درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

81/08/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 


موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 128 الی 129

 

﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾(128)﴿فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللّهُ لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ العَرْشِ العَظِيمِ﴾(129)

گرچه حرص به ايمان تعلق مي‌گيرد نظير ﴿وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ﴾[1] ولي چون ايمان بالأخره به ذات انسان سود مي‌رساند و هويت انسان را مي‌سازد حرص بر ايمان به حرص بر ذات تبديل شده است نفرمود حريص است بر ايمان شما فرمود ﴿حَرِيصٌ عَلَيْكُم﴾.

مطلب دوم فرق رأفت و رحمت است كه مي‌گويند رأفت از رحمت مهم‌تر است و آن امر اهم را قبلاً ذكر فرمودند به رعايت آن اهميتش بعد آن مهم را ذكر مي‌كنند برخيها گفتند براي اينكه اين فاصله‌ها يعني پايان آيات مشخص شود هماهنگ باشد رحيم را متأخر ذكر كرد فرمود: ﴿رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾ چه اينكه در آيه بعد دارد ﴿رَبُّ العَرْشِ العَظِيمِ﴾ اگر مي‌فرمود «رحيم رؤوف» و در آيه بعد مي‌فرمود «ذوالعرش العظيم» اينها هماهنگ نبودند لكن آنچه در سوره مباركه «حديد» هست براي رعايت فاصله پايان آيه نيست آن دارد كه ﴿رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا﴾ آيه 27 سوره مباركه «حديد» اين است چون ﴿ثُمَّ قَفَّيْنَا عَلَي آثَارِهِم بِرُسُلِنَا وَقَفَّيْنَا بِعِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ وَآتَيْنَاهُ الإِنجِيلَ وَجَعَلْنَا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا﴾ آنجا با اينكه سخن از رعايت پايان آيه و فاصله نيست مع‌ذلك رافت بر رحمت مقدم شد.

تفاوت رأفت با رفو

مطلبي كه جناب آلوسي در تفسيرشان دارند اين است كه در اثر بعضي از اشتباهات رأفت و رفو را از يك خانواده دانسته‌اند رفو يك واژهٴ عربي است ناقص است و رأفت هم يك واژهٴ عربي است مهموز العين است اين مهموز العين با آن ناقص واوي خيلي فرق دارد اين روف آن رفو است خيلي فرق مي‌كنند ولي براساس بعضي از اشتقاقها ايشان اين را از آن خانواده مي‌دانند و مي‌گويند همان‌طوري كه رفو خياطي مهمي است هر خياطي نمي‌تواند رفوگر باشد رفو گرد طوري است كه نقص را و عيب را طرزي ترميم مي‌كند كه لباس را به حالت اولي برمي‌گرداند دوخت و دوز عادي آسان است اما نقص را عيب را طرزي آدم رفو بكند كه مثل اول سالم نشان بدهد اين دشوار است رفو مهم‌تر از خياطي است رأفت مهم تر از رحمت است ايشان بااينكه يكي مهموز العين است يكي ناقص الياء مع ذلك در بعضي از اشتقاقها مي‌گويد از يك خانواده است ولي با توجه به اين نكته كه اينها كاملاً دو باب‌اند دو مطلب‌اند يكي عين الفعلش مهموز است يكي «لام» الفعلش واو دارد خيلي فرق دارند اينها مطالب جزئي آيه پاياني بود.

تبيين مسائل داخلي و خارجي حكومت اسلامي در سوره «توبه»

بحث محوري سوره اين بود كه اين سوره مباركه «توبه» با ديگر سور يك فرق جوهري دارد سائر سور گرچه معارف بلندي را در بر دارند اما خصوصيت سوره «توبه» را ندارند سوره «توبه» يك وقتي نازل شد كه حكومت اسلامي مستقر شد چالشهاي داخلي برطرف شد درگيريهاي برون مرزي شروع شد آن هم با دو امپراطوري قدرتـمند تمام اينها را اين سوره مباركه «توبه» تدوين مي‌كند هم مسائل داخلي را هم مسائل منطقه‌اي را هم مسائل بين‌المللي را هم تقسيم مؤمنان به مهاجر و سابقان در هجرت به انصار و پيروان انصار هم به مؤمنان متوسط هم به مؤمناني كه ﴿وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾[2] ، ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾[3] هم به منافقين اين پنج گروه را بيان كرد مطلب مهمي كه سوره «توبه» با آن درگير هست همان جريان منافقان است منافقان هم كم بودند هم كارشان ضعيف بود وقتي مكه فتح شد اموي از يك سو و «ما اسلموا ولكن استسلموا»[4] طبق بيان نوراني حضرت امير منافقان ساماني پيداكردند نفاق بعد از فتح مكه شديدتر شد منافقان در داخل مدينه بودند ولي يك قدرت مركزي نداشتند بعد از فتح مكه وضع منافقان خيلي شديدتر شد براي اينكه از يك سو ابوسفيان رهبري نفاق را به عهده داشت معاويه و فرزندان ابوسفيان با او بودند كه اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) فرمود «ما اسلموا ولكن استسلموا» اينها مسلمان نشدند بلكه تسليم شدند لذا جريان نفاق بعد از فتح مكه كه اين سوره هم بعد از فتح مكه نازل شد خيلي شديد شد هم رابطه با مشركان مكه داشتند يعني بقاياي شرك گرچه به حسب ظاهر آنها ايمان آوردند هم رابطه با دشمنان داخل داشتند همين امپراطوري روم را آنها آگاه مي‌كردند كه در همين بخش كه فرمود ﴿فِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُم﴾[5] يك عده جاسوسهاي بيگانه در بين شما هستند اينها را بايد سامان بدهيم.

