81/08/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 128 الی 129
﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾(128)﴿فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللّهُ لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ العَرْشِ العَظِيمِ﴾(129)
تفسير يا تأويلي از ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُم﴾
آنچه در پايان سوره مباركه «توبه» مطرح ميشود خلاصهگيري از آغاز تا انجام اين سوره است. چون دو، سه روز بيشتر به پايان تحصيل نمانده است و تعطيلي ماه مبارك رمضان در پيش است لذا ما به خلاصهگيري اين سوره ميپردازيم سورهٴ بعدي كه سوره مباركه «يونس» است انشاء الله بعد از ماه مبارك رمضان.
در اين كريمه كه فرمود ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُم﴾ البته روايات را بايد بر قرآن كريم عرضه كرد حرفي در آن نيست ولي رواياتي كه وارد شده كه «من أنفَسكم» هست نه معنايش اين است كه ما روايت را بر قرآن مقدم بداريم بلكه اين روايت تعيين كننده كيفيت قرائت قرآن است اگر مسلّم باشد كه قرائت ﴿مِنْ أَنْفُسِكُم﴾ است بدون ترديد آنگاه آن «من انفَسكُم» از باب بيان باطن خواهد بود يا تاويل خواهد بود يا مانند آن ولي آن رواياتي كه ميگويد «من أنفَسكُم» هست يعني اينچنين از پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل شد اينچنين اجازه داده شد كه ما قرائت بكنيم نه اينكه با حفظ اينكه قرائت ﴿مِنْ أَنْفُسِكُم﴾ هست ما روايتي كه دارد «مِنْ أَنْفُسِكُم» آن را بر قرآن مقدم بداريم اينچنين نيست.
عدم انحصار بعثت انبيا در بين النهرين
امّا سؤال بعدي اينكه چرا انبياء (عليهم السلام) در بين النهريناند گرچه اين خارج از بحث است سؤال طوري باشد كه با بحث مناسب باشد در نوبتهاي قبل اشاره كه هيچ سرزميني نيست كه خدا براي هدايت مردم آن سرزمين انبيا فرستاده است ﴿لَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾[1] ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾[2] اين آيات نشان ميدهد كه هيچ سرزميني بدون پيامبر يا بدون اما يا بدون نماينده پيامبر و امام (سلام الله عليهم) نبود و نيست اما سر اينكه از انبياي خاورميانه سخني به ميان آمده است خود قرآن كريم در سه بخش اين مسئله را با جمع بندي حل كرد در يك بخش همين آياتي بود كه اشاره شد فرمود كه هر ملتي هدايت كنندهاي دارند حالا يا پيغمبر است يا امام است يا نمايندههاي آنها نظير آنچه كه در سوره مباركه «يس» آمده است كه از طرف انبيايي به قريهاي رفتند دو نفر يا سه نفر ﴿فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ﴾[3] و مانند آن يا در سوره مباركه «نحل» و مانند آن آمده است كه ﴿لَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً﴾ اين طايفه اولي كه نشانه آن است كه هيچ ملتي بدون پيغمبر نبود طايفه ثانيه آياتي است كه انبياي خاورميانه را نقل ميكند طايفه ثالثه آياتي است كه ميفرمايد ما خيلي از انبيا را فرستاديم كه قصهاش در قرآن نيست ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ﴾[4] و ﴿وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ﴾[5] اين ﴿لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ﴾ در چند جاي قرآن كريم آمده است خب، از اين سه طايفه آيات برميآيد كه خيلي از انبياست كه جريانشان در قرآن كريم نيامده سرش آن است كه قرآن يك كتاب قصهٴ محض نيست كتابي است كه مردم را به تحقيق وادار ميكند ميفرمايد ﴿فَسِيرُوا فِي الأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ المُكَذِّبِينَ﴾[6] ما فلان جا فرستاديم فلان جا فرستاديم، فلان جا فرستاديم شما هم برويد تحقيق كنيد حالا آن طرف آب يعني غرب اين طرف آب يعني شرق خب، اصلاً كسي فكر نميكرد كه آمريكايي وجود دارد ماوراي اقيانوس كبير مردمي زندگي ميكنند يا آن طرف آب در شرق خاور دور