درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

82/02/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره یونس/آیه 45 الی 49

﴿وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ كأَن لَمْ يَلْبَثوا إِلَّا سَاعَةً مِنَ النَّهَارِ يَتَعَارَفُونَ بَيْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ﴾(٤۵)﴿وَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهِيدٌ عَلَي مَا يَفْعَلُونَ﴾(٤۶)﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُم بِالقِسْطِ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ﴾(٤۷)﴿وَيَقُولُونَ مَتَي هذَا الوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾(٤۸)﴿قُل لاَ أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَستَقْدِمُونَ﴾(٤۹)

عناصر محوري سور مكي و همچنين سورهٴ مباركهٴ يونس اصول اعتقادي بود يعني توحيد و نبوت و معاد و مسائلي كه وابسته به اين اصول سه‌گانه بود ذيلاً مطرح شد بخش توحيد و همچنين نبوت را ارائه فرمودند الان اين بخش معاد است فرمود اينهايي كه تبهكارند اينطور نيست كه از كيفر الهي در امان باشند روزي فرا مي‌رسد كه ذات اقدس اله همه اينها را جمع مي‌كند اينها جريان دنيايشان را و همچنين قبل از قيامت را در حد يك ساعت مي‌دانند اين كلمه ساعة چه در مسائل مثبت چه منفي نمودار قلت است وقتي گفته مي‌شود «تفكّر ساعة خير كذا و كذا»[1] يعني يك لحظه فكر كردن نه يعني يك ساعت شصت دقيقه‌اي حالا يك مقداري فكر كردن ناظر به آن قلّت مدت است اين هم كه فرمود ﴿ساعة من النهار﴾[2] يعني يك پاره‌اي از وقت خيلي احساس نمي‌كنند كه خيلي در دنيا معطل شدند اين تعبير گاهي به ساعت است گاهي به عشيه است گاهي به ضحي است گاهي به روز است گاهي به ده روز است يعني به تفاوت خود اين افراد يا دركهايي كه اينها دارند پاسخهاي گوناگوني مي‌دهند در سورهٴ مباركهٴ نازعات آيه 46 به اين صورت است ﴿انما انت منذر من يخشيها كانهم يوم يرونها لم يلبثوا الا عشية او ضحيٰها﴾[3] اينها وقتي وارد قيامت شدند جريان قبل از قيامت را مثلا دنيا را گويا در حد يك بامداد يا شامگاه مي‌بينند يعني پاره‌اي از روز عشية يعني شامگاه ضحي يعني بامداد تا نزديكهاي نيمروز ظهر غير از ضحي است در سورهٴ مباركهٴ احقاف آيهٴ 35 به اين صورت آمده است ﴿فاصبر كما صبر اولوالعزم من الرسل و لا تستعجل لهم كأنهم يوم يرون ما يوعدون لم يلبثوا الا ساعة من نهار بلاغ فهل يهلك الاّ القوم الفاسقون﴾[4] آنچه در سوره احقاف آمده شبيه همين است كه در سورهٴ يونس مطرح شده است كه اينها احساس مي‌كنند يك مقداري از روز را در دنيا بوده‌اند نه حتي يك روز در سورهٴ مباركه روم آيه 55 به اين صورت ياد شده است ﴿و يوم تقوم الساعة يقسم المجرمون ما لبثوا غير ساعة﴾[5] تبهكاران چون برايشان روشن نيست و وضع ابديت را مي‌بينند سوگند ياد مي‌كنند كه فقط يك ساعت ماندند يعني يك مدت كوتاهي در دنيا يا در برزخ ماندند براي آنها طولاني بودن مدّت دنيا يا برزخ محسوس نيست براي اينكه ابديت را كه مشاهده مي‌كنند انسان در قبال مرحلهٴ ابدي اين دورهٴ 70 80 ساله براي او يك ساعت يا يك روز تلقي مي‌شود آيه 112 سورهٴ مباركهٴ مومنون به اين صورت است وقتي اينها وارد صحنه قيامت مي‌شوند ﴿قال كم لبثتم في الارض عدد سنين﴾[6] چند سال مانديد؟ آنها در پاسخ سوال چند سال ﴿قالوا لبثنا يوما او بعض يوم﴾[7] ما به نظر ما يك روز يا پاره‌اي از روز مانديم يك نصف روز مانديم آنها كه مي‌دانند از آنها سوال كنيد آنها كه عادند آنهايي كه مي‌شمرند عدد نزد آنها است از آنها بپرسيد ﴿فسئل العادين﴾[8] ما نمي‌دانيم به نظر ما يك روز يا نصف روز است در سوره مباركه طه به اين صورت آمده است كه آيه 104 ﴿من اعرض عنه فانه يحمل يوم القيامه وزرا ... يوم ينفخ في الصور و نحشر المجرمين يومئذ زرقاً يتخافتون بينهم ان لبثتم الا عشرا﴾[9] اينها باهم راز گويانه مي‌گويند كه شايد ده دوز طول كشيده ﴿نحن اعلم بما يقولون اذ يقول أمثلهم طريقة ان لبثتم الا يوما﴾[10] آنها كه يك مقداري بهتر درك مي‌كنند مي‌گويند نه سخن از ده روز نيست فقط يك روز شما مانديد حالا يا اين مربوط به اشخاص است يا كيفيت مواقف قيامت است يا كيفيت حالتهايي است كه براي آنها پديد مي‌آيد ولي بالاخره جريان دنيا را هم چنين برزخ را نسبت به قيامت كبري خيلي كم مي‌بينند .

