درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

82/02/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره یونس/آیه 44 الی47

﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَلكِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾(٤٤)﴿وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ كأَن لَمْ يَلْبَثوا إِلَّا سَاعَةً مِنَ النَّهَارِ يَتَعَارَفُونَ بَيْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ﴾(٤۵)﴿وَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهِيدٌ عَلَي مَا يَفْعَلُونَ﴾(٤۶)﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُم بِالقِسْطِ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ﴾(٤۷)

بعد از اينكه استدلال‌ها را ارائه فرمود و معلوم شد كه نسبت به يك عده‌اي سودمند نيست جريان عذاب قيامت را ذكر كرد آنگاه فرمود دوتا قضيه است يكي نسبت به تمام مردم عالم يكي نسبت به تبهكاران نسبت به تمام مردم عالم اين است كه ﴿ان الله لا يظلم الناس شيئاً﴾[1] اين سالبهٴ كليه غير از آن سالبه‌اي است كه مرحله بعد ذكر مي‌شود خدا به احدي ظلم نمي‌كند نه نسبت به مومن نه نسبت به كافر نه نسبت به منافق نسبت به مومن ظلم نمي‌كند تمام درجات آنها را به آنها عطا مي‌كند نسبت به كافر و منافق ظلم نمي‌كند براي اينكه ﴿جزاء وفاقا﴾[2] عفو ممكن است ولي تعدّي ممكن نيست پس اين سالبهٴ كليهٴ اول غير از سالبهٴ دوم است ﴿ان الله لا يظلم الناس شيئا﴾ چه مومن چه كافر چه منافق هيچ كس مورد ظلم ذات اقدس اله واقع نمي‌شود آنجا ﴿ولا يظلم ربك احدا﴾[3] و مانند آن هم است از همين قبيل سالبهٴ كليه است و نكره هم در سياق نفي است و تعميم را تاكيد مي‌كند نسبت به كفار و منافقان و امثال ذلك اينها آسيب مي‌بينند لكن فقط خودشان به خودشان ظلم كرده‌اند ﴿لكن الناس انفسهم يظلمون﴾[4] اين ناس همانهايي هستند كه ﴿و ما كانوا مهتدين﴾[5] هستند ﴿و ان كذبواك فقل لي عملي و لكم عملكم﴾[6] هستند ﴿أفانت تسمع الصم و لو كانوا لا يعقلون﴾[7] هستند ﴿افانت تهدي العمي و لو كانوا لا يبصرون﴾[8] هستند و مانند آن پس اين يك سالبه‌اي زير مجموعه آن سالبه است تقديم انفسهم بر يظلمون هم گذشته از اينك رعايت فواصل آيات مي‌شود چون اين آيات غالبا با (و ن) يا با (ي ن) ختم شده است اين يظلمون هم مناسب با يفعلون و يبصرون و امثال ذلك باشد تقديم اين انفسهم براي افاده تغليظ و تاكيد و امثال ذلك است كه اينها فقط به خودشان ستم مي‌كنند اين كيفر كي اتفاق مي‌افتد فرمود ﴿ويوم يحشرهم﴾ ذات اقدس اله همهٴ اينها را محشور مي‌كند ﴿كان لم يلبثوا الا ساعة من النهار يتعارفون بينهم﴾[9] در نوبت ديروز روشن شد به اين كه اين گروه وقتي وارد صحنهٴ قيامت مي‌شوند احساس مي‌كنند يك مدت كمي در زمين مانده‌اند برزخ نسبت به قيامت بمنزلهٴ زمين حساب مي‌شود لذا از برزخيان كه وارد قيامت مي‌شوند سوال مي‌كنند ﴿كم لبثتم في الارض عدد فسينن قالوا لبثنا يوما او بعض يوم﴾[10] نسبت به دنيا كه سنجيده مي‌شود يك امر اخروي است يعني مرگ به بعد به حساب آخرت مي‌آيد الان كسي كه در دنيا است مرگ صحنهٴ برزخ قبر و مانند آن براي او جزء آخرت حساب مي‌شود اين كه قرآن كريم جهان را به دنيا و آخرت تقسيم كرده است و ديگر به سه مقطع تقسيم نكرد يا دنيا است يا آخرت است ﴿فللّه الاخرة و الاولي﴾[11] و مانند آن براي اين است كه اگر كسي در دنيا است برزخ به حساب آخرت مي‌آيد و كسي وارد صحنهٴ معاد شد اين به حساب دنيا تلقي مي‌شود مدت برزخ چه اينكه مدت دنيا هم اينچنين است نسبت به قيامت كبري بسيار كم است براي اينكه آن ابديت است و هر چيزي نسبت به ابديت حالا اگر درباره عذاب و خلود عذاب و ابديت عذاب برخي نظر مساعد نداشته باشند درباره بهشت كه مورد اتفاق است كه ابدي است در خلود بهشت و ابديت آن كه ترديدي نيست و آنهايي هم كه درباره خلود جهنم اختلاف نظر دارند احياناً خلود را مثلا درست نمي‌پذيرند و مكث طويل مي‌دانند عذاب منقطع مي‌شود ولي اشخاص كه بالاخره هستند اينچنين نيست كه آنها نابود بشوند و از بين بروند مشمول رحمت الهي قرار مي‌گيرند بالاخره آن نشئه نشئهٴ ابديت است منتها ابدي بالغير است و ذات اقدس اله ابدي بالذات. پس برزخ و هم چنين دنيا نسبت به قيامت مدت كوتاهي است اين يك.

