درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

82/07/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره یونس/آیه 65 الی 70

 

﴿وَلاَ يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّ العِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً هُوَ السَّمِيعُ العَلِيمُ﴾(۶۵)﴿أَلاَ إِنَّ لِلَّهِ مَن فِي السَّماوَاتِ وَمَن فِي الأَرْضِ وَمَا يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ شُرَكَاءَ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ﴾(۶۶)﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِراً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ﴾(۶۷)﴿قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحَانَهُ هُوَ الغَنِيُّ لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ إِنْ عَندَكُم مِن سُلْطَانٍ بِهذَا أَتَقُولُونَ عَلَي اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾(۶۸)﴿قُلْ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَي اللَّهِ الكَذِبَ لاَ يُفْلِحُونَ﴾(۶۹)﴿مَتَاعٌ فِي الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِيقُهُمُ العَذَابَ الشَّدِيدَ بِمَا كَانُوا يَكْفُرُونَ﴾(۷۰)

 

اولياي الهي خوف و حزن شخصي ندارند نه به لحاظ دنيا نه به لحاظ آخرت ولي مأمورند بين خوف و رجا به سر ببرند چون بين خوف و رجا به سر مي‌برند ذات اقدس اله به اينها وعده داده است كه اينها هراسناك نباشند و اندوهناك هم نخواهند شد اين مطلب اوّل با آن بسطش در نوبتهاي قبل گذشت مطلب دوم اين است كه اينها نسبت به معارف ديني نسبت به دين مردم عقيدهٴ مردم اخلاق مردم اعمال مردم خائف و غمگين هستند خوف دارند كه بيگانگان مردم را منحرف كنند و اگر يك‌جا انحرافي در يك گروهي ديدند محزون مي‌شوند اين خوف و حزن منافات ندارد با آن خوف و حزن منفي لذا در سورهٴ مباركهٴ انعام قبلاً هم گذشت آيه 33 سورهٴ مباركهٴ انعام كه وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم غمگين مي‌شد از حرفهاي ضد ديني گروهي آيهٴ 33 سورهٴ مباركهٴ انعام اين است ﴿قد نعلم انه ليحزنك الذى يقولون فانهم لايكذبونك ولكن الظالمين بآيات الله يجحَدون﴾[1] حزن اينها درباره دين مردم است خوف اينها درباره عقيده مردم است بنابراين اينكه خوفي از مسائل شخصي ندارند نسبت به مسائل شخصي غمگين نيستند بيانش قبلا گذشت براي اينكه چيزي به غير خدا دل نبسته‌اند اين اصل اول آنچه كه محبوب آنها است از دست دادني نيست تا خائف يا غمگين باشند آنچه هم كه از دست دادني است محبوب اينها نيست بنابراين غمي ندارند اما عقايد مردم اخلاق مردم دين مردم اين هم جاي خوف است هم جاي حزن چون اين امر الهي است امر شخصي كه نيست از اينجا آن خوف وجود مبارك حضرت كليم هم معلوم مي‌شود كه وجود مبارك كليم حق در آن صحنه مسابقه كه ﴿وجائوا بسحر عظيم﴾[2] ﴿فَاَوجس في نفسه خيفةً موسي﴾[3] آنجا بيان وجود مبارك اميرالمومنين سلام الله عليه را همان اوائل نهج‌البلاغه