سوال

جواب: بله مومنين هم همينطور است مومنين كه خيلي به سرعت رد مي‌شود مومنين آن پنجاه هزار سال براي آنها به اندازه 5 يا 6 دقيقه است مومنين سريعا رد مي‌شوند خداي سبحان با مومنين كه سريع الحساب رفتار مي‌كند اينها زود اين مراحل را پشت سر مي‌گذارند و وارد بهشت مي‌شوند.

سوال:

جواب: وقتي كه ابديت را مشاهده مي‌كنند بله نسبت به مشاهده ابديت دنيا يك مدت كوتاهي است چون درك مي‌كنند وارد صحنه ابديت مي‌شوند وقتي وارد صحنه ابديت شدند ابديت را به خوبي درك مي‌كنند.

در سوره مباركه المعارج به اين صورت ... در جريان آن 50 هزار سال وقتي فرمود ﴿خمسين الف سنة﴾[11] آنجا مجلس خصوصي بود در منزل زيد بن ارقم بود ظاهرا يكي از اصحاب در منزل اصحاب پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم تفسير اين آيه مطرح شد يك كسي از حضرت سوال كرد كه ما اطول هذا اليوم؟ چه روز طولاني است در ذيل آن آيه كه دارد قيامت 50 هزار سال است اين روايت در ذيل همان آيه است كسي از حضرت سوال كرد ما اطول هذا اليوم چه روز طولاني است ما اطول ما افعل كلمه تعجب است حضرت فرمود «والذي نفسي بيده» قسم به ذات كسي كه جانم در دست او است اين روز 50 هزار سال براي مومن به اندازه صلاة مكتوبه است به اندازه يك نماز واجب مومن يك نماز واجب مثلا نماز ظهرش كه چهار ركعت است چقدر طول بكشد خيلي هم با طمئنينه بخواند 8 ، 10 دقيقه اين پنجاه هزار سال براي او همين اندازه است وجهي ندارد كه او معطل شود او تمام كارهايش را در دنيا انجام داد آنجا موقفي نيست بازداشتي نيست ايست و بازرسي نيست ﴿و قفواهم انهم مسئولين﴾[12] نيست لحظه به لحظه يك عده را بازداشت مي‌كنند براي سوال كردن كسي كه حسابش روشن است ذات اقدس اله كه سريع الحساب است با او اينچنين رفتار مي‌كند كه سريعا وضعش را روشن مي‌شود.