دوم اينكه وقتي انسان وارد صحنهٴ قيامت مي‌شود اگر رنجهايي را در دنيا ديده است همه بصورت يك رنج كوتاه و گذرا تلقي مي‌شود كسي كه مثلا چند سال در عذاب بود الان راحت شد اين عذاب چند ساله الان براي او يك عذاب طولاني ظهور نمي‌كند گذشته براي او يك مدت كوتاهي ظهور مي‌كند رفاه مترفين هم اينچنين است آنها هم چيز طولاني در دستشان نيست يك مدت كمي بهره بردند و لذت برده‌اند اين هم دو وجه.

وجه سوم كه درباره كفار است اين است كه اينها چون از عمر طولاني كه در دنيا داشتند هيچ بهره‌اي نبردند شايد به اندازهٴ يك ساعت بهره بردند يا دو ساعت بهره بردند به همين اندازه عمر محسوب مي‌شود يعني هشتاد سالش به اندازه هشتاد ثانيه يا هشتاد دقيقه اينها بهره برده‌اند لذا ﴿و يوم يحشرهم كأن لم يلبثوا الا ساعة﴾[12] اما اين كلمه من النهار براي قلّت زمان فرقي ندارد چه انسان بگويد ساعة من النهار يا ساعة من الليل بالاخره منظور زمان است ديگر لكن چون تعارف بر اين است و تعبير مردمي بر اين است كه مي‌گويند يك نصف روز و يك تمام روز و مانند آن قرآن كريم تعبير مي‌كند كه عشيه است ضُحـٰها يا بامداد است يا شامگاه است ساعه من النهار است يوم او يعض يوم است و مانند آن چون تعبير مردمي اين است قرآن هم به همين سبك تعبير كرده وگرنه ليل و نهار در اينجا نقشي ندارد و منظور قلت زمان است ساعة من النهار.

