82/07/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره یونس/آیه 87 الی 92
﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي مُوسَي وَأَخِيهِ أَن تَبَوَّءَا لِقَوْمِكُمَا بِمِصْرَ بُيُوتاً وَاجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَبَشِّرِ المُؤْمِنِينَ﴾(۸۷)﴿وَقَالَ مُوسَي رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلأَهُ زِينَةً وَأَمْوَالاً فِي الحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّوا عَن سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَي أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَلاَ يُؤْمِنُوا حَتَّي يَرَوُا العَذَابَ الأَلِيمَ﴾(۸۸)﴿قَالَ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُمَا فَاسْتَقِيَما وَلاَ تَتَّبِعَانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ﴾(۸۹)﴿وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ البَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْياً وَعَدْواً حَتَّي إِذَا أَدْرَكَهُ الغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ المُسْلِمِينَ﴾(۹۰)﴿الآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ المُفْسِدِينَ﴾(۹۱)﴿فَاليَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَإِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ﴾(۹۲)
بعد از تحدّي و احتجاج موساي كليم (سلام الله عليه) و غلبه حجّت حق بر سحر باطل يك قدرت نسبي براي موسي و هارون (عليهما السلام) به بني اسرئيل پيدا شد نه قدرت تام در چنين فضايي فرمودند اكنون كه يك قدرت نسبي براي شما پيدا شد از آن حاشيهنشيني يا روستانشيني از آنها در بياييد، بياييد در مصر زندگي كنيد و خانههايتان هم نزديك هم باشد و در يك محله مشخص به سر ببريد و نماز را هم اقامه كنيد و سرانجام بشارت دنيا و آخرت از آنِ شماست در چنين فضايي براي اينكه آل فرعون از ادامه آن قدرتنمايي باز بمانند وجود مبارك موساي كليم دعا كرد دعا سهم تعيين كنندهاي دارد از يك طرف موسي و هارون (سلام الله عليهما) به فكر نشر معارف فرهنگي بودند كه مردم را بالا بياورند عدهاي را خوب تربيت كردند عالمان دين تربيت شدند عالمان دين وقتي قارون را ميديدند يك طور حرف ميزدند توده مردم وقتي قارون را ميديدند طور ديگر حرف ميزدند وقتي قارون با آن زينتش بيرون ميآمد ﴿فخرج علي قومه في زينته﴾[1] آنها كه جزء توده مردم بودند درس نخوانده بودند و افراد عادي بودند ميگفتند ﴿يا ليت لنا مثل ما أوتي قارون﴾[2] آنها كه تحصيل كردند از مكتب موسي و هارون (سلام الله عليهما) استفاده كردند ﴿وَ قال الذين أوتوا العلم ويلكم ثواب الله خير﴾[3] اين دو طرز فكر در همان فضا بود و اينها كه تربيت شدهٴ موسي و هارون (سلام الله عليهما) بودند هم خودشان نجات پيدا ميكردند هم سعي ميكردند ديگران را به اصول ارزشي آگاه كنند در چنين فضايي كه بسياري از مردم وقتي زينت و زيور قارون را ميبينند ميگويند ﴿يا ليت لنا مثل ما أوتي قارون﴾[4] در چنين فضايي كه فرعون ميگويد ﴿اليس لي ملك مصر و هذه الأنهار تجري من تحتي﴾[5] چاره جز اين نيست كه اين ابزار فريب از اينها گرفته بشود همزمان با رشد فرهنگي و بالا آوردن سطح فكر مردم بايد ابزار نيرنگ و فريب هم از آل فرعون گرفته بشود لذا مسئله اقامه نماز، تبشير مؤمنين و نشر معارف وظيفه اين دو پيغمبر (سلام الله عليهما) بود از آن طرف دعايي هم كه ميكردند اين بود كه خدايا اين ابزار فريب را از اينها بگير تا اينها نتوانند بگويند ﴿اليس لي ملك مصر و هذه الانهار