درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

82/02/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره یونس/آیه 37 الی40

﴿وَمَا كَانَ هذَا القُرْآنُ أَن يُفْتَرَي مِن دُونِ اللَّهِ وَلكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ الكِتَابِ لاَ رَيْبَ فِيهِ مِن رَبِّ العَالَمِينَ﴾(۳۷)﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾(۳۸)﴿بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ﴾(۳۹)﴿وَمِنْهُم مَّن يُؤْمِنُ بِهِ وَمِنْهُم مَن لاَ يُؤْمِنُ بِهِ وَرَبُّكَ أَعْلَمُ بِالمُفْسِدِينَ﴾(٤۰)

در مكه مشركان حجاز گاهي درباره مبدا اشكال داشتند گاهي درباره معاد و گاهي هم در باره وحي و نبوت اين سورهٴ مباركهٴ يونس چون مكي است به اين عناصر محوري نظر كامل دارد در اوائل اين سوره درباره توحيد و مانند آن سخني به ميان آمد بعد در آيه 15 همين سوره جريان وحي و نبوت طرح شد كه آنها به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي‌گفتند ﴿ائت بقرآن غير هذا او بدله﴾[1] يا يك كتاب ديگر بياور يا اگر همين كتاب است خطوط كلي آن را عوض كن فكر مي‌كردند كه اين كتاب ساخت بشر است قرآن كريم در آن بخش جواب كافي به اينها داد الان به مسألهٴ نبوت و وحي و اعجاز قرآن دوباره مي‌پردازد مي‌فرمايد سنخ اين كتاب كتابي نيست كه كار غير خدا باشد گاهي مي‌فرمايد پيغمبر افترا نبست گاهي مي‌فرمايد ديگري هم نمي‌تواند چنين كاري بكند گاهي مي‌فرمايد اصلا شان قرآن مثل قرآن سنخ قرآن كتابي نيست كه كسي بتواند مثل اين حرف بزند ﴿و ما كان هذا القرآن ان يفتري من دون الله﴾ مثل اينكه انسان بگويد جريان آسمانها راه شيري نظام آفرينش اينها كار غيرخدا نيست يك وقت است مي‌گويند شما اين آسمانها و كره زمين و اقيانوسها را ساختيد مي‌گويند اصلا اقيانوس كار بشر نيست راه شيري آفريدن كار غير خدا نيست تعبير ﴿و ما كان هذا القرآن ان يفتري﴾ اين است پس آن بخشي كه در آيه 15 و 16 آمده كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود ﴿ما يكون لي ان ابدله من تلقاء نفسي ان اتبع﴾[2] من هرگز اين كار را نكردم من كه پيامبرم جز تبعيت وحي كاري از من ساخته نيست اما اين آيه ناظر به آن است كه قرآن مستقيما كلام خداست غير خدا احدي توان اين كار را ندارد ﴿و ما كان هذا القرآن ان يفتري من دون الله﴾[3] مثل اينكه خدا بفرمايد اين راه شيري را كسي نيافريد مي‌گوئيد نه همه جن و انس جمع شوند آسمان بسازند و آفتاب بياورند و اقيانوس خلق كنند اين مقدورشان نيست اين تعبير آن تعبير است و اين لسان آن لسان است ﴿و ما كان هذا القرآن ان يفتري من دون الله﴾[4] لكن محتواي اين كتاب يك راهي دارد شما هم يك پيامي داريد شما يعني مشركان حجاز دنباله‌رو مشركان عهد حضرت نوح هستيد عهد حضرت ابراهيم و عهد حضرت موسي و عهد حضرت عيسي و اينها هستيد شما يك رديف داريد انبياء و مومنان به انبيا رديف ديگر دارند كتب آسماني هم رديف خاص خودشان را دارند اين كتابهاي آسماني هماهنگ است انبيائي كه آورندگان اين كتابها هستند آنها هم هم آوا هستند مومناني كه پيروان راستين هستند آنها هم هم دل هستند شما هم هم دل هستيد از باب تشابهت قلوبهم حرفي كه مشركان عهد حضرت نوح مي‌زدند همان حرف را شما مي‌زنيد حرفي كه مشركان عهد حضرت ابراهيم و موسي وعيسي مي‌زدند شما هم همان حرف را مي‌زنيد برهان مسئله اين است كه اينكه خدا فرمود ﴿لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا﴾[5] يكي از بهترين راه اعجاز قرآن همين يك دست بودن آن است يعني كتابي است از يك انسان درس نخوانده در طي بيش از 