توصيف آفرينش هندمندانه الهي در قرآن

مطلب ديگر آن است كه خود قرآن كريم هم معماري خلقت را تشريح كرد هم معماري شريعت را در معماري خلقت فرمود كه آنكه معمار اين جهان است حُسن و زيبايي و هنرمندي است يعني ما چيز بد در عالم به كار نبرديم مصالح بد ابزار بد ملاط بد كارگران بد هيچ كدام را در اين دستگاه عالم راه نداديم سراسر هنر است و زيبايي است اين را در يك طائفه هم از آيات بيان كرد بعد جريان شريعت را براي اينكه با طبيعت تشريع را براي اينكه با تكوين هماهنگ باشد فرمود شما وقتي حرف مي‌زنيد وقتي چيز مي‌نويسيد وقتي رفتار و گفتار و كردار داريد بگذاريد معماري‌اش هنري و زيبايي باشد نه حرف بد بزنيد نه بد كسي را بخواهيد نه حرف بد بگوييم نه بد كسي را طلب بكنيد در تمام كارهايتان بگذارد اصل ادب باشد اين‌طور از آن طرف هم مي‌بينيم كه خودش امر كرده ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾[6] و هم داعيه هنر و ادب دارد از آن طرف مي‌بينيد ﴿إِنَّمَا المُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾[7] ﴿فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الكَلْبِ﴾[8] ﴿كَمَثَلِ الحِمَارِ﴾[9] اينها بايد توجيه بشود اينها يعني چه از آن طرف ﴿تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ﴾[10] از آن طرف ﴿إِنَّمَا المُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ از آن طرف هم مي‌فرمايد با مردم از راه هنر و زيبايي سخن بگوييد ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾.