اين جريان ﴿فاوجس في نفسه خيفةً موسي﴾ را شرح مي‌دهد مي‌فرمايد ترس موساي كليم از خودش نبود براي اينكه اين بارها آن اژدهاي واقعي را مهار مي‌كرد اينها كه سحر آوردند ﴿و جائوا بسحر عظيم﴾ خوف موساي كليم از آن جهت بود كه اگر مردم نتوانند بين معجزهٴ من با سحر ساحران فرق بگذارند و به دنبال تبليغات سوءدرباريان فرعون بروند بايد چه كرد در اين زمينه بود كه ذات اقدس اله وحي فرستاد كه ﴿لاتخفْ انك انت الاعلي﴾[4] تو نترس براي اينكه پيروز مي‌شوي براي اينكه اين كاري كه تو انجام مي‌دهي معجزه است آن كار كه آنها انجام دادند سحر است و معجزه سحر را باطل مي‌كند ﴿لا تخف انك انت الاعلي﴾ آن خوف هم خوف بجايي بود اگر كسي ببيند عده‌اي از نظر عقيده يا اخلاق منحرف شدند غمگين باشد ديگر يك غم ممدوح و محمودي است غم بدي نيست تا كسي بگويد اولياي الهي حزن ندارند اين كه چيز بدي است چيز مذموم است كه انسان نسبت به دين مردم نه خوف داشته باشد نه حزن بنابراين آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ انعام آيه 33 بيان شده يا همين جا يعني سورهٴ مباركهٴ يونس كه محل بحث است كه فرمود ﴿ولايحزنك قولهم ...﴾[5] اين يك چيز خوبي است يعني حزني كه تو داري حزن خوبي است چيز بسيار خوبي است ولي مطمئن باش كه تو پيروزي يعني دين پيروز است چرا؟ براي اينكه تمام عزت از آن خدا است اولاً و خدا سميع و عليم است ثانياً دو تا برهان است لذا با واو عطف نشده هر كدام جداگانه ذكر شده چون او عليم است و مي‌شنود حرفهاي تلخ اينها را مي‌شنود و به اينها كيفر مي‌دهد تو چرا نگراني بنابراين آن حزني كه اينها نسبت به خودشان داشته باشند كه حزن غير محمود است اين منتفي است اما اين حزنها حزنهاي محمود و حزنهاي ممدوح است.

سئوال: جواب: نه براي اينكه دربارهٴ وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم دارد كه اينها به مقام رضا رسيدند در تمام مدت عمر ليت و لعل نگفتند همان بحثي كه از وجود مبارك حضرت امير سلام الله عليه نقل شد كه ايشان مي‌فرمودند كه در ليلهٴ بدر اولين جنگ جنگ هم نابرابر بود عدد مجاهدان تقريبا سيصد و اندي بود عدد مهاجمان هزار نفر بود آنها مسلح بودند اينها بي‌سلاح بودند و مانند آن همه مي‌لرزيدند در آن شب ولي وجود مبارك پيغمبر بدون كمترين اضطراب پاي درختي تا صبح مشغول مناجات بود و وجود مبارك اميرالمومنين سلام الله عليه با آن شهامت و شجاعت زبانزدش آنطور كه مرحوم كليني و ديگران نقل كردند مي‌فرمود «كنا و ....اتقينا او ...رسول الله صل الله عليه و آله و سلم» ما وقتي جنگ خيلي گرم مي‌شد داغ مي‌شد هر كدام ما هراسي داشتيم به پيغمبر نزديك مي‌شديم به آن حضرت كه نزديك مي‌شديم مثل اينكه رفتيم در سنگر اينطور بود «كنا و ....برسول الله» اين ملاذ ما بود بنابراين در مسائل شخصي خوف و حزن نبود اما در مسائل ديني خوف يك چيز بسيار خوبي است حزن يك چيز بسيار خوبي است چيز بدي نيست غالب اين مسائل كه مربوط به اين آيات است نمونه‌هايش در بحثهاي قبل گذشته خلاصه بحث روشن بشود.