تجري من تحتي﴾[6] تا قارون كه ﴿فخرج علي قومه في زينته﴾[7] يك عدهاي نگويند ﴿يا ليت لنا مثل ما اوتي قارون﴾[8] بلكه همگان بگويند ﴿ويلكم ثواب الله خير﴾[9] در چنين فضايي وجود مبارك موساي كليم دعا كرد براي اينكه اين دعا با تضرع همراه باشد و به اجابت نزديكتر بشود كلمه رب را انتخاب كرد و سه بار هم اين كلمه را تكرار كرد ﴿ربنا انك اتيت فرعون و ملأه زينةً و اموالا﴾ ﴿ربنا ليضلوا عن سبيلك﴾ ﴿ربنا اطمس على اموالهم و اشدد علي قلوبهم﴾ اين تكرار ربنا در مقاطع سهگانه براي تاثير زايدي است كه اين كلمه مبارك دارد و اين دعاي نوراني دارد تا اين ابزار از دست اين آل فرعون گرفته شود وقتي اينها از سرمايه و مال دستشان خالي شد ديگر نميتوانند آنطور احتجاج كنند ﴿اليس لي ملك مصر وَ هذه الانهار تجري من تحتي﴾[10] ديگر نميتوانند ميماند مسئله ﴿واشدد علي قلوبهم﴾ مستحضريد كه اگر انبيا براي هدايت مردم آمدند اوليا براي هدايت مردم آمدند اينها خليفه ذات اقدس الاهاند خداي سبحان همه را براي هدايت و عبادت خلق كرد كه فرمود ﴿وَ ماخلقت الجن والانس الا ليعبدون﴾[11] يا در آيه دوازده سوره مباركه طلاق كه آيه پاياني آن سوره است فرمود ﴿الله الذي خلق سبع سمٰوات و من الارض مثلهن يتنزل الأمر بينهن لتعلموا ان الله علي كل شيءٍ قدير و أن الله قد أحاط بكل شيء علما﴾[12] كه هدف خلقت هم عالم شدن شماست و هم طبق بخش پاياني سوره مباركه ذاريات هدف خلقت عبادت شماست خدا اين كتابها را هديً للناس فرستاد چه تورات را چه قرآن را خدا ارحم الراحمين است آفرينش براي عبادت است آفرينش براي معرفت است و مانند آن با اينكه خدا ارحم الراحمين است با اينكه فرمود هدف خلقت عبادت و معرفت و اينهاست وقتي ببيند يك عده بيراهه ميروند آنها را مهلت ميدهد راه توبه را باز ميكند دو بار سه بار صد بار هزار بار اين راهها را باز ميكند و آزمون ميكند اگر اينها از همه اين فرصتها محروم شدند و استفاده نكردند از آن به بعد ذات اقدس الاه ميفرمايد كه ﴿فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم﴾[13] اينها كجراهه رفتند ما هم اين توفيق را از اينها گرفتيم ﴿ختم الله علي قلوبهم﴾[14] اين ﴿ختم الله علي قلوبهم﴾ در بحثهاي قبلي گذشت ختم كردن يعني مهر كردن اينكه وجود مبارك پيغمبر (عليه و علي آله آلاف التحّية و الثّناء) خاتم انبياست اين كلمه خاتم دلالتش بر ختميمرتبت بودن حضرت از كلمه خاتِم قويتر است خاتم يعني مهر است يعني تمام شد ديگر اگر جايي براي نبوت بعدي بود ديگر مهر نميشد وقتي خدا نامه را مهر ميكند كه جا براي حرف جديد نباشد خب اگر جا براي پيغمبر بعدي باشد بايد خيلي حرف به او بگويد كتاب به او بدهد راهنمايي بكند كه به مردم برساند هنوز خيلي حرف مانده آن وقت ديگر امضا نميكند كسي كه وقتي امضا ميكنند كه تمام شده باشد خاتم يعني «ما يختم به» يعني مهر. معمولاً آن مهرها را چون در انگشتر بود در انگشت ميگذاشتند كه آسانتر باشد لذا انگشتر را هم ميگفتند خاتم وگرنه خاتم به معناي انگشتر نيست. پس خداي سبحان در اين بخشها ﴿ختم الله علي قلوبهم﴾[15] دارد ﴿فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم﴾[16] دارد آياتي كه چند روز قبل در همين سوره مباركه يونس خوانديم ﴿كذلك نطبع علي قلوب المعتدين﴾[17] دارد يعني ما طبع ميكنيم چاپ ميكنيم اگر ذات اقدس الاه خلقتش براي هدايت است و اگر ارحم الراحمين است او وقتي ببيند كسي لايق هدايت نيست اين كارها را ميكند انبيا فرشتگان اوليا (عليهم الصلاة و عليهم السلام) كه خليفه الاهياند به اذن خدا آنها هم يك چنين درخواستي را از ذات اقدس الاه دارند.
