81/08/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 128 الی 129
﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾(128)﴿فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللّهُ لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ العَرْشِ العَظِيمِ﴾(129)
ويژگي خاص و كيفيت نزول برخي از آيات
اين دو آيهاي كه پايان بخش سوره مباركه «توبه» است با يك جلال و شكوهي نازل شده است صف طولاني از فرشتهها مثلاً هفتاد هزار فرشته اين را بدرقه كردند تا به قلب مطهر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل كردهاند اين صفي از فرشتهها هفتاد هزار نفر و مانند آن درباره سوره مباركه «انعام» هم آمده است كه شايد ناظر به كثرت فرشتگان باشد و همه اينها با جلال و شكوه اين كريمه را بدرقه كردند در سوره مباركه «جن» درباره كل آيات قرآن دارد كه ﴿يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ﴾[1] ذات اقدس الهي با اسكورت فراواني از فرشتهها اين وحي را محافظت ميكند يعني پيشاپيش وحي فرشتهاند دنبال وحي فرشتهاند دو طرف وحي فرشتهاند كه هيچ راهي براي نفوذ شيطنت نباشد كه شيطان و شياطين الانس شياطين الجن كسي بخواهد در حرم امن وحي راه پيدا بكند كم بكند زياد بكند تغييري تقديمي تأخيري به هيچ وجه راه پيدا نميكند تا اينكه اين آيات الهي همانطوري كه از ذات اقدس الهي صادر شده است همانطور بر قلب مطهر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل بشود در حافظه آن حضرت بماند و از زبان مطهر آن حضرت كه ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَي ٭ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَي﴾[2] صادر ميشود به سطح امت اسلامي برسد از آن به بعد ﴿فَمَن شَاءَ فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُر﴾[3] اين آيات هم فرق ميكند آيات پايان بخش سوره «بقره» هم ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ﴾[4] آن را هم گفتند مشافهتاً و بلاواسطه ذات مقدس پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در معراج تلقي كرده است آيات همهشان اين خصوصيت را دارند ولي بعضيها از خصوصيت بيشتري برخوردارند.
معنايي ديگر از ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُم﴾
مطلب ديگر آن است كه در قرائت اهل بيت از وجود مبارك امام صادق امام باقر (سلام الله عليهما) از وجود مبارك اميرالمؤمنين (عليه الصلاة و السلام) رسيده است كه دارد ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُم﴾ يعني از نفيسترين شما شايد اين ناظر به معنا كردن اين آيه باشد نه قرائت لفظ يعني از نفيسترين انسانها پيامبري محقق شده است البته از نفيسترين انسانها براي اينكه آن كمالات علمي و عملي كه ذات اقدس الهي براي پيغمبر ثابت كرده است چه در جريان معراج چه در مباهله چه در آيه تطهير چه در آيات ديگر اين نمونه ندارد و ميشود انفس.
راههاي نيل به كمالات اخلاقي در كتاب وسنت
و اين انفس بودن و ساير اوصافي را كه ذات اقدس الهي براي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ثابت ميكند چون در سوره مباركه «احزاب» آمده است ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ﴾[5] هر وصفي را كه خداوند براي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ثابت ميكند به استثناي آن اوصاف كه ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[6] كه ديگر اختصاصي است و كسبي هم نيست به استثناي آن گونه از صفات اختصاصي كه كسبي نيست هر صفتي را كه براي ذات مقدس پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ثابت ميكند ما را تشويق ميكند كه شبيه آن حضرت باشيم ولو در مراحل ابتدايي و ضعيفش اگر علم براي آن حضرت است قدرت براي آن حضرت است كمال براي آن حضرت است نفاست براي آن حضرت است رأفت و رحمت براي آن حضرت است اينچنين است اين روايت لطيفي كه مرحوم صاحب تحفالعقول در كتاب شريف تحفالعقول از وجود مبارك امام رضا (سلام الله عليه) نقل كرده است كه مؤمن ايمانش كامل نميشود يا به مقام برتر نميرسد مگر اينكه «فيه ثلاث سنن سنّة من الله وسنّة من رسوله وسنّة من الإمام»[7] از آن غرر روايات ماست يعني مؤمن بايد متخلق بشود به اخلاق الهي به اخلاق رسول خدا به اخلاق ولي خدا يك سلسله اوصافي است كه مخصوص است و كسي به آنها دسترسي ندارد آنها اسوه نيست آنها فقط حجت است اگر اوصافي براي خاندان عصمت و طهارت نقل شده كه مخصوص آنهاست باعث حجيت قول آنهاست چرا قول آنها فعل آنها تقرير آنها سكوت آنها قيام آنها حجت است؟ براي اينكه اينها داراي اين مقام هستند خب، آنها معلوم است كه انسان با كسب نميتواند به آنجا برسد ولي اوصاف ديگر حتي اوصاف الهي وقتي خداوند اسماي حسناي خود را ذكر ميكند انسان مؤمن بايد متخلق به اخلاق الهي باشد يعني آن اوصاف را و آن اسما را در خود پياده كند به مقداري كه مقدور او است هر اندازه كه ترقي بكند بيشتر به آن اسما ميرسد آن وقت سه نمونه در آن حديث شريف از وجود مبارك امام رضا (سلام الله عليه) نقل شده است كه سنت خدا كه در مؤمنين بايد باشد چيست، سنت پيغمبر خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه در مؤمنين بايد باشد چيست، سنت ولي خدا و امام و معصوم كه بايد در مؤمنين باشد چيست اگر اوصافي را ذات اقدس الهي براي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ذكر كردند و از طرفي هم در سوره «احزاب» ما را به تأسّي از آن حضرت دعوت كردند يعني اين اوصاف را هر كدام شما در خود به اندازه امكان خود پياده كنيد.
