درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

82/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره یونس/آیه 84 الی 89

 

﴿وَقَالَ مُوسَي يَاقَوْمِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِن كُنتُم مُسْلِمِينَ﴾(۸٤)﴿فَقَالُوا عَلَي اللَّهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا لاَ تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾(۸۵)﴿وَنَجِّنَا بِرَحْمَتِكَ مِنَ القَوْمِ الكَافِرِينَ﴾(۸۶)﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي مُوسَي وَأَخِيهِ أَن تَبَوَّءَا لِقَوْمِكُمَا بِمِصْرَ بُيُوتاً وَاجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَبَشِّرِ المُؤْمِنِينَ﴾(۸۷)﴿وَقَالَ مُوسَي رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلأَهُ زِينَةً وَأَمْوَالاً فِي الحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّوا عَن سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَي أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَلاَ يُؤْمِنُوا حَتَّي يَرَوُا العَذَابَ الأَلِيمَ﴾(۸۸)﴿قَالَ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُمَا فَاسْتَقِيَما وَلاَ تَتَّبِعَانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ﴾(۸۹)

 

موساي كليم (سلام الله عليه) بعد از ارائه آيات بينات و معجزات روشن و اتمام حجت ديد يك گروه كمي از جوانها ايمان آوردند البته بعدها مؤمنان بيشتر شدند به آنها فرمود اكنون آغاز مبارزه است براي اينكه او كه شما را رها نمي‌كند كه در مبارزه هم ايمان و توكل و تسليم در برابر امر خدا لازم است اگر به خدا مؤمنيد توكل كنيد و اگر چنانچه مستسلميد و منقاديد اين توكلتان را حفظ كنيد اينها هم عرض كردند ما فقط بر خدا متوكليم و به غير خدا هم تكيه نمي‌كنيم لكن مستحضريد معناي توكل كردن اين نيست كه انسان بگويد خدايا من كارها را به تو واگذار مي‌كنم و هيچ احساس مسئوليت نكند در هر لحظه بايد بين خوف و رجا باشد انسان تا زنده است در معرض خطر است لذا هرگز با توكل مشكلات بعدي حل نمي‌شود اينكه مي‌گوييم به ما دستور داد فرمود ﴿الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا﴾[1] همين است آنها كه گفتند ﴿ربنا الله﴾[2] و توكل كردند بايد لحظه به لحظه مستقيم باشد مواظب باشند لحظه به لحظه خطر هم انسان را تهديد مي‌كند لحظه به لحظه بايد از ذات اقدس إلاه مدد طلب بكند اين كه ما مرتب در نمازها مي‌گوييم ﴿اهدنا الصراط المستقيم﴾[3] يعني آنچه را كه تا حال متوجه نشديم خدايا هدايت كن تا متوجه بشويم آنچه را كه متوجه شديم و توفيق عمل پيدا نكرديم خدايا توفيق بده عمل كنيم آنچه را كه متوجه شديم و عمل مي‌كنيم خدايا توفيق بده آن راه را ادامه بدهيم اين اهدنا گاهي به معني «علمنا» است گاهي بمعني (فقهنا) است گاهي به معني (ادمنا) است و مانند آن پيروان موساي كليم (سلام الله عليه) عرض كردند خدايا ما ايمان آورديم توكل كرديم اما دوتا خطر ما را تهديد مي‌كند يك خطر معنوي يك خطر مادي يك خطري مربوط به دين يك خطري مربوط به دنيا خطري كه مربوط به دين است آن است كه ممكن است ما در اثر شبهه ضعف فكري كج انديشي شبيخون فرهنگي تهاجم فرهنگي مورد فتنه كافران قرار بگيريم و «معاذالله» دست از اين دين برداريم چه كسي تضمين مي‌كند انساني كه مؤمن است تا آخر عمر مؤمناً بماند اگر يك گروهي شبهه پذير شدند اينها فتنه كافرانند يك گروهي ساده‌لوح شدند اينها فتنه كافرانند فتنه‌اند يعني چه يعني مورد آزمون كافرانند كافران نسبت به اينها مغرور مي‌شوند روي اينها كار مي‌كنند با شستشوي مغزي اينها را دوباره مرتد مي‌كنند اين خطر هميشه بود و هست اينها در جوار موساي