درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

81/08/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 


موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 128 الی 129

 

﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾(128)﴿فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللّهُ لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ العَرْشِ العَظِيمِ﴾(129)

اوصاف پيامبر اكرم (صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم)

بخش پاياني سوره مباركه «توبه» با تشريح هدف رسالت و اينكه رسول (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم براي هدايت مردم تلاش مي‌كند و تلاشش هم حريصانه و آزمندانه است و هم اينكه نسبت به مؤمنين رئوف و رحيم است و هم اينكه وظيفه او انجام اين تبليغ است بلغ ما بلغ به اين مطالب مي‌پردازد.

در آيه اول با حرفهاي تأكيد «لام» و كلمه «قد» اين مطلب را بازگو مي‌كند كه رسولي از طرف خدا آمده است كه تمام اين سختي‌هاي شما را مي‌داند و براي او گران است ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ﴾ از وجود مبارك پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) با وصف شريف رسالت ياد مي‌كند و اين رسول يك مبدا فاعلي دارد كه از طرف خداست «رسول من الله» يك مبدا قابلي دارد كه از درون شماست گاهي به نژاد آن حضرت اشاره مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿بَعَثَ فِي الأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُم﴾[1] گاهي به عموم مردم خطاب مي‌كند مي‌فرمايد كه اين ﴿رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُم﴾ از جان خود شماست از درون خود شماست از ذوات خود شماست از جنس خود شماست پس مبدا فاعلي‌اش كه ارسله الله است ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ كَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾[2] يا ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[3] مبدا قابلي‌اش هم توده مردم است و مبدا نژادي‌اش هم عرب است كه فرمود: ﴿بَعَثَ فِي الأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُم﴾ همه اين خصوصيات را با وصف شريف رسالت ذكر مي‌كند.

اسلام، دين رحمت و رأفت

چون سوره مباركه «توبه» تقريباً سوره همان «برائة» و اعلام انزجار و صبغهٴ تبري او بيش از تولي اوست و جنگ است و مبارزه است و منازعه است ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾[4] است و امثال ذلك.

مهم آن است كه گاهي دين خشونت دارد يك و يا مهم آن است كه اگر خشونتي به موقع دارد و رأفتي به موقع دارد تلفيقي از رحمت و غضب است اين دو، اين آيه مي‌خواهد هر دو را نفي كند كه نه دين خشونت دارد كه سراسر دين بشود غلظت و خشونت و قساوت و بيرحمي و نه دين دو بخش دارد يك بخشش غضب است يك بخشش رحمت يك بخشش خشونت است يك بخشش رأفت بلكه سراسر رحمت است اين نكته دوم را قرآن كريم همچنين روايات اهل بيت (عليهم السلام و عليهم الصلاة) و با يك ظرافتي تبيين مي‌كند نكته اول تا حدودي روشن است كه دين سراسرش خشونت باشد نيست بسياري از مسائل ديني رأفت و رحمت و مهرباني و عاطفه است اما اينكه در دين اصلاً خشونت نيست اين اثباتش آسان نيست اين همه مبارزات و اعدامها و قطع ايدي و ارجل من خلاف و اينها يعني چه اين را ائمه (عليهم السلام) تبيين كردند و خود قرآن كريم تبيين كرده است كه چگونه در دين اصلاً خشونت نيست سوره مباركه «توبه» از اولش با تبرّي شروع شد ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾[5] در بسياري از آيات متوسطه اين سوره جريان مبارزات مطرح شد جريان ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾[6] مطرح شد و مانند آن اما براي اينكه ثابت كند اين خشم نيست اين غضب نيست در مقابل رأفت اين‌چنين نيست.

تقدم رحمت و رأفت الهي بر غضبش [تقدم رحمت و رأفت به غضب حق متعالي]

براي تبيين اين مطلب به اسماي حسناي ذات اقدس الهي ما را توجه مي‌دهد بعد قرآن را به همان روال و ائمه (عليهم السلام) را به همان روال بعد مسلمانها و رهبران اسلامي را به همان سمت و سو دعوت مي‌كند.