اما مسئله تعارف تعارف چند قسم است يك تعارف تعاوني است كه در سوره مباركهٴ حجرات و امثال آن است كه فرمود ﴿انا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا﴾[13] اين اختلاف نژادها و زبان‌ها و قيافه‌ها و لهجه‌ها و آهنگ ها براي آن است كه يكديگر را بشناسيد و زمينهٴ تعاون باشد يكديگر را بشناسيد و مشكل يكديگر را حل كنيد چون زندگي‌تان زندگي جمعي است دنيا زندگي جمعي دارد انسان بخواهد زندگي انساني داشته باشد چاره‌اي جز اجتماع ندارد ممكن است تنها زندگي كند در دامنه كوهي دل غاري ولي ديگر زندگي او زندگي انساني به آن صورت نيست بتواند تعليم و تعلمي داشته باشد هنري يا صنعتي داشته باشد تبليغي يا رسالتي داشته باشد آن ديگر نيست پس زندگي دنيا كه زندگي اجتماعي است حتما تعارف لازم است با تعاون فرمود ما اين را به اين صورت درآورديم ﴿لتعارفوا﴾ اين يك شناسنامه است كه يكديگر را بشناسيد و زمينهٴ تعاون فراهم شود اما تعارفي كه در آخرت است تعارف تعاوني نيست يكديگر را بشناسيد كه اگر احيانا خواستيد فرار كنيد انتقام بگيريد و مانند آن مشخص بشود و از طرفي شما كه مي‌گوييد انساني كه تكه پاره شده چگونه به حالت اولي برگردد اينطور نيست چيزي در عالم معدوم نخواهد شد آنها استبعاد مي‌كردند مي‌گفتند به اينكه يك كسي پيدا شده مي‌گويد كه شما با اينكه تقطيع شديد و خاك شديد دوباره زنده مي‌شويد ﴿ينبئكم اذا مزقتم كل ممزق﴾[14] كسي مي‌گويد وقتي تمزيق و تفريق شديد تكه پاره شديد دوباره زنده مي‌شويد اين را بعنوان خبر مستبعد و عجيب به يكديگر گزارش مي‌دادند مي‌گفتند كسي پيدا شده كه مي‌گويد ﴿اذا مزقتم كل ممزق﴾[15] دوباره زنده مي‌شويد مي‌گفتند بدن ما كه تكه پاره مي‌شود آن مجاري ادراكي ما كه منطوي و محرم و امثال ذلك مي‌شود به چه صورت درمي‌آيد جواب مي‌دهد نه تمام اين اجزا و ذرات محفوظ است و طوري محشور مي‌شويد كه همه هوش و خردتان سر جايش است يتعارفون است پس اين تعارف براي تعاون نيست نظير تعارف سورهٴ مباركه حجرات نيست قهراً با آياتي كه دارد ﴿يوم يفر المرء من اخيه﴾[16] با آنها درگير و مخالف نيست يك، با آياتي كه از قبيل ﴿لا يسئل حميم حميما﴾[17] مخالف نيست دو، هيچ دوست حميم حميم يعني گرم حمام را هم كه مي‌گويند حمام براي اينكه گرم است دوست گرم و مهربان بفكر دوست ديگر نيست چون در دنيا كارها را يا بالاخره بر اساس ضوابط اقتصادي انجام مي‌دهد يا برابر روابط بالاخره يا چيزي مي‌خرد يا مي‌فروشد يا اجاره مي‌كند مزارعه‌اي مضاربه‌اي مساقاتي با اين عقود اسلامي كه ضوابط فقهي و حقوقي است مشكل خودش را حل مي‌كند يا اگر چيزي را نخريد و نفروخت و امثال ذلك با روابط مشكل خودش را حل مي‌كند از دوستي مي‌گيرد يا دوستي به او اهدا مي‌كند و مانند آن در آيات فراواني از قرآن كريم آمده است كه نه ضوابط دنيا در آنجا حاكم است نه روابط ﴿يوم لا بيع فيه و لا خلة﴾[18] اين بيع نموداري از اقتصاد است يعني اگر كسي بخواهد اجاره بدهد بيع و صلح و مضاربه بالاخره يك كاري انجام بدهد كه مشكلش را با آن كار حل بكند در قيامت نيست اين بيع در مقابل اجاره نيست اين بيع سمبل اقتصاد و روابط عقدي و حقوقي است حالا اگر مسئله خريد و فروش و ضوابط تجاري نبود گاهي ممكن است انسان دوستانه مشكل خود را حل كند از دوست خود بگيرد دوستي به او اهداء كند فرمود اين هم آنجا نيست ﴿و لا خله﴾ خليل و رفيق و حبيب و امثال ذلك مشكل آدم را حل نمي‌كند و غالب دوستان دنيا هم دشمنان آخرتند ﴿الاخلاء يومئذ بعضعهم لبعض عدو الا المتقين﴾[19] غالب اينها كه دوست يكديگر هستند و يكديگر را به فساد و تباهي فرامي‌خوانند در آنجا دشمن يكديگر مي‌شوند كه ﴿كلما دخلت امة لعنت اختها﴾[20] بنابراين تعارف دو قسم است يك تعارفي است كه مقدمه تعاون است آن در سوره حجرات آمده يك تعارفي است كه يا براي انتقام‌گيري است يا نه براي اثبات اينكه تمام خصوصيات شما با شما هست چيزي كم نمي‌شود وگرنه شما بخواهيد از راه شناخت مشكلتان را حل كنيد آن نشئه نشئهٴ تك زيستي است نه جمع زيستي ﴿و كلهم آتيه يوم القيامه فردا﴾[21] با اينكه ﴿ان الاولين و الاخرين لمجموعون الي ميقات يوم معلوم﴾[22] اما زندگي، زندگي فردي است هر كسي ميهمان كار خودش است و اينچنين نيست كه حالا بتواند مشكلش را از راه ضوابط حل كند يا از راه روابط حل كند ﴿يوم لا بيع فيه و لا خله﴾[23] پس زندگي مي‌شود زندگي فردي در زندگي فردي شناخت براي چيست آدم چرا بشناسد؟ اين براي آن است كه بگويد تمام مجاري هوشتان محفوظ است چيزي را كم نداريد و اگر احيانا خواستيد شكايت بكنيد يا شفاعت بكنيد هم مي‌شناسيد آنروز كه ﴿فاليوم الذين امنوا من الكفار يضحكون﴾[24] يك تشفي متقابل هم در آنجا مطرح است پس اين تعارفها به چند قسم است و منافاتي با آيه ﴿يفرو المرء﴾[25] ندارد منافاتي هم با آيه ﴿لا سيئل حميم حميما﴾[26] ندارد و مانند آن.