مطلب بعدي آن است كه نه آنجايي كه خدا شرح صدر عطا ميكند و سينه را باز ميكند براي پذيرش معارف راه گناه را ميبندد نه آنجا كه ختم است و ﴿فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم﴾[18] است ﴿كذلك نطبع علي قلوب المعتدين﴾[19] است و دعاي موساي كليم ﴿واشدد علي قلوبهم﴾ است آن راه را براي توبه و انابه و ايمان ميبندد معناي توفيق تيسير است يعني راه را آسانتر ميكند يا كجراهه را آسانتر ميكند يا راه مستقيم را نه آنجايي كه ذات اقدس الاه به كسي توفيق داد معنايش اين است كه او الا و لابد مضطرِ به ايمان است بلكه معنايش اين است كه ايمان براي او آسانتر است گرايش قلبي دارد ميل قلبي دارد اسباب و عللش فراهمتر است بهتر معارف را درك ميكند و عمل ميكند اما راه گناه همچنان باز است و اگر راه گناه بسته بود كه او ثواب نميبرد نه آنجا كه شرح صدر عطا نميكند بلكه ميبندد و توفيق را ميگيرد و مهر ميكند معنايش اين است كه اين شخص مضطر به گناه است چون شخص هنوز زنده است و مكلف است ﴿لايكلف الله نفساً الا وسعها﴾[20] و مانند آن اين شخص تا زنده است مكلف است تكليف بما لا يطاق كه ممكن نيست اين شخص تا زنده است راه توبه باز است منتها بايد فشار بياورد تا اينكه توبه كند و مانند آن پس نه توفيق كه در بعد مثبت است معنايش بستن راه گناه است نه ﴿واشدد علي قلوبهم﴾ يا ﴿ختم الله علي قلوبهم﴾[21] يا ﴿فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم﴾[22] يا ﴿كذلك نطبع علي قلوب المعتدين﴾[23] معنايش بستن راه توبه و انابه و اينهاست بلكه معناي اين دو طايفه از آيات چه در بعد مثبت چه در بعد منفي همان است كه در آيات مباركه ﴿فأمّا من أعطي واتقي٭ وَ صدق بالحسنيٰ٭ فسنيسّره لليسري﴾[24] تبيين شده ﴿و اما من بخل واستغنيٰ٭ و كذب بالحسنيٰ٭ فسنيسّره للْعسري﴾[25] بعضي كارهاي خير را به آساني انجام ميدهند اگر شبزندهداري است اگر اتباع سنت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است در ماه پربركت شعبان، روزه گرفتن اين ماه به آساني روزه ميگيرد اينطور نيست كه حالا روزه گرفتن اين ماه براي او دشوار باشد يا شب زندهداري دشوار باشد پرهيز از گناه براي او خيلي آسان است خيليها به آساني راه تقوا را طي ميكنند يك عده هم دستشان متاسفانه به گناه باز است خيلي به آساني دروغ ميگويند به آساني مال مردم را ميخورند به آساني به بيت المال هجمه ميكنند فرمود يك عده دستشان در گناه خيلي باز است يك عده دستشان در اطاعت خيلي باز است ما فقط اگر كسي مستقيم باشد و مورد لطف ما باشد به او توفيق ميدهيم كه كارهاي خير براي او آسانتر بشود و اگر كسي دهها بار به او نعمت داديم او ﴿نبذ ... كتاب الله وراء ظهورهم﴾[26] فيضمان را از او ميگيريم اين به آساني گناه ميكند اما راه براي طرفين باز است اينجا دعاي وجود مبارك حضرت موسي (سلام الله عليه) هم در حد تيسير است ﴿واشدد علي قلوبهم﴾ لذا تا آخرين بار فعل اينها را به خود اينها نسبت ميدهد اين يك، بعد از اينكه به كام غرق فرو رفتند از طرف ذات اقدس الاه فعل اختياريِ عصيان به اينها نسبت داده شد اين دو معلوم ميشود كه هرگز راه توبه و انابه بسته نيست اما خب اين خيلي اثر دارد پاداشي كه خداي سبحان محقق ميكند فرمود اگر شما مؤمن باشيد اهل هدايت باشيد در راه باشيد من هدايتتان ميكنم خب اين هدايت همان گرايش است همان ايصال مطلوب است همان تيسير است ﴿من يؤْمن بالله يهد قلبه﴾[27] ﴿وَ ان تطيعو تهتدوا﴾[28] خب اين پاداش را خدا ميدهد ديگر اينطور نيست كه حالا اگر كسي چندين بار به قدم به طرف خداي سبحان رفته خدا هيچ عنايتي به او نكند يا اگر كسي چندين بار ﴿نبذ ... كتاب الله وراء ظهورهم﴾[29] خدا هيچ گوشمالي ندهد تنبيه نكند اينطور نيست كه اما هر دو گروه در حد تيسير است نه در حد الجا نه در حد اضطرار پس به دست ميآيد كه دعاي وجود مبارك موساي كليم هم در همين مقطع است نه بيش از اين
سؤال: ... جواب: يؤمن هم تأييد ميكند ديگر فلا يؤمن ايمان را به اينها نسبت ميدهد آمن يؤمن فعل اختياري است كه به فاعل مختار اسناد داده ميشود اگر كسي مضطر باشد كه نميشود گفت اين ايمان نياورد وقتي نتواند ايمان بياورد كه نميگويند ايمان نياورد
سؤال: ... جواب: آن وقت ميخواهند ايمان بياورند كه ديگر ايمان فايده ندارد مثل ﴿الان وَ قد عصيت قبل﴾ بعد از اينكه عذاب اليم را ديدند گفتند ﴿آمنت انه لا اله الا الذي آمنت به بني اسرائيل و انا من المسلمين﴾ آنجا هم در آن باره هم سه بار سخن از ايمان را به ميان ميآورد فرعون. بعد از اين سه بار ذات اقدس الاه فرمود ﴿الان و قد عصيت قبل﴾ خوب عصيت قبل يعني قبل از غرق ميتوانستي ايمان بياوري ولي عالماً عامداً معصيت كردي اين فعل اختياري را به فرعون نسبت داد فرمود ﴿الان و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين﴾ معلوم ميشود كه ميتوانست مفسد نباشد معلوم ميشود كه ميتوانست عاصي نباشد وجود مبارك موساي كليم هم فعل اختياري را به اينها نسبت داد فرمود ﴿فلا يؤمنوا﴾ يعني ميتوانند ايمان بياورند ولي نميآورند به سوء اختيارشان پس اين در حد الجا نيست و اين مطابق با رحمت است اينچنين نيست كه انبيا (عليهم السلام) نسبت به افراد بي تفاوت باشند يا لطف خدا نسبت به افراد بي تفاوت باشد همه براي هدايت شدن اما كسي كه ساليان متمادي در برابر دين خدا بغياً و عدواً بي اعتنايي ميكند خب خدا توفيق را ميگيرد ديگر از آن به بعد اين شخص ميتواند راه خير را طي كند ولي خوب با سوء اختيار خودش آن راه را طي نميكند
سؤال: ... جواب: نه لم يؤمنوا، جزم كه نيست لم كه نيست لا است ﴿فلا يؤمنوا﴾ فعل اختياري است يعني اينها با اختيار خودشان ايمان نميآورند