كسي زندگي ميكند بر فرض هم بدانند زندگي ميكنند راه تحقيق بسته است ﴿فَسِيرُوا فِي الأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ المُكَذِّبِينَ﴾ ندارد كه بنابراين آن اصل كلي كه ميگويد هيچ بشري بدون پيغمبر نخواهد بود آنها را آن طايفه اولي تأييد ميكند كه ﴿لَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً﴾[7] هر جا انديشه هست وحي هست براي اينكه تكليف هست تكليف بالأخره راهنما ميخواهد ديگر اين هم در چند جاي قرآن كريم فرمود كه خيلي از انبيا هستند كه ما قصهشان را نگفتيم براي شما خوب اگر قصهشان را ميگفتيم شما هم كه راه براي تحقيق نداشتيد چگونه باور ميكردي اين انبيايي كه آثارشان و خاورميانه ما به شما آدرس داديم بعد گفتيم ﴿فَسِيرُوا فِي الأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ المُكَذِّبِينَ﴾ شما هم رفتيد بررسي تحقيق كرديد يا از مردم آن سرزمين سؤال كرديد گفتند بله درست است اما حالا آن طرف غرب اين طرف شرق كه شما اصلاً نميدانيد چنين سرزميني هست برفرض هم بدانيد چنين سرزميني همهست راه براي تحقيق نيست نه كشتي اقيانوس پيما هست كه شما را به آنطرف اقيانوس كبير برساند نه وسيلهٴ ديگر لذا فرمود ما انبيايي فرستاديم كه قصهاش را در قرآن براي شما نگفتيم البته براي اهل بيت و ائمه (عليهم السلام) فرمودند كه بعضي از انبيا چنين بودند بعضي چنين بودند اما در قرآن نيامده غرض اينكه اين چنين نيست كه انبيا فقط در بين النهرين باشند حالا برگرديم به عصاره اين سوره مباركه.
عصاره سوره «توبه»
اين سوره نظير بعضي از سور ديگر كه در مكه نازل شدند نيست كه مسائل توحيد و نبوت و وحي و رسالت و معاد و اينها را خيلي مستدل بيان كند چون اين سوره تقريباً طولانيترين سورهاي است كه در اواخر عمر مبارك حضرت نازل شد و قالب آن معارف برهاني و قرآني در سوره «انعام» و در سوره «اعراف» و ساير سور مبسوطاً بيان شده مخصوصاً در سور مكي و همه آنها مستدل و مبسوط بيان شده در اين سوره به صورت اجمال آن معارف ذكر شده برخي اسماء الهي ذكر شده لكن جريان جنگ و مبارزات داخلي و مبارزات خارجي و جنگ با امپراطوري و لشكر كشي و مبارزاتهمه جانبه و توطئه منافقان اينها در اين سوره مبسوط آمده كه در سوره «اعراف» و سورهٴ «انعام» اينگونه از مسائل درگيري با امپراطوري غرب و امپراطوري شرق و اينها نيست چون اسلام كه حالا از جزيرة العرب را فتح كرده ﴿يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾[8] از آن طرف لشكركشيهاي غرب، روم شروع شده وجود مبارك پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اعلان بسيج عمومي كردند و خودشان هم تشريف بردند و منافقين هم يك عده كارشكني كردند و در راه وحي نازل شدكه منافقين در صدد چه توطئهاي هستند و بعد حضرت هم كه وارد مدينه شدند به منافقين فرمودند ﴿لاَ تَعْتَذِرُوا﴾[9] عذر خواهي نكنيد براي اينكه من ميدانم براي چه نيامديد ﴿لاَتَعْتَذِرُوا لَن نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللّهُ مِنْ أَخْبَارِكُم﴾[10] همه جريان را خدا براي من گفته اينگونه افشاگريها و مبارزات و تهييج نيرو بسيج عمومي ديگر در سوره «اعراف» و در سورهٴ «انعام» و سورهٴ «آل عمران» و سورهٴ «نساء» واينها نيست آنها يا اصلاً مسئله جنگ نيست نظير آن سوري كه اوايل در مكه نازل شد چون اين سيزده سالي كه حضرت در مكه تشريف داشتند به تعبير بعضي از علما خورد بود نه زد و خورد اينها فقط ميخوردند زد و خورد در مدينه شروع شد در مكه جنگي نبود جهادي نبود دفاعي نبود فقط آيات صبر بود و مقاومت بود و وعده الهي بود و امثال ذلك بود همهاش تحمل بود خورد بود بالأخره نه زد و خورد اما زد و خورد كه در مدينه شروع شد بله جهاد و مبارزات و اينها هست و اين بخش پاياني در جريان مبارزه با بزرگترين امپراطوري آن روز بود اين خصوصيتها در سوره مباركه «توبه» هست در ساير سور نيست.