در سوره مباركه اسراء به اين صورت آمده است كه چقدر اينها مثلا مي‌مانند فرمود بسيار كم مي‌مانند حالا مدت آن به اندازهٴ ساعة من النهار نيست كم هست آيه 52 سوره اسراء اين است ﴿يوم يدعوكم و فتستجيبون بحمده و تظنون إن لبثتم الا قليلا﴾[13] درك تو اين است كه كم ماندي البته ساليان متمادي در دنيا ماندي اما نسبت به ابديت كم است يا وجوه ديگري كه در بحثهاي قبلي اشاره شده به هر تقدير فرمود ﴿و يوم يحشرهم كأن لم يلبثوا الا ساعة من النهار يتعارفون بينهم قد خسر الذين كذبوا بلقاء الله﴾[14] اينهايي كه مسئله معاد را انكار كردند سرمايه را باختند گاهي تعبيرمنفي دارد گاهي تعبيرمثبت يعني آن هم نفي مثبت است تعبير منفي اين است كه ﴿قد خسر الذين كذبوا بلقاء الله﴾ اينهايي كه معاد را منكر شدند سرمايه را باختند گاهي تعبير مي‌كند به اينكه اينها در تجارت سود نبردند ﴿فما ربحت تجارتهم﴾ آيه 16 سوره مباركه بقره اين بود كه ﴿اولئك الذين اشتروا الضلالة بالهدي فما ربحت تجارتهم﴾ اين ﴿و ما كانوا مهتدين﴾[15] مشترك است بين آيه محل بحث سورهٴ يونس و آيه 16 سورهٴ بقره اينها چون مهتدي نبودند تجارت سودآوري نداشند بعد در محل بحث فرمود نه تنها تجارت سود آوري نداشتند كه تجارت رابحي داشته باشند بلكه سرمايه را باختند كه اين بدتر از آن است يك وقتي مي‌فرمايد كه اينها سود نكردند يك وقتي مي‌فرمايد نه سرمايه را از دست دادند ﴿فما ربحت تجارتهم و ما كانوا مهتدين﴾ كه در آيه 16 سوره مباركه بقره بود اين نسبت به برخي ها كه نرم تر بودند قابل تطبيق است اما آيه محل بحث اين است كه اينها اصلا سرمايه را باختند ﴿قد خسر الذين كذبوا بلقاء الله و ما كانوا مهتدين﴾[16] .

