درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

82/03/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره یونس/آیه 61 الی 64

 

﴿وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُوا مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَمَا يَعْزُبُ عَن رَبِّكَ مِن مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّماءِ وَلاَ أَصْغَرَ مِن ذلِكَ وَلاَ أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ﴾(۶۱)﴿أَلاَ إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾(۶۲)﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ﴾(۶۳)﴿لَهُمُ البُشْرَي فِي الحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الفَوْزُ العَظِيمُ﴾(۶٤)

براي اينكه روشن شود هيچ كاري از مشهد و محضر ذات اقدس اله غايب نيست و هر انساني در هر حالتي مشهود خداي سبحان است اين آيه همهٴ جوانب را در نظر دارد و عالم بودن خداي سبحان را نسبت به همهٴ اين جوانب اثبات مي‌كند گرچه افعال ياد شده بصورت فعل ماضي آمده مانند ما تكونوا، ما تتلو ولاتعملون اينها ناظر به حال و استقبال است ولي شهود حق بعنوان فعل مستمر ياد شده است نفرمود الا ان نكون اونك فرمود ﴿الا كنا عليكم شهودا﴾[1] اين نشانهٴ آن است كه نه تنها آينده و حال مشهود خدا است گذشته هم مشهود خدا است براي اينكه از شاهد بودن خدا با فعل ماضي آن هم باكان كه مفيد استمرار است ياد كرده است بنابراين از مجموع صدر وسط آيه برمي‌آيد هر كاري كه انسان در حال و آينده انجام بدهد مثل گذشته مشهود خدا است براي اينكه اين سه تا فعل مضارع را با فعل ماضي پاسخ داد نفرمود و ما تكون فيشان و ما تتلو منه من قرآن و لا تعملون من عمل كه هر سه فعل مضارع است الا اينكه نكون عليكم شهيدا بلكه اين را با فعل ماضي ياد كرد تا نشان آن باشد كه حال و آينده مثل گذشته مشهود خدا است چه اينكه كارهاي كوچك و بزرگ هم اينچنين است شأن آن كاري است كه قابل اهتمام و اهميت است كار مهم است فرمود كار غيرمهم هم همينطور است ﴿و لا اصغر من ذلك و لا اكبر﴾[2] مطلب ديگر آن است كه وقتي انسان بداند كه در مشهد و مرئاي ذات اقدس اله است و دارد فرمان خدا را امتثال مي‌كند و خدا مي‌بيند يك آرامشي براي او پديد مي‌آيد و استقامت و استواري هم نسيبش مي‌شود آنچه در آيهٴ 48 و 49 سورهٴ مباركهٴ طور آمده است از همين قبيل است فرمود ﴿واصبر لحكم ربك فانك باعيننا﴾[3] تو دستورات ما را صابرانه امتثال بكن براي اينكه در معين مايي عين ما و حضور ما هستي و در منظر ما هستي و داري حرف ما را امتثال مي‌كني و كار ما را انجام مي‌دهي قهرا تو را كمك هم خواهيم كرد ﴿فانك باعيننا﴾.