چگونگي سبقت رحمت الهي بر غضبش

در بخشهاي قبل اين جريان رحمت و رأفت و رحمت عام و رحمت خاص بازگو شد پراساس همان معيار اين دو تا مطلب هم تعليم مي‌شود يعني روي آن معيار كه يا «من سبقت رحمته غضبه»[11] معني شد كه معناي سبقت رحمت بر غضب اين نيست كه در بهشت هشت تاست در جهنم هفت تا اين يك نمونه ضعيفي از سبق رحمت بر غضب است سبق رحمت بر غضب اين نيست كه رحمت او بيشتر از غضب اوست سبقه رحمت بر غضب اين است كه رحمت امامت و رهبري غضب را به عهده دارد يعني او امام است او نقشه كش است او راهنماست او رهبر كبير است او جلو مي‌افتد دستور مي‌دهد كجا غضب باشد كجا مهر باشد كجا قهر باشد قهراً غضب هم روي رحمت صادر مي‌شود مثل يك پزشك حازق بصير ثقه‌اي كه بخشهاي گوناگون بيمارستان به دست اوست به دست عده‌اي چاقو مي‌دهد مي‌گويد برويد در اتاق عمل بشكافيد به دست عده‌اي پنس مي‌دهد مي‌گويد مرهم بزنيد پانسمان كنيد بالأخره امام اين بيمارستان آن طبيب بصير ثقه است يك جا چاقو مي‌دهد يك جا مرهم مي‌دهد پماد مي‌دهد مي‌گويد اينجا را شما مرهم بزن آنجا را ببر قلب اين آقا كه مشكل دارد جراحي كن و دست اين آقا را هم مرهم بزن اين مرهم و آن چاقو هر دو مأموم‌اند امام آن چاقو و اين مرهم آن هوش مهربانانه اين طبيب است رحمت ذات اقدس الهي «امام غضب» اوست اين جريان «من سبقت رحمته غضبه»[12] با بيان نوراني امام سجاد (سلام الله عليه) كه در آن دعا به خدا عرض كرد «أنت الذي تسعي رحمته امام غضبه»[13] اي خدايي كه پيشاپيش غضب او رحمت مي‌رود رائد است راهنماست نقشه مي‌كشد مي‌بيند بررسي مي‌كند دستور مي‌دهد كجا قهر كجا مهر آن وقت اين مهر در برابر قهر آن قهر در مقابل مهر دو صف نماز جماعت‌اند كه به امامت آن مهر مطلق صف مي‌بندند آن مهر مقابل ندارد قهر در مقابل آن مهر نيست آن مهر مطلق مقابل ندارد الرحمن مطلق كه از اسماي اعظم الهي است مقابل ندارد يك بيان لطيفي مرحوم فاضل هندي در همان اوايل كشف‌اللسان دارد كه همان‌طوري كه «الله» اسم اعظم است «الرحمن» هم اسم اعظم است اين از لطائف بزرگ اين فقيه بزرگ است خوب «الرحمن» مقابل ندارد «الرحيم» مقابل دارد خدا غضب دارد انتقام دارد او «ارحم الراحمين» است «في موضع العفو والرحمة وأشد المعاقبين» است «في موضع النكال والنقمة»[14] اما اين «أشد المعاقبين» بودن آن «الرحم الراحمين» بودند دو صفي هستند كه به امامت «الرحمن» مطلق نماز مي‌گذارند آن «الرحمن» ديگر مقابل ندارد كه يك الغضبان ما داشته باشيم اين نيست مقابل او عدم است نه غضب بنابراين اين بيان نوراني امام سجاد (سلام الله عليه) كه فرمود «أنت الذي تسعي رحمته امام غضبه»[15] يعني معمار كل جهان راهنماي كل جهان رحمت است آن رحمت معماري مي‌كند نقشه مي‌كشد مي‌گويد كجا مهر كجا قهر كجا ﴿رُحَمَاءُ بَيْنَهُم﴾ كجا ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الكُفَّار﴾[16] اين در نظام تكوين در كل نظام.

پرسش: ...

پاسخ: آخر آن رحمت مقابل ندارد كه ما بگوييم بيشتر بيشتر از چه چيزي؟ مقابل آن رحمان عدم است نه غضب در بحث حق و باطل هم ملاحظه فرموديد كه ما دو تا حق داريم يك حقي است كه عين ذات اقدس الهي است مقابلش عدم است نه باطل يك حقي است كه فعل حق است قول حق است رفتار حق است مقابلش باطل است كه فعل ابليس است روش ابليس است و مانند آن اينهاست كه مقابل هم هستند اما آن حق محض مقابل ندارد مقابله و عدم آن رحمان مطلق مقابل ندارد مقابل او عدم است نه مقابل او غضب در اين محدوده‌هاي داخلي بله آدم وقتي رحمت را با غضب مي‌سنجد اين رحمت هم از غضب بيشتر است عيب ندارد اما بيان نوراني امام سجاد (سلام الله عليه) «الذي تسعي رحمته امام غضبه»[17] كليد مسئله است نه خدا رحمتش يك طرف غضبش يك طرف رحمتش بيش از غضب اوست نه خير رحمت پيشاپيش است كه امام هر دو طرف است دستور مي‌دهد كجا مهر كجا قهر اين ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الكُفَّار﴾ يك صف است ﴿رُحَمَاءُ بَيْنَهُم﴾[18] يك صف امام هر دو الرحمن است اين در نظام كل هستي است.

آفرينش هندمندانه نظام تكوين وتشريع

از نظر هنر و زيبايي هم ذات اقدس الهي فرمود به اينكه بخشي از آيات ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾[19] هر چه مصداقش اين است صدق عليه انه شيء اين مخلوق خدا است اين طبق يك آيه كه ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ در آيه ديگر فرمود: ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقَهُ﴾[20] يعني هر چه خلق كرد نيكو خلق كرد ديگر از آن بهتر ممكن نيست چون اگر از او بهتر ممكن بود و خدا انجام نمي‌داد ـ معاذالله‌ـ يا لفقد العلم بود يا لفقد القدره بود يا لفقد الجود بود «والتالي بأسهره مستحيل فالمقدم مثله» پس از اين زيباتر ممكن نيست پس طبق يك آيه هر چه مصداق شيء است مخلوق خدا است طبق آيه ديگر هر چه خدا آفريد زيبا آفريد ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقَهُ﴾ اين در نظام تكوين در نظام تشريع و اعتبار و تدوين و دين و كتاب و اينها هم فرمود: ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الحَدِيثِ﴾[21] نازل كرد ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْماً﴾[22] و مانند آن.

