درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

82/02/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره یونس/آیه 47 الی 48

﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُم بِالقِسْطِ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ﴾(٤۷)﴿وَيَقُولُونَ مَتَي هذَا الوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾(٤۸)

قل لا املك لنفسي ضرا و لا نفعا الا ما شاءَ الله لكل امة اجل اذا جاءَ اجلهم فلا يستأخرون ساعةً و لا يستقدمون قل أرأيتم ان أتاكم عذابه بياتا او نهارا ما ذا يستعجل منه المجرمون أثم اذا ما وقع امنتم به الان و قد كنتم به تستعجلون

اين بخش از سورهٴ مباركهٴ يونس به معاد برمي‌گردد بعد از اتمام حجت و اصرار تبهكاران بر الحاد و كفر ذات اقدس اله آنها را به عذاب قيامت تهديد كرد فرمود هر امتي پيامبري دارد وقتي پيامبر آن امت آمد و حجت بالغه را به مردم تفهيم كرد و حجت حق بر آنها قائم شد آنها دو گروه مي‌شوند ﴿ليهلك من هلك عن بينة و يحيي من حي عن بينة﴾[1] اگر پيشنهادي دادند معجزه‌اي خواستند اقتراحاً آنها عملي شد و باز ايمان نياوردند عذاب دنيا فرا مي‌رسد و اگر در دنيا آنها معذب نشدند عذاب قيامت قطعي است بالاخره ﴿اما نرينك بعض الذي نعدهم او نتوفينك﴾[2] در هر دو حال آنچه كه قطعي است اين است كه ﴿فالينا مرجعهم﴾ آنگاه تبهكاران از پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم تعيين وقتي را طلب كردند گفتند كي اين قيامت قيام مي‌كند وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم مامور شد كه چند مطلب را با آنها درميان بگذارد يكي اينكه قيامت غيب است در اختيار كسي نيست و بشر هر چند پيغمبر هم باشد مخلوق خداست مملوك است مالك ضر و نفع نيست الا ما شاء الله مگر آنكه ذات اقدس اله بر اساس اخبار غيب و معجزه چيزي به پيغمبر عطا كند من از طرف خودم ذاتاً مالك چيزي نيستم مگر اينكه ذات اقدس اله چيزي را بيان كند و من آگاه شوم ولي مطلب دوم و سوم و چهارم را به شما ابلاغ مي‌كنم و آن اين است كه همانطوريكه هيچ فردي در دنيا جاويد نيست ﴿ما جعلنا لبشر من قبلك الخلد أفإن متّ فهم الخالدون﴾[3] و همگان مي‌ميرند ﴿كل نفس ذائقة الموت﴾ هيچ امت و گروهي هم جاودانه به سر نمي‌برند ﴿لكل امة اجل﴾ هر ملتي هر امتي بالاخره يك روزي منقرض خواهد شد آن يك اصل كلي است هم ﴿كل نفس ذائقة الموت﴾ و هم ﴿لكل امة اجل﴾ در جريان مرگ فردي فرمود ﴿كل نفس ذائقة الموت﴾[4] ﴿فاذا جاء اجلهم﴾[5] نه يك لحظه مقدم و نه يك لحظه مؤخر همان لحظه ارتحال مي‌كند در جريان مرگ امت‌ها هم همين تعبير را دارد كه ﴿لكل امة اجل فاذا جاء اجلهم لايستأخرون ساعة ولايستقدمون﴾[6] اين يك مطلب.