مطلب ديگر اين است كه ذات اقدس اله در جريان انبياء گذشته فرمود گروهي تبهكارانه در برابر نوح ايستادند و ما اينها را غرق كرديم در برابر حضرت موسي ايستادند ﴿فنبذناهم في اليم﴾[17] ﴿فغشيهم من اليم ما غشيهم﴾[18] يا در جريان قارون فرمود ﴿فخسفنا به و بداره الارض﴾[19] يا در جريان انبياء ديگر فرمود سخرها عليه سبع ليال و ثمانية ايام بالاخره اينها را مستاصل كرد مستاصل كرد يعني اصل اينها را برانداخت استاصله يعني قلع اصله اينها را ريشه كن كرديم كسي كه ريشه كن شده است مي‌گويند مستاصل است يعني اصلش برافتاد وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم بعد از دريافت اينگونه از اخبار درباره اممم گذشته عرض كرد خدايا اينها هم كه كم نياوردند نسبت به دين و اصحاب ما و ياران اينها ياران ما را هم شهيد كردند و هم دين را به استهزاء گرفتند كاري از دست اين سناديد قريش برنيامدكه نكنند در آيه 93 سورهٴ مباركهٴ مومنون درخواست پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم به اين صورت نقل شده است ﴿قل رب اما تريني ما يوعدون رب فلاتجعلني في القوم الظالمين﴾[20] خدايا اين مي‌شود كه آنچه را كه شما وعده مي‌دهيد وعيد و تهديد مي‌كنيد نسبت به كفار به من نشان بدهيد در زمان من اينها را مستاصل كني نذير آن عذابهايي كه بر امم گذشته وار شده است ذات اقدس اله فرمود به اينكه ﴿و إنّا علي أن نريك ما نعدهم لقادرون﴾[21] ما اين قدرت را داريم كه آن وعيدها و تهديدها را عملي بكنيم اما تو يك ماموريتي داري و ما هم يك قضا و قدري داريم ماموريت تو اين است كه ﴿ادفع بالتي هي احسن السّيئة نحن اعلم بما يصفون﴾[22] تو در حوزه اسلامي بَدان را منتفي نكن بدي را منتفي بكن البته يك عده بهره مي‌برند يك عده بهره نمي‌برند ولي بناي عملي تو و اصحاب تو در حوزهٴ اسلامي اين باشد كه بدي را از بين ببري اختلاف را از بين ببري نه مختلف را و رقيب را از پا دربياوري اگر كسي از بيرون حمله كرده است بله ﴿جاهد الكفار و المنافقين﴾ است ﴿و غلظ عليهم﴾[23] هست ﴿وليجدوا فيكم غلظه﴾[24] است و مانند آن ﴿و جاهدهم به جهادا كبيرا﴾[25] است و مانند آن اما در داخل حوزه اسلامي در امت شما در درون شما اگر يك مشكلي پيش آمد شما سعي كنيد دشمني را از بين ببريد نه دشمن را از پا دربياوريد ﴿ادفع بالتي هي احسن﴾ چي را؟ ﴿السيئة﴾ سيئه را و بدي و اختلاف و رقابت را و دشمني را از پا در بياوري نه دشمن را بله اگر كسي از بيرون مرز حمله كرد نسبت به اينها ﴿جاهد الكفار و المنافقين﴾ هست ﴿وليجدوا فيكم غلظة﴾ هست ﴿واغلظ عليهم﴾ هست اما در داخل حوزه اسلامي بنايتان بر اين باشد كه كينه را از بين ببريد نه صاحب كينه را رقابت را از بين ببريد نه رقيب را از صحنه خارج كنيد دشمني را از بين ببريد نه دشمن را از پا دربياوريد ﴿ادفع بالتي هي احسن﴾ يعني با آن روش احسن با طريقه حسنا دفع بكن چي را؟ ﴿السيئة﴾ يعني اختلاف را نه السيئ آنكه بد است بدي را از بين ببريد نه بدان را اين وظيفه شما است در داخل حوزهٴ اسلامي ما قدرت داريم ﴿وانّا علي أن نريك ما نعدهم لقادرون﴾[26] و اما شما وظيفه‌تان اين است تا آنجايي كه ممكن است بكوشيد اختلاف را از بين ببريد نه اينكه رقيب را از صحنه خارج بكنيد رقيب را از صحنه خارج كردن كار آساني است اما رقابت را برطرف كردن كار هر كسي نيست شما موظفيد اين كار را بكنيد اما درباره عذاب استئصال اينكه به شما گفته شد شما هم اينچنين را مطرح كنيد ﴿اما ترينّي ما يوعدون﴾[27] شما با انبياء ديگر فرق مي‌كنيد شما بالاخره ﴿رحمة للعالمين﴾[28] هستيد و خاتم انبياء هستيد بنا براين نيست كه حالا هر پيغمبري كه آمده جمعيت حرف او را گوش نداند كافر يا منافق شدند ما همه را بريزيم در دريا يا همه را با طوفان غرق كنيم بله جريان نوح اينگونه بود جريان حضرت موسي سلام الله عليهما اينگونه بود اما حالا اگر كسي خاتم انبياء شد و ديگر بعد از او پيامبري نخواهد آمد اين نباشد ﴿رحمة للعالمين﴾ باشد ان ارسلناه رحمتا للناس كافه باشد ﴿ومٰا ارسلناك إلاّ كافة للناس﴾[29] باشد بنابراين درباره عذاب استئصال آن جريان سورهٴ مباركهٴ انفال مطرح است در سوره انفال كه قبلا بحث شد آيهٴ 33 به اين صورت بود ﴿و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم﴾ ﴿و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون﴾[30] حالا اينچنين كه ما فوراً عذاب را مثل طوفان بياوريم و عذابهاي ديگر بياوريم اينها را مستأصل كنيم اصل و ريشه اينها را براندازيم نه البته در جريان بدر امثال بدر و خندق و اينها عذابهاي مقطعي و موسمي كه چند نفر از بين مي‌روند و كشته مي‌شوند اينها عيب ندارد اما آن عذابي كه نظير عذاب حضرت نوح باشد ﴿سخّرها عليهم سبع ليالٍ﴾[31] يا ﴿فنبذناهم في اليم﴾[32] ﴿فغشيهم من اليمّ ما غشيهم﴾[33] باشد اينجور عذابها مادامي كه تو در بين مردم هستي ما اين عذابها را نمي‌فرستيم براي آنكه ما مي‌دانيم عظمت تو چيست تو رحمة للعالمين هستي ماداميكه تو در بين مردم هستي ما اين عذابها را نمي‌فرستيم ﴿و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم﴾ و اگر بعد از رحلت شما اينها اهل استغفار بودند و توبه كردند و بالاخره مستغفراني در بين اينها پديد آمد باز هم ما آن عذاب استئصال را بر اينها روا نمي‌داريم البته عذابهاي مقطعي و مانند آن محذوري ندارد.

بنابراين ا ينكه ذات اقدس اله در همين آيهٴ سورهٴ يونس كه فرمود هيچ امتي نيست مگر اينكه پيامبري دارد و اگر پيامبرش آمد ما به قسط بين اينها حكم مي‌كنيم قسط اسلامي اين است قسط اسلامي اين است كه عذابهاي مقطعي مي‌شود اما تا وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم در بين امت هست آن عذابهاي استئصال رخ نمي‌دهد و اگر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم رحلت كرد اينها اهل استغفار شدند باز آن عذاب استئصال رخت برمي‌بندد عذابهاي مقطعي عيب ندارد ﴿و اما نرينك بعض الذي نعدهم﴾ نه همه‌اش را چون تا تو هستي آن عذاب نخواهد آمد بعضي از آن مراحل البته عيب ندارد.