دستور قرآن به ادب و زيبايي در رفتار اجتماعي

به ما هم فرمود دنبال احسن برويد ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ القَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾[23] بعد فرمود در برخوردهاي اجتماعي هم ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾[24] نه «قولوا للمؤمنين او للعرب او لاهل الكتاب» «﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ مسلمين كانوا او كافرين» با هر كس كه حرف مي‌زنيد مؤدب حرف بزنيد چه داعي داريد برنجانيد جاي جنگ هم مشخص است كجاست بالأخره شما رفتار داريد خريد و فروش داريد گفتگو داريد مذاكرات داريد سراسر گفتگويتان ادب باشد ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ همه اين دستورات را در نظام تكوين انجام مي‌دهد در نظام تشريع مي‌دهد بعد هم در سوره مباركه «انعام» هم فرمود: ﴿وَلاَتَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدْواً﴾[25] بغير العلم شما بالأخره برهان اقامه كنيد روزي هم اگر لازم شد مثل ابراهيم خليل تبر بگيريد بتها را بشكنيد اما در مسئله گفتمان و گفتگو و رفتار و گفتار و نوشتن و قلم و اينها به اين بتها بد نگوييد برهانتان را اقامه كنيد آن جايش هم هست كه اگر روز مبارزه رسيد راه خليل حق را طي كرديد آن هم تبر بگيريد ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلاَّ كَبِيراً لَّهُم﴾[26] آن آخر كار است «آخر الدواء الكي» ولي رفتار عاديتان بايد اين‌چنين باشد به اين بتها فحش ندهيد ﴿لاَتَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ﴾ يعني اين بتها كه اين بت پرستها ضمير «يدعون» به بت پرستها برمي‌گردد ‌﴿لاَتَسُبُّوا الَّذِينَ﴾ يعني بتها را كه ﴿يَدْعُونَ﴾ بت پرستها آنها را اگر چنين كاري كرديد چون اين چوبهاي تراشيده و معبود آنها پيش آنها محترم است آنها هم برمي‌گردند به مقدسات شما بد مي‌گويند ﴿فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾[27] اينها هم برمي‌گردند به معبود شما بد مي‌گويند چون فحش سهل المأونه است بدگويي سهل المئونه است در روايات هم ائمه (عليهم السلام) دستور مي‌دهند با كسي درگير نشويد براي اينكه آن كسي برنده است كه از همه وقيح‌تر باشد بالأخره شما حيثيتي داريد ديگر آدم وقتي مي‌داند بالأخره شكست مي‌خورد چرا وارد صحنه مي‌شود فرمود با فحش و بدگويي و زشت گويي و تهمت و اينها با هيچ كس وارد نشويد چون در اين‌گونه از مسائل آن كسي كه به هيچ چيز پايبند نيست او برنده است بالأخره شما مسلمانيد مؤمنيد به چيزي معتقديد تا حدي بالأخره ممكن است خلاف بكنيد از آن به بعد ديگر زبانات قلمتان بسته است مؤمن ملجم است راه ديگر باز است وگرنه از راه بدگويي هيچ كس به جايي نمي‌رسد فرمود اگر به اين بتها فحش داديد آنها هم برمي‌گردند به خداي شما بد مي‌گويند و مسئول شما هستيد.