مطلب ديگر آن است كه خداي سبحان كه مي‌بيند آيا به ديگران هم نشان مي‌دهد يا نه اين مربوط به گناه آن تبهكار است اگر تبهكار كارش هتك حرمت و آبروريزي و پرده دري ديگران باشد آن را ممكن است ذات اقدس اله چنين كيفري را براي او مقدر بكند كه او را هم پيش ديگران پيش فرشتگان و انبيا و اوليا مفتضح بكند اگر گناه اين شخص مخفيانه است او اصرار دارد كه گناه نكند يا اگر يك وقتي معاذ الله دستش لغزيد و آلوده شد در خفا باشد چنين كسي ممكن است مشمول لطف خدا قرار بگيرد خدا آبروي او را حفظ بكند چه اينكه در مناجات شعبانيه آمده است خدايا نسبت به من در دنيا احسان كردي براي اينكه سيئات مرا ديدي «قد احسنت الي اذ لم تظهرها لاحد من عبادك الصالحين»[4] خدايا همين احسان را هم در قيامت روا بدار نسبت به ديگران اين كار مرا علني نكن ممكن است اينچنين باشد كه خداي سبحان مخفيانه كارها را رسيدگي بكند در روايات معاد اينچنين آمده است كه گاهي چند نفر در قيامت در صحنه قيامت كه كنار هم هستند خداي سبحان اعمال يكي از اينها را نشانش مي‌دهد همهٴ اعمال او را به او نشان مي‌دهد بدون اينكه ديگراني كه كنار او ايستاده‌اند ببينند با او گفتگو مي‌كند بدون اينكه ديگران بشنوند اين در روايات بحث معاد هست و اين دعاي نوراني كميل كه اين مطلب هست گرچه فرشتگان موكَّل بر اساس ﴿انّ عليكم لحافظين كرا ما كاتبين﴾[5] آنها اصلا مامورند و موكلند وكيل شده اند و خدا اينها را توكيل كرده است كه برويد اينها را بنويسيد با اينكه موكَّلند مامورند و موظف هستند كه بنويسند گاهي ذات اقدس اله بعضي از اعمال تباه و سياه را اجازه نمي‌دهد كه اينها بينند تا بنويسند «و كنت انت الرقيب علي من ورائهم والشاهد لما خفي عنهم و برحمتك اخفيته»[6] يك چنين خدايي است اگر بخواهد آبرو را حفظ بكند حتي آبروي مؤمن را حتي پيش فرشتگان هم حفظ مي‌كند بنابراين اينچنين نيست كه ذات اقدس اله همه كارها را مي‌داند به همه هم اعلام بكند تا آن گناه چه باشد و آن شخص گنه كار كه باشد.

مي‌ماند نسبت انبيا و اوليا عليهم السلام پس نسبت به ملائكه كه اصلاً مامورند براي ضبط عمل خدا گاهي برخي از اعمال را اجازه نمي‌دهد كه آنها بفهمند و بنويسند چون علم آنها بالاخره به تعليم و عنايت الهي است اگر ذات اقدس اله نگذارد كه آنها بفهمند كه متوجه نمي‌شوند چون خداوند به ما از آن فرشتگان نزديكتر است فرشتگاني كه ﴿ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد﴾ خداي سبحان ﴿اقرب اليه من حبل الوريد﴾[7] حتي از فرشتگاني كه رقيب و عتيد هستند نه يكي رقيب است ديگري عتيد هر كدام از اينها رقيب است و عتيد ﴿ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد﴾[8] نه اينكه يكي رقيب است و ديگري عتيد هم آن كه سمت راست است مراقب است و مستعد عتيد يعني آماده مستعد آماده هم آنكه سمت چپ است نه يكي رقيب است و ديگري عتيد اينها ﴿عن اليمين و عن الشمال قعيد﴾[9] يكي به طرف راست يكي به طرف چپ قعيد است نشسته و در كمين است و هيچ حرفي انسان نمي‌زند ﴿الا لديه رقيب عتيد﴾ يعني ملكي است كه هم مراقب است و هم مستعد مراقب را رقيب مي‌گويند و تعبير از نگهبان به مراقب شده است براي اينكه رقبه ميكشد در اين امتحانات كسي را مي‌گويند مراقب ديگران باشيد مراقب ديگران باشيد برگردد سرش را خم بكند و راه برود نمي‌بيند كه كي تقلب كرده و كي نكرده اما رقبه بكشد و گردن بكشد و سركشي بكند سركشي همين است ديگر مي‌فهمد چه كسي تقلب كرده و كي نكرده مراقب را مراقب مي‌گويند رقيب مي‌گويند براي اينكه سركشي مي‌كند گردنش را بلند مي‌كند تا ببيند فرشتگان كه گردن و سر و اينها را ندارند كه اما حالتشان حالت سركشي كردن است مي‌گويند به فلان مؤسسه سركشي بكنيد سركشي كردن نه يعني سرتان را بكشيد مراقب باشيد نه يعني رقبه بكشيد ولي خوب بالاخره كسي كه بخواهد يك جايي را ببيند سرش را مي‌كشد مي‌گويند سركشي كرده مراقبت كرده و مانند آن فرشتگان هم به همين حالت هستند كه رقيب هستند.

