درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

82/07/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره یونس/آیه 90 الی 93

 

﴿وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ البَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْياً وَعَدْواً حَتَّي إِذَا أَدْرَكَهُ الغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ المُسْلِمِينَ﴾(۹۰)﴿الآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ المُفْسِدِينَ﴾(۹۱)﴿فَاليَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَإِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ﴾(۹۲)﴿وَلَقَدْ بَوَّأْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّي جَاءَهُمُ العِلْمُ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ القِيَامَةِ فِيَما كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ﴾(۹۳)

 

بعد از اينكه حجت ذات اقدس الاه بالغ شد و همگان فهميدند وجود مبارك موساي كليم سلام الله عليه پيغمبر است و آنچه را كه آورد معجزه‌ات و آيات الاهي است و منزه از سحر است مع‌ذلك فرعون در صدد تعقيب بني‌اسرائيل بود ذات اقدس الاه به موسي سلام الله عليه وحي فرستاد كه سحرگاه اين قوم را حركت بده به طرف نيل به طرف اين درياي روان و هيچ كدامِ از اينها در مصر نمانند وقتي كه به دريا رسيدند آنها گفتند به اينكه از جلو خطر غرق است و از پشت سر خطر شمشير وجود مبارك موساي كليم فرمود ﴿كلا ان معي ربي سيهدين﴾[1] دستور آمد ﴿اضْرب بعصاك البحر﴾[2] يا ﴿فاضرب لهم في البحر طريقا يبساً﴾[3] و دريا وضعش به اين صورت شد يعني اين درياي روان اين نهر روان كه آبهاي رفته نمانده بودند رفتند و آبهاي نيامده نيامدند و ماندند قهرا يك مسير خشكي در وسط دريا پيدا شد اين آبهاي نيامده در حد ﴿كالطود العظيم﴾[4] مثل سلسله جبال روي همين سطح دريا صف كشيدند قهرا براي اينها يك طريق يَبَس شد اين صحنه را وجود مبارك موساي كليم به اذن خدا پيش آورد خود موساي كليم و همراهانشان از اين دريا گذشتند فرعونيان كه از پشت سر رسيدند به دنبال اينها اينها فكر مي‌كردند كه براي آنها هم اين حالت هست فرعون و اطرافيان و همراهان او وارد اين مسير خشك شدند وقتي بني اسرائيل از دريا گذشتند ﴿و جاوزنا ببني اسرائيل البحر﴾ فرعونيها در وسط دريا غرق شدند يعني آبهايي كه تا حال مامور به ايستادن بود حالا روان شد ﴿حتي اذا ادركه الغرق﴾ در اينجا فرعون احساس خطر نكرد بلكه خطر او را درك كرد ديگر قطعي شد عذاب يك وقت است يك عده‌اي در دريا مي‌روند احساس خطر مي‌كنند نه اينكه خطر قطعي باشد اينها هراسناك مي‌شوند آن‌گاه ﴿دعوا الله مخلصين له الدين﴾[5] خدا مي‌پذيرد و اينها را نجات مي‌دهد اما در جريان فرعون اين‌طور نبود اينها عذاب اليم را ديدند نه حدس زدند به دليل اينكه در اين تعبير فرمود ﴿حتي اذا ادركه الغرق﴾ نه نزديك بود غرق بشوند ديگر غرق شدند دليل دوم آن است كه وجود مبارك موساي كليم و هارون سلام الله عليهما از خداي سبحان اين‌چنين خواستند كه ﴿فلا يؤمنوا حتي يروا العذاب الاليم﴾[6] يعني براي آنها مسلم بشود كه عذاب رسيده است و عذاب را درك كنند و خداي سبحان هم به اين دعا پاسخ مثبت داد