82/03/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره یونس/آیه 57 الی 61
﴿يَا أيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُديً وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾(۵۷)﴿قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ﴾(۵۸)﴿قُلْ أَرَأَيْتُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ لَكُم مِن رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرَاماً وَحَلاَلاً قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَي اللَّهِ تَفْتَرُونَ﴾(۵۹)﴿وَمَا ظَنُّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَي اللَّهِ الكَذِبَ يَوْمَ القِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَي النَّاسِ وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَشْكُرُونَ﴾(۶۰)﴿وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُوا مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَمَا يَعْزُبُ عَن رَبِّكَ مِن مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّماءِ وَلاَ أَصْغَرَ مِن ذلِكَ وَلاَ أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ﴾(۶۱)
در جريان نبوت گاهي از راه معجزه سخن به ميان ميآيد نظير آيهٴ 37 همين سوره كه فرمود ﴿و ما كان هذا القرآن ان يفتري من دون الله﴾[1] اين كتاب كار غير خدا نيست مثل اينكه كسي بگويد آفرينش راه كهكشان و آسمانها كار غير خدا نيست يعني كاري نيست كه كسي بتواند خودش جعل بكند و به خدا اسناد بدهد اين از راه معجزه گاهي با صرف نظر از اعجاز از راه تحليل محتواي او استدلال ميشود كه شما چرا اين كتاب را نميپذيريد اين موعظه است اين شفاء است اين هدايت است اين رحمت است دليلي ندارد كه نپذيريد همين دو راه را نسبت به اهل كتاب اعمال فرمود درباره اهل كتاب فرمود كه اگر شما شك داريد اين كتاب از نزد خدا است مثل اين بياوريد و از راه ديگر ميفرمايد چرا شما قرآن را نميپذيريد براي اينكه اين ﴿مصدقا لما بين يديه﴾[2] است هم كتابهايي كه در بين شما است بشارت داده كه چنين كتابي خواهد آمد و هم اين كتاب فعلي مبين و مصدق معارفي است كه در كتاب شما است مخالف آن و مباين آن نيست پس براي اثبات حقانيت قرآن دو راه را ارائه فرمودند يكي از راه معجزه يكي تحليل محتواي قرآن اين دوتا كار را هم درباره اهل كتاب انجام دادند هم درباره تودهٴ مردم آيه محل بحث چون با توده انسانها كار دارد فرمود ﴿يا ايها الناس﴾[3] تحليلش از راه ﴿مصدقا لما بين يديه﴾ و مانند آن نيست تحليل محتوايش از نظر اينكه موعظه است و شفا است و هدايت است و رحمت.
مطلب ديگر اين است كه چون اين قرآن براي همه مردم است و ﴿هدي للناس﴾[4] است شفا براي همه مردم هم هست لكن اولين شرط شفا پرهيز است يعني بيمار اگر بخواهد درمان شود اولين شرطش پرهيز است تقوا همان پرهيزگاري است پرهيز از سم پرهيز از گناه اين اولين شرط شفا است حالا اگر كسي اهل تقوي نبود اهل شفا هم نيست ديگر پس اينچنين نيست كه قرآن براي گروه خاص شفا باشد قرآن شفاء للناس است ﴿و ننزل من القرآن ما هو شفاء﴾ منتها اگر كسي اهل تقوي و پرهيز نباشد به خودش ضرر ميزند اينجا هم فرمود ﴿يا ايها الناس قد جائتكم موعظة من ربكم و شفاء﴾[5] و براي درمان هر بيماري اولين شرط پرهيز است و تقوي همان پرهيز است آنهايي كه اهل پرهيز نيستند قرآن كريم ميفرمايد ﴿اعملوا ما شئتم﴾[6] اين ﴿اعملوا ما شئتم﴾ براي كساني است كه ﴿سواء عليهم أانذرتهم ام لم تنذرهم لا يؤمنون﴾[7] آنهاييكه اهل پرهيز نيستند صريحا به پيامبرشان ميگويند ﴿سواء علينا أوعظت ام لم تكن من الواعظين﴾[8] چه موعظه بكني چه نكني ما نميپذيريم چنين گروهي را خداي سبحان ميفرمايد كه هر چه دلتان خواست بكنيد اين هر چه دلتان خواست بكنيد نظير