رأفت با مردم، تأسي به سنّت نبوي
نفاست هم اينچنين است نسبت به ديگران دردمندانه حوادث آنها را پيگيري كنيد شريك درد آنها باشيد نسبت به ترقيات علمي و عملي آنها تأمين آسايش آنها حريص باشيد نسبت به مؤمنين البته ﴿رئوف و رحيم﴾ باشيد يك رأفت عامه بين المللي داشته باشيد همانطور كه پيغمبر دارد يك رأفت خاصه و رحمت مخصوصي نسبت به مؤمنين داشته باشيد همانطوري كه وجود مبارك پيغمبر دارد اين چندمين بار است كه در سوره مباركه «توبه» و مانند آن از رأفت خاصه پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نسبت به مؤمنين ياد ميكند در همين سوره مباركه «توبه» آيه 61 اين است ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنكُم﴾ همين پيغمبري كه (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به استناد آيه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ كَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾[8] و يا ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[9] همين حضرتي كه ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ است نسبت به «الذين آمنوا» رحمت خاصه است ﴿وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنكُم﴾[10] پس اين دو صبغه را مسلمانها و مؤمنين هم بايد داشته باشند يك رأفت بينالمللي نسبت به همه انسانها چه مسلمان چه كافر مادامي كه كسي مزاحم ديگري نيست و يك رأفت خاصه نسبت به حوزه اسلامي.
دعوت قرآن به تأسي از پيامبر اكرم (صلّياللهعليهوآلهوسلّم)
مطلب ديگر آن است كه اين بياني كه ذات اقدس الهي نسبت به پيغمبر دارد در همه اين سور مخصوصاً سوره مباركه «توبه» كه تقريباً جزء آخرين سورههاي قرآني است بعد در بعضي موارد نشانه ذكر ميكند ميفرمايد ما اين صفت را به پيغمبر داديم و پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين صفت را نسبت به شما اعمال ميكند اينها تمثيل است نه تعيين يعني منحصر نيست اختصاصي به اين صفت ندارد در جريان علم كه اينطور است كه فرمود: ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾[11] از آن طرف هم فرمود تو مردم و مؤمنين را تعليم بكن ﴿وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتَابَ وَالحِكْمَةَ﴾[12] و مانند آن در جريان تعليم كه فرمود: ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾ بعد از آن طرف هم فرمود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) معلم مردم است ﴿وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتَابَ وَالحِكْمَةَ﴾ اين معنا را همه ما متوجه هستيم يعني درس دادن تأليف كردن سخنراني كردن اينها اما تطهير و تزكيه اين يك راه خاصي است كه در سوره مباركه «توبه» آمده آنچه در سوره «احزاب» است به عنوان آيه تطهير مشخص كرد كه اينها مطهر از هر عيب و نقص هستند آن مقام هم متوقع نيست كه امت به آن مقام دسترسي پيدا بكنند اما هر كسي به مقدار علم و عملش ميتواند راه طهارت آنها را طي كند.
