درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

82/03/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره یونس/آیه 62 الی 67

 

﴿أَلاَ إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾(۶۲)﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ﴾(۶۳)﴿لَهُمُ البُشْرَي فِي الحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الفَوْزُ العَظِيمُ﴾(۶٤)﴿وَلاَ يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّ العِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً هُوَ السَّمِيعُ العَلِيمُ﴾(۶۵) ﴿أَلاَ إِنَّ لِلَّهِ مَن فِي السَّماوَاتِ وَمَن فِي الأَرْضِ وَمَا يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ شُرَكَاءَ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ﴾(۶۶)﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِراً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ﴾(۶۷)

بعد از اينكه فرمود تمام اعمال شما مشهود خداي سبحان است ﴿و ما تكون في شان و ما تتلوا منه من قرآن و لا تعملون من عمل الا كنا عليكم شهودا اذ تفيضون فيه﴾[1] چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ توبه دو جا فرمود ﴿قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله﴾[2] اين يك انذاري را در بر دارد براي اينكه اولياي الهي را استثنا كنند و بفرمايند برخي از شهودها با تبشير همراه است فرمود ﴿الا إنَّ اولياء الله لاخوف عليهم و لا هم يحزنون﴾[3] ما اعمال خير شما را شاهديم بنابراين به شما بشارت مي‌دهيم پس از آيهٴ ﴿و ما تكون﴾ يك هشدار كلي استفاده مي‌شود از اين هشدار كلي كه انذاري را به همراه دارد اولياي الهي را استثنا مي‌كند مي‌فرمايد گرچه ما اعمال شما را شاهديم ولي اين شهود اعمال براي تبشير است نه براي انذار چون شما موفق هستيد به ايمان و استمرار تقوا ﴿الذين امنوا وكانوا يتقون﴾[4] چون شما مؤمنيد و تقوايتان دائمي است قهرا ما ايمان مستمر شما و تقواي مستقر شما را مي‌بينيم در چنين حالي شهود اين ايمان و تقوا باعث تبشير است پس ﴿الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون﴾ به منزلهٴ آن است كه آن هشدار و انذار ضمني كه از آيهٴ قبل استفاده مي‌شود نسبت به اولياي الهي نيست اما جريان حضرت كليم حق وجود مبارك موسي سلام الله عليه چون بارها اين دو بخش از آيات مطرح شد ديگر تكرار نكنيم يك بخشش مربوط به كوه طور بود كه اولين بار آن عصا را انداخت و به صورت مار درآمد هراسناك شد ذات اقدس اله فرمود ﴿خذها و لاتخف ....﴾[5] يكي هم در روز مسابقه بود كه خدا فرمود ﴿الق ما في بيمينك تلقف ماصنعوا﴾[6] يا ﴿قلنا لاتخف انك انت الاعلي فاوجب في نفسه خيفه موسي﴾[7] اين دو طائفه از آيات چون قبلا چند بار بحث شد ديگر تكرار نكينم مطلب ديگر اين است كه اين تبشير دنيا و آخرت نظير آن نفي خوف و حزن جزو كلمات الهي است اين صغراي قياس و كلمات الهي تبديل پذير نيست به عنوان نفي جنس اين كبراي قياسي پس اينها اصول دائمي هستند چرا ﴿لاتبديل لكلمات الله﴾[8] اين ﴿لاتبيدل﴾ در بعضي موارد دارد ﴿لانبدل لكلمات الله﴾ هيچ كس عوض نمي‌كند نه خدا عوض مي‌كند نه غير خدا اما غير خدا عوض نمي‌كند چون قدرت ندارد كلمات الهي را تغيير بدهد خداوند عوض نمي‌كند چون بر احسن مايمكن قرار داده است ديگر از اين بهتر ممكن نبود اگر كاري و فعلي از اين بهتر ممكن نباشد و ذات اقدس اله هم عالما اينها را تقرير بكند خوب چرا عوض بكند در جريان فطرت هم همينطور است فرمود ﴿لاتبديل لخلق الله﴾[9] اين ﴿لاتبديل﴾ كه نفي جنس است براي آن است كه نه غير خدا اين كار را مي‌كند نه خود خدا غير خدا تبديل نمي‌كند چون قدرت ندارد خداوند تبديل نمي‌كند براي اينكه ﴿لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم﴾[10] يا قرآني كه ﴿ان هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم﴾[11] اين را براي اينكه ﴿للتي هي اقوم﴾ تقدير كرد و تنظيم كرد و نازل كرد ديگر وجهي ندارد اين را عوض بكند لذا فرمود ﴿لاتبديل لكلمات الله﴾ اين ﴿لاتبديل لكلمات الله﴾ در ضمن آن معناي انجاز وعده را به همراه دارد نظير ﴿لايخلف الله الميعاد﴾[12] خدا خلف وعده نمي‌كند وعده خدا حتمي است عمل به وعده حتمي است از آن قبيل خواهد بود و اين