جمع مسألة توحيد و توسل ازاركان سوره «توبه»
مطلبديگر آن است كه اين سوره از بركاتش و غرر آياتش همان جمع بين توحيد و توسل است يعني در عين حال كه مسئله توسل را امضاء ميكند تبرك به پيامبر را ارتباط بهرهگيري مادي و معنوي از پيغمبر را امضاء ميكند كه چه در مسائل معنوي چه در مسائل مادي از فيض وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بهره ميگيرند اما توحيد را سايه افكن قرار ميدهند يعني در عين حال كه ميفرمايد به آن حضرت متوسل بشويد بركت بگيريد خير از او بگيريد سعي كنيد حضرت براي شما دعا بكند و دعاي حضرت در دلهايشما باعث سكينهٴ شماست باعث آرامش شماست آرام بخش است و آن حضرت را هم وادار كرده به دعا كردن اما مع ذلك فرمود كليد فقط به دست خداست توسلي هم كه ما ميگوئيم همين است آن برادران اهل سنت اگر بدانند معناي توسلي كه اماميه ميگويند در پناه توحيد است نه مخالف توحيد ديگر نقدي ندارند در نوبتهاي قبل بارها اين مثال ذكر شد كه الان همه ما در بسياري از مسائل شب و روز از شمس و قمر كمك ميگيريم بالأخره اگر نور ميخواهيم اگر حرارت ميخواهيم اگر انرژيهاي جهاني ميخواهيم بالأخره يا شمس است يا قمر است يا اين ستارههاست ديگر غالب اين قدرتها از اين شمس و قمر است و همه جوامع علمي حتي ما شيعهها هم اين كار را ميكنيم هر وقت نور بخواهيم ميگوييم در را باز كنيد آفتاب بتابد و روشن كند فضا را اما ما ذرهاي براي شمس و قمر كه استقلال قائل نيستيم كه ـ معاذاللهـ جاي صابئان باشيم كه ستاره را بپرستيم ماه را بپرستيم آفتاب را بپرستيم خداي سبحان در قرآن كريم به ما دستور داد فرمود: ﴿لاَ تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلاَ لِلْقَمَرِ﴾[11] كه بقيه آيه سجده واجب دارد چرا شمس را ميپرستيد چرا قمر را ميپرستيد آن شمس آفرين را بپرستيد ما در عين تكريم و گراميداشت شمس و قمر كه مرتب داريم از اينها بهره ميگيريم اما ميگوييم اينها وسيله هستند آن كه نور ميدهد در حقيقت حرارت ميدهد خداست منتها به وسيله شمس و قمر شما هم كه موحديد همينطوريد شما هم كه برادران اهل سنت ما هستيد از شمس و قمر بهرههاي فراواني ميگيريد اما معتقد نيستيد كه اين شمس و قمر مؤثرند كه ميگوييد مؤثر خداست اينها وسيله براي گرم كردن و نور دادن هستند انسانهاي كامل يعني اهل بيت (عليهم السلام) كه به مراتب از شمس و قمر بالاترند خوب مشكلتان چيست خوب از اينها نور بگيريد از اينها كمك بگيريد از اينها فيض بگيريد ما كه براي اينها استقلال ذاتي ـ معاذاللهـ قائل نيستيم كه ميگوييم اينها مظهر اسماياند آيات الهي هستند وسيلهاند توسل هم يعني همين ديگر خب، شما ميبينيد ابراهيم خليل (سلام الله عليه) ميگويد آب من مينوشم آب رفع عطش ميكند ولي ساقي حقيقي خداست مگر ما به نان متوسل نميشويم در غذا خوردن سير شدن مطعم مگر نان است ميگوييم ﴿يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ﴾ راهي كه خليل حق (سلام الله عليه) به ما نشان داد گفت رب من خداي من كسي است كه رب العالمين است ﴿يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ ٭ وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ﴾[12] مگر ما به طبيب مگر به دارو مگر به داروخانه مگر به دستگاه بيمارستان مراجعه نميكنيم از اينها كمك نميگيريم اما هيچ كدام را شافي نميگيريم شافي حقيقي خداست اينها وسيله كار هستند خوب حالا وجود مبارك اهل بيت (عليهم السلام) كه از همه اينها بالاتر است چرا كمك نگيريم وقتي هم كه كمك ميگيريم در همين حد است آب را كه ما معتقد نيستيم سقي ميكند سقي براي خداست ﴿يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ﴾ آب ما نان ما حيات ما شمس ما قمر ما اينها هستند منتهي در حد وسيله.