سئوال: جواب: چون اگر براي عذاب امت آمدند چون از طرف ذات اقدس اله اگر چنانچه عذابي بيايد خوب هراسناك است معلوم مي‌شود كه انسان مشمول قهر خدا است ديگر نسبت به خداي سبحان هميشه خائف هستند ﴿و لمن خاف مقام ربه جنتان﴾[6] است ﴿وَامّا من خاف مقام ربه و تهي النفس عن الهوي﴾[7] است و مانند آن اگر فرشته‌اي از طرف ذات اقدس اله بيايد و انسان نداند كه ماموريتش چيست خوب بالاخره بايد خوف داشته باشد و خوفش هم خوف بسيار خوبي است براي اينكه از طرف خدا آمده و اگر كسي مشمول قهر الهي باشد خوب جاي ترس است جاي حزن است بعد آنها بشارت دادند كه نه ما با شما كاري نداريم ماموريت ما جاي ديگر است اما از حوادث مردم از جنگ مردم گراني قحطي سيل صاعقه زلزله حوادث روزگار مخالفان مهاجمان منافقان مرجفون از اينها بخواهند هراس داشته باشند نه هراسي ندارند اما از طرف ذات اقدس اله هر چه بيايد اينها دائما در خوفند ديگر ﴿و لمن خاف مقام ربه جنتان﴾ فرمود به اين‌كه اين شركي كه وثنيون حجاز مبتلا هستند يك چيز باطلي است ﴿الا ان لله من في السماوات و من في الارض﴾ اگر اينها ملائكه را تقديس بكنند مخلوق خدا است اگر عده‌آي مثلاً وجود مبارك مسيح سلام الله عليه را تقديس بكنند مخلوق خدا است اگر انسانهاي ديگر را بپرستند آنها هم مخلوق خدايند چه موجود سماوي چه موجود زميني همه ملك و مُلك و مخلوق خدا است ﴿و ما يتبع الذين يدعونَ من دون الله شركاءَ ان يتبعون الا الظن...﴾[8] در اين آيه وجوهي است كه بعضي از وجوه در نوبت ديروز اشاره شده و آن اين است كه اين مشركان تابع بتها نيستند تابع اهوا و انفس خودشان هستند كه ﴿و مايتبع الذين يدعون من دون الله شركاء﴾ اين شركا بشود مفعول وجه ديگر اين است كه نه ﴿و مايتبع الذين يدعون من دون الله شركاء﴾ كه اين شركا مفعول يدعون باشد ﴿و ما يتبع الذين يدعون من دون الله﴾ مفعول يتبع محذوف است به قرينهٴ ﴿ان يتبعون الا الظن﴾ يا اين ﴿الا الظن﴾ هم متعلق به يتبعون باشد هم متعلق به يتبع يعني در اينها حقيقت پيرو مظنه و گمان هستند با گمان حركت مي‌كنند دليلي ندارند چه اينكه آياتي كه شاهد اين مسئله بود هم يافت شده است كه اينها جز مظنه و خرص و حدس و تخمين حرفي براي گفتن ندارند اين دو وجه دربارهٴ مفعول يتبع بعد فرمود وجهي براي شرك نيست براي اينكه ﴿هو الذين جعل لكم الليل لتسكنوا فيه و النهار مبصرا ان في ذلك لايات لقوم يسمعون﴾[9] كه در نوبت ديروز اشاره شد به انضمام آيه 12 سورهٴ مباركهٴ اسراء اينها متمم هم هستند در اينجا فايدهٴ شب ذكر شد در آيه 12 سورهٴ اسراء فايده روز ذكر شد پس خدا شب را براي آرامش و سكونت و خواب و امثال اينها آفريد روز را براي تلاش و كوشش و تحصيل رزق و علم و دنبال كار رفتن آفريد كه مجموع آيهٴ 12 سورهٴ اسراء و اين آيه يعني آيهٴ 67 سورهٴ يونس دو تايي مكمل هم هستند ولي فرمود ﴿ان في ذلك لايات لقوم يسمعون﴾ كسي كه گوش داشته باشد اينها فقط آهنگ را مي‌شنوند اهل استماع و درك نيستند به دليل آيهٴ 42 همين سورهٴ مباركهٴ يونس كه قبلاً گذشت فرمود ﴿ومنهم من يستمعون