سئوال: جواب: خود همين جزو قوانين الهي است كه ذات اقدس اله مي‌فرمايد زمين تا آن مقطع هست از آن مقطع بايد تبديل بشود به ارضي كه ﴿لم يعض عليها﴾ اين جزو اصول كلي است مثل فصول چهارگانه‌اي كه هر كدام در مقطع خاصش محكم است اين نظم خاص كه فصول چهارگانه است ﴿قَدَّرَ فيها اقواتها في اربعه ايام﴾[13] اين جزو كلمات تامه الهي است كه تغيير ناپذير است اما حالا آن فصل تبديل مي‌شود به فصلي ديگر آن فصل زايل مي‌شود فصل سوم مي‌رسد اينها را نمي‌گويند تبديل كلمات الله كلمهٴ الهي بر اين روال تنظيم شده است كه فصول چهارگانه سيالي ما داشته باشيم چه اينكه كلمهٴ كلي الهي بر اين روال تطبيق شده است كه ما دنيائي داشته باشيم و آخرتي دنيا ابدي نباشد ﴿وماجعلنا لبشر من قبلك الخلد…﴾[14] اينطور نيست كه اين عالم ابدي باشد و بشر در روي زمين به نحو ابدي زندگي كند قهرا بايد تبديل بشود به نشئهٴ ديگر مشركان حجاز هم دربارهٴ دعوت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم حرف داشتند هم درباره دعواي پيغمبر خداي سبحان مي‌فرمايد كه حرفهايي كه آنها درباره دعوت تو مي‌زنند يا سخنان بيهوده‌اي كه دربارهٴ دعواي تو دارند تو را غمگين نكند دعوت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم به توحيد است و معاد است و خطوط كلي اعتقادي است و اخلاق است حقوق است و فقه است و شريعت و امثال ذلك دعواي پيغمبر نسبت به نبوّت است و رسالت است كه من نبي الله هستم من رسول الله هستم و مانند آن و هر دو هم حق است مشركان حجاز هم دربارهٴ دعوت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم حرفهايي مي‌زدند توحيد را قبول نداشتند معاد را قبول نداشتند عصمت و طهارت را قبول نداشتند فرشتگان را به آن صورت قبول نداشتند و خيلي از قوانين را قبول نداشتند اين درباره دعوت دعوا را هم قبول نداشتند مي‌گفتند ﴿ان انتم الا بشرٌ مثلنا﴾[15] آنگاه ذات اقدس اله به پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمود سخنان باطل اينها كه بخشي به دعوت تو اعتراض كردند بخشي به دعواي تو اعتراض مي‌كنند تو را غمگين نكند ﴿ولايحزنك قولهم چون قولَهم﴾[16] يا به دعوا برمي‌گردد يا به دعوت يا براي انكار دعوا است يا براي نفي دعوت چرا محزون نباش؟ براي اينكه ﴿ان العزه لله جميعاً﴾[17] تو چيزي را از دست نمي‌دهي تمام عزت مال خدا است نه اينكه يك قدري آنها عزيزند يك قدري تو عزيزي عزت تو مثلا بيشتر است اينطور نيست در جريان ولايت اين در كلمات سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي زياد آمده البته در كلمات بزرگان ديگر هم هست ولي ايشان زياد اين بحث را مي‌كنند كه اول كسي كه در ولايت را در امت اسلامي باز كرد وجود مبارك حضرت امير سلام الله عليه است پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم آورندهٴ اين مكتب است اور ا جزو امت به حساب نمي‌آورند او پيغمبر امت است ولي وجود مبارك حضرت امير سلام الله عليه جزو امت محسوب مي‌شود بارها چه در نوشته‌هايشان چه در كلماتشان اين است كه اول فاتح للولايه هو علي ابن ابيطالب عليه السلام الآن مصداق كامل ﴿ألاٰ ان اولياء الله لاخوف عليهم و لاهم يحزنون﴾[18] اين خاندان هستند درباره خوف همانطوري كه اينها خودشان خائف نيستند ديگران هم بر اينها خوف ندارند اينها خودشان خوف ندارند براي اينكه با بشارت الهي همراه هستند يك وقت است كه انسان خودش مي‌ترسد مثل ﴿وامّا من خاف مقام ربه ونهي﴾[19] كه در اينجا با علي متعدي نمي‌شود يك وقتي انسان نگران حال ديگري است كه بر ديگري مي‌ترسد ﴿اني اخاف عليكم يوم التناد﴾[20] يا يوم الكذا يوم الكذا ﴿اني اخاف عليكم عذاب يوم عظيم﴾[21] كه اين خوف با علي استعمال مي‌شود اهل بيت اولياي الهي عليهم السلام نه تنهاخودشان خائف نيستند ﴿لايخافون في الله يوم يا لايخافون﴾ كذا و كذا ديگران هم نسبت به اينها هراسناك نيستند ديگران مي‌دانند اينها در امانند لذا ﴿لاخوف عليهم﴾ هم خودشان لايخافون هم كسي كه اينها را مي‌شناسد براي اينها هراس ندارد مثل يك غواص ماهر اين غواص ماهر كه روزانه كارش صيد مرواريدهاي دريا است يا صدفهاي دريا است يا گوهرهاي گرانبهاي دريا است يا سير در دريا است اين نه خودش خائف است نه كسي به حال او مي‌ترسد خودش خائف نيست چون اصلا اين دريانورد است كارش اين است ديگران هم كه آشنا هستند كه او غواص ماهر است نسبت به او هراسي ندارند پس لايخاف هو في نفسه ولايُخاف عليه يك كسي هم از خارج براي او نمي‌ترسد اين ﴿لاخوف عليهم﴾[22] مي‌تواند اين معناي دوم را هم تفهيم كند پس اولياي الهي همانطوري كه لايحزنون لايخافون هم هستند و همانطوري كه لايحزنون و لايخافون لايُخاف عليهم و لا يُحزن عليهم نه كسي به حال آنها غمگين است نه كسي به حال اينها هراسناك براي اينكه اينها در مهد هستند خودشان دژبان هستند «ولاية علي ابن ابيطالب حصني»[23] اگر اينها خودشان دژ هستند دژبانند هر كه آنجا برود در امان است خوب خودشان به طريق اولي در امانند پس بنابراين هر حرفي كه درباره دعوت و يا دعواي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بزنند اين سخنان باطل است و وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم هم با اين حرفها محزون نمي‌شود چرا؟ براي اينكه تمام عزت مال خدا است نه اينكه عزت نظير مال دنيا يا امور ديگر باشد كه گاهي دست ديگران باشدگاهي دست اينها باشد اينچنين نيست بر اساس معرفت توحيدي ذات اقدس اله اينگونه از اوصاف كمالي را گاهي به غير خدا اسناد مي‌دهد ولي در جمع بندي نهايي همه اينها را به خداوند برمي‌گرداند اين يك اصل توحيدي است در قرآن كريم كه شايد دهها بار نمونه‌اش ذكر شده در قوه اينطور است در شجاعت اينطور است در رزق اينطور است در حفظ اينطور است در حاكميت اينطور است مي‌بينيد آنجا كه دارد ﴿تبارك الله احسن الخالقين﴾[24] خالقين فراواني را اثبات مي‌كند خودش مي‌شود احسن او ﴿خير حافظاً﴾[25] هست او ﴿خير الرازقين﴾[26] هست او ﴿خير الفاتحين﴾[27] است او خيراك است او ﴿خير الحاكمين﴾[28] است ﴿احكم الحاكمين﴾[29] است ﴿ارحم الراحمين﴾[30] است تا مي‌رسد به جايي كه عزت را براي خودش و براي پيغمبرش و اوليا ائمه عليهم السلام ثابت مي‌كند كه در سورهٴ مباركه منافقون به اين صورت آمده است كه آنها مي‌گويند ﴿ليخرجن الاعز منه الازل﴾ آيه 8 سوره منافقون است ﴿يقولون لئن رجعنا الي المدينة ليخرجن الاعز منها الاذل﴾ بعد فرمود ﴿و لله العزة ولرسوله وللمؤمنين﴾[31] عزت مال خدا و پيغمبر و مومنين است در آيه محل بحث هم فرمود تنها كسي كه عزيز است و عزت مال اواست خدا است اين اساس توحيد است در تمام آيات قرآني كه كمالي را به غير خداي اسناد مي‌دهد مثل او خيرالرازقين است بعد مي‌فرمايد ﴿ان الله هو الرزاق ذوالقوة المتين﴾ ديگران مظاهر رازقيت او هستند نه اينكه واقعا رازق باشند اين كلمه هو با الف و لامي كه روي الرزّاق آمده مفيد حصر است در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ ذاريات مي‌فرمايد ﴿ان الله هو الرزاق ذوالقوه المتين﴾[32] اگر جريان خلق است كه فرمود ﴿فتبارك الله احسن الخالقين﴾ دارد ﴿قل الله خالق كل شيئ﴾[33] پس اگر رزق است در آيات حصر شده اگر خلق است در آيات حصر شده اگر حكم است ﴿ان الحكم الا لله﴾[34] براي خدا حصر شده اگر قوت است ﴿أنّ القوه لله جميعا﴾[35] حصر شده و اگر عزت است ﴿العزة لله جميعا﴾[36] حصر شده و مانند آن بنابراين كسي خيال نكند كه حالا اگر ذات اقدس اله يك نعمتي به او داده است بگويد من هم دارم خدا هم دارد منتها خدا بيشتر اينچنين نيست بايد بداند كه خودش مجراي فيض خدا است يعني ذات اقدس اله كه داراي ستاد و سپاه فراواني است ﴿لله جنود السموات والارض﴾[37] يكي از جنود الهي او است همين كه به دست او اين كار خير دارد انجام مي‌گيرد شما هيچ كمالي را در قرآن نشان نداريد كه ذات اقدس اله اين كمال را از قبيل قوت از قبيل عزت از قبيل خلقت از قبيل رزق از قبيل حكم از قبيل فتح از قبيل فضل كه به غير خدا اسناد بدهد و در آيه ديگر در هنگام جمع بندي منحصر براي خدا نداند اين نيست و كتاب توحيد معنايش همين است آن وقت اين مي‌شود شجرهٴ طوبي كه ﴿اصلها ثابت و فرعها في السماء﴾[38] آن لحظه‌اي كه ذات اقدس اله توفيق به كسي داد كه حالا عزيز شد يا چهار تا كار را يا مثلا وجود مبارك مسيح سلام الله عليه ﴿اني اخلق لكم من الطين كهيئة الطير فانفح فيه﴾ شد اين بداند كه مظهر خالقيت ذات اقدس اله است خالقيت فعل خدا است بعد هم هشدار داد فرمود كه اگر خداي ناكرده در اين امانتداري و در اين وديعت سپاري بيراهه رفتيد شما را مي‌بريم آدمهاي خوب مي‌آوريم ﴿ان تتولوا يستبدل قوما غيركم ثم لايكونوا أمثالكم﴾[39] ما آثار كماليهٴ‌مان را به دست افراد نالايق نمي‌دهيم شما را مي‌آزماييم خوب چه بهتر كه به دست شما انجام بگيرد ﴿ان تتولوا يستبدل قوما غيركم ثم لايكونوا أمثالكم﴾ اينكه فرمود ﴿لايحزنك قولهم إنّ العزة لله جميعا﴾[40] اين براي حصر آنچه است كه در سوره منافقون فرمود ﴿لله العزة و لرسوله وللمؤمنين﴾[41] نه اينكه خدا عزيز است پيغمبر عزيز است مومن عزيز هستند اينها يك قدري كمتر او يك قدري بيشتر اينچنين نيست كه بگوييم عزت مقول به تشكيك است خدا خيلي دارد اينها كم دارند نخير همهٴ اين عزتها مال خدا است يك عزت بالاصل داريم بقيه عاريه است آن وقت همان عزت است كه اينجا ظهور كرده اگر چنانچه انسان رابطه‌اش را با خداي عزيز قطع بكند مي‌شود ﴿ضربت عليهم الذلة والمسكنة﴾[42] همان گروهي بودند كه ﴿و آتينا بني اسرائيل ...... و فضلناهم علي العالمين﴾[43] ديگر دربارهٴ همين بني اسرائيل فرمود ما اينها را بر جهانيان فضيلت داديم اين همه انبياي ابراهيمي براي اينها است ديگر ﴿و فضلناهم علي العالمين﴾ بعد ﴿كونوا قردةً خاسئين﴾[44] بعد ﴿ضربت عليهم الذلة والمسكنة﴾ درآمدند اينچنين است پس ﴿لايحزنك قولهم﴾ چرا لايحزنك؟ براي اينكه ﴿ان العزه لله جميعا﴾ بعد ذات اقدس اله هم سميع است هم عليم است و مي‌داند كي لايق عزت است كي لايق عزت نيست و دعاها را هم گوش مي‌دهد اگر كسي بگويد «اعزني باذنك الذي لأنام» استجابت مي‌كند سميع است را هم قبلا ملاحظه فرموديد نه يعني مي‌شنود آن سميع و بصيري كه در آيات ديگر است بله يعني هر حرفي هر چيزي باشد خدا مي‌شنود و هر چيزي هم باشد خدا مي‌بيند اما در اينگونه از موارد كه تشويق دارد ترغيب دارد كه خدا سميع است اين نظير ﴿انّك سميع الدعاء﴾[45] است اين سميع الدعا بودن غير از ﴿ان الله سميع بصير﴾[46] است سميع‌الدعا يعني گوش به حرف مي‌دهد اين يك تعبير محاوره‌اي است ما هم وقتي مي‌خواهيم بگوييم كه فلان كس خواهش ما را قبول مي‌كند مي‌گوييم ايشان حرف ما را گوش مي‌دهد نه يعني مي‌شنود يعني ترتيب اثر مي‌دهد پس دو جور سميع به ذات اقدس اله اسناد دارد يكي او سميع است يعني حرف او غيبت را هم مي‌شنود دروغ و تهمت را هم مي‌شنود سب و لعن را هم مي‌شنود اينطور نيست كه يك چيزي در عالم يافت بشود يك صدايي باشد كه خدا نشنود اما دعا را هم مي‌شنود ﴿انه سميع الدعا﴾ اين سميع الدعا نه يعني مي‌شنود كه اينها دارند دعا مي‌كنند اين سميع الدعا يعني گوش به حرف داعي مي‌دهد يعني قبول مي‌كند يعني اجابت مي‌كند ما هم دو جور حرف مي‌زنيم يك وقتي مي‌گوييم فلان كس كر است نمي‌شنود و فلان كس مي‌شنود يعني هر حرفي بزني مي‌شنود چه بد چه خوب مي‌شنود يك وقتي مي‌گوييم آن آقا كه كار دستش است از ما حرف شنوا ندارد گوش شنوا نسبت به ما ندارد ولي حرف فلان كس را گوش مي‌دهد حرف فلان كس را مي‌شنود يعني ترتيب اثر مي‌دهد خداي سبحان حرف ولي خود را مومني ﴿الذين آمنوا و كانوا يتقون﴾[47] و مانند آنها را مي‌شنود دعاي اينها را مستجاب مي‌كند و مانند آن منتها چون مي‌داند كه دعاي كي را بايد مستجاب بكند حرف چه كسي را بايد گوش بدهد سميع است در همان مورد علمش چون مطلق است سمعش را هدايت و راهنمايي مي‌كند.

سئوال: جواب: همه‌اش همينطور است اگر خداي سبحان يك عده‌اي را به عنوان علما معرفي كرده است فرمود اينها اولو العلم هستند علماي داراي علم هستند معنايش اين نيست كه علم يك حقيقتي است كه يك بخشي از آن پيش خدا است يك بخشي پيش غير خدا منتها خدا عالمتر است آن وقت اين مي‌شود علم محدودهمه علمها مال ذات اقدس اله است ديگران به صورت عاريه دارند و مظهر عالميت ذات اقدس اله هستند

سئوال: جواب: بله ﴿ليس لك من الامر شيءٌ﴾[48] يعني استقلال ديگر، منافاتي با مظهريت ندارد چون همين سوره و آيات ديگر به رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم اختيارات فراوان مي‌دهد آنجا چهار مطلب را بيان فرمود فرمود ﴿او يتوب عليهم او يعذبهم﴾[49] دو مطلب را اينجا دارد وسط فرمود ﴿ليس لك من الامر شيءٌ﴾ او يكبتهم او يعذبم كذا يعني يا آن دو تا كار آينده را مي‌كنيم يا اين دو تا كارِ اين وسط اين را ذكر كرده تو ذاتا مستقل نيستي كه تصميم بگيري تصميم‌گيري به عهده ما است حالا اگر تصميم گرفتيم نسبت به احد امور اربع كه دو تايش قبل است دوتايش بعد است اين وسط گفتيم ﴿ليس لك من الامر شيءٌ﴾ حالا اگر تصميم گرفتيم با دست تو انجام مي‌دهيم تو مي‌شوي مظهر ما ولي مظهري بالاخره نه ظاهر ظاهر فيض ما است دوتا امر منفي را قبل ذكر كرده يك دو، دوتا امر منفي را هم بعد ذكر كرده سه چهار، اين وسط فرمود ﴿ليس لك من الامر شيءٌ﴾ تصميم گيري بعهدهٴ خدا است حالا ذات اقدس اله وقتي تصميم گرفت تو مي‌شوي مظهر خداي سبحان كه ﴿قاتلوهم يعذبهم الله بايديكم﴾[50] تو و پيروان تو اينچنين هستيد.

سوال جواب: آنها هم همينطور است در آنجا هم مظهريت ثابت شده است براي اينكه اصل رمي را به وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم نسبت داد فرمود آنچه كه مبدأ اصلي است و موثر مستقل است رمي ذات اقدس اله است و رمي تو مظهر رمي ذات اقدس اله خواهد بود اينگونه نيست كه يك كمالي بالاصالة به غير خدا اسناد داده شود منتها گفته شود خداوند بيشتر دارد و ديگران كمتر اينچنين نيست همه كمالات مال ذات اقدس اله است «ما بنا من نعمه فمنك» در دعا هست. ﴿وما بكم من نعمةٍ فمن الله﴾[51] كه در سورهٴ مباركهٴ ابراهيم سلام الله عليه و امثال آن هست هر نعمتي كه شما داريد از ناحيهٴ ذات اقدس اله است تفويض هم كه نيست كه نعمت را به انسان داده‌ باشد و رفع يد كرده باشد زمام نعمت هم بدست خدا است بنابراين براساس ﴿ما بكم من نعمةٍ فمن الله﴾ انسان بايد خدا را شاكر باشد كه آينه‌دار جمال و جلال او است و هرگز خود را نبيند بگويد خدا را شكر كه نعمت خود را به دست من داد كه با دست من اين نعمت محقق بشود.

سئوال: جواب: او را هم مي‌گيرد اما شما بايد دعا بكنيد اين اولياي الهي كه دعا مي‌كنند وجود مبارك حضرت امير دارد كه در جريان جنگ بدر خيلي‌ها مضطرب و متزلزل بودند وقتي وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم از سر شب بعد از آن مراسم نمازشان تا صبح نخوابيدند پاي يك درختي در همان ميدان بدر مشغول مناجات بودند و خيلي هم مي‌لرزيدند براي اينكه اولين جنگ اسلام بود آن هم جنگ نابرابر اينها پياده آمدند و با چوب دستي آمدند آنها سواره آمدند با شتر آمدند اينها به سربازانشان خرما مي‌دادند آنها شتر مي‌كشتند به سربازانشان كباب مي‌دادند اينها سيصد نفر بودند آنها هزار نفر بودند فكر نمي‌كردند سالم برمي‌گردند حضرت امير سلام الله عليه فرمود وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم بدون كمترين اضطراب تا صبح پاي آن درخت مشغول مناجات بود خوب اينها را خدا مي‌شنود ترتيب اثر مي‌دهد.

سئوال: جواب: بله آن وقت اين سميع هم همانطور است يك وقت است سميع يعني خدا گوش مي‌دهد بله آياتي نظير ﴿ان الله بكل شيئ سميع﴾ ﴿انّهُ بكل شيئ بصير﴾[52] از آن قبيل است يك وقتي مي‌گوييم گوش داد اين گوش داد يا براي آن است كه گوش كسي را بكشد براي اينكه خدا مي‌شنود به اينكه اينها چه دارند مي‌گويند يا براي آن است كه دست كسي را بگيرد مثل اينكه ﴿ان الله سميع الدعا﴾ اين سميع در اينگونه از موارد يك بار مثبت و منفي هم دارد غير از آن بار كلامي آنجايي كه مي‌فرمايد خداوند ﴿بكل شيئ سميع﴾ است يك مسئله كلامي را دارد مي‌گويد كه هر چيزي را خدا مي‌شنود اما آنجايي كه مي‌فرمايد ﴿ان الله سميع الدعا﴾ يك بار مثبت دارد يا آنجايي كه مي‌فرمايد اينهائي كه تو را مسخره مي‌كنند خدا سميع است يك بار منفي دارد يعني گوش اينها را مي‌كشد خوب مي‌شنود يعني چه؟ يعني فقط مي‌خواهد ثابت بكند كه خدا مي‌شنود يعني مي‌داند يا مي‌خواهد بگويد نه مي‌شنود و اينها را كيفر مي‌دهد هم نسبت به قول تبهكاران بار منفي دارد هم نسبت به دعاي داعيان پيام مثبت فرمود براي اينكه قول آنها را ابطال كند آنهايي كه درباره دعوت يا دعوا كلام باطلي داشتند قول آنها را باطل كند مي‌فرمايد ﴿الا اِنَّ لله من في السّمٰاواتِ و من في الارض﴾[53] آنجايي كه سخن از مُلك الهي است از ما سخن به ميان مي‌آيد آنجا كه سخن از ربوبيت و تدبير و تربيت اشخاص است از من سخن به ميان مي‌آيد اينجا چون دربارهٴ اشخاص است تعبير به من فرمود ﴿الا ان لله من في السّمٰاواتِ و من في الارض﴾ بنابراين اينها حق ندارند به غير خدا رجوع كنند ربوبيت غير خدا را بپذيرند براي اينكه همهٴ اينها مملوك و مربوب خداي سبحان هستند.

سئوال: جواب: همه‌اش را لكن اين محفوظ است اين معنايش آن نيست كه تحريف در عالم واقع نمي‌شود اينها در نوشته‌هاي خودشان تحريف مي‌كنند ﴿فويلٌ للّذين يكتبون الكتاب بايديهم ثم يقولون هذا من عند الله ليشتروا به ثمناً قليلاً فويلٌ ....﴾[54] و مانند آن اما اصل دين را خدا حفظ كرده به وسيله قرآن كريم يعني همه آن معارفي كه يهوديها و ديگران خواستند تغيير بدهند ذات اقدس اله همه اينها را آورده در قرآن كريم بعد مي‌فرمايد ﴿انا نحن نزلنا الذكرَ و انا له لحافظون﴾[55] كه مرحوم كاشف الغطاء آن حرف لطيف را دارند در كتاب شريف كشف الغطاء كه اگر قرآني نبود ديني در كار نبود اگر قرآن نبود خوب اسلام نبود معلوم است مسيحيت و يهوديت هم نبود ايشان فرمايششان در كشف الغطاء اين است كه اين يهوديت تحريف شده اين مسيحيت تحريف شده ديني نيست كه يك آدم درس خوانده قبولش داشته باشد ديني كه خدا را مي‌آورد در حد كُشتي ديني كه شراب را ترويج مي‌كند ديني كه خيلي از كارها را ترويج مي‌كند با پيشرفت علم كه اين ماندني نبود معاذالله مريم را متهم كردند عيسي را متهم كردند موسي را متهم كردند قرآن كريم آمده طهارت همه اينها را امضا كرده او را عذرا ناميده مطهره ناميده به قداست عيسي و موسي فتوا داده مريم را تقديس كرده مسيحيت را زنده كرده يهوديت را زنده كرده اينها ماندني هستند چون دين الهي هستند فرمايش ايشان اين است كه اگر قرآن نبود مسيحيت هم نبود اين ديني نبود كه بماند با پيشرفت علم خود آدم عاقل است زير بار كسي مي‌رود كه اهل كشتي باشد با يعقوب خوب مي‌داند بالاخره حالا مي‌خواهد شهوتراني بكند شراب مي‌خورد ولي مي‌داند بد است مي‌گويد اين چه خدايي است كه شراب را تقديس كرده اينها مي‌دانند كه شراب آثار زيانبار دارد ولي ﴿غلبت عليهم شهوتهم﴾ و مي‌خورند با پيشرفت علم اين دين تحريف شده نمي‌ماند و قرآن آمده تطهير كرده همه اين حرفها را و مسيحيت را زنده كرده يهوديت را زنده كرده آن انجيل اصيل را زنده كرده تورات اصيل را زنده كرده اينها مي‌مانند اما خوب تحريف همچنان هست تفسير به رأي همچنان هست فرمود ﴿الا ان لله من في السموات و من في الارض﴾ اين آثار كلي توحيدي است كه كلا مخلوق ذات اقدس اله هستند مملوك ذات اقدس اله هستند مربوب ذات اقدس اله هستند مجالي براي ربوبيت خدا نيست و اينها كه در دعوا يا دعوت ترديدي دارند در دعوت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم ترديدي دارند بيراهه مي‌روند اينها تابع هيچ كس نيستند اينها بت پرست نيستند كه بت كه دستور نمي‌دهد اين حرفها را بزنيد بت كه ﴿لايسمع﴾[56] است ﴿اَمْ لهم اعين يبصرون بها﴾[57] است ﴿املهم قلوب يفمهون بها﴾ ﴿أللهم ارجل يمشون بها﴾ است اينها تابع وهم و خيال خودشان هستند فرمود اينها از جاي ديگر مدد نمي‌گيرند ﴿و ما يتبع الذين يدعون من دون الله شركاء …﴾[58] اينها تابع شريك و شركا نيستند از بت كه اينها حرف گوش نمي‌دهند اينها از وهم خودشان تبعيت مي‌كنند در درون آنها جز گمان باطل چيز ديگري نيست ﴿و ما يتبع الذين يدعون من دون الله شركاءَ﴾ آنها كه شركاي اينها يعني بتها كه وحي نمي‌فرستد معلم اينها كه نيست مكتبي ندارد كه ﴿ان يتبعون الا الظن و انّ هم الا يخرصون﴾[59] اينها در بحثهاي قبلي هم داشتيم در سورهٴ مباركهٴ بقره هم بود اينها اگر در بخشهاي انديشه بخواهند حرفي براي گفتن داشته باشند حداكثر در حد مظنه و گمان است نه علم و برهان و قطع و يقين در انگيزه اگر بخواهند كار بكنند حداكثرش هوس است اينچنين نيست كه همه ما هميشه برابر انديشه كار بكنيم گاهي مي‌بينيد انديشه يكي است مثلا فلان كار را مي‌خواهيم انجام بدهيم اين هشت ده تا مصداق متساوية الاقدام دارد اما يك جا را ما انتخاب مي‌كنيم براي اينكه با ميل ما هماهنگ است اين ديگر تعيينش به دست انگيزه است خوب حالا شما مي‌خواهيد اين جنس را بخريد اين جنس كه يكي است همه جا هم كه به همين قيمت است چرا فلان جا مي‌روي چرا از فلان كس نمي‌خري؟ با يكي عدوات است با يكي صداقت است اين انگيزه‌هاي مهر و قهر است كه تعيين كننده است كارهاي ديگر اجتماعي هم همينطور است بنابراين انسان يا برابر علم كار مي‌كند آنجايي كه راه مشخص بايد بشود اگر راهها متعدد است و متساوية الاقدام است برابر انگيزه و ميل كار مي‌كند نه علم در بخشهاي سورهٴ مباركهٴ بقره فرمود اينها در بخشهاي علم ﴿ان يتبعون الا الظن﴾ در بخشهاي ميل ﴿و ماتهوي الانفس﴾[60] اينها روي عقل كه كار نمي‌كنند عقل عملي روي جاذبه كار بكنند روي محبت ديني كار بكنند كه اينها روي هوس‌كار مي‌كنند بنابراين اينها يا روي خرص است يا روي هوس خرص يعني تخمين ﴿ان هم الا يخرصون﴾ بنابراين در بحثهاي علمي دستشان تهي است با مظنه مي‌انديشند در بخشهاي عملي هم دلشان تهي است با هوس كار مي‌كنند هر دو را در اينجا جمع فرمود در آن آيه جمع فرمود ﴿ان يتبعون الا الظن و ما تهوي الانفس﴾[61] در اينجا فرمود ﴿ان يتبعون الا الظن و انّ هم الا يخرصون﴾ مظنه اينها هم يك مظنه طمأنينه آور و امثال ذلك نيست كه پايگاه فكري داشته باشد روي حدس و گمان اينها فكر مي‌كنند و برابر گمان هم حركت مي‌كنند بعد برهاني را در توحيد ربوبي اقامه مي‌كند فرمود ﴿هو الذي جعل لكم الليل لتسكنوا فيه والنهار مبصرا انَّ في ذلك لايات لقوم يسمعون﴾[62] اين نظمي را كه شما مي‌بينيد ذات اقدس اله براي شما در شب و روز مشخص كرده است اين نشانهٴ توحيد ربوبي او است اين بحث در همين سورهٴ مباركهٴ يونس در آيات ديگري آمده در آيهٴ 28 سورهٴ مباركه يونس به اين صورت گذشت ﴿و يوم نحشرهم جميعا ثم نقول للذين اشركوا مكانكم انتم و شركاؤُكم فَزَيَّلنا بينهم و قال شركاؤُهم ما كنتم ايانا تعبدون﴾[63] بتها به اين بت پرستها مي‌گويند شما كه حرف ما را گوش نمي‌داديد كه ما كه چيزي به شما نمي‌گفتيم يعني شما برابر آن گمان باطلتان و خرص بيجايتان عمل مي‌كرديد در جريان تدبير آسمان و زمين هم گذشته از اينكه در ساير سور آن مطالب مبسوط ارائه شد در همين سورهٴ مباركهٴ يونس هم آمده ولي در اينجا فرمود ﴿هو الذي جعل لكم الليل لتسكنوا فيه والنهارَ مبصرا﴾ تتميمش در سورهٴ مباركهٴ اسراء است در سورهٴ مباركهٴ إسراء بازتر بيان فرمود آيه 12 سورهٴ مباركه اسراء اين است ﴿و جعلنا الليل والنهار آيتين ...﴾[64] هم شب آيهٴ الهي است هم روز آيهٴ الهي است مقدور الهي است برابر نظم و نضد آفريده شدند ﴿فمحونا آيةَ الليل﴾ تا آرام باشيد بخوابيد استراحت كنيد ﴿وجعلنا آية النهار مبصرةً لتبتغوا فضلا من ربكم﴾ اين روشن كرديم كه شما از روشنايي استفاده كنيد دنبال كار برويد پس در آيهٴ محل بحث كه فرمود ﴿هو الذي جعل لكم الليل لتسكنوا فيه﴾ راز تاريكي شب مشخص شد ولي راز روشن بودن روز مشخص نشد فرمود ﴿والنهارَ مبصرا﴾ در آيه 12 سورهٴ مباركهٴ اسراء به اين صورت است ﴿و جعلنا الليل والنهار آيتين فمحونا آيةَ الليل﴾ راز تاريك بودن شب مشخص نشد اما رمز روشن بودن روز مشخص شد فرمود ﴿و جعلنا آيه النهار مبصرةً لتبتغوا فضلا من ربكم﴾ بنابراين روز روشن است براي كسب و كار شب تاريك است براي آرامش مجموع اين دو تا آيه سورهٴ يونس و آيهٴ 12 سورهٴ اسراء مكمل و متمم يكديگر هستند ﴿فضلا من ربكم و لتعلموا عدد السنين و الحساب ...﴾ تتمه‌اش براي فردا.

والحمد لله رب العالمين


[1] یونس/سوره10، آیه61.
[2] توبه/سوره9، آیه105.
[3] یونس/سوره10، آیه62.
[4] یونس/سوره10، آیه63.
[5] طه/سوره20، آیه21.
[6] طه/سوره20، آیه69.
[7] طه/سوره20، آیه8.
[8] یونس/سوره10، آیه64.
[9] روم/سوره30، آیه30.
[10] یس/سوره36، آیه4.
[11] اسراء/سوره17، آیه9.
[12] زمر/سوره39، آیه20.
[13] فصلت/سوره41، آیه60.
[14] انبیاء/سوره21، آیه34.
[15] ابراهیم/سوره14، آیه10.
[16] یونس/سوره10، آیه65.
[17] یونس/سوره10، آیه65.
[18] یونس/سوره10، آیه62.
[19] نازعات/سوره79، آیه4.
[20] غافر/سوره40، آیه32.
[21] شعراء/سوره26، آیه135.
[22] یونس/سوره10، آیه62.
[23] ـ الأمالي للصدوق، ص235.
[24] مؤمنون/سوره23، آیه14.
[25] یونس/سوره10، آیه64.
[26] مائده/سوره5، آیه114.
[27] اعراف/سوره7، آیه89.
[28] اعراف/سوره7، آیه87.
[29] هود/سوره11، آیه45.
[30] اعراف/سوره7، آیه151.
[31] منافقون/سوره63، آیه8.
[32] ذاریات/سوره51، آیه58.
[33] الرعد/سوره13، آیه16.
[34] انعام/سوره6، آیه58.
[35] بقره/سوره2، آیه165.
[36] یونس/سوره10، آیه65.
[37] فتح/سوره48، آیه4.
[38] ابراهیم/سوره14، آیه24.
[39] محمد/سوره47، آیه38.
[40] نساء/سوره4، آیه139.
[41] منافقون/سوره63، آیه8.
[42] بقره/سوره2، آیه61.
[43] جاثیه/سوره45، آیه16.
[44] بقره/سوره2، آیه65.
[45] آل عمران/سوره3، آیه38.
[46] حج/سوره22، آیه61.
[47] یونس/سوره10، آیه63.
[48] آل عمران/سوره3، آیه138.
[49] آل عمران/سوره3، آیه128.
[50] توبه/سوره9، آیه14.
[51] نحل/سوره16، آیه53.
[52] ملک/سوره67، آیه19.
[53] یونس/سوره10، آیه66.
[54] بقره/سوره2، آیه79.
[55] حجر/سوره15، آیه9.
[56] مریم/سوره19، آیه42.
[57] اعراف/سوره7، آیه195.
[58] یونس/سوره10، آیه66.
[59] یونس/سوره10، آیه66.
[60] نجم/سوره53، آیه23.
[61] نجم/سوره53، آیه23.
[62] یونس/سوره10، آیه67.
[63] یونس/سوره10، آیه28.
[64] اسراء/سوره17، آیه12.