اهل بيت (عليهم السلام)، واسطه فيض الهي
قرآن كريم بين اين دو جمع كرده در بسياري از مواقع حساس نام مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را در كنار نام خدا ذكر كرده فرمود اين بركتي است كه خدا و پيغمبر به شما داد ﴿آتَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾[13] يك، ﴿أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾[14] دو، ﴿سَيُؤْتِينَا اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ﴾[15] از اين آيات فراوان است اما وقتي بخواهد جمعبندي بكند ميگويد: ﴿حَسْبُنَا اللّهُ﴾[16] اصلاً سخن از پيغمبر نيست خب، اين معناي توحيد است يعني اگر آنجا كه سخن از ﴿أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾[17] است آنجايي كه ﴿آتَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ است آنجا كه ﴿سَيُؤْتِينَا اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ﴾[18] است يعني يكي بالذات و يكي بالطبع يا بالعرض يكي بالاستقلال يكي بالعرض لذا در پايان كه جمعبندي ميكند ميفرمايد ﴿حَسْبُنَا اللّهُ﴾[19] ﴿حَسْبِيَ اللّهُ﴾ اين آيه پاياني سوره مباركه «توبه» هم همين است ﴿فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللّهُ﴾[20] حتي به خود پيغمبر هم ميگويد ﴿حَسْبِيَ اللّهُ﴾ بگو ﴿حَسْبِيَ اللّهُ﴾، «حسبي من هو حسبي»[21] اين ميشود توحيد يعني اگر وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) منشأ بسياري از خيرات است اين مظهر فيض خداست اين وسيله فيض خداست ابزار عنايت خداست آن كه بالذات، بالاستقلال، بالاصاله مؤثر است خداست حتي به خود پيغمبر هم فرمود: ﴿فَقُلْ حَسْبِيَ اللّهُ﴾.
بازگشت توسل به توحيد
گرچه اين بحث در ساير سور هم هست اما حالا شما در همين آيات سوره مباركه «توبه» كه محل بحث است ملاحظه بفرماييد آيه 59 اين سوره به اين صورت آمده است ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آتَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ اگر آنچه را خدا و پيامبر به اينها داده است سهمي برايشان تهيه كرده ايطاء كرده اگر راضي ميشدند ﴿وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ﴾ ديگر هيچ سخن از پيغمبر نيست نه «حسبنا الله و رسوله» آن كه حسيب محض است ﴿أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ﴾[22] فقط خداست ﴿وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ﴾ بعد فرمود: ﴿سَيُؤْتِينَا اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَي اللّهِ رَاغِبُون﴾[23] اين جمع بين توسل و توحيد است چه اينكه در آيه پاياني هم به خود پيغمبر فرمود: ﴿فَقُلْ حَسْبِيَ اللّهُ﴾[24] در آن قسمتهايي هم كه بعداً ﴿أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾[25] آمده آنجا هم به همين صورت است اينها مربوط به فيضهايي است كه توسلگونه است كه اين توسل به آن توحيد برميگردد.