سوال

جواب: هر كدام ماموران خاص هستند و ماموريتي دارند وظيفه‌اي دارند و گذشته از اينكه ضبط مي‌كنند حفظ هم مي‌كنند گاهي هم همينها توفي مي‌كنند ﴿توفته رسلنا﴾[10] ﴿يرسل عليكم حفظة﴾[11] برخي ماموريتشان حفظ است برخي ماموريتشان ضبط و اخذ و قبض روح است همين فرشتگان چند منظوره هستند بالاخره.

سوال

جواب: بله نياز ندارند ولي اينها نياز دارند كه فيض را از خداي سبحان دريافت كنند خداوند به ما نياز ندارد ما را هم آفريده خدا كه نبايد نياز داشته باشد اينها كه فيض دريافت مي‌كنند محتاج به خدايند و از خداي سبحان فيض دريافت مي‌كنند.

پس بنابراين هر كاري كه انسان انجام مي‌دهد خدا مي‌داند و مي‌بيند چه گذشته چه حال چه آينده چه كوچك چه بزرگ اين برابر اين آيه محل بحث براي اينكه هم مضارع آمده هم ماضي آمده هم حال آمده هم استقبال آمده هم كار كوچك هم كار بزرگ اما به ديگران نشان مي‌دهد يا نه اين ديگر مربوط به حالتهاي تبهكاران است و خصوصيت گنه‌كاران هست و اينها آنچه در مناجات شعبانيه آمده اينكه برخي از گناهان را خداي سبحان مستور نگه ميدارد آنچه در دعاي كميل آمده آن هم هست كه بعضي از گناهان را خداي سبحان مستور نگه مي‌دارد حتي نسبت به فرشتگان كه اصلا مامور هستند براي ضبط عقائد و اعمال و افعال و اما آنچه كه در كتاب شريف نهج الفصاحه آمده يك روايتي است كه در نهج الفصاحه در جلد دوم هم در باب معرفت الله آمده است هم در باب فضيحه كه كي تبه كار مفتضح مي ‌شود كه مفتضح نمي‌شود و مانند آن در جلد دوم نهج الفصاحه ص 750 اين حديث آمده اين حديث در همين جلد دوم ص 916 هم آمده است آن حديث اين است كه وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم به ذات اقدس اله عرض مي‌كند يك خواسته‌اي دارد «سالت الله ان يجعل حساب امتي اليّ» وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد من از ذات اقدس اله مسالت كردم كه حساب امت مرا به من ماموريت بدهد كه من بررسي كنم بالاخره فرشتگاني هستند حساب رسي مي‌كنند ما هم جزء ﴿ان علينا حسابهم﴾ باشيم ماموريت پيدا كنيم «سالت الله ان يجعل حساب امتي الي لئلا تفتضح عند الامم» تا امت من پيش امتهاي ديگر مفتضح نشود «فاوحي الله عز وجل الي يا محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) بل انا احاسبهم فان كان منهم زلة سترتها عنك لئلا تفتضح عندك»[12] وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود ذات اقدس اله به من وحي كرد فرمود رسول من حساب امت تو را من شخصاً بعهده ميگيرم كه اگر اينها لغزشي داشتند آن لغزش را از تو بپوشانم كه امت تو پيش تو رسوا نشوند لذا هيچ كسي با اينكه وجود مبارك پيغمبر رحمه للعالمين است هيچ كسي به اندازهٴ سعهٴ رحمت ذات اقدس اله نيست بالاخره ائمه عليهم السلام مي‌دانند وجود مبارك پيغمبر مي‌داند ولي علم اينها به تعليم الهي است اگر ذات اقدس اله نخواهد يك چيزي را اينها بدانند نمي‌دانند اگر بخواهد بدانند مي‌دانند فرمود من اين كار را مي كنم.