سوال

جواب: چرا عذاب هست اينها به سوء اختيار است اما عذاب استئصال نيست عذاب مقطعي است مشابه اين در جاي ديگر هم هست و اگر مسلمانها هل استغفار و اعتصام به حبل الله باشند ترميم مي‌شود. كه اميدواريم اينچنين باشد.

﴿و اما نرينك بعض الذي﴾ نه همه آنچه را كه ما تهديد مي‌كنيم براي اينكه عظمت تو رحمت للعالميني تو در باره انبياء ديگر نبود اين خصيصه مال تو است ﴿و اما نرينك بعض الذي نعدهم او نتوفينك﴾[34] و بعد از توفي تو ما اين عذاب را اعمال بكنيم بالاخره ﴿فالينا مرجعهم ثم الله شهيد علي ما يفعلون﴾[35] وقتي اين بخش تهديد و ذكر عذاب را ذات مقدّس پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم براي آنها بازگو كرد آنها گفتند پس كي مي‌شود اين عذاب كي مي‌آيد وقتي استعجال و استهزاء مي‌كردند پاسخش اين است كه ﴿ولكل امة رسول﴾ اين يك اصل كلي است كه هيچ امتي نيست مگر اينكه پيغمبر دارد اصل كلي اين است ﴿فاذا جاء رسولهم﴾ اگر پيامبرشان آمد و اينها نپذيرفتند و در برابر پيغمبرشان صلي الله عليه و آله و سلم موضع گرفتند و به مخالفت برخاستند ﴿قضي بينهم بالقسط﴾ با قسط داوري مي‌شوند كه اينها حالا به چه عذابي بايد معذب شوند برابر قسط و عدل است براي اهميت مطلب هم به صورت مثبت آمده است هم بصورت منفي بصورت مثبت آمد فرمود ﴿قضي بينهم بالقسط﴾ بصورت منفي ياد شد فرمود ﴿و هم لا يظلمون﴾[36] اگر حكم بالعدل است يقينا ظلم نيست اين ﴿وهم لا يظلمون﴾ تثبيت و تاكيد و تاييد همان ﴿قضي بينهم بالقسط﴾ است در نوبتهاي قبل اشاره شد كه هيچ ملتي نيست مگر اينكه پيغمبر دارد ﴿و لقد بعثنا في كل امة رسولا﴾[37] وقتي براي هر ملتي يك پيامبري آمد آن پيامبر به آن ملت مي‌گفت ﴿ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت﴾[38] در روايات هم هست كه رقم انبياء از هزارها مي‌گذرد 124 هزار است مثلا در چند جاي قرآن فرمود ما انبياء فراواني را اعزام كرديم ولي قصص بعضي‌ها را اصلا در قرآن نگفتيم ﴿منهم من قصصنا عليك و منهم من لم نقصص عليك﴾[39] اينكه گفته مي‌شود همه معارف علوم و اولين و آخرين و تبيان كل شئ در قرآن هست خود قرآن مي‌فرمايد ما خيلي‌هايشان را نگفتيم اما براي مردم نگفتيم نه براي پيغمبر و آل پيغمبر عليهم الصلاة والسلام نگفتيم اسرارش را براي آنها گفته‌اند شما مي‌بينيد در روايات ما احاديث فراواني است كه ائمه عليهم السلام مي‌فرمايند كه ذات اقدس اله براي پيامبري از انبياء بني اسرائيل چنين وحي فرستاد چنين گفته است آن پيغمبر چنين گفته است اينها را خداي سبحان بوسيله پيغمبر به اهل بيت فرموده اما در خود قرآن نيست چه در سورهٴ نساء چه در بخشي از سور ديگر فرمود برخي از اينها انبيائي هستند كه ما داستانشان را براي شما بازگو كرديم و بعضي هستند كه داستانشان را نگفتيم طبق آنچه كه در روايات آمده آنهايي كه نگفتند خيلي بيش از آنهايي است كه گفتند براي اينكه اگر 124 هزار پيغمبر است و در قرآن فقط 24 پيغمبر اسم شريفشان آمده معلوم مي‌شود كه قسمت مهم انبياء نيامده خوب اين انبياء اممي داشتند حرفهايي داشتند جنگ و صلحي داشتند و قبض و بسطي داشتند رضا و سخطي داشتند نعمت و نقمتي داشتند هيچ كدامش نيامده در آيه 164 سوره نساء به اين صورت است كه ﴿و رسلاً قد قصصناهم عليك﴾[40] بعد از اينك فرمود ﴿انا اوحينا اليك كما اوحينا الي نوح و النبيين من بعده﴾ اما حالا آن انبيائي كه بعد از نوح هستند كي‌ها هستند ديگر آنها را ذكر نكرده ﴿و اوحينا الي ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و الأسباط و عيسي و ايوب و يونس و هارون و سليمان و آتينا داود زبورا﴾[41] آنگاه در آيه 164 همان سورهٴ نساء فرمود ﴿و رسلا قصصناهم عليك من قبل و رسلا لم نقصصهم عليك﴾ اين را در سورهٴ ديگر هم فرمود اينطور نيست كه رسلي را ما شرح حالشان را نگفتيم و بعد مي‌گوئيم بعد هم در قرآن غير از اين 25 تا پيامبر انبياء ديگر داستانشان نيامده ﴿و رسلا لم نقصصهم عليك و كلم الله موسي تكليما﴾[42] انبيائي كه مال آنطرف آب شرق هستند يا اينطرف آب غرب هستند اگر قصه‌هايشان را مي‌گفت براي مردم ثابت نمي‌شد داستان انبيائي را به مردم مي‌گويد كه بعد به مردم بفرمايد كه ﴿سيروا في الارض ثمّ انظروا كيف كان عاقبة المكذبين﴾[43] حالا اگر بفرمايد ما آنطرف اقيانوس كبير ما براي امّتي يك پيامبري فرستاديم يك حادثه‌اي پيش آمد مردم راه تحقيق نداشتند اينگونه نيست كه انبياء مخصوص خاورميانه باشند اين خاورميانه معمور بود درياي مهمي نداشت رفت و آمد عادي ممكن بود قصهٴ انبياي خاورميانه در قرآن آمده انبيائي كه مال آنطرف چين بود انبيائيكه مال اقيانوس اطلس بود انبيائي كه مال آنطرف اقيانوس كبير بود اينها قصه‌اش نيامده براي اينكه راهي براي تفهيم مردم نداشت.