هماهنگي سنت با قرآن كريم
اما دستورات ديگري كه چه در بعد مثبت چه در بعد منفي نام مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در كنار نام ذات اقدس الهي قرار گرفته اين براي آن است كه كسي نگويد «حسبنا الله كتاب الله» سنت سخنان پيغمبر احاديث پيغمبر اين هم در كنار قرآن كريم است در آيات فراواني چه در بخش مثبت چه در بخش منفي نام مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را در كنار نام ذات اقدس الهي قرار داده خود اين سوره از اقتران اين دو نام شروع شده در آغاز همين سوره «توبه» اين است ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي الَّذِينَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِكِينَ﴾ آيه سوم ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ يَوْمَ الحَجِّ الأَكْبَرِ﴾ اين جا كه سخن از خدا و پيامبر هست براي آن كه روشن بشود سنت در كنار قرآن كريم است و در كنار نام ذات اقدس الهي است در آيه 24 به اين صورت آمده است ﴿قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِه﴾ آيه 62 همين سوره مباركه «توبه» باز نام مبارك پيغمبر در كنار نام ذات اقدس الهي مطرح است ﴿يَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن يُرْضُوهُ﴾ اينها بعضي از اوصاف مثبت است بعضيها منفي منفي نظير ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِه﴾ يا ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ يَوْمَ الحَجِّ الأَكْبَرِ﴾ كه پيام تبري را دارد آيه 71 به اين صورت است حالا آيه 71 و اينها مطلب ديگر را به همراه دارد آنها هم جريان ﴿كَذَبُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾[26] و مانند آن يا ﴿وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُول﴾[27] اين براي آن است كه سنت در كنار قرآن قرار بگيرد و جريان حديث شريف ثقلين هم اهل بيت را در كنار پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) قرار ميدهد در حقيقت ميشود قرآن و سنت چهارده معصوم (عليهم الصلاة و عليهم السلام) كه اينها كنار هم هستند و هر دو پيام آور سعادتند اين هم از آن رهآوردهاي اين سوره مباركه «توبه» است.
پرسش: ...
ضرورت تمسّك به سنت و قرآن كريم
پاسخ: هم شرافت و كرامت آن حضرت است هم وظيفه ما را مشخص ميكند كه صرف تشرف و تيمن و تبرك نيست گذشته از آن شرافت و بركت و ميمنت ما وظيفه داريم همانطوري كه به قرآن اعتصام ميكنيم و عمل ميكنيم به سنت هم عمل بكنيم و وجود مبارك حضرت هم برابر همان آيهاي كه قرائت كرديد سوره مباركه «حشر» برابر همان آن حديث ثقلين اهل بيت را هم مثل خودش قرار داده قهراً وظيفه ما گذشته از تبرك و تشرف اعتصام به اين ثقلين است در آيه 71 همين سوره «توبه» به اين صورت آمده است ﴿وَيُطِيعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ كه آنجا باز نام مبارك پيغمبر در كنار نام ذات اقدس الهي آمده آيه 91 همين سوره هم به اين صورت است ﴿وَلاَ عَلَي الَّذِينَ لاَيَجِدُونَ مَايُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِه﴾ آيه 94 هم به اين صورت است ﴿وَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ﴾ آيه 99 هم به اين صورت است ﴿وَيَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُول﴾ آيه 107 هم به اين صورت است كه فرمود: ﴿وَإِرْصَاداً لِمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ خب، چه در بخشهاي منفي مثل ﴿حَارَبَ اللّهَ﴾ ﴿بَرَاءَةٌ﴾ و مانند آن ﴿كَذَبُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾[28] چه در بخشهاي مثبت مثل ﴿إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِه﴾ ﴿وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُول﴾[29] و مانند آن نام مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در كنار نام خداي سبحان قرار گرفته اين معنايش لزوم تمسك به سنت آن حضرت است در قبال قرآن كريم منتها همانطوري كه اعتبار قرآن سنت به قرآن كريم است اعتبار سخنان پيغمبر به سخنان ذات اقدس الهي است چون هر بالعرضي بايد به بالذات منتهي بشود.