20 سال در شرايط گوناگون نازل شده گاهي در جنگ است گاهي در صلح گاهي در غربت است گاهي در وطن است گاهي در فشار اقتصادي در شعب ابيطالب است گاهي در كمال عزت و اقتدار حكومت اسلامي است گاهي در فقر است گاهي در غنا است گاهي در ذلت است گاهي در عزت است ولي يك دست است هيچ آيه‌اي با آيه ديگر مخالف نيست گاهي از آسمان سخن مي‌گويد گاهي از زمين سخن مي‌گويد گاهي از بهشت سخن مي‌گويد گاهي از جهنم سخن مي‌گويد گاهي از مبدا حرف مي‌زند گاهي از معاد حرف مي‌زند گاهي از انبياء و امم گذشته حرف مي‌زند گاهي ازجريان آينده حرف مي‌زند همه‌اش يكدست است هيچ كدام اين حرفها باهم مخالف نيست اين محال است از غير خدا باشد ﴿لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا﴾ اين برهان همانطوري كه دليل نبوت خاص است دليل معجزه بودن قرآن است دليل نبوت عام هم هست معجزه بودن وحي و نبوت انبياء قبلي هم هست الان كتاب زمان حضرت نوح در دسترس نيست آن تورات غير محرف و انجيل غيرمحرف اين عهدين غير محرف كه باشند با قرآن كه بسنجند هرگز اختلافي باهم ندارند منتها يكي كامل است يكي اكمل يكي متوسط است يكي نهايي و مانند آن چون همه اينها من عند الله است برهان مسئله است است كه اگر غيرخدا بخواهد يك كتابي را تدوين كند بالاخره يك خط خوردگي دارد تبدل راي و كشف اشتباه دارد و رفع سهو نسيان و غفلت دارد تبدل جهل به علم دارد پيشرفت علم دارد چطور ممكن است انسان در 20 سال يك كتابي بنويسد تبدل راي پيدا نشود نه سهو بكند نه نسيان داشته باشد نه خط خوردگي داشته باشد نه در موضوعات نه در احكام آن هم از غيب خبر بدهد لذا ﴿لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا﴾[6] لكن التالي باطل فالمقدم مثله پس اين من عند الله است اين برهان نشان مي‌دهد كه نسبت به كتب انبياي ديگر نيز همينطور است يعني تورات غير محرف انجيل غير محرف صحف ابراهيم و موسي كه محرف نباشد با قرآن بسنجند آنها هم ﴿مصدق لما بين يديه﴾[7] اينكه فرمود ﴿تصديق الذي بين يديه﴾[8] همين است همين طوري كه آيات قرآن «يصدق بعضه بعضا»[9] مي‌شود تصديق قرآن به قرآن كلام خدا اصولا بعضهم مفسر بعض است تورات را با انجيل انجيل را با تورات هر دو را با قرآن مي‌شود به خوبي تفسير كرد اينكه قرآن يفسر بعضه بعضا نه چون قرآن است چون كلام الله است يفسر بعضه بعضا لذا انجيل يفسر بعضه بعضا تورات يفسر بعضه بعضا و انجيل و تورات را هم يفسرهما القرآن لذا فرمود اين ﴿تصديق الذي بين يديه﴾ گرچه تصديق همه كتابهاي گذشته است لكن آن كتابهاي گذشته در دسترس شما نيست تا شما تصديق كنيد و ارزيابي كنيد و بسنجيد تنها عهدين است كه بين يديه است و مانده است تا حدودي سالم مانده و بخشي از آن تحريف شده وگرنه كتاب حضرت نوح در دسترس نيست تا شما مقايسه كنيد صحيفه حضرت ابراهيم در دسترس نيست تا شما مقايسه كنيد بنابراين اينكه قرآن يفسر بعضه بعضا بازگشتش به اين است كه كلام خدا يفسر بعضه بعضا لذا فرمود ﴿تصديق الذي بين يديه﴾ اين بيان نوراني كه از حضرت امير سلام الله عليه است كه قرآن ينطق بعضه ببعض و ازاهل بيت(ع) رسيده است كه «يصدق بعضه ببعض» اين بازگشتش به اين است كه كلام الله ينطق بعضه ببعض و يصدق بعضه ببعض اين در باره همه صحف است ﴿ان هذا لفي الصحف الاولي صحف ابراهيم و موسي﴾[10] فتحصل كه انبياء يك رديفند صحف آسماني يك رديفند مومنان و پيروان يك رديف هستند و اينها همه يكدست است گاهي به عنوان ﴿مصدق بين يديه﴾ است گاهي بعنوان ﴿تصديق الذي بين يديه﴾ است و مانند آن، كفار و منافقين اينها هم يكدست هستند ﴿تشابهت قلوبهم﴾ اينها يك حرف جديدي ندارند كفار