بيان ذلك اين است كه گاهي انسان غضب دارد گاهي رأفت نيست به دو ستانش مهربان است نسبت به دشمنانش خشمگين و اگر خشم شد ديگر به اين فكر نيست كه حالا عدالت را رعايت كند بكند يا به سود كسي كار بكند وقتي عصباني شد بالأخره دست به هر كاري مي‌زند يا هر حرفي را مي‌گويد در چنين حالي مي‌شود گفت كه فلان شخص دو صفت دارد غضب دارد و رأفت نسبت به دوستان و بستگانش مهربان است نسبت به دشمنانش كينه‌توز آن غضب در مقابل اين رأفت است لذا در حال غضب گاهي حرفهاي تند هم مي‌زند بعد هم ممكن است پشيمان بشود دست به كارهاي تند و تيز مي‌زند بعد هم ممكن است پشيمان بشود در حال غضب ممكن است ظالمانه كسي را طرد كند بعد هم ممكن است پشيمان شود بالأخره غضب در قبال رأفت چنين غضبي در دستگاه ذات اقدس الهي اصلا نيست در كتابهاي آسماني اصلاًنيست در انبياي الهي اصلا نيست در ائمه (عليهم السلام) اصلاً نيست در ديگران ممكن است وي در معصوم اصلاً نيست.

غضبي كه ذات اقدس الهي دارد ﴿غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِم﴾[7] اند و مانند آن ﴿سَخِطَ اللّهُ عَلَيْهِم﴾[8] اند «لعنة الله عليهم»اند و ﴿يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ﴾[9] دامن‌گير آنها مي‌شود همه اينها هست اما غضب خدا، لعنت خدا و قهر خدا و بالأخره جهنم خدا در مقابل رأفت خدا نيست در برابر مهرباني خدا نيست بلكه غضب خدا هميشه مأموم است و رأفت و رحمت الهي امام است و اين امام عادل هر دستوري كه بدهد اين مأموم عادل هم اطاعت مي‌كند.

اينكه امام رأفت است و غضب مأموم در آن بيانات نوراني كه دارد «يا مَن سَبِقَت رحمتَهُ غَضَبَهُ»[10] اين يك در بيان امام سجاد (سلام الله عليه) دارد كه «تسعي رحمته امام غضبه»[11] دو، اينها بيان مي‌شود.

وجود مبارك امام سجاد (سلام الله عليه) دارد كه اي خدايي كه هر وقت مي‌خواهي غضب كني پيشاپيشت و پيش درآمدت و آن امامش آن راهما و راهبرد و رهبرش رأفت است يعني رحمت مي‌آيد اول اتوبان را صاف مي‌كند و بعد به غضب مي‌گويد بفرما قهراً اين غضبش رئوفانه است اين غضبش ديگر غضب نفساني و غريزي و براي تشفي نفس اينها نيست قهراً غضبش مي‌شود نسبي و نه نفسي يك به امامت رأفت حركت مي‌كند دو خود آن مغضوب عليه هم اگر بخواهد عاقلانه بينديشد قدر اين غضب را مي‌داند اين سه.