پيامبر اكرم (صلّياللهعليهوآلهوسلّم)، مطهّر و مزكّي امت
و اينها هم مطهر ما هستند و هم مزكي ما هستند اين آيه صدقه كه در همين سوره مباركه «توبه» نازل شده است كه فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا﴾ آيه 103 همين سوره مباركه «توبه» يك احتمال قابل قبول اين آيه اين بود كه مطهر و مزكي خود پيغمبر است به قرينه كلمه ﴿بِها﴾ فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا﴾ گرچه برخيها مثل مرحوم شيخ طوسي و ديگران احتمال دادند كه ضمير اين «تطهر» مخاطب نباشد ضمير غائب فعل غائب باشد يعني مؤنث غائب باشد ضمير «هي» در فاعل «تُطهّرُ» باشد و اين «هي» هم به صدقه برگردد و اين جمله هم صفت صدقه باشد چون صدقه نكره است اين جمله صفت او باشد ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم﴾ يعني «صدقة مطهرة» يعني صدقه آدم را طاهر ميكند اما به قرينه ﴿وَتُزَكِّيهِم بِهَا﴾ چون فرمايش آقايان اين است كه اگر اين ﴿تُطَهِّرُهُم﴾ جواب ﴿خُذ﴾ باشد بايد مجزوم باشد بايد اينچنين گفته ميشد «خذ من اموالهم صدقة تُطَهِّرْهُم» اگر ضمير فاعل در «تُطَهِّرْ» انت باشد و اين خطاب باشد كه تو آنها را تطهير ميكني اين بايد مجزوم باشد چون جواب امر است و چون مجزوم نيست معلوم ميشود كه فاعل «تطهر» ضمير «هي» است كه به صدقه برميگردد «خذ من اموالهم صدقةً تُطهّرهُم» اي «صدقة مطهرة» در هنگام بحث از اين آيه 103 شبهات ديگري هم مطرح شد كه آيا ميتواند حال باشد يا نه ولي بالأخره به قرينه ﴿وَتُزَكِّيهِم بِهَا﴾ اين احتمال هم مقبول بود و هم مقبول خيليهاست كه «صدقةً تُطهّرهُم» شمااي پيغمبر ﴿وَتُزَكِّيهِم﴾ شمااي پيغمبر آنها را با اين صدقه.
دستور قرآن به تأسي پيامبر اكرم (صلّياللهعليهوآلهوسلّم) در همه شئون
براساس اين احتمال معقول مقبول معلوم ميشود كه آن آيه تطهير نشانه آن است كه وجود مطهر آن حضرت مطهر است يك، در همان سوره «احزاب» ما را وادار كردند دعوت كردند به تأسي و ائتسا و اقتداي به اين اسوه دو، راه تطهير را اين آيه نشان ميدهد سه، كه اگر پيغمبر مطهر است مأمور به تطهير ما هم هست تنها مسائل تعليمي نيست كه پيغمبر عالم شده از طرف ذات اقدس الهي و مأمور شده كه معلم ما باشد اين يك گوشه از رسالت آن حضرت است آن تلاوت را خدا به خود اسناد ميدهد كه ما آيات را بر تو تلاوت ميكنيم تو هم براي مردم تلاوت بكن ﴿يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ﴾[13] اين يك، اين درست خدا تلاوت ميكند ﴿نَتْلُوهَا عَلَيْكَ﴾[14] تو هم وقتي كه شنيدي بر مردم تلاوت ميكني كه فرمود: ﴿يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ﴾ اين يك، دو ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾[15] تو هم اين علوم را به مردم ياد ميدهي ﴿وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتَابَ وَالحِكْمَةَ﴾[16] چه اينكه فرمود: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِم﴾[17] تو مبيني مفسري اول مبين و مفسر و معلم قرآن تو هستي اما ﴿وَيُزَكِّيهِمْ﴾ را به صورت جمع بين دو آيه سوره «احزاب» و يك آيه سوره مباركه «توبه» بايد حل كرد در سوره «احزاب» آيه تطهير است ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾[18] اطلاق آيه ديگري كه در همان سوره «احزاب» اين است كه فرمود ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[19] اين اطلاق مقيد است به ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[20] خب، مسئله رسالت نبوت اينها ديگري كسبي نيست كه حالا كسي زحمت بكشد به اين مقام برسد اينها معلوم است كه از سنخ ائتسا و اقتدا بير ون است در آن جهت كه اسوه نيستند كه شما زحمت بكشيد مثلاً پيغمبر بشويد يك كار محال كه با كسب حاصل نميشود ميماند فضايل ديگر علم آن حضرت طهارت آن حضرت عدل آن حضرت اوصاف رأفت آن حضرت رحمت آن حضرت و اين همه اوصافي كه ذات اقدس الهي در قرآن كريم براي آن حضرت ثابت كرده است يكي از آنها مسئله طهارت است.
