82/07/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره یونس/آیه 87 الی 92
﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي مُوسَي وَأَخِيهِ أَن تَبَوَّءَا لِقَوْمِكُمَا بِمِصْرَ بُيُوتاً وَاجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَبَشِّرِ المُؤْمِنِينَ﴾(۸۷)﴿وَقَالَ مُوسَي رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلأَهُ زِينَةً وَأَمْوَالاً فِي الحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّوا عَن سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَي أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَلاَ يُؤْمِنُوا حَتَّي يَرَوُا العَذَابَ الأَلِيمَ﴾(۸۸)﴿قَالَ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُمَا فَاسْتَقِيَما وَلاَ تَتَّبِعَانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ﴾(۸۹)﴿وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ البَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْياً وَعَدْواً حَتَّي إِذَا أَدْرَكَهُ الغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ المُسْلِمِينَ﴾(۹۰)﴿الآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ المُفْسِدِينَ﴾(۹۱)﴿فَاليَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَإِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ﴾(۹۲)
بعد از پيروزي نسبي وجود مبارك موسي و هارون ((سلام الله عليه)) ما در آن صحنه مبارزه و تحدّي يك مقدار آرامش و آزادي براي مؤمنان به موساي كليم ((سلام الله عليه)) پديد آمد آن آزادي مطلق بعد از جريان غرق فرعون بود بعد از آن تحدّي كه سحره اعتراف كردند و عدهاي از سحره هم اعدام شدند بني اسرائيل يك موقعيت نسبي پيدا كردند قبل از غرق فرعون در چنين حالي خداي سبحان فرمود ما به موسي و برادرش دستور داديم كه در شهر مصر خانه مؤمنان به وحي و تورات را تأمين كند و اين خانهها را در مقابل يكديگر و رو به روي يكديگر قرار بدهد كه اينها يك قبيله منسجمي باشند ﴿و اوحينا الىٰ موسيٰ و أخيه ان تبوَّءا لقومكما بمصر بيوتا﴾ اين كلمه مصر اگر معرفه باشد منظور همان شهر مخصوص مصر است و اگر مصراً كه در بعضي از بخشهاي ديگر قرآن كريم آمده است نكره است و تنوين قبول ميكند آن مصراً غير از اين مصري است كه معرفه است و غير منصرف است و تنوين قبول نميكند در برخي از روايات اين ﴿واجعلوا بيوتكم قبلة﴾ را يعني خانههايتان را مصلي قرار دهيد يا خانههايتان را به طرف قبله قرار بدهيد است كم و بيش آن تفسيرهايي كه سبقه روايي دارد چنين معاني هم ذكر كردهاند ﴿واجعلوا بيوتكم قبلةً﴾ يعني به طرف قبله قرار بدهيد ولي ظاهرش آن است كه خانههايتان را مقابل هم قرار بدهيد كه از يكديگر باخبر باشيد اقامه نماز هم در منزلهايتان هم هست چه اينكه همانها هم نقل كردهاند يعني تفسيرهايي كه سبقه روايي دارند ﴿واقيموا الصلاة﴾ را گفتند ﴿صلوا ببيوتكم﴾ بشارتي را كه خداي سبحان به موسي كليم دستور ابلاغش را داد تنها بشارت به لحاظ بهشت نيست يك تبشير دنيايي را هم به همراه دارد يعني به اينها بگوييد ﴿والعاقبة للمتقين﴾[1] بالأخره اينها نجات پيدا ميكنند زمينه نجات هم از همين جا شروع ميشود كه موسي كليم (سلام الله عليه) عرض كرد خدايا اينها يك قدرتي دارند يك زينتي دارند يك نژاد برترياند به