سوال

جواب: بالاخره حقيقتش پيش اهل بيت است آنوقت هر چه آنها از قرآن كريم فهميدند براي انسان نقل مي‌كنند و الاّ انسان عادي بخواهد همه معارف را از قرآن كريم در بياورد با اينكه خود خدا مي‌فرمايد ما خيلي‌اش را نگفتيم.

سوال

جواب: اما علمش را به شما گفتيم خيلي از چيزها است كه علمش را به شما گفتيم لذا در سوره حشر فرمود ﴿ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا﴾[44] معلوم مي‌شود يك چيزهايي پيغمبر دارد كه ما نداريم اگر همين آيات باشد كه خود آيات را دارد فرمود او چيزهايي ما به او گفتيم كه شما نمي‌دانيد هر چه او فرمود شما گوش كنيد او هم حديث ثقلين فرمود احاديث ديگر را فرمود فرمود ﴿ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا﴾[45] فرمود اگر شما آياتي ديديد و براي شما مشكل بود اگر ﴿لو ردوه الي الرسول والي اولي الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم﴾[46] فرمود شما به كسي ارجاع بدهيد كه بتواند از قرآن استنباط كند و آن اهل بيت هستند معلوم مي‌شود كه چيزهايي هست كه پيش آنها است و اگر همين ظواهر بود كه خود ما استنباط مي‌كرديم اينكه به همه ما مي‌فرمايد كه اگر چيزي ديديد فورا داوري نكنيد به اهلش مراجعه بكنيد اگر به اهلش مراجعه نكرديد ﴿لعلمه الذين يستنبطونه﴾ اين است آنها مستنبط هستند آنها كارشناس هستند آب دست آنها است طناب دست آنها است دلو دست آنها است مي‌جوشانند و ما را سيراب مي‌كنند پس براي آنها گفتند نشانه‌اش همين روايات فراواني است كه ائمه عليهم السلام مي‌فرمايند كه «اوحي الله الي نبي من انبياء بني اسرائيل كذا و كذا»[47] .

سوال

جواب: كل شئ همين است ديگر گفتيم حالا يا براي شما گفتيم يا براي رهبران شما گفتيم لذا فرمود به اينكه شما خودتان دست نزنيد نگوييد حسبنا كتاب الله همين آيه كه الآن خوانده شد فرمود ﴿لو ردوه الي الرسول و الي اولي الأمر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم﴾ شما به آنها ارجاع كنيد ما كه همه‌اش را روخواني نفرستاديم اين درونخواني هم است اين درونخواني كوثر است يك كسي بايد بالاخره اين قنات را چاه را اين چشمه را فوران بدهد و جوشان كند و به شما بدهد اين آنها هستند مشخص هم كرده كه اين كتاب در كتاب است در كتاب است در كتاب است فرمود ما اين قرآن را نازل كرديم به اين سبكي كه «طرفه بيد الله و الطرف الاخر بايديكم»[48] قرآن را نازل كرده باران را هم نازل كرده اما باران را انداخت و قرآن را آويخت قرآن را كه نينداخت پيش ما كه اين قرآن را آويزان كرده فرمود يك طرفش دست من است يكطرفش دست شما است اين 6 هزارو خورده‌اي اين ته قرآن است اين حبل را بگيريد و بالا بياييد ما كه اين را نينداختيم پيش شما كه بگوييد همه‌اش همين است اين آويخته است «طرفه بيد الله» است «اقرأ وارق»[49] خوب آنها كساني هستند كه اين قرآن ﴿انه لقرآن كريم في كتاب مكنون﴾[50] في كتاب مكنون في كتاب مكنون تا به لدي الله برسد اينها مستور است ما آنچه كه داريم اين عربي مبين است فرمود ﴿الر كتاب احكمت آياته ثم فصّلت من لدن حكيم خبير﴾[51] و ﴿إنّا جعلناه قرآنا عربيا﴾[52] و ﴿انه في ام الكتاب لدينا لعلي حكيم﴾[53] فرمود آنكه پيش شما است ما آويختيم عربي مبين است آنكه پيش ما است علي حكيم است و خيال نكنيد اين قرآن مانند باران است و تگرگ است و يخ و برف است و آمد دست شما و همين است و همين اين آويخته است نه انداخته يك طرفش دست ما است شما بگيريد و بالا بياييد و اين كتاب درونش كتاب است تو آن كتاب ديگر است تو كتاب ديگر است تو آن كتاب ديگر است تا برسد به ما و كسي اهل منساس است كه مطهر باشد ﴿لا يمسه الا المطهرون﴾[54] مطهرون هم اهل بيت هستند شما پس به اينها مراجعه كنيد اينها از درون مي‌توانند در بياورند ما در همين قرآن گفتيم ما خيلي چيزها را در ظاهر نگفتيم يعني در عربي مبين نيست در كتاب مكنون است شما ببينيد ﴿ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نها كم عنه فانتهوا﴾[55] ببينيد او چه مي‌گويد براي اينكه او دستش به كتاب مكنون مي‌رسد چون در كتاب مكنون است و باطن اين قرآن است و تاويل و تفسير اين قرآن است و تنزيل اين قرآن است حقيقت اين قرآن است و پيش اوست به او مراجعه كنيد اگر گفتيد حسبنا كتاب الله شما خيال كرديد قرآن را مثل باران انداخته است خيال كرديد همين است خوب اگر كسي يده يدالله شد او هم بالاخر احد طرفي القرآن بيده است اگر در آن حديث معروف است كه «طرفه بيد الله»[56] است و وجود مبارك حضرت امير يد الله است تنها او نيست كه اين چهارده بزرگوار همه يد الله هستند حالا حضرت درباره او آمده احد الطرفيه بيد اهل بيت است آنوقت كسي كه مي‌گويد حسبنا كتاب الله خيال مي‌كند قرآن هم مثل باران است اين قرآن را انداخته مي‌داند نه آويخته وقتي انداخته است مي‌گويد اين كتاب عربي است ديگر گاهي هم اجتهاد در مقابل نص مي‌كند مي‌گويد اين كتاب عربي است ما هم حرف مي‌زنيم اما اگر بداند آويخته است و كتاب مكنون دارد و هزارها مسائل است كه مرحلهٴ بالا است و احد الطرفيه بيد الله سبحانه و تعالي است و اهل بيت مظهر يد الله هستند چه يد الله فوق ايديهم آنها را رها نمي‌كنند مي‌گويد حسبنا القرآن و العتره، حسبنا الثقلين مي‌شود اين ديد با آن ديد خيلي فرق دارد.