كليم به ذات اقدس إلاه عرض كردند خدايا اين خطر ما را تهديد مي‌كند ما يك مشت تازه مسلمان شديم از شبهات اينها هم كه بي خبريم خيلي‌ها هستند كه در دربار فرعون ترويج كردند يا گفتند ما بايد ميراث فرهنگي را آثار فرهنگي را اينها را بايد حفظ بكنيم يا اگر چنانچه بت‌پرستي بد بود خدا كه قادر است چرا جلويش تا به حال نگرفته بود از اين شبهاتي كه قرآن كريم تك تك اين شبهات را نقض مي‌كند و رد مي‌كند عوام از بت پرست يك طور حرف مي‌زنند كه ﴿انا وجدنا آباءنا علي أمة﴾[4] آن محققانشان پژوهشگرانشان كه بالأخره مي‌خواهند اين را نگه بدارند اين فكر باطل را يك جور استدلال مي‌كنند كه ﴿لو شاء الله ما اشركنا و لا آباؤنا﴾[5] خلط بين اراده تكوين و تشريع دارند تك تك اين شبهات بوده است چه آنهايي كه مال عوام از وثنيين است چه آنها كه به محققين از وثنيين است همه را نقل مي‌كند و ابطال مي‌كند الان شما ببينيد خداي ناكرده چهار تا جوان در معرض آفت و آسيبند اينها فتنه روشنفكران بي‌دينند فتنه‌اند يعني چه؟ يعني اينها جوانند آماده پذيرشند آن مايه علمي‌ را ندارند گرفتار ضعف علمي‌اند شبهه هم يك ويروس است اينها هم كه در معرض آنها هستند در چنگ اينها هستند مغرور مي‌شوند مي‌گويند ما اينها را از پا درمي‌آوريم اين جوانها مي‌شوند ﴿فتنةً للظالمين﴾[6] پيروان موساي كليم عرض كردند خدايا دو تا خطر ما را تهديد مي‌كند يكي اينكه مبادا اينها روي ما كار بكنند ما تازه مسلمان شده‌ايم از شبهات آنها و از دسيسه آنها كه خبري نداريم آنها مغرور بشوند ما مورد فتنه و آزمون آنها قرار بگيريم ما را منحرف بكنند به كج‌راهه ببرند تو ما را حفظ كن اين يكي اين مال آن محققان و درباريان تحصيل كرده فرعون اما درباره آن نيروهاي جلاد فرعون خود فرعون آن نيروي جلاد كه كارشان ﴿‌يسومونكم سوء العذاب﴾ بود ﴿يذبحون ابناءكم﴾[7] بود نسبت به اينها عرض كردند ﴿و نجّانا من القوم الظالمين﴾[8] اگر كافريد هم ما را از اينهايي كه ‌﴿يسومونكم سوء العذاب﴾[9] دارند از اينها نجات بده هم ما را از آن شبهه‌افكن‌ها برهان اين دو تا خطر ما را تهديد مي‌كند و خدايا ما را از اين دو خطر نجات بده و دعا هم مستجاب شد و گروهي كه اهل اين دعا نبودند به دام آن ويروس سامري افتادند خوب در نوبت‌هاي قبل به عرضتان رسيد نه تنها بالاتر از خدا فرض ندارد مثل خدا هم فرض ندارد ﴿ليس كمثله شيء﴾[10] گاو هم كه معروف به بلادت است مي‌گويند اين ابلد من البقر ابلد من الثور گاو كه معروف به بلادت و كودني است گوساله كه از او بدتر است بدتر از هر دو آن سراميك گوساله است چون گوساله‌اي كه سامري درآورد كه سراميك دستي بود اين‌طور نبود كه يك حيواني باشد يك حياتي داشته باشد اين نكته هم كه از كلمه استفاده شده است كه فرمود ﴿فَاخرج لهم عجلاً جسداً له خوار﴾ نه عجلاً له خوار نه اينكه واقعاً گوساله بود زنده بود حياتي داشت به صورت گوساله تعبيه كرده چيزي را در او كه بانگي داشت و صدايي درمي‌آورد خوب حالا آن گوساله زنده چه مي‌فهمد كه اين گوساله سراميك دستي بفهمد نازل‌ترين و پست‌ترين چيز را به جاي بالاترين چيز جهان هستي قرار دادند گفتند ﴿هذا إلٰهكم و اله موسي﴾[11] عده‌اي هم قبول كردند اين شده فتنه يعني آن كسي كه قدرت مقاومت ندارد چهار تا خلاف را به صورت ثواب تلقينش بكنند چهار تا شبهه را در ذهن او القاء بكنند اين برمي‌گردد در يك روايت نوراني وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) فرمود هر جايي مي‌خواهيد برويد حالا يا شهر يا ده اول تحقيق كن ببين يك عالم متدين ديني در آنجا وجود دارد يا نه؟ اگر ندارد آن ده نرد آن شهر نرو آنجا اقامت نكن براي اينكه بالأخره افراد ممكن است شماها را منحرف كنند يا طرزي شبهه القا كنند كه شما نتوانيد جواب بدهيد اول به اين فكر باشيد آنجا كتابخانه دارد عالم دارد مؤمن محقق دارد بعد برويد اينها هم عرض كردند خدايا ﴿ربنا لاتجعلنا فتنةً للقوم الظالمين﴾ يك دعايي است كه پيروان حضرت خليل (سلام الله عليه) اين دعا را دارند مؤمنان به آن حضرت اين دعا را دارند مقتديان به آن حضرت اين دعا را دارند در سوره مباركه ممتحنه آيه پنج اين است آيه چهار اين است كه ﴿قد كانت لكم اسوة حسنة في ابراهيم و الذين معه اذ قالوا لقومهم انا برآؤا منكم﴾[12] بعد گفتند ﴿ربنا لاتجعلنا فتنةً للذين كفروا واغفرلنا ربنا انك انت العزيز الحكيم﴾[13] خدايا بالأخره يك مايه علمي به ما بده قبل از اينكه آن مايه علمي را ما پيدا كنيم مبادا ما گرفتار چهار تا شبهه بشويم و اوضاع برگردد الان شما مي‌بينيد بعضي‌ها هم متاسفانه بالأخره بي ارتباط به اين حوزه‌ها نبودند اما يك كسي كه شبهه زده است ﴿يتبعون ما تشابه منه﴾[14] گرفتار آن است ﴿فامّا الذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة﴾[15] مي‌بينيد حالا به عنوان شبهه چه طوري اين متشابهات جمع‌بندي مي‌شود و عليه اسلام و قاعده اسلامي و فقه اسلامي حرف منتشر مي‌شود غالب شماها بالأخره يا شرح لمعه را درس گفتيد يا بحث كرديد مكاسب را يا درس گفتيد يا بالأخره بحث كرديد مي‌دانيد در مسئله غيبت مسئله تهمت مسئله افترا مسئله مسخره اينها جزء محرمات است در غالب اين موارد اين طرح هم مطرح است كه آيا غيبت فلان كسي كه مؤافق دين ما نيست مثلاً يهودي است يا مسيحي است جايز است يا نه؟ آيا غيبت مسيحي جايز است يا نه؟ آيا تهمت مسيحي جايز است يا نه؟ آيا افترا جايز است يا نه؟ اين در غالب اين فروعات است بعضي مي‌گويند عمومات يا اطلاقات منصرف است به مؤمن چون دارد كه نمي‌شود غيبت مؤمن را كرد نمي‌شود چيزي را كرد بنابراين غيبت آنها جايز است تهمت آنها جايز است اين در اين بحثهاي فقهي هست در مكاسب چه در شرح لمعه خوب يك كسي حالا ممكن خداي ناكرده معمم هم باشد اينها را جمع بندي بكند بعد بگويد فقه كذايي اين به درد گذشته مي‌خورد الان فقهاي ما بايد تجديد نظر بكنند براي اينكه مسئله حقوق بشر هست فقهي كه نتواند آبروي همه شهروندان را حفظ بكند اين چه فقهي است چون اسلامي كه نتواند آبروي همه شهروندان را حفظ بكند خوب چطور غيبت كردن و آبروريزي يك شهروند غير مسلمان جايز است و فقط مسلمانها هستند محترمند اين معلوم مي‌شود «معاذالله» يا اصلش را اشكال دارد يا فهم فقها را اشكال دارد اين نشانه آن شبهه‌زدگي است غافل از اينكه در همان شرح لمعه اين حرف هست در مكاسب اين حرف هست در همه كتابهاي فقهي آن حرف هست اين را خوب گوش بدهيد چون درد روز است حالا معلوم مي‌شود كه چرا بچه‌هاي جوان ايمان آورده بني اسرائيلي دعا كردند تضرع كردند كه خدايا ما را از اين شبهه‌ها نجات بده آن نجات دادن و دريافت نجات از ظلم ظالمان يك حساب ديگر است آن را خوب همه مي‌فهمند ظالم وقتي دارد ظلم مي‌كند انسان به خدا پناه مي‌برد از شر او در امان باشد اما خودش مبادا يك مقاله‌اي را بخواند يك كتابي را بخواند يك روزنامه‌اي را بخواند زير و رو بشود شبهه را تا آدم نتواند حل بكند او آدم را منحل مي‌كند شبهه نظير سل و سرطان نيست كه پنج شش سال با او دوام بياورد شبهه مثل سكته است آني است ولو آدم با او كاري نداشته باشد او آدم را منحل مي‌كند يك وقتي مي‌بيند يك مدت بعدي بروز مي‌كند سر از جاي ديگر درمي‌آورد تا خداي ناكرده كار ديگري بكند يك حرف ديگري بزند شبهه مثل سكته مغزي يا سكته قلبي است كه تأثيرش آني است حالا ظهورش بعد از دو سال يا سه سال است شبهه مثل سرطان و سل و اينها نيست كه بعد از چند سال اثر بكند اثرش آني است حالا شخص ممكن است كه كتمان بكند فعلاً نگويد مثل كافران و منافقان كه نمي‌گويند خوب در تمام