آن است كه طبيب به آن بيماري كه ديگر از علاج آن نااميد است ميگويد حالا شما پرهيز نداري حالا ميداند اين بيماري درمان پذير نيست و اين شخص هم بيش از يك روز فرصت ندارد حالا چرا او را وادار كند حتما غذاي بيچربي بينمك بيترشي بدمزه را مصرف كند ميگويد هر غذايي كه ميل داريد ميل كنيد اين بايد بفهمد كه كارش از درمان گذشت اين ﴿اعملوا ما شئتم﴾ همين است فرمود هر چه دلتان خواست بكنيد بالاخره يك حسابي و كتابي هست شما كه به جايي رسيديد ميگوئيد ﴿سواء علينا أوعظت ام لم تكن من الواعظين﴾ چه بگوييد چه نگوييد براي ما بيتفاوت است و ذات اقدس اله هم پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم ميفرمايد حرف تو در اينها اثر نميكند ﴿سواء عليهم أانذرتهم ام لم تنذرهم لا يؤمنون﴾ درباره چنين گروهي ميفرمايد كه شما پرهيز نداريد بنابراين آيهٴ محل بحث شفاي جهانيان را در بر دارد لكن اولين شرط شفا همان پرهيز است پرهيز در اصطلاح ديني همان تقوي است حالا اگر كسي اهل تقوي نبود گرفتار مضمون آيهٴ سورهٴ اسراء ميشود ﴿و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين و لا يزيد الظالمين الا خسارا﴾[9] خوب اگر كسي اهل پرهيز نبود همين غذاي مناسب كه فربه كننده است براي او دردآور است حالا اگر كسي پرهيز نكرد كسي كه به بيماري گوارش مبتلا بود و زخم معده داشت بايد درمان بشود حالا كه معالجه نشد اين ميوه هر چه شيرين تر پر آب تر و شادابتر باشد دردش بيشتر است تقصير سيب و گلابي كه نيست همين گلابي را اگر او مصرف بكند دل درد ميگيرد همين گلابي لا يزيد الا مرضا تقصيرش آن است كه آنوقتي كه بايد پرهيز ميكرد پرهيز نكرد.
بنابراين براي همه شفا است و اولين شرطش پرهيز است و اگر كسي پرهيز نكرد در قبال آن عكس العمل نشان ميدهد و دردش بيشتر ميشود چرا كساني كه به بيماري گوارش مبتلا هستند حتما بايد ميوه پخته بخوردند حتما بايد مرباي سيب باشد خود سيب براي آنها درد آور است چرا؟ براي اينكه آنها اين سيب را كه هضم نميكنند آن گلابي را هضم نميكنند همين كه گلابي وارد دستگاه گوارش اينها شد جنگشان شروع ميشود اين گلابي را قبول نميكند اگر قبول كند كه خوب فربه ميشود چون چالش دارد با او قبول نميكند درد شروع ميشود اين هم همينطور است اگر كسي آيات الهي را قبول بكند مشكل ندارد.
مطلب ديگر آن است كه هر چه كه در دنيا به انسان ميرسد نعمت است در سورهٴ مباركه توبه فرمود كه چيزي را كه شما بدست ميآوريد خوشحال نباشيد چيزي را هم كه از دست ميدهيد نگران نباشيد چون همه آزمون است ﴿لكيلا تأسوا علي ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم﴾ اما در آيهٴ محل بحث ﴿بفضل الله و برحمة و فبذلك فاليفرحوا﴾ اين ترخيص و تبشير و ترغيب به فرح و نشاط است سرش آن است كه يك وقتي انسان از راه اينكه نعمتي يافته است چيزي به دست او رسيده است خوشحال ميشود اين محمود نيست هر نعمتي كه به انسان رسيده است اين امتحال الهي است چه اينكه اگر از دست آدم هم گرفتند باز آزمون است اين جاي نشاط نيست يك وقت اين نعمت را آيت حق ميداند فيض خدا ميداند مبدا فاعلي را ميبيند ﴿قل بفضل الله و برحمته فبذلك فاليفرحوا﴾[10] اين يك نعمت است جاي شكر است جاي الحمد لله گفتن است و خوشحالي دارد براي اينكه فاعل را در اين كار ميبيند نه خود فعل را منعم را ميبيند نه خود نعمت را اگر ﴿اذكروا نعمتي التي انعمت عليكم﴾[11] شد خوب نشاط دارد اگر ﴿اذكروني اذكركم﴾[12] شد نشاط دارد بنابراين اين كه در بحث ديروز اشاره شده است كه فرح محمود داريم و فرح مذموم در فرح محمود هم انسان بايد منعم را ببيند وگرنه خود نعمت جز آزمون چيز ديگري نيست هر كسي در دنيا هر نعمتي به او رسيده است مورد امتحان است آن نعمتي كه لطف محض است و آزمون را به همراه ندارد آن فقط در بهشت است.