امكان نيل به عصمت و تزكيه
طهارت كه ديگر اينطور نيست كه مخصوص اين خاندان باشد يعني مخصوص اين چهارده نفر باشد كه چه اينكه خود حضرت صديقه كبري (سلام الله عليها) نه امام است و نه پيغمبر و داراي عصمت است و ما دليلي نداريم بر اينكه زينب كبري (سلام الله عليها) يا قمر بني هاشم (سلام الله عليه) معصوم نبودند كه از آن طرف دليل اثباتي داريم كه امام و پيغمبر الا و لابد معصوماند و دليل هم داريم اين چهارده نفر يقيناً معصوم هستند اما مازاد بر اينها عصمت ندارند كه دليل نداريم كه آن كه منحصر است امامت است و نبوت اما عصمت كه يك كمال علمي و عملي است كه دليلي بر حصرش نيست البته ممكن است كسي به آن مقام والاي عصمت نرسد نسبت به آن عصمت آن چهارده ذات مقدس اما بالأخره معصوم باشد ممكن است طهارت اينچنين است حالا نسبت به امت آن مرحله ضعيف طهارت مرحله ضعيف كمالات تزكيه اين ممكن است اگر آيه ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾[21] آنها را مطهر معرفي كرده است يك، اگر آيه ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[22] همه ما را در همه امور وادار كرده به ائتسا و اقتدا و اسوه قرار دادن آن ذوات مقدس دو، اگر ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[23] جلوي اين اطلاق را في مايرجع الي المقام الخاص ميگيرد سه، بقيه ميماند نشانه اينكه بقيه ميماند همين آيه 103 سوره مباركه «توبه» است كه فرمود تو از راه گرفتن صدقه اينها را طاهر كن معلوم ميشود اگر كسي اين حق الهي را ندهد طاهر نيست نجس است رجس است بالأخره حالا درباره صدقه فرض بفرماييد خمس و زكات اين خصوصيت آمده اين فضيلت آمده درباره نماز كه عمود دين است اينچنين نيست؟ آنكه بالاتر از اين است درباره ولايت كه بالاتر از همه اينهاست اينچنين نيست؟ اينكه يقيناً اينطور است پس معلوم ميشود اينها تمثيل است نه تعيين يعني زكات اگر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين حق واجب را از مردم بگيرد مردم طاهر ميشوند اگر آنها را به اقامه صلات هدايت بكند آنها نمازشان را بخوانند طاهر ميشوند آنها را به آيه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾[24] هدايت بكند آنها تحت ولايت وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) بشوند طاهر ميشوند و مانند آن قهراً ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾ پيام جامعش اين است كه اين مطهرها ميكوشند شما را طاهر كنند طهارت آنها هم تطهير آنها هم اين است كه هم اصول دين را به شما ياد بدهند هم فروع دين را به شما ياد بدهند البته تأثير هر كدام از اصول دين و اصول مذهب و فروع اثر خاص خودش را خواهد داشت پس اين ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا﴾[25] ميتواند بيان نمونهاي از آن آيات ائتسا و همچنين تطهير باشد.
نمونهاي از تزكيه اخلاقي در سوره «نور»
چه اينكه در بخشهايي از سوره مباركه «نور» ميفرمايد اگر شما يك وقت ملاقات قبلي با كسي نداشتيد رفتيد در خانه كسي در زديد صاحبخانه معذور بود به شما گفت ببخشيد الآن من حوصله ندارم عصباني نشويد به شما برنخورد ﴿وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَي لَكُم﴾[26] خوب شما كه وقت قبلي نگرفتيد طلبي هم نداريد از صاحبخانه او هم الآن يا مهمان داشت يا مطالعه ميكرد يا مشغول كار خودش بود گفت ببخشيد الآن من فرصت ندارم شما اگر بدون برخورد كه به شما بربخورد برگشتيد اين راه تزكيه است حقي كه نداشتيد حالا عصباني بشويد دوتا بد بگوييد آخر اين براي چه؟ ﴿وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَي لَكُم﴾ اينها راه تزكيه است كه انسان از خودخواهي و غرور بيايد پايين.
پرسش: ...
پاسخ: خب او نه، او البته رب درباره ذات اقدس الهي است آن مقدم است بعد نبي وجود مبارك پيغمبر واسطه است بعد وجود مبارك امام هست.
پرسش: ...