سوال

جواب: نه ديگر اين اطلاق و تقييد است آن مال صحنه محاسبه است اين صحنه صرف عمل را مي‌بينند صرف عمل آيا بعد توبه كرده خيلي از گناهان است كه انسان انجام مي‌دهد بعد توبه مي‌كند با حسن خاتمت مي‌ميرد صرف اينكه عمل را مي‌بيند دليل بر فضيحت نيست براي اينكه يك عده هستند ﴿خلطوا عملا صالحا و آخر سيئا﴾[13] بعد روز جمع بندي معلوم مي‌شود اما فضيحت مال روز جمع بندي است كه بالاخره انسان بدهكار است يا نه؟ آنروز معلوم مي‌شود كه يوم الخزي است فرمود آنروز كه روز امتحان نهايي است و بررسي است و محاسبه نهايي است من نمي‌گذارم كه پيش تو خجل بشوند البته اين ناظر به آنهايي است كه لغزشي دارند و اين روايت محدودهٴ خاص دارد اما آنهايي كه فضيلت دارند وجود مبارك پيغمبر از ديدن اعمال آنها مسرور مي‌شود كه شامل آنها نخواهد شد.

مطلب ديگر اينكه درباره بعضي افراد ذات اقدس اله فرمود اينها بايد خيلي مواظب باشند براي اينكه اينها حيثيتشان از راه دين است اگر خداي ناكرده اينها رعايت نكنند و به دين آسيب برسانند ممكن است كه ما هم حيثيت اينهارا حفظ نكنيم در همين جلد دوم درباره علم و عالم و امثال ذلك فرمودند كه: «زلة العالم مضروب بها الطبل» در همين كتاب شريف نهج الفصاحه در بحث عالم اينچنين آمده كه «زلة العالم مضروب بها الطبل» يعني فرشتگان ما هستند كه مامورند كه اگر يكي از علما خداي ناكرده لغزيد طبل رسوايي او را بكوبند كه همه بفهمند براي اينكه اين عمري در كنار سفره دين نشسته از راه دين حيثيت پيدا كرده حالا خداي ناكرده بخواهد با دين بازي كند ما هم ابقا نمي‌كنيم حيثيت او را حفظ نمي‌كنيم اين در اين نهج الفصاحه هست فرمود «زلة الجاهل يخفيها الجهل»[14] اگر جاهلي لغزيرد جهل او سپر او است اما يك عده سپر به دست دارند كه حفظ بكنند يك غطائي دارند و پوششي دارند كه جلويش را بگيرند يك عده طبل بدست هستند كه بكوبند «زلة العالم مضروب بها الطبل» اما «زلة الجاهل» اين با جهلش مستور است اين هست اما باز هم همه اينها قابل تخصيص هست و قابل تقييد هست كه كجا خداي سبحان بنايش برگرفتن است و كجا خداي سبحان بنايش بر گذشت است آن كسي كه در صدد ريختن آبروي دين است خداي سبحان ممكن است به او مهلت ندهد آن كه در صدد حفظ دين است به ما دستور دادند كه شما غفلت چند گروه را حفظ بكنيد اگر يك انسان وارسته خدوم به دين لغزيد شما از لغزش او صرف نظر كنيد و تحمل بكنيد و اگر ديگري بود كه متجاهر به فسق بود شما هم حتي غيبت او جايز است اينكه غيبت متجاهر به فسق جائز است براي اينكه او با جهر به فسق در صدد هتك دين است به هر تقدير مساله عالم بودن ذات اقدس اله به اسرار چيزي است مساله افشاي خداي سبحان اسرار تبهكار را براي ديگران چيز ديگر است ممكن است گاهي بپوشاند و گاهي اعلام كند و نپوشاند و ديگران بفهمند.