فرمود ﴿قد اجيبت دعوتكما﴾[7] طبق اين دو شاهد جريان فرعون غير از جريان ﴿حتي اذا ركبوا في الفلك دعوا الله مخلصين له الدين﴾ است آنها قطع به عذاب ندارند آنها همين كه احساس خطر كردند ﴿دعوا الله مخلصين له الدين﴾[8] اما فرعون خطر را يافت نه تنها احساس كرد هم تعبير ﴿أدركه الغرق﴾ شاهد است هم دعاي موسي و هارون سلام الله عليهما اين بود كه ﴿فلا يؤمنوا حتي يروا العذاب الاليم﴾ خداي سبحان هم فرمود ﴿قد اجيبت دعوتكما﴾ اينها شاهد آن است كه عذاب آمده در آن حال البته ايمان اثر ندارد اين شنيده بود كه پيروان موساي كليم (سلام الله عليه) بين ايمان قلبي و اسلام عملي جمع كردند در آن مسئله رهنمود موساي كليم كه در آيه 84 همين سوره يونس كه قبلا بحث شد چنين آمده است ﴿و قال موسي يا قوم ان كنتم آمنتم بالله فعليه توكّلوا ان كنتم مسلمين﴾[9] اگر قلباً ايمان داريد يك و عملا تسليم هستيد دو، توكّل كنيد اين توكّل مسبوق به آن ايمان و ملحوق به اين استسلام و انقياد و اسلام عملي است در وسط آن ايمان قلبي و اين اسلام عملي مسئله توكل طرح شده است يك چنين چيزي كمال است فرعون خيال كرد كه در حال غرق هم اين هم كمال است لذا گفت ﴿آمنت انه لا اله الا الذي آمنت به بنو اسرائيل و انا من المسلمين﴾ يعني قلباً مؤمن، عملاً تسليم خب اين در حال ﴿أدركه الغرق﴾ نه آن ايمان قلبي سودآور است نه اين تسليم عملي نافع است گرچه هم ايمان را مطرح كرد هم اسلام را هم ايمان قلبي را هم اسلام عملي را اما در حال ﴿أدركه الغرق﴾ سودي ندارد لذا ذات اقدس الاه به او فرمود ﴿الان و قد كنتم﴾ در همين سوره مباركه يونس قبلا مطرح شد كه ايمان يك حدي دارد يك محدوده‌اي براي قبول ايمان هست آيه پنجاه همين سوره مباركه يونس كه قبلاً بحث شد اين بود ﴿قل أرايتم ان اتاكم عذابه بياتا او نهارا ماذا يستعجل منه المجرمون ٭ اثم اذا ما وقع امنتم به الان و قد كنتم به تستعجلون﴾ اين يك اصل كلي است اختصاصي به فرعون ندارد حالا فرعون عذابش بدتر است ﴿يقدم قومه يوم القيامة فاوردهم النار الورد و بئس اليوم المورود﴾[10] اين جزء ائمه كفر است ﴿كدأب آل فرعون﴾[11] است ﴿وقود النار﴾[12] است اينها خصوصيات اين گروه است اما اصل كلي قرآني اين است كه انسان مادامي كه مكلَّف است ايمان و اسلامش مقبول است مادامي كه تكليف تبديل شده است به پاداش ديگر ايمان سودي ندارد در حال احتضار يا در حال قطع به عذاب الاهي كه خدا دارد عذاب مي‌كند نه يك حادثه‌اي پيش آمده است به عنوان آزمون اينجا اگر يك حادثه‌اي پيش بيايد به عنوان آزمون انسان نمي‌داند عذاب الاهي است ممكن است اصلاً آدم را نجات بدهد اما اگر برايشان معلوم با شد كه ﴿حتي يروا العذاب الاليم﴾[13] خدا دارد عذاب مي‌كند آن وقت ديگر ايمان مقبول نيست اين يك اصل كلي است در آيه پنجاه‌ همين سوره مباركه يونس فرمود ﴿قل ارايتم ان اتاكم عذابه بياتا او نهارا﴾[14] حالا در بيتوته شب يا در اثناي روز فرق نمي‌كند ﴿ماذا يستعجل منه المجرمون﴾[15] تبهكار شتابزده چه كاري را انجام مي‌دهد اگر بخواهد ايمان بياورد به او گفته مي‌شود ﴿اثم اذا ما وقع امنتم به﴾[16] حالا كه اين عذاب اتفاق افتاده داري ايمان مي‌آوري؟ ﴿الان و قد كنتم به تستعجلون﴾[17] شما كه شتابزده به طرف بيراهه مي‌رفتيد