كتابهاي فقهي هست اين دو تا مطلب را دو تا مسئله را شما ملاحظه بفرماييد يك مسئله اين است كه حالا كسي «معاذالله» حرمتي براي پيغمبر ما قايل نيست اين همه معجزات را وجود مبارك پيغمبر آورد وجود مبارك حضرت امير را در حضور هزارها نفر بلند كرد و گفت اين علي جانشين من است براي او هم ثابت شده است كه پيغمبر در غدير چه فرمود نه آبرو براي پيغمبر قايل است نه آبرو براي حضرت علي قايل است نه اهل ولايت است نه اهل امامت است حالا براي ما چرا واجب باشد كه آبروي او را حفظ كنيم حالا ما دو نفر اينجا نشستيم هيچ كسي هم در خانه ما نيست ما دو به دو داريم حرف مي‌زنيم چرا حالا ما بايد آبروي او را حفظ بكنيم او كه آبروي پيغمبر ما امام ما را حفظ نمي‌كند غيبت كردن دو نفر در اتاق خودشان نشسته‌اند غير از خدا احدي باخبر نيست اگر درباره مسلمان مومن محترمي دارند سخن مي‌گويند حفظ آبروي او در همين فضا هم واجب است هيچ كس هم نيست مگر خدا ولي واجب است حالا يك كسي كه دين ما را قبول ندارد آبرويي براي پيغمبر و امام ما قايل نيست آبرويي براي نظام ما قايل نيست حالا براي ما واجب باشد در اتاق آبروي او را حفظ كنيم اين واجب نيست اين يك مسئله اگر فقها فرمودند غيبت غير مومن جايز است اينجا است مسئله ديگر ظلم آيا جايز است يا نه؟ يك وقتي است كه شما مي‌خواهيد به جامعه منتقل كنيد به حقوق بشر منتقل كنيد به ظلم برسيد ظلم ولو نسبت به كافر حربي هم حرام است اين را همه فقها گفتند ظلم نسبت به سگ هم حرام است نسبت به مار و عقرب هم حرام است حالا اگر كسي رفته باغ وحش مگر مي‌تواند به اين مار سمي ظلم بكند اگر جاي ريختن آبرو جاي سلب حيثيت است جايي ظلم صادق است جايي تعدّي صادق است جايي مصلوب الحيثيه كردن صادق است بالأخره ظلم است همه گفتند حرام است ديگر يك فقيه و دو فقيه كه نگفتند شما از همه فقها از همه مراجع دامت بركاته سؤال كنيد كه ما رفتيم باغ وحش آيا مي‌توانيم به اين مار ظلم بكنيم يا نه همه مي‌گويند حرام است يك سگي آنجا ديديد يك گرگي آنجا ديديد اين دين دين عدل است پس دو تا مسئله است حالا اگر دو نفر در اتاقي نشسته‌اند ثالثشان هم الله است اينها درباره يك كسي حرف مي‌زنند حالا بر اينها واجب است آبروي آن شخصي كه قبول ندارد اصلاً جريان غدير را با اينكه همه مسائل برايش حل شده است براي امام ما پيغمبر ما نظام ما شهداي ما هيچ آبرويي قايل نيست حرمتي قايل نيست بر ما واجب باشد كه پشت سر او حرف نزنيم؟ اما اگر به جامعه منتقل بشود يك چيزي را مي‌خواهيم در فضاي باز بگوييم در روزنامه‌ها بنويسيم در جامعه بگوييم منتشر بكنيم كه از او عنوان ظلم انتزاع مي‌شود خوب حرام است ديگر بنابراين همه شهروندان از عدل ما بايد استفاده بكنند ما هم نسبت به همه بايد عادل باشيم نسبت به باغ وحش بايد عادل باشيم اين دين است اين دين نور است آن وقت يك كسي بيايد اين دو تا مسئله را به هم خلط بكند يكي را بگذارد كنار ﴿يفرقون بين الله و رسوله﴾ باشد ﴿نومن ببعض﴾[16] باشد ﴿و نكفر ببعض﴾[17] باشد بعد بگويد اين فقه تاريخ مصرفش گذشته است فقه اين را گفته آن را هم گفته ديگر اين را اينجا گفته آن را آنجا گفته الان اينكه به بركت نظام اسلامي همه اين اقليتها مثل ديگران از حقوق خوب برخوردارند اين در عدل اسلامي است ديگر مگر مي‌شود به يك كليمي ظلم كرد مگر مي‌شود به يك مسيحي ظلم كرد مگر مي‌شود به يك كمونيست مستأمن ظلم كرد الان چريك‌هاي فدايي خلق آن اكثريت‌ها كافرند ديگر خوب كسي كاري به آنها ندارد كه همه حقوقي كه شيعه‌ها و مسلمانها دارند آنها هم دارند با اينكه صريحا مي‌دانيم كه اينها كافرند خدا را قبول ندارند نه آن اقليتي كه فرمان مسلح‌ها را دارد آن اكثريت‌شان خوب كافرند نه خدا را قبول دارند نه قيامت را قبول دارند ولي