اليك اَفَاَنْتَ تسمع الصم و لو كانوا لا يعقلون﴾[10] اينها كر هستند آن پيام تو در جان اينها فرو نمي‌نشيند اينها يك آهنگي را مي‌شنوند همين اينها ﴿صم بكم عمي فهم لا يعقلون﴾[11] وگرنه برهان مسئله اين است كه شما چرا مخلوق را مي‌پرستيد خالق را بپرستيد اگر ملك است كه خود ملك مخلوق است و بنده اگر وجود مبارك عيسي سلام الله عليه است كه او مخلوق است و بنده چرا اينها را مي‌پرستيد آن برهاني كه در آيهٴ سورهٴ مباركهٴ فصلت است كه خواندن آن سجدهٴ واجب دارد آن برهان اين است كه چرا شما شمس و قمر را مي‌پرستيد كسي را بپرستيد كه شمس و قمر را آفريد برهاني كه براي ابطال شرك ستاره پرستها اقامه مي‌كند مي‌فرمايد چرا اين اجرام آسماني را مي‌پرستيد خدايي را عبادت كنيد كه اينها را آفريد اينها تازه آيه اي از آيات آن ﴿نور السموات والارض....﴾[12] هستند بعد مي‌فرمايد كه همين مشركان حجاز مي‌گويند خدا فرزندي دارد ﴿قالوا اتخذ الله ولدا سبحانَهُ هو الغني له ما في السموات و ما في الارض ان عندكم من سلطان بهذا أَتقولون علي الله ما لا تعلمون﴾[13] فرمود آنهايي كه مي‌گويند فرشتگان فرزندان خدايند يا عيساي مسيح فرزند خداست اينها دليلي ندارند يك ما دليلي بر ابطال حرف اينها داريم دو اينها از خطر اين تهمت در امان نيستند سه اين حرفها هميشه حرفهاي تازه است الآن شما مي‌بينيد هند سابقهٴ درخشان تمدن و قدمتش و عظمتش پيشرفتش جمعيتش به مراتب بيش از ايران بود و هست الآن هم در آن صنايع سنگين خيلي پيشرفته‌تر از ايران است مسئلهٴ اتم و امثال آن هم كه براي هنديها هست اين كشوري كه سطحش از ميليارد دارد مي‌گذرد و سابقه كهني هم دارد از نظر صنايع هم خيلي از ماها جلو است از نظر سابقهٴ تمدن هم خيلي از ماها جلو است از نظر مسائل اتمي هم خيلي از ما جلو است تقريبا در آسيا و شرق يك حرفي براي گفتن دارد بسياري از اين ها در برابر بت خضوع مي‌كنند هم گاو و هم مدفوع آن را تقديس مي‌كنند مانند آب زمزم اليوم با اينكه علم اينقدر پيشرفته است گفتن لا اله الا الله آنجا جرم نابخشودني است يك سفري به هند بكنيد در پيش آن گاو پرستها آنهايي كه تقديس مي‌كنند با چه خرافاتي امروز دارند زندگي مي‌كنند اين حرفها حرفهاي نو است بشر ممكن است از نظرصنعت بتواند اتم را مهار بكند و اتمي باشد ولي از نظر عقيده و فكر آنقدر فسرده و متحجر باشد كه بت پرست باشد اين افكار پوسيده مال 1400 سال قبل نيست مال اليوم است اليوم اگر بدتر از وثنيين حجاز نباشند مبتلا به آنها هستند در همان حد ولي ما اگر آب زمزم را تكريم مي‌كنيم در نوبتهاي قبل هم گفته شد براي اينكه معجزه است اين كشورها و شهرهايي كه در دامنه كوه است باران زياد مي‌آيد برف زياد مي‌آيد دو سه سال اگر خشكسالي شود اين چشمه‌هايش خشك مي‌شود غالب شماها هم به مناطق ييلاقي آشنايي داريد آنجايي كه مقداري برف كم آمده مي‌بينيد چشمه آن سال خشك است اما مكّه يك شهري نيست كه حالا شهر برف و باران باشد سالي يك مقدار باران مختصري آن هم به ندرت مي‌آيد شهر برف و تگرگ و يخ و اينها كه نيست