درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

82/07/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره یونس/آیه 90 الی 93

 

﴿وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ البَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْياً وَعَدْواً حَتَّي إِذَا أَدْرَكَهُ الغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ المُسْلِمِينَ﴾(۹۰)﴿الآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ المُفْسِدِينَ﴾(۹۱)﴿فَاليَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَإِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ﴾(۹۲)﴿وَلَقَدْ بَوَّأْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّي جَاءَهُمُ العِلْمُ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ القِيَامَةِ فِيَما كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ﴾(۹۳)

 

در جريان نجات بني اسرائيل و غرق فرعون كه هر دو بر اساس معجزه موساي كليم و آيه الاهي بود به اين قسمت رسيديم كه اگر مرگ كسي قطعي شد يعني كسي قطع پيدا كرد به مردن توبه در آن حال مقبول نيست زيرا در آن حال ايمان اضطراري است نه اختياري ايمان اختياري معيار تكليف است نه اضطراري و منظور اين نيست كه ﴿حتي اذا ادركه الغرق﴾ يعني اين مرد و وارد عالم برزخ شد چون اگر وارد عالم برزخ بشود آنجا جا براي تكليف نيست اصلاً جا براي اينكه كسي توبه بكند و ايمان بياورد و خدا بفرمايد ايمان تو محفوظ نيست جا براي چنين كارهايي نيست پس منظور قطع به موت است كه حالت اختيار از انسان گرفته مي‌شود و مي‌شود اضطرار مطلب ديگر آن است كه در آن حال گرچه فرعون گفت من ايمان آوردم با آن سه تعبير ياد شده لكن معلوم نيست راست گفته باشد و از سنخ ﴿فاذا ركبوا في الفلك دعوا الله مخلصين له الدين﴾[1] باشد چون بعضي‌ها هستند كه در حال خطر واقعاً توبه مي‌كنند لكن برخي‌ها هستند در اثر رسوب جاهليت ﴿و جحدوا بها واستيقنتها انفسهم﴾[2] در حال خطر گرچه مي‌گويند ما ايمان آورديم ولي اين را به زبان قال مي‌گويند نه زبان حال و استعداد اينها در جهنم هم كه بروند خب خطر جهنم خيلي بدتر از خطر غرق است در جهنم هم كه بروند آن آيات الاهي را ببينند باز در اثر اينكه ملكات رذيله رسوب كرده ايمانشان به زبان حال نيست به زبان قال است آنجا مي‌گويند ما ايمان آورديم بعد خداي سبحان مي‌فرمايد به آنها بگوييد ﴿و لو ردوا لعاد لما نُهوا عنه﴾[3] آنها اگر نجات پيدا كنند برگردند بروند دنيا بر فرض محال اين خواسته‌شان عملي بشود باز دست از گناه برنمي‌دارند بنابراين نمي‌شود گفت كه چون فرعون در آن حال خطر قرار گرفت خداي سبحان را ملاقات كرد و حق براي او روشن شد ممكن است كه خداي سبحان در جوابش فرموده باشد ﴿الان و قد عصيت قبل﴾ كه اين گفتگو بين فرعون و خداي سبحان باشد اين را نمي‌شود كشف كرد البته محال نيست ولي اثبات مي‌خواهد لذا نمي‌شود گفت گوينده اين ﴿الان و قد عصيت قبل﴾ خداي سبحان است دليلي بر خلاف نيست ولي اثباتش آسان نيست شايد به وسيله يكي از ملائكه اين كار صورت گرفته باشد پس منظور از ﴿ادركه الغرق﴾ يعني قطع به مردن است نه حالت برزخ در آستانه برزخ و ورود به برزخ است نه بعد از ورود مطلب ديگر آن است كه اينكه ذات اقدس اله