زمان نزول قرآن همان حرفهاي كفرهٴ عصر حضرت ابراهيم و نوح و موسي و عيسي عليهم‌السلام را تكرار مي‌كردند پس ﴿تشابهت قلوبهم﴾[11] در اين بخش فرمود ﴿و ما كان هذا القرآن ان يفتري من دون الله ولكن تصديق الذي بين يديه﴾[12] و نه تنها تصديق مي‌كند شرح هم دارد آنها اگر متن هستند اين شرح است آنها اگر مجمل هستند اين مفصل است. ﴿تبياناً لكل شئ﴾ است و ﴿تفصيل الكتاب﴾[13] اين ترديدي نيست كه من رب العالمين است مثل اينكه انسان بگويد راه شيري ترديدي نيست كه از خداست مي‌گوييد نه خوب مثل اين بياوريد الان با پيشرفت همهٴ صنايع مثل اين خلق كنيد جن انس را هم دعوت كنيد اين شدني نيست بعد فرمود اينها چه مي‌خواهند بگويند مي‌گويند افترا است ﴿ام يقولون افتراه قل فاتوا بسوره مثله﴾[14] شما هم يك سوره مثل اين بياوريد كه هماهنگ باشد بخش مهم تحدي مربوط به آن معارف واخبار به غيب قرآن و همگون و همسان بودن قرآن است ﴿مصدق الذي بين يديه﴾ بودن قرآن است از تورات و انجيل خبر دادن قرآن است و مانند آن آن مرحله نازله‌اش مي‌افتد به فصاحت و بلاغت خوب اينكه قرآن كريم تحدي كرده كه شما هم مثل اين بياوريد از آن طرف هم تحدي آن جهاني است جهانيان را كه نمي‌شود تحدي كرد به زبان عربي كه آنها هرگز نمي‌توانند مثل سبعه معلقه و گلستان سعدي و ديوان حافظ بياورند مگر كسي كه زبانش فارسي نيست مي‌تواند مثل اين حرف بزند يكي زبان چيني دارد يكي زبان لاتيني دارد كسي كه اهل اين زبان نيست او را تحدي نمي‌كنند كه مثل اين بياور كه او مي‌گويد من كمتر از اين راهم نمي‌توانم بياورم اينكه فرمود ﴿لئن اجتمعت الانس والجن علي ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا ياتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا﴾[15] محور اصلي تحدي آن محتواي آن است اخبار به غيب شما هم بگوييد حضرت موسي در طور چه كرد حضرت عيسي چه شنيد مريم چه شنيد اينها را براي ما بگوييد وگرنه اينگونه عربي حرف زدن آن مرحلهٴ خيلي نازل تحدي قرآن است آنهم در محدوده حجاز آن هم با فصحا و بلغا وگرنه توده مردم كه از آوردن كتابهاي عادي عاجز هستند آنكه تحدي جهاني است چه درس خوانده چه درس نخوانده چه عرب چه تازي چه فارسي همان بخش معارف و اخبار به غيب و متقن بودن ﴿و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا﴾[16] و اينها است.

سوال جواب:

بسيار خوب معتقد نيستند ولي جريان مثلا جريان 200 سال قبل يك حادثه‌اي اتفاق افتاده ولو اين عقيده ندارد بالاخره يك فرعوني بود يك موسي بود يك رود نيلي بود يك غرقي بود يك استبدادي و مبارزه‌اي و يك پيروزي بود اينها را شنيدند اينها را براي ما شرح بدهند متقن هم شرح بدهند بدون كم و كاست شرح بدهند بصورت جزم شرح بدهند كي مي‌تواند اين را انجام دهد بخش مهم قرآن كريم روي همين معارف غيبي او است حالا ولو شما قبول نداشته باشيد خوب قبول نداشته باشيد يعني بالاخره شنيديد كه يك عيسايي بود و داعيه اي داشت و مرغي را زنده كرد و مرده‌اي را زنده كرد و اينها را كه شنيده‌ايد حالا يك عده گفتند سحر است يك عده ايمان آوردند شما بگوئيد جريان چه بود؟