چون منطقه استوايي است اما حالا يك چشمه‌اي الان 4000 سال است كه دارد مي‌جوشد تاريخ رسمي‌اش اين است شايد بيشتر باشد آنجا چشمه اي و آبي نبود وجود مبارك هاجر سلام الله عليها زير پاي اسماعيل اين آب درآمد الآن يك جايي كه زمينه‌اي براي جوشش آب نيست يك چشمه 4000 سال بجوشد همه تبرك كنند اين جا براي تبرك است اما حالا ادرار گوساله جا براي تبرك دارد شما سري به هند بزنيد ببينيد چگونه تقديس مي‌كنند ادرار گوساله را اين حرفها حرفهاي تازه است فرمود شما چه را مي‌پرستيد ﴿ان تيبعون الا الظن﴾ خدا بچه و فرزند دارد يعني چه حلول كرده يعني چه؟ جسم است يعني چه؟ اينها را چرا نگه داشتيد اينها را ذبح كنيد اگر حلال گوشت هستند كه ذبح كنيد و نخوريد اگر نيستند كه اينها را از شهرتان دور كنيد از گاو و گوساله چه ساخته است اينها مال كشورهايي است كه تمدنشان از ما پيشتر و بيشتر است اليوم اين است بنابراين اين آيات هميشه تازه است ژاپن هم همينطور است آنها اين فالگيري‌ها نخود بازيهاي گوشه و كنار خيابان يك مقداريش از اروپا و غرب آمده به ايران اين فالگيري در آنجا هم هست اين خرافات خرابات از آنجا هم آمده بنابراين پيشرفت صنعت اينچنين نيست كه يا آدم را خراباتي مي‌كند يا خرافاتي اين حوزه‌هاي علمي است كه انسان را اهل معارف بار مي‌آورد معرفت چيز ديگر است صنعت چيز ديگر است اينهايي كه در اثر غرور صنعت صنعت زده شدند يا لائيك هستند و بي دين هستند و لا مذهب هستند كه مي‌شوند خراباتي يا خرافاتي هستند خوب ژاپن كه مي‌دانيد از نظر صنعت مخصوصا صنايع ظريف خيلي پيشرفت دارد ذخائر ارزي آن بيشتر است اما مي‌بينيد بت پرستي آنجا هم رواج دارد جان را يك امر ملكوتي تامين مي‌كند نه مسئله صنعت يا انسان به صنعت دل مي‌سپارد لائيك محض مي‌شود مي‌گويد ﴿ان هي الا حياتنا الدنيا نموت و نحيا…﴾[14] يا خرافاتي مي‌شود مانند هنديها مانند آن بودائيهايشان مانند بت پرستهاي چين بت پرستهاي ژاپن چين هم همينطور است بت پرست دارد اليوم هم بت‌پرست دارد اين بتهاي هفده هجده متري سنگهاي تراشيده در برابر او خضوع مي‌كنند ژاپن هم همينطور است فرمود آخر شما چه مي‌گوييد خدا فرزند دارد يعني چه در چيزي حلول كرده يعني چه خدا مگر جسم است خدا اصلا ﴿ما اتّخذ صاحبة…﴾[15] وقتي همسر ندارد فرزند دارد؟ ﴿ولم يكن له كفوا احد﴾[16] است ﴿لم يلد و لم يولد﴾[17] است دليلي شما نداريد ما دليل داريم بر عدم كه آن سبّوح است قدوس است منزه از نكاح است مبراي از همسرداري است ﴿ما اتخذ صاحبةً﴾ و از طرفي هم ساده‌تر بخواهيم سخن بگوييم آدم فرزند را براي چه مي‌خواهد براي اينكه روز مبادا مشكل او را حل كند او كه غني محض است پس از نظر مباشرت ﴿ما اتخذ صاحبةً﴾ فرزند ندارد از نظر نياز كه اهداف تشكيل خانواده هستند او غني محض است يك، ﴿لله ما في السماوات وفي الارض…﴾[18] دو، شما هم كه سلطان نداريد برهان را مي‌گويند سلطان چون او حرف آخر را مي‌زند او بر حس مسلط است او بر وهم مسلط است او بر خيال مسلط است چون در قلّهٴ عقل نشسته فرمود شما سلطان كه نداريد يعني برهان كه نداريد يعني دليل كه نداريد كه اين اوهام و محسوسات و متخيلات و امثال ذلك زير مجموعه سلطنت آن برهانتان قرار بگيرد پس برهان نداريد يك، ما برهان داريم دو، برهان ما از چند جهت است يكي كه ﴿ما اتخذ صاحبةً﴾ و اينكه او نياز ندارد تا والد بشود ﴿قالوا اتخذ الله ولدا سبحانه...