فرمود ﴿الان و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين﴾ اين ﴿و كنت من المفسدين﴾ نشانه آن ملكه است كه معلوم مي‌شود اين رسومات نمي‌گذارد ايمان بياورد سؤالي مربوط به بحثهاي گذشته است بحثهاي گذشته سؤالاتش را مربوط به همان وقت باشد بعد از گذشت آن بحثها ديگر تكرارش راه ندارد آن سؤال يكي‌اش اين است كه اين طلق به معني خوردن نيست به معني به سرعت گرفتن است حالا كسي سريعاً فرو مي‌برد چيزي را بلع مي‌كند آن را هم مي‌گويند تلقف، تلقف يعني به سرعت گرفت حالا خورد يك معنا ابطال كرد يك مصداق فرو برد يك مصداق به معناي به سرعت گرفتن است استاد مرحوم علامه شعراني (رضوان الله عليه) ايشان هم در آن نثر طوبا كه مفردات قرآن را معنا كردند آنجا هم ايشان حالا با هر لطيفه خاصي كه بود اين معنا را ذكر كردند كه تلقف به معني مربوط به سرعت گرفتن است و به معني فرو بردن و بلعيدن و تنها همين ماده در قرآن كريم به كار رفت بعد آيه را معنا مي‌كنند كه سحر ساحران را فرو برد ديگر نفرمودند چوب را يا طناب را فرمود سحر را فرو برد ظاهر آيات اين بود كه بحثش گذشت پس تلقف به معني ابطال هم نيست به معني خوردن هم نيست به معني به سرعت گرفتن است البته لوازم به همراهش ابطال است خوردن است فرو بردن است و مانند آن اما اينكه فرمود ما بدن شما را نجات مي‌دهيم نفرمود ﴿فاليوم ننجيك بجسدك﴾ براي اينكه ظاهراً فرعون يك مقدار عظيم الجثه بود و كسي كه عظيم الجثه است مي‌گويند بادنٌ بَدينٌ و شترهاي عظيم الجثه را هم مي‌گويند بَدَنه ﴿والبدن جعلناها لكم من شعائر الله﴾[4] هم همين است بَدَنه آن شترهاي عظيم الجثه است نه شترهاي لاغر، بُدْن كه به معني شترهاست به آن شترهاي ثمان و چاق و عظيم الجثه مي‌گويند اگر گفتند فلان شخص بادِنٌ فلان شخص بَدينٌ يعني عظيم الجثه است پس اينكه قرآن كريم از فرعون تعبير به بَدَن كرد از جسد او تعبير به بدن كرده به جسم و جسد تعبير نكرده براي ارشاد به اينكه اين يك انسان عظيم الجثه بود و آيه بودنش هم گفتند با اين بود كه او خب سنگين بود و از طرفي هم مسلَّح بود و بدنش هم پر از سلاح و سنگين بود و اين سلاح آهنين و سنگين اقتضاي فرو رفتن در آب مي‌كند و اگر اينها در آب فرو نروند خب معلوم مي‌شود يك آيتي است و علامتي است تعبير به آيت كردن براي اينكه از هر نظر معجزه است چنين چيزي و غفلت همانطوري كه با عبرت سازگار است با آيت هم سازگار است در خيلي از آيات قرآن كريم غفلت با آيات الاهي يكجا ذكر شده است چه اينكه در همين سوره مباركه يونس آيه هفت كه قبلا بحث شد به اين صورت بود كه ﴿ان الذين لايرجون لقاءنا و رضوا بالحياة الدنيا واطمأنّوا بها والذين هم عن آياتنا غافلون﴾[5] پس اين‌چنين نيست كه غفلت هميشه ملازم با عبرت باشد كه مناسب غفلت اين بود كه خدا بفرمايد ما تو را عبرت قرار داديم بلكه آيت اينجا مناسب است براي اينكه معجزه‌اي است براي حضرت موسي و دين او عبرت اعم از آن است چون سراسر اين جهان عبرت است براي اينكه تحولاتي كه پيش مي‌آيد عمري كه پيش مي‌آيد و مي‌گذرد سلامتي كه به بيماري تبديل مي‌شود غنا و توانگري كه به تهي‌دستي تبديل مي‌شود اين تحولاتي كه در اشيا و اشخاص است همه عبرت است بنابراين اين يك عبرت خاصي است كه از آن به آيت ياد شده است چه اينكه در سوره مباركه