﴿ام يقولون افتراه قل فاتوا بسورة مثله وادعوا من استطعتم من دون الله﴾[17] غير از خدا احدي نمي‌تواند اين كار را انجام بدهد در قرآن كريم كريم فرمود كه اين كار سه جور است يا خدا به تنهايي انجام مي‌دهد يا كسي مي‌خواهد در كار خدا دخالت كند يا خودش انجام مي‌دهد از اين سه فرض كه بيرون نيست كه محصول دو تا منفصله حقيقيه است كار يا محصول اراده خداست وحده لا شريك له ام لا كار را يا خدا به تنهايي انجام مي‌دهد يا نه اگر به تنهايي انجام نداد يا ديگري در كار خدا دخالت مي‌كند يا نه اگر كار را خدا به تنهايي انجام داد مي‌شود صورت اولي ديگري در كار خدا دخالت كرد مي‌شود صورت ثانيه كار را بدون دخالت انجام دادند مي‌شود صورت ثالثه يعني كار را غير خدا انجام داد هر سه را در قرآن كريم نقل كرد و فرمود يك صورت سالم مي‌ماند آن كاري را كه خدا تنها بعهده بگيرد از هر خطري محفوظ است ديگري بخواهد در كار خدا دخالت كند با فساد و تباهي همراه است خودش بخواهد كاري را به تنهايي بعهده بگيرد با اختلاف همراه است درباره كار خدا در سوره مباركه ملك فرمود ما آسمان و زمين را منسجم آفريديم طبق اصول رياضي خلق شده هيچ چيزي با چيزي ناهماهنگ نيست يكجا مثلا ناسازگاري باشد برخلاف نظم باشد بر خلاف اصول رياضي باشد اينگونه نيست در سوره مباركهٴ انبياء فرمود اگر غيرخدا بخواهد در كار خدا دخالت كند ﴿لو كان فيهما آلهة الا الله لفسدتا﴾[18] در بخش سوم هم فرمود ﴿لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا﴾[19] اگر يك كتابي را غيرخدا بخواهد بياورد حتما با اختلاف همراه است كي است كه بداند من همه چيز جهان را مي‌دانم هيچ اشتباهي نمي‌كنم تغير حال پيدا نمي‌شود شدني نيست پس تنها كاري سامان مي‌پذيرد كه ذات اقدس اله به تنهايي انجام بدهد اين است كه به ما گفتند توكل كنيد اگر توكل كرديد او خودش راهنمايي مي‌كند آنوقت شما مي‌شويد ابزار دست او اراده شما و هوش و فكر شما را او رهبري مي‌كند وقتي شما شديد ابزار دست او عمله اكره او شديد كار را او مي‌كند و شما مي‌شويد ابزار دست او كارتان سامان مي‌پذيرد خودتان بخواهيد به تنهايي انجام دهيد مشكل داريد بخواهيد در كار خدا دخالت كنيد بگوييد خدا هست امّا خدا هست ولي اين امّا و ولي كار را مشكل مي‌كند بگوييد خدا و خدا و خدا آنوقت ما مي‌شويم ابزار دست او و اين را انسان به جد بگويد هر كاري سامان مي‌پذيرد چون سپرده به او اين است كه فرمود ﴿و علي الله فليتوكل المؤمنون﴾[20] فرمود ﴿و من يتوكل علي الله فهو حسبه﴾[21] نه يعني بگوييد توكلت علي الله طبق اصول علمي باور بكنيد كه كار بدست او است آنوقت اين اراده و هوش ما را او رهبري مي‌كند كه اينجا اينجور بكن آنجا آنجور بكن دنبال فلان رو آنجا تند بدو آنجا كند برو اين مي‌شود من غلام و آلت فرمان او اين مي‌شود توحيد افعالي انسان مي‌فهمد بايد چكار كند و كار هم سامان مي‌پذيرد ولي اگر بگويد خدا هست درست است ولي اين ولي و اما دهها مشكل به همراه دارد يعني من هم بايد باشم اين منم بايد باشم يعني يك مجهولي ضميمه معلوم يك عاجز ضميمه قادر ضم مجهول به معلوم مجهول مي‌كند قضيه را ضم جهل به علم مجموع را مجهول مي‌كند ضم اختلاف به اتفاق مجموع را مختلف مي‌كند اين است كه غير متوكل هميشه مشكل دارد اما ﴿و من يتوكل علي الله فهو حسبه﴾ تنبلي چيز بسيار بدي است تن پروري چيز بسيار بدي است بيكاري چيز بسيار بدي است توكل چيز بسيار خوبي است و معناي توكل اين نيست كه بگويد توكلت علي الله اين به حمل اولي توكل است است به حمل شايع غرور و غفلت است اين پرش از سكوي امكان اين انبعاث روح اين دل دادگي به خدا اين مي‌شود توكل آنوقت ذات اقدس اله تمام اين دلمايه‌ها را هدايت مي‌كند اينجا اينجور برو اينجا اينطور بكن فلان جا كند برو فلان جا تند برو اين كار را حتما بكن فلان كار را شب بكن فلان كار را روز بكن فلان كار را با دوستت بكن فلان كار را تنهايي بكن كار سامان مي‌پذيرد لذا فرمود به اينكه اگر غير خدا بخواهد يك چنين چيزي انجام بدهد سامان نمي‌پذيرد اين كار مستقيما كار الهي است ﴿وادعوا من استطعم من دون الله ان كنتم صادقين﴾[22] .