سوال:

جواب: البته كسي اگر در دنيا آنها را به رسميت شناخته است مات و عرف امام زمانه مات ميتتا علمية و عقلية آنها را مي‌شناسد اما اگر كسي معاذ الله «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهليه» آنها كه در مكه بودند در مدينه بودند طلحه و زبير در قيامت وجود مبارك حضرت امير را نمي‌شناسند چون شناسنامه‌اي كه نيست كه اين «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية»[27] آنهايي كه در زمان پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم چون امام در قبال پيغمبر نيست امام يعني پيشواي مسلمانها در زمان پيغمبر امام مسلمانها خود پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم بود در زمان ائمه ائمهٴ ديگر معصومين (ع) هستند آن كسي كه مات و عرف امام زمانه وليّ زمانه و خليفة زمانه من الرسول و و النبي و الامام مات ميتتا عقلية اين مي‌شناسد آن كه مات و «لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهليه» وقتي ميتتا جاهليه شد «كما تعيشون تموتون و كما تموتون تبعثون»[28] هر كسي هر جوري كه زندگي كرد مي‌ميرد و هر جور مرد مبعوث مي‌شود.

فرمود ﴿لم يلبثوا الا ساعة من النهار يتعارفون﴾[29] در بخشي از اينها هم توجيهش به اين است كه اين تعارف در طليعهٴ امر است كه در بحث ديروز اشاره شد چون براي قيامت مواقف فراواني است حالا اين 50 هزار سال شايد 50 هزار موقف باشد مواقف فراواني است در يك موقفي يكديگر را مي‌شناسند در يك موقفي كه آزمون عذاب الهي است تنبيه و احساس خطر شروع شد ﴿يفر المرء من اخيه و أمّه و ابيه﴾[30] اينچنين نيست كه همه مواقف اينگونه باشد برخي از مواقف مواقف فرار است برخي از مواقف مواقف تبري است.