پاسخ: او اهل تقواست يعني «اهل لأن يتقي منه» چه اينكه خودش هم از ظلم پرهيز ميكند اينها اوصاف فعلي خداست او اهل تقواست از خلاف ﴿وَلاَ يِظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً﴾[27] و ﴿وَمَا رَبُّكَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ﴾[28] و امثال ذلك ﴿كُلُّ ذلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِندَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً﴾[29] او از همه قبايح و خصوصيتهاي تلخ پرهيز ميكند يك، و اهل آن است صلاحيت آن را دارد شايسته است كه ما از او اتقا كنيم ﴿وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ﴾[30] ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ﴾[31] كذا و كذا دو، هم خودش از نقص منزه است و هم شايسته است كه ما نسبت به او پرهيزكار باشيم.
حفظ اسرار امامت، نمونهاي از پيروي سنت الهي
در آن حديث سهتا نمونه است يكي اينكه فرمود كه اسرارتان را به هر كس نگوييد آن سنتي كه براي خداست خدا ﴿عَالِمُ الغَيْبِ﴾ است ﴿فَلاَ يُظْهِرُ عَلَي غَيْبِهِ أَحَداً ٭ إِلاَّ مَنِ ارْتَضَي﴾[32] مگر خدا اسرار خود را با هر كسي در ميان ميگذارد شما هم اسرارتان را با هر كسي در ميان نگذاريد اين ناظر به آن است كه شما كه پيرو اهل بيت هستيد اسرار تشيع را اسرار امامت را حق ائمه (عليهم السلام) را با هر كسي در ميان نگذاريد كه مشكلي براي مردم ايجاد بشود بگذاريد در بين خواصتان بماند اگر خدا اسرار خود را براي همه نميگويد شما هم اسرارتان را كه امامت و تشيع و ولايت اهل بيت است براي همه نگوييد پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) سنتي داشت مدارا ميكرد با مردم شما هم مدارا كنيد با مردم امام صبر ميكرد در بأسا و ضرا شما هم صبر بكنيد در بأسا و ضرا اين سه صفت را وجود مبارك امام رضا (سلام الله عليه) در آن حديث شمرد و فرمود اوصاف الهي اوصاف نبوي اوصاف ولوي بايد در شما باشد خب البته اينها در طول هم هستند ديگر.
آگاهي بر حقايق عالم با مراقبت از نفس
پرسش: ...
پاسخ: خب اين حالا يا در رؤيا نصيب آدم ميشود يا افراد خاصي بهرهشان ميشود بالأخره اگر آدم مواظب چشم و گوش خودش باشد خيلي از چيزها براي او حل ميشود حالا يا در رؤيا براي او حل ميشود يا مثلاً همانطوري كه وجود مبارك امام سجاد در سرزمين عرفات خيلي از چيزها را نشان آن شاگردش داد يا وجود مبارك سيدالشهداء (سلام الله عليه) در شب عاشورا خيلي از چيزهاي قيامت را نشان اصحاب خود داد فرمود اگر كسي بالأخره چشم و گوشش طاهر باشد شانيت پيدا ميكند به بركت ولي عصرش چيزهاي ديگر را هم ببيند اين راه هست منتها حالا ما نرفتيم مطلب ديگر آن است كه پس بنابراين اينكه فرمود ﴿مِنْ أَنْفُسِكُم﴾ يعني حالا «ولو مِنْ أَنْفُسِكُم» هم قرائت بشود يا نشود همه اوصافي كه ذات اقدس الهي براي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ذكر كردند در حقيقت تشويق ماست و فراگيري آن كمالات حضرت از يك سو و اقتدا و ائتساي به آن حضرت در بخش عمل از سوي ديگر مطلب ديگر آن است كه.
پرسش: ...
ادعاي صاحب المنار در برتري نژاد عرب
پاسخ: اگر حالا الآن اين را مطرح ميكنيم به خواست خدا كه اين خطاب به نژاد عرب باشد چه اينكه صاحب تفسير المنار اصرار دارد شايد موهم اين معني باشد كه مثلاً قوم عرب و اين نژاد عرب خصيصهاي دارند ايشان در بخش پاياني همين آيه دارد كه اين فضيلتي است براي نژاد عرب براي اينكه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُم﴾ آنگاه ميشمارد به اينكه قبيله كنانه چه بودند تا ميرسد به قريش فضايل قريش را ذكر ميكند سوابق درخشان قريش را ذكر ميكند و عظمت و جلال و شكوه هاشم را ذكر ميكند هاشم كسي بود كه با رهبران سياسي شام تماس گرفت و با رهبران سياسي يمن تماس گرفت تا تجار حجازي كه «رحلة الشتاء والصيف» داشتند شتاء را به يمن ميرفتند سيف را به شام ميرفتند در كمال امنيت بروند روابط اقتصادي برقرار بكنند كالا ببرند كالا بياورند اين قدرت را هاشم با اين دو كشور يا با اين دو بخش يا با اين دو سلطان در ميان گذاشت و گذشته از اينكه اول كسي بود كه «هشم الثريد للفقراء والمساكين»[33] بلكه «للطيور» اول كسي بود كه اين نانها را قطعه قطعه كرد نان و گوشت قطعه قطعه كرد به مستمندان حجاز داد و براي طيور غذا تهيه كرد و مانند آن فضايلي براي هاشم و اينها ذكر كردند.