سوال و جواب:

نه توسل هم به اذن او است كه او خود فرمود ﴿وابتغوا اليه الوسيله﴾[23] خودش فرمود كه وسيله بگيريد حالا كه به او توكل كرديد به طبيب مراجعه بكن اگر يك بيماري بخواهد درمان شود چند كار فني مي‌خواهد آدم بايد فكرش هدايت شود در بين اين اطباء به كدام طبيب مراجعه كند حالا كه به طبيب مراجعه كرد در بين همه اين خاطرات ذهني خدا بايد ذهن طبيب را به تشخيص بيماري هدايت بكند ثانياً ذات اقدس اله بايد فكر طبيب را به تشخيص داروي معالج هدايت بكند ثالثا اين‌كه طبيب در تشخيص بيماري اشتباه نكند در تشخيص دارو اشتباه نكند آنوقت فكر اين ولي بيمار را هدايت بكند كه اين دارو را از كدام داروخانه بگيرد كه تاريخ مصرفش نگذشته باشد و صحيح باشد رابعاً دارو فروش را هم بايد فكرش را هدايت بكند كه دارو را اشتباهي ندهد خامساً آن پرستاري كه اين را به اين بيمار مي‌دهد اشتباه نكند به موقع بدهد ثالثا تا اين بيمار خوب بشود قدم به قدم احتياج دارد به رهنمود ديگري معناي توسل اين است كه انسان متوسل شود به عبادت به دعا به ولايت به امثال ذلك تا در اين توكّل موفق شود اينگونه نيست كه بخشي بعهده انسان باشد بخشي بعهده خداي سبحان كه تقطيع شود چون اگر اينگونه باشد كه ديگر ﴿لله جنود السموات و الارض﴾[24] نيست انسان متوكل در يك فضايي زندگي مي‌كندكه خود را جزء سپاه و ستاد الهي مي‌داند اگر ﴿لله جنود السموات والارض﴾ خوب من هم جزء ﴿جنود السموات و الارض﴾ هستم يك جندي يك سرباز كار را به دست فرمانده لشكر مي‌دهد ببيند او چه دستوري مي‌دهد چه حلال است چه حرام است كجا بروم كجا نروم چه گونه بروم چگونه نروم فرمود اينها دوتا مشكل دارند كه تكذيب كردند يكي اينكه جاهلند تكذيبشان حساب شده نيست دليلي ندارند ﴿بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه﴾ كه قبل از تعطيلات اربعين روايتهايي كه مربوط به اينها است خوانده شد مرحوم كليني نقل كرد ديگران نقل كردند كه ذات اقدس اله بندگانش را چه در مرز تصديق چه در مرز تكذيب اينها را مامور كرده كه تصديقشان عالمانه باشد تكذيبشان هم عالمانه باشد ﴿بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه﴾[25] چيزي را كه نمي‌دانستند تكذيب كردند عالمانه نبود دليلي نداشتند بيخود تكذيب كردند ﴿و لما ياتهم تاويله﴾[26] بالاخره انسان يا بايد عالم باشد يا بايد متن جريان را ببيند ايشان فرمود كه اينها نه از متن جريان باخبر شدند چون هنوز نيامده به تعبير سيدناالاستاد رضوان الله تعالي عليه ايشان اصرار دارند كه تاويل در اين بخشهاي قرآني مربوط به معاد است كه تاويل قرآن در قيامت ظهور مي‌كند تاويل از سنخ لفظ نيست از سنخ مفهوم نيست چه مفهوم ظاهر چه مفهوم باطن آن تنزيل است كه يا ظاهر دارد يا باطن تاويل از اول است و رجوع است و كار به مصداق خارجي دارد آن مصداق خارج را مي‌گويند تاويل قرآن نه مفهوم باطني را چون مفهوم باطني باطن همين تنزيل است است تفسير يا به ظاهر است يا به باطن تاويل از سنخ مفهوم نيست از سنخ علم نيست از سنخ عين است فرمود اينها در قيامت تاويل قرآن را مي‌بينند ﴿يوم ياتي تاويله﴾[27] روز قيامت تاويل قرآن مي‌آيد «اول» يعني رجوع بازگشت همهٴ اين مطالب به آن مصاديق خارجي است پس ما يك تفسير داريم يك تاويل تفسير حالا يا به ظاهر است يا به باطن يا عيني است يا انفسي يا خارجي بالاخره از سنخ استدلال و مفهوم و معاني و اينها است تاويل از سنخ تفسير نيست نه باطن نه ظاهر از سنخ عين خارجي است فرمود اينها كه از واقعيت خارج هنوز باخبر نشدند دليل علمي هم ندارند پس نه تفسير دارند نه تاويل و جاهلانه تكذيب كردند ﴿بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه﴾[28] پس محققانه نبود از آن طرف كه هنوز فرصت تاويلش نيامده تا اينها ببينند وقتي فرصت تاويلش آمد ما اينها را به جهنم مي‌بريم و خدا اينها را به طرف جهنم مي‌برد ﴿افسحر هذا ام انتم لا تبصرون﴾[29] اين آتش سحر است يا شما نمي‌بينيد آنها هم مي‌گويند ﴿ربنا ابصرنا و سمعنا﴾[30] آنروز تاويل قرآن مي‌آيد فرمود هنوز آن روز كه نشده اين آتش را ببينند دليلي هم كه ندارند.