﴿قد خسر الذين كذبوا بلقاء الله و ما كانوا مهتدين﴾ آنها كه لقاء الله را منكر شدند مي‌گفتند انسان به لقاء خدا نمي‌رسد انسان اذا مات فات ﴿ااذا ظللنا في الارض اانا لفي خلق جديد﴾ مي‌گفتند ﴿ان هي الا حياتنا الدنيا نموت و نحيي﴾[31] و اينها اهل هدايت نبودند اصلا براي اينكه هر چه دليل عقلي و نقلي براي اينها اقامه مي‌شد ﴿و ما كانوا مهتدين﴾[32] نه لم يهتدون اينها هدايت پذير نبودند اينها واقعا سرمايه را باختند بعد ذات اقدس اله پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را مي‌فرمايد كه اينها كه اينجور رفتار مي‌كنند اينطور نيست كه از كيفر ما بيرون رفته باشند اينطور نيست ﴿اما نرينك بعض الذين نعدهم او نتوفينك فالينا مرجعهم ثم الل شهيد علي ما يفعلون﴾[33] شما يك ماموريت داريد يك وظيفه‌اي داريد بايد كارتان را انجام بدهيد پيغمبر پيغمبر است امام امام است و خدا خدا است شما وظيفه‌تان اين است كه ابلاغ بكنيد و هدايت بكنيد برخي ايمان مي‌آورند بعضي ايمان نمي‌آورند ما هم كه تمام اين مقاطع هستي‌مان در دنيا خلاصه نمي‌شود قسمت مهم محكمهٴ ما در معاد است حالا برخي از افراد را ما در دنيا تنبيه مي‌كنيم در حضور شما شما مي‌بينيد بعضي‌ها را بعد از رحلت شما تنبيه مي‌كنيم بعضي ها را هم مي‌گذاريم در معاد عند حضور الاولين و الاخرين تنبيه مي‌كنيم اين چنين نيست كه اينهايي كه دين را به استهزاء گرفتند معجز باشند و ما را عاجز كنند اينها سابق باشند و ما لاحق باشيم و ما كنا مسبوقين ما عقب نمي‌افتيم اينها بشوند جلو ﴿و لا يحسبن الذين كفروا سبقوا﴾[34] هم از ان طرف نفي كرده سابق بودن آنها را هم مسبوق خودشان را نفي كرده فرمود نه آنها سابق هستند نه ما مسبوق نه آنها جلو مي‌افتند نه ما دنبال هميشه آنها در چنگ ما هستند ﴿ولا يحسبن الذين كفروا سبقوا﴾ ما اينها را يك قدري جلو برديم اينها را مي‌آزماييم وگرنه همانجا مي‌گيريم اينها را ما كه ما كنا مسبوقين بنابراين شما نگران اين نباشيد كه اينها چه كردند نه دنيا تمام شده نه اينها از دست ما بيرون رفتند ﴿فاما نرينك بعض الذي نعدهم﴾ ما البته ممكن است مقداري از آن وعيدهاو تديدها را عفو بكنيم چون ﴿و يعفو عن كثير﴾ ﴿وما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثير﴾[35] ممكن است ذات اقدس اله از بعضي از وعيدها صرف نظر كند اما آن مقداري را كه اعمال مي‌كند گاهي در زمان حيات تو پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم است گاهي هم بعد از رحلت تو است آنها كه بعد از رحلت تو است يا در دنيا است يا در آخرت است بالاخرة ﴿فانّما عليك البلاغ و علينا الحساب﴾ اين را در بخشهاي ديگر فرمود فرمود تو بايد ابلاغ بكني ما بايد حساب رسي بكنيم هيچ كس به اين فكر نباشد كه تا زنده است نتيجه كار خودش را ببيند البته انسان مي‌خواهد قلبش تشفي پيدا كند آن كفاري كه مسلمانها را اينگونه آزار مي‌كنند كيفر تلخ ببينند ﴿ويشف صدور قوم مؤمنين﴾[36] هست اما گاهي اينچنين است فرمود كه شما هميشه به فكر تسلّي و شفاء قلب خود نباشيد يك وقتي مي‌بينيد همه اوضاع سر جاي خودش است ﴿اما نرينك بعض الذي نعدهم او نتوفينك﴾ و بعد از تو ما اين كيفرها را اعمال مي‌كنيم ﴿فالينا مرجعهم﴾ اينها كه نمي‌توانند از دست ما بيرون بروند ﴿ثم الله شهيد علي ما يفعلون﴾[37] اينها به محكمه ما برمي‌گردند و قاضي و حاكم ماييم چه اينكه شاهد هم خود ماييم يك بيان نوراني حضرت امير سلام الله عليه دارد كه در نهج است فرمود «اتقوا المعاصي في الخلوات فان الشاهد هو الحاكم» فرمود پنهاني در خلوتها گناه نكنيد براي اينكه آن كسي كه امروز مي‌بيند فردا همين شخص قاضي است آنوقت انكار فرض ندارد «ا اتقوا المعاصي الله في الخلوات فان الشاهد هو الحاكم»[38] اين همين كريمه است فرمود ﴿ثم الله شهيد علي ما يفعلون﴾ شهادت نه يعني اينكه در محكمه شهادت مي‌دهيم ما امروز شاهديم اينها چه مي‌كنند فردا برابر علممان عمل مي‌كنيم اينها كه نمي‌توانند انكار كنند بعضي از بزرگان در دعاهايشان به خدا عرض مي‌كردند خدايا ما كه اقرار داريم به اينكه بد كرديم اما تو به همين اقرار اكتفا بكن گاهي ذات اقدس اله به اقرار اكتفا مي‌كند گاهي هم براي اينكه خود اين شخص خيلي درندگي كرد و حرمت احكام الهي را زير پا گذاشت شاهد هم مي‌آورد و آن اين است كه دست و پاي او هم حرف مي‌زند اين ديگر آبرويي براي كسي نمي‌ماند آنها حرفشان اين است كه خدايا ما كه لسانا اقرار مي‌كنيم در نزدت كه ما اين كار را كرديم حالا دست هم شهادت بدهد پا هم شهادت بدهد بدن هم شهادت بدهد آبرويي براي ما نمي‌ماند ذات اقدس اله نسبت به برخي ها اين كار را مي‌كند كه به اقرار لساني اكتفا مي‌كند بعضي‌ها كه خيلي حريم الهي و احكام الهي را زير پا گذاشتند ﴿تكلمنا ايديهم و تشهد أرجلهم﴾[39] و امثال ذلك ﴿قال لجلودهم لم شهدتم علينا﴾[40] ﴿قالوا انطقنا الله الذي أنطق كل شيء﴾[41] بالاخره تمام اعضا و جوارح اين شخص آبروي او را مي‌برند.