سؤال: ... جواب: نه خب بالاخره عفو الاهي حساب ديگري دارد ممكن است ذات اقدس الاه در دنيا عفو بكند ولي انتقام گيري خدا كه ﴿و ما أصابكم من مصيبه فبما كسبت ايديكم ويعفوا عن كثير﴾[18] همين دعاي معروف «يا من يقبل اليسير و يعفو عن الكثير»[19] همين است از خيلي از لغزشها ممكن است خدا صرف نظر بكند بعداً انتقام بگيرد غرض آن است كه يك اصل كلي است اختصاصي به فرعون ندارد درباره ديگران هم همين آيه پنجاه و 51 سوره مباركه يونس فرمود اگر كسي عذاب الاهي را دارد احساس مي‌كند آن وقتي كه عذاب الاهي بياتاً او نهاراً رسيد كسي بخواهد ايمان بياورد به او گفته مي‌شود ﴿الان و قد كنتم به تستعجلون﴾[20] اين حق بود مطلب ديگر اين است كه گوينده ﴿الان و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين﴾ معلوم نيست ذات اقدس الاه باشد بسياري از موارد است كه فعل فرشتگان را خداي سبحان به خود اسناد مي‌دهد كارهاي مباشرتي را به حسب ظاهر به خود اسناد مي‌دهد معلوم نيست كه ذات اقدس الاه به فرعون گفته باشد در قيامت اصلاً با اينها سخني ندارد ﴿قال اخسؤا ﴾ از همين است آنها بخواهند حرف بزنند هم ﴿قال اخسؤا﴾[21] اخسؤا را به كلب مي‌گويند يعني ساكت باش اينها حتي اجازه عذرخواهي هم ندارند ﴿و لايؤذن لهم فيعتذرون﴾[22] كه يك مقدار عذرخواهي بكنند از نظر رواني سبك بشوند اين‌چنين هم نيست از آيه برنمي‌آيد كه ذات اقدس الاه مستقيماً به فرعون گفته است ﴿الان و قد عصيت قبل﴾ شايد ماموري از ماموران عذاب الاهي اين را گفته باشد اينا هم كه دارد جبرئيل (سلام الله عليه) گفته است آن هم بعيد است تا ثابت بشود كار دشواري است جبرئيل (سلام الله عليه) هم با هر كسي سخن نمي‌گويد اينها زيرمجموعه فرشتگان عذاب‌اند حالا فرشتگان عذاب نظير آنچه كه در جهنم هستند ﴿عليها ملائكة غلاظ شداد لايعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤمرون﴾[23] آنها هم زيرمجموعه فراواني دارند اين‌طور نيست كه حالا هر كسي آن فرشته برتر با او سخن بگويد مثل مسئله قبض روح است قبض روح اين‌طور نيست كه براي هر كسي عزرائيل (سلام الله عليه) بيايد براي خيليها براي اوساط از انسانها همان زيرمجموعه حضرت عزرائيل (سلام الله عليه) مي‌آيند كه فرمود ﴿حتي اذا جاء احدكم الموت توفّته رسلنا﴾[24] آن مأموران، براي خواص از اولياي الاهي عزرائيل سلام الله عليه قبض روح مي‌كند جبرئيل سلام الله عليه هم كه مأمور ايصال علوم و معارف است هم همين‌طور است براي هر كسي جبرئيل نازل نمي‌شود انبياي الاهي و مانند آنها مهبط جبرئيل (سلام الله عليه) هستند وگرنه فرشتگاني كه زيرمجموعه جبرئيل سلام الله عليه هستند ﴿مطاع ثم امين﴾[25] در آن دستگاههايي كه دارد مطاع است و يك عده مطيع‌اند در آنجا او مطاع امين است يك عده هم از او اطاعت مي‌كنند زيرمجموعه او هستند

سؤال: ... جواب: آنجا هم اجازه تعذير هم نمي‌دهند اخسؤ هم مي‌گويند مي‌گويند ساكت باش ولي اين‌چنين كه گفتگو بكند و بگويد ﴿الان و قد عصيت قبل﴾ دليلي نيست به اينكه، حتي ﴿و كنت من المفسدين﴾ هم همين‌طور است