تمثيلي براي رحمت و رأفت حكيمانه

حالا يك مثالي ذكر بشود تا ممثل با اين مثال يك مقدار به ذهن بياد الآن اين پزشكاني كه در بيمارستانها تلاش و كوشش مي‌كنند يك عده كارشان مرهم گذاري است يك عده كارشان هم بريدن است يك عده كارشان هم دستور دادن به اينكه فلان دارو را مصرف بكنيد و راهنمايي كردن خب، آنهايي كه مرهم مي‌گذارند پانسمان مي‌كنند وظيفه آنها جز پانسمان كردن چيز ديگر نيست اين هم رأفت است آن كساني كه هم كه چاقو دستشان است و مي‌بيرند و قطع مي‌كنند عضو فاسد را اين هم رأفت است زيرا اين كسي كه چاقو دست گرفته حالا يا قلب را مي‌شكافد يا دست را مي‌شكافد يا پا را مي‌شكافد اين كسي كه چاقو دست گرفته چاقوي جرّاحي با آن كسي كه پنس دست گرفته براي پانسمان هر دو به دستور يك پزشك حاذقي عمل مي‌كنند كه مي‌گويند اگر قلب اين شخص را نشكافيد باعث هلاكت او مي‌شود قلب او را اين‌گونه بشكافيد بعد هم اين‌چنين پانسمان كنيد آن دستوري كه آن پزشك متخصص مي‌دهد دستور عالمانه است حكيمانه و با رأفت و رحمت همراه است آن‌كسي هم كه آشنا است و متوجه اين درد است و دردمند است اصرار مي‌كند و به آن طبيب بگويد و از آنها خواهش مي‌كند كه نوبت مرا زودتر به من بده زودتر دست به عمل بكن اين قلب را زودتر بشكاف اين جراحي را زودتر بكن التماس مي‌كند كه قلبم را بشكاف چرا؟ چون اينكه هم دردمند است و هم فهميده كه راه علاجش اين است آن طبيبي كه دستور مي‌دهد فلان روز قلب اين آقا را بشكافيد گذشته از اينكه عليمانه و حكيمانه هست رحيمانه و رئوفانه هم هست پس اگر آن چاقو به دستها كه مي‌آيند شروع مي‌كنند به شكافتن قلب اينها را در قبال آن پانسمان كننده‌ها ببينيم مي‌بينيم يك عده مرهم مي‌گذارند يك عده هم قطع مي‌كنند و درد مي‌آورند ولي هر دو را وقتي تحت رهبري آن حكيم مهربان قرار بدهيم مي‌بينيم اين بريدن هم بجاست آن پنس و تشكيلات پانسمان هم بجاست.

حكيمانه بودن رحمت و رأفت الهي

ذات اقدس الهي حكيمانه كار مي‌كند و كار او جز حكمت نيست و در عين حال كه ما را به توسل دعوت كرده است فرمود ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الوَسِيلَةَ﴾[12] به ما هشدار داد كه اين توسل براي آن است كه شما را با مجاري حكمت آشنا بكند وگرنه با دعا و توسل شما بخواهيد ـ معاذالله‌ـ كاري غير حكيمانه بكند اين شدني نيست اين هم از دعاهاي نوراني امام سجاد (سلام الله عليه) است در صحيفه‌سجاديه كه «يا من لا تبدل حكمته الوسائل»[13] اي خدايي كه ما هر توسلي بجوئيم كاري را انجام بدهيم وسيله بياوريم براي اينكه تو كاري بر خلاف حكمت بكني نمي‌كني ما با توسل دعا عرض نيايش و مانند آن بايد از شما خير بخواهيم حالا خيرمان نمي‌دانيم چيست ادب دعا هم اين نيست كه انسان به خدا پيشنهاد بدهد به من اين «الف» بده «باء» بده «دال» بده «جيم» بده اين‌طور ادب دعا نيست ادب دعا همان خير خواستن است بعد مي‌گوييم خدا يا اگر خير ما در اين است اين حاجت ما با مصلحت همراه است بدهيد اگر اين نشد از راه ديگر ترميم مي‌كند در بعضي از ادعيه تعقيبات نماز و ظهر اينها هست كه خدايا هر حاجتي كه «لك فيها رضاً»[14] و براي من مصلحت است «الاّ قضيتها»[15] اين دعاي‌ است حساب شده پس حكمت خدا با توسل برطرف نمي‌شود او حكيمانه كار مي‌كند آن حكمت كه با رأفت و رحمت مطلق همراه است گاهي دستور قطع مي‌دهد گاهي دستور مهر مي‌دهد بنابراين اين مهرهاي موقت و اين غضبهاي مقطعي دو صف از نماز جماعت‌اند كه به امامت حكمت رأفت مطلق خدا كار مي‌كنند «تَسعي رَحمَتَهُ أمام غَضَبه»[16] ذاق اقدس الهي آن رحم مطلق را كه مي‌خواهد در جهان پياده كند به استناد آن رأفت مطلق برنامه‌ريزي مي‌كند آن‌وقت زير برنامه ريزي آن رأفت مطلق گاهي سوختن است گاهي ساختن گاهي سوزاندن است گاهي مرهم نهادن بنابراين اين‌چنين نيست كه خدا غضبش در برابر رحمت باشد كه اين غضب رها باشد بلكه «تَسعي رَحمَتَهُ أمام غَضَبه» و اين معناي سبقت رحمت بر غضب است كه «سَبِقَت رحمتَهُ غَضَبَهُ»[17] امام سابق است و ماموم لاحق و غضب خدا مأموم است و لاحق و رحمت خدا امام است و سابق اين وصف براي ذات اقدس الهي است.