صلوات خدا و پيامبر، موجب تسلّي پرداخت كننده صدقه
مطلب ديگر آن است كه در بخش پاياني اين سوره آمده است وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ﴿بِالمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾ رافت و رحمتش هم اين است كه ثابت كرد نظام مالي اسلام چون مال براي مردم خيلي عزيز است اصلاً مردم با علاقه به مال خلق شدند ﴿وَتُحِبُّونَ المَالَ حُبّاً جَمّاً﴾[30] «جم» يعني انبوه نه «جمع» جمع ناظر به ﴿جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ﴾[31] است اما هر كسي بالأخره هر اندازه دارد علاقهاش به آن مال زياد است براي اينكه ميداند آبرويش به اين مال وابسته است ﴿وَتُحِبُّونَ المَالَ حُبّاً جَمّاً﴾ با اينكه به مال علاقه شديد دارد فرمود وقتي طاهر ميشويد كه اين صدقههايتان را بپردازيد و وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم فرمود بعد از گرفتن اين صدقات و امتثال دستورات مالي به وسيله ايشان شما دعا بكنيد و بعد از اينكه فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا﴾[32] آنگاه فرمود: ﴿وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُم﴾ اين (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ﴿عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُم﴾ وقتي خداي سبحان دستور دعا بدهد يقيناً استجابت ميكند معلل هم كرده معلوم ميشود اگر كسي امكاناتي داشته باشد از جانب حلال مال تهيه بكند و صدقاتش را بدهد هم مشمول صلوات خداست هم مشمول صلوات فر شتگان است و هم مشمول صلوات پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است اما مشمول صلوات خدا و فرشتگان است به استناد سوره مباركه «احزاب» كه نسبت به همه مؤمنين اينطور است ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّور﴾[33] در سوره مباركه «احزاب» فرمود خدا و فرشتگان خدا بر شما مؤمنين صلوات ميفرستند تا شما را نوراني كنند اين خاطرات را اين خيالات را اين وساوس را اين اوهام را اين اوزار را از دوش و ذهن شما بردارند مانده پيغمبر پس ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّور﴾ درباره پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم همين آيه سوره مباركه «توبه» است كه فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُم﴾ اين ﴿وَصَلِّ عَلَيْهِمْ﴾ يعني دعايي كه شما ميكنيد اگر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم دعا بكند قهراً خدا و فرشتگان و پيغمبر نسبت به چنين مؤمني دعا ميكنند صدقات هم گرچه اين آيه درباره صدقات مالي است اما در خصوص صدقات آن نصوص مشخص كرده كه هر كسي امكاني دارد تمكني دارد قدرتي دارد آن قدرت را بجا مصرف كند صدقه او است صدقه جاه مشخص است صدقه علم مشخص است صدقه شجاعت و شهامت مشخص است صدقه جمال مشخص است صدقه كمال مشخص است هر كسي نعمتي را خداي سبحان به او عطا كرده است صدقاتش را بپردازد مشمول اين سه تا صلوات خواهد بود ﴿وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُم﴾[34] بعضي از فقها (رضوان الله تعالي عليهم) فتوا دادند كه اگر كسي وجوه شرعياش را پرداخت كرده است دعاي آن مرجع نسبت به اين مؤدّي واجب است حالا درباره صدقات زكات و اينها كه آمده آن خمس و اينها هم در حقيقت زير مجموعه مطلق صدقات قرار گرفتند آنها به استناد همين امري كه به پيغمبر شده است (صلّي الله عليه و آله و سلّم) شده است و از طرفي هم وجود مبارك آن حضرت اسوه است و ثابت هم نشد كه اين جزء خصايص نبي است اسوه بودن آن حضرت اقتضا ميكند كه بر ديگران هم واجب باشد لذا برخي از فقها فتوا دادند كه اگر كسي صدقات واجب خود را به فقيهي عطا كرده است بر آن فقيه واجب است كه دعا بكند در اين قبضها هم كه دعا نوشته است احتياطاً براي همين است حالا آن دعا را يا يكجا ميكند يا كتباً دعا ميكند يا شفاهاً دعا ميكند ولي بالأخره دعا هست ﴿وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُم﴾.
پرسش: ...
پاسخ: البته ِآنها هم بهترين زكاتشان تبليغ است ديگر، تبليغ است، تعليم است ﴿وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتَابَ وَالحِكْمَةَ﴾ است ﴿وَيُزَكِّيهِم﴾[35] است اينها بهترين زكاتي است كه آنها دارند عطا ميكنند.