اما آيه بعد فرمود ﴿الا ان اولياء الله لا خوف عليهم ولا هم يحزنون﴾[15] اگر كسي به مقام ولايت رسيد وليّ خدا يعني كسي كه متقرب الي الله است وَلْيْ همان قرب است كسانيكه به خدا نزديكند در اثر اعمال عبادي و قربي كارهاي قربي فراوان كردند و به خدا نزديكند اينها نه هراسي دارند و نه اندوهي نفي خوف و حزن براي اولياي الهي در چند مرتبه قابل طرح است يكي اينكه اگر كسي به مقام ولايت كامل رسيد اين مستغرق در جمال وجلال الهي است اين احساس نمي‌كند چه چيز را از دست داد يا چه چيزي ممكن است به سراغ او بيايد تا خائف يا محزون باشد اينچنين نيست در جريان حضرت سكينه سلام الله عليها هم همچه تعبيري آمده است حسن مثني ظاهرا در كربلا وقتي خطبه كرده است به وجود مبارك سيد الشهداء سلام الله عليه عرض كرد آيا من مي‌توانم داماد شما بشوم حضرت فرمود به اينكه دخترم سكينه در شرائطي است كه تو نمي‌تواني با او ازدواج كني او براي تو خانه داري كند و امور منزل را اداره كند نيست «كان الغالب عليها الاستغراق مع الله»[16] فرمود اين يك زن عادي نيست او غالبا غرق جلال و جمال الهي است تو بالاخره همسر مي‌خواهي مادر فرزندانت بشود و زندگي‌ات را اداره بكند آن دختران ديگرم فاطمه آنها بله مي‌توانندهمسر تو باشند اما اين سكينه سلام الله عليهم اجمعين اين نه «كان الغالب عليها الاستغراق مع الله» اين است كه در كنار آن بدن بي‌سر خيلي‌ها ايستاده بودند و اين پيام را فقط وجود مبارك سكينه سلام الله عليها شنيد روي همين جهت است حضرت كه با زبان و دهن كه حرف نزد بعد از بريدن آن سر يا با اين حلقوم همين حرفهاي فيزيكي نزد كه همه بشنوند آن يك گوش ملكوتي مي‌طلبد فقط اين بانو سلام الله عليها شنيد آن يك حرف عادي نبود بالاخره خيلي‌ها كنار آن جسد مطهر بودند اين پيام كه هر وقت آب نوشيديد به ياد من باشيد و هر وقت شهيد يا غريبي ديديد آنها را بهانه كنيد و براي من گريه كنيد نه اينكه من را بهانه كنيد و براي آنها گريه كنيد اين كار را نكنيد اين را سكينه سلام الله عليها شنيد و ديگران نشنيدند اين مقام شامخ ولايت است در اين حال انسان به فكر چيزي نيست اصلا تا نگران باشد خائف باشد يا محزون مرحله ديگر اين است كه نه متوجه هست كه چيزي را از دست داد و چه ممكن است پيش بيايد نه اينكه اصلا توجه نكند بلكه توجه دارد و حوادث را مي‌بيند اما براي او بي‌ارزش است آنچه را كه محبوب اوست كه از دست دادني نيست آنچه كه از دست دادني است كه محبوب او نيست بنابراين عالما عامدا بي‌تفاوت از كنارش مي‌گذرد حالا يك چوب كبريتي را كه انسان با آن چراغش را روشن كرده و انداخته زمين يك عده آمدند اين را بردارند انسان نگران باشد كه اين را دارند مي‌گيرند نه اينكه نداند مي‌داند كه يك عده آمدند اين را بگيرند براي او مي‌شود عفطهٴ عنز اگر عطسه انف شد حالا يك عده تلاش و كوشش كردند اين عفطهٴ عنز را يا عراق خنزير را بگيرند خوب بگيرند نه براي انيكه او توجه ندارد پس مرحله اولي اين است كه استغراق در جمال و جلال الهي است و اصلا توجه ندارد مثل اينكه تير را از پاي حضرت بكشند واقعا احساس ندارد حواسش جاي ديگر است اين خوفه زينةٌ است مرحله نازلتر از آن آن است كه مي‌بيند درك مي‌كند كه چيزي را دارند اينها مي‌گيرند حالا با تشكيل سقيفه و مانند آن اما تمام اينها دروخيز برداشته‌اند كه عفطهٴ عنز را بگيرند خوب بگيرند اين هم دو مرحله مرحله سوم آن است كه اينها صابر هستند البته يك مقدار برايشان دشوار هست براي اينكه مي‌گويند در راه ذات اقدس اله است ما تحمل مي‌كنيم كه اين با نفي جنس خيلي هماهنگ نيست ولي چون در كنار صبر آنها هضم مي‌شود مي‌توان گفت اينها هراسي ندارند ﴿الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا يحزنون﴾[17] اينها مسائلي كه مربوط به دنيا است اما اگر اين يك جمله خبريه باشد كه به داعي انشا القا شده يعني وعده الهي باشد معناش آن است كه خداي سبحان به اينها وعده داده است كه عند الاحتضار اينها هراسي ندارد در قيامت هراسي ندارند اين وعده است خوب وعده الهي است نسبت به اينها است مربوط به احتضار و بعد است اين منافات ندارد كه اينها در دنيا خوف داشته باشند و مانند اين منتها خوف دو قسم است يك خوف نفسي است كه مذموم است اينكه انسان از مار و عقرب مي‌ترسد از فقر مي‌ترسد يك خوف عقلي ممدوح و محمود است كه ﴿و لمن خاف مقام ربه جنتان﴾[18] اينكه چنين خوفي كمال است ﴿و امّا من خاف مقام ربه و نهي النفس عن الهوي فان الجنة هي المأوي﴾[19] اينكه كمال است كمال كه نفي نمي‌شود كه بنابراين اين خوف منفي خوف مذموم است اين خوف مذموم از اينها برداشته مي‌شود اينها ترسي ندارند خوف نسبت به آينده معنا شده حزن نسبت به گذشته انسان اگر در گذشته يك حادثه تلخي براي او پيش آمد كه نبايد پيش مي‌آمد پيش آمد او را غمگين مي‌كند يا چيزي نبايد رخت بر‌بست رخت برمي‌بست او را غمگين مي‌كند الان غمش براي آن است كه يك حادثه تلخي پيش آمد يا يك حادثه شيريني از دستش رفت يا پديد آمدن منفور است يا رخت بربستن محبوب اين باعث حزن است خوف نسبت به آينده است انسان مي‌ترسد كه فلان حادثه در آينده اتفاق بي‌افتد خوفهاي مذموم از اينها برداشته شده.