﴿كذلك كذب الذين من قبلهم﴾ مشركان اعصار گذشته بر اساس ﴿تشابهت قلوبهم﴾ حرفهايي مي‌زدند كه اينها همان حرفها را مي‌زنند چه اينكه انبياء حرفهاي مسانخ هم و همگون دارند اينها ﴿مصدقا لما بين يديه﴾ است اينها هم ﴿تشابهت قلوبهم﴾[31] هستند.

﴿كذلك كذب الذين من قبلهم فانظر كيف كان عاقبة الظالمين﴾[32] نگاه كن ببين عاقبت ظالمين چه شد آنهايي كه با نوح درافتادند با ابراهيم و موسي و عيسي درافتادند عاقبت آنها چه شد اينها هم همان طورند ﴿ومنهم من يؤمن به و منهم من لايؤمن به﴾[33] بعضي‌ها مي‌فهمند و تصديق نمي‌كنند برخي مي‌فهمند و تصديق مي‌كنند اينهايي كه مي‌فهمند و تصديق نمي‌كنند يا اصلا نمي‌فهمند درباره اينها بخشهاي آتي قرآن اين مطالب را دارد فرمود ﴿فمنهم من يؤمن به﴾ به اين قرآن ﴿و منهم من لايؤمن به﴾[34] آنهايي كه يومن آنهايي كه لا يومن يا فهميند و روي ﴿وجحدوا بها واستيقنتها انفسهم﴾[35] ايمان نياوردند يا نه ﴿كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه﴾[36] بودند و منشا اينها فساد دروني و افساد جامعه است در يك فضاي فاسد اينها در برابر وحي موضع مي‌گيرند چون مفسدند فساد گرا هستند در برابر وحي موضع مي‌گيرند و نمي‌پذيرند يكي از عناصر محوري سور مكي بحث درباره اصول دين است يكي از علائم محوري سور مكي اين آتش بس و اين قتال و اين اعلام جدايي و اينها است كه ﴿لكم دينكم ولي دين﴾[37] و اين تعبيرات هرجا در هر سوره‌اي و آيه‌اي از اين سنخ مطالب سخن به ميان آمده كه خوب بالاخره شما قبول نداريد شما راه خودتان را برويد من راه خودم را ديگر با من كاري نداشته باشيد اينها معلوم است در مكه نازل شده است اما وقتي كه در مدينه حكومت اسلامي تشكيل شد اينها جلوي مردم مستضعف را مي‌گرفتند نمي‌گذاشتند آنها بيايند گوش بدهند بازگشت تمام اين جهادها حتي جهاد ابتدائي به دفاع است چه اينكه بازگشت دفاع به دفع متجاوز است كه اين متجاوزين را از سر راه بردارد تا مردم بي‌گناه اين حرفها را بشنوند وگرنه هيچ كسي را به زور نمي‌گويند يا اسلام بياور يا شمشير مي‌گفتند يا كنار برو يا شمشير بگذاريد ما حرف خودمان را به مردم برسانيم يا كنار برويد يا شمشير نه يا اسلام بياوريد يا شمشير اين سنگهايي كه در جدول جوي هست اينها را به هر وسيله‌اي هست آن باغبان از سر راه برمي‌دارد مي‌گويد يا خودت آب بخور يا بگذار ديگري آب بخورد تو نه اين هستي نه آن تو چرا اينجايي اين شمشير براي كسري‌ها و قيصرها بود كه يا برويد كنار يا شمشير وگرنه به توده مردم كه نمي‌گفتند كه يا شمشير يا اسلام اين در سوره مباركه توبه خوانديم در ميدان جنگ يك سرباز مشرك از شما پناهندگي اجتماعي يا سياسي موقت خواست گفت مرا پناه بدهيد بيايم اين مسائل فرهنگي شما را بررسي كنم يك هفته مي‌خواهم پيش شما بمانم شما كاري به او نداشته باشيد و او را پناهندگي بدهيد پناه بدهيد بيايد بماند و اگر ايمان آورد كه در صف شما است اگر ايمان نياورد در كمال سلامت او را به مرز خودش برگردانيد ﴿و ان احد من المشركين استجارك فاجره حتي يسمع كلام الله ثم ابلغه مأمنه﴾[38] او ا گر استيجار كرد يعني از شما جوار طلب كرد يعني پناهندگي خواست حالا يا سياسي يا اجتماعي گفت به من جوار بدهيد شما مجير باشيد من مستجير هستم و من جوار مي‌خواهم به من جوار بدهيد پناهندگي بدهيد شما فاجره به او پناهندگي بدهيد بيايد قرآن را و كلام خدا را بررسي بكند اگر ايمان آورد كه در صف شما هست اگر نياورد در كمال امنيت او را به شهرش برگردانيد ﴿حتي يسمع كلام الله﴾ اگر نكرد ﴿ثم ابلغه مامنه﴾[39] به اين كه نمي‌گويد يا اسلام يا شمشير كه به آن قيصر مي‌گويد يا برو كنار يا شمشير به خسرو پرويز مي‌گويد يا كنار برو يا شمشير وگرنه به آدمهاي نا آگاه كه نمي‌گويد يا اسلام يا شمشير كه اين بحث مبسوطا در سوره مباركه توبه بحث شد اين مي‌شود آزادي آنوقت اين كاملا مي‌فهمد چه جور مي‌شود انسان نخواهد لجاجت كند معجزات را ببيند آن ادب را بينيد آن انسانيت و شرف را ببينيد مع ذلك لجاج بكند براي چي لجاجت مي‌كند معلوم مي‌شود مشكل ديگر دارد.