حسب ظاهر يك زينت بدني دارند خوش انداماند خوش تيپاند ديگران اينطور نيستند اين از نظر زينت و سرمايه هم در اختيار اينهاست و اينها هم كه زينت حيات دنياست و در بسياري از مردم هم در همين امور اينها مؤثر است پروردگارا اين زينتهاي طبيعي و صناعي را از آنها بگير ﴿و قال موسى ربنا انك اتيت فرعون و ملاه زينةً و اموالا في الحياةِ الدنيا﴾ كه اينها اين زينت را و اين اموال را در بهرههاي دنيايي به كار ميبرند ﴿انما اموالكم و اولادكم فتنة﴾[2] اينها با اينكه زينت حيات دنيا است اينها يك فتنه بدي دارند در اين فتنه و امتحان الاهي بد پاسخ دادند ﴿ربنا ليضلوا عن سبيلك﴾ كه لام لام عاقبت است نظير ﴿فالتقطه آل فرعون ليكون لهم عدوا﴾[3] كه اين لام لام عاقبت است نه لام غايت پس پروردگارا اين اموال و اين زينتي كه شما به اينها عطا كرديد اينها به جاي بهره نيك بهره بد ميبرند باعث ضلالت و اضلال خواهند بود خدايا اموال اينها را محو بكن اين طمس همان محو است آنچه كه در سوره مباركه مرسلات ميآيد كه در طليعه قيامت نجوم منطمس ميشوند آيه هشت سوره مباركه مرسلات ﴿فاذا النجوم طمست﴾[4] همين است اين ستارهها محو ميشوند كم نور و كم فروغ ميشوند بخشي از اموال را ذات اقدس الاه به تدريج بي فروغ ميكند نظير ﴿يمحق الله الربا﴾[5] اين محاق افتادن ربا و رباخوار براي آن است كه اول رباخوار يك مقداري ترقي ميشود مثل بدر ميشود كه مشارب البنان است همه اين بدر را نگاه ميكنند به بدر اشاره ميكنند كم كم آخر ماه كه شد به محاق ميافتد يك وقتي كه طلوع ميكند كه تحت الشعاع شمس قرار ميگيرد اين محاق افتادن مال حرام است اين مطموس شدن و فاني و محو شدن مال حرام است عرض كرد خدايا اموال اينها را محو بكن ﴿ربنا اطمس عليٰ اموالهم و اشدد عليٰ قلوبهم﴾ خدايا دلها به دست توست البته اين دعاهايي كه انبيا (عليهم السلام) ميكنند مسبوق به اذن الاهي است اينها هرگز بدون اذن خدا دعا نميكنند وجود مبارك ايوب بعد از مدتها صبر مجاز شد دعا بكند آنگاه عرض كرد ﴿ربه أني مسني الضر و انت ارحم الراحمين﴾[6] وگرنه آن رنجها را در ساليان متمادي تحمل ميكرد بعد از اينكه اجازه دعا و اذن دعا رسيد عرض كرد ﴿ربه أني مسني الضر و انت ارحم الراحمين﴾[7] كه بعد دعايش مستجاب شد چه اينكه وجود مبارك حضرت نوح (سلام الله عليه) هم بعد از اينكه مأذون شد دعا بكند آنچنان كه در سوره مباركه نوح آمده دعا كرده است كه عرض كرد خدايا ﴿رب لاتذر علي الارض من الكافرين ديارا﴾[8] در سوره مباركه نوح دعاي حضرت نوح اين است عرض كرد كه ﴿رب انهم عصوني واتَّبعوا من لم يزده ماله وَ ولده الا خسارا﴾[9] آيه 26 و 27 سوره مباركه نوح اين است ﴿و قال نوح رب لاتذر علي الارض من الكافرين ديارا٭ انك ان تذرهم يضلوا عبادك و لايلدوا الا فاجرا كفارا﴾[10] اينها جزء ضلالت و اضلال منظور ديگري ندارند تقريباً نه قرن و نيم آزمود ديگر وجود مبارك حضرت نوح طبق بيان قرآن كريم ﴿فلبث فيهم ألف سنة الا خمسين عاما﴾[11] نهصد و پنجاه سال نبوت آن حضرت طول كشيد نه عمر آن حضرت عمر آن حضرت خيلي بيش از اينها بود اينكه در تمام اين نه قرن و نيم لب به نفرين نگشود و الان دارد دعا ميكند و نفرين ميكند معلوم ميشود كه مسبوق به اذن الاهي است خداي سبحان هم فرمود ما اوايل همه را برابر فطرت هدايت ميكنيم اين نعمت را عطاء ميكنيم ﴿هدي للناس﴾[12] است و مانند آن بعد اگر ديديم يك عدهاي عالماً عامداً در صدد ضلالت و اضلال خود و ديگران بودند آنگاه دلهاي اينها را از فهم معارف قرآن بازميگردانيم ﴿ساصرف عن آياتي الذين يتكبرون في الارض بغير الحق﴾[13] ﴿ساصرف عن آياتي﴾[14] چه كسي را؟ مفعول اين ﴿ساصرف﴾[15] چه كساني هستند؟ ﴿ساصرف عن آياتي﴾[16] چه را و چه كسي را؟ ﴿الذين يتكبرون في الارض بغير الحق﴾[17] آنها را ديگر نميگذاريم بفهمند نميگذاريم بفهمند يعني چه؟ يعني يك چيزي به آنها ميدهيم به عنوان نفهمي يك كاري درباره آنها ميكنيم به عنوان نفهماندن؟ يا نه كار وجودي نيست اين قضيه بازگشتش به يك قضيه سلبي است موجبه نيست يعني آن لطف و آن احسان و آن محبتي كه تا حال داشتيم حالا صرفنظر ميكنيم حالا لطف خودمان را از اينها ميگيريم اين همان است كه ميگوييم «الهي و أله آبائي لاتكلني اليٰ نفسي طرفة عين أبدا»[18] نه اينكه يك امر وجودي است به نام ﴿ساصرف﴾[19] يا ﴿يضل من يشاء﴾[20] خدا يك چيزي به آدم ميدهد به عنوان گمراهي وقتي لطف خدا از انسان گرفته ميشود انسان به حال خود رهاست اين ﴿ان النفس لأمارةً بالسوء الا ما رحم﴾[21] اگر آن رحم گرفته شود اين اماره بالسوء كه هست از آن طرف ﴿وَ لأضلنهم وَ لأمنينّهم وَ لآمرنَّهم﴾[22] از آن طرف كه ابليس بيروني است از اين طرف كه نفس دروني است اگر لطف خدا نباشد اينها حمله ميكنند اينكه گفته ميشود ﴿الهي و إله آبائي لاتكلني الي نفسي﴾[23] حرز حضرت زهرا (سلام الله عليها) بود براي اينكه ميديد وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين دعا را زياد مطرح ميكند خدايا يك لحظه ما را به حال خودمان وانگذار همين است نه اينكه يك چيزي خدا ميدهد به نام اضلال يا صرف و مانند آن نخير آن لطف خاصي را كه تا به حال داشت الان برميدارد خطوط كلياش در سوره مباركه فاطر مشخص شد ﴿ما يفتح الله للناس من رحمة فلا ممسك و ما يمسك فلا مُرْسل﴾[24] اين اصل كلي است كه حاكم بر همه آن آيات است يعني يا ذات اقدس الاه در رحمت را باز ميكند يا باز نميكند باز نكردن كه امر وجودي نيست يا لطف ميكند يا لطف نميكند لطف نكردن كه امر وجودي نيست يا فيض ميرساند يا نميرساند نرساندن كه يك امر وجودي نيست همين كه فرمود ﴿ساصرف عن آياتي الذين يتكبرون في الارض﴾[25] يعني لطفمان را ديگر به اينها اعمال نميكنيم همين بعد اينها به حال خودشان رها ميشوند اين ميشود طمس در اموال اين ميشود قصاوت در دلها تاكنون ذات اقدس الاه با ليت و لعل لطفش را اعمال ميكرد اما فرعون و آل فرعون عالماً و عامداً اينها ﴿نبذ ... كتاب الله وراء ظهورهم﴾[26] در سوره مباركه طه دارد كه ما به اين دو بزرگوار يعني موسي و هارون (سلام الله عليهما) گفتيم در كمال نرمش فرعون را به دين دعوت كنيد آيه 41 به بعد سوره مباركه طه اين است ﴿اذهب انت و اخوك بآياتي ولاتنيا في ذكري﴾[27] ﴿تنيا﴾ يعني وني يعني سستي به خود راه ندهيد وني يني اين است تنيا يعني وني و وهن و سستي را به خود راه ندهيد ﴿ولاتنيا﴾[28] يعني سستي نكنيد وني نكنيد در ذكر ما ﴿اذهبا الي فرعون انه طغي﴾[29] با اينكه طاغوت است ﴿فقولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشي﴾[30] خيلي در كمال نرمش و آرامي هم خوب حرف بزنيد هم حرف خوب بزنيد محتوايش نرم باشد نحوه گفتن نرم باشد تا برگردد شايد برگردد
سؤال: ... جواب: بله خوب اين معلوم ميشود كه هنوز آن در رحمت باز است.