مطلب ديگر اينكه آنچه كه غيب است در اختيار ما نيست اين مقدار را به ما فهماندند كه اين دفعتا مي‌آيد فجأتا مي‌آيد اينطور نيست كه حالا مقدماتش را گرچه اشراط الساعه و مانند آن هست اما هيچ كدام تعيين كنندهٴ رياضي نيستند كه فلان تاريخ فلان روز قيامت مي‌شود اينها يك سلسله علائمي هست اما كي قيامت مي‌كند و اين علامت است براي اينكه قيامت مثلا در چه مقطعي ظهور مي‌كند اين را نمي‌شود تشخيص داد پس او دفعتا مي‌آيد ﴿تاتيهم بغتةً﴾ پس غيب است يك آمدنش قطعي است دو، تدريجاً نمي‌آيد تا انسان بساطش را جمع كند دفعتا مي‌آيد چون دفعتا مي‌آيد تمام راهها يكجا بسته مي‌شود بنابراين انسان موظف است قبل از مرگ همهٴ كارها را نقد كرده باشد چون اگر بخواهد حين ظهور قيامت دست به كاري بزند مقدورش نيست ﴿تاتيهم بغئةً فتبهتهم﴾[7] يعني مبهوت مي‌كند لذا هيچ چاره‌اي نيست مگر اينكه ﴿تزودوا فان خير الزاد تقوي﴾[8] و مانند آن كه قبلا آدم آماده باشد مگر زلزله خبر مي‌كند دفعتاً مي‌شود اينچنين نيست كه حالا دفعتا شد انسان بتواند فرار بكند طرزي هم مي‌آيد كه ﴿فخر عليهم السقف من فوقهم﴾[9] چون ﴿فاتي الله بنيانهم من القواعد﴾[10] فرمود ما هرگز اگر كسي را بخواهيم ويران بكنيم از سقف ويران نمي‌كنيم از ديوار ويران نمي‌كنيم تا كسي بفهمد اين سقف خاك مي‌ريزد معلوم مي‌شود سقوط مي‌كند ما هميشه از پايه مي‌گيريم ﴿فاتي الله بنيانهم من القواعد﴾ از قاعده ها از پايه‌ها مي‌آييم ﴿فخر عليهم السقف... من حيث لا يشعرون﴾[11] بنابراين اگر يك وقتي كسي بخواهد خانه را از سقف خراب بكند تدريج است بالاخره يا از ديوار خراب كند تدريج است اما اگر از پايه خراب بكند دفعتا ريزش مي‌كند ﴿فاتي الله بنيانهم من القواعد فخر عليهم السقف﴾ بنابراين فرمود مسئله قيامت يقيني است اولاً و دفعي است ثانياً هيچ راهي براي تدريج نيست نه تنها تقديم و تاخيرش ممكن نيست تبديل دفعي به تدريج هم ممكن نيست اينكه حالا آهسته، آهسته بيايد اينطور نيست وقتش معين است عندالله و دفعتا فرا مي‌رسد مانند زلزله اينطور نيست كه تدريجا بيايد يا قابل تغيير باشد فرمود يك چنين چيزي در پيش است و قطعي هم هست حالا چكار داريد كي مي‌آيد حالا يا شب مي‌رسد يا روز يا بياتاً يا نهاراً هنگامي كه شما بيتوته كرديد خوابيديد يا شب را به سر مي‌بريد ولو خواب نباشيد يا در روز معمولاً بيات بيتوته تبييت اين در شر استعمال مي‌شود نه در خير شبيخون زدند شبيخون زدند معمولا در امور شر است فرمود به اينكه يا بياتاً هست شبيخون گونه است يا روز مي‌رسد چه شب برسد حالا زلزله چه فرقي مي‌كند چه تاريك چه غير تاريك كسي كه فرصت فرار ندارد چه شب برسد چه روز آتش سوزي چه شب باشد چه روز اين كسي كه در يك خانه است و كل خانه يكجا مي‌سوزد حالا بياتاً او نهاراً نفرمود ليلاً او نهاراً بياتاً چون بار منفي بيشتري دارد فرمود بياتاً او نهاراً حالا يا شب يا روز فرقي نمي‌كند كارهاي دفعتا كه انسان را مبهوت مي‌كند ﴿تاتيهم بغتةً فتبهتهم﴾[12] يك انسان مبهوت چه شب حادثه برايش پيش بيايد چه روز چه فرقي برايش مي‌كند فرمود اينها خصوصيات معاد است ﴿ويقولون متي هذا الوعد ان كنتم صادقين قل لا املك لنفسي ضرا و لا نفعا الا ما شاء الله﴾[13] البته آنچه را كه ذات اقدس اله به من داد خوب البته ما به اذن او مالك هستيم نداد هم كه نيستيم يك مطلب در اين است كه ذات اقدس اله چه به اينها داد يك مطلب در اين است كه اينها مجازند چه را براي مردم بگويند خيلي از چيزها را ذات اقدس اله به انسانهاي كامل و اهل بيت عليهم السلام داد اما آيا مجازند همه را براي مردم بگويند يا نه مطلب ديگر است يك بيان نوراني از امام سجاد سلام الله عليه هست كه اگر اين آيه در قرآن نبود ﴿يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب﴾[14] ما خيلي چيزها را براي مردم مي‌گفتيم اما مصلحت نيست كه ما چيزهايي كه جزء اسرار است و رموز الهي است و مصلحت مردم در اين است كه مستور باشد ما اين را شفاف بكنيم اين آيه كه فرمود ﴿يمحو الله ما يشاء و يثبت﴾ جلوي اخبار ما را گرفته نه جلوي علم ما را گرفته باشد نه اينكه در مسئله بدا ائمه ندانند در مسئله بدا مصلحت نيست اينها به ديگران ابلاغ بكنند اگر اين آيه نبود ما هم مي‌گفتيم نه اينكه ما هم مي‌فهميديم اگر اين آيه نبود به مردم خبر مي‌داديم اين آيه جلوي اخبار ما را مي‌گيرد نه جلوي علم مارا اما حالا آيا اينها جريان معاد را مي‌دانند يا نه طبق ظاهر آيهٴ سوره مباركه جن اين است كه اينها را مي‌دانند براي اينكه در آيه 23 به بعد سوره مباركه جن كه درباره معاد است به اين صورت آمده ﴿حتي اذا رأوا ما يوعدون فسيعلمون من أضعف ناصرا و اقل عددا قل ان أدري اقريب ما توعدون أم يجعل له ربي امدا﴾[15] فرمود من نمي‌دانم كه آن وعيد الهي و آن معاد زود مي‌رسد يا فرصتي دارد بعد فرمود ﴿عالم الغيب﴾ اين غيب يا الف و لام آن مطلق است يا الف و لام آن عهد است اگر مطلق باشد جنس باشد جريان معاد را شامل مي‌شود اگر (ال) عهد باشد عهد ذكري باشد يا عهد ذهني باشد جريان معاد قطعي است براي اينكه بحث درباره معاد بود ديگر ﴿عالم الغيب﴾ كه فرمود معاد را يقينا شامل مي‌شود ﴿عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احدا إلاّ من ارتضي من رسول﴾ پس اين آيه قدر متيقنش درباره معاد است فرمود معاد غيب است خدا عالم به معاد است اين غيب را به هيچ كسي نمي‌دهد مگر آن كسي كه مورد رضاي خدا باشد مرتضاي خدا باشد وجود مبارك رسول خدا برابر ﴿الا من ارتضي من رسول﴾ كه مشمول اين آيه است در روايات هم آمده كه اهل بيت فرمودند ما مرتضاي خدا هستيم خدا راضي است كه به ما عطا بكند ظاهر اين آيه اين است كه جريان معاد را به اهل بيت عليهم السلام تفهيم كرده است آنها عالم هستند منتها مصلحت هست كي بگويند كي نگويند چه را بگويند چه را نگويند اين حكمي ديگر است ﴿عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احدا الا من ارتضي من رسول فانه ...﴾[16] كه مربوط به مسئله وحي و نبوت است.