فرمود اينها مفسدند ﴿و ربك اعلم بالمفسدين و ان كذبوك﴾ آنها يكوقت است كه كاري با تو ندارند بسيار خوب اما حالا با تو كار دارند مي‌گويند تو دروغ مي‌گويي تو ساحري تو شاعري تو كاهني ﴿و ان كذبوك فقل لي عملي و لكم عملكم﴾ بالاخره من مسئول كار خودم خودم هستم و مسئول كار شما خود شمائيد شما هم با من كاري نداشته باشيد من هم با شما كاري ندارم اين مال مكه است نظير ﴿يا ايها الكافرون﴾[40] اما آن بخشهايي كه اينها ديگر دست از توطئه برنمي‌داشتند منافقانه رفتار مي‌كردند كافرانه زندگي مي‌كردند جلوي يك عده را مي‌گرفتند و توطئه مي‌كردند در چنين فضايي فرمود ﴿جاهد الكفار و المنافقين واغلظ عليهم﴾[41] اينجا ديگر ﴿لكم دينكم و لي دين﴾[42] نيست آدم قدرت دارد كه گروه مستضعفي را نجات بدهد خوب وظيفه‌اش اين است كه اين سنگها را از سر راه بردارد ﴿و ان كذبوك فقل لي عملي و لكم عملكم أنتم بريئون مما اعمل و انا بريءٌ مما تعملون﴾[43] اگر نقص يا عيبي در كار من است شما تبرئه‌ايد نقص يا عيبي در كار شما است من مبراء هستم شما كار خودتان را انجام بدهيد من كار خودم را انجام مي‌دهم مزاحم ما نباشيد اينها پيام مكه است اما پيام مدينه وقتي آدم قدرت پيدا كرد بايد از زير دستش دفاع بكند بعد فرمود ﴿ومنهم من يستمعون اليك افانت تسمع الصم ولو كانوا لايعقلون و منهم من ينظر إليك افانت تهدي العمي و لو كانوا لا يبصرون ان الله لا يظلم ا لناس شيئا و لكن الناس انفسهم يظلمون﴾[44] فرمود اينها مشكل علمي دارند مشكل عملي دارند اينها گوششان را به كار نمي‌اندازند چشمشان را به كار نينداختند اينها چندتا مشكل دارند نه تنها نمي‌بينند نمي‌فهمند نه تنها نمي‌شنوند نمي‌فهمند گاهي انسان نمي‌بيند ولي بالاخره عالم مي‌شود همين كه مي‌بينيد خيلي‌ها هستند كه اعمي هستند از راه حواس ديگر مخصوصا سامعه به خيلي از مطالب علمي راه پيدا مي‌كنند بعضي‌ها هستند كه كرند اما از راه باصره به خيلي از مطالب علمي راه پيدا مي‌كنند فرمود اينها كري هستند كه نمي‌فهمند كوري هستند كه نمي‌فهمند مي‌گويند ... حواس پنج نماز است و دل چو سبع مثاني در فقه ما مگر اين نيست كه لا صلاة الا بفاتحة الكتاب اگر نماز هست حتما بايد فاتحة الكتاب باشد كه فاتحة الكتاب سبع مثاني است نماز بدون فاتحة الكتاب نماز نيست فرمودند اين حواس پنج گانهٴ شما بمنزله نماز است آن دلتان بمنزلهٴ فاتحة الكتاب است اگر دل همراه نباشد از اين حواس پنجگانه چه كاري ساخته است حواس پنج نماز است و دل چو سبع مثاني يعني اگر گوش و چشم اثر دارد دست و پا اثر دارد براي اين است كه دل زنده است در اينجا فرمود اينها هر دو جهت را از دست دادند نه تنها كورند بلكه بي‌دلند نه تنها كرند بلكه بي دل هستند چه توقعي داري از اينها محصول اين آيه در آيات ديگر آمده است كه ﴿صم بكم عمي فهم لا يعقلون﴾[45] نه تنها حواس ظاهري را از دست دادند آن دل مايه را هم از دست داده‌اند فرمود ﴿و منهم من يستمعون اليك﴾ گوش فرا مي‌دهند اما براي اينكه حرف تو را رد كنند نه حرف تورا قبول كنند در سوره مباركه انعام گذشت كه برخي مي‌آيند كه حرف خودشان را به تو بزنند نه حرف تو را گوش دهند فاذا جائك الذين يجادلون في آياتنا فقل كذا اصلا اين نمي‌آيد كه