سوال

جواب: و ما انه رسول بعنوا عربي مبين س: ج: نه بدليل اينكه در همان سورهٴ مباركهٴ زخرف در آنجا مشخص كرد كه اين عربي مبين را ما نازل مي‌كنيم و بالاتر از عربي مبين آن قرآن علي حكيم است سورهٴ مباركهٴ زخرف آيه 2 به بعد اين است ﴿حم و الكتاب المبين انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون﴾[57] اما همين قرآني كه عربي مبين است ﴿وانه في ام الكتاب لدينا لعلي حكيم﴾[58] آنجا ديگر جاي عربي مبين نيست كسي بگويد من عربي خوانده‌ام ادبيات خوانده‌ام بفهمد آنجا ﴿لا يمسه الا المطهرون﴾[59] مطهرون هم مشخص است چه كساني هستند از علي حكيم تا عربي مبين از عربي مبين تا علي حكيم اين مي‌شود حبل الله اينكه گفتند ﴿واعتصموا بحبل الله﴾[60] نه يعني اين طناب انداخته را بگير خوب طناب انداخته مشكل خودش را حل نمي‌كند طناب انداخته انداخته است تمام اين طناب فروشها طنابي را كه براي فروش دارند طناب انداخته است حالا كسي برود و محكم چنگ بزند اين طناب انداخته مشكل خودش را حل نمي‌كند كه كسي بايد او را نگه بدارد آن طناب آويخته است كه مشكل را حل مي‌كند اين طناب آويخته به سقف بسته است و جاي محكمي بسته است آدم اين را مي‌گيرد بالا مي‌آيد از تو چاه بالا مي‌آيد هر جا هست اين را مي‌گيرد و محفوظ مي‌شود وگرنه از طناب انداخته چه كاري ساخته است از عربي مبين چه كاري ساخته است عربي مبين كه وصل به لدينا لعلي حكيم است از او هزارها كار ساخته است و آن كسي كه علي است با علي حكيم رابطه دارد.

والحمد لله رب العالمين


[1] ـ مستدرك، ج11، ص183.
[2] یونس/سوره10، آیه45.
[3] نازعات/سوره79، آیه46 و 45.
[4] احقاف/سوره46، آیه35.
[5] روم/سوره30، آیه55.
[6] مؤمنون/سوره23، آیه112.
[7] مؤمنون/سوره23، آیه113.
[8] مؤمنون/سوره23، آیه113.
[9] طه/سوره20، آیه103 و 102 و 100.
[10] طه/سوره20، آیه104.
[11] معارج/سوره70، آیه4.
[12] صافات/سوره37، آیه24.
[13] اسراء/سوره17، آیه52.
[14] یونس/سوره10، آیه45.
[15] بقره/سوره2، آیه16.
[16] یونس/سوره10، آیه45.
[17] قصص/سوره28، آیه40.
[18] طه/سوره20، آیه78.
[19] قصص/سوره28، آیه81.
[20] مؤمنون/سوره23، آیه94 و 93.
[21] مؤمنون/سوره23، آیه95.
[22] مؤمنون/سوره23، آیه96.
[23] توبه/سوره9، آیه73.
[24] سوره التوبه، ايه 123.
[25] فرقان/سوره25، آیه52.
[26] مؤمنون/سوره23، آیه95.
[27] مؤمنون/سوره23، آیه93.
[28] انبیاء/سوره21، آیه107.
[29] سبأ/سوره34، آیه28.
[30] انفال/سوره8، آیه33.
[31] حاقه/سوره69، آیه7.
[32] قصص/سوره28، آیه40.
[33] طه/سوره20، آیه78.
[34] یونس/سوره10، آیه46.
[35] یونس/سوره10، آیه46.
[36] یونس/سوره10، آیه47.
[37] نحل/سوره16، آیه36.
[38] نحل/سوره16، آیه36.
[39] غافر/سوره40، آیه78.
[40] نساء/سوره4، آیه164.
[41] نساء/سوره4، آیه163.
[42] نساء/سوره4، آیه164.
[43] انعام/سوره6، آیه11.
[44] حشر/سوره59، آیه7.
[45] حشر/سوره59، آیه7.
[46] نساء/سوره4، آیه83.
[47] ـ مستدرك، ج11، ص384.
[48] ـ بحار الانوار، ج37، آيه 121.
[49] ـ الكافي، ج2، ص606.
[50] واقعه/سوره56، آیه78 و 77.
[51] هود/سوره11، آیه1.
[52] زخرف/سوره43، آیه3.
[53] زخرف/سوره43، آیه4.
[54] واقعه/سوره56، آیه79.
[55] حشر/سوره59، آیه7.
[56] ـ بحار الانوار، ج37، ص121.
[57] زخرف/سوره43، آیه3 تا 1.
[58] زخرف/سوره43، آیه4.
[59] واقعه/سوره56، آیه70.
[60] آل عمران/سوره3، آیه103.