سوال

جواب: با همان سازگار است چون ذاتا پيش اوست منتها هر كه را بخواهد عطا مي‌كند همين آيه سورهٴ جن مبيّن و مفسّر آن است ديگر غيب پيش خداست علم الساعة هم پيش خداست و پيش غير خدا نيست اما ذات اقدس اله به چه كسي مي‌گويد به چه كسي نمي‌گويد آنرا سورهٴ جن مشخص كرده است فرمود ﴿عالم الغيب فلا يظهر علي غيره الا من ارتضي من رسول﴾.

وجهي نيست كه ما حتما بگوييم اين ﴿الا ما شاء الله﴾ استثناء منقطع است نه مي‌تواند استثناءمتصل هم باشد ﴿قل لا املك لنفسي ضرا و لا نفعا الا ما شاء الله لكل امة اجل اذا جاء اجلهم فلا يستأخرون ساعة و لا يستقدمون﴾[17] آنگاه فرمود ﴿قل ارايتم﴾ أرأيتم يعني أخبروني به من گزارش بدهيد شما كه الآن استعجال مي‌كنيد مي‌گوييد قيامت كي قيام مي‌كند حالا يا شب قيام مي‌كند يا روز چه چيزي فراهم كرديد براي آن ﴿قل ارايتم ان اتـٰكم عذابه بياتا او نهارا﴾ يا شب مي‌آيد شبيخون گونه بيتوته مي‌زند تبييت مي‌كند شبيخون مي‌زند يا روز مي‌رسد ﴿ماذا يستعجل منه المجرمون﴾[18] اين تبهكاراني كه الان مي‌گويند متي متي يا ﴿ايان مرسيها﴾ اين مستعجل ها چه مي‌كنند آن روز كاري از آنها ساخته نيست آن تعبيراتي كه قبلا خوانديم از لطائف تعبيرات قرآن كريم است كه ﴿ايان مرسيها﴾ مرسي يعني لنگر گاه معلوم مي‌شود قيامت الان موجود است يك و بمنزلهٴ كشتي روان در اقيانوس هستي است دو، وقتي لنگر انداخت همه ظهور و حضور پيدا مي‌كنند سوال سائلان اين است كه ﴿ايان مرسيٰها﴾[19] كي او لنگر مي‌اندازد معلوم مي‌شود الان در تلاطم است بعد لنگر مي‌اندازد.