سوال
جواب: البته صابر است نه ديگر فرحان آنجا صابر است و خود صبر فضيلت است اما اينجا سخن از نشاط است رضا نشاط دارد صبر آن مادهٴ تلخ را ميگويند صبر و انسان چون در تحمل دشواريها با آن تلخ كامي روبرو است ميگويند صبر كرده است آن مادهٴ تلخ را كه از آن گياه است آن را صبر ميگويند.
بعد از جريان اينكه قانون بايد به وحي الهي منتهي شود و هرگونه قانونگذاري در تحليل و تحريم بدون شريعت مذموم است و خطر اين تحديد را هم ذكر فرمود آنگاه به پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم خطاب ميكند بعد به همهٴ امت خطاب ميكند كه شما هر كاري كه ميخواهيد بكنيد در مشهد خدا هستيد خطاب فرمود ﴿و ما تكون في شأن﴾ براي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم شئون فراواني ذكر شده است كه ﴿يتلو عليهم آياته يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة﴾[13] همه اينها جزء شئون نبوي است فرمود ﴿و ما تكون في شأن و ما تتلوا منه من قرآن﴾ از آن شان يكي تلاوت قرآن است هيچ قرآني را تلاوت نميكني براي خودت يا براي مردم تعليم كتاب و حكمت نميكني و تزكيه نميكني بعد خطاب به همه انسانها ﴿و لا تعملون من عمل﴾ هيچ كاري انجام نميدهيد جه بد چه خوب چه مربوط به شخصيت حقيقيتان چه مربوط به شخصيت حقوقيتان ﴿الا كنا عليكم شهودا اذ تفيضون فيه﴾[14] .
سوال
جواب: چرا؟ آن مال وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم است و آن ﴿ماتكون﴾ بله اما ﴿و لا تعملون﴾ خطاب به همه مردم است و مردم اعم ازكار خوب و بد دارند ولي آن صدرش مخصوص به پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم است آن غيراز حسنات چيز ديگر نيست.
﴿و لا تعملون من عمل الا كنا عليكم شهودا اذ تفيضون فيه﴾ هيچ كاري انجام نميدهيد مگر اينكه ما شاهديم و ميبينيم همين كه ميخواهيد وارد شويد ما ميبينيم اينكه فرمود ﴿ثم أفيضوا من حيث افاض الناس﴾[15] يا ﴿فاذا افضتم من عرفات﴾[16] آن حركت خاص را كه از سمت عرفات به مشعر هست ميگويند افاضه ﴿أفيضوا من حيث افاض الناس﴾ يا ﴿افضتم من عرفات﴾ فرمود همين كه بخواهيد وارد كار بشويد در مشهد ما هستيد و در محضر ما هستيد ما ميبينيم و شاهد هستيم حالا اينكه فرمود كنّا يا براي تفخيم و تحليل است يا براي آن است كه فرشتگاني كه در تحت مأموريت ذات اقدس اله هستند كه ﴿ان عليكم لحافظين كراما كاتبين﴾[17] آنها هم مييبنند و ثبت ميكنند ﴿و لا تعملون من عمل الا كنا عليكم شهودا اذ تفيضون فيه﴾[18] در نوبتهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه ذات اقدس اله قبل از اينكه بشر را به جريان جهنم و امثال آن بترساند ومرعوب كند اينها را به جريان حيا دعوت كرده است در سوره مباركه علق.