ادب قرآن در توصيف حقيقت انسان

اين دستورات را مي‌دهد آن راهنمايي كلي را مي‌كند بعد هم مي‌بينيم در مقام عمل مي‌فرمايد: ﴿إِنَّمَا المُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾[28] ، ﴿تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ﴾[29] اينها چه؟ اينها در اين بخش ﴿إِنَّمَا المُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ و در اين بخشهاي يا ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[30] ، ﴿فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الكَلْبِ﴾[31] ، ﴿كَمَثَلِ الحِمَارِ﴾[32] اينها چه؟ آيا ذات اقدس الهي كه ما را فرمود: ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾[33] فرمود سب نكنيد دارد فحش مي‌دهد به مردم ناسزا مي‌گويد يا نه دارد واقعيت اينها را به اينها نشان مي‌دهد مي‌فرمايد درون اينها ﴿كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ است مي‌گوييد نه؟ گاهي ما پرده را كنار مي‌زنيم ببينيد خيلي هم طول نمي‌كشد كه خود آنها هم مي‌فهمند اين فحش نيست اگر يك كسي باطنش كلب باشد ظاهرش حيوان ناطق باشد يك حكيم درون بيني بگويد ﴿فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الكَلْبِ﴾ اين سب و لعن نيست به پيغمبرش مي‌گويد ببين به خواص اولياء مي‌گويد ببين به ديگران هم مي‌گويد دو روز صبر كنيد بعد معلوم مي‌شود كه ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾[34] اينكه به صورت انسان محشور نمي‌شود كه اين سب و لعن نيست اين بيان واقعيت است براي كسي كه مصور همه صور است و گوشه‌هايي از اين در كار وجود مبارك امام سجاد (سلام الله عليه) در سرزمين عرفات بود وجود مبارك سيد الشهداء در شب عاشورا بود و مانند آن بنابراين آن ذات اقدس الهي كه خودش فرمود ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الحَدِيثِ﴾[35] ما را هم فرمود ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ معمار ادبيات قرآني ادب است آن معمار گاهي مي‌گويد اينجا جاي اين است كه بگوييم ﴿فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الكَلْبِ﴾، ﴿كَمَثَلِ الحِمَارِ﴾[36] ، ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالأَنْعَامِ﴾[37] آنجا بايد بگوييم «رَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ» مي‌گوييد نه دو روز صبر كنيد و اگر خواستيد هم اكنون براي شما روشن بشود يك مقدار چشمتان را كنترل كنيد شما هم مي‌بينيد ديگران هم ببينند آنچه مسيحا مي‌ديد پس خيلي فرق است بين اينكه كتاب بخواهد سب و لعن كند بد بگويد يا كتابي بخواهد حكيمانه سخن بگويد طبيبانه درمان بكند و مانند آن اين هم مربوط به ﴿إِنَّمَا المُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾[38] و مانند آن.

پرسش: ...

پاسخ: سب براي اينكه كسي را برنجاند ناسزا مي‌گويد اين فحشهايي كه مي‌دهند مگر واقع است خيليهايش قذف است ديگر غرض آن است كه آنهايي كه غالب اينها انشاء است خبر نيست تا بشود تهمت اينكه مي‌گويند اين كاره هستي اين فحش از سنخ انشاء است از سنخ خبر نيست حتي هم اگر به صورت جمله خبريه بگويند به داعيه انشاء مي‌گويند كه او را خجل كنند سرزنش كنند تحقير كنند تعيير كنند اما بازگشت اين تعبيرات قرآن كريم گرچه آثار فقهي‌اش انشاء است ولي پشتوانه اين مسائل فقهي و انشائي اخبار است درونشان دارد مي‌گويد روشن مي‌كند ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا﴾[39] ، ﴿فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث﴾[40] . فردا هم به صورت كلب محشور مي‌شود.

پرسش: ...

پاسخ: نه منظور است كه سب مذموم نيست اين سبي است كه به رهبري ادب تدوين شده است يعني امام اين تعبيرات ادب قرآني است يك، يك گوشه ﴿رَوْحٌ وَرَيْحَانٌ﴾[41] است يك گوشه ﴿فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الكَلْبِ﴾[42] است هم اين به امامت ادب قرآن شكل گرفته هم آن به امامت ادب قرآن سامان پذيرفته اين‌طور نيست كه سبي كرده باشد نظير آن سبي كه خودش نهي كرده كه شما بت بت پرستها را فحش ندهيد از آن سنخ نيست اين بيان واقعيت است مي‌گويد اگر بخواهيد روشن بشود شما چشمتان را كنترل كنيد مي‌بينيد الآن خيليها هم دارند مي‌بينند اين با آن خيلي فرق مي‌كند.

پرسش: ...

پاسخ: اين براي همين است ديگر اشاعه فحشاء است ديگر.

تفاوت رعايت ادب با توصيف حقيقت انسان

در محكمه انسان كه مظلوم است آن ظلمي كه بر او روا شده آن را مي‌گويند اما در حضور ديگران چه داعي دارد كه بگويد چه حقي دارد كه بگويد اصلاً مي‌شود اشاعه فحشا چه جنايتهاي خودش را بخواهد بازگو كند مي‌شود اشاعه فحشا فحشايي كه ديگران انجام دادند او بخواهد بازگو كند مي‌شود اشاعه فحشا خوب حالا در محكمه بگويد يا كسي كه بخواهد ستمي را از او برطرف كند بگويد وگرنه در مجالس شب نشيني بگويد كه هيچ اثري هم ندارد براي چه مي‌گويد.

پرسش: ...

پاسخ: منظور آن است كه واقعيت چيست آيا قرآني كه سب را نهي كرده است مع ذلك مي‌گويد ﴿إِنَّمَا المُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾[43] يا ﴿أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَالمَلاَئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ﴾[44] يا ﴿فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الكَلْبِ﴾[45] يا ﴿تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ﴾[46] يا ﴿مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَاراً﴾[47] اين واقعيتي است كه دارد روشن مي‌كند مي‌فرمايد كه مي‌گوييد نه؟ برويد ببينيد اين با فحش دادن كه در محاوره فرهنگ مردم است خيلي فرق مي‌كند.

