌بيند دلو و دست به او دسترسي دارد اين را مي‌گويند ماء معين يعني جاري خوب علمي كه استاد گفته شاگرد شنيده اين كه نمي‌ماند كه اين شاگرد هم براي ديگري مي‌گويد براي كتاب ديگري مي‌نويسد يك علم جاري است يك نهر جاري است بالأخره اين مي‌شود ماء معين اگر علم ماء معين است عالم هم ماء معين است بالأخره علم كه نابود نمي‌شود سعي مي‌كند به ديگران حيات بدهد مي‌شود جزو ﴿اولوا بقيه﴾ فرمود چرا ﴿اولوا بقيه﴾ جلو فساد را نگرفتند در حقيقت علما چون ﴿اولوا بقيه﴾ هستند بايد جلوي فساد را بگيرند آيه 116 سوره مباركه هود اين است ﴿فلولا كان من القرون من قبلكم اولوا بقيةٍ ينهون عن الفساد﴾[26] خوب چرا علما جلوي فساد را نگرفتند؟ و مستحضريد مهمترين راه براي جلوگيري از فساد طهارت خود ماست پنج درصد ده درصد گفتن اثر دارد آن نود درصدش مال آن سيره و سنت خود ماست ما مي‌خواهيم گوش مردم را پر كنيم يا هوش مردم را گوش مردم را با سخنراني‌ها مي‌شود پر كرد ولي نتيجه‌اش پنج درصد است هوش مردم را بخواهيم ذخيره كنيم مردم باهوش عمل مي‌طلبد چه بدانند چه ندانند خود هوش هوش است ديگر هوش كه حرف نمي‌خواهد سخنراني نمي‌خواهد درس و بحث نمي‌خواهد كه آن سنت و سيرت صالح مي‌طلبد فرمود چرا ﴿اولوا بقيه﴾ جلوي فساد را نگرفتند يعني آنهايي كه مي‌خواهند بمانند نه آنها كه مي‌خواهند بروند پس علما دو قسمند از همين آيات آن بيان نوراني حضرت امير استنباط شده است كه حضرت اين دو تعبير را درباره دو گروه از عالمان ذكر كرده يكي عالمان با عمل هستند كه فرمود ﴿العلماء باقون ما بقي الدهر أعيانهم مفقودة و امثالهم في القلوب موجودة»[27] اين يكي از كلمات قصار حضرت است يكي هم در اثناي خطبه و آن فرمودند يك عده عالمان بي عمل هستند كه «ذلك ميت الاحياء»[28] اين نمرده مرده است ديگران يك بقاي نسبي دارند او اين را هم ندارد خوب غرض آن است كه اين لولا تهزيزي است كه گاهي نفي را به همراه دارد در اين آيه محل بحث فرمود ﴿فلولا كانت قرية آمنت فنفعها ايمانها﴾ چرا اين قريه‌ها موقعي كه انبيا اينها را راهنمايي كردند يك ايمان سودآوري نياوردند كه ايمان به حال آنها نافع باشد آنها ايمان نياوردند جريان قوم نوح كه گذشت جريان آل فرعون كه گذشت الا قوم يونس اينها به موقع ايمان آوردند ايمان نافع ما هم رفع عذاب كرديم ﴿لما آمنوا كشفنا عنهم عذاب الخزي﴾ به موقع ايمان آوردند البته گاهي به مجرد گفتن يك پيغمبري اينها ايمان مي‌آورند گاهي با ظهور برخي از علايم عذاب قوم يونس با ظهور برخي از علايم عذاب ايمان آوردند نه آمدن عذاب ايمانشان نافع بود ﴿لما آمنوا كشفنا عنهم عذاب الخزي في الحياةِ الدنيا﴾ اين عذابي كه مي‌خواستيم در دنيا بيايد نيامده اين معنايش اين نيست كه عذاب قيامت مي‌آيد كه برخي از اهل تفسير پنداشتند آن طور نيست عذاب دنيا نيامده اين در مقام تهديد هم نيست كه مفهوم داشته باشد آن عذابي كه بنا بود بيايد نيامده ﴿و متعناهم الى حين﴾ ولي آنهايي كه عذاب الاهي آمد و عذاب الاهي را ديدند آن‌گاه ديگر ايمانشان نافع نيست اين اصل كلي است بدون