ضرورت تفكيك ميان خاندانوحي و عرب جاهلي
از اينكه خاندان پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) تا آدم جزء اشراف و اشرف امم بودند آن حرفي نيست اما آيه ناظر به قوم عرب نيست صدر و ساقه اين بخشها يا به ﴿أَيُّهَا النَّاسُ﴾ خطاب ميكند يا به ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ خطاب ميكند و مانند آن سخن از «يا ايها العرب» نيست اما حالا كه اينچنين شد ايشان اصرار دارد كه بگويد ساير اقوام در وحشيت و در جهالت و در ظلم و در ستم و در غارتگري بودند و نژاد عرب تقريباً اين و سطها سالم بود حالا «مصلحت نيست كه از پرده برون افتد راز» وگرنه ما چيزي از اين بنده خدا باقي نميگذاشتيم خوب همين عرب سوسمار بخور بود كه بالأخره يا مستعمر ايران بودند يا مستعمر روم چه داشتند آنها شما بگذريد و بگذاريد از دودمان نبوي و علوي كه اينها تا آدم قدر اول آسمان انسانيت بودند بقيه بالأخره ايران آثار زرتشتيت بود و زرتشتيها موحد بودند و آنوقت دانشگاه جندي شاپور در اين همين سرزمين بود و كار آنها غارتگري بود اگر تمدن بود براي ايران بود و براي مصر بود و براي جاهاي ديگر اينها چيزي نداشتند كه يك بيان نوراني از حضرت امير (سلام الله عليه) نقل بكنيم تا معلوم شود كه صاحب المنار و امثال او ديگر از اين به عبد اينطور فكر نكنند و عرب و غير عرب نگويند همه بالأخره بندگان خدا هستند و در آن جاهليت جهلا اين خودش معجزه بود كه در شب آفتاب طلوع كرد كه فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الأُمِّيِّينَ رَسُولاً﴾[34] اين هم يك معجزه است و بزرگان از اهل معرفت گفتند كه اين اميين يعني جميع بشر حالا گرجه عرب درس نخوانده بود ولي وقتي رسالت پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) جهاني است شما وقتي مرحوم بوعلي و فارابي را هم كه در پيشگاه پيامبر حساب ميكنيد امي است اينطور نيست كه حالا او در اميين رشد كرده اميين يعني ما سواي پيامبر براي آنكه آنها بالأخره هر اندازه كه عالم باشند نسبت به حضرت أمّياند ديگر اين حرف خيلي بلند است فرمود شما اگر قرآن را از منظر خود قرآن ببينيد كه جهاني است ﴿لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾[35] آنوقت اميين هم معنايش معلوم ميشود همه علما و حكما و فلاسفه يكطرف بنشينند ميشود گفت اميييناند نسبت به آن علم لايتناهايي كه پيامبر دارد و به وسيله وحي الهي آن يك حساب دارد اينها يك حسابي دارند.
