82/03/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره یونس/آیه 57 الی 61
﴿يَا أيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُديً وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾(۵۷)﴿قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ﴾(۵۸)﴿قُلْ أَرَأَيْتُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ لَكُم مِن رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرَاماً وَحَلاَلاً قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَي اللَّهِ تَفْتَرُونَ﴾(۵۹)﴿وَمَا ظَنُّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَي اللَّهِ الكَذِبَ يَوْمَ القِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَي النَّاسِ وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَشْكُرُونَ﴾(۶۰)﴿وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُوا مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَمَا يَعْزُبُ عَن رَبِّكَ مِن مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّماءِ وَلاَ أَصْغَرَ مِن ذلِكَ وَلاَ أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ﴾(۶۱)
بشر همانطوري كه از راه علم هدايت ميشود از راه موعظه و كشش و نصيحت هم رهبري ميشود چون انسان هم متحرك بالعلم است كه علم ارادهٴ او را هدايت ميكند هم متحرك به محبت است گاهي يك چيزي را صحيح ميداند حق ميداند بر اساس اينكه حق ميداند روي آن تصميم ميگيرد و بعد از تصميم حركت ميكند.
گاهي به يك چيزي دل ميبندند محبوب اوست ولو نتواند آن را برهاني كند ولي به او علاقهمند است در چنين مواردي هم اين حركت، حركت حبي است و بالمحبت حركت ميكند تاثير محبت اگر بيش از معرفت نباشد كمتر نيست لذا قرآن كريم گاهي بعنوان حكمت سخن ميگويد گاهي بعنوان محبت و موعظه سخن ميگويد در اين آيه عناصر محوري اين آيه را همان بحثهاي عقل عملي يعني محبت كشش لذت و نشاط كه اين امور عملي است و جزء مجاري تحريكي انسان بشمار ميرود عناصر محوري آيه را آن امور تشكيل ميدهد فرمود ﴿يا ايها الناس قد جاءتكم موعظة من ربكم﴾ كه موعظه همان جذب الخلق الي الحق است كه كشش است واعظ خداست و ا ين كتاب الهي موعظه است ﴿و شفاء لما في الصدور﴾[1] كه اين هم امر قلبي و عملي است يعني آن مشكلات عمليتان را برطرف ميكند همانطوري كه جهل علمي را بر طرف ميكند جهالت عملي را هم بر طرف ميكند اگر كسي بدخو است اگر كسي كينه دارد اگر كسي اهل حقد و حسد است اهل غيبت و تهمت و دروغ است اهل اختلاس است اهل تظاهر و ريا و سمعه است همه اينها امر عملي است اين بخش امور علمي نيست همه ميدانند ريا بد است سمعه بد است و مانند اما بعضي مبتلا هستند براي اينكه اين بيماريهاي عملي را برطرف كند از آن بعنوان شفاء ياد شده است پس موعظه صبغه جاذبه داشتن او و عملي بودن او خيلي است و شفاء هم اينچنين است هدايت و رحمت هم جامع است رحمت صبغهٴ عملي او بيشتر است هدايت البته جامع است هم هدايت علمي است هم هدايت عملي ﴿ان هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم﴾[2] نشانهٴ آن است كه اين هدايتش هدايت ﴿للتي هي اقوم﴾ است رحمتش هم جهاني است گرچه بهرهوران از اين رحمت مومنان هستند براي اينكه هر جا رسالت است اين قرآن هست و رسالت هم بر اساسا ﴿وما ارسلناك الا رحمة للعالمين﴾ جهاني است پس رحمت بودن قرآن هم جهاني است لكن كسانيكه درمان شده اند يا در صدد درمان هستند از اين قرآن استفاده ميكنند بعد فرمود به اينكه اين نشاط آور است كه نشاط هم يك امر عملي است ﴿قل بفضل الله و برحمته فبذلك فاليفرحوا﴾[3] اين هم تبشير است هم ترخيص انسان بالاخره داراي نشاط هست نشاط گاهي حق است گاهي باطل گاهي مذموم است گاهي محمود و ممدوح فرح اينچنين است كه دو قسم است اما مرح همان خصوص نشاط كاذب و باطل است و لذا در قرآن مرح مقيد نشده است به باطل چون مرح غير از باطل چيز ديگر نبود و هم يمرحون و مانند آن ديگر مطلق است اما فرح ﴿فرحوا بالحياة الدنيا﴾[4] فرح به باطل مقيد شده است براي اينكه فرح دو قسم است فرح محمود و فرح مذموم فرح حق و فرح باطل اما مرح جز باطل چيز ديگر نيست بنابراين انسان كه بدون نشاط نخواهد بود نشاط دو قسم است نشاط صحيح و نشاط باطل نشاط صحيح و نشاط حق آن است كه ظاهرش نشاط است است باطنش هم نشاط است و غمي هم او را تعقيب نميكند نشاط كاذب آن است كه ظاهرش نشاط است باطنش اندوه است اين ظاهر كه رخت بر بست آن باطن اين را تعقيب ميكند نظير نشاط مستانه انسان مخمور كه بالاخره اگر يك نشاطي هست آن خمار و افسردگي هم بدنبال اين هست اينگونه از نشاطها نشاط كاذب هستند فرمود همانطوري كه صبح كاذب و صادق را يك منجم تشخيص ميدهد عطش صادق و كاذب راهم يك پزشك حاذق تشخيص ميدهد كه كجا به بيمار آب بدهيد و كجا ندهيد نشاط صادق و كاذب را هم بايد وحي تشخيص بدهد كه كدام نشاط صادق است كدام نشاط كاذب فرمود نشاط به دنيا كاذب است ﴿و فرحوا بالحياة الدنيا﴾ چرا؟ چون ﴿و ما الحياة الدنيا في الاخره الا متاع﴾[5] يا ﴿و ما الحياة الدنيا الا متاع الغرور﴾[6] شما به چيز اندك نبايد خوشحال شويد براي اينكه شئ فراوان رااز دست ميدهيد پس ﴿فرحوا بالحياة الدنيا و ما الحياة الدنيا في الاخرة الا متاع﴾ يا ﴿فما متاع الحياة الدنيا في الاخرة الا قليل﴾[7] و مانند آن گاهي هم خيال ميكنند كه به مطالب معنوي خوشحال هستند و آن علم مادي است وقتي انبياي الهي عليهم السلام معارف غيبي را به بشر ابلاغ كردند برخي كه از دانشهاي تجربي بهره برده بودند فكر ميكردند كه همين دانشهاي بشري و تجربي براي تامين سعادت اينها كافي است همين علم كشاورزي و دامداري و هندسي ومانند آن براي آنها كافي است ﴿فلمّا جائتهم رسلهم بالبينات فرحوا بما عندهم من العلم﴾[8] به همين علوم ظاهري بسنده كردند و خوشحال شدند و فكر كردند كه تمدنشان را همين دانش محدود و مختصر تامين ميكند ﴿فرحوا بما عندهم من العلم﴾ اما ﴿وخلق بهم ما كانوا به يستهزئون﴾[9] طولي نكشيد كه آن غرور خودپسنديشان اينها را فرو برد و فراگرفت اين هم يك نشاط كاذب است برخي از سياست بازها كه سياست باز هستند نه سياستمدار سعي ميكردند در جبههها شركت نكنند به بهانههاي گوناگون در مدينه بمانند بعنوان اين كه ﴿ان بيوتنا عورة﴾ خانههاي ما خلوت است يا در جايي است كه امنيت نداريم يا بچههايمان مريض هستند يا تنها هستند يا كسي در منزل نيست به همين بهانه ها به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ميگفتندكه ما معذور هستيم ﴿ان بيوتنا عورة﴾ اينها كه در حاشيه شهر مينشينند در منطقههاي نو ساز هست ميگويند هنوز اينجا خوب آباد نشده و درو پيكري براي اين منطقه نيست ﴿ان بيتنا عورة﴾ ذات اقدس اله به رسولش صلي الله عليه و آله و سلم فرمود ﴿و ما هي بعورة ان يريدون الا فرارا﴾[10] خانهشان امنيت دارد مشكلي از نظر منزل ندارند اينطور نيست كه در معرض تاخت و تاز بيگانهها باشد اينها نميخواهند به جبهه بروند اينها اهل فرار هستند ﴿وما هي بعورة ان يريدون الا فرارا﴾ اينها با هر دسيسه كه سياست بازي بود سعي ميكردند كه در مدينه باشند و نروند به جبهه حالا كه در خانهها نشستهاند و به جبهه نرفتهاند خوشحال شدند در اين زمينه آيه براي اينها نازل شد كه ﴿فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله﴾[11] اين مقعد همان مصدر ميمي است به وزن اسم مكان و معناي مصدري دارد فرح المخلفون بقعودهم خلاف رسول الله يعني پشت سر حضرت اينها خوشحالند كه حضرت رفت و اينها در پشت حضرت نشستند در مدينه اين فرح را نقل ميكند و بعد ميفرمايد اين يك نشاط كاذب است اگر نشاط كاذب بود درون اين كاذب يك صادق بايد باشد چون ديگر ممكن نيست كه هم نشاط كاذب باشد هم اندوه كاذب باشد در هر نشاط كاذبي يك اندوه صادق هست اين يك اصل وقتي كه روز حق ظهور ميكند يعني قيامت آنچه كه در اين درون تعبيه شده بنام اندوه صادق آن ظهور ميكند ا ين دو لذا اينها در قيامت يا حسرتا دارند و غمگين هستند و گرفته هستند و افسرده هستند فاقرة الظهر دامنگيرشان شده ﴿و ترهقهم ذلة﴾[12] و مانند آن چرا؟ براي اينكه درون اين نشاط كاذب يك غم صادق تعبيه شد روز ظهور حق اين درون چون سرائر هر چيزي ظاهر ميشود درون اين هم ظاهر ميشود لذا اينها در غم و افسردگي هستند پس ﴿فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله﴾[13] فرح كاذب و مذموم است ﴿و فرحوا بالحياة الدنيا﴾[14] فرح كاذب و مذموم است ﴿فرحوا بما عندهم من العلم﴾[15] فرح كاذب مذموم است اما اگر فرح به نعمت الهي بود به وحي الهي بود كسي خوشحال است كه يك آيهاي را ياد گرفته حديثي را ياد گرفته حكم شرعي را عمل كرده اين به عنايت الهي خوشحال است ﴿والذين آتيناهم الكتاب يفرحون بما انزل إليك﴾[16] گروهي از همان پيروان حضرت مسيح و موسي عليهما السلام اينها منتظر بودند كه يك وحي جديدي بر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم نازل شود وقتي نازل ميشد اشك شوق داشتند ﴿تري اعينهم تفيض من الدمع﴾[17] خيلي لذت ميبردند كه آيات الهي نازل ميشود و كاملا ايمان ميآوردندو خوشحال هم بودند اينها كساني بودند كه قدر تورات و انجيل را ميدانستند فرمود ﴿والذين آتيناهم الكتاب يفرحون بما انزل اليك﴾ در مسائل سياسي هم در جريان پيروزي روميها بر ايرانيها آنجا فرمود كه ﴿غلبت الروم في ادني الارض و هم من بعد غلبهم سيغلبون﴾[18] بعد ﴿لله الامر من قبل و من بعد و يومئذ يفرح المومنون بنصر الله﴾[19] اگر يك جايي نصرت الهي ديده شد باعث نشاط صادق مومنان است پس اين گونه از فرح و نشاطها را قرآن امضاء كرده است در اينجا هم ترخيص ميكند تبشير ميكند و راهنمايي ميكند كه به اين گونه از امور خوشحال باشيد ﴿قل بفضل الله و برحمته فبذلك فليفرحوا هو خير مما يجمعون﴾[20] آنها ﴿فرحوا بالحياة الدنيا﴾[21] فرحشان كاذب است اين فرح صادق است قهرا در اينگونه از موارد اين خير افعل تعييني است نه تفضيلي به معناي بهتر نيست يعني اين فرح خير است و آن فرح و نشاطي كه آنها دارند فرح باطل و كاذب ﴿قل بفضل الله و برحمته فبذلك فليفرحوا هو خير مما يجمعون﴾[22] .
سوال
جواب: چرا بالاخره انسان در برابر عمري كه داده است بايد يك چيزي بگيرد اگر هم يك چيز خوبي نگرفت غمگين خواهد بود چون انسان كه بيتفاوت نيست مرتب دارد سرمايه هزينه ميكند يك چيزي بايد بگيرد اگر سرمايه را در هر لحظه هزينه ميكند چيزي نگرفت غمگين است لذا اينها اهل حسرت هستند ﴿يا حسرة علي العباد﴾[23] هستند.
﴿قل أرايتم ما انزل الله لكم من رزق فجعلتم منه حراما و حلالا قل الله اذن لكم ام علي الله تفترون﴾[24] در جريان وحي گاهي درباره خود پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم و اصل وحي سخن داشتند گاهي هم دربارهٴ حلال و حرام و مسائل شريعت قرآن كريم با مشكران حجاز از هركدام از اين دو منظر سخن ميگويد الان درباره حلال و حرام كه چه حلال است چه حرام است قانون را كي بايد وضع كند فرمود قانون را خداي سبحان بايد وضع كند ﴿ان الحكم الا لله﴾[25] چرا؟ براي اينكه او جهان را آفريد يك، انسان را آفريد دو، رابطه انسان و جهان را تنظيم كرده است سه، همه چيز را ميداند چهار، هيچ چيز را فراموش نميكند پنج، پس او بايد معين كند شما كه ميگوييد فلان شتر حلال است فلان شتر حرام است اگر حملش چنين بود حلال است اگر حملش چنان بود حرام است براي مردها حلال است براي زنها حرام است ﴿.... نبئوني بعلمٍ﴾[26] كه در سوره مباركه مائده و انعام اين آيات گذشت فرمود اين بدعتهايي كه شما ميگذاريد از كجا گرفتيد كي گفته چه حلال است كي گفته چه حرام است خون كه حرام است ميخوريد مردار كه حرام است ميخوريد ﴿و لا تأكلوا مما لم يذكر اسم الله عليه﴾ اين فسق است اين فسوق است از اينها پرهيز كنيد اگر خواستيد چيزي را ذبح يا نحر كنيد حتما نام ذات اقدس اله را ببريد ﴿و لا تأكلوا مما لم يذكر اسم الله عليه﴾[27] فرمود اينها محللات است و آنها محرمات است كه ذات اقدس اله ذكر كرده شما از نزد خود يك چيزهايي را بعنوان افترا درآورديد و قانون شماست اگر چيزي را بعنوان قانون در مملكت بخواهيد اجرا كنيد و به وحي الهي مرتبط نباشد ميشود تشريع و افترا و كيفر تلخ افترا در آورندهها را قيامت مشخص ميكند.
مطلب ديگر اينكه درباره اين روزيها هر تصميمي كه بخواهد بگيرد خدا بايد بگود براي آنكه اينها را خداي سبحان خلق كرده و خدا نازل كرده درباره شماها هر قانوني بخواهد وضع شود خدا بايد تصميم بگيرد براي اينكه سود و زيان شما را او بهتر از همه ميداند او فطرت شما را كه بر اساس قانون الهي خلق شده است او خلق كرده است و ميداند شما كه از فطرتتان با خبر نيستيد بنابراين تصميم گيري درباره اين اشياء بعهده خدا است چون اين اشياء را خدا خلق كرده تصميم گيري بعنوان قانون گذاري براي شما اين بعهدهٴ خدا است براي اينكه شما كه خودتان را نميشناسيد از درونتان و از گذشتهٴتان و از آيندهتان بيخبريد چه براي آيندهتان مناسب است بيخبريد چه با درونتان سازگار است بيخبريد بنابراين حق قانون گذاري نداريد و ميشود اقترا از اين رزق بعنوان انزال تعبير كرده است ﴿قل ارايتم﴾ (ارايتم) يعني اخبروني ﴿ما انزل الله لكم﴾[28] اين انزال گاهي با علي گاهي با الي است كه مناسب با مادهٴ نزول است اگر خواستيم بگوييم از بالا نازل شده است ميگوييم انزل علي و اگر خواستيم بگوييم بسوي كسي ميگوييم انزل اليهم يانزل اليهم اما آنچه كه فرد ﴿انزل لكم﴾ اين ناظر به تعديه و معناي علي و الي را به همراه ندارد بلكه همان غايت و هدف است يعني اين براي شما هدفش اين بود كه نيازهاي شما را برطرف كند ﴿انزل لكم﴾ حالا براي شما اين روزيها را نازل كرده است تعبير سيدنا الاستاد رضوان الله تعالي عليه اين است كه اين كه خدا فرمود ﴿انزل لكم﴾ اين ناظر به همان اصل قرآني است اين ناظر به اين نيست كه حالا فقط باران را نازل كرده است يا از آسمان ميآيد روزي شما را خدا نازل كرده است اين ميوههايي كه از زمين ميرويد اينها را هم خدا نازل كرده اين معدن نفت و غير نفتي كه شما از دل خاك استنباط ميكنيد و ميجوشانيد اينها را هم خدا نازل كرده اين ماهيهاي داخل دريا و صدفها يا جواهري كه از دريا استخراج ميكنيد اينها را هم خدا استخراج كرده معناي انزال هم بمعني خلق نيست چه اينكه معناي انزال فقط دربارهٴ تگرگ و بارش و باران نيست به تعبير ايشان انزال يك اصل قرآني است كه با فرهنگ خاص قرآني همراه است و آن اين است كه تمام اشيايي كه در جهان طبيعت وجود دارد ريشه همه اينها و اصل همه اينها در مخزن الهي است برابر آنچه در سورهٴ مباركهٴ حجر بيان كرده كه ﴿ان من شيء الا عندنا خزائنه﴾[29] هيچ چيزي نيست مگر اينكه چندين خزينه دارد و همه آن خزائن پيش ما است بر اساس ﴿ما عندكم ينفد و ما عند الله باق﴾[30] آن خزائن هميشه محفوظ است اين اصل اوّلي بعد فرمود ﴿ان من شيء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم﴾[31] ما اگر خواستيم از مخزنمان چيزي را براي شما نازل بكنيم با اندازهٴ مشخص نازل ميكنيم معناي انزال هم بصورت تجافي نيست آن طوري كه باران از بالا ميآيد آنچنان اين رزق و امثال آن از مخزن الهي بيايد كه وقتي پايين آمده در بالا ديگر چيزي نباشد اگر اينطور باشد لازمهاش اين است كه مخزن الهي هم نفاد و زوال بپذيرد يعني چيزي كه در مخزن هست حالا آمده پايين و ديگر در مخزن نيست اين ميشود نزول به نحو تجافي اين را آيات سوره نحل امثال آن آيات نفي ميكند كه فرمود ﴿ما عندكم ينفد و ما عند الله باق﴾ هر چه كه نزد خدا است باقي است و مصون از زوال است اگر خزائن عند الله است ﴿ان من شيئ الا عندنا خزائنه﴾ اگر هر چه عندالله است باقي است پس خزائن الهي باقي است اينطور نيست كه يك چيزي از خزينه نازل بشود و ديگر در مخزن نباشد.