يوسف هم جمع بين آيات و اعراض كه همان غفلت است شده آيه 105 سوره يوسف اين است كه ﴿و كأين من آية في السمٰوات والارض يمرون عليها و هم عنها معرضون﴾[6] اعراض كردن غفلت كردن يا تغافل كردن اينها با آيات هم هماهنگ است چه اينكه با عبرتها هم هماهنگ است اينجا چون مناسب‌تر بود آيت انتخاب شد نه عبرت فرمود ﴿فاليوم ننجيك ببدنك لتكون لمن خلفك آية﴾ جريان بدن هم براي آن است كه انسان يك بدني دارد و يك جاني شما در سوره مباركه الم سجده با سوره مباركه طه اين آيات را كنار هم مي‌گذاريد معلوم مي‌شود كه خداي سبحان گاهي درباره روح سخن مي‌گويد گاهي درباره جسم سخن مي‌گويد گاهي درباره مجموع روح و جسم سخن مي‌گويد در سوره الم سجده آيه ده و يازده كه قبلاً اين آيه خوانده شد به اين صورت بيان شده است كه مشركين كه منكر معاد بودند مي‌گفتند انسان كه مي‌ميرد در زمين گم مي‌شود چون انسان همين بدن است و اين بدن هم مي‌پوسد و ذراتش در زمين ناپديد مي‌شود ﴿أإذا ضللنا في الارض أإنا لفي خلق جديدا﴾[7] ذات اقدس الاه در جواب فرمود اينها لقاء الله را انكار دارند و هرگز در زمين گم نمي‌شوند اصلا به زمين نمي‌روند تمام حقيقتشان كه از يك نظر به روحشان برمي‌گردد متوفّاست و اينها توفّي دارند نه فوت و فرشتگان الاهي اينها را توفّي مي‌كنند مستوفا حقيقت اينها را قبض مي‌كند ﴿قل يتوفٰكم ملك الموت الذي وكل بكم ثم الي ربكم ترجعون﴾[8] شما كه در زمين نمي‌رويد اين بخش از آيات ناظر به روح انسان است درباره فرورفتن در زمين سوره مباركه طه آيه 55 ناظر به بخش بدني و جسمي انسان است كه فرمود ﴿منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تاره اخري﴾[9] بنابراين آنها كه مي‌گفتند ﴿أإذا ضللنا في الارض أإنا لفي خلق جديدا﴾[10] در همان سوره سجده مي‌فرمايد كه حقيقت شما كه دست فرشتگان است اصلاً زميني نيست در آيه 55 سوره مباركه طه مي‌فرمايد كه جسدتان در زمين است ولي گم نمي‌شود پيش شما گم مي‌شود ولي پيش كسي كه ﴿عالم الغيب والشهاده﴾[11] است كه گم شدن ندارد ﴿منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخري﴾[12]

سؤال: ... جواب: غرض آن است كه بسياري از بني اسرائيل كه از نزديك شاهد غرق بودند ديگر تشفي‌شان حاصل شده است آنها كه در صحنه حاضر نبودند بايد براي آنها گزارش مي‌دادند براي اينكه آنها هم ببينند ذات اقدس الاه اين جسد عظيم الجثه فرعون را دستور داد به يك ساحلي بيايد آنها ببينند و معجزه الاهي را قبول كنند وگرنه بسياري از بني اسرائيل كه حاضر در صحنه بودند خب ديدند براي ديگران كه نقل كردند آنها شايد باور نمي‌كردند خداي سبحان فرمود ﴿فاليوم ننجيك ببدنك لتكون لمن خلفك آيه﴾

سؤال: ... جواب: اين بدل بعضِ از كل است ديگر ﴿ننجيك ببدنك﴾ اين «ببدنك» بدل بعضِ از كل است نه تو را نجات مي‌دهيم