حرف تو را گوش بدهد مي‌آيد حرف خودش را نقد كند به فروش برساند نه انتقاد كند و اذا جائك الذين يجادلون في آياتنا فقل كذا و كذا پس او اصلا مي‌آيد كه حرف خودش را بزند نه حرف تو را گوش بدهد اينها هم همينطورند مي‌آيند كه رد كنند مي‌آيند كه بشنوند و بگويند اين شعر و سحر است و جادو طلسمو شعبده است كهانة و افترا است و مانند آن ﴿و منهم من يستمعون اليك﴾ در حاليكه اينها دو تا مشكل دارند يك ﴿افانت تسمع الصم﴾ اينها اصلا كرند ﴿ولو كانوا لا تعقلون﴾[46] نه تنهاكرند آن سبع مثاني را هم ندارند خيلي ها هستند كه كر هستند اما از راه باصره چيز مي‌فهمند از راه اشاره چيز مي‌فهمند اين اشاره اخرس عقد او را تامين مي‌كند ﴿ومنهم من ينظر اليك﴾[47] برخي تو را نگاه مي‌كنند اما ﴿افانت تهدي العمي و لو كانوا لايبصرون﴾[48] اينها كه كورند اينهااهل نظرند نه اهل بصر اينها اهل نگاهند نه اهل ديدن اين در بخشهاي قبلي و سوره اعراف و مانند آن گذشت كه ﴿و تراهم ينظرون اليك وهم لايبصرون﴾[49] اينها اهل نظر هستند نه اهل بصر اهل نگاهند نه اهل ديدن شما در استهلال ماه مي‌بينيد آنها كه چشمشان ضعيف است مي‌گويند نظرت الي القمر لفم اره من رفتم استهلال بكنم نگاه كردم به افق ولي نديدم پس معلوم مي‌شود نظر غير از بصر است اينا نه تنها بصر ندارند بصيرت هم ندارند ﴿و منهم من ينظر اليك أفأنتتهدي العمي ولو كانوا لا يبصرون﴾ [50] بعد فرمود ما هيچ تقصيري نداريم همه سرمايه هاي دروني را به اينها داديم همه سرمايه هاي يبروني را به اينها داديم اينها بي‌جا بكار بردند خودشان را عمداً كر كردند خودشان را عمدا كور كردند ذات اقدس اله به احدي ظلم نمي‌كند و مانند آن.

والحمد لله رب العالمين


[1] یونس/سوره10، آیه15.
[2] یونس/سوره10، آیه15.
[3] یونس/سوره10، آیه37.
[4] یونس/سوره10، آیه37.
[5] نساء/سوره4، آیه82.
[6] نساء/سوره4، آیه82.
[7] بقره/سوره2، آیه97.
[8] یونس/سوره10، آیه37.
[9] ـ نهج‌البلاغه، خطبه 18.
[10] اعلی/سوره87، آیه19 و 18.
[11] بقره/سوره2، آیه118.
[12] یونس/سوره10، آیه37.
[13] یونس/سوره10، آیه37.
[14] یونس/سوره10، آیه38.
[15] اسراء/سوره17، آیه88.
[16] نساء/سوره4، آیه82.
[17] یونس/سوره10، آیه38.
[18] انبیاء/سوره21، آیه22.
[19] نساء/سوره4، آیه82.
[20] آل عمران/سوره3، آیه122.
[21] طلاق/سوره65، آیه3.
[22] یونس/سوره10، آیه38.
[23] مائده/سوره5، آیه35.
[24] فتح/سوره48، آیه4.
[25] یونس/سوره10، آیه39.
[26] ـ تفسير يونس، آيه 39.
[27] اعراف/سوره7، آیه53.
[28] یونس/سوره10، آیه39.
[29] طور/سوره52، آیه35.
[30] سجده/سوره32، آیه12.
[31] بقره/سوره2، آیه118.
[32] یونس/سوره10، آیه39.
[33] یونس/سوره10، آیه40.
[34] یونس/سوره10، آیه40.
[35] نحل/سوره16، آیه14.
[36] یونس/سوره10، آیه39.
[37] کافرون/سوره109، آیه6.
[38] توبه/سوره9، آیه6.
[39] توبه/سوره9، آیه6.
[40] کافرون/سوره109، آیه6.
[41] توبه/سوره9، آیه73.
[42] کافرون/سوره109، آیه6.
[43] یونس/سوره10، آیه41.
[44] یونس/سوره10، آیه44 تا 42.
[45] بقره/سوره2، آیه171.
[46] یونس/سوره10، آیه42.
[47] یونس/سوره10، آیه42.
[48] یونس/سوره10، آیه42.
[49] اعراف/سوره7، آیه198.
[50] یونس/سوره10، آیه43.