پرسش: ...

پاسخ: اگر لازم باشد مي‌گويد وگرنه پرده دري كه سيزده سال در مكه بودند نگفتند هفت، هشت سال هم در مدينه بودند نگفتند بعد ديدند اينها به جايي رسيدند كه دارند پرده دين را مي‌درند آن وقت مي‌شود ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الكُفَّار﴾[48] يك بيان نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) دارد كه نهج‌البلاغه «ردّوا الحجر من حيث جاء»[49] سلطه پذيري كه هميشه خوب نيست حدي هم دارد فرمود اين قدر سلطه پذير نباشيد سنگ ستن هر جا آمد برگردانيد حالا تا چه موقع سفر فرمود «ردّوا الحجر من حيث جاء، فإن الشر لا يدفعه الاّ الشر»[50] جريان حمله بعثيها هم نسبت به ايران همين‌طور بود بيش از دويست سيصد بار اينها به پاسگاههاي مرزي حمله كردند امام و مسئولين گفتند ما كاري نداريم با مذاكره حل مي‌كنيم بعد از زمين و هوا و دريا حمله شروع شده اينجا ديگر «ردّوا الحجر من حيث جاء، فإن الشر لا يدفعه الاّ الشر» حالا چون رهبري اين حرفها را آن ادب به عهده دارد يا من يسعي ادبه امام سبه و لعنه و تعييره و توبيخه و ذمّه است اين است آن بيان نوراني امام سجاد يك اصل كلي است «علينا القاء الاصول و عليكم التفريع»[51] در اين بخشها هم ظهور مي‌كند فرمود شما مجتهدانه با اين احاديث و ادعيه برخورد كنيد ذات اقدس الهي رحمتش امام است آن امام ديگر مقابل ندارد هيچ كسي در برابر آن امام نيست اينها كه در صف هستند برخي رحمتند برخي غضب غضب او كه محدود است در كنار رحمت محدود او هر دو به امامت آن الرحمن انجام وظيفه مي‌كنند اينجا هم ﴿إِنَّمَا المُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾[52] با ﴿قَدْ أَفْلَحَ المُؤْمِنُونَ﴾[53] هر دو به امامت آن ادب مطلق سازمان يافتند و سامان پذيرفتند اين‌طور نيست كه يكي ادب باشد يكي بر خلاف ادب.

پرسش: ...

پاسخ: آنجا خود قاضي شرع مي‌داند.

ضرورت كمال عقل در قضاوت

در مسئله قضا هم خيلي از بزرگان نظير محقق و امثال محقق فرمودند قاضي اگر عاقل باش كافي نيست شما كه نمي‌خواهيد بگوييد چه كسي مكلف است كه اگر كسي بخواهد نماز بر او واجب باشد روزه واجب باشد بايد عاقل باشد آن عقلي كه در تكليف معتبر است براي قاضي كم است بسياري از اين بزرگان فقه گفتند «يعتبر في القضاء كمال العقل» او بايد بفهمد كجا علني است كجا غير علني است آيا اين اعدام را علني بكنند جاري است يا غير علني بكنند جاري است اين تا زيانه را علمي بزنند جاري است غير علني بزنند جاري است «يعتبر في القاضي كمال العقل» پس يك عقل متعارفي است كه در توده انسانها هست با آن عقل تكليف شكل مي‌گيرد با آ ن عقل نماز واجب مي‌شود روزه واجب مي‌شود و ساير دستورات معاملات صحيح است يك وقت قضا كه پست كليدي است مي‌خواهند به يك آدمي درس خوانده حوزوي يا دانشگاهي است بدهند اين اگر عاقل باشد لائق نيست بايد عاقل كامل در عقل باشد تا لايق قضا باشد كه بفهمد كجا علني است كجا غير علني ديگر بي‌خود آبرو را نبرد بي‌جا هم آبرو حفظ نكند اين ﴿وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ المُؤْمِنِينَ﴾[54] در جايي است كه كمال عقل فتوا مي‌دهد.

پرسش: ...

پاسخ: نه ما هم بايد كمال عقل داشته باشيم در برخورد با بيگانه فرمود «كونوا لنا زيناً ولا تكونوا علينا شيناً»[55] خود ائمه (عليهم السلام) برخوردهاي كريمانه داشتند.