سوال
جواب: آن همان احتمال اول بود احتمال دوم آن است كه فرشتگاني هم كه در خدمت ذات اقدس اله هستند ﴿ان عليكم لحافظين كراما كاتبين﴾ آنها هم ميبينند براي اينكه درآن بخش فرمود به اينكه هر كاري كه انجام بدهيد فرشتگان ما ميبينند آنها خيال كردهاند كه ملائكه نميبينند ﴿بلي و رسلنا لديهم يكتبون﴾[19] اينها خيال كردهاند كه ماموران ما نميدانند فرشتگان ما آنجا هستند و حضور دارند و مينويسند ﴿و رسلنا لديهم يكتبون﴾ چه اينكه فرمود ﴿ان عليكم لحافظين كراما كاتبين يعملون ما تفعلون﴾[20] در سورهٴ مباركهٴ علق كه بنام ﴿اقرا بسم ربك الذي خلق﴾[21] شروع ميشود آيه 14 اين سوره اين است ﴿الم يعلم بان الله يري﴾ بالاخره اين جزء عتايق سور است آن شش آيه كه جزء اولين بخش قرآن كريم است كه نازل شده و اين سورهٴ علق ميگويند از عتائق سور است عتيق يعني كهن از كهنترين و قديمترين سور قرآني سورهٴ مباركه علق است در اين سوره قبل از اينكه بحثهاي عذاب مطرح شود بحث حيا مطرح است ﴿ارايت ان كذب و تولي ألم يعلم بان الله يري﴾[22] بعد مسئله عذاب مطرح ميشود اول مسئلهٴ حيا است اگر انسان بداند كه خدا او را ميبيند همين حيا مانع گناه است از بهترين نعمتهاي الهي حيا است در اينجا هم فرمود كه هيچ كاري انجام نميدهيد مگر اينكه ما ميبينيم ﴿الا كنا عليكم شهودا اذ تفيضون فيه﴾ حدوثا و بقائا اين علم هست نه اينكه در آن لحظهاي كه شما انجام ميدهيد در مشهد ماييد و كار شما مشهود ما است بعد از ياد ما ميرود و در قيامت مثلا نامه اعمالتان را براي ما حاضر ميكنند اينچنين نيست حيني كه انجام ميدهيد ما مشاهده ميكنيم ﴿و ما يعزب عن ربك من مثقال ذرة﴾[23] حدوثا و بقائا همينطور است هيچ ذرهاي از ذات اقدس اله عذوب ندارد عذوب همان غيبت و غروب است عذب را كه عذب ميگويند براي اينكه اين از سنت نكاح فاصله گرفته و غيبت كرده است ﴿و ما يعزب﴾ يعني و ما يغيب ﴿عن ربك من مثقال ذره﴾ ذره اگر وزن نداشته باشد و ثقلي نداشته باشد كه اين را توزين نميكنند پس يايد يك وزني داشته باشد كمترين وزنش همان ذرات پراكنده در هوا است و مانند آن فرمود افرادي كه از علم و آگاهي نسبت به چيزي محروم هستند يا براي آن است كه آن شئ خيلي ريز است ديگران آن را نميبينند دسترسي به آن ندارند به آن عالم نيستند يا نه خيلي دور است و چون خيلي دور است در دسترس علم نيست يا در تاريكي است در دسترس نيست يا در حجاب است و در دسترس نيست اينها موانع چهارگانه است كه ريزي يك شئ نميگذارد انسان آن را ببيند دوري يك شئ نميگذارد انسان آن را ببيند تاريك بودن فضا نميگذارد انسان آن را ببيند حجاب و محجوب بودن و توي ظرف و پشت پرده بودن نميگذارد انسان آن را ببيند اينها موانع هستند فرمود هيچ يك از اين امور مانع علم ذات اقدس اله نيست نه ذره بودن و ريز بودن مانع است نه دور بودن حالا اگر شما فرض كنيد يك چيزي هم ذره باشد خيلي هم در دورترين نقطه باشد در دورترين نقطه آسمانها باشد يا در دل سنگ باشد يا در زير زمين باشد يا بالاخره در تاريكيها يا در حجابها هيچ كدام از اين امور مانع ديد خدا نيست چون او احاطهٴ وجودي دارد نه احاطهٴ باصره اين بصير لا بآلة فرمود هيچ كدام از اين امور مانع شهود خداي سبحان نيست ﴿و ما تكون في شان و ما تتلو من قرآن و لا تعملون من عمل الا كنا عليكم شهودا﴾ يك بيان نوراني از حضرت امير سلام الله عليه هست كه «اتقوا معاصي الله في الخلوات فان الشاهد هو الحاكم»[24] از