﴾[19] اين دليل اول يك چيزي كه منزه از مباشرت باشد مجرد محض است سبوح است قدوس است او كه والد و ولد نيست دليل دوم فرزند را براي نياز مي‌خواهند يا نياز به مباشرت دارند همسر مي‌طلبند او كه از هر امري بي نياز است يا نيازي به فرزند دارند نه به همسر كه اول به همسر نياز داشته باشند فرزند مقصود بالتبع باشد اين ﴿ما اتخذ صاحبةً﴾ او اهل مباشرت نيست نيازي به فرزند ندارد كه خود فرزند مطلوب بالاصالة باشد چون او غني محض است چرا غني محض است؟ براي اينكه ﴿له ما في السموات و ما في الارض﴾[20] شما كه مي‌گوييد ﴿اتخذ الله ولدا...﴾[21] حالا يا فرشته‌ها را فرزند مي‌بينيد يا حضرت عيسي سلام الله عليه را فرزند مي‌دانيد دليلي براي گفتن نداريد ﴿ان عندكم من سلطان بهذا أَتقولون علي الله مالاتعلمون﴾ در حاليكه ما قبلا گفتيم شما چه در تصديق چه در تكذيب بايد عالمانه حرف بزنيد اگر خواستيد چيزي را نفي بكنيد محققانه باشد اثبات بكنيد محققانه باشد اين دو بُعد مثبت و منفي هر دو را قرآن مبسوطا بيان كرده دو طائفه از آيات مربوط به اين دو بخش است كه تصديق هر كسي بايدمحققانه باشد تكذيب هر كسي هم بايد محققانه باشد بعد تهديد كرده ﴿قل ان الذين يفترون علي الله الكَذِبْ﴾[22] اينها فلاح و نجات نيستند در دنيا ممكن است يك زرق و برقي داشته باشند ﴿متاعٌ في الدنيا ثم الينا مرجعهُم ثم نُذيقهم العذاب الشديد بما كانوا يكفرون﴾[23] در بخشي از سورهٴ مباركهٴ مجادله آنجا فرمود آيهٴ 20 و 21 كه ﴿ان الذين يحادون الله و رسوله اولئك في الاذلين﴾[24] ﴿كتب الله لاغلبن انا و رسلي ان الله قوي عزيز﴾[25] كه با ﴿العزت لله﴾ هماهنگ است در سورهٴ مباركهٴ انعام آنجا فرمود پيشروي كوتاه مدت اينها وموقت اينها شما را مغرور نكند ﴿ولايغرنك﴾[26] ﴿...الذين لايومنون بآيات الله﴾[27] اينها شما را مغرور نكند آن ﴿لايغرنك﴾ سورهٴ مباركهٴ آل عمران آيه 196 فرمود ﴿لايغرنك تقلب الذين كفروا في البلاد ٭ متاع قليل ثم مَأواهم جهنم و بئس المهاد﴾[28] كه مضمون همين آيه‌اي است كه در سورهٴ مباركهٴ يونس محل بحث است و در سورهٴ مباركهٴ انعام از آن مطلب خبر داد كه اينها جز مظنه دليل ديگري ندارند آيه 116 سورهٴ انعام اين است كه ﴿و ان تطع اكثر من في الارض يضلوك عن سبيل الله ان يتبعون الا الظن و ان هم الا يخرصون﴾ اينها برهاني سخن نمي‌گويند در حاليكه ما گفتيم چه تكذيب چه تصديق هر دو بايد مسبوق به برهان باشد بنابراين ﴿متاع في الدنيا﴾[29] كه متاع دنيا البته اندك است و غير از اين نمي‌تواند باشد ﴿ثم الينا مرجعهم ثم نذيقهم العذاب الشديد بما كانوا يكفرون﴾[30] در جريان بشري كه در بحثهاي قبل اشاره شد ﴿لهم البشري في الحياة الدنيا...