سؤال: ... جواب: بله غرض آن است كه انسان با بدن هست در همه عوالم. حرفي در اين نيست اما اين بدن فرعون كه روحش به عذاب الاهي رسيده است به دليل اينكه در آنجا فرمود ﴿النار يعرضون عليها غدوا و عشيا و يوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون اشد العذاب﴾[13] اين لاشه‌اش كه الان اينجا افتاده تا ديگران عبرت بگيرند آن هم كه در «حفرة من حفر النيران»[14] است كه تنها روح نيست با بدن است آنجا هم فرمود فرعون را ما ﴿النار يعرضون عليها غدوا و عشيا﴾[15] آن وقت يوم كه شد ب‌گوييم ﴿ادخلوا آل فرعون اشد العذاب﴾[16] الان كه در برزخ در «حفرة من حفر النيران»[17] هستند بدني دارند و روحي دارند روحش كه همان روح است و بدن همان بدن برزخي است اين بدن دنيايي كه يك لاشه بي روح است به عنوان بدل بعض از كل فرمود ﴿فاليوم ننجيك ببدنك﴾ نه «ننجيك» بلكه ﴿ننجيك ببدنك﴾ و آنچه كه در سوره مباركه طه است ناظر به بدن است كه فرمود ﴿منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخري﴾[18] آنچه كه در سوره الم سجده هست كه ﴿قل يتوفٰكم ملك الموت﴾[19] آنها گفتند ﴿أإذا ضللنا في الارض أإنا لفي خلق جديدا﴾[20] فرمود ﴿بل هم بلقاء ربهم كافرون﴾[21] ﴿قل يتوفٰكم ملك الموت الذي وكل بكم ثم الي ربكم ترجعون﴾[22] شما كه اصلا گم نمي‌شويد فوت نيست وفات است يعني تمام حقيقت شما را ملائكه مي‌گيرند اين ناظر به آن حقيقت روحي است مطلب ديگر اينكه ممكن است سؤال بشود اين گفتگويي كه بين فرعون و فرشته يا فرعون و ذات اقدس الاه بالاخره فرعون گفت ﴿آمنت﴾ كسي به او گفت ﴿الان و قد عصيت قبل﴾ اين گفتگو در حال غرق در حال مردن در حال قطع به عذاب چگونه از فرعون متمشّي مي‌شود؟ پاسخش اين است كه بالاخره هنوز كه نمرد ممكن است حالتي به او دست داده باشد و ديده باشد چون در آستانه احتضار است كساني را ديده باشد و حرفي زده باشد لكن قول در قرآن كريم اعم از قول به زبان قال و به زبان حال است شما در جريان حضرت يوسف مي‌بينيد با اينكه خدا مي‌فرمايد كه اين حرفي نزد و در دل نگه داشت مع‌ذلك از او به قول ياد مي‌كند آيه 77 به بعد سوره مباركه يوسف اين است كه وقتي برادران يوسف فهميدند كه آن سواء آن پيمانه در رحل برادرشان است به عرض يوسف (سلام الله عليه) رساندند ﴿قالوا انْ يسرق فقد سرق أخ له من قبل﴾[23] يعني اگر معاذالله اين شخص سرقت كرد برادر ديگر او هم قبلاً سرقت كرده بود برادر ديگر او يعني حضرت يوسف در اين صحنه هنوز حضرت يوسف را نشناخته بودند گفتند ﴿انْ يسرق فقد سرق أخ له من قبل﴾[24] اين صحنه را وجود مبارك يوسف سلام الله عليه از اينها شنيد و در دل پنهان كرد ﴿فأسرها يوسف في نفسه﴾[25] اين مطلب را به عنوان راز در دل خود سرّاً نگه داشت ﴿ولم يبدها لهم﴾[26] نگفت آن جريان خودش را نگفت جريان برادرش را نگفت، نگفت برادرش كه سرقت نكرد شما اينها را چاه انداختيد و مانند آن فرمود ﴿فأسرها يوسف في نفسه﴾[27] اين يك، ﴿ولم يبدها لهم﴾[28] اين ‌دو، با اينكه فرمود اين مطلب را سري در پيش خود نگه داشت با اينكه فرمود ابداع نكرد اظهار نكرد مع‌ذلك فرمود ﴿قال انتم شر مكانا﴾[29] فرمود مكانت شما منزلت شما بسيار بد است بالاخره آدم بدي هستيد از آن طرف فرمود اين راز را در دل نگه داشت از اين طرف فرمود چيزي به اينها نگفت از آن طرف مي‌فرمايد كه به اينها گفت معلوم مي‌شود گفت يعني في نفسه به لسان حال نه اينكه به لسان مقال اين معني قول است در اين آيه آيا فرعون هم به زبان قال گفت يا آن حالت اضطراري كه در او پيدا شد اين حرفها را زد حالت اضطراري دو گونه است يك وقتي حالت صادق است يك حالت كاذب حالت اضطراري صادق آن است كه با آن استعداد دروني هم همراه باشد اين همان است كه انسان اگر به زبان حال يك چيزي را بخواهد كه با