سوال

جواب: اقرار كه نمي‌كند مثل دنيا نيست كه اقرار وسيله باشد كه اقرار دنيا عمل صالح است «لساني مقر بالذنوب»[42] در اين مناجات شعبانيه مي‌گويند خدايا تو كه فرمودي ﴿وابتغوا اليه الوسيله﴾ ما اين اقرار البته چه وسيله است و چه وسيله نيست هم را شارع مقدس خودش بايد بيان كند وگرنه تمسك به عام در شبههٴ مصداقيهٴ خود عام كه ممكن نيست فرمود ﴿وابتغوا اليه الوسيله﴾ اما حالا چه وسيله است فرمودند نماز وسيله است روزه وسيله است ولايت اهل بيت وسيله است حج وسيله است اينها را گفتند وسيله است در اين مناجات شعبانيه آمده كه خدايا من اين اقرار را وسيله قرار دادم تو هم كه فرمودي ﴿وابتغوا اليه الوسيله﴾ تو كه فرمودي ﴿وابتغوا اليه الوسيله﴾[43] «جعلت الاقرار بالذنب اليك وسيلتي»[44] من اعتراف دارم كه بد كردم اين مي‌شود عمل صالح اين مي‌شود مقدمهٴ توبه امّا در محكمهٴ عدل اين اقرار زمينه كيفر است نه عمل صالح آدم آن روز اقرار مي‌كند ﴿فاعترفوا بذنبهم اما فسحقا لاصحاب السعير﴾[45] در دنيا اگر اعتراف به ذنب باشد خداي غفار مي‌بخشد اما در آنجا كه روز عمل صالح نيست كه آنجا اعتراف زمينهٴ استحقاق كيفر است ﴿فاعترفوا بذنبهم فسحقا لاصحاب السعير﴾ ببينيد قرآن كريم ما را به حيا و ادب دعوت مي‌كند وقتي هيچ اثر نكرد آنوقت سخن از ﴿خذوه فغلوه ثم الجحيم صلوه﴾[46] است.

سوال

جواب: نه آن اقرار عمل صالح نيست حالا مربوط است به سيئهٴ شان در دنيا كه سيئه در دنيا چه باشد آنها كه سيئاتشان در دنيا زياد است در آنجا هم به اقرار هم تن در نمي‌دهد يعني ملكاتشان طوري است كه آنجا هم اين كار را مي‌كنند آنجا هم حتي حاضر نيستند بگويند خدا در جهنم در آنجا به مالك دوزخ سلام الله عليه مي‌گويند تو به خدايت بگو بالاخره جان ما را بگيرد ﴿يا مالك ليقض علينا ربك﴾ اينقدر اينها عنود هستند اين عناد آنجا ظهور مي‌كند بعنوان عمل اختياري كه نيست ﴿يا مالك ليقض علينا ربك﴾[47] بعد مي‌گويند ﴿يخفف عنّا يوما من العذاب﴾[48] يك قدري تخفيف بدهد يا جان ما را بگيرد آن جواب مي‌دهد ﴿لا يخفف عنهم العذاب﴾[49] و لا يعفي عليهم هر دو متفي است شما از كسي مانند صدام و امثال او چگونه مي‌توانيد بگذريد انما هي اعمالكم تردون اليكم عمده آن است كه قرآن كريم ما را به ادب و حيا خيلي دعوت مي‌كند مي‌فرمايد كه ذات اقدس اله به تمام كارهاي شما شاهد است حالا آيه 60 به بعد سورهٴ مباركه يونس هم از شهادت الهي و حضور الهي و اينكه ما در محضر ذات اقدس اله هستيم سخن به ميان خواهد آمد مي‌فرمايد هركاري كه مي‌خواهيد وارد شويد ما مي‌دانيم كه شما چكار مي‌خواهيد بكنيد ﴿الاّ كنّا عليكم شهودا﴾[50] همين كه مي‌خواهيد وارد شويد ﴿ثم الله شهيد علي ما يفعلون﴾[51] بنابراين اين ناظر به آن است كه هيچ چيز از ما كم نيست براي اينكه ما نمي‌خواهيم محكمه را به ديگري واگذار كنيم كه خدايي كه ﴿ما يعزب عن ربك من مثقال ذرة في الارض و لافي السماء﴾[52] يك، اين خدايي كه جميع ذرات اعمال اينها را در دنيا مشاهده مي‌كرد دو، اين خدايي كه ﴿لا يظلم الناس شيئا﴾[53] سه، چنين خداي عدل محضي و علم صرفي عهده دار اين محكمه است شماي پيغمبر نگران چه هستي پس ﴿و اما نرينك بعض الذي نعدهم او نتوفنك فالينا مرجعهم﴾ وقتي كه به ما مراجعه كردندما هم با همه خصوصيات عهده دار محكمه او شديم ظلم نمي‌كنيم ولي آنها هم از دست عدل ما بيرون نمي‌روند ﴿ثم الله شهيد علي ما يفعلون﴾[54] ﴿ولكل امة رسول فاذا جاء رسولهم قضي بينهم بالقسط وهم لا يظلمون﴾[55] هر امتي پيامبري دارد پيامبر كه آمد قبل از اينكه پيامبر بيايد بالاخره اينها در غفلت و سهو و عصيان و نسيان هستند مورد عفو الهي هستند چون كه حجت خدا بالغ نشده چه در سوره طه چه در ديگر سور اين مضمون آمده كه ﴿ما كنا معذبين حتي نبعث رسولا﴾[56] اما حالا كه رسول آمده حجت خدا بالغ شده و عده‌اي نپذيرفتند از آن به بعد ﴿قضي بينهم بالقسط﴾ پس قبلا چون حجت خدا بالغ نبود عذابي چه عذاب دنيا چه عذاب آخرت دامن گير اينها نمي‌شد اما وقتي پيامبر آمد از آن به بعد ﴿ليهلك من هلك عن بينة و يحي من حي عن بينة﴾[57] است و ﴿لكل امه رسول فاذا جاء رسولهم قضي بينهم بالقسط﴾ باز اين مطلب را تكرار فرمود كه اينگونه عذابهايي كه دامن گير آنها مي‌شود چه در دنيا چه در آخرت ﴿وهم لا يظلمون﴾ است.