نمونه‌اي از كمال عقل در ادب و غضب

حضرت امير تمام مشكلات را تحمل مي‌كرد يك وقت مي‌فهميد چون عاقل نبود بلكه كمال عقل را داشت كجا عصباني شود و پرده را كنار بزند آنجا همين‌طور بود در نهج‌البلاغه هم همين‌طوري خيلي از كساني بودند به حضرت بي‌اعتنايي مي‌كردند نظير امام سجاد فرمود: «لقد أمرّ علي اللئيم يسبني»[56] من عبور كردم گفتم «ثمت لا يعنيني» همين امويها يك عده‌اي را مجبور مي‌كردند بيايند حضور ائمه (عليهم السلام) به آنها بد بگويند مخصوصا به حضور امام سجاد حضرت اين بديها و اهانتها را شنيده ولي هيچ عكس العملي نشان نداد آن آدم جلو آمد و گفت من اين فحشها را به تو گفتم حضرت فرمود: «وعنك أعرض» من هم از تو گذشتم، اين يك وقيح است كه مي‌داند يك پولي گرفته بيايد به حضرت فحش بدهد يك وقت است كه نه در حضور يك عده‌اي طور با علي‌بن‌ابي‌طالب (عليه السلام) درگير مي‌شود حضرت دارد خطبه مي‌خواند كسي در حضور او مي‌خواهد حيثيت حضرت را زير سؤال ببرد در نهج‌البلاغه دارد كه وجود مبارك حضرت امير در حضور جمع به اين آدم بي‌ادب گفته من چهل سال است كه دارم شمشير مي‌زنم تو به من مي‌گويي من چطوري بجنگم و كجا نجنگم «نجمت نجوم قرن الماعز»[57] تو تازه مثل ماعز و بز برايم شاخ درآوردي فرمود الآن چهل سال شمشير دست من است نجمت «معز» و «ماعز» بز است ديگر شاخ بز هم كه شاخي نيست كه بتواند با او درگير شود. يك وقت است آن‌طور است كه كسي در كوچه به آنها بد مي‌گويد و بي‌ادبي مي‌كند و مي‌گويد آقا من اين فحشها را به تو گفتم حضرت هم فرمود من از تو گذشتم مثل امام سجاد يك وقت در حضور جمع در مسجد حضرت مشغول سخنراني او مي‌خواهد حيثيت امام را بما انه امام زير سؤال ببرد و اهانت بكند حضرت هم اين‌گونه جواب مي‌دهد اينها آن قهر و مهرشان به امامت ادب حركت مي‌كند نه غير آن.

دستور سورهٴ «توبه» به طرد كامل منافقين

مطلب ديگر آن است كه اين سوره هم اوضاع داخلي را و هم اوضاع بين‌المللي را مشخص كرده است و جوانب سياسي را كاملاً ملحوظ داشت و نگذاشت كسي از اين امور سالم در برود و منافقين را كاملا طرد كرده و هم محروميت اجتماعي داد هم محروميت عبادي داد و هم محروميت سياسي داد هم محروميت و نظامي داد فرمود اينها در قبرستان مسليمن دفن نشوند كه كسي براي آنها طلب مغفرت نكند اينها اين‌طورند نماز ميشان شكرت نكند براي آنها نماز ميت نخواند در جبهه‌ها اينها راه ندارند اگر اعزام به جبهه شوند همه اينها را در همين سوره مباركه «توبه» خوانديم كه اينها دوباره آمدند به پيامبر عرض كنند كه به ما اجازه بدهيد ما برويم ‌در آيه 83 همين سوره «توبه» كه ﴿فَإِن رَجَعَكَ اللّهُ إِلَي طَائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُل لَن تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً﴾ شما نمي‌خواهد بياييد جبهه اين محروميت نظامي است در مسائل سياسي هم كه اينها را محروم كرد در مسائل عبادي هم كه فرمود ﴿لاَ تُصَلِّ عَلَي أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً وَلاَتَقُمْ عَلَي قَبْرِهِ﴾[58] اين كارها را كرده چون اين منافقان بعد از فتح مكه در اثر گره خوردن با دستگاه اموي خيلي مرموزتر از گذشته شدند و اسلام هم كاملاً با اينها برخورد كرده قبرستان اينها جدا مرز سياسي و اجتماعي اينها جدا فرمود اينها به جبهه نيايند كاري از اينها ساخته نيست مگر جاسوسي.

اما اين سؤال كه ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[59] اين در بحثهاي گذشته مطرح شد كه ﴿لاَ إِكْرَاهَ﴾ نسبت به مسائل تكوين است و مبارزاتي كه اسلام مشخص كرده ناظر به مسائل تشريع است.