جهاني شدن اسلام، وعده حتمي خداوند
مطلب ديگر آن است كه قرآن كريم در اين سوره مباركه «توبه» جريان جهاني شدن اسلام را بازگو ميكند البته در سوره «صف» و مانند آن هم آمده ولي اينجا به صورت روشن جهاني بودن را در آيه 32 و33 مشخص كرده فرمود: ﴿يُرِيدُونَ أَن يُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِم﴾ آنها ميخواهند با قلمشان با فاهشان با دهانشان با اين تبليغات سوئشان نور خدا را خاموش كنند و قصدشان ايناست توطئه هم ميكنند اما ﴿وَيَأْبَي اللّهُ إِلاَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ﴾ هرگز كاري كه نه با زبان كامشان يا با زبانه قلم انجام ميدهند نميتوانند نور خدا را خاموش كنند خداوند از دين خود به نور تعبير كرده از قرآن به نور تعبير كرده و مانند آن فرمود: ﴿وَيَأْبَي اللّهُ إِلاَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الكَافِرُون﴾ اين آيه ناظر به آن است كه اين نور خاموش نميشود نه جهاني نميشود ديگران ميخواهند اين نور را خاموش كنند اين نور خاموش نميشود اين يك، آيه 33 ميگويد كه ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدَي وَدِينِ الحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ المُشْرِكُون﴾ نه تنها خاموش نميشود بلكه خاموش ميكند اين نور آن نارها را خاموش ميكند قهراً ميشود جهاني و وعده الهي هم كه تخلفپذير نيست ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً﴾[36] ﴿مَنْ أَوْفَي بِعَهْدِهِ مِنَ اللّه﴾[37] فرمود اصلاً براي همين نازل شده است يك وقت است كه كسي كاري انجام ميدهد اين كار كار خوبي است و صاحب كار هم نيت خوب دارد ولي برخورد ميكند به مانع خوب اين معذور نيست ميتواند بگويد من قصدم اين بود ولي نگذاشتند يك وقت است خود مجموع اين نظام كيهاني سپاه آن مدير عامل است ديگر نگذاشتند در اينجا فرض ندارد اگر مجموع اين جهان با هم تصميم گرفتند كاري انجام بدهند چون مجموع هماهنگ هستند پس مشكل دروني ندارند بيرون جهان هم كه چيز ديگر نيست خدا كارش اين است اگر چيزي را او بنا شد تصميم بگيرد انجام بدهد به استناد ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ﴾[38] به استناد ﴿وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاَّ هُوَ﴾[39] به استناد ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾[40] سه، پس همه طوع و رغبت دارند و بيرون از نظام آفرينش هم كه چيزي نيست كه چوب لاي چرخ بگذارد درون هم كه هماهنگ هستند لذا فرض ندارد كه ذات اقدس الهي به عنوان نبوت عام اين را به عنوان نبوت خاص ذكر نكرده اصل رسالت براي اين است حالا چه موقع ظاهر ميشود و پيروز ميشود به دست چه كسي ظاهر و پيروز ميشود آن را بايد ادله خاص مشخص بكند مثل وجود مبارك حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) ولي وعده قرآن اين است كه اصلاً همه اينها آمدند كه جهان را به يك سمت ببرند تا كنون شجره انسانيت ميوه نداد هر چه بود كرمو بود البته در لابهلاي اين شاخهها چهارتا ميوه شاداب داشت ولي بالأخره ﴿أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ﴾[41] بودند اكثرهم كذا و كذا بودند ﴿وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ﴾[42] اما طوري بشود كه اكثريت قاطع به طرف صلاح و فلاح بروند نشد و ذات اقدس الهي هم اين را به عنوان آرزو مطرح نكرد به عنوان هدف رسالت مطرح كرد و چون خودش عهدهدار اين كار است فرض ندارد كه جهاني كه ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ﴾[43] آرم اوست اين مانع بشود لذا روزي يقيناً فرا خواهد رسيد كه اين اسلام ميشود جهاني ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ المُشْرِكُونَ﴾[44] حالا ممكن است در آن ظرف مشرك باشد ولي بالأخره تحت حكومت اسلامي قرار ميگيرد و سعي ميكند كه خودش را منطبق بكند اين خصوصيت جهاني شدن است.
پرسش: ...
پاسخ: اما قوم نه كل جهان البته آن هم اصلاح ميشود بشريت هم از ظلم به ستوه درميآيند هم به سمت علم و معرفت حركت ميكنند اينكه در وجود مبارك ولي عصر آمده است دست روي رئوس ميكشد احلام و عقول و خردها كامل ميشود همين است ديگر الآن شما ميبينيد كاملاً هم به سمت جهاني شدن ميرود هم به سمت خردورزي ميرود سطح معلومات فعلي با معلومات گذشته خيلي فرق است نه تنها در علوم تجربي در علوم انساني هم همينطور است هم در علوم انساني سطح معلومات خيلي رفته بالاست البته شاخص كم است ولي گسترش علم زياد است و هم مسائل مالي.