سؤال: ... جواب: وحي نيست همان‌طوري كه ذات اقدس الاه به ابليس هم فرمود كه ﴿فاهبط منها﴾[26] اينها كلام الاهي است لكن آن وحي مقدس نيست ﴿فاخرج منها فانك رجيم﴾[27] اينها كه فخرآور نيست مثل اخسَؤ است «اخسؤ»اي را كه عرب به كلب مي‌گويد يعني خاموش باش ساكت باش عُوْ نكن اين هم همان‌طور است وقتي كه يك رمه‌دار به سگش مي‌گويد اخسؤ يعني عُوْ نكن ذات اقدس الاه هم به اين‌گونه از كلاب در قيامت مي‌گويد اخسؤ، اخسؤوا ﴿قال اخسؤوا﴾[28] حالا معلوم نيست ذات اقدس الاه بگويد شايد فرشته‌اي از فرشتگان عذاب الاهي به اينها مي‌گويند عُوْ نكنيد خيلي از موارد است ذات اقدس الاه كارهايي را كه فرشتگان او انجام مي‌دهند به خودش اسناد مي‌دهد ﴿الان و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين﴾ مي‌فرمايد نه آن ايمان تو اثر دارد نه اين اسلام تو براي اينكه آنچه را كه در شناسنامه تو هويت تو را پر كرده است عصيان قبلي و افساد مستمرّ تو بود كه اين مفسد همان صفت مشبهه است كه به صيغه اسم فاعل آمده نه اسم فاعل باشد آن‌گاه اين توبيخ بر توبيخهاي او افزوده شده است فرمود حالا كه غرق است اين‌طور نيست كه جسم و جانت معذَّب بشود و جسمت را هم آب ببرد ما كاري كه مي‌كنيم جانت كه معذَّب است كه «حفرة من حفر النيران»[29] اما براي اينكه عبرت ديگران بشوي اينها را مي‌فرمايد تا اينكه عذاب او عذاب اليم باشد اين عذاب اليم كه وجود مبارك موسي و هارون فرمودند از همين جا شروع مي‌شود ﴿حتي يروا العذاب الاليم﴾[30] كه تأّلمات روحي را هم به همراه دارد خب ديگران غرق شدند اما ديگر توبيخ و تعيير و سرزنش و اينها را نداشتند ولي به فرعون اين سرزنشها و توبيخ هست كه مي‌شود عذاب اليم فرمود ﴿فاليوم ننجيك ببدنك﴾ تو را نجات نمي‌دهيم بدنت را نجات مي‌دهيم چون پيوندي بين روح و بدن هست كه بالاخره اين دو تا يك واقعيت را تشكيل مي‌دهند نفرمود ﴿فاليوم ننجي بدنك﴾ فرمود تو را از راه بدن نجات مي‌دهيم براي اينكه تو مؤلَّف از جان و بدن هستي

سؤال: ... جواب: بايد سندش را ديد ولي آنجا آن عذابهاي كار قارون در اين حدّ نبود چون آخر قارون عذاب نرسيده بود به او مگر به فرمان موسي سلام الله عليه آنجا هم ذات اقدس الاه به خودش اسناد مي‌دهد مي‌فرمايد ﴿فسخنا به و بداره الارض﴾[31] ما اين كار را كرديم آن هم بايد ثابت بشود اگر هم بر فرض گفته باشد آن هم نظير حرف فرعون است كه ﴿الان و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين﴾ اين قانون كه ﴿ما انّ مفاتحه لتنوأ بالعصبة﴾[32] اينطور بود ديگر مشكلات مالي مصر را مي‌ديدند اينها بر ثروت خود مي‌افزودند عده‌اي در رنج و فقر به سر مي‌بردند اينها مي‌گفتند ﴿انما اوتيته علي علم عندي﴾[33] آن خسف را خداي سبحان به خود اسناد مي‌دهد مي‌فرمايد ما اين كار را كرديم ﴿فخسفنا به و بداره الارض﴾[34] البته دعا يك وقت خاصي دارد قبل از اينكه به آن مقطع نهايي برسد اثر دارد بعد ديگر اصل كلي همان آيه پنجاه و 51 سوره مباركه يونس است كه خوانده شد به هر كسي باشد گفته مي‌شود ﴿الان و قد منتم به تستعجلون﴾[35]