زندگي عرب جاهلي در كلام امير مؤمنان (عليه السلام)
در خطبه 26 نهجالبلاغه وجود مبارك حضرت امير وضع عرب را قبل از اسلام را تشريح ميكند صدر اين خطبه اين است كه «ان الله سبحانه و تعالي بعث محمدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نذيراً للعالمين و أميناً علي التنزيل و أنتم معشر العرب علي شر دين» بالأخره همينهايي كه خودتان ميپرستيديد و گاهي هم ميخورديد معبود شما بود ديگر خودتان ميساختيد همين خدا و خرما همين بود ديگر گاهي مجسمهاي از خرما درست ميكردند آن را ميپرستيدند و عند المجاعه آن را ميخوردند فرمود شما اين بوديد ديگر «و انتم معشر العرب علي شر دين و في شر دار» نه بهداشت داشتيد نه آب آشاميدني داشتيد نه امنيت داشتيد نه دين داشتيد نه سياست و نه فرهنگ هيچي نداشتيد «مُنِيخُون بين حِجارة خُشنٍ» در سنگلاخها زندگي ميكرديد «و حياتٍ صُم» چون آبادي نبود بسياري از اين منطقههاي شما مارهاي فراوان بود ماري كه هر چه سرو صدا ميكرديد نميرفت مار اصم، كر اين است اين فقط آماده است نيش بزند ديگر سر و صدا نميشنود «تشربون الكدر» آب آلوده را مياشاميديد «و تأكلون الجشب» غذاي سخت مانده را ميخورديد «و تسفكون دماءكم» كارتان هم خونريزي بود «و تقطعون ارحامكم» اصول خانوادگي و رحامت و اينها هم در بين شما مطرح نبود «الاصنام فيكم منصوبة» بتها نصب شده بود «و الآثام بكم معصوبة» معصيتها و اثمها و گناههاي به شما گره خورده بود اين تازه شما اما خوبانتان و اشرافتان را بگويم كه اشرافتان را اين كسراها و قيصرها چه كار ميكردند آن را در خطبه 192 همان خطبه معروف قاصعه در خطبه قاصعه كه خطبهٴ 192 است يك بحث تاريخي مبسوطي دارد فرمود مرا تنها نگذاريد اگر من يعني خاندان عصمت و طهارت تنها شديم نه اين ايرانيها شما را رها ميكنند نه آن روميها يعني نه شرق شما را رها ميكند نه غرب فرمود من تاريخي برايتان بگويم تا شما آثار تلخ گذشته را به ياد داشته باشيد روزگاري بود كه نياكان شما در بيابانها زندگي ميكردند جريان بت پرستي بود و بت تراشي بود و بت فروشي بود و اينها وجود مبارك جدمان ابراهيم خليل قيام كرد و تبر گرفت و با مبارزاتش ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُم﴾[36] را تحمل كرد ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلاَّ كَبِيراً لَّهُم﴾[37] را عملي كرد و خدا هم فرمود: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ﴾[38] بعد كم كم فرزندان او اسحاق و يعقوب و اسماعيل تا نوبت رسيد به موسي و عيسي و داود و سليمان و اينها و حكومت تشكيل دادند و ملوكي شدند از همين انبياي ابراهيمي انقلابي كردند و رهبري انقلاب را داود ها (سلام الله عليهم) به عهده گرفتند ﴿وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ﴾[39] و حكومتي تشكيل دادند اين شد مقطع دوم بعد از اينها هم ﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ﴾[40] اينها را ه انبياي قبلي را رها كردند چون راه انبياي قبلي را رها كردند اختلاف در بينشان افتاد كمكم آن جلال و شكوه خودشان را از دست دادند ﴿وَلاَتَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُم﴾[41] بادشان در رفت وقتي ﴿تَذْهَبَ رِيحُكُم﴾ شد كسراها و سلاطين ايران از شرق قيصرها و سلاطين روم از غرب آمدند شما را اين وسط پرس كردند و اين پيامبرزادهها وامامزادهها كه ﴿جَعَلَكُم مُلُوكاً وَآتاكُم مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَدَاً مِنَ العَالَمِينَ﴾[42] همه اينها را گرفتند و چاودار كردند مگر يادتان رفته وقتي اينها مسلط بشوند ديگر به شما پستهاي كليدي نميدهند كه آنروز وسايل نقليه كه هواپيما و اينها نبود كه وسايل نقليه همين شتر بود و شتر بالأخره