ضرورت تحقيق و پرهيز از تقليد
مطلب ديگر آن است كه در اين سوره مباركه ما را به تحقيق و پرهيز از تقليد وادار كرده البته كسي كه قدرت تحقيق ندارد چارهاي جزء تقليد ندارد و اگر ـ معاذاللهـ تقليد را نپذيرد ميشود اباحهگري براي كساني كه افتادند در مسير شناخت و پژوهش بكوشند محقق باشند در درجه اول تحقيق نشد ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾[45] اينطور نباشد كه ما بار فهم را به ديگري بدهيم و بار قلاده را به دوش خود بكشيم يك بيان لطيفي بعضي از بزگان اهل معرفت دارند اصلش افسانه است ولي اينها كساني هستند كه از افسانه هم بهترين بار معرفتي را مترتب ميكنند قصه يأجوج و مأجوج كه خب در قرآن آمده اما آن بقيهاش ديگر افسانه است اينها دراز گوش بودند گوش چپشان گوش راستشان آنقدر بلند بود كه اينها روي گوش چپ ميخوابيدند گوش راست لحافشان بود گوش چپ تشكشان بود اين در افسانه هست اينها ديگر نيازي به تشك و لحاف نداشتند يك گوششان آنقدر پهن بود كه تشك بود يك گوششان آنقدر پهن بود كه لحاف بود اين يك افسانه محضي است براي سرگري كودكان در زمانهاي گذشته ميگفتند اما اين بزرگوار ميگويد كه آن كه فقط از راه گوش اهل گوش است اهل هوش نيست استدلال بكند تعقل بكند برهان اقامه بكند تحقيق بكند پژوهش بكند نيست فقط گوش اين يأجوج و مأجوج امت است اين روي گوش ميخوابد روي گوش بلند ميشود لحافش گوش است تشكش گوش است فلان كس اينطور گفت فلان كس اينطور گفت خوب تو چه ميگويي؟ اين حرفي براي گفتن ندارد گفت آن كسي كه صبح تا غروب تمام تلاش و كوششاش اين است كه اين چه گفت آن چه گفت اين شب يأجوج و مأجوجي ميخوابد لحافش گوش است نقل است تشكش گوش است نقل است او اهل عقل نيست خوب از اين افسانه آنطور برداشت كردن آن كار هر كسي نيست.
آشنايي با دين، لازمه پاسخگويي به محققان
در همين سوره مباركه «توبه» فرمود مشركين در ميدان جنگ هم اگر از شما خواستند بيايند پژوهش كنند به آنها پناهندگي سياسي اجتماعي بدهيد خوب حالا بدهيد يعني در شما هم يك آدم باسواد باشد بيان بكند يا نه؟ حالا آنها آمدند تحقيق بكنند حالا بنگريد قبلاً خوانده شد آيه شش همين سوره مباركه «توبه» است فرمود ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّي يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَيَعْلَمُون﴾ شما خوب در جنگ هستيد ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ فَاقْتُلُوا المُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[46] حالا فتوا هم همين است كه اگر در ميدان جنگ يك سرباز مشركي از مسئول نظاميان اسلامي پناهندگي سياسي يا اجتماعي خواست كه بيايد تحقيق بكند درباره قرآن اين موظف است او را پناه بدهد و بيايد او كاملاً آن تحقيقش را بكند و در كمال امنيت او را به اردوگاهش برگرداند فتواي فقها هم همين است خب، حالا در ميدان جنگ دليل هم آورده كه اينها چون نميدانند بايد تحقيق بكنند ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَيَعْلَمُون﴾ حالا در ميدان جبهه كسي ميخواهد پژوهش قرآني بكند فقهي بكند كلامي بكند اصولي بكند چهار نفر بايد باشند كه يادش بدهند يا نه وگرنه صرف قرآن را كه حالا كسي بخواند خوب نوار هم گوش ميدهد اين ديگر لازم نيست كه پناهندگي سياسي بخواهد كه يك مفسر ميخواهد يك معلم ميخواهد يك فقيه ميخواهد يك متكلم ميخواهد كه مسائل را برايش بيان بكند چه درباره ميدان جنگ چه در ميادين ديگر، حالا بقيه مطالب ديگر كه مربوط به جمعبندي اين سورهاي ان شاء الله فردا.
«و الحمد لله رب العالمين»