زبان استعداد هماهنگ باشد يقيناً چنين دعايي مستجاب مي‌شود فرمود ﴿و آتاكم من كل ما سألتموه﴾[30] يعني هر چه از خدا خواستيد گرفتيد اين به صورت فعل ماضي است كه از محقَّق الوقوع با فعل ماضي تعبير مي‌شود ياد شده است فرمود هر چه از خدا خواستيد خدا به شما داد ﴿و آتاكم من كل ماسألتموه﴾[31] يعني اگر لسان حال كه با لسان استعداد همراه است چيزي را بخواهيد يقينا چنين دعايي مستجاب مي‌شود اما بعضي‌ها حالت اضطراري دارند اما استعداد اضطراري ندارند براي اينكه اگر اين اضطراب برطرف بشود ﴿و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه﴾[32] چنين سؤالي ولو حال هم باشد اما ممكن است مستجاب نشود چون با استعداد اولي همراه نيست فرعون ممكن است با زبان حال اين حرفها را زده اين گفتگوها را كرده ولي خب چون با لسان استعداد همراه نبود اگر هم برمي‌گشت باز ممكن بود ﴿و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه﴾[33] ممكن است توبه او مقبول نشود و ذات اقدس الاه پذيرش توبه در حال قطع به مرگ را كه تعهد نكرده است فرمود ﴿إنّما التوبه علي الله للذين يعملون السوء بجهالة سوء بجهاله﴾[34] مطلب ديگر آن است كه فرمود بسياري از مردم از آيات ما غافل‌اند در حالي كه ما اين آيات را براي مردم به صورت شفاف بيان كرديم و جايي براي غفلت نيست بعد از غرق فرعون و آگاه شدن مردم از وضع بني اسرائيل فرمود ما به وعده‌مان وفا كرديم بني اسرائيل را به جاي صدقي مسكن داديم ﴿ولقد بوانا بني اسرائيل﴾ تبوّأ يعني مسكن بگزيند ﴿تبوّؤا الدار والايمان﴾[35] يعني مسكن گزيدند مبوّأ يعني مسكن اگر همه لوازم محيط زيست مسكن هواي خوب آب خوب زمين خوب همه چيزش تأمين باشد به آن مي‌گويند مبوّأ صدق يك بيان نوراني از وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) است كه فرمود «لا تطيب السكني الا بالثلاث» [36] آدم مي‌خواهد شهري يا روستايي زندگي كند بالاخره بايد هواي مناسب آب مناسب زمين حاصلخيز داشته باشد «لا تطيب السكني الا بالثلاث الهواء الطيب والماء الغزير العذب و الارض الخوارة»[37] زمين زرخيز حاصل‌خيز براي كشاورزي داشته باشد آب فراوان داشته باشد هواي سالم داشته باشد خب اين چيزي كه محيط زيست دارد زمين مناسب دارد آب فراوان دارد اين را مي‌گويند مبوّأ صدق اگر هم وعده‌هاي الاهي قبلاً بود آن وعده‌ها هم كاملا ايفا شده است فرمود سرزمينشان اين بود ﴿و رزقناهم من الطيبات﴾ ما اينها را از طيبات فراوان روزيهاي فراواني برخوردار كرديم اينها مشكل دنيايي‌شان حل شد اينها كه مستضعف در زمين بودند الان تقريباً جزء ائمه في الارض شدند از اين به بعد به جاي حق شناسي شروع كردند با يكديگر اختلاف، اختلاف اگر در مسائل مالي باشد بالاخره در حقوق و اموال و امثال اينها باشد يك ترازويي هست كه با آن ترازو اختلافات برطرف مي‌شود اما اگر اختلاف در خود ترازو باشد يعني اختلاف در خود دين باشد آن‌گاه به آساني حل نمي‌شود اگر كسي در مسائل ديگر مشكلي داشته باشد و بيمار بشود با دارو درمان مي‌شود اما اگر اختلافش در خود دارو و تشخيص دارو و حل دارو و مصرف دارو و اينها باشد درمانش دشوار است اينها اختلافشان در خود دين بود دين آمده براي حل اختلاف كه ﴿كان الناس امة واحدة﴾[38] مشكل پيدا شد اختلاف كردند انبيا دين را