سؤال: ... جواب: بله خب دوباره ذات اقدس الاه اين ذرات را به حال اوّلي برمي‌گرداند ولي فعلاً براي اينكه عبرت ديگران باشد ﴿لتكون لمن خلفك آية﴾ بالاخره اين بدنها بعد از چند سال كه مي‌پوسد دوباره ذات اقدس الاه قدرت دارد كه ﴿من يحي العظام و هي رميم﴾[36] ولي فعلا براي عبرت است اين يك عذاب روحي براي فرعون است نه اينكه فرعون مرده باشد و خداي سبحان بدن او را روي تلّي يا جايي گذاشته باشد ديگران عبرت بگيرند بلكه در همان حال گفتگو كه فرعون گفت ﴿و انا من المسلمين﴾ خدا هم فرمود يا مثلاً مأمور الاهي فرمود ﴿الان و قد عصيت قبل﴾ در همين حال براي اينكه عذاب او گذشته از عذاب جسماني عذاب روحاني هم باشد و يك تالمي هم باشد فرمود ما براي اينكه رسوا بشوي و عبرت ديگران بشوي بدن تو را نجات مي‌دهيم كه ديگران ببينند كه تو ادعاي الوهيّت داشتي بدنت را ببينند كه اين بشود عذاب اليم وگرنه سرنوشت فرعون با ديگران يكي بود همان عذاب غرق بود يك عذاب اليم به اين صورت نبود ديگر عذاب روحي و تألّم دروني خب فرمود ﴿فاليوم ننجيك ببدنك لتكون لمن خلفك آية و ان كثيرا من الناس عن آياتنا لغافلون﴾ جريان بدن و روح را در آيات فراواني ذكر كردند كه انسان كه مي‌ميرد روحش مستقيما در اختيار فرشتگان الاهي قرار مي‌گيرد و وفات مي‌كند نه فوت او متوفّا مي‌شود آيه ده و يازده سوره مباركه سجده اين است ﴿أإذا ضللْنا في الارض أإنا لفي خلق جديد﴾[37] آنها كه منكر معاد بودند مي‌گفتند بشر كه مرد در زمين مي‌پوسد و خاك مي‌شود ديگر دوباره كه حياتي نيست ﴿أإذا ضللْنا في الارض أإنا لفي خلق جديد﴾[38] پاسخي كه ذات اقدس الاه مي‌فرمايد [اين است كه] ﴿بل هم بلقاء ربهم كافرون﴾[39] شما از ملاقات پروردگار خبري نداريد و به لقاءالله كفر مي‌ورزيد اين پاسخ اجمالي پاسخ تفصيلي اين است كه بدن شما در زمين مي‌رود و جان شما كه در زمين نمي‌رود و گم نمي‌شود آن كه مربوط به جان شماست توفي است ﴿قل يتوفٰكم ملك الموت الذي وكل بكم﴾[40] توفي است آنها متوفّي‌اند شما مي‌شويد متوفّا. توفّي و وفا و متوفّا و مانند آن اين كلمه با همه مشتقاتش در جايي به كار مي‌رود كه چيزي زمين نماند مي‌گويند فلان كس مستوفا بيان كرد مستوفا نوشت يا دِيْنَش را استيفا كرد و حقَّش را استيفا كرد يعني چيزي فروگذار نكرد فرمود چيزي از شما فروگذار نمي‌شود هيچ چيزي از شما به زمين نمي‌افتد تمام حقيقتتان را فرشته الاهي اخذ مي‌كند ﴿قل يتوفٰكم ملك الموت الذي وكل بكم﴾[41] مي‌ماند آن بدن آن را در بخش پاياني سوره مباركه يس جواب داد كه ﴿من يحي العظام و هي رميم﴾[42] خب ﴿قل يحييها الذي أنشأها اول مرة﴾[43] آنكه هيچ نبود و ايجاد كرد خب دوباره پراكنده را جمع مي‌كند اين كه محذوري ندارد مگر بدن قبلاً موجود بود مگر اين ذراتش قبلاً موجود بودند اينكه ﴿و قد خلقتك من قبل و لم تكُ شيئا﴾[44] اين شيئا خبر كان نيست اين كان «كان»ي تامّه است نه «كان»ي ناقصه يعني تو شيئي نبودي يعني كان «كان»ي تامّه است فقط فاعل مي‌گيرد نه اسم لا شيء بودي بعد موجود شدي خب اگر انسان لا شيء بود هيچ‌چيز نبود بعد ذات اقدس الاه ابداعاً او را آفريد خب الان ذراتش پراكنده است ديگر جمع مي‌كند ﴿قل يحييها الذي انشاها اول مره﴾[45] عمده جريان روح است كه اين روح اصلاً فاني نمي‌شود به زمين نمي‌افتد ﴿قل يتوفٰكم ملك الموت الذي وكل بكم﴾[46] لذا در اين بخش هم فرمود كه