ولايت متقابل زن و مرد در مسائل كلامي و عبادي

درباره زنها هم مثل مردها فرمود اينها يك ولاي متقابلي دارند همان‌طوري كه ﴿وَالمُؤْمِنُونَ وَالمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ﴾[60] مؤمنات هم اين‌چنين‌اند مؤمنات هم باهم و هم بامردها اين ولايت متقابل ﴿وَالمُؤْمِنُونَ وَالمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ﴾ پس در مسائل امر به معروف در مسائل ولايت متقابل زن ومرد از اين جهت كه اين مسئله ديني و عبادي است سهيمند چه اينكه در جريان بهشت هم همين‌طور است اين اختصاصي به دنيا ندارد فرمود در دنيا و در آخرت زنها از نظر كمالات همتاي مردند منتها در مسائل اجرايي و در مسائل خصوصي هركدام سهم‌ خاص خودشان را دارند آيه 71 و 72 اين است ﴿وَالمُؤْمِنُونَ وَالمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ المُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمْ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾ اين براي 72 ﴿وَعَدَ اللّهُ المُؤْمِنِينَ وَالمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الفَوْزُ العَظِيمُ﴾ پس هم مسائل اجتماعي و سياسي و مانند آن زن و مرد سهمشان مشخص شد هم در مسائل اعتقادي و كلامي يعني بهشت البته در اجرائيات مسئله عفاف هست زنها با زنها مردها با مردها نيمي از جمعيت كشور زن است مشكلاتشان را با زنها حل كنند چرا زن با مرد مشكلش را حل كند دبير زن كارمند زن مشكلاتشان را حل كند صف اينها جدا مرز اينها جدا كلاس اينها جدا اما احكام اينها يكي فرمود هم در مسائل امر به معروف و نهي از منكر ولايت متقابل زن و مرد همتاي هم‌اند هم در مسائل كلامي.

حالا بعض از فروع جزئي شايد مانده باشد چون اذان نزديك است ان‌شاء‌الله سورهٴ مباركهٴ «يونس» بعد از ماه مبارك رمضان شورع مي‌شود.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] یوسف/سوره12، آیه103.
[2] توبه/سوره9، آیه106.
[3] توبه/سوره9، آیه102.
[4] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 16.
[5] توبه/سوره9، آیه47.
[6] بقره/سوره2، آیه83.
[7] توبه/سوره9، آیه28.
[8] اعراف/سوره7، آیه176.
[9] جمعه/سوره62، آیه5.
[10] مسد/سوره111، آیه1.
[11] ـ بحارالانوار، ج91، ص386.
[12] ـ بحارالانوار، ج91، ص386.
[13] ـ صحيفهٴ سجاديه، دعاي 16.
[14] ـ مفاتيح الجنان، دعاي افتتاح.
[15] ـ صحيفهٴ سجاديه، دعاي 16.
[16] فتح/سوره48، آیه29.
[17] ـ صحيفهٴ سجاديه، دعاي 16.
[18] فتح/سوره48، آیه29.
[19] زمر/سوره39، آیه62.
[20] سجده/سوره32، آیه7.
[21] زمر/سوره39، آیه23.
[22] مائده/سوره5، آیه50.
[23] زمر/سوره39، آیه17 و 18.
[24] بقره/سوره2، آیه83.
[25] انعام/سوره6، آیه108.
[26] انبیاء/سوره21، آیه58.
[27] انعام/سوره6، آیه108.
[28] توبه/سوره9، آیه28.
[29] مسد/سوره111، آیه1.
[30] فرقان/سوره25، آیه44.
[31] اعراف/سوره7، آیه176.
[32] جمعه/سوره62، آیه5.
[33] بقره/سوره2، آیه83.
[34] نبأ/سوره78، آیه18.
[35] زمر/سوره39، آیه23.
[36] جمعه/سوره62، آیه5.
[37] فرقان/سوره25، آیه44.
[38] توبه/سوره9، آیه28.
[39] اعراف/سوره7، آیه175.
[40] اعراف/سوره7، آیه176.
[41] واقعه/سوره56، آیه89.
[42] اعراف/سوره7، آیه176.
[43] توبه/سوره9، آیه28.
[44] بقره/سوره2، آیه161.
[45] اعراف/سوره7، آیه176.
[46] مسد/سوره111، آیه1.
[47] جمعه/سوره62، آیه5.
[48] فتح/سوره48، آیه29.
[49] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 314.
[50] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 314.
[51] ـ وسائل الشيعه، ج27، ص62.
[52] توبه/سوره9، آیه28.
[53] مؤمنون/سوره23، آیه1.
[54] نور/سوره24، آیه2.
[55] ـ وسائل الشيعه، ج12، ص8.
[56] ـ بحارالانوار، ج56، ص44.
[57] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 184.
[58] توبه/سوره9، آیه84.
[59] بقره/سوره2، آیه256.
[60] توبه/سوره9، آیه71.