از عدل اسلامي دارند استفاده مي‌كنند اين مي‌شود حقوق بشر اگر كسي خداي ناكرده شبهه زده باشد فتنه زده باشد ﴿فأمّا الذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة﴾[18] است به دنبال آن مي‌رود ديگر نمي‌رود همسايه اين حكم حكم ديگر هم هست غرض اين است كه آنها فهميدند كه در معرض خطرند به ذات اقدس إلاه عرض كردند ﴿ربنا لاتجعلنا فتنةً للقوم الظالمين﴾ و مانند آن چه اينكه پيروان حضرت خليل حق برابر آيه پنج سوره مبارك ممتحنه از سابق و لاحق اينها عرض كردند ﴿ربنا لاتجعلنا فتنه للذين كفروا﴾[19] اين دعايي است كه همه ما در همه حالات بايد داشته باشيم اما آن دعاي دومشان خوب چيز روشني است كه عرض كردند ﴿و نجّانا من القوم الظالمين﴾[20] از همين كافرين و ظالمين و من قوم كافرين كه فرعون و درباريان فرعون بودند كه عذاب مي‌كردند اين يك نجات است آن ﴿لاتجعلنا فتنة﴾

سؤال: ... جواب: نه ظلم هم ﴿ان الشرك لظلم عظيم﴾[21] آنجا هم مي‌گيرد گاهي ممكن است دسيسه‌هاي عملي بكنند گاهي ممكن است دسيسه‌هاي نظري بكنند آن شرك هم كه ﴿لاتشرك بالله ان الشرك لظلم عظيم﴾[22] آن بخش‌هاي نظري برمي‌گردد غرض اين است كه يك كسي را ممكن است با مسائل سياسي فريب بدهند يكي را با مسائل نظري فريب بدهند يكي را با مسائل عملي فريب بدهند يكي را با مسائل اخلاقي فريب بدهند اگر يك كسي در معرض آزمون قرار گرفت شستشوي مغزي بشود اين فتنة للكافرين اين در معرض آزمون و امتحان كافرين قرار مي‌گيرد روي اين كار مي‌كنند اين را شبهه‌زده مي‌كنند اين جوانها عرض كردند خدايا ما را در معرض چنين آفتي قرار نده آن هم نجات از عذاب است كه ﴿و نجنا برحمتك من القوم الكافرين﴾ خب ذات اقدس إلاه در چنين فضايي كه خود وجود مبارك موسي و هارون (سلام الله عليه) آماده بودند قوم او هم آماده بودند حالا دستور مبارزات پيگير را شروع كرده فرمود الان شما بايد اينجا بمانيد جاي هجرت نيست هجرت مال يك گروه ديگر است كه مثلاً از مكه به مدينه يا از مكه به حبشه آنها هجرت دارند بعدها فعلاً شما بخواهيد مصر را ترك كنيد اينجا جايش نيست اينجا جاي ترك وطن نيست اينجا جاي هجرت نيست جاي مقاومت است همين جا باشيد منتها اينها كه در روستاها هستند يا چادر نشينند يا مرز نشينند حاشيه شهرند اينها كه بي‌خانمانند به همه اينها به موسي و هارون (سلام الله عليه) فرمود به همه اينها عنايت كنيد اينها را جمع بندي كنيد شناسايي بكنيد كه بيايند در شهر اينها صاحب خانه بشوند از اين چادر نشيني و مرزنشيني و حاشيه نشيني و پراكنده بودن نجات پيدا كنند اول اين كار را بكنيد در خود مصر محله‌اي را انتخاب كنيد آنجا خانه داشته باشيد ﴿ان تبوءا لقومكما بمصر بيوتا﴾ باع بمكان يعني اينجا مكان گرفت تبوا الدار يعني اينجا فلان دار را فلان مسكن را فلان منزل را جايگاه خود قرار داد شما دو تا بزرگوار براي قومتان در خصوص مصر نه جاي ديگر خانه‌اي فراهم بكنيد كه اينها از پراكنده بودن و چادر نشيني نجات پيدا كنند ﴿واجعلوا بيوتكم قبلة﴾ آن روزها كه مسئله تلفن و اينها نبود فرمود اين خانه‌هايتان در يك محله‌اي باشد كه همه رو به روي هم باشيد متقابل هم باشيد از يكديگر باخبر باشيد خانه‌هايتان رو به روي هم مقابل هم نزديك هم كه بالأخره يك قبيله خاصي در يك محله مخصوصي از يكديگر باخبر باشند و آنچه كه شما را به هم جمع مي‌كند مسئله نماز است ﴿و اقيموا الصلاة﴾ اين نماز واقعاً ستون دين است يعني اگر كسي مرتب با ذات اقدس إلاه در ارتباط باشد او را جدي بگيرد براي اينكه او خداي ماست ما هم بنده اوييم دليلي ندارد كه از او فاصله بگيريم و دليلي هم ندارد او ما راه ندهد چه پيوندي بهتر از اين ما با او دوستانه و آشنايانه و عاشقانه و محبّانه حرف مي‌زنيم و اين را جدي مي‌گيريم و موارد فراواني هم ملاحظه فرموديد اصلاً در قرآن كريم سخن از خواندن نماز و قرائت نماز نيست براي اينكه قرآن كريم كتاب حكيم است ﴿يس ٭ والقران الحكيم﴾[23] كتاب حكيم همه حرفهايش حكيمانه است اگر در دين گفته شد «الصلاه عمود الدين»[24] ديگر ستون را كسي نمي‌خواند اگر يك وقتي يك جايي گفته بود شما نماز بخوانيد آن وقت جاي اعتراض علما بلند بود كه اين چه كتابي است اينكه با حكمت سازگار نيست مگر يك حكيم مي‌گويد ستون را بخوان مي‌گويد ستون را اقامه بكن همه جا سخن از اقامه صلاه است ﴿يقيمون الصلاة﴾[25] ﴿اقم الصلاة﴾[26] ﴿اقيموا الصلاة﴾[27] براي اينكه ستون دين را آدم نگه مي‌دارد اين ستون است حالا اين را در واقع بايد جدي گرفت ملتي كه نماز دارد همه چيز دارد با كسي حرف مي‌زند كه تمام قدرتهاي غيب و شهود در اختيار او است با كسي حرف مي‌زند كه تمام قدرتهاي غيب و شهود را مي‌تواند در راه دين كار بگيرد اين هم كه فرمود ﴿ان الله سيبطله﴾[28] اين سين سين تحقيق است نه تصريح و اين يبطله هم فعل مضارع است مثل يحق الحق كه نشانه استمرار است كه از سنت الاهي حكايت مي‌كند نه اينكه در گذشته اين كار را مي‌كرد بعدها خدا اين كار را مي‌كند اين از سنت الاهي خبر مي‌دهد قبلاً اين‌طور بود الان اين‌طور است بعداً اين‌طور خواهد بود اين يبطل يحق اين است اما معنايش اين نيست كه هر كسي سحر كرده همانجا خدا باطل بكند در هر جرياني وقتي پرونده ختم مي‌شود به سود حق ختم مي‌شود در تمام داستانها اگر گناه ممكن نباشد كه عالم عالم آزمون و تكليف و تكامل نيست دست خيلي‌ها را خدا باز مي‌گذارد براي گناه چون بايد امتحان بكند در هر جرياني در هر مسابقه‌اي در هر مناظره‌اي در هر صحنه‌اي وقتي پرونده بخواهد بسته بشود ﴿والعاقبة للمتقين﴾[29] هيچ جا نشد در هيچ صحنه در هيچ بازي در هيچ مبارزه در هيچ مسابقه كه باطل پيروز بشود و حق شكست بخورد در همه صحنه‌ها ﴿والعاقبة للمتقين﴾[30] در كل نظام هم كه البته ﴿والعاقبة للمتقين﴾[31] تا به ظهور صاحب اصلي‌اش برسد اينكه فرمود اگر ما به كفار امتحان مهلت داديم اين امحال است اين استدراج است ﴿و لٰايحسبن الذين كفروا سبقوا﴾[32] اينها خيال نكنند جلو افتادند ما يك قدري اينها را ميدان داديم تا جلوتر اينها را بگيريم نفسشان بند بيايد بعد اينها را بگيريم جلوتر هم مأموران ما ايستادند اين‌طور نيست كه اين ﴿ولايحسبن الذين كفروا سبقوا﴾[33] آخر كجا مي‌خواهند بروند دو قدم آن طرف‌تر هم كه باز ايست بازرسي است چهار قدم آن طرف‌تر هم كه اِقف بازرسي است پس هر جا برود بازرسان ما هستند ما يك قدري او را مي‌دوانيم كه نفسش بند بيايد همان‌جا بگيريم فرمود اگر يك وقتي ما به يك عده مهلت داديم مي‌خواهيم نفسش بند بيايد آنجا او را بگيريم ﴿لايحسبن الذين كفروا انما نملي لهم خيرٌ لأنفسهم انما نملي لهم ليزدادوا اثماً و لهم عذاب مهين﴾[34] ما مي‌خواهيم كاملا نفس‌گير بشود بعد همان‌جا او را بگيريم اينكه از ملك و ملك ما خارج نيست همه جا سيم خاردار است اين كجا مي‌خواهد فرار كند بنابراين اگر يك وقتي يك سحري شد معنايش اين نيست كه سحر در عالم واقع نمي‌شود معلوم مي‌شود در اين صحنه در اين جريان ما به او مهلت داديم كه نفسش بند بيايد بعد بگيريم سحر هم آن‌طور نيست كه در واقع اثر بكند يعني مثلا اينها بتوانند حيوان واقعي خلق بكنند اين‌طور نيست اما تأثيرش واقعي است كما مر اينها در اثر تلقينات و تأثير در خيال در انسان آثار تكويني دارند (ما يفرحون به بين المرا و زوجه) هست (ما هم هست) شما مي‌بينيد گاهي خبر دروغ اثر تكويني دارد يك گزارش دروغي به كسي مي‌دهند كسي سكته مي‌كند خوب سكته كردن و مردن و اينها يك امور تكويني است منشأش دروغ است اين گزارش دروغ باعث باور اوست آن باور است كه در صحنه جان اين