افعال الهي، مصداق خير مطلق

در خير و شر هم همچنين است اگر خداي سبحان به كسي يا گروهي شر مي‌رساند در حقيقت مصداق خير است اين است كه در كريمه ﴿وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالخَيْرِ فِتْنَةً﴾[18] از همين قبيل است مرحوم امين الاسلام طبرسي (رضوان الله عليه) ذيل همين آيه ﴿نَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالخَيْرِ فِتْنَةً﴾ نقل مي‌كند كه وجود مبارك امير المؤمنين (سلام الله عليه) مريض شد برخي به عيادت آن حضرت رفتند عرض كردند حال شما چطور است فرمود «بشر»[19] عرض كردند شما هم تعبير به شر داريد فرمود چون خدا در قرآن فرمود ﴿وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالخَيْرِ فِتْنَةً﴾[20] بيماري شر است نه نسبت به نظام شر است ما وقتي بيماري را به سلامت مي‌سنجيم يكي را خير مي‌دانيد و يكي را شر اين شر نسبي است نه نفسي خير مي‌شود نفسي و بالذات شر مي‌شود نفسي يعني وقتي اين كار را با آن مي‌سنجيم براي ما ناگوار است غضب و رحمت هم اين‌چنين است نظير خير و شرّ و مانند آن.

پس در دستگاه تكوين ذات اقدس الهي آنچه كه رهبري تكويني و امامت تكويني را به عهده دارد حكمت است و رأفت زير مجموعه رأفت گاهي غضب قرار مي‌گيرد كه غضب مي‌شود نسبي گاهي شر قرار مي‌گيرد كه مي‌شود نسبي صحف آسماني در تدوين قوانينشان اين‌چنين‌اند انبياي الهي (عليهم السلام) اين‌چنين‌اند ائمه (عليهم السلام) اين‌چنين‌اند اما غير معصومين بله گاهي ممكن است كه غضبشان غضب غريزي باشد وقتي بالأخره عصباني شدند ممكن است كه بيجا دوتا سخني بگويند يا دوتا كاري انجام بدهند، اين مطلب دوم.

رحمت و رأفت، صفت خداوند وخليفه الهي

خداي سبحان بعد از اينكه نظام تكوين را تشريح كرد از نظر جهان بيني يك اسماي حسناي خود را تشريح كرد كه يكي از اسماي حسناي خدا رئوف است و ديگري رحيم است آن‌گاه پيامبر را كه خليفه كامل اوست مي‌فرمايد اين خليفه وصف من مستخلف عنه را دارد اگر خدا بالناس رئوف رحيم است خليفه خدا هم ﴿بِالمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾ است پس آنچه كه از اول سوره تا اينجا به عنوان تبرّي و خشم و مبارزه ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾[21] و اينها آمده است اينها طبيببانه است نه قاهرانه خب بالأخره طبيب هم مي‌برد ديگر دست بچه‌اش را هم مي‌برد ديگر براي طبيب فرقي ندارد كه اين دست فاسد دست فرزند اوست يا دست بيگانه است اين كه قساوت نيست اين يك رأفتي است كه در صورت بريدن دست ظهور كرده است، خب.