از اين كريمه معلوم ميشود كه تنها ملحدان و كفار و منافقان در معرض تهديد و وعيد نيستند مجرمان هم اينچنين هستند فرمود ﴿ماذا يستعجل منه المجرمون﴾[20] حالا اگر كسي كافر نبود منافق نبود مسلمان فاسق بود او هم بايد بداند كه در امان نيست حالا ولو مخلد نيست اما بالاخره معذب هست كاري هم از او ساخته نيست مهمترين حادثهٴ قيامت اين است كه هم خطرناك است هم دفعي است لذا در آيه فرمود ﴿اثم اذا ما وقع به آمنتم به﴾ آنقدر اين حادثه سخت است كه هر كسي به اضطرار ايمان مي‌آورد اما اينچنين ايماني كه سود آور نيست در بخشهايي از سورهٴ مباركهٴ اعراف و مانند آن هست و در همين سورهٴ مباركه يونس هست كه عذاب روزي فرا مي‌رسد كه ﴿لا تنفع نفسا ايمانها لم تكن آمنت من قبل﴾ كساني كه قبلا ايمان نياورده بودند فعلا برايشان اين ايمان نافع نيست آن روز چنين ايماني مقبول نخواهد بود به آنها مي‌گويند به اين‌كه ﴿آلان و قد عصيت من قبل﴾[21] ﴿اثم اذا ما وقع آمنتم به﴾ اين هم يكي از رخدادهاي تلخ آنروز است كه حادثه بقدري سخت است كه هر تبهكاري سعي مي‌كند توبه كند هر كافري سعي مي‌كند ايمان بياورد به او گفته مي‌شود ﴿اثم اذا ما وقع آمنتم به آلان و قد كنتم به تستعجلون﴾[22] همان جواب منفي كه به فرعون دادند ﴿آلان و قد عصيت من قبل﴾ همان را به تبهكار مي‌گويند بنابراين اينچنين نيست كه اينگونه از عذابها مخصوص كفار و منافقان و ملحدان و امثال ذلك باشد مسلمانان تبهكار هم گرفتار يك چنين عذابي معاذالله خواهند بود البته مخلد نيستند اين حرف تنها به فرعون گفته نشده و نمي‌شود كه ﴿آلان و قد عصيت من قبل﴾ بلكه به هر تبهكاري كه وقتي خطر را ديد ايمان مي‌آورد به او هم گفته مي‌شود آلآن و قد كذا وكذا وكذا به او گفته مي‌شود ﴿الان و قد كنتم به تستعجلون﴾ شما كه قبلا مي‌گفتيد كه اين عذاب و اين قيامت كي قيام و ظهور مي‌كند همان وقت مي‌خواستيد ايمان بياوريد الان كه ايمان روي اضطرار است ايمان اضطراري كه سود آور نيست ﴿اثم اذا ما وقع آمنتم به﴾[23] .

سوال

جواب: پس همان ايمان به ترس است ديگر اين هم مويد همان آيه خواهد بود اگر اين عذاب برداشته شود ﴿لردوا لما نهوا عنه﴾ به همان حالت اولي برمي‌گردند آنكه ايمان عاقلانه و مختارانه ندارد روي اضطرار ايمان مي‌آورد اگر اضطرار برطرف شده باز ايمانش هم برطرف مي‌شود.