استثنا در پايان سوره مباركه غافر ياد شده است سوره غافر آيه 83 و 84 اين است فرمود ﴿فلما جاءتهم رسلهم بالبينات فرحوا بما عندهم من العلم﴾[29] انبيا كه آمدند اينها به دانشهاي بشري اكتفا كردند كه ما فلان چيز بلديم فلان چيز را مي‌دانيم اينها انبيا فرمودند اينها يك گوشه‌اي از مشكلات شما را حل مي‌كند اما نه شما مي‌دانيد از كجا آمديد نه مي‌دانيد به كجا مي‌رويد يك مسافري كه آغاز و انجامش را نداند راهنما مي‌خواهد شما بالاخره بلديد كه چگونه آسمان برويد چگونه زمين برويد از عمق دريا تا اوج سپهر را مي‌توانيد طي كنيد بسيار خوب اين تازه يك وجب است يعني شما اگر عمق درياها را تا مريخ و بالاتر از مريخ را بخواهيد گز و پيمان كنيد به خودتان يك وجب است نسبت به كل جهاني كه در پيش داريد قبلا كجا بوديد مي‌گوييد لست ادري بعد كجا مي‌رويد مي‌گوييد لست ادري خوب يك مسافري كه نه از اولش خبر دارد نه از آخرش خبر دارد اين وسطها يك وجب را بلد است اين بايد بالأخره گوش به حرف راهنما بدهد چرا ﴿فرحوا بما عندهم من العلم﴾[30] مي‌شود شما گوشه‌اي از آنچه را كه مي‌بينيد در عالم رويا داريد اين روايت بارها خوانده شد مرحوم كليني (رضوان الله عليه) اين دو تا حديث را در كتاب شريف كافي جلد هشتم روضه كافي نقل مي‌كند كه انبيا (عليهم السلام) به بشرهاي اولي هر چه مي‌گفتند اينها قبول نمي‌كردند بعد به انبيايشان مي‌گفتند حالا ما اگر قبول بكنيم چه مي‌شود اگر قبول نكنيم چه مي‌شود گفتند حالا اگر قبول كرديد آثار رحمت بعد الموت دارد اگر نكرديد آثار عذاب بعد از مرگ دارد اينها انكارشان بيشتر شد گفتند وقتي كه انسان مرد تمام مي‌شود مي‌رود در زير خاك و مي‌پوسد بعد خداي سبحان رويا را بهره بشرهاي اوليه كرده است اينها مي‌خوابيدند ولي خواب نمي‌ديدند چيزها را در عالم رويا مشاهده مي‌كردند بعد مي‌آمدند به انبيايشان مي‌گفتند اينها چيست كه ما در عالم خواب مي‌بينيم آنها مي‌فرمودند اينها نمونه آن چيزهايي است كه ما مي‌گوييم شما دلتان نخواهد كه اينها كه در قبرستان هستند زنده شوند پدرهايتان از قبرستان زنده بشوند اين كه رفت رفت كل اين جهان تبديل مي‌شود به جهان ديگر ﴿يوم تبدل الارض بغير الارض والسمٰوات﴾[31] يعني «تبدل السموات غير السمٰوات تبدل الارض غير الارض» كل اين منظومه شمسي و نظام كيهاني عوض مي‌شود و جاي ديگر آن جاي ديگر كجاست نمونه‌اش همين است كه در عالم رويا مي‌بينيم شما در عالم رويا مي‌بينيد پروازها كرديد اما اين در يك اقليمي جا ندارد نه در شرق عالم است نه در غرب عالم در باطن عالم است فرمود اين از نمونه چيزهايي است كه ما به شما مي‌گوييم در بخش پاياني سوره مباركه غافر فرمود وقتي انبيا به اين آدمهاي روشن‌فكرتر سخن مي‌گفتند اينها به همين دانش بشريشان اكتفا مي‌كردند كه ما فلان چيز را بلديم خوب بله اين يك گوشه را ذات اقدس الاه به شما نشان داد كه گوشه‌اي از مشكلات شما حل بشود اين هم هديه الاهي است اما ﴿فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ماكانوا به يستهزءون ٭ فلما رأوا