سؤال: ... جواب: نه لم يؤمنوا، جواب است چون طبعِ قلوب شد چون شدت قلب شد چون قلبشان قسي شد ايمان نميآورند فعل اختياري را به اينها نسبت داد در جريان همين بني اسرائيل هم همينطور است براي ذات اقدس الاه فرق نميكند يك روز درباره فرعون گفت يك روز درباره بني اسرائيل است همين بني اسرائيلي كه اين همه نعمت را ديدند بعد به صورت صهاينه درآمدند خداي سبحان ميفرمايد اينها ﴿وَ يقتلون النبيين بغير الحق﴾[30] ما آنها را از آن ذلت درآورديم ﴿وَ يقتلون الانبياء بغير حق﴾[31] ﴿يقتلون النبيين بغير الحق﴾[32] شروع كردند به رباخواري ﴿و باكلهم الربا و بظلمهم و بقتلهم الانبيا﴾ اين كارها را كردند ﴿وَ جعلنا قلوبهم قاسيةً﴾[33] ما اينها را هم همين كار را كرديم براي ذات اقدس الاه فرعون و صهيونيست يكسان است فرق نميكند بني اسرائيل و قبطي و نبطي براي او يكي است اين نبطيهاي بعدي مثل قبطيهاي قبلياند درباره بني اسرائيل هم آيات سوره مباركه مائده به اين صورت گذشت آيه 13 سوره مائده اينطور بحث شد فرمود ﴿فبما نقضهم ميثاقهم لعناهُم﴾[34] همين بني اسرائيل ﴿و جعلنا قلوبهم قاسيةً يحرفون الكلم عن مواضعه و نسوا حظا مما ذكروا به و لاتزال تطلع علي خائنة منهم الا قليلا منهم فاعْف عنهم واصْفح ان الله يحب المحسنين﴾[35] بنابراين اينچنين نيست اصل كلي كه قرآن كريم بيان ميكند در همين دو محور بيان شده است فرمود ﴿وَ ان عدتم عدنا﴾[36] ﴿وَ ان تعودوا نعد﴾[37] اين اصل كلي است چه درباره آل فرعون چه درباره بني اسرائيل مگر اينها را قلبشان را قاسي قرار نداد اما قساوت قلب در حد اقتضاست و نه عليت لذا همه افعال اينها به اختيار به اينها اسناد داده شده است فرمود اين دعاهاي سهگانه موساي كليم (سلام الله عليه) به اجابت رسيد ﴿ربنا انك آتيت فرعون و ملأيه زينة و أموالا في الحياة الدنيا ربنا ليضلوا عَنْ سبيلك﴾ لام لام غايت نيست لام عاقبت است ﴿ربنا اطمس علي اموالهم واشدد علي قلوبهم فلا يؤمنوا حتي يروا العذاب الاليم﴾ آنگاه ذات اقدس الاه فرمود ﴿قال قد اجيبت دعوتكما﴾ شما راهتان را ادامه بدهيد البته بعدها مدتي طول كشيد ﴿فاستقيما وَ لا تتبعان سبيل الذين لايعلمون﴾ گاهي مستقيماً خدا به پيغمبر ميفرمايد مثل آنچه كه به حضرت نوح فرمود آيه 46 سوره هود ﴿اني أعظك ان تكون من الجاهلين﴾[38] مبادا جزء جاهلين باشي گاهي به پيغمبر ميفرمايد كه روش جاهلين را پيروي نكن يعني به موساي كليم و به هارون (سلام الله عليهما) اينطور فرمود ﴿وَ لا تتبعان سبيل الذين لايعلمون﴾ و به حضرت نوح هم فرمود ﴿اني أعظك ان تكون من الجاهلين﴾[39] البته اين معنايش اين است كه اينها جاهلاند يا پيروند چون بالاخره اينها مادامي كه در دنيا زندگي ميكنند بشر عادياند از آن جهت كه بشر عادياند مكلفاند و بايد به احكام الاهي عمل بكنند منتها معصوماند و عمل كردند و ميكنند و هرگز گناه نكردند و نميكنند فرعون بعد از آن جريان آن بغي و عدوش را ادامه ميدهد تا اينكه بني اسرائيل قصد عبور از دريا را داشتند اينها آنها را تعقيب كردند ﴿و جاوزنا ببني اسرائيل البحر فاتبعهم فرعون و جنوده بغيا و عدوا﴾ نه تنها در مسئله بغي معْتدي بودند ظلمشان هم از حد گذشته بود تعدي داشتند تجاوز داشتند ظلم هم بالاخره يك مرتبهاي دارد ﴿حتي اذا ادركه الغرق﴾ حالا داشت غرق ميشد اين هم سه بار سخن از خدا را به ميان ميآورد ﴿قال امنت﴾ قبلاً كافر بود الآن مؤمن شد خب به چه؟ ﴿امنت انه لا اله الا الذي آمنت به بنو اسرائيل﴾ يك وقتي خودش ميگفت ﴿انا ربكم الاعلي﴾[40] يا ﴿ما علمت لكم من إله غيري﴾[41] براي اينكه هيچ شبههاي نشود گفت همان خدا كه بني اسرائيل به او ايمان آورد و همان خدايي كه بني اسرائيل را نجات داد من به همان خدا معتقد شدم بار سوم ﴿و انا من المسلمين﴾ اين سه بار را گفت تكرار هم كرد پاسخ شنيد كه حالا پاسخ دهنده فرشته بود هر كه بود پاسخ دهنده به او فرمود ﴿الآن﴾؟ الان داري ايمان ميآوري ﴿و قد عصيت قبل﴾ يعني تا لحظه قبل از احتضار و اضطرار عالماً عامداً گناه ميكردي خب اسنادِ عصيانِ اختياري به فرعون معلوم ميشود كه دعاي وجود مبارك موساي كليم كه فرمود ﴿واشدد علي قلوبهم﴾ باعث اضطرار نشد جبر نشد البته در حدّ تيسير است يعني به آساني اينها گناه ميكردند ﴿الان و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين﴾ بالأخره ايمان يك مرحلهاي دارد يك وقتي است انسان به حد احتضار نرسيده به حد احتضار نرسيده منتها خطر را احساس ميكند اينجا ايمان مقبول است نظير ﴿فاذا ركبوا في الفلك دعوا الله مخلصين له الدين﴾[42] آن مقبول است و خداي سبحان آن را امضا كرده [و بر آن] صحه گذاشته فرموده اينها خدا را ميخواهند با اخلاص هم ميخواهند تعبير مخلصين فرمود منتها وقتي كه به ساحل آمدند دوباره به حال اولي برميگردند اين خوب است در حال اضطرار هم انسان به خداي سبحان بگويد ﴿أمّن يجيب المضطر﴾[43] خدا قبول ميكند اما اضطرار غير از احتضار است احتضار ديگر نشانههاي مرگ را آدم دارد ميبيند در آنجا خطر را احساس ميكند ولي ممكن است خطر او را تحدّيد نكند ولي به حالت احتضار كه رسيده به آخرين مرحله رسيده در چنين حالي ايمان مقبول نيست توبه مقبول نيست نظير آنچه كه در سوره مباركه غافر آيه 83 و 84 آمده در سوره غافر آيه 83 و 84 اين است فرمود ﴿فلما جاءتهم رسلهم بالبينات فرحوا بما عندهم من العلم﴾[44] معارف الاهي كه آمده آن مختصر دانش بشري كه مسائل مادي اينها را تأمين ميكرد اينها به همين خوشحال ميشدند ﴿و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤن﴾[45] ﴿فلما رأوا بأسنا﴾[46] وقتي عذاب ما را ديدند ﴿قالوا آمنا بالله وحده و كفرنا بما كنا به مشركين﴾[47] آنگاه پاسخ خدا اين است كه ﴿فلم يك ينفعهم ايمانهم لما رأوا بأسنا﴾[48] فرمود در حال احتضار اين چه فايدهاي دارد ديگر آنجا مرز اختيار تمام ميشود ديگر به ايمان اختياري نيست ﴿فلم يك ينفعهم ايمانهم لما رأوا بأسنا سنت