﴿آلان و قد كنتم به تستعجلون﴾[24] آنگاه نسبت به تبهكاراني كه اهل الحاد و كفر بودند به آنها گفته مي‌شود ﴿ثم قيل للذين ظلموا﴾ همينهايي كه ظلم به توحيد و معاد و نبوت كردند به اصول اعتقادي ستم كردند به آنها گفته مي‌شود ﴿ذوقوا عذاب الخلد هل تجزون الا بما كنتم تكسبون﴾[25] اين كيفر كار شما است بايد مخلد بمانيد حالا در اينگونه از موارد آنهايي كه عذابشان منقطع الآخر است اين خلد به معناي لفظ طويل و مكث طويل و امثال ذلك است آنهايي كه منطقع الآخر نيست معناي خاص خود خلد است اين در معناي جامع خلود بكار رفته هر دو قسم را شامل مي‌شود ﴿ثم قيل للذين ظلموا ذوقوا... تكسبون﴾ در بخشهاي قبل هم مشابه اين بود كه گاهي (بما) حرف با است گاهي هم حرف با نيست اين بما كنتم معنايش اين نيست كه بسبب كاري كه كرديد ما با چيز ديگر شما را كيفر مي‌دهيم بله بما كنتم معنايش اين است كه جزاي شما به همين عمل شما است شما را به همين عمل جزا مي‌دهيم لذا در آن بخش از آيات بدون با ذكر شده است فرمود ﴿و ما تجزون الا ما كنتم تعملون﴾[26] هماني كه عمل كرديد همان كيفر شما است.

در بين كسانيكه مستعجل هستند افراد مستنبه هم هست يك عده فقط مي‌خواهند خبرش را بفهمند يك عده مي‌گويند پس زود باش بياور منكران كه وحي و نبوت را نمي‌پذيرفتند خيال مي‌كردند كه وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم اين حرفها را از خودش مي‌گويد گاهي در جريان مبدا با او در ميان مي‌گذاشتند كه به ما نشان بده گاهي در جريان وحي و نبوت با او در ميان مي‌گذاشتند كه اين وحي كه شما مي‌بيني ما هم ببينيم كتابي كه براي تو نازل مي‌شود براي ماهم نازل بشود گاهي هم درباره وحي و نبوت به پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم مي‌گفتند كه اينها را عوض كن يا كتاب ديگر بياور يا اگر همين كتاب است آن خطوط كلي‌اش را عوض كن گاهي هم درباره معاد مي‌گفتند كه پس كي است به ما خبر بده زود باش قيامت را بياور و اينها در جريان مبدأ گذشت در جريان وحي و نبوت هم گذشت در همين سورهٴ مباركهٴ يونس كه آنها گفتند ﴿إئت بقران غير هذا او بدله﴾[27] در آنجا وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم مامور شد كه بگويد ﴿مايكون ان ابدله من تلقاء نفسي﴾ آيهٴ 15 سوره مباركه يونس به اين صورت گذشت ﴿و اذا تتلي عليهم آياتنا بينات قال الذين لا يرجون لقاءنا ..قل ما يكون لي ان ابدله من تلقاء نفسي ان اتبع إلاّ ما يوحي الي﴾[28] بدست من نيست كه اين را كه كم و زياد بكنم بخش‌سوم هم بخش معاد است درباره توحيد چنين حرفهايي مي‌زدند گاهي مي‌گفتند ملائكه را ببينيم گاهي مي‌گفتند خدا را ببينيم درباره وحي و نبوت هم مي‌گفتند اين آيات را عوض بكن قرآن را عوض بكن كتاب ديگري بياور يا عناصر محوري اين كتاب را عوض بكن دربارهٴ معاد هم مي‌گفتند ﴿متي هذا الوعد﴾[29] يا استعجال مي‌كردند يا استنباء يا مي‌گفتند كه پس زود باش بياور يا مي‌گفتند كي اتفاق مي‌افتد در سورهٴ مباركهٴ حجر از جريان فرشته‌ها سخن به ميان آمده است آيهٴ 7 سورهٴ مباركهٴ حجر اين است كه ﴿لو ما تأتينا بالملائكة ان كنتم من الصادقين﴾[30] تو اگر پيغمبري فرشته ها را بياور كه باهم گفتگو داشته باشيم ببينيم آنها چه مي‌گويند ما چه مي‌گوييم اگر مي‌خواهي آنها را بعنوان عذاب به رخ ما بكشي پس زودتر آنها را بياور استعجال مي‌كردند كه جوابش آمد ﴿ماننزل الملائكة الا بالحقّ و ما كانوا اذا منظرين﴾[31] آوردن ملائكه دست پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم نيست اينجا هم مي‌فرمايد كه گذشته از آن گروه استعجال يك فرقهٴ استنباء هم بودند ﴿و يستنبئونك﴾[32] از شما گزارش و خبر مي‌گيرند كه آيا واقعا قيامت هست حق است از تو بعنوان خبر كه ﴿عم يتسائلون عن النبإ العظيم﴾[33] از مهمترين خبرهاي جهان اينها سخن به ميان آورده‌اند استنباء مي‌كنند مي‌گويند آيا اين خبر درست است يا نه ﴿احق هو قل اي و ربي انه لحق وما انتم بمعجزين﴾[34] فرمود آري در جواب بگو آري قيامت حق است قسم به خدا قيامت حق است ﴿قل اي و ربي﴾ قسم به رب من اين حق است و طوري نيست كه حالا شما بتوانيد مشكلتان را حل كنيد جلوي قدرت الهي را بگيريد خدا و مدبرات الهي را عاجز كنيد و شما بشويد مُعْجِز شما معجز نيستيد اين مدبرات الهي كه مي‌خواهند بساط قيامت را بپا بكنند كل اين عالم را تبديل كنند به عالم ديگر از شما كاري ساخته نيست كه جلويش را بگيريد.