بله اما وقتي مي‌سنجيم مي‌شود غضب ديگر يعني وقتي يك عده‌اي در رفاه مسجد و منبر و قرآن و اينها به سر مي‌برند و امنيت دارند يك عده گرفتار ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ هستند اينها را كه نسبت به آنها مي‌سنجيم مي‌شود غضب وگرنه «في نظام الكل كُلٌّ مُنتظم».

بله غرض ان است كه در دستورات ديني اين‌چنين نيست كه شما يك جا خشونت داشته باشيد خب، طيبب هرگز خشونت ندارد

طيبب اگردوا دهد در آن دوا شفا بود     حبيب اگر جفا كند در آن جفا وفا بود

اين‌طور نيست كه حالا گاهي عصباني بشوند بعد بگويند نشانه‌اش اين كه سراسر عدل است اگر سراسر عدل است معلوم مي‌شود كه قهر اينها را آن مهر رهبري مي‌كند اين همان بيان نوراني امام سجاد است كه «تَسعي رَحمَتَهُ أمام غَضَبه»[22] اين‌گونه نيست كه غضب خدا باز باشد غصب دين باز باشد بلكه اينها مامؤمند و امامي دارند و آن امام هرجا دستور داد كه ببر مي‌برند و هرجا دستور دادند كه بدوز مي‌دوزند خب، لذا اين سوره مباركه كه با قهر و اينها شروع شد و و در اثنائش هم ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾[23] شد در آن خلاصه و جمع‌بندي فرمود: ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ﴾ امّا ﴿عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّم﴾ اين را به صورت فعل ماضي ذكر فرمود، فرمود: شما سختي‌هاي فراواني ديديد و همش بر پيامبر تلخ بود اين‌طور نبود كه حالا او خوشحال شده باشد كه ما زديم و كشتيم و پيروز شديم نه خير بر حضرت خيلي سخت گذشت كه با شما بجنگد ﴿عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّم﴾ به صورت فعل ماضي هم ذكر فرمود يعني همه سختيهاي شما بر او گران بود او كه يك كشور گير كشورگشا و امثال ذلك نيست كه حالا خوشحال شود كه پيروز شده آن‌روزي هم كه ﴿إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالفَتْحُ﴾[24] نگران بود گاهي هم گريه مي‌كرد به حال همين مردم كه ما اينها را به زنجير مي‌خواهيم به طرف بهشت ببريم نمي‌آيند بنابراين اين فرق مي‌كند با يك كشورگشايي كشور داري با يك والي و حاكمي كه به اين فكر است كه منطقهٴ حكومتش را توسعه دهد اين آمده اين جانها را آزاد كند ديد كه اينها با زنجير هم به بهشت نمي‌آيند و اينكه ذات اقدس الهي به پيامبر تسلّي داد در چند جاي قرآن كه اين‌قدر غصه نخور خوب اگر نيامدند نيامدند ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾[25] خب، آدم اگر ببيند فرزندش بيراهه رفته چقدر نگران است پيامبر هم اين‌جور نگران بود ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الحَدِيثِ أَسَفاً﴾[26] ، ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ مكرر در مكرر تسلي مي‌دهد دلداري مي‌دهد كه اين‌قدر غصه نخور الآن هم مي‌فرمايد كه تمام تلخيهاي شما بر او گران آمد ﴿عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّم﴾ تمام اين سختي‌ها هم با خبر بود و هم رنج برد يك چنين كسي آمده بنابراين اين با سلاطين ديگر فرق مي‌كند ﴿عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾.