بأسنا﴾ وقتي عذاب الاهي آمد ﴿قالوا آمنا بالله وحده و كفرنا بما كنا به مشركين ٭ فلم يك ينفعهم ايمانهم﴾[32] اينجا ديگر به صورت اصل كلي ذكر كردند چه اينكه همين اصل كلي را در آيه 97 سوره مباركه يونس كه الان خوانديم آنجا فرمود ﴿ولو جاءتهم كل آية﴾[33] ايمان نمي‌آورند ﴿حتي يروا العذاب الاليم﴾[34] وقتي عذاب اليم را ديدند كه خوب ايمان نافع نيست جريان قوم يونس مي‌افتد قبل از ديدن عذاب اليم علايم عذاب را ممكن است ديده باشند اما خود عذاب و بعث قطعي الاهي نيامده بنابراين اين استثنا مي‌تواند متصل باشد چه اينكه ظاهر استثنا هم همين است اما جريان سحر و امثال ذلك كه سؤال شده اين چون بحثش گذشت تكرار او فعلاً ضرورتي ندارد مگر اين باز در آيات ديگر به خواست خدا جريان سحر و اينها بيايد اما آنچه كه صاحب فصوص و اينها ذكر كردند كه ايمان فرعون مقبول است اين چون در آن كتابها مبسوطاً بحث شد چون در همان رشته‌ها ايشان دارند بالأخره ايمانش مقبول است هم در تفسير دارند آن پاسخش آنجا ارائه شده است خوب ﴿فلولا كانت قرية آمنت فنفعها ايمانها الا قوم يونس لما آمنوا كشفنا عنهم عذاب الخزي﴾ مطلبي كه مربوط به شك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است پيغمبر مسبوق به جهل بود در عالم طبيعت يعني از اين طرف كه بالأخره به طرف بالا صعود مي‌كند هر لحظه عرض مي‌كند ﴿رب زدني علما﴾[35] ذات اقدس الاه علمش را اضافه مي‌كند بعد خدا هم فرمود اين چيزهايي كه ما به شما آموختيم ﴿ما كنت تعلموهآن ما كنت تدري ما الكتاب و لا الايمان﴾[36] خوب قبل از وحي الاهي كه از اخبار غيب باخبر نبود اين از ايمان باخبر نبود همه اينها به تعليم الاهي است اما در هيچ مرحله شك وجود ندارد آنچه كه محل بحث است اين است كه يك مطلبي را خدا به او فرموده چه مربوط به قصص انبيا چه مربوط به معارف ديگر بعد فرمود اگر در اين زمينه شك داري يك بحث در اين است كه آيا وجود مبارك پيغمبر در عالم طبيعت به اصطلاح در قوس صعود يعني از اين طرف كه دارد مي‌رود بالا مدام مي‌گويد ﴿رب زدني علما﴾[37] ﴿رب زدني علما﴾ از آن جهت كه خدا به او مي‌فرمايد ﴿الم يجدك يتيما فاوي ٭ و وجدك ضالّاً فهدي﴾ ﴿الم يجدك كذا و كذا﴾ در اين طرف خوب يكي پس از ديگري كمالات را خدا به او داده است در اين مقطع خدا فرمود ﴿ما كنت تدري ما الكتاب و لا الايمان﴾[38] ﴿و لا تخطه بيمينك﴾[39] قبلاً اين چيزها را نمي‌دانستي ما به شما داديم چه اينكه در بخشهايي كه مربوط به قصص انبياست تك تك اين موارد را قرآن آدرس مي‌دهد بعد مي‌فرمايد تو آنجا نبودي آنجا نبودي ولي قصه از اين قبيل است ﴿و ما كنت ثاوياً في أهل مدين﴾ قصه از اين قيبل است ﴿و ما كنت بجانب الطور﴾[40] قصه از اين قبيل است ﴿ما كنت لديهم اذ يلقون اقلامهم ايهم يكفل مريم﴾[41] قصه از اين قبيل است ﴿و ما كنت بجانب الغربي﴾[42] قصه از اين قبيل است تك تك اين موارد را خداي سبحان به رسولش (صلّي الله عليه و آله و سلّم) آدرس مي‌دهد مي‌گويد در جريان طور نبودي در جريان مريم نبودي در جريان ابراهيم نبودي ولي قصه از