شخص اثر مي‌گذارد اين ﴿سحروا أعين الناس﴾[35] اين چشم بندي اين سحر در فضاي خيال و اينها باعث شد ﴿واسترهبوهم﴾[36] خيلي‌ها ترسيدند گاهي ممكن است يك چيز واقعيت داشته باشد انسان چون نداند نهراسد مثل عقربي كه از كنار لباس انسان مي‌گذرد انسان نمي‌داند هيچ هم نمي‌ترسد در كمال آرامش مي‌نشيند يك سوسكي را شب تار عقرب بپندارد و جيغ بكشد فرياد بكشد انسان از آن خاطرات دروني خودش يا حق يا باطل يا آرامش احساس مي‌كند يا فرياد مي‌كشد سحر اين آثار را دارد كه در خاطرات انسان در القائات انسان در انديشه‌هاي انسان در انگيزه‌هاي انسان اثر بگذارد آن وقت آن انديشه‌ها و انگيزه‌ها آثار تكويني خود چه فراوان هم دارد و ذات اقدس إلاه هم در هر جريان جمع بندي بر اساس ﴿والعاقبة للمتقين﴾[37] سحر را باطل مي‌كند حق را احقاق مي‌كند و مانند آن در اينجا هم فرمود شما اين مبارزات و پيگيري‌تان را از اينجا شروع كنيد اينها را از مرز نشيني و حاشيه‌نشيني و چادر نشيني و پراكنده بودن و گبر نشيني و امثال ذلك نجات بدهيد ﴿ان تبوءا لقومكما بمصر بيوتا﴾ تأمين مسكن براي مستضعفان براي رهبران الاهي يك وظيفه و مسئوليت است ﴿واجعلوا بيوتكم قبلة﴾ در يك محله خانه‌هايتان رو به روي هم باشد و باخبر باشيد و نماز را اقامه كنيد آن‌گاه ﴿و بشر المؤمنين﴾ اين كارها را بكنيد و مومنيني كه توكل كردند شهرنشين شدند مبارزه را ادامه مي‌دهند و از يكديگر باخبرند و اهل اقامه نمازند به اينها خبر بدهيد آن‌گاه دعاي ويژه موسي كليم شروع شد عرض كرد خدايا اينكه قوم من به عرض شما رساندند ﴿لاتجعلنا فتنة﴾ خوب اينها بالأخره ملت فقيرند و گرسنه‌اند سرمايه هم كه به دست آنهاست اكثري اين افراد ساده‌لوح هم برابر ادراكات حسي داوري مي‌كنند زيور و زينت هم كه دست آنهاست به آنها هم زينت دادي هم ثروت دادي يك كاري كن كه اين قدرت‌ها و جاذبه‌هاي ظاهري از آنها گرفته بشود آن مسائل انديشه و فكر و القائات و تبليغات و اينها را مثلاً قبلاً دادي و مي‌دهي اين را هم از اينها بگير كه اينها نتوانند عوام فريبي كنند حرف فرعون و درباريان فرمود ﴿اليس لي ملك مصر و هذه الأنهار تجري من تحتي﴾[38] آنها حرفشان اين است الان شما مي‌بينيد بسياري از جوانها كه وارد غرب مي‌شوند غربزده‌اند آن اوضاع را مي‌بيند خيال مي‌كنند تمدن همين است خوب اين كشورهاي غارت شده ثروتهاي‌شان رفته به غرب آنجا انباشته شده

اين‌طور نيست كه خود شما نبوديد در نشست هزاره اديان كه آن امريكايي اصيل آن سرخ پوست اصيل چه طور ناله مي‌كردند كه بالأخره ما صاحبان اصلي بوديم ما صاحب‌خانه بوديم ما را به اين روز سياه نشاندند اينها اين مي‌شود امريكا الان هم همينطورند ديگر آن صاحب‌خانه‌هاي اصلي آن امريكايي‌هاي اصلي آن سرخپوست‌هاي اصلي آنها در فقر و فلاكتند اينها مي‌گويند ﴿هذه الانهار تجري من تحتي﴾[39] ﴿اليس لي ملك مصر و هذه الانهار تجري من تحتي﴾[40] اين ﴿قد أفلح اليوم من استعلي﴾[41] را اينها هم دارند مي‌گويند خوب اگر كسي بر اساس ﴿قد افلح اليوم من استعلي﴾[42] حرف بزند ﴿اليس لي ملك مصر و هذه الأنهار تجري من تحتي﴾[43] حرف مي‌زند اكثري اين افراد ساده‌لوح هم فريب خورده‌اند چه كار بايد كرد هم‌زمان با تعليم كتاب و حكمت بايد جلوي آن بزهكاري و تزيّن و آنها را هم گرفت عرض كرد خدايا اينها هم زينت دارند هم مال دارند بساط اينها را بايد جمع كني تا از اين طرف هم ما اينها را هدايت كنيم از آن طرف هم آنها قدرت قوايت و گمراهي نداشته باشند ﴿ربنا انك آتيت فرعون و ملاءه زينةً﴾ هم از نظر زينت از نظر قيافه از نظر نژاد از اين جهت زينت دارند هم سرمايه‌اي دارند كه بالأخره اين زينت اينها را تقويت مي‌كند بين زينت و مال عموم و خصوص من وجه است بعضي امور مال است زينت نيست نظير گاوهاي