اينكه فرمود: ﴿بِالمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾ از اسماي حسناي ذات اقدس الهي است اين رأفت و رحمت كه خداي سبحان درباره خليفه خود هم اينها را به كار برده است در سورهٴ مباركه «بقره» آيه 143 آمده است ﴿وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾ خداي سبحان نسبت به مردم رئوف رحيم است در همين سوره مباركه «توبه» قبلاً داشتيد آيهٴ 117 همين سورهٴ «توبه» اين بود كه ﴿مِن بَعْدِمَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾ پس اين دوتا اسم از اسماي حسناي خداي سبحان است كه ﴿رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾ همين دو اسم از اسماي حسناي خود را به خليفه خود مي‌دهد مي‌فرمايد اين پيامبر كه خليفه من است ﴿بِالمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾ يعني آن‌طوري كه من رأفت و رحمت دارم بالذات اين هم بالخلافه همان‌طور رحمت دارد يعني اين‌طور نيست كه حالا يك جا بخواهد قهر كند يك جا بخواهد مهر كند هميشه مهر دارد و قهر او به امامت مهر او حركت مي‌كند مثل خود ذات اقدس الهي منتها آنجا بالذات است اين بالعرض آنجا بالاصاله است اين بالتبع آن بالذات است اين بالخلافه.

حرص ممدوح ومذموم

﴿عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾، مسئله حرص چيزي نيست كه ذاتاً مذموم باشد نظير كذب حرص يك وصفي نيست كه ذاتاً مذموم باشد مذمت حرص به لحاظ متعلق است اگر كسي متعلق حرصش دنيا و لهو و لعب و امور باطل باشد چنين حرصي مذموم است اگر حريص باشد نسبت به خدمات جامع مهرباني جامعه چنين حرصي مذموم نيست فرمود: ﴿وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ﴾[27] و مانند آن در چند جاي قرآن يكي همين مورد آيهٴ محل بحث حرص را به ذات مقدس پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نسبت داده است فرمود: ﴿حَرِيصٌ عَلَيْكُم﴾ اين هم يك نعمت خوبي است كه او با يك آزمندي تبليغ بكند كه شما بالأخره مشكلي برايتان پيش نيايد و خودتان را به هلاكت گرفتار نكنيد ﴿حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾.

رأفت جهان شمول پيامبر اكرم (صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم)

مطلب ديگر آن است كه آن اوصافي كه براي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) آمده است نسبت به توده انسانهاست گرچه خاستگاه اولي آن حضرت بر اساس ﴿بَعَثَ فِي الأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُم﴾[28] نژاد عرب است اما حالا اين آيه تقريباً در اواخر عمر آن حضرت مي‌فرمايد كه خيلي از غير عربها مثل فارس مثل روم اينها مسلمان شدند و در محضر آن حضرت بودند يا به آن حضرت نامه نوشتند مكاتبه داشتند ارتباط داشتند در چنين فضايي وقتي بفرمايند: ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُم﴾ اختصاصي به عرب ندارد گرچه خاستگاه اولي‌اش همان نژاد عرب است مي‌فرمايد آن رأفت عام سرجايش محفوظ است الان هم هست آيه 107سوره مباركه «انبياء» اين است كه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[29] اين رحمت جهاني جهان شمولي بر اساس آن است كه رسالت آن حضرت جهاني است ديگر به اندازه رسالتش رأفت دارد اگر رسالتش چون ﴿لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾ جهاني است خب رأفتش هم جهاني است ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الفُرْقَانَ عَلَي عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾[30] يا ﴿وَمَا هِيَ إِلاَّ ذِكْرَي لِلْبَشَرِ﴾[31] ﴿نَذِيراً لِلْبَشَرِ﴾[32] با بشريت كار دارد نه با خصوص عرب يا عجم اگر با بشريت كار دارد نسبت به بشريت رئوف و مهربان است بلكه پايين‌تر از بشريت اينكه دستور داد شما حيواني را نرنجانيد ظلم نكنيد مگر ظلم به حيوان شرعاً جايز است حالا كسي اسب دارد كسي حمار دارد كسي استر دارد كسي كلب دارد مگر مجاز است كه نسبت به اين حيوانها ظلم بكند ظلم محرم است ولو نسبت به اينها.

بهره‌مندي مؤمنين از رحمت خاصه پيامبر اكرم (صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم)

خب، اين رحمت جهان شمولي است اينكه فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[33] اين رحمت جهاني با ﴿بِالمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾ منافاتي ندارد او يك رحمت عام است اين يك رحمت خاص است اين رحمت ويژه البته براي مؤمنين است مثل خود قرآن كