82/02/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره یونس/آیه 57 الی 58
﴿يَا أيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُديً وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾(۵۷)﴿قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ﴾(۵۸)
سورهٴ مباركهٴ يونس مانند ساير سور مكّي عناصر محورياش اصول دين است يعني توحيد نبوت و معاد خطوط كلي فقه واخلاق و مسائل ديگر را هم دارد در جريان اصول سهگانه گاهي ادله اثبات آنها را ذكر ميكند گاهي شبهات منكران را ذكر ميكنند گاهي پاسخ اين شبهات را ذكر ميكنند گاهي فوائد و منافع اينها را ذكر ميكنند گاهي توهمهاي دربارهٴ اينها كه به عمل آمد طرح ميكند اين است كه به عناوين گوناگون اين اصول در اين سورهٴ يونس و مانند آن بازگو ميشود تاكنون چند بار دربارهٴ وحي و نبوت سخن به ميان آمده يك بخشش مربوط به اين بود كه گفتند ﴿إنت بقرآن غير هذا او بدله﴾ كه فرمود ﴿ما يكون لي ان ابدله من تلقاء نفسي ان اتبع الا ما يوحي الي﴾[1] يكي هم فعلا محل بحث است كه اين كتابي كه شما پيشنهاد تغيير و تبديل داديد اين شفا است ما چگونه اين را عوض بكنيم نه بيماري شما قابل دفع و رفع است از غير اين راه و نه در شفا بودن اين ترديد است قرآن آمد خوابيدهها را بيدار كرد انسان خوابيده خبر ندارد كه دردمند است يا سالم است كجايش درد ميكند وقتي بيدار شد كم كم احساس درد ميكند وقتي به طبيب مراجعه كرد طبيب او را راهنمايي ميكند كه اين درد است و آن هم درمان و دردهاي ديگر هم هست براي اينكه به آن دردهاي ديگر مبتلا نشويد اين هم پيشگيري است بنابراين هم بهداشت را ارائه ميكند هم درمان را هم دفع را هم رفع را مردم در جاهليت خواب بودند بسياري از رذائل اخلاقي را كه آلوده بودند و مرتكب ميشدند نميدانستند كه اينها بيماري است چون يك انسان خواب احساس دردي ندارد روح اينها خوابيده بود چون روح خواب باشد درد را احساس نميكند بعد از اينكه فهميدند مسافرند و رفتني هستند و بيدار شدند بعد احساس كردند كه بعضي از مشكلات اخلاقي دامنگيرشان شده قرآن آمد آن بيماريهايي را كه اينها فكر نميكردند بيماري است بازگو كرد كه اين مرض است بعد راههايي را هم كه باعث توليد اين بيماري است آنها را هم ذكر كرد بعد راه علاجش را هم از راه دفع و رفع بيان فرمود يعني بهداشتش را كه دفع بيماري است درمانش را كه رفع بيماري است بيان كرد اول موعظه كرد با وعظ اينها را از آن خواب بيدار كرد بعد آن حالت كشش است كه جذب الخلق الي الحق است است واعظ آن نيرويي است كه انسان را به خدا با كشش نزديك كند جذب الخلق الي الحق به نام موعظه است وقتي انسان به طرف خدا نزديك شد بيدار ميشود به طرف آن حيّ كه ﴿لاتاخذه سنةٌ و لا نوم﴾ نزديك شد ديگر ﴿لاتاخذه سنةٌ و لا نوم﴾[2] در او ظهور ميكند ميشود مظهر كسي كه خوابيده نيست چون مؤمن يقظان است وقتي بيدار بود احساسي دارد آن وقت احساسش را با طبيب در ميان ميگذارد طبيب هم او را معالجه ميكند پس اولين كار موعظه است چون موعظه خوابيده را بيدار ميكند غافل را متذكر ميكند جاهل را عالم ميكندو مانند آن گرچه بحث دربارهٴ احتجاج با مشركان حجاز و امثال اينها بود ولي اين جهاني بودن قرآن كريم باعث ميشود كه در اينگونه از تعبيرات ناس مطرح بشود نه خصوص مشركان حجاز فرمود ﴿يا ايها الناس﴾ اين خطاب همچنان الان هم زنده است اي مردم موعظهاي از طرف پروردگار شما آمده است كه شما را جذب ميكند به طرف خدا موعظه از هر جا بيايد متعظ را به همان جا جذب ميكند موعظهاي كه از طرف زيد است مردم را به طرف زيد جذب ميكند موعظهاي كه از طرف عمرو است مردم را به طرف عمرو جذب ميكند اما موعظه من الرب كه باشد مردم را به رب جذب ميكند جذب مردم به رب همان تقرب مردم به رب است وگرنه ذات اقدس اله كه جهتي ندارد ﴿أينما تولوا فثم وجه الله﴾[3] انسان اگر بخواهد به سمت بي سمتي و به جهت بي جهتي نزديك بشود بايد كه متقرب الي الله باشد و معناي تقرب الي الله هم همين است پس اين جذب ميشود وقتي كه جذب شد سلامت و بيماري خود را احساس ميكند و درك ميكند ﴿يا ايها الناس قدجائتكم موعظه من ربكم﴾[4] و اين موعظه وقتي كه شما را بيدار كرد آنچه در دل داريد يا سالم است يا سالم نيست اگر سالم است سعي بكند آن سلامتش را حفظ بكند بيماري را دفع بكند به صورت بهداشت دربيايد كه شما مريض نشويد ﴿و شفاء لما في الصدور﴾[5] اگر آنچه در دل داريد مرض است ﴿ام حسب الذين في قلوبهم مرض﴾[6] هست آن را درمان ميكند خيلي از چيزها است كه انسان ميداند مرض است و خيلي از چيزها هم هست كه نميداند مرض است جريان بيماري بدني هم همينطور است ما بعضي از امور را بيماري ميدانيم بعضي از امور را بيماري نميدانيم نميدانيم اين بيماري است براي اينكه از آينده آن بيخبريم آن طبيب حاذق است كه ميگويد اين يك نحو بيماري است كه الان ظهور كرده است اين ممكن است پس از ده سال يا بيست سال مشكلي براي شما ايجاد بكند خوب انسان ممكن است كه الان لذت ببرد يا احساس درد نداشته باشد ولي طبيب حاذق ميگويد اين بعد از بيست سال براي شما مشكل ايجاد ميكند پس چي بيماري است چي بيماري نيست بديهي نيست تا انسان در تشخيص مرض و سلامت نيازي به راهنما نداشته باشد در تشخيص بيماري و سلامت محتاج به هادي است آن بديهياتش كه روشن است آن مسائل نظرياش را بايد به وسيله پزشك معالج بفهمد كه اين بيماري است يا نه همچنين خوردن بعضي از غذاها يا مقدار بعضي از غذاها يك طبيب حاذق ميگويد كه اگر كسي اينقدر غذا بخورد يا اينطور غذا بخورد بعد از بيست سال به بيماري گوارشي مبتلا ميشود خوب اين را كه انسان نميداند اين را بايد طبيب بگويد ذات اقدس اله كه طبيبها را براي ما نازل كرده است «طبيب دوار بطبه»[7] هم بيماريهاي نقد را براي ما مشخص كردند هم بيماريهاي دراز مدت را و ميان مدت را كه چي بعد از يك مدتي به صورت مرض مزمن ظهور ميكند و مانند آن به عنوان نمونه اين بحثها خيلي نقل شده است ولي هم مناسب با آيهٴ محل بحث است