سؤال: ... جواب: نه هرگز سناديد قريش مشركان مكه مثل آل فرعون نبودند كه ساليان متمادي ﴿يذبحون ابناءَكم﴾[31] باشد ﴿وَ يستحيون نساءكُم﴾ باشد ﴿يقتلون ابناءكم﴾[32] باشد ﴿يسومونكم سوء العذاب﴾[33] باشد سائمة كه بحثش قبلاً گذشت در برابر معلوفه است به آن گوسفنداني ميگويند سائمة كه اينها بيابانچر باشند به آن گوسفندهايي ميگويند معلوفه كه پرواري باشد براي اينها يك اسطبلي يك آخوري داشته باشند اينها را نگهداري كنند ﴿يسومونكم سوء العذاب﴾[34] يعني اين بچههاي مردم را عذاب چر كردند مثل همين كاري كه الان اسرائيل دارد ميكند اين نمونهاي از اين ﴿يذبحون ابناءكُم﴾[35] است ديگر اين بچه رفته در دامان پدر در آغوش پدر پدر اين را جذب كرده جمع كرده اين در چشم همه جهانيان اين طفل را به گلوله بسته اين ميشود ﴿يذبحون ابناءكُم﴾[36] آن هم ساليان متمادي نمونهاش همين است كه الان شما در اسرائيل ميبينيد آن وقت اينها باز جاي رحم كردن است اينها كه ذات اقدس الاه با همه آن اوضاعي كه آنها داشتند فرمود ﴿فقولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشي﴾[37] اما مردم مكه كه اينطور نبودند نسبت به مسلمانها البته يك چند نفري را آسيب رساندند اما هرگز مثل آل فرعون نبودند به هر تقدير.
سؤال: ... جواب: بله خوب غرض آن است كه با اين همه اوصاف ذات اقدس الاه به اينها مهلت داد تا ديگر حالا به آن نصاب پاياني رسيد اگر پيغمبر اسلام (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نسبت به مشركان حجاز آنطور نفرين نكرد براي اينكه مشركان حجاز هرگز مثل آل فرعون نبودند پس آنچه را كه در سوره مباركه طه است نشانه كمال رأفت و رحمت الاهي است كه به موسي كليم و هارون (سلام الله عليهما) داشت الان ديگر به پايان رسيد نظير همان كاري كه نوح (سلام الله عليه) كرد نظير كاري كه انبياي ديگر احياناً به اذن خدا كردند و وجود مبارك موسي و هارون (سلام الله عليهما) هم عرض كردند ﴿ربنا اطمس علي اموالهم واشدد علي قلوبهم﴾ طوري كه ﴿فلا يؤْمنوا حتىٰ يروا العذاب الاليم﴾ اين ﴿حتي يروا العذاب الاليم﴾ يعني آن وقت كه ايمان نيست آن وقت كه حال احتضار است ايمان اختياري متمشي نميشود ايمان اضطراري پيدا نشد اين ايمان هم كه مقبول نيست ذات اقدس الاه بعد از اين دعايي كه اين دو بزرگوار كردند فرمود ﴿قال قد أجيبت دعوتكما﴾ اين مستقبل محقق الوقوع است چون در حكم ماضي است تعبير به فعل ماضي شده است فرمود قطعاً دعاي شما مستجاب است دعا را از زبان موسي كليم نقل ميكند كه دارد ﴿و قال موسي ربنا انك اتيت فرعون﴾ معلوم ميشود كه هارون (سلام الله عليهما) در همه صحنههاي دعا حضور داشت حالا يا او هم دعا ميكرد يا آمين ميگفت آمين گوينده هم شريك داعي است در دعا و آن كسي كه خواهان اجابت و استجابت است آن هم در حقيقت دارد دعا ميكند ﴿قال قد اجيبت دعوتكما﴾ ولي شما با پيروانتان اين أمر مستقيماً متوجه به موسي و هارون (سلام الله عليهما) است تا آنها هم پيروان آنها هم تبعيت كنند فرمود ﴿فاستقيما و لا تتبعان سبيل الذين لا يعلمون﴾ شما استقامت كنيد استقامت يعني ايستادگي اين قيامي هم كه در قرآن تعبير شده است ﴿ان تقوموا لله مثنيٰ و فرادي﴾[38] ﴿انما اعظكم بواحدةٍ ان تقوموا لله مثنيٰ و فرادي﴾[39] آن قيام هم يعني ايستادگي نه ايستادن چون بهترين حال براي مبارزه و دفاع حالت ايستادن است از او به قيام ياد شده است وگرنه انسان گاهي نشسته است و كار ايستاده را انجام ميدهد ﴿ولا تتبعان سبيل الذين لايعلمون﴾ فرمود اين قومتان بالأخره جاهلند پيشنهادهايي دارند نظير پيشنهادهايي كه قبليها هم داشتند گفتند ﴿لن نومن لك حتي نري الله جهرةً﴾[40] يا ﴿نري الله جهرةً﴾[41] يا پيشنهادهايي ممكن است بعدا از اين سنخ بدهند شما يك كار مهمي را در پيش داري البته مشورت كردن يك چيز خوبي است اما مشورت كردن با مع الذين يعلم والا وجود مبارك موسي و هارون هم از مشورت كردن از تضارب آراء ولو براي ترويج اين سنت حسنه باكي نداشتند اما يك ملتي كه گاهي پيشنهاد ميدهند ﴿لن نومن لك حتي نري الله جهرةً﴾[42] گاهي ميگويند ﴿أرنا الله جهرةً﴾[43] گاهي هم پيشنهادهاي ديگري ميدهند با اينها مشورت كردن ندارد از اينها كمك فكري خواستن ندارد پيرو نظريات اينها بودن ندارد وقتي اينها به راه افتادند ﴿من اهل الكتاب امة قائمة يتلون آيات الله﴾[44] بله آنگاه هم مشورت معنا دارد هم كمك فكري گرفتن براي غير انبياء معنا دارد و مانند آن.