گناهان پنهاني بپرهيزيد براي اينكه خدايي كه امروز مشاهده ميكند قاضي فردا همين خدا است بنابراين خفا و كتمان معنا ندارد ﴿الا كنا عليكم شهودا اذ تفيضون فيه و ما يعزب عن ربك من مثقال ذرة﴾[25] كه اين في الارض باشد يا در آسمان باشد در زمين باشد در ليل باشد يا در نهار باشد روي زمين باشد يا زير زمين باشد خاك رويش را گرفته باشد يا نه در بخشهاي ديگر هم فرمود ﴿و ان تك مثقال حبة من خردل فتكن في صفرة أو في السمٰوات او في الارض﴾[26] حالا اگر در حجاب سنگ و در درون سنگ باشد باز معلوم خدا است و خدا آنرا به حساب ميآورد آنجا يك مقدار بازتر مطلب را ذكر فرمود در سخرهاي باشد در آسمان باشد يا در زمين باشد همين مضمون در سورهٴ مباركهٴ سبأ به اين صورت آمده است در سورهٴ مباركهٴ سبأ با يك تفاوتي آيه 22 به اين صورت است ﴿قل ادعوا الذين زعمتم من دون الله﴾ فرمود از غير خدا كاري ساخته نيست آنها ﴿لا يملكون من مثقال ذرة في السمٰوات و لا في الارض و ما لهم فيهما من شرك و ما له منهم من ظهير﴾[27] خدا همه اينها را دارا است و او در هيچكدام از اينها نه بالاستقلال حضور دارد نه بالمشارفه و نه بالمظاهره حضور دارند كه هر سه محال است شفاعت حق است لكن به اينها اذن نداده است و نميدهد بنابراين گاهي سماوات مقدم است گاهي ارض مقدم است منتها در سورهٴ سبأ با بار منفي ذكر شده است كه غير خدا اينها را ندارد اينجا يعني سوره مباركه يونس با بار مثبت ذكر شده است كه خداي سبحان اينها را دارا است ﴿و ما يعزب عن ربك من مثقال ذرة في الارض و لا في السماء و لا اصغر من ذلك و لا اكبر الا في كتاب مبين﴾[28] نه تنها از ذات اقدس اله غايب نيست بلكه در كتاب مبين كه اين كتاب مبين هم به امام مبين تطبيق شده است هم به لوح محفوظ تطبيق شده است اينطور است انسان كامل هم همينطور است مظهر علم فعلي ذات اقدس اله است فرمود اينها در كتاب مبين هستند چيزي از كتاب مبين غيبت نكرده نه تنها خداي سبحان ميداند بلكه در مخازن الهي هم اينها ثابت است و يكي از آن مخازن هم نفس خود انسان است بالاخره انسان در روز قيامت همهٴ اينها را بهمراه خود دارد علمت نفس ما احضرت اگر فرمود ﴿علمت نفس ما قدمت و اخرت﴾[29] و اگر نامه اعمال هست و اگر صحيفه را در قيامت نشان ميدهند و اگر به صحيفهاش حساب رسي ميكنند اين صحيفه را خود انسان از درون خود بهمراه دارد و ميآورد ﴿علمت نفس ما احضرت﴾[30] اينكه فرمود ﴿يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء تود لوأن بينما وبينه ابداً بعيداً﴾[31] هم در بخشي از آيات فرمود هر كسي هر كاري انجام بدهد آن را حاضر ميبيند اين يك طائفه در طائفه دوم فرمود اينكه ﴿يوم تجد كل نفس ما عملت من خير﴾ حاضرا تجد هر چه كه انجام بدهد حاضر ميبيند نه اينكه خود به خود حاضر ميشود يك كسي بالاخره آن را احضار ميكند در طائفه دوم فرمود هر چه انجام بدهد او را محضر ميبيند در طائفه سوم مُحضِر را مشخص كرد فرمود ﴿علمت نفس ما أحضرت﴾[32] بنابراين انسان با يك اردو حركت ميكند آن وقت ﴿و نخرج له يوم القيامة كتابا يلقاه منشورا﴾[33] بعد ميگوييم ﴿اقرأ كتابك كفي بنفسك اليوم﴾[34] ما از درون او اين صحيفهٴ اعمال را بيرون ميآوريم حالا از جاي ديگر ممكن است كتابهاي فراواني ذات اقدس اله ثبت كرده باشد ولي بالاخره از درون او در ميآوريم هيچ راهي براي انكار نيست ﴿و نخرج له يوم القيامة كتابا يلقاه منشورا﴾ الان ملفوف است بعد ميشود منشور.