سوال جواب‌: حالا آيا وليّ خدا نسبت به آن مقام شامخ داشته باشد و جزء اوحدي از اولياي الهي باشد اينچنين است كُلاًّ برداشته شده براي اينكه اينها مستغرق در جمال و جلال الهي هستند و پائين تر از آن متاع دنيا را عفطهٴ عنز مي‌دانند اصلاً نگران چيزي نيستند نه اينكه صبر بكنند مي‌گويند اينها چيز مهمي نبود كه از دست در رفت.

سوال جواب: بله اما او دلبسته نيست حوادث هم بدست مدي عامل و رب الارباب است كه ذات اقدس اله است اين نگران باشد در جبهه جنگ كشته مي‌شود يا مالش را مي‌برند اين مالش را فروخته به خدا ﴿ان الله اشتري من المومنين انفسهم واموالهم﴾[20] اين وظيفه‌اش اين است كه برود و بذل بكند و نثار و ايثار بكند و جان و مال ببخشد حالا نگران است كه مال او را مي‌برند ديگران اين را عقل مي‌دانند و اما اين فروخته مي‌گويد اداي اين امانت و وفاي به اين عهد مطابق عقل است نگران چه باشم دارم مال خدا را به خدا واگذار مي‌كنم.

سوال جواب: نه خوب بالاخره حفظ دين است چون به ذات اقدس اله فروخت وقتي فروخت بالاتر از حفظ دين چه مصلحتي مي‌تواند باشد.