سؤال: ... جواب: چون اين نفرين است خدايا تو اين قدرتها را دادي اين قدرتها را از اينها بگير تا اينها نتوانند باعث اضلال ديگران بشوند اكثري مردم هم چشمشان معيار عقلشان است و عقلشان هم در چشمشان است وقتي ببينند فرعون اينطور استدلال ميكند ميگويد ﴿اليس لي ملك مصر و هذه الأنهار تجري من تحتي﴾[45] معلوم ميشود در يك فضاي فكري بود كه اينگونه از براهين طلبكار داشته مطلوب بوده يك عدهاي خواهان آن بودند شما الان هم ميبينيد بسياري از ارزشها رفته به سمت ديگر به دنبال چيز ديگرند اينطور نيست كه حالا خون شهدا و سعي امام و اينها مثلاً محترم باشد ديگر خوب اينها هم بالأخره جوانند اينها هم روي كار آمدند اينها نه امام را ديدند نه جنگ را ديدند نه ارزشهاي انقلاب را ديدند نه قبل از انقلاب را ديدند به دنبال چيز ديگر هستند بالأخره اينها را بايد راهنمايي كرد به راه صحيح برد ولي فضا اين است خوب در چنين فضايي استدلال فرعون اين است كه ﴿وَ قد أفلح اليوم اسْتعلي﴾[46] هر كه سرمايه بيشتري دارد متمدنتر است ﴿اليس لي ملك مصر و هذه الأنهار تجري من تحتي﴾[47] آن كه محقق است ميگويد خوب داشته باش چيز غاصبانه داري حالا بر فرض داشته باش چه دليل به فضيلت تو است اما توده مردم كه اهل اين استدلال نيستند براي هدايت توده مردم هم كه اين ديگر خم رنگرزي نيست كه جمعيت چند ميليوني را يك شبه انسان عالم بكند اين ده بيست سال درس ميخواهد در چنين كاري جز معجزه و دعا نقشي ندارد عرض كرد خدايا شما اين قدرتها را از اينها بگير كه اينها نتوانند عوام فريبي بكنند بگويند ﴿اليس لي ملك مصر و هذه الأنهار تجري من تحتي﴾[48] خوب من و برادرم ميفهميم كه بر فرض اين مال تو باشد اين در اختيار توست اين چه دليلي براي برتري توست اين آبي است كه دارد ميرود خدا خلق كرده عدهاي را هم تو اجير كردي استعمال كردي بيگاري گرفتي اينها اين قصرها را ساختند اين چه دليلي بر فضيلت توست اين را كه توده مردم كه نميفهمند توده مردم وقتي ببينند كه ﴿فأخذناه و جنوده فنبذناهم في اليم﴾[49] آن وقت ميفهمند حق با موساي كليم است موسي كليم عرض كرد خدايا ما با اين عوام بايد بنشينيم يك حوزه و دانشگاه داشته باشيم چندين سال درس بگوييم بگوييم اصول ارزشي چيست تا اينها بفهمند كه ﴿قد افلح من تزكي﴾[50] حق است نه ﴿وَ قد افلح اليوم استعلي﴾[51] الان هم دنيا اينطور نيست الان هم ديگر بسياري از ارزشها به آن سمت نميرود آن ارزشي كه براي يك گل زدن هست مگر براي فهميدن و حل مسائل علمي و فقه و اصول هست يا براي المپيادتان هست اين كه نيست دنيا وضعش اين است آنها كه بالأخره ثروت دستشان است اين راه را دارند طي ميكنند خوب اگر اين است در چنين فضايي به غير از دعا و معجزه چه ميتواند كارگر باشد حالا قرآن مرتب مكرر فرمود اين ﴿وَ قد افلح اليوم من استعلي﴾[52] يك تز باطلي است ﴿قد افلح من زكاها﴾[53] ﴿قد افلح من تزكي﴾[54] و مانند آن آنها اليوم هم ميگويند ﴿وَ قد افلح اليوم من استعلي﴾[55] اليوم هم ميگويند مگر اليوم نميگويند؟ الان اينها كه ميگويند شما نبايد مثلاً اين قدرت علمي هستهاي را داشته باشيد ما فقط بايد داشته باشيم هر كه سخن حق بگويد اين وتو ميكند يعني رأي مخالف ميدهد رأي مخالف او باعث بطلان آن قطعنامه هست در حقيقت اينها مدعي وحي هستند مگر ما نميگوييم همه حرفها بايد مطابق با قرآن باشد اگر مطابق با قرآن نباشد باطل است اينها ميگويند در سازمان ملل در مجامع ملل در شوراي امنيت هر جا هست بايد مطابق با رأي ما باشد اگر مطابق با رأي ما نباشد ما رأي مخالف بدهيم ميشود باطل وتو كردن يعني همين آمريكا وتو كرد يعني رأي مخالف داد رأي مخالف كه داد آن قطعنامه ميشود باطل اليوم هم همينطور است حالا شما در شرايط كنوني چهطور ميخواهي مردم را بفهماني از يك طرفي كار حوزويان و دانشگاهيان نشر معارف است از يك طرفي دعا توسل ﴿ربنا اطمس علي اموالهم واشدد علي قلوبهم﴾ تا از آن طرف كار يكسره بشود وجود مبارك موسي كليم ديد آخر اين كار يك سال و دو سال و ده سال و بيست سال نيست تازه گفتند بين آن ﴿انا ربكم الاعلي﴾[56] او با ﴿ما علمت لكم من إله غيري﴾[57] او چهل سال فاصله شد بين ﴿ما علمت لكم من إله غيري﴾[58] با ﴿ربنا اطمس علي اموالهم﴾ وجود مبارك موسي كه موسي گفت و بعد اجابت شد چهل سال بين دعاي موسي و اجابت فاصله شد تا زمينه فراهم بشود غرض اين است كه خدا ارحم الراحمين است تا اجازه ندهد انبيا يك چنين نفرين عامي را مطرح نميكنند اما بالأخره خدا خداي همه است خدا خداي فرعون هم هست آنجا كه فرمود ﴿اذهبا الي فرعون انه طغي﴾[59] ﴿فقولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشي﴾[60] چون خداي فرعون هم هست خالق فرعون هم هست ميخواهد او هم هدايت بشود فرمود او با همه جرم و جنايتي كه مرتكب شده است آرام با او حرف بزنيد نرم رفتار باشيد هم محتواي حرفتان نرم باشد هم نحوه گفتارتان نرم باشد ﴿فقولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشي﴾[61] وقتي هم كه حالا با اينها افتاده ﴿وَ لأصلبنكم في جذوع النخل﴾[62] هست ﴿قد افلح اليوم من استعلي﴾[63] هست از آن طرف وجود مبارك موسي كليم مأذون شد كه يك چنين دعايي را بكند خدا هم فرمود دعاي شما مستجاب ميشود ولي همين بني اسرائيل ممكن است پيشنهادهايي بدهند ﴿وَ لاتتبعان سبيل الذين لايعلمون﴾ اين بني اسرائيل را آنطوري كه قرآن كريم از زبان موسي (سلام الله عليه) تعبير كرده است در آيه 138 سوره اعراف كه قبلاً بحث شد آنجا فرمود موسي كليم (سلام الله عليه) كه آنها را از دريا عبور داد آنها به عرض موسي كليم رساندند ﴿يا موسي اجعل لنا إلهاً كما لهم آلهة﴾[64] وجود مبارك موسي كليم به آنها فرمود ﴿انكم قوم تجهلون﴾[65] شما يك آدم جاهلي هستيد هم جهل علمي داريد هم جهالت عملي داريد از اين قوم جاهل به جهل علمي و جهالت عملي تعبير به الذين لايعلم ميشود ذات اقدس الاه به اين دو بزرگوار فرمود ﴿فاستقيما وَ لاتتبعان سبيل الذين لايعلمون﴾ مبادا اينها يك پيشنهاد دادند يك قدري ترسيدند يك قدري مثلاً تطميع شدند يا تطميعشان يا با تحبيبشان تهديدشان پيشنهادهايي ميدهند شما عوض بشويد ﴿وَ لاتتبعان