از اينكه فرمود ﴿علمت نفس ما احضرت﴾ معلوم ميشود كه تمام اينها را در درون خود دارد و حمل ميكند و در صحنهٴ قيامت اينها را احضار ميكند نه تنها ﴿علمت نفس ما قدمت و أخرت﴾ از جاهايي كه نكره در سياق مثبت مفيد عموم است به قرينه حال و مقال همين است ﴿علمت نفس ما قدمت و اخرت﴾[35] يعني علمت كل نفس حالا خود اين نفس آنچه را كه در درون آن نهادينه شد آنها را احضار ميكند ﴿علمت نفس ما احضرت﴾ اينها را ميآورند و مراحل بالاتر هم كه كتاب مبين است هست امام مبين هست هست در جريان ﴿و كل شيء احصيناه في امامٍ مبين﴾[36] امام مبين هم بر انسان كامل تطبيق شده است حالا يك وقت است كه هر شخصي تمام اعمال دوران عمر خود را در درون خود جمع كرده است يك وقتي اعمال تمام امت را ناظر هست آن انسان كامل است مثل وجود مبارك ولي عصر ارواحنا فداه يك چنين احاطهاي دارد اگر احاطه نداشته باشد كه نميتواند شهادت بدهد و وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم احاطهاش از همه بيشتر است ﴿جئنا من كل امةٍ بشهيد و جئنا بك علي هولاء شهيدا﴾[37] او شهيد شهدا است او امام الائمه اگر كسي انسان كامل شد اينچنين است براي اينكه اينها صادر اول هستند وقتي صادر اول هستند درجه وجودي اينها نسبت به همه مادون احاطه دارد هر كه هر چه انجام بدهد ميدانند همانطوري كه هر حادثهاي كه در بدن ما رخ بدهد جان ما باخبر است هر حادثهاي در جان ما رخ بدهد جان جانان كه امام است با خبر است وزان امام سلام الله عليه نسبت به ارواح ما وزان روح ما نسبت به بدن ما است.
سوال
جواب: به اذن خدا مظهر علم الهي هستند اين كتاب مبين مرحلهٴ امكان است امام مبين مرحله امكان است.
﴿و ما يعزب عن ربك من مثقال ذره في الارض و لا في السماء﴾ در سورهٴ مباركهٴ سبا و مانند آن سماء مقدم است در اين آيه ارض مقدم است اينجا چون بيان حسابرسي است قسمت زمين با حسابرسي اهل زمين سازگارتر است اين را مقدم ذكر نمود آنجا از نظر بحثهاي علمي ذات اقدس اله است كه خوب موجودات آسماني تقديمشان اولي است اين است كه در بعضي از آيات زمين مقدم شده است در برخي از آيات آسمان ﴿في الارض ولافي السماء و لا اصغر من ذلك و لا اكبر الا في كتاب مبين﴾[38] گاهي مسئله از سنخ ذره و امثال ذره نيست آن خاطرات است آن خاطرات ديگر سخن از ذره و كوچك و بزرگ و مثقال و اينها نيست خيلي از خاطرات است كه انسان ميداند آن را نسبت به ديگران ميپوشاند كه ديگران از راز او باخبر نباشند و برخي از خاطرات است كه در درون درون او تعبيه شده است و امر بر خود او هم مشتبه است كه او بالاتر از سر است ميشود اخفي اينكه فرمود ﴿ان تجهر بالقول فانه يعلم السر و اخفي﴾[39] يعني كاري كه انسان انجام ميدهد سه قسم است يك قسمت جهر وعلن و آشكار است كه خوب اينرا خدا ميداند و نيازي به گفتن نيست يك قسمت سر است كه انسان آن را از ديگران مستور نگه داشت و پوشاند و خدا ميداند و يك قسم است كه اخفاي از سر است كه نه تنها از ديگران پوشيده شد بلكه از خود شخص هم پوشيده است او بيراهه ميرود ﴿و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا﴾[40] اينها در كتابهاي اخلاق مانند احيا و محجه اينها گفتند اگر كسي مدت مديدي در يك مسجدي خدمت ميكرد يا در يك شهري سخنراني ميكرد بالاخره هر امر تازهاي يك جاذبهاي دارد يك كسي كه تازه وارد شده است يا اهل آن شهر بود تازه به اين مرحله رسيده است يا از جاي ديگر آمده است لكل جديد لذة اگر مردم آن شهر او را رها كردند و به دنبال آن آقاي جديد رفتند ايشان هيچ تحولي در او پيدا نشد و شاكر باشد و بداند كه در اين مدت براي رضاي خدا كار ميكرد اما اگر گله و لابهاش شروع شد كه عجب مردم خوش استقبال و بد بدرقهاند ما را رها كردند و به دنبال ديگري اقتادند معلوم ميشود در اين مدت خودش را ميخواست كار آساني نيست انسان بخواهد جامعه را اصلاح بكند و لله بخواهد كار بكند ميگويند غليظترين بت همين سنگ و چوبي است كه ميتراشند و لطيف ترين بت همين هوا و هوس است اكثف الاصنام الحجر و الخشب و الطفها الهوي غليظ ترين بت همين بتهاي سنگي و چوبي است و رقيقترين بت همين بت هوي و هوس است كار آساني نيست اگر كسي براي رضاي خدا دارد كار ميكند اگر ديگران او را رها كردند و به سراغ ديگري رفتند او نبايد نگران باشد در جريان شفا روايات فراواني هست چه در كلمات ائمهٴ ديگر چه در كلمات نوراني حضرت امير سلام الله عليه اينها قرآن را كه ميستايند بعنوان اينكه شفا است ميستايند حالا اينها را تبركا در پايان اين بحث بخوانيم.