سوال جواب: حالا تير بود يا تير شكسته بود در غالب اين آقاياني كه نهج البلاغه را شرح كردند يك چنين چيزهايي از حضرت نقل كردند كه در آن حالت توجه به اين چيزها نداشت اما استغراق در جمال و جلال الهي همه اين حرفها را به همراه دارد يعني كسي كه غرق در جمال و جلال الهي باشد اصلا عنايتي به چيزي ندارد بالاتر از اينها براي حضرت ثابت شده است وقتي توجهي نداشت وجود مبارك امام مجتبي سلام الله عليه در احتجاجاتي كه با درباريان اموي دارد اين در كتاب احتجاجات مرحوم طبرسي هست يك كسي در محضر امام مجتبي سلام الله عليه در دربار اموي نسبت به آن حضرت هتك كرده بعد حضرت خواست به يك نحوي جبران بكند حضرت طبق نقلي كه در احتجاجات مرحوم طبرسي هست فرمود جريان من و جريان تو مانند جريان درخت خرما است و جريان پشه درخت خرما كارش دادن ميوه شيرين است حالا يك پشه‌اي وزوز كرده آمده روي يك شاخه نشسته حالا مي‌خواهد پاشود به درخت خرما مي‌گويد خودت را محكم بگير من مي‌خواهم بروم اين درخت به او مي‌گويد وقتي تو آمدي من احساس نكردم حالا مي‌خواهي بروي برو حضرت فرمود آن وقتي كه تو فحش دادي من اعتنا نكردم حالا داري ميري برو اينها نه اينكه تعارف كرده باشد واقع اين طور است آنوقتي كه تير به پاي اينها مي‌رود احساس نمي‌كنند حالا دارند در مي‌آورند اينگونه نيست كه منظور آن است كه در خصوص يك مطلب ممكن است تاريخ مساعد نباشد و قاصر باشد ولي آن معارف برتر از اين را اثبات كرده است در جاي ديگر ثابت كرده است كه اين مراحل را اينها داشته‌اند همين احتجاج مرحوم طبرسي و امثال اين مي‌تواند كافي باشد پس بنابراين روي تحليل عقلي اگر مرحلهٴ استغراق در جمال و جلال الهي شد توجهي نيست تا حزن و اندوه باشد از آن مرحله پائين‌تر توجه هست عنايت و علم هست اما چون ارزشي نيست عفطهٴ عنز است در جريان سقيفه و اينها حالا غمي داشته باشد كه به آنجا نرسيده نسبت به آن كفش كهنه‌اي كه داشت وصله مي‌كرد اگر آن را از دستش مي‌گرفتند كه غمگين نبود چون بي‌ارزش است غمگين نيست اين دو مرحله مرحلهٴ سوم مي‌رسد به آن خوفهايي كه قابل تحمل است در قبال صبر گويا خوف نيست اين مال امور دنيا مادامي كه اين ذوات مقدس در دنيا هستند گرچه بخشي از اينها مربوط به معارف غير دنيايي است اما در جريان آخرت فرمود اين وعده است اينها هيچ حزني ندارند اين وعده الهي است و اينها اندوهي ندارند چه اينكه سورهٴ مباركهٴ انبياء هم همين را تاييد مي‌كند آيه 103 سورهٴ مباركه انبياء اين است كه: ﴿ان الذين سبقت لهم منا الحسني اولئك عنها مبعدون لا يسمعون حسيسها و هم في ماشتهت انفسهم خالدون لا يحزنهم الفزع الاكبر و تتلقـٰهم الملائكة هذا يومكم الذي كنتم توعدون﴾[21] فرشتگان به لقا و ملاقات اينها مي‌روند و مي‌گويند امروز روز شما است روزي كه شما وعده داديم و آن فزع اكبر هيچ اينها را محزون نمي‌كند اينها اصلا احساس نمي‌كنند صداي جهنم را صداي جهنمي كه ﴿اذا رأتهم من مكان بعيد سمعوا لها تغيظاً و زفيرا﴾[22] رويت را اين آيه به جهنم نسبت مي‌دهد مي‌گويد جهنم مي‌بيند و مي‌فهمد و تشخيص مي‌دهد كه كفار دارند مي‌آيند همين كه از دور اينها را ديده نعره مي‌كشد نه اذا رأوها ﴿اذا راتهم من مكان بعيد سمعوا لها تغيظاً و زفيرا﴾ يك چنين نعره اي كه تا 500 فرسخ مي‌رود اينها اصلاً حس نمي‌كنند ﴿لا يسمعون حسيسها و هم في ماشتهت انفسهم خالدون﴾ پس ﴿لا خوف عليهم و لا هم يحزنون﴾ اين مال صحنهٴ قيامت چه اينكه در حال احتضار و امثال احتضار هم ذات اقدس اله فرشتگاني را اعزام مي‌كند كه اينها را بشارت بدهد آيه 30 سورهٴ مباركهٴ فصلت اين است ﴿ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا عليهم الملائكة ان لا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التي كنتم توعدون نحن اوليائكم في الحياة الدنيا و في الاخرة و لكم فيها ما تشتهي انفسكم﴾[23] در حال احتضار و مانند آن فرشتگان نازل مي‌شوند عرض ادب مي‌كنند كه روز شما است نه حزني داشته باشيد نه اندوهي حال و آينده و گذشته شما تامين است براي اينكه چيزي را از دست نداديد و چيزي را هم از دست نمي‌دهيد آنهايي را هم كه از دست داديد ﴿ما تقدموا لانفسكم من خير تجدوه عند الله﴾[24] اينچنين نيست كه خسارت باشد اين بزرگان اهل معرفت گفتند يك كودك وقتي مي‌بيند پدرش اين گندمها را از انبار درمي‌آورد خيال مي‌كند انبارشان خالي شد نمي‌داند كه اين را از انبار درآورده براي مزرعه كه يكي بشود صد تا اين خيال مي‌كند انبارشان خالي شد اما آن پدري كه كشاورز است و آشنا است مي‌گويد كم نياورديم آنها را به جاي دور نريختيم كه ما اگر از انبار دربياوريم و بريزيم بيرون بله اما اگر از انبار درآورديم و ريختيم در مزرعه خوب يكي مي‌شود چند تا اگر يك گوني داديم چند تاگوني در هنگام خرمن مي‌گيريم فرمود هر كسي اهل بذل و ايثار بود از كيف و جيبيش كه درآورده از انبار در آوردند وقتي در راه ذات اقدس اله اعطا مي‌كند به مزرعه داده است كه الدنيا مزرعة الاخرة بنابراين كمبودي ندارد و منتظر نتيجه است آن زارع حقيقي كه كشت دنيا را چند برابر پاداش مي‌دهد ﴿أانتم تزرعونه ام نحن الزارعون﴾[25] هم همين است اگر دنيا مزرعهٴ آخرت است زارع حقيقي ذات اقدس اله است كساني كه كار خير مي‌كنند فقط حرث مي‌كنند ما يك حرث داريم و يك زرع حرث اين است كه انسان بذر را جابجا مي‌كند يك كشاورز مصطلح روستايي اين گندمها را از انبار به مزرعه مي‌برد اين كار حرث است اما اين ديگر در قدرتش نيست كه اين گندم مرده را بصورت خوشه زنده دربياورد كه به او حيات بدهد آن كار زارع است نه حارث فرمود ﴿أفرايتم ما تحرثون أانتم تزرعونه ام نحن الزارعون﴾[26] ما هستيم كه به او حيات مي‌دهيم اگر الدنيا مزرعة الاخرة آنهم بشرح ايضا اين است كه ﴿الذين ينفقون اموالهم في سبيل الله﴾[27] يكي را ده تا مي‌كند حالا اگر كسي مسائل مالي ندارد و مسائل علمي دارد چهارتا كلمه درس خوانده براي رضاي خدا دارد ياد مي‌دهد نه اينكه خودش را بخواهد مطرح كند زارع حقيقي خدا است و اواهل حرث است به هر تقدير به اينها بشارت مي‌دهند كه ﴿لا خوف عليهم﴾[28] و ﴿لا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التي كنتم توعدون﴾[29] .