سبيل الذين لايعلمون﴾ آنگاه دستور رسيد چون وقتي كه اينها در مصر مستقر شدند بنا شد كه آنها بنا گذاشتند آل فرعون كه بساط همه اينها را يكسره جمع بكنند ذات اقدس الاه دستور داد كه اين بني اسرائيلي كه به تو ايمان آوردند اينها را از شهر بيرون ببر به سمتي كه ما راهنمايي ميكنيم آن سمت حركت بكنيد تا از دسترس و تيررس آل فرعون نجات پيدا كنيد اين قسمت مقاطع فراواني دارد ابعاد گوناگوني دارد هر بخش از قرآن كريم عهدهدار تبيين بعدي از اين ابعاد است در سوره مباركه بقره آيه 50 مقداري از جريان شكاف دريا و عبور از دريا مطرح شد آيه 50 سوره بقره اين است كه ﴿و اذ فرقنا بكم البحر فانجيناكم و اغرقنا ال فرعون و انتم تنظرون﴾[66] اين ناظر به يك بخش خاص است در سوره مباركه اعراف كه قبلا بحثش شد آيه 138 به اين صورت آمده است ﴿و جاوزنا ببني اسرائيل البحر فاتوا علي قوم يعكفون علي اصنام لهم قالوا يا موسي اجعل لنا إلهاً كما لهم آلهة﴾[67] در سوره اعراف كه قصه گذشت و عبور و گذر از دريا را نقل ميكند براي اينكه ميخواهد بگويد و بفرمايد كه بعد از اينكه اين معجزه را علناً و عملاً احساس كردند و تجربه كردند و پشت سر گذاشتند همين كه از دريا گذشتند و يك عده بت پرست را ديدند پيشنهاد بت پرستي دادند در سوره مباركه يونس كه فعلاً هستيم كيفيت غرق و ايمان حال اضطرار فرعون را بازگو ميكند در قسمتهاي ديگر نظير آنچه كه در سوره مباركه دخان هست آنجا از يك كيفيت ديگري از جريان غرق فرعون سخني به ميان ميآورد آيه 24 سوره مباركه دخان اين است كه به وجود مبارك موسي كليم ميفرمايد حالا كه آنها غرق شدند ﴿واترك البحر رهوا انهم جند مغرقون﴾[68] شما در كمال آرامش اين كاروان را از دريا بيرون ببر هدايت بكن اينها كه به دنبال شما ميآيند اينها اينچنين نيست كه آب همچنان براي اينها شكافته باشد اينها فرصت داشته باشند از دريا عبور كنند همين كه شما از دريا بيرون رفتيد اينها كه در دريا هستند همه اينها غرق ميشوند ﴿واترك البحر رهوا انهم جند مغرقون﴾[69] در سوره مباركه شعرا آنجا جريان اينكه اين شكاف دريا به چه صورت بود به دوازده قسمت بود هر فروعي در يك راه مخصوصي ميرفتند آن مطرح شد آيه 64 سوره شعراء اين است ﴿فاوحينا الي موسي ان اضرب بعصاك البحر فانفلق فكان كل فرق كالطود العظيم﴾ ﴿و ازلفنا ثم الاخرين﴾ غرض آن است كه در هر گوشهاي مقطعي و بعدي از اين ابعاد بازگو شده است اينجا فرمود ﴿و جاوزنا ببني اسرائيل البحر فاتبعهم فرعون و جنوده بغيا و عدوا﴾ اينها آمدند شبانه حركت كردند يا سحرگاه حركت كردند به رهبري موساي كليم (سلام الله عليه) آمدند تا نزديك درياي روان به موساي كليم عرض كردند آخر اينها فرعونيها كه از پشت سر اين لشكر جرارشان دارد ميآيد جلو هم كه درياست خوب ما را بين دو خطر گير انداختي وجود مبارك موسي كليم فرمود نه ﴿كلا ان معي ربي سيهدين﴾[70] يك چنين حرفي نزنيد بالأخره دريا در اختيار آنهاست شمشير آل فرعون هم در اختيار خداست هر جا او دستور داد ما همان راه را طي ميكنيم ﴿ان معي ربي سيهدين﴾[71] ترس