در نوبتهاي قبل ملاحظه فرموديد كه قسمهاي قرآن كريم معمولا ببيّنه است نه در مقابل بينه قسمي كه در محاكم دنيايي ايراد مي‌شود اين قسم در مقابل بينه است يعني متخاصمان وقتي وارد محكمه شدند مدعي بينه مي‌آورد و منكر سوگند ياد مي‌كند البينةعلي المدعي و اليمين علي من انكر كه سوگند منكر در قبال بينهٴ مدعي است اما سوگند قرآن كريم به خود بينه است در قبال بينه نيست نظير محاكم دنيا نيست كه قسم در مقابل دليل باشد بلكه به دليل قسم مي‌خورد نمونه‌هايي كه قبلا ذكر شد از همين باب بود يك وقت است يك كسي ادعا مي‌كند در يك فضاي تاريكي كه هيچ راهي براي كشفش نيست كه الان روز است مي‌گويند به چه دليل چون هيچ دليلي ندارد قسم ياد مي‌كند كه من كه بيرون بودن ديدم آفتاب طلوع كرده قسم ياد مي‌كند كه الان روز است خوب اينجا قسم است در مقابل بينه يك وقت است كسي چشمي چيزي ندارد ديگري مي‌گويد الان روز است مي‌گويد به چه دليل الان روز است مي‌گويد قسم به اين آفتاب الان روز است اين به دليل قسم خورده است نه به چيز ديگر نگفت به جان تو يا به فلان قسم اين سوگند به دليل است نه در قبال دليل تمام قسمهاي قرآن كريم از اين قبيل است مگر اينكه از ديگران نقل بكند وگرنه قسمي كه خود ذات اقدس اله ايراد مي‌كند به دليل سوگند ياد مي‌كند كه هم ما را به حرمت آن دليل از نظر قداست ديني آگاه بكند هم به ما استدلال و فكري حكمت و كلام بدهد كه آن را بررسي كنيد و به مقصد برسيد اين يازده قسمي كه مربوط به تهذيب نفس است همه از اين قبيل است اينكه فرمود ﴿لا اقسم بهذا البلد و انت حل بهذا البلد﴾[35] و مانند آن همه از اين قبيل است هم قداست اين امور را براي ما تثبيت بكند و هم راه تفكر و استدلال حكمي و كلامي را به ما ياد بدهد كه شما اگر اين را بررسي كنيد همين دليل است بر اينكه فلان شئ حق است خوب اگر خدا حق است يقينا معاد حق است اگر خدا رب است بايد بپروراند يعني مردم را رها كرده ﴿أفنجعل المسلمين كالمجرمين﴾[36] اين برهاني كه در قرآن اقامه كرده همين است كه فرمود خدا رب است و مي‌پروراند مي‌پروراند يعني چه يعني مردم را رها مي‌كند؟ هر كه هر چه كرد، كرد يا حساب و كتابي دارد عالم اگر معاذ الله حساب و كتابي در كار نباشد عادل و ظالم علي السواء است مومن و كافر علي السواء است چرا؟ چون هر دو مي‌ميرند و معدوم مي‌شوند يك لا ميز في الاعدام من حيث العدم دو، در معدومها چه فرق است بين اين معدوم و آن معدوم الان اينجا ميز نيست روي اين ميز كتاب مكاسب نيست رسائل نيست مكاسب نيست منطق نيست بين اين نيستها كه فرقي نيست آنچه فرق هست بين هستي‌ها است وگرنه بين نيستي‌ها چه فرقي است؟ اگر مومن با مرگ نابود بشود يك، كافر با مرگ نابود بشود دو، اينها علي السواء هستند فرمود ﴿افنجعل المسلمين كالمجرمين﴾ اين استدلال قرآن به اين معني نيست كه ما هر دو را بهشت مي‌بريم معنايش اين نيست كه هر دو را جهنم مي‌بريم تا كسي بگويد اينها مساوي هستند استدلال قرآن اين است كه اگر معاد نباشد لازمه‌اش اين است كه صالح و طالح يكي باشند اين با ربوبيت خدا سازگار نيست اگر او رب است بايد بپروراند به مقصد برساند و هر كسي را برابر عمل او پاداش يا كيفر بدهد پس ربوبيت خدا حد وسط برهان معاد است الله رب است هر ربّي حساب و كتابي دارد الله حساب و كتابي دارد معلوم شد كه اين سوگند به حد وسط است سوگند به دليل است فرمود به ربوبيت خدا قسم معاد حق است اين مثل اين است كه كسي بگويد به آفتاب قسم الان روز است اين سوگند به حد وسط است نه به چيز بيگانه فرمود ﴿اي و ربي انه لحق و ما انتم بمعجزين﴾[37] .