اين قبيل است اينها درست است هيچ كدام از اينها هم با آيات محل بحث ارتباط ندارد آيه محل بحث اين است كه اين چيزهايي كه ما به تو گفتيم گوينده ماييم شنونده تو اگر شك داري از ديگران بپرس خود سباق و سياق و قراين منفصل يعني اين سه دليل مستقل كه هر كدام تام است اينها نشانه آن است كه شخص پيغمبر منظور نيست اما خوب چون گيرنده خطاب‌گوست مخاطب اصلي اوست اوست كه طرف گفتگوي خداست خدا با او سخن مي‌گويد تا ديگران بشنوند نظير آن سه تا آيه ديگري كه مثال زده شد مثل ﴿يا ايها النبي اتق الله و لاتطع الكافرين والمنافقين﴾[43] يا ﴿اما يبلغن عندك الكبر أحدهما او كلاهما﴾[44] با اينكه پيغمبر در آن سن شريف پدر و مادرش قبلاً رحلت كرده بودند ولي خدا مي‌فرمايد اگر پدرت پير شد يا مادرت پير شد حق اينها را أداء بكن ديگر اينها را نبر در خانه سالمندان پذيرايي بكن احترام بكن بركت در همين است اين خود سباق يك، سياق دو، قراين منفصل سه، همه شاهد است كه منظور ﴿فان كنت في شك﴾[45] پيغمبر نيست پس مسبوق به جهل و عدم علم بودن عيب نيست خوب بالاخره پيغمبر كه بالذات عالم نيست ذات اقدس الاه فرمود كه تو نبودي تو آنجا نبودي تو آنجا نبودي ولي قصه از اين قبيل است اما يك چيزي را خدا به پيغمبر بفرمايد گوينده خدا باشد شنونده پيغمبر باشد آن وقت در همين زمينه پيغمبر شك كند معاذالله بعد خدا مي‌فرمايد اگر شك داري از ديگران بپرس اينجا يقيناً مراد شخص پيغمبر نيست حالا چون دارند اذان مي‌گويند اميدواريم كه در اين ماه مبارك رمضان يكديگر را فراموش نكنيم انشاءالله.

«والحمد لله رب العالمين»

 


[1] یونس/سوره10، آیه90.
[2] یونس/سوره10، آیه91.
[3] یونس/سوره10، آیه96- 97.
[4] نوح/سوره71، آیه25.
[5] هود/سوره11، آیه116.
[6] ـ نهج البلاغه، حكمت 147.
[7] هود/سوره11، آیه116.
[8] ـ نهج البلاغه، خبطهٴ 87.
[9] ـ نهج البلاغه، خبطهٴ 87.
[10] ـ نهج البلاغه، حكمت 147.
[11] ـ نهج البلاغه، حكمت 147.
[12] ـ نهج البلاغه، حكمت 147.
[13] ـ نهج البلاغه، خبطهٴ 87.
[14] هود/سوره11، آیه116.
[15] حشر/سوره59، آیه2.
[16] ص/سوره38، آیه45.
[17] ص/سوره38، آیه45.
[18] ص/سوره38، آیه45.
[19] ـ وسائل الشيعه، ج10، ص313.
[20] اعراف/سوره7، آیه185.
[21] مائده/سوره5، آیه54.
[22] نحل/سوره16، آیه125.
[23] نحل/سوره16، آیه125.
[24] زمر/سوره39، آیه30.
[25] ـ نهج البلاغه، حكمت 147.
[26] هود/سوره11، آیه116.
[27] ـ نهج البلاغه، حكمت 147.
[28] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 87.
[29] غافر/سوره40، آیه83.
[30] غافر/سوره40، آیه83.
[31] ابراهیم/سوره14، آیه48.
[32] غافر/سوره40، آیه84-85.
[33] یونس/سوره10، آیه97.
[34] یونس/سوره10، آیه97.
[35] طه/سوره20، آیه114.
[36] شوری/سوره42، آیه52.
[37] طه/سوره20، آیه114.
[38] شوری/سوره42، آیه52.
[39] عنکبوت/سوره29، آیه48.
[40] قصص/سوره28، آیه45.
[41] آل عمران/سوره3، آیه44.
[42] قصص/سوره28، آیه44.
[43] احزاب/سوره33، آیه1.
[44] اسراء/سوره17، آیه23.
[45] یونس/سوره10، آیه94.