درنهج البلاغه در كلمات حكمت كلمه 388 با بعضي از نهج البلاغهها شمارهٴ اين فرق ميكند برخي از شمارهها 387 است از بيانات نوراني اميرالمومنين سلام الله عليه است كه:
«الا و ان من البلاء الفاقة و اشد من الفاقة مرض البدن» كه انسان سلامت تن را از دست ميدهد «و اشد من مرض البدن مرض القلب الا و ان من الصحة البدن تقوي القلب»[41] تقواي قلب بدن را هم سالم نگه ميدارد پس بيماري دل از بيماريهاي بدن سنگينتر و سختتر است درجريان تقوي در خطبه 198 اين چنين فرمود «اما بعد فاني اوصيكم بتقوي الله الذي ابتدأ خلقكم و اليه يكون معادكم و به نجاح طلبتكم و اليه منتهي رغبتكم و نحوه قصد سبيلكم و اليه مرامي مفزعكم فان تقوي الله دواء داء قلوبكم و بصر عمي افئدتكم و شفاء مرض اجسادكم و صلاح فساد صدوركم»[42]
گناه آسيب بدني هم ميرساند حالا همهٴ گناهان نظير هروئين و اينها لازم نيست باشد بالاخره آسيبي به بدن ميرساند چه اينكه روح را هم ميرنجاند و مريض ميكند در خطبهٴ 176 در فضل قرآن كريم به اين صورت بيان فرمود:
«واعلموا انه ليس علي احد بعد القرآن من فاقة ولا لاحد قبل القرآن من غنا» فرمود هيچ كس بدون قرآن بينياز نيست چون منبع اصلي علوم الهي قرآن كريم است «فاستشفوه من ادوائكم»[43] هر گونه بيماري كه داريد از اين كتاب الهي كه شفا است و بعنوان شفا نازل شده است شفايتان را بگيريد.
در خطبه 109 فرمود اينكه اينها الان با فشار و شتاب به سمت دنيا ميروند اينها نميدانند كه بدبو است چو خوخوي درندگي شد يك درنده نظير كركس از اين لاشه متاثر نيست آن شامهاش لذت ميبرد از اين مردار در اين خطبه 109 فرمود:
«أقبلوا علي جيفة قد افتضموا بأكلها» الان با فشار به طرف يك مرداري ميروند كه نميدانند بوي بد اينها را رسوا ميكند «و اصطلحوا علي حبها» اينها توافق كردند كه اين مردار را دوست داشته باشند «و من عشق شيئا اعشي بصره و امرض قلبه»[44] اگر يك كسي نسبت به چيزي عشق بورزد همين «حبك للشيء يعمي و يصم» [45] بغض هم همينطور است بغضك الشيء يعمي و يصم اعشي چشمشان نابينا ميكند كه نميتواند روز ببيند و شب كور است «و امرض قلبه» قهرا چنين انساني «فهو ينظر بعين غير صحيحة و يسمع باذن غير سميعة قد خرقت الشهوات عقله»[46] اولين پردهدري كه شهوت دارد اين است كه حجاب عقل را پاره ميكند وقتي انسان مهتوك الصدر شد ديگر چيزي را درك نميكند.
والحمد لله رب العالمين