جريان عقل را قرآن كريم در بسياري از موارد استدلال كرده است و تنبه داده ولي عقل لازم است كافي نيست اينطور نيست كه در برابر نقل عقل حجت كافيه باشد لازم هست در همين كريمهٴ محل بحث كه فرمود ﴿اذا جاء رسولهم قضي بينهم بالقسط﴾ معلوم مي‌شود ادله عقلي كه قبلا بود در عين حال كه لازم بود كافي نبود آيه ﴿و ما كنا معذبين حتي نبعث رسولا﴾ هم بشرح ايضاً آيه‌اي كه در بخش پاياني سوره مباركهٴ نساء است كه ﴿رسلا مبشرين و منذرين لئلا يكون للناس علي الله حجة بعد الرسل﴾[58] اين بعد الرسل نشان مي‌دهد كه قبل از رسل حجت دارند مردم بر خدا چون عقل بسيار چيز خوبي است اما خيلي از امور را نمي‌فهمند آن مقداري كه عقل نمي‌فهمد اضعاف مضاعف آن مقداري است كه مي‌فهمد عقل كليات را مي‌فهمد نه جزئيات را چه مي‌داند كدام ماهي حلال است كدام حرام كدام كار بد است كدام كار خوب است در امور جزئي هزارها اسرار در عالم است كه علم يعني علوم تجربي با اينكه علوم جزئي است و مانوس است و آشناست پي نبرده چه رسد به عقل كه مطالب كلي را مي‌فهمد س: ج: اينها را عقل مي‌فهمد كه ظلم بد است اين از مستقلات عقلي است اين چيزي نيست كه عقل نفهمد اما حالا فلان جا كه رفتي مسافرت كردي هشت فرسخ شد نماز شكسته است عقل چه مي‌فهمد اگر آب بخواهد كر باشد اگر سه وجب و نيم در سه وجب و نيم طول و عرض و عمق باشد تامين شده است حالا اگر يك سانت كمتر باشد يا كوتاه تر باشد چه مي‌شود عقل چه مي‌فهمد اين راز و رمزش چيست اما مسئله قتل نفس ظلم است اين را كاملا مي‌فهمد اينها جزء فطريات جزء بديهيات عقلي اينها را عقل مي‌فهمد در آنجا فرمود ﴿لئلا يكون للناس علي الله حجة بعد الرسل﴾ پس آيهٴ محل بحث كه فرمود ﴿اذا جاء رسولهم قضي بينهم بالقسط﴾[59] اين آيه و امثال اين آيه يك طائفه طائفه ديگر نظير ﴿ما كنا معذبين حتي نبعث رسولا﴾ طائفه سوم ﴿لئلا يكون علي الله حجة بعد الرسل﴾ طائفه چهارم آيه‌اي است كه دارد وقتي كه جهني‌ها را وارد جهنم مي‌كنند ﴿سألهم خزنتها الم ياتكم نذير﴾[60] وقتي جهنمي‌ها را مي‌خواهند وارد جهنم بكنند خازنان جهنم سلام الله عليهم به اين كفار و منافقين مي‌گويند مگر پيغمبر نيامده نمي‌گويند مگر عقل نداشتي بخشي هم البته به عقل استدلال مي‌شود كه ﴿لو كنا نسمع او نعقل ما كنا في اصحاب السعير﴾ آن مقداريكه جزء مستقلات عقليه است بله آنجا عقل خيلي سهم مؤثري دارد و دليل نقلي هم مؤيد آن است اما در بخشهاي وسيعي از احكام شرعي و حقوق شرعي فلان جا بايد چهار ماه و ده روز باشد فلان جا بايد در ماه مبارك رمضان روزه‌تان بايد سي روز باشد وقتش از طلوع فجر صادق است اين خصوصيات را عقل چه مي‌فهمد نماز ظهر بايد چهار ركعت باشد نماز مغرب بايد سه ركعت باشد اينها را عقل چه مي‌فهمد بله كلي عبادت را عقل مي‌فهمد س: ج: آن مردم بايد كه به عدل قيام كنند اين قيام و قضِيَ قضاوت است نه قيام قضا مال رسول است ديگر در اينجا به ذات اقدس اله و مدبّران الهي و كارگران الهي استناد داده شده است مردم بايد عادلانه رفتار كنند اگر مردم به عدالت رفتار نكرند محكمهٴ عدل الهي عادلانه قضا دارد ﴿قضي بينهم بالقسط﴾[61] پس چهار طائفه از آيات دلالت دارد بر اينكه در عين اينكه عقل لازم است كافي نيست.