در بيابان اينها كه بالأخره شير مي‌دهند عامل تأمين اقتصادند اما زيور و زينتند بعضي امور زينت هستند جزء اموال و ثروت حساب نمي‌شوند بعضي از امور مشتركند عرض كرد شما به اينها هم زينت داديد هم مال داديد در حيات دنيا عاقبت اين زينت و اموالي كه شما به اينها داديد گرچه فرموديد ﴿من المال اموالكم كالفتنه﴾ است و مال و فرزند ﴿زينة الحياة الدنيا﴾[44] است اما اينها از آن ابزار بهره‌برداي سوء مي‌كنند ﴿ربنا ليضلوا﴾ اين لام لام عاقبت است نه لام غايت لام عاقبت يعني پايان كار اين است مثل ﴿و لقد ذرأنا لجهنم كثيرا من الجن﴾[45] خدا هيچ كسي را براي جهنم خلق نكرد عاقبت كار خيلي‌ها جهنم است كه اين لام، لام عاقبت است نه لام غايت وگرنه خداي سبحان ﴿و ماخلقت الجن والانس الا ليعبدون﴾[46] دارد آيتش آن است اينجا كه فرمود ﴿و لقد ذرأنا لجهنم كثيرا من الجن والانس لهم قلوب لا يفقهون﴾[47] اين لام لام عاقبت است اينجا هم لام لام عاقبت است عرض كرد خدايا عاقبت كار اينها اضلال است خوب بگير از دست اينها ﴿ربنا اطمس علي اموالهم﴾ خدايا مال‌هاي اينها را مطموس كن و موم بهي كن اينها از بين بروند نظير آنچه كه درباره قارون فرمود ﴿و فخسفنا به و بداره الارض﴾[48] فرمان صادر كرديم خدا گاهي شق القمر مي‌كند گاهي شق البحر مي‌كند گاهي شق الشجر مي‌كند گاهي شق الارض مي‌كند همه را مي‌شكافد ديگر آنجا كه ﴿أن اضرب بعصاك البحر﴾[49] بود آن شق البحر كرد آنجا كه ﴿و فخسفنا به و بداره الارض﴾[50] بود شق الارض كرد فرمود بگيريد اين درباره قارون اين‌طور مستجاب شد ﴿واشدد علي قلوبهم﴾ خدايا دل‌هاي اينها مشروح نباشد دل‌هاي اينها قصي باشد كه ايمان نياورند تا به عذاب اليم مبتلا بشوند اينها كه مردم را به ستوه آوردند آخر يك سال و دو سال نبود ساليان متمادي ﴿يذبحون ابنائكم﴾[51] بود الان هم كه تهديد اين‌چنين است ﴿فلأقطعنَّ أيديكم و أرجلكم من خلافٍ و لأصلبنّكم فى جذوع النخل ﴾[52] است ﴿فلايومنوا حتي يروا العذاب الاليم﴾ وقتي هم كه عذاب اليمي ديدند يعني به حالت احتضار رسيدند آن وقت اين ايمان فايده ندارد ذات اقدس إلاه فرمود اين دعاهاي شما مستجاب شده است.

«الحمد لله رب العالمين»


[1] فصلت/سوره41، آیه30.
[2] فصلت/سوره41، آیه30.
[3] فاتحه/سوره1، آیه6.
[4] زخرف/سوره43، آیه22.
[5] انعام/سوره6، آیه148.
[6] صافات/سوره37، آیه63.
[7] بقره/سوره2، آیه49.
[8] مؤمنون/سوره23، آیه28.
[9] بقره/سوره2، آیه49.
[10] شوری/سوره42، آیه11.
[11] طه/سوره20، آیه88.
[12] ممتحنه/سوره60، آیه4.
[13] ممتحنه/سوره60، آیه6.
[14] آل عمران/سوره3، آیه7.
[15] آل عمران/سوره3، آیه7.
[16] نساء/سوره4، آیه15.
[17] نساء/سوره4، آیه15.
[18] آل عمران/سوره3، آیه7.
[19] ممتحنه/سوره60، آیه7.
[20] مؤمنون/سوره23، آیه28.
[21] لقمان/سوره31، آیه13.
[22] لقمان/سوره31، آیه13.
[23] یس/سوره36، آیه1 ـ2.
[24] ـ وسائل الشيعه، ج4، ص27.
[25] مائده/سوره5، آیه55.
[26] هود/سوره11، آیه114.
[27] بقره/سوره2، آیه43.
[28] یونس/سوره10، آیه81.
[29] اعراف/سوره7، آیه128.
[30] اعراف/سوره7، آیه128.
[31] اعراف/سوره7، آیه128.
[32] انفال/سوره8، آیه59.
[33] انفال/سوره8، آیه59.
[34] آل عمران/سوره3، آیه178.
[35] اعراف/سوره7، آیه116.
[36] اعراف/سوره7، آیه116.
[37] اعراف/سوره7، آیه128.
[38] زخرف/سوره43، آیه51.
[39] زخرف/سوره43، آیه51.
[40] زخرف/سوره43، آیه51.
[41] طه/سوره20، آیه64.
[42] طه/سوره20، آیه64.
[43] زخرف/سوره43، آیه51.
[44] کهف/سوره18، آیه46.
[45] اعراف/سوره7، آیه179.
[46] ذاریات/سوره51، آیه56.
[47] اعراف/سوره7، آیه179.
[48] قصص/سوره28، آیه81.
[49] شعراء/سوره26، آیه63.
[50] قصص/سوره28، آیه81.
[51] بقره/سوره2، آیه49.
[52] طه/سوره20، آیه76.