آوردند تا مشكلات علمي و عملي مردم برطرف بشود اينها بعد از اينكه مسئله ديني براي اينها حل شد در خود دين و محورهاي اصيل علم اختلاف كردند در اينجا فرمود ﴿فما اختلفوا حتي جاءهم العلم﴾ اين ديگر راه حلي ندارد ﴿ان ربك يقضي بينهم يوم القيامه فيما كانوا فيه يختلفون﴾ اينها را ذات اقدس الاه در قيامت بالاخره داوري مي‌كند امروز اگر كسي اهل طهارت باشد بر اساس ﴿قد تبين الرشد من الغي﴾[39] تشخيص بسياري از قوانين الاهي آسان مي‌شود البته ممكن است برخي از شبهات بماند لكن در صحنه قيامت خود حق روشن مي‌شود اين يكي از بهترين ادله معاد است بالاخره اين مكتبهاي گوناگون هر كسي خود را حق مي‌داند و به جايي نرسيد كه همه مكتبها وضع خودشان را ارزيابي بكنند بفهمند حق با كيست و حق با كيست يك صحنه‌اي كه حق ظاهر مي‌شود بايد باشد وگرنه اختلاف دائمي خواهد بود در زمان ظهور حضرت ولي‌عصر (ارواحنا فداه) بعضي از اين مراتب حل مي‌شود

سؤال: ... جواب: بسيار خوب اينها ﴿و هم يحسبون انهم يحسنون صنعاً﴾[40] بنابراين يك صحنه‌اي بايد باشد كه حق مشخص بشود حق ظهور بكند كه ﴿يومئذ يوفيهم الله دينهم الحق﴾[41] آن‌گاه ديگر حق براي همه معلوم مي‌شود مطلب ديگر اينكه آيا جبرئيل (سلام الله عليه) اين حرف را زده اين روايت معتبر است يا نه در بحث روايات چون وقتي بايد بر قرآن كريم عرضه بشود و با اين آيات قرآن توزين بشود اول بايد محورهاي كلي قرآن مشخص بشود قرآن فرشتگان را معصوم معرفي كرده بعد هم در سوره مباركه انبيا فرمود اينها بدون اذن خداي سبحان سخن نمي‌گويند اين روايتي كه آمده [كه] جبرئيل مي‌گويد من هميشه از تفسير علي ابن ابراهيم است از وجود مبارك امام صادق عليه السلام كه جبرئيل هرگز خدمت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مشرف نمي‌شد مگر اينكه همواره محزون بود وقتي اين آيه نازل شد كه به فرعون گفته شد ﴿آلان و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين﴾ جبرئيل خوشحال شد رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلم) فرمود كه تو هر وقت مي‌آمدي غمگين و محزون بودي الان خوشحالي و حزنت برطرف شد سرّش چيست؟ عرض كرد كه «يا رسول الله وقتي خدا فرعون را غرق كرد در حالي كه فرعون گفت ﴿آمنت انه لا اله الّا الذي آمنت به بنوا اسرائيل و انا من المسلمين﴾ من يك مقدار لجن گفتم در دهانش زدم گفتم ﴿الان و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين﴾ و اين كار را بدون امر خدا كردم بعد مي‌ترسيدم كه اين كار درست نباشد و مورد رضاي خدا نباشد و خداوند توبه او را قبول كرده باشد اما الان كه اين آيه نازل شد معلوم مي‌شود كه آن كار من به جا بود و توبه فرعون مقبول نبوده است» اين‌گونه از روايات حتماً بايد توجيه بشود براي اينكه جبرئيل (سلام الله عليه) جزء مصاديق بارز فرشتگاني است كه ﴿عباد المكرمون ٭ لا يسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون﴾[42] هستند قرآن كريم از فرشتگان با عصمت و عظمت ياد مي‌كند كه اينها ﴿يخافون ربهم من فوقهم﴾ ﴿يفعلون ما يومرون﴾[43] از اين تعبيرات درباره فرشتگان كم نيست خوب اگر ﴿لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون﴾[44] اين لسان هم عاري از تخصيص است فرشتگاني كه ﴿لايعصون الله ما امرهم﴾[45] ﴿و هم