قهراً انزال بمعني تجلّي است نه تجافي يعني ذات اقدس اله آنچه را كه در مخزن الهي است رقيقه آن را مرحله نازله آن را براي شما مقدر ميكند تنزيل ميكند كه به دست شما برسد مثل اينكه خود شما يك مطلب علمي را در عاقلهتان و در فاهمهٴتان ترسيم و بررسي ميكنيد بعد آنرا براي شاگردانتان يا براي مستمعانتان يا براي مطالعه كنندگان آثارتان مينويسيد يا ميگوييد آنچه را كه شما مينويسيد يا ميگوييد اين تنزل همان مطلبي است كه شما در عاقله و فاهمه داريد اينطور نيست كه آنچه در عاقله شما است نظير قطرات اشك آمده باشد پائين كه اگر چيزي را به ديگران گفتيد ديگر چيزي در ذهنتان نباشد اينطور نيست شما هم تنزل ميدهيد معناي تنزل دادن آن مطالب كلي و قوانين علمي همان تجلي است نه تجافي پس ﴿ان من شيئ الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر﴾ معلوم بر اساس اين اصل قرآني در سورهٴ مباركهٴ ص فرمود براي شما انعام هشت گانه را نازل كرده است ﴿انزل لكم من الانعام ثمانيه ازواج﴾ آيه 6 سوره مباركه زمر اين است ﴿خلقكم من نفس واحدة ثم جعل منها زوجها و انزل لكم من الانعام ثمانية ازواج﴾[32] هشت جفت از انعام حالا اهلي و وحشي گاو اهلي و وحشي گوسفند اهلي و وحشي و مانند آن براي شما نازل كرده است يا معاني ديگري كه براي ازواج هست فرمود اين انعام را براي شما نازل كرده است خوب اگر معناي انزل لكم من الرزق همان باران و تگرگ و برف اينها باشد كه با انعام سازگار نيست نزول انعام را چه بكنيم چه اينكه در سوره مباركه حديد دارد و ﴿انزلنا الحديد .... الناس﴾ آهني كه ساليان متمادي در دل كوه متكون ميشود خداوند فرمود ما نازل كرديم يعني ما تنزل داديم ما آنچه در مخزن غيبي است آن را رقيق كرديم به اين صورتها درآمد پس هر چه كه رزق ما است نازل شده از مخزن الهي است و كليد اين مخزن هم دعا است اگر كسي اهل دعا باشد كليد روزي و خزينهٴ غيب بدست او است او هرگز نميماند و مضطر نميشود چون هر مضطري را خدا پاسخ مثبت ميدهد كه دعا مفتاح اجابت است.
پس اگر فرمود ﴿و انزلنا الحديد فيه بأس شديد﴾[33] از اين قبيل است اگر فرمود ﴿و انزل لكم من الانعام ثمانية ازواج﴾[34] از اين قبيل است و اگر در جريان محل بحث هم فرمود ﴿ما انزل لكم من رزق﴾ آن هم از اين قبيل است كه سخن از خصوص باران يا تگرگ و مانند آن نيست همه آنچه را كه جزء روزيهاي انسان است ذات اقدس اله نازل كرده ﴿قل ارايتم﴾ يعني اخبروني ﴿ما انزل لكم من رزق فجعلتم منه حراما و حلالا﴾ حرام را هم اول ذكر كرده فرمود اينها را ما براي شما ذكر كرديم شما آمديد يك قسمتي را حرام كرديد يك قسمتي را حلال كرديد چه كسي به شما اذن چنين قانونگذاري را داده ﴿قل آلله اذن لكم﴾ چون اذني در كار نيست ﴿ام علي الله تفترون﴾[35] اين ام هم ميتواند منقطعه باشد هم استفهام انكاري در حقيقت شما بدون اذن اين كارها را كرديد ميشود افترا و تشريع اگر افترا و تشريع شد شما گمانتان چيست كه در قيامت خدا با تشريع كنندگان و اهل فريه چه ميكند در بخشهايي از قرآن آمده است كه ﴿ومن اظلم ممن افتري علي الله كذبا﴾[36] اين جزء ظالم ترين مردم است كه بر خدا دروغ بسته است كسي كه مطالب غير ديني را به نام دين به مردم منتقل ميكند اين جزء ظالمترين مردم است فرمود ﴿و ما ظن الذين يفترون علي الله الكذب يوم القيامة﴾[37] اينها كه اهل تشريع و بدعت گذار هستند و فريه ميبندند اينها گمانشان چيست؟ اينها خيال ميكنند كه با انسانهاي پرهيزگار يكسان هستند اگر حسابي و كتابي نباشد معاذ الله انسان كه ميميرد معدوم محض شود بله لا ميز في الاعدام من حيث العدم يك انسان تبهكار هم كه مرد و معدوم شد يك انسان پرهيزكار هم كه مرد و معدوم شد بين معدومها كه تفاوتي نيست نه به آن معدومي كه پرهيزكار بود در زمان حياتش كسي پاداش ميدهد و نه به آن معدومي كه در زمان حياتش تبهكار بود كيفر ميرساند هيچ فرقي نيست و اين لازمهاش آن است كه عادل و ظالم يكسان باشد در آيهٴ 27 و 28 سورهٴ مباركهٴ ص اين گمان را باطل معرفي كرد فرمود ﴿و ما خلقنا السماء والارض و ما بينهما باطلا ذلك ظن الذين كفروا فويل للذين كفروا من النار﴾[38] آسمان و زمين باطل نيست كه يك مدتي بگردند بعد بشوند فاسد و پوچ و ديگر هيچ اگر آسمان و زمين بگردند يك عده در آنها زندگي بكنند و بعد حساب و كتاب نباشد هر كس هر چه كرد كرد اين ميشود باطل اما اگر آسمان و زمين ميگردند تا تو ناني به كف آري اين ميشود حق هم حسابي دارد كتابي دارد ﴿والارض جميعا قبضته يوم القيامة﴾ ميشود ﴿والسموات مطويات بيمينه﴾[39] ميشود همه شهادت ميدهند شكايت ميكنند شفاعت ميكنند حسابي در عالم است زمين ميگويد در من چه كردند آسمان ميگويد در من چه كردند پس اينها باطل نيستند و به مقصد ميرسند آنگاه فرمود ﴿ام نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين في الارض ام نجعل المتقين كالفجار﴾[40] اگر معاذ الله قيامت و معادي نباشد بهشت و جهنمي نباشد مومن صالح با مفسد طالح يكسان است اگر زندگي يك جامعه زندگي گياهي و درختي باشد كسي درخت سيب و گلابي را بعد از پژمرده شدن پاداش نميدهد كسي آن درخت پرتيغ جنگلي را بعد از پژمرده شدن كيفر نميدهد به اين شلاق نميزنند كه چرا آنوقت كه سبز بودي فقط تيغ ميروياندي به آنها كسي پاداش نميدهد كه شما وقتي سبز بودي ميوه ميدادي حالا هر دو شدهاند چوب فرمود اينچنين نيست كه مومن صالح با مفسد طالح يكي باشند ﴿ام نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين في الارض ام نجعل المتقين كالفجار﴾ اهل فجور و تقوي يكي هستند يا فرق دارند اگر فرق دارند معلوم ميشود بعد از مرگ خبري هست حساب و كتابي هست اگر بعد از مرگ خبري نباشد اينها يكسان هستند در بخشهاي ديگر فرمود اين مظنهٴ كساني است كه آنها گمان باطل دارند ﴿ذلك ظن الذين كفروا﴾ اينجا هم فرمود ﴿كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته و ليتذكر اولوالألباب﴾[41] پس بنابراين يقينا بعدازمرگ حساب و كتابي هست و به كيفر تلخ كساني كه اهل افترا تشريع هستند رسيدگي ميشود ﴿و ما ظن الذين يفترون علي الله الكذب يوم القيامة﴾ گمانشان چيست ﴿ان الله لذو فضل علي الناس﴾ ذات اقدس اله فضل فراواني به مردم داده ستاري كرده عيب پوشي كرده راه توبه را باز گذاشته اما ﴿ولكن اكثرهم لايشكرون﴾[42] .
الحمد لله رب العالمين