والحمد لله رب العالمين


[1] یونس/سوره10، آیه61.
[2] یونس/سوره10، آیه61.
[3] طور/سوره52، آیه48.
[4] ـ اقبال، ص685.
[5] انفطار/سوره82، آیه11 و 10.
[6] ـ اقبال، 709.
[7] ق/سوره50، آیه16.
[8] ق/سوره50، آیه18.
[9] ق/سوره50، آیه17.
[10] انعام/سوره6، آیه61.
[11] انعام/سوره6، آیه61.
[12] ـ نهج الفصاحة، ج2، ص750.
[13] توبه/سوره9، آیه102.
[14] ـ نهج الفصاحة، ج1، ص439.
[15] یونس/سوره10، آیه62.
[16] ـ ر.ك الكني والالقاب، ج2، ص465.
[17] یونس/سوره10، آیه62.
[18] الرحمن/سوره55، آیه46.
[19] نازعات/سوره79، آیه41 و 40.
[20] توبه/سوره9، آیه111.
[21] انبیاء/سوره21، آیه103 تا 101.
[22] فرقان/سوره25، آیه12.
[23] فصلت/سوره41، آیه31 و 30.
[24] بقره/سوره2، آیه110.
[25] واقعه/سوره56، آیه64.
[26] واقعه/سوره56، آیه64 و 63.
[27] بقره/سوره2، آیه262.
[28] یونس/سوره10، آیه62.
[29] فصلت/سوره41، آیه30.