﴾[31] اين بشري گرچه به صورت رويا تعبير شده است كه خواب را مي‌گويند بشري لكن حالت مناميه هم بشري است حالت مناميه اين است كه انسان خواب نيست اين ﴿لهم البشري﴾ كه به رويا تعبير شده است يك بيان لطيفي سيدنا الاستاد در اين بحث روايي دارد اين بحث روايي اين قسمت مطلب را ملاحظه بفرماييد كه هم آن مطلب نافع را دارند كه يك آيه قرآن ممكن است كه مجموعش يك معنا داشته باشد و تك تك جمله‌ها بلكه كلماتش هم يك پيام خاص داشته باشد ايشان اين روش را از نحوهٴ تفسير اهل بيت عليهم السلام استفاده كردند فرمودند به اينكه ظاهر ﴿الذين آمنوا و كانوا يتقون﴾ در آيهٴ 63 همين سورهٴ يونس اين است كه هم به قبل مرتبط است هم به بعد ولي گاهي مي‌بينيم ائمه عليهم السلام همين يك جمله را محل شاهد قرار مي‌دهند معلوم مي‌شود يك واحد منسجمي كه صدري دارد ذيلي دارد وسطي دارد خصوصيت قرآن اين است كه مجموعش يك پيام منسجمي دارد كه آن سرجايش محفوظ است تك تك اين جملات هم كارآمد است و سازگار دارد در ﴿...قل الله ثم ذرهم في خوضهم يلعبون﴾[32] دربارهٴ آن آيه بيان فرمودند درباره اين هم آيه در بحث روايي همين مطلب را ذكر مي‌كنند و آيهٴ ﴿قل الله ثم ذرهم في خوضهم يلعبون﴾ را هم دوباره ذكر مي‌كنند بعد مي‌فرمايند اين رويايي كه جزو بشراي مردان با ايمان است اين رويا اختصاصي به خوابيدن ندارد آن خوابيدن كسي كه بخوابد و روياي صالحه نصيبش بشود اين هم مشمول اين روياي صالحهٴ روايي است و حالت مناميه داشته باشد آن هم مشمول اين است حالت مناميه اين است كه انسان خواب نرفته قلبش خواب نرفته كاملا مي‌شنود و آگاه است ولي چيزهايي را مي‌بيند چشمش باز باشد مي‌بيند چشمش بسته باشد مي‌بيند ايشان مي‌فرمودند آنچه كه براي وجود مبارك سيدالشهدا(سلام‌الله‌عليه) و اصحابش در اين سفر پيش آمده كلاً او جلاً همان حالت مناميه بود نه خواب يعني اينكه وجود مبارك سيدالشهدا سلام الله عليه در بين راه فرمودند ﴿...انا لله و انا اليه راجعون﴾[33] و وجود مبارك علي ابن الحسين سلام الله عليه عرض كرد چرا استرجاع فرموديد فرمود الآن در عالم رويا به من گفتند اين قافله حركت مي‌كند و مرگ اينها را تعقيب مي‌كند اين حالت خواب نبود نه اينكه حضرت روي آن شتر يا اسب خوابيدند و در حالت خواب اينها را ديدند بلكه حالت مناميه بود يعني كشف بود شهود بود و در حالت بيداري بود فرمودند اينها كساني هستند كه مانند پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم «تنام عيني ولاينام قلبي» اين يك حالت آنچه كه در شب عاشورا اتفاق افتاد اين بود عصر تاسوعا اتفاق افتاد اين بود صبح عاشورا اتفاق افتاد اين بود كه وجود مبارك سيدالشهدا فرمود الآن جدم را ديدم فرمود زود بيا «ابشر» نه يعني خوابيدم خواب ديدم نه ديدم جدم را اين حالت را مي‌گويند حالت مناميه در اين حالت وضوي كسي باطل نمي‌شود چون او نخوابيده در حقيقت يك انصرافي است ممكن است آنهايي كه جامعيت ندارند از اطرافيانشان ممكن است غفلت داشته باشند ولي قلبشان كاملاً بيدار است «تنام عيني ولاينام قلبي» و اين حالت را مي‌بيند اين حالت براي مردان با