سئوال: ... جواب: حالا تا آنكه آن متوفّا كه باشد ذات اقدس الاه همه اين كارها را به خودش نسبت مي‌دهد اما آن اوحدي از انسانها مثل انبياي اولي العزم اوليا معصومين اهل بيت (عليهم السلام) آنها را ممكن است ﴿الله يتوفي الانفس حين﴾ هر كسي به آن حد نمي‌رسد كه بگويد «روزي رخش ببينم و تسليم وي كنم» اين آرزوي خيلي‌هاست آن كه مي‌رسد گروه كمي‌اند اوحدي از انبيا و اولياي الاهي روحشان را ذات اقدس الاه قبض مي‌كند در مسئله نفخ روح هم اين‌چنين است ﴿و نفخت فيه من روحي﴾[47] هم اين‌طور نيست كه همه بي واسطه نفخ بشوند خيلي‌ها به واسطه نفخ مي‌شوند بنابراين در صعود مثل نزول و در نزول مثل صعود مراتب محفوظ است در اينجا كه فرمود ﴿فاليوم ننجيك ببدنك﴾ يعني روحت كه «حفرة من حفر النيران» اين معذّب است به دليل اينكه فرمود ما الان اينها را در عذاب نگه مي‌داريم و يوم القيامه كه شد ﴿أدخلوا آل فرعون اشد العذاب﴾[48] ﴿النّار يعرضون عليها غدوّاً و عشيا﴾ يك مسيري از جهنم كبرا به قبر اينها كه «حفرة من حفر النيران»[49] است باز است كه تمام آن شعله‌ها و دودها و حرارتها به اين «حفرة من حفر النيران»[50] مي‌رسد بعد هم وقتي قيامت كبرا قيام كرد ﴿أدخلوا آل فرعون اشد العذاب﴾[51] يعني قبلا گرفتار عذاب شديد بودند الان گرفتار اشد العذاب هستند اين مربوط به برزخ آن هم مربوط به قيامت كبرا اين مربوط به روحشان در هر نشئه‌اي هم بدن مناسب با آن نشئه هست در برزخ هم بدن دارند در قيامت هم بدن دارند اما اين بدن عنصري دنيايي اين براي اينكه عبرت قرار بگيرد اين را مي‌گذارند يك جايي كه همه ببينند آنها كه فكر مي‌كردند تو ربّ و الاهي مثلاً معذَّب نيستي از اشتباه درمي‌آيند آنها كه فكر مي‌كردند هميشه ﴿و قد أفلح اليوم استعلي﴾[52] تو را مي‌بينند و عبرت مي‌گيرند ﴿فاليوم ننجيك ببدنك لتكون لمن خلفك آية﴾ در سوره مباركه يوسف آيه 105 اين صورت آمده است ﴿و كايّن من آيه في السموات والارض يمرون عليها و هم عنها معرضون﴾[53] بسياري از آيات الاهي است كه در آسمان و زمين هست و اينها عبور مي‌كنند و همان‌طور به تعبير رايج بي تفاوت از كنارش مي‌گذرند ﴿يمرون عليها﴾[54] اين ﴿يمرون عليها و هم عنها معرضون﴾[55] يعني بي تفاوت از كنارش مي‌گذرند همين تعبير رايج از آن آيه استفاده مي‌شود آيات الاهي را مي‌بينند ولي عبرت نمي‌گيرند هم فرمود ما به عنوان آيت و عبرت بدن تو را نجات مي‌دهيم لكن كثيري از مردم غافل‌اند يك مسئله‌اي طرح مي‌شود كه اگر وجود مبارك موسي و هارون (سلام الله عليهما) نفرين كردند ديگران حق نفرين دارند يا نه آنها چون مي‌دانند چه زماني نفرين بكنند چه زماني دعا بكنند چه براي خود چه براي ديگران اما ديگران چه زماني؟ البته نسبت به افراد عادي دو تا راه دارد اگر يك كسي اهل استنباط باشد اطلاقات ادلّه و عمومات ادله‌اي در كار باشد خب يا دعا مي‌كند يا نفرين و اما اگر اطلاقاتي و عموماتي در كار نباشد همان راهي را كه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به قاضي‌ها فرمود شما براي اينكه به خطر حكم به غير ما انزل الله نيفتيد تحقيق كنيد مشورت كنيد و سرانجام «استفتِ صدرك استفتِ قلبك» اين چند تا روايت را مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله عليه) در كتاب قضاي وسائل نقل كرده است كه حضرت به بعضي از افراد در صدر اسلام فرمود كه شما به تشخيص موضوعات اگر براي شما معلوم نيست حق با زيد است يا با عمرو حق با مدّعي است يا با منكر خب بينه هست يمين هست شواهد هست ادله هست براهين هست ولي گاهي در موضوعات گرفتار مي‌شويد ولي خوب كه بررسي كنيد «استفتِ صدرك» به دلت مراجعه كن ببين حق با كيست خب اين يك راه بسيار مهمي است راه خوبي است اين دل اگر آلوده نشود يك صدر امين است يك مفتي امين است آن فطرت خوبي است براي آدم اين راه باز است منتها اين راه متأسّفانه نه در حوزه‌ها از اين راه خبري است نه در دانشگاهها كه راه دل باشد كه انسان از راه ﴿و يزكيهم﴾[56] از راه تطهير از راه آيينه كردن اين دل را به يك سمتي نگه بدارد كه احكام و اسرار الاهي در آن دل بتابد ما گرفتار گوش و چشم هستيم كتابهايي را مي‌خوانيم و حرفهايي را هم از ديگران مي‌شنويم اما يك راه دروني هم هست كه اگر آن را طي كرديم دل را تطهير كرديم اين دل به منزله آينه است اسرار الاهي در آن مي‌تابد اين چندتا روايت يك مقدارش در همين بحثهاي تفسيري خوانده شد مرحوم صاحب وسائل در كتاب القضا ذكر مي‌كند كه حضرت به قاضي مي‌فرمايد كه از صدرت و از دلت استفتا بكن او فتوا مي‌دهد در جريان دعا و نفرين هم همين‌طور است اگر اطلاقات و عموماتي بود كه انسان مي‌تواند از آنها استنباطِ حكم دعا و نفرين بكند نشد به قلبش مراجعه بكند.

«والحمد لله رب العالمين»

 


[1] شعراء/سوره26، آیه62.
[2] شعراء/سوره26، آیه63.
[3] طه/سوره20، آیه77.
[4] شعراء/سوره26، آیه63.
[5] یونس/سوره10، آیه22.
[6] یونس/سوره10، آیه88.
[7] یونس/سوره10، آیه89.
[8] یونس/سوره10، آیه88.
[9] یونس/سوره10، آیه84.
[10] هود/سوره11، آیه98.
[11] آل عمران/سوره3، آیه11.
[12] آل عمران/سوره3، آیه10.
[13] یونس/سوره10، آیه88.
[14] یونس/سوره10، آیه50.
[15] یونس/سوره10، آیه50.
[16] یونس/سوره10، آیه51.
[17] یونس/سوره10، آیه51.
[18] شوری/سوره42، آیه30.
[19] ـ مفاتيح الجنان، ص201.
[20] یونس/سوره10، آیه51.
[21] مؤمنون/سوره23، آیه108.
[22] مرسلات/سوره77، آیه36.
[23] تحریم/سوره66، آیه6.
[24] انعام/سوره6، آیه61.
[25] تکویر/سوره81، آیه21.
[26] اعراف/سوره7، آیه13.
[27] حجر/سوره15، آیه34.
[28] مؤمنون/سوره23، آیه108.
[29] ـ من لايحضره الفقيه، ج!، ص171.
[30] یونس/سوره10، آیه88.
[31] قصص/سوره28، آیه81.
[32] قصص/سوره28، آیه76.
[33] قصص/سوره28، آیه78.
[34] قصص/سوره28، آیه81.
[35] یونس/سوره10، آیه51.
[36] یس/سوره36، آیه78.
[37] سجده/سوره32، آیه10.
[38] سجده/سوره32، آیه10.
[39] سجده/سوره32، آیه10.
[40] سجده/سوره32، آیه11.
[41] سجده/سوره32، آیه11.
[42] یس/سوره36، آیه78.
[43] یس/سوره36، آیه79.
[44] مریم/سوره19، آیه9.
[45] یس/سوره36، آیه79.
[46] سجده/سوره32، آیه11.
[47] حجر/سوره15، آیه29.
[48] غافر/سوره40، آیه46.
[49] ـ من لا يحضره الفقيه، ج1، ص171.
[50] ـ من لا يحضره الفقيه، ج1، ص171.
[51] غافر/سوره40، آیه46.
[52] طه/سوره20، آیه64.
[53] یوسف/سوره12، آیه105.
[54] یوسف/سوره12، آیه105.
[55] یوسف/سوره12، آیه105.
[56] بقره/سوره2، آیه129.