الله التي قد خلت في عباده و خسر هنالك الكافرون﴾[49] يك سنت الاهي است بالأخره انسان تا زنده است مكلف است يا ايمان يا كفر حالا در حال احتضار اگر به يك سمتي حركت كرد كه مقبول خداي سبحان نيست در بخشهاي ديگر هم مشابه اين مطلب آمده است كه اگر انسان به آن آخرين مرحله برسد توبه مقبول نيست نظير آيه هجده سوره مباركه نساء اين است، در اين آيه هفده سوره نساء مرز توبه مشخص شد ﴿انما التوبة علي الله للذين يعملون السوء بجهالة ثم يتوبون من قريب﴾[50] بالاخره توبه هم يك حدي دارد بعد از يك مدتي گناه حالا توبه ميكند ﴿فأولئك يتوب الله عليهم و كان الله عليما حكيما﴾[51] اما ﴿و ليست التوبة للذين يعملون السيئات حتي اذا حضر احدهم الموت قال اني تبت﴾[52] اينقدر تأخير مياندازد تا به لبه احتضار برسد خب آن وقت اين توبه مقبول نيست ﴿وليست التوبة للذين يعملون السيئات حتي اذا حضر احدهم الموت قال اني تبت الْان﴾[53] خب اين توبه مقبول نيست ﴿و لَا الذين يموتون و هم كفار﴾[54] نه بعد از مرگ نه در لبه مرگ هيچ كدام از اين دو حال توبه قبول نيست ﴿أولٰئك اعتدنا لهم عذابا اليما﴾[55] جريان فرعون هم همينطور است وگرنه انسان وقتي در دريا برود احساس خطر بكند نه حال احتضار نه براي او يقيني بشود كه دارد ميرود اينها نباشد يقين پيدا نكند ولي احساس خطر بكند بله مقبول است مثل خيليها كه در دريا ﴿فاذا ركبوا في الفلك دعوا الله مخلصين له الدين﴾[56] خدا هم پذيرفته و كلمه اخلاص را هم آنجا ذكر فرموده اما در حال احتضار، يا اضطرار اينها ديگر توبه مقبول نيست فرمود ﴿آلان و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين﴾ بعد چون جريان فرعون از اين جهت كه ميگفت ﴿انا ربكم الاعلي﴾[57] از اين جهت كه ميگفت ﴿ما علمت لكم من اله غيري﴾[58] و ادعايي هم داشت مردم كوته نظر آن عصر هم احياناً الوهيت او و ربوبيت دروغين او را ممكن بود بپذيرند خداي سبحان فرمود ما براي چند فرقه اين كار را ميكنيم يكي كه خب خوشحال ميشوند ﴿وَ يشف صدور قومٍ مؤمنين﴾[59] است يك حساب ديگر دارد يك عده عبرت ميگيرند يك عده آن پندار باطلي كه داشتند كه فكر ميكردند تو كارهاي هستي ميگفتي ﴿ما علمت لكم من اله غيري﴾[60] يا ﴿انا ربكم الاعلي﴾[61] آنها هم ميفهمند نه يك لاشهاي بيش نبودي ﴿فاليوم ننجيك﴾ اما ﴿ببدنك﴾ آن بدن برزخي با روحت كه في حفرة من حفر النيران است اين بدن عنصري است چون ما در يك نجوه، نجوه يعني يك برجستگي نجات ميدهيم يعني دستور ميدهيم اين آبها اين را بياورند در يك تلي يك تپهاي كه ديگران ببينند و ببينند تا عبرت بشود آيه بشود كه كسي كه ميگفت ﴿ما علمت لكم من اله غيري﴾[62] به اين روز درآمده ﴿فاليوم ننجيك ببدنك لتكون لمن خلفك آيةً﴾ يعني عبرت باشد و اين ذات اقدس الاه است كه همه اين كارها را كرده است گرچه ﴿و ان كثيرا من الناس عن آياتنا لغافلون﴾
«والحمد لله رب العالمين»