شتربان ميخواهد ديگر گوسفند چوپان ميخواهد ديگر الآن هم خداي ناكرده اگر اين بيگانه بيايد اين مسئولين را ماشين شور ميكند بالأخره ماشين يك ماشين شور ميخواهد يا نميخواهد يك پاركينگ دار ميخواهد ديگر پست كليدي كه به اينها نميدهد فرمود كجاييد شما چرا مرا تنها ميگذاريد چرا اختلاف ميكنيد به دنبال چه ميگرديد فرمود: «فَاعْتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ إِسْمَاعِيلَ وَ بَنيِ إِسْحَاقَ وَ بَنِي إِسْرَائِيلَعليهم السلام فَمَا أَشَدَّ اعْتِدَالَ الأَحْوَالِ وَ أَقْرَبَ اشْتِبَاهَ الأَمْثَالِ» چقدر گذشته به آينده و آينده به گذشته شبيه است «تَأَمَّلُوا أَمْرَهُم» ببينيد اين بني اسحاق چه طور شدند اين بني اسرائيل چه طور شدند اين فرزندان داوود و سليمان كه ﴿غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ﴾[43] چه شدند «تَأَمَّلُوا أَمْرَهُمْ فِي حَالِ تَشَتُّتِهِمْ وَ تَفَرُّقِهِمْ لَيَالِيَ كَانَتِ الأَكاسِرَةُ» همين كسراهاي ايران «وَ الْقَيَاصِرَةُ» و همين سلاطين روم يعني شرق و غرب «أَرْبَاباً لَهُم» اينها را برده كردند «يَحْتَازُونَهُمْ عَنْ رِيفِ الآفَاقِ وَ بَحْرِ الْعِراقِ وَ خُضْرَةِ الدُّنْيَا» تمام جاهاي خوش آب و هوا را از آنها گرفتند اينها را ريختند در بيابانها در مناطق كويري «إِلَي مَنابِتِ الشِّيحِ وَ مَهَافِي الرِّيحِ وَ نَكَدِ الْمَعَاشِ. فَتَرَكُوهُمْ عَالَةً» عال يعني معيل عيالوار متكدي « مَسَاكِينَ إِخْوَانَ دَبَرٍ وَ وَبَرٍ» دبر اين زخم پشت شترها را ميگويند خب اخوان دبر چه كسي است غير از چاودار است كه زخمش را مرهم كند و تيمار كند؟ وبر اين قسمهاي موي سينه شتر را ميگويند پارچههاي وبري اين است اين كرك است خوب چه كسي بايد اين موها را بچيند چه كسي بايد اين موها را قيچي كند چاروادار فرمود اين امام زادهها را اينها چاروادار كردند مگر يادتان رفته «إِخْوَانَ دَبَرٍ وَ وَبَرٍ أَذَلَّ الأُمَمِ دَاراً» بالأخره اگر ايران قدرتمند بود نوكرش همين عربها بودند اگر روم قدرتمند بود نوكرش همين عربها بود دند حالا شما چه كار داريد به اجداد پيامبر كه اينها هميشه وارسته بودند آنها در جاهليت هم از دست شما خون ميديدند «أَذَلَّ الأُمَمِ دَاراً وَ أَجْدَبَهُمْ قَرَاراً لاَ يَأْوُونَ إِلَي جَنَاحِ دَعْوَةٍ يَعْتَصِمُونَ بِها وَلاَ إِلَي ظِلِّ أُلْفَةٍ يَعْتَمِدُونَ عَلَي عِزِّهَا، فَالأَحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ وَ الأَيْدِي مُخْتَلِفَةٌ وَ الْكَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ. فِي بِلاَءِ أَزْلٍ وَ أَطْبَاقِ جَهْلٍ!» تا رسيد به جايي كه «مِنْ بَنَاتٍ مَوْءُودَةٍ» بالأخره شماها بوديد كه دخترانتان را زنده به گور ميكرديد نه شرقي اين كار را ميكرد نه غربي از شما بدتر چه كسي بود «مِنْ بَنَاتٍ مَوْءُودَةٍ» ﴿وَإِذَا المَوْءُودَةُ سُئِلَت﴾[44] اين بود ديگر «وَ أَصْنَامٍ مَعْبُودَةٍ وَ أَرْحَامٍ مَقْطُوعَةٍ وَ غَاراتٍ مَشْنُونَةٍ»[45] خوب يك مشت سوسمار بخور را طوري تربيت كرد كه در سرزمين عرفات از آهو ميگذريد شما الآن خوب كسي كه محرم شد در حرم خدا قرار گرفت اين آهوهايي كه از بالاي كوه ميآيند همين عربي كه از سوسمار نميگذشت رسيد به جايي كه از آهو صرف نظر ميكند در حال احرام خب اين سابقه عرب بود پيامبر از نژاد عرب بود چيست؟ البته عرب و عجم براي ما هر دوتا يكساناند ممكن است در عجم چهارتا بد باشد در عرب چهارتا بد باشد در عجم چهارتا خوب باشد از آنطرف مقداد و اباذر هستند از اين طرف سلمان و صهيب اند همه برادرند آيه ميگويد ﴿مِنْ أَنْفُسِكُم﴾ عرب عزيز عجم هم عزيز «ماداموا مؤمنين» عرب ذليل عجم هم ذليل «ماداموا فاسقين».
«و الحمد لله رب العالمين»