والحمد لله رب العالمين


[1] یونس/سوره10، آیه44.
[2] سوره النباء، آيه 26.
[3] کهف/سوره18، آیه49.
[4] یونس/سوره10، آیه44.
[5] یونس/سوره10، آیه45.
[6] یونس/سوره10، آیه41.
[7] یونس/سوره10، آیه40.
[8] یونس/سوره10، آیه43.
[9] یونس/سوره10، آیه45.
[10] مؤمنون/سوره23، آیه113 و 114.
[11] نجم/سوره53، آیه25.
[12] سوره يونس، 45.
[13] حجرات/سوره49، آیه13.
[14] سبأ/سوره34، آیه7.
[15] سبأ/سوره34، آیه7.
[16] عبس/سوره80، آیه34.
[17] معارج/سوره70، آیه10.
[18] بقره/سوره2، آیه254.
[19] زخرف/سوره43، آیه67.
[20] اعراف/سوره7، آیه38.
[21] مریم/سوره19، آیه95.
[22] واقعه/سوره56، آیه50 و 49.
[23] بقره/سوره2، آیه254.
[24] مطففین/سوره83، آیه34.
[25] عبس/سوره80، آیه34.
[26] معارج/سوره70، آیه10.
[27] ـ وسائل الشيعه، ج16، ص246.
[28] ـ عوالي اللائي، ج4، ص72.
[29] یونس/سوره10، آیه45.
[30] عبس/سوره80، آیه35 و 34.
[31] مؤمنون/سوره23، آیه37.
[32] یونس/سوره10، آیه45.
[33] یونس/سوره10، آیه46.
[34] انفال/سوره8، آیه59.
[35] شوری/سوره42، آیه30.
[36] توبه/سوره9، آیه14.
[37] یونس/سوره10، آیه46.
[38] ـ وسائل الشيعه، ج15، ص239.
[39] یس/سوره36، آیه65.
[40] فصلت/سوره41، آیه21.
[41] فصلت/سوره41، آیه21.
[42] ـ بحار الانوار، ج84، ص339.
[43] مائده/سوره5، آیه35.
[44] ـ الأقبال، ص685.
[45] ملک/سوره67، آیه11.
[46] حاقه/سوره69، آیه31 و 30.
[47] زخرف/سوره43، آیه7.
[48] غافر/سوره40، آیه49.
[49] بقره/سوره2، آیه162.
[50] یونس/سوره10، آیه61.
[51] یونس/سوره10، آیه46.
[52] یونس/سوره10، آیه61.
[53] یونس/سوره10، آیه44.
[54] یونس/سوره10، آیه46.
[55] یونس/سوره10، آیه47.
[56] اسراء/سوره17، آیه15.
[57] انفال/سوره8، آیه42.
[58] نساء/سوره4، آیه165.
[59] یونس/سوره10، آیه47.
[60] ملک/سوره67، آیه8.
[61] یونس/سوره10، آیه47.