و هم چون جزو مسائل اخلاقي است حتما بايد تكرار بشود ما در مسائل علمي اگر يكي دو بار اگر يك مطلب علمي را براي ما گفتند ما ديگر بي نياز ميشويم ولي در مسائل اخلاقي هر چه تكرار بشود سودمندتر است براي اينكه چون وسوسه تكراري است اينكه به ما ميگويند مثلا دروغ نگوييد اگر روزي ده بار هم كسي به ما بگويد دروغ نگوييد باز حرف تازه است ده بار هم به يك جوان يك كسي بگويد به نامحرم نگاه نكن حرف تازه است براي اينكه وسوسه تكراري است آن عاملي كه وادار ميكند دروغ بگويد يا نگاه نامحرمانه داشته باشد او تكراري است اگر او تكراري است از اين طرف موعظه هم بايد تكرار باشد در جريان نگاه به نامحرم در سوره مباركهٴ احزاب فرمود اين يك مرض است پس اگر خداي سبحان وحي را به عنوان شفا مطرح كرده است بيماريها را هم گفته راه درمانش را هم گفته آيه 32 سورهٴ مباركهٴ احزاب اين است ﴿يا نساء النبي لستن كاحد من النساء ان اتقيتن فلا تخضعن بالقول فيطمع الذي في قلبه مرض و قلن قولا معروفا﴾[8] شما در موقع حرف زدن صدا را نازك نكنيد يك، محتواي حرفتان هم جاذبه نداشته باشد دو، هم خوب حرف بزنيد هم حرف خوب بزنيد هم مردانه حرف بزنيد هم مودبانه حرف بزنيد نه آهنگ حرفتان گيرا باشد نه محتواي حرفتان ﴿فلا تخضعن بالقول﴾ چرا؟ براي اينكه ﴿فيطمع الذي في قلبه مرض﴾ نفرمود نامحرم طمع ميكند فرمود آنكه مريض است طمع ميكند معلوم ميشود آن كسي كه نتواند خود را در برابر نامحرم كنترل كند مريض است ديگر يك وقت است انسان مال دوست است طمع در مال دارد اين يك رذيلت اخلاقي است اگر چنانچه مال حلال باشد بالاخره ممكن است بعدها براي او دردسري فراهم بكند ولي فعلا حرام نيست براي اينكه همه حقوق واجب را ادا كرده و سعي كرده در كسب مزاحم كسي هم نباشد نه حرام اندوزي كند نه از دادن حقوق پرهيز دارد طمع در مال دارد اين يك حساب اينگونه از طمعها يك حساب دارد طمع به نامحرم حساب ديگري دارد فرمود ﴿فيطمع الذي في قلبه مرض﴾ خوب پس چه كار كنيم؟ ﴿و قلن قولا معروفا﴾ اين راه درمانش است آن رقيق حرف زدن يا با محتواي جاذبه سخن گفتن اين بيماري را تشديد ميكند اين مريض را تحريك ميكند چه كار بكنيد كه هم خودتان سالم باشيد هم ديگران را سالم نگه بداريد قول معروف داشته باشيد معروف يعني مايعرفه العقل والنقل جامع عقل و نقل دين است يعني مايعرفه الشرع چيزي كه پيش شارع مقدس معرفه است يعني شارع مقدس او را شناخت يعني به رسميت شناخت آن ميشود معروف امر به معروف هم يعني همين چيزي كه پيش شارع مقدس نكره است ناشناس است يعني شارع مقدس او را نميشناسد يعني او را به رسميت نميشناسد اين منكر است ﴿قلن قولا معروفا﴾ يعني آن آهنگ حرفتان چيزي باشد كه عقل و نقل يعني دين او را به رسميت ميشناسد محتواي حرفتان هم معروف باشد چيزي باشد كه دين آن را به رسميت ميشناسد منكر نباشد بنابراين اين راه درمانش است پيشگيرياش است اين هم يك بيماري است در سورهٴ مباركهٴ مائده قبلا گذشت كه بعضيها گرايشهاي سياسي دارند كه اين گرايشهاي سياسي يك نوع مرض است ميگويند ما با آمريكا رابطه داشته باشيم يا با بيگانهها رابطه داشته باشيم شايد خداي ناكرده نظام اسلامي شكست بخورد شايد رژيم برگردد شايد بيگانهها بيايند ما چرا رابطهمان را تضعيف كرده باشيم اين از دير زمان هم بود ذات اقدس اله در سورهٴ مباركهٴ مائده آيه 52 به بعد به پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم فرمود كه در بين مسلمانهاي كنوني يك عده هستند كه بالاخره ميخواهند هم با آن صهيونيستها و با آن يهوديهاي بد باطن رابطه داشته باشند هم يك عده ميخواهند با مشركان مكه رابطه داشته باشند ﴿فتري الذين في قلوبهم مرض يسارعون فيهم﴾ اينها مرتب سعي ميكنند كه با ديگران رابطه داشته باشند اين يك مرض سياسي است اين مرض را به اينها تذكر بده و اينها را درمان بكن ﴿فتري الذين في قلوبهم مرض يسارعون فيهم﴾ نه تنها يسارعون اليهم اينها سعي ميكنند خود را در جمع آنها ببينند ميگويند شايد اسلام شكست بخورد خوب بالاخره شايد اسلام شكست بخورد حداكثر ديگر شهيد بشويد آن وقت ﴿روح و ريحان و جنة نعيم﴾[9] ﴿فتري الذين في قلوبهم مرض يسارعون فيهم يقولون نخشي ان تصيبنا دائره﴾[10] حرفشان اين است ميگويند شايد اوضاع برگردد دائره يعني اوضاع دوباره برگردد حوادث به سود بيگانگان باشد آنگاه فرمود در جواب اينها بايد اينچنين گفته بشود ﴿فعسي الله ان ياتي بالفتح او امر من عنده﴾ يا شما در جنگ پيروز ميشويد يا يك حوادث ديگري كه پيش بيني نشده است آن ظهور ميكند خوب چرا اين را نميگوييد؟ ﴿فيصبحوا علي ما اسروا في انفسهم نادمين﴾[11] همينهايي كه در باطن ميگفتند چرا ما رابطهمان را با بيگانهها كم بكنيم اينها ديگر پشيمان ميشوند پس معلوم ميشود بيماري يا بيماري اخلاقي است يا بيماري سياسي است بيماريهاي ديگر هم هست اينها به عنوان نمونه است كينه يك نحوه بيماري است نسبت به برادر مومن ﴿ام حسب الذين في قلوبهم مرض ان لن يخرج الله أضغانهم﴾[12] دو تا همسايه با هم بد هستند دو تا فاميل با هم بد هستند دو تا رفيق با هم بد هستند اينها كينه است كينه مرض است بنابراين اگر ذات اقدس اله فرمود ﴿وننزل من القرآن ما هو شفاء﴾[13] اين شفا است بيماري را هم مشخص ميكند كه چي مرض است و راه درمان آن را هم مشخص ميكند فرمود اگر اين مواعظ الهي را رعايت بكنيد هم بهداشت حاصل ميشود يعني هم مريض نميشويد و هم اگر خداي ناكرده آلوده شديد درمان ميشويد پس بيماري را مشخص ميكند بيمارها را هم بازگو ميكند فرمود ﴿في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا﴾[14] اينها مريض هستند سالمها را هم ذكر ميكند كه كي سالم است ﴿اذ جاء ربه بقلب سليم﴾[15] هم سالمها را ذكر ميكند هم مريضها را ذكر ميكند هم سلامت را ذكر ميكند هم مرض را ذكر ميكند قهرا اين كتاب ميشود شفا
سئوال: جواب: بله ضعف ايمان ضعف يك وقت است انسان به عنوان اينكه تازه مسلمان شد يا سطح فكرش ضعيف است يا دسترسي ندارد مثل مستضعفان است اينها ﴿مرجون لامر الله﴾[16] هستند يك وقت است نه در اثر يك سلسله بيماري و ويروس اين ضعيف شده است خوب يك وقت است كه كسي نوسال است خوب يك نوسالي است تازه دارد رشد ميكند ضعيف است يا پيرمرد است ضعيف است اينها ديگر مرض نيست يك وقت است نه يك ميانسال است جوان است در اثر رعايت نكردن بعضي از مسائل ضعيف شده است اين ضعف مستند به آن مرض است درباره يك عدهاي كه با منافقان بيارتباط نيستند در كنار منافقان نام آنها را در سورهٴ مباركه احزاب ميبرد اين هم يك نوع مرض است فرمود آنهايي كه مرجفون در مدينه هستند اگر صرف نظر نكنند ﴿المنافقون والذين في قلوبهم مرض والمرجفون في المدينة لنغرينك بهم﴾[17] فرمود يك عده در اين جريانهايي كه در مدينه اتفاق ميافتد اينها كارشكني ميكنند گروهي در اثر نفاق كارشكني ميكنند گروهي مرجف هستند مريض است مرجف كسي است كه اراجيف پخش ميكند اراجيف آن اخبار بي پايه است و اصلش رجفه است رجفه يعني لرزه خبر اگر ثابت باشد يك پايگاه خوبي دارد يك چيزي واقع شده اين هم گزارش مطابق با واقع است يك امر ثابت است لرزان نيست اما خبر جعلي لرزان است يك كسي بالاخره ميآيد افشا ميكند مرجفون گزارشگراني بودندكه خبرهاي بي پايه را نققل ميكردند و باعث لرزه ديگري هم ميشدند اراجيف يعني اخبار بي پايه فرمود ﴿لئن لم ينته المنافقون والذين في قلوبهم مرض والمرجفون في المدينه﴾ اينگونه از افراد اگر دست برندارند ﴿لنغرينك بهم﴾ اين ﴿الذين في قلوبهم مرض﴾[18] همان ضعيف الايمانها هستند نه مثل منافق چون منافق را اول ذكر كرده در سوره مباركهٴ مائده آيه 52 اين بود كه ﴿فتري الذين في قلوبهم مرض يسارعون فيهم﴾ منطق باطل آنها هم اين است ﴿يقولون نخشي ان تصيبنا دائرة﴾[19] شايد حوادث برگردد به سود آنها دربارهٴ يك عدهاي ديگري از همين افراد مبتلا به بيماريهاي رواني فرمود اين گروه كه با شما همكاري نميكنند براي آن است كه گمانشان اين است كه شما وقتي به جبهه رفتيد سالم برنميگرديد ذات اقدس اله آنها را مخاطب قرار داد فرمود ﴿بل ظننتم ان لن ينقلب الرسول والمؤمنون الي اهليهم ابدا﴾ فرمود شما فكر كرديد كه اين جنگ نابرابر باعث كشتار دستهجمعي مسلمانها خواهد بود نه پيغمبر زنده برميگردد نه مومنان همراه او زنده برميگردند لذا همراهي نكرديد ﴿ظننتم ان ينقلب الرسول والمومنون الي اهليهم ابدا﴾ بعد فرمود ﴿و كنتم قوما بورا﴾[20] شما يك ملت بائري بوديد اين بور جمع بائر است همانطوري كه زمين گاهي دائر است و گاهي بائر از زمين بائر محصول برنميخيزد ملت و جامعه و مردم هم گاهي دائرند گاهي بائر يك عده دائرند يك عده بائر فرمود شما بائريد ميوهاي نميدهيد حاصلخيز نيستيد از شما چه برميآيد ﴿و كنتم قوما بورا﴾ و هالك هم هستيد اينها را مشخص فرمود لذا فرمود ﴿قد جائتكم موعظة من ربكم و شفاء لما في الصدور﴾[21] تمام بيماريها را درمان ميكند چه اينكه در سوره مباركه اسراء آيه 82 به صورت جامع فرمود ﴿و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين﴾ اما ﴿و لايزيد الظالمين الا خسارا﴾[22] در آن آيه فرمود اين در عين حال كه شفا است باعث بيماري يك عده هم هست اين مثل نور شمس است كه مشكلات را برطرف ميكند ولي براي خفاش زيانبار است و همچنين ميوههاي شاداب و پرآب و شيرين براي كسي كه به بيماريهاي گوارشي مبتلا است دردآورد است ديگر آن كسي كه زخم معده دارد هر چه ميوه شيرينتر باشد شادابتر باشد پرآبتر باشد براي او دردآورتر است اين نه براي اينكه اين گلابي بد است براي اينكه دستگاه گوارشي او بيمار است در برابر اين گلابي اين دستگاه گوارش موضع ميگيرد تحويل نميگيرد گلابي را كه گلابي را جذب نميكند اين ميوه را جذب نميكند و به خورد خود نميدهد و فربه نميشود با او به چالش مينشيند لذا درد شروع ميشود چون اين دستگاه گوارش مريض است اين ميوه را قبول نميكند و درد از اينجا شروع ميشود فرمود همين اين روح و ريحان همين فاكههٴ غيبي براي يك عده دردآور است ﴿و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمت للمومنين﴾ اما ﴿و لايزيد الظالمين الا خسارا﴾[23] در آيهٴ محل بحث هم فرمود حالا كه مشخص شد چه چيز بيماري اخلاقي است چه چيز بيماري سياسي است چه چيز بيماري اجتماعي است چه چيز بيماريهاي فردي است جامعش اين است كه قرآن بعد از اينكه آمد آهنگ خدايي شما را بيدار ميكند وقتي بيدار كرديد به هويت خويشتن سري ميزنيد ميبينيد مريضيد آن وقت درمان ميشويد اگر سالميد شاكر ميشويد و سعي ميكنيد مريض نشويد ﴿قد جائتكم موعظة من ربكم و شفاء ... و رحمة﴾[24] پس آنچه كه در سوره مباركهٴ اسراء آمده است كه ﴿و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمت للمومنين﴾ اضافي هم دارد كه ﴿ولايزيد الظالمين الا خسارا﴾ در آيهٴ محل بحث فرمود ﴿يا ايها الناس قد جائتكم موعظة من ربكم و شفاء لما في الصدور﴾ ذات اقدس اله هم شافي است كه ﴿اذامرضت فهو يشفين﴾[25] بيماريهاي اخلاقي و غير اخلاقي را او شفا ميدهد هر گونه از بيماريها را اگر انسان از ذات اقدس اله مسئلت كند او درمان ميكند شفا مرحمت ميكند ﴿و شفاء لما في الصدور﴾ حالا اگر كسي خواست از قرآن به عنوان شفاي درد دست و پا و سر و سردرد و درد سر و اينها را درمان كند آن با ادله ديگر است كه هم موثر است و مانند آن اما آيه در صدد بيان شفاي مافيالصدور است يعني عقايد اينچنين است اخلاق اينچنين است اوصاف اينچنين است گرايشها اينچنين است بالاخره كسي كجراهه ميرود قرآن شفا است يا مشكل علمي دارد يا مشكل عملي دارد اگر از نظر علمي بيمار است شبهه دارد قرآن برهان اقامه ميكند برهان شفا است اگر كسي جاهل است جهل مرض است شبهه دارد شبهه مرض است شك دارد شك مرض است اينها با برهان حل ميشود چون ﴿قد جائكم برهان من ربكم و أنزلنا اليكم نوراً﴾[26] بنابراين در بخشهاي نظري حكمتهاي نظري آنچه كه مربوط به بايد و بود و نبودو امثال ذلك است بالاخره در مسائل علمي اگر كسي مريض است قرآن شفا است در بحثهاي عملي و اخلاق و گرايشها اگر كسي گرفتاري دارد قرآن شفا است.
سئوال: جواب: همه مشمول هستند خوب پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم هم مشمول است منتها اينها دفع هستند ديگران رفع كساني هم كه به اينها نزديك هستند به دفع نزديكند يعني اينها هميشه سعي ميكنند كه مريض نشوند با امتثال دستورات الهي با فراگيري علوم از ذات اقدس اله نميگذارند جهل به سراغ اينها بيايد جهل علمي و نميگذارند جهالت عملي به سراغ آنها بيايد هم از نظر علم سالم هستند هم از نظر عمل سالمند نظير وجود مبارك ابراهيم خليل سلام الله عليه كه ﴿اذ جاء ربه بقلب سليم﴾[27] .
سئوال: جواب: شفاي لما في الصدور است مطلق است ديگر حالا شفاي سرماخوردگي و اينها را به وسيله ادله ديگر بايد حل كرد اين آيه ميفرمايد هر بيماري كه در درون انسان است در جان آدم است در فواد و قلب او است در جان آدم يك سلسله عقائد است يك سلسله اخلاق غير از اين چيز ديگر آنجا نيست كه آنجا كه ديگر سل و سرطان راه ندارد سل و سرطانش همين كفر است و الحاد هر چه در صدر است قرآن شفا ميدهد اگر مشكل علمي است شفا ميدهد مشكل اخلاقي است هم شفا ميدهد حالا بيماريهاي ديگر تجربههاي فراواني شده رواياتي ديگر است هم موثر است آنها بحث خاص خودش را دارد اما ميرسيم به پايان آيه اين ﴿شفاء لما في الصدور و هدي و رحمة للمؤمنين﴾ خطاب براي ناس است نظير ﴿شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن هدي للناس﴾[28] لكن آنها كه بهره ميبرند متقيان هستند فرمود ﴿هدي للمتقين﴾[29] چه اينكه وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم هم ﴿ما ارسلناك الا كافة للناس﴾[30] اما آنهاكه از وجود مبارك حضرت استفاده بكنند مومنان هستند قرآن هم ﴿هدي للناس﴾ است ﴿موعظة للناس﴾ است هدي و رحمة للناس است اما آنها كه بهره ميبرند مومنان هستند.
سئوال: جواب: اينجا كه هست اينجا كه حالا كثير ميشوند و از يكديگر به حسب ظاهر جدا هستند يكي داروي ديگري است البته آنجا نور واحدند آنجا جاي بيماري هم نيست اصلا ﴿و شفاء لما في الصدور و هدي و رحمة للمؤمنين﴾ پس بنابراين اگر مشكل علمي باشد هدايت حل كننده مشكل علمي است اگر مشكل اخلاقي باشد آن رحمت و عاطفه انساني باعث درمان اخلاقي انسان خواهد بود مومن نه مشكل علمي دارد نه مشكل عملي البته آن مقداري كه بايد بفهمد در همان حد ميفهمد آن مقداري را هم كه بايد متخلق بشود در همان حد متخلق است ﴿و شفاء لما في الصدور و هدي و رحمة للمؤمنين﴾[31] مطلب ديگر آن است كه اين اوصاف چهارگانه شايد تدريج را هم به همراه داشته باشد اول موعظه است بعد مثلا راهنمائيهاي ديگر در بعضي از روايات اينكه دارد ﴿بفضل الله و برحمته فبذلك فليفرحوا﴾[32] فضل بر وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم تطبيق شده است رحمت بر وجود مبارك حضرت علي سلام الله عليه اينها البته تطبيق است تطبيق به فرد كامل است و حق است و يك تفسير مفهومي نيست در سورهٴ مباركهٴ توبه و مانند آن گذشت به اينكه ديگراني كه به فكر جمع مال هستند ﴿يحسب ان ماله اخلده﴾[33] و معيار علمش و منطقه علمش هم طبيعت است و ديگر هيچ كه در سورهٴ نجم و امثال نجم فرمود ﴿فاعرض عن من تولّي عن ذكرنا ولم يرد الا الحياة الدنيا ذلك مبلغهم من العلم﴾[34] درباره اينگونه از كفار و ملحدان فرمود ﴿فليضحكوا قليلا وليبكوا كثيرا﴾ اينها يك نشاط موقت و محدودي را دارند و يك حزن فراوان را در آينده نزديك يا دور در پيش دارند بنابراين نشاط اينها كم است و غم اينها وگريه اينها زياد است اين دربارهٴ كفار و منافقان و اينها كه ﴿فليضحكوا قليلا وليبكوا كثيرا﴾[35] اما اينجا درباره مومنان يا كساني كه شفا يافتهاند فرمود ﴿بفضل الله و برحمته فبذلك فليفرحوا﴾ اين بشارت است شما مسرور باشيد اين نشاطي است در درون شما وقتي قلب شفا پيدا كرد انسان فرحان است خوشحال است چيزي اورا نگران نميكند آنكه ندارد چون لازم ندارد نگران نيست و كسي كه به او وعده داده است به وعده او باور كرده است فرمود ﴿وما من دابة في الأرض الا علي الله رزقها﴾[36] او تجملات و اينها را بيخود طلب نميكند رزق طلب ميكند و رزق را هم خداي سبحان به عنوان رب العالمين و به عنوان مدير عامل نظام عهدهدار او شد فرمود تو آن كاري كه بايد بكني بكن كوتاهي نكن هزينهات به عهدهٴ من بنابراين هيچ نگراني نيست او يك چيزهاي زائدي ميطلبند ديگران كه اين نميطلبد بنابراين او عاقلانه زندگي ميكند ﴿قل بفضل الله و برحمته﴾ براي اهميت مطلب تك تك اينها را ذكر كرد اولاً روي هر كدام از اينها حرف جر را جداگانه ذكر كرد ثانياً نفرمود ﴿بفضل الله و برحمته﴾ فرمود ﴿بفضل الله﴾ كه خود فضل سبب نشاط است ﴿و برحمته﴾ يعني رحمت سبب نشاط است وقتي جمع بندي ميكند باز باء را اضافه ميكند ميفرمايد ﴿فبذلك﴾ يعني به هر دوي اينها ﴿فليفرحوا﴾ اينها خوشحال ميشوند لذا مومن هميشه خوشحال است نگران هيچ چيز نيست ﴿هو خير مما يجمعون﴾[37] پس آنچه را كه خودش دارد كه به آن بسنده ميكند آنچه كه دست ديگران است كه نسبت به او ترحم ميكند ميگويد اين انباردار ديگري است اين ذخيره براي ديگري كرده و اين ميراث ديگران را هم اينجا ذخيره كرده اين نگران چيز ديگر نيست آن ﴿يحسب ان ماله اخلده﴾[38] او خيال ميكند اين چيزهايي كه انباشته او را خالد و جاويد ميكند اينكه نيست بنابراين اين ميفهمد ﴿هو خير مما يجمعون﴾ آنها ﴿الذي جمع مالا و عدده﴾[39] مدام صفر را اضافه كردند و شماره كردند و در بانك گذاشتند ﴿جمع مالا وعدده﴾ و فكر ميكنند ﴿يحسب ان ماله اخلده﴾ اين اينطور است اين ميفهمد كه ﴿هو خير مما يجمعون﴾ آنچه را كه اين دارد يعني فضل خدا و رحمت خدا بهتر از چيزي است كه آنها دارند اولا اگر آنها خير باشد آنها خوب باشند اين خير است و چون آنها خوب نيستنداين خير به معناي افعل تعيين است نه افعل تفضيل.
سئوال: جواب: نه قلبش ناراحت است براي اينكه از آينده نگران است او كه مطمئن نيست كه هميشه اين وضع ميماند كه اين محزون است كه مبادا من به تكليف عمل نكنم اما ظاهر آراستهاي دارد غمگين نيست و كسي را پژمرده نميكند با مردم از راه نشاط برخورد ميكند ولي در قلبش بين خود و بين خدا نگران است شايد آيندهاش مثل گذشته نباشد.
والحمد لله رب العالمين