بامره يعملون﴾[46] است ﴿لايعصون الله﴾ است ﴿يخافون ربهم من فوقهم﴾[47] است و ﴿يفعلون ما يومرون﴾[48] است اين فرشتگان كه مي‌گويند ﴿و ما نتنزل إلا بأمر ربك له ما بين ايدينا و ما خلفنا و ما بين ذلك﴾[49] اينها بعيد است كه كاري را بدون اذن خدا انجام بدهند بعد مدتها هم نگران باشند بايد توجيه بشود كه منظور چيست چه اينكه آن سؤال ديگري كه درباره فطرس شده است آن هم بايد بررسي بشود اولاً سند آن دعا بايد مشخص بشود يك، ثانياً در آنجا سخن از فرشته نيست سخن از فطرس است اين فطرس كه اسم رومي است آيا اسم فرشته است يا نه ثالثاً پناه بردن به معهد آن حضرت گهواره آن حضرت مهد آن حضرت يك بركتي است آيا پناه بردن براي آمرزش گناه است يا توسل است تبرّك است خب خيلي از موجودات جهان به گاهواره اين ذوات مقدس پناه مي‌برند بركت مي‌جويند آيا «و عاذ فطرس»[50] يعني گناه كرد براي رفع عقاب اين است يا نه براي تبرك است و رابعا فرشتگان هم درجاتي دارند فرشتگان ارضي دارند فرشتگان سمائي دارند تا برسند به حاملان عرش و كرسي ممكن است بعضي از مراتب فرشتگان كه فرشتگان عالم طبيعت‌اند آنها هم در حد انسان باشند و مشمول ﴿لايعصون الله ما امرهم﴾[51] نباشند مشمول ﴿يخافون ربهم من فوقهم﴾[52] نباشند مشمول ﴿لايسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون﴾[53] نباشند آنها هم ممكن است لغزش داشته باشند و با گناه حل بشود ولي عمده آن است كه اينها معلم فرشتگان‌اند اگر كسي بخواهد مقام سيد الشهدا (سلام الله عليه) يا ائمه ديگر را بررسي كند در آن مسئله تعليم اسما كه معلم فرشتگان‌اند بايد جستجو كند.

«والحمد لله رب العالمين»

 


[1] عنکبوت/سوره29، آیه65.
[2] نمل/سوره27، آیه74.
[3] انعام/سوره6، آیه28.
[4] حج/سوره22، آیه36.
[5] یونس/سوره10، آیه7.
[6] یوسف/سوره12، آیه105.
[7] سجده/سوره32، آیه10.
[8] سجده/سوره32، آیه11.
[9] طه/سوره20، آیه55.
[10] سجده/سوره32، آیه10.
[11] انعام/سوره6، آیه73.
[12] طه/سوره20، آیه55.
[13] غافر/سوره40، آیه46.
[14] ـ من لايحضره الفقيه، ج1، ص171.
[15] غافر/سوره40، آیه46.
[16] غافر/سوره40، آیه46.
[17] ـ من لايحضره الفقيه، ج1، ص171.
[18] سجده/سوره32، آیه55.
[19] سجده/سوره32، آیه11.
[20] سجده/سوره32، آیه10.
[21] سجده/سوره32، آیه10.
[22] سجده/سوره32، آیه11.
[23] یوسف/سوره12، آیه77.
[24] یوسف/سوره12، آیه77.
[25] یوسف/سوره12، آیه77.
[26] یوسف/سوره12، آیه77.
[27] یوسف/سوره12، آیه77.
[28] یوسف/سوره12، آیه77.
[29] یوسف/سوره12، آیه77.
[30] ابراهیم/سوره14، آیه34.
[31] ابراهیم/سوره14، آیه34.
[32] انعام/سوره6، آیه28.
[33] انعام/سوره6، آیه28.
[34] نساء/سوره4، آیه17.
[35] حشر/سوره59، آیه9.
[36] ـ بحارالانوار، ج75، ص234.
[37] ـ بحارالانوار، ج75، ص234.
[38] بقره/سوره2، آیه213.
[39] بقره/سوره2، آیه256.
[40] کهف/سوره18، آیه104.
[41] نور/سوره24، آیه25.
[42] انبیاء/سوره21، آیه26-27.
[43] نحل/سوره16، آیه50.
[44] انبیاء/سوره21، آیه27.
[45] تحریم/سوره66، آیه6.
[46] انبیاء/سوره21، آیه27.
[47] نحل/سوره16، آیه50.
[48] نحل/سوره16، آیه50.
[49] مریم/سوره19، آیه64.
[50] ـ بحارالانوار، ج98، ص348.
[51] تحریم/سوره66، آیه6.
[52] نحل/سوره16، آیه5.
[53] انبیاء/سوره21، آیه27.