ندارد او گفته ما ميگوييم چشم دستور رسيد ﴿أنْ اضربْ بعصاك البحر﴾[72] اين دريا آبهاي رفته رفت و آبهاي نيامده نيامد شده بستر خاكي ﴿فاضربْ لهم طريقاً في البحر يبساً﴾[73] جاده خشك شد خوب وقتي آن بعدي به سرعت برود و آب قبلي يك تلي موجي درست بكند يك جبالي درست كند سلسله جبالي روي هم، روي هم، روي هم قرار بگيرد و نيايد آن وسط ميشود جاده خشك ديگر وجود مبارك موسي كليم (سلام الله عليه) و همراهانشان حركت كردند رفتند فرعون خيال ميكرد براي او هم همين دريا خشك ميشود به موسي كليم ذات اقدس الاه وحي فرستاد همين كه شما در رفتيد اين آبها اين سلسله جبال آب كه روي هم است همهشان ميريزد به همان حالت اوليه برميگردد ﴿فاتبعهم فرعون و جنوده بغيا و عدوا﴾ روي ظلم و تحدّي خيال كردند ميتوانند اينها را درك بكنند بعد آخرين نفر از پيروان موسي كليم (سلام الله عليه) كه از اين دريا گذشتند ﴿فغشيهم من اليم ما غشيهم﴾[74] اين آبها كه به صورت سدّي شده است همهاش ريخت خب آن كه آب آفرين است دريا آفرين است يك وقتي ميگويد بايست يك وقتي ميگويد برو ديگر هيچ فعلي بي علت نيست هيچ موجودي بي علت نيست اما همه علل كه محسوس مادي نيست و همه علل هم كه احصاء نشده همه علل هم كه در اختيار ما نيست اين مقدار را بله ما ميفهميم كه هيچ فعلي بي علت نيست اينقدر علل ناشناخته در عالم هست الي ماشاءالله دعا از آن قبيل است توسل از آن قبيل است اينطور نيست كه دعا يا توسل بر خلاف نظام علي و معلولي كار بكند كه ما سرمايه ما مزجات ما درباره علم همين چند موردي است كه آزموديم راههاي ديگر كه بسته نيست.
سؤال: ... جواب: مادي و غير مادي هم همينطور است الان مشخص شده است كه فلان بيماري را با فلان دارو درمان ميكنند پس فردا ممكن است علم پيشرفت بكند معلوم بشود كه از عصاره دهها گياه هم ميشود اين بيماري را حل كرد اينها مادي است ديگر حالا اگر يك كسي از راه غيب فهميد كه عصاره فلان گياه هم حل ميكند هم فهميدنش به وحي الاهي است هم ابزار اولياش امر مادي است هرگز در قلمرو حس و تجربه حصر نيست تا اينجا را ما فهميديم راههاي ديگر چيست پيشنهادهاي ديگر چيست علل و عوامل ديگر چيست در توان علوم حسي و تجربي است با همه گسترهاي كه دارد يعني طب با همه پهناوري كه دارد داروسازي با همه پهناوري كه دارد گياه شناسي با همه پهناوري كه دارد هيچ كدام از اينها نميتوانند فتوي به حصر بدهند البته فلسفه و كلام دستشان باز است بالاتر از اين اما اينها هم يك حد خاصي دارند ولي علوم تجربي با همه پهنه و گسترهاي كه دارد هرگز توان فتوي به حصر را ندارد زيرا آن مقداري را كه آزمود اين است آن مقداري را كه در بين راه است و او نيازمود كه لاادري است لست ادري است به هر تقدير وجود مبارك موسي كليم با اين وعده الاهي مطمئن شد كه اينها كه رفتند بيرون فراعنه كه در دريا هستند اين سلسله جبال روي هم انباشته آبهاي اينها فروميريزد ﴿حتي اذا ادركه الغرق قال آمنت انه لا اله الا الذي آمنت به بنو اسرائيل﴾ كه انشاءالله به بحث بعد.
«والحمد لله رب العالمين»