اما اين بحثي كه در خلال بحثهاي ديروز اشاره شده است كه ذات اقدس اله فرمود ما داستان برخي از انبياء را نگفتيم ﴿منهم من قصصنا عليك و منهم من لم نقصص﴾[38] گاهي اين سوال مطرح مي‌شود كه خوب قرآن آنچه را كه مربوط به سعادت بشر است بعنوان تبيان گفته و آنچه را كه نگفته در سعادت بشر نقشي نداشت اين درست نيست براي اينكه آنطوريكه در خبرها و اينها هست آمار انبياء بالاخره 000/120 هزار نباشد هزار نفر هست آنچه در قرآن آمده 25 نفر است جريان انبياء وحي بر آنها و آداب و سنن آنها و اخلاقيات و مبارزات آنها جنگ و صلح آنها همه آموزنده است هزارتا انسان كامل را ذات اقدس اله فرستاده است ما ندانيم كه براي آنها چه حادثه‌اي رخ داد و در سعادت و شقاوت ما دخيل نيست منتها جريان انبياء را ذات اقدس اله به پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود به اهل بيت سلام الله عليهم فرمودند آنها به همه چيز آگاه بودند در اين روايات ما هست كه خداوند به فلان پيامبر فلان چيز را گفت به فلان چنين گفت اين حكم فلان پيغمبر است اين وصيت و موعظه فلان پيغمبر است تا هيچ كس نگويد به اينكه چطور مردم خاورميانه داراي انبياء بودند و مردم خاور دور مردم باختر دور داراي انبياء نبودند نخير ما من قريه الا اينكه ارسلنا في ﴿رسولا﴾ كه ﴿ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت﴾[39] منتها آن روز ممكن نبود كه بگويد ما خاور دور اينطور فرستاديم خوب مردم حجاز مي‌گفتند از كجا ما بفهميم كه شما آنطرف آب اصلاً آنطرف آب اصلا خبري هست در قرآن فرمود ما چيزهايي را مي‌گوييم كه بعد به شما آدرس بدهيم شما برويد تحقيق كنيد ﴿فسيروا في الارض فانظروا كيف كان عاقبه المكذبين﴾[40] در برخي از موارد فرمود سر راهتان است شما اگر آثار باستاني مي‌شناسيد ﴿لايات للمتوسمين﴾[41] متوسم يعني كسي كه ميراث فرهنگي مي‌شناسد وسمه شناس و سيما شناس است علامت شناس است يك چنين آدمي مي‌تواند برود و بررسي كند فرمود اگر مي‌توانيد بررسي كنيد سر راهتان است خوب اينها را مي‌تواند بگويد اما آن ظرف آبهاي شرق و اين ظرف اقيانوس اطلس و آن طرف اقيانوس كبير آن روز مقدور نبود تا بگويد.

سوال

جواب: چرا آن وقتها هم خيلي چيزها روشن بود اولاً بخشي گرفتار تفكر ستاره پرستها بودند مي‌فرمايد ﴿و انه هو رب الشعرا﴾[42] شعرا را چرا مي‌پرستيد شعرا آفرين را بپرستيد س: ج: اسرار بله اما اصل زمينه‌هاش خيلي برايشان روشن بود و محل ابتلائشان بود همين آيه‌اي كه خواندنش سجده واجب دارد فرمود چرا ماه را مي‌پرستيد چرا آفتاب را مي‌پرستيد چرا اينها را مي‌پرستيد كسي را بپرستيد كه اينها را خلق كرده شعرا را چرا مي‌پرستيد ﴿وانه هو رب الشعرا﴾ آنهاييكه شعري سرودند گفتند

اي دوست قمر بهتر ٭٭٭ يا آنكه قمر سازد

از همين آيه گرفتند حالا چرا قمر را عبادت مي‌كني آن قمر آفرين را عبادت كن كه همين آيه‌اي كه سجده واجب دارد اينها محل ابتلا بود مي‌پرستيدند قداستي براي اينها قائل بودند و مانند آن در اين زمينه مبسوطا بحث كردند.

فرمود يك عده استنباء مي‌كنند مي‌گويند آيا حق است يا نه تو قسم بخور به آن حد وسط برهان ﴿قل اي و ربي﴾[43] قسم به رب من كه معاد حق است كه اين سوگند به حد وسط است او معاد را خواهد آورد و از شما هم كاري ساخته نيست كه بتوانيد جلويش را بگيريد و آن قدر جريان عذاب سخت است كه اگر در همه دنيا در اختيار يك تبهكار باشد حاضر است بعنوان فديه بدهد و نجات پيدا بكند ولي چنين افتدايي فديه دادني و كفاره دادني مقبول نيست ﴿ولو انّ لكلّ نفس ظلمت ما في الارض لافتدت به و اسروا الندامة لما راوا العذاب وقضي بينهم بالقسط و هم لا يظلمون﴾[44] .

والحمد لله رب العالمين


[1] انفال/سوره8، آیه42.
[2] یونس/سوره10، آیه46.
[3] انبیاء/سوره21، آیه34.
[4] انبیاء/سوره21، آیه35.
[5] اعراف/سوره7، آیه34.
[6] اعراف/سوره7، آیه34.
[7] انبیاء/سوره21، آیه40.
[8] بقره/سوره2، آیه197.
[9] نحل/سوره16، آیه26.
[10] نحل/سوره16، آیه26.
[11] نحل/سوره16، آیه26.
[12] انبیاء/سوره21، آیه40.
[13] یونس/سوره10، آیه49 و 48.
[14] الرعد/سوره13، آیه39.
[15] جن/سوره72، آیه25 و 24.
[16] جن/سوره72، آیه27 و 26.
[17] یونس/سوره10، آیه49.
[18] یونس/سوره10، آیه50.
[19] اعراف/سوره7، آیه187.
[20] یونس/سوره10، آیه50.
[21] یونس/سوره10، آیه91.
[22] یونس/سوره10، آیه51.
[23] یونس/سوره10، آیه51.
[24] یونس/سوره10، آیه51.
[25] یونس/سوره10، آیه52.
[26] صافات/سوره37، آیه39.
[27] یونس/سوره10، آیه15.
[28] یونس/سوره10، آیه15.
[29] یونس/سوره10، آیه48.
[30] حجر/سوره15، آیه7.
[31] حجر/سوره15، آیه8.
[32] یونس/سوره10، آیه53.
[33] نبأ/سوره78، آیه2 و 1.
[34] یونس/سوره10، آیه53.
[35] بلد/سوره90، آیه2 و 1.
[36] قلم/سوره68، آیه35.
[37] یونس/سوره10، آیه53.
[38] غافر/سوره40، آیه78.
[39] نحل/سوره16، آیه36.
[40] آل عمران/سوره3، آیه137.
[41] حجر/سوره15، آیه75.
[42] نجم/سوره53، آیه49.
[43] یونس/سوره10، آیه53.
[44] یونس/سوره10، آیه54.