ايمان هست ﴿لهم البشري في الحياه الدنيا﴾ كه مي‌شود حالت مناميه منتها اينها بايد در زير سايهٴ ولايت يك معصومي انسان كاملي قرار بگيرند كه هم اين توفيق نصيبشان بشود هم بي گدار به آب نزنند نظير آنچه كه در صحنهٴ عرفات نصيب آن شخص شده است به بركت امام سجاد سلام الله عليه كه باطن خيلي از عرفاتيها را ديدند كه فرمود ببين و اين نگاه كرد ديد خيليها به صورت حيوان هستند در سر زمين عرفات خوب آن كه امام زمان خودش را رها بكند به دنبال ديگري بگردد اهل ثقيفه باشد همين است ديگر خوب امام زمانش را وجود مبارك امام سجاد سلام الله عليه امام علي ابن الحسين اين در عرفات است اينها اين حضرت را رها كردند به دنبال ديگري راه افتادند باطن اين افراد همان است ديگر يا وجود مبارك سيدالشهدا سلام الله عليه شب عاشورا جاي مجاهدان را بعد از اينكه آنها گفتند ما ممكن نيست دست از شما برداريم به آنها نشان داد اول كه آنها به اين مقام نمي‌رسند كه بهشت را ببينند كه اين حالت حالت مناميه است تمثل بهشت است جاي خودشان را مي‌بينند اينها كه خواب نديدند كه اهل بهشت هستند يا بهشت را خواب نديدند كه منتها در تحت ولايت وجود مبارك سيدالشهدا سلام الله عليه آن حالت نصيب اينها شده اينها در حالت بيدار بودند بهشت را ديدند هم والجنة كمن قد راها نيست «رآها» است نه كمن راها است آن كه در خطبهٴ متقين وجود مبارك حضرت امير سلام الله عليه در نهج است فرمود مردان متقي در دنيا مثل اينكه بهشت را مي‌بينند «و هم في الدنيا والجنه كمن قد راها و هم في ..جهنم والناس قد راها ....» اينجا ديگر كَاَنّ نيست أنّ است واقعا بهشت را ديدند و وجود مبارك سيدالشهدا سلام الله عليه به اينها نشان داد حشر همه شما با قرآن و عترت باشد هر جا تشريف داريد در تبليغ در تعليم در سخنراني محور اصلي بيناتتان قرآن و عترت باشد چون همهٴ معارف از آن درمي‌آيد شبهات روز را بر قرآن و سنت اهل بيت عليهم السلام عرضه كنيد پاسخ را بگيريد به آنها ارائه كنيد انشاءالله اهل عمل صالح هم هستيد.

والحمد لله رب العالمين


[1] انعام/سوره6، آیه33.
[2] اعراف/سوره7، آیه116.
[3] طه/سوره20، آیه67.
[4] طه/سوره20، آیه68.
[5] یونس/سوره10، آیه65.
[6] الرحمن/سوره55، آیه46.
[7] نازعات/سوره79، آیه40.
[8] یونس/سوره10، آیه66.
[9] یونس/سوره10، آیه67.
[10] یونس/سوره10، آیه42.
[11] بقره/سوره2، آیه171.
[12] نور/سوره24، آیه35.
[13] یونس/سوره10، آیه68.
[14] مؤمنون/سوره23، آیه37.
[15] جن/سوره72، آیه3.
[16] اخلاص/سوره112، آیه4.
[17] اخلاص/سوره112، آیه3.
[18] تغابن/سوره64، آیه1.
[19] یونس/سوره10، آیه68.
[20] یونس/سوره10، آیه68.
[21] بقره/سوره2، آیه116.
[22] یونس/سوره10، آیه69.
[23] یونس/سوره10، آیه70.
[24] مجادله/سوره58، آیه20.
[25] مجادله/سوره58، آیه21.
[26] آل عمران/سوره3، آیه196.
[27] نحل/سوره16، آیه104.
[28] آل عمران/سوره3، آیه196 ـ 197.
[29] یونس/سوره10، آیه70.
[30] یونس/سوره10، آیه70.
[31] یونس/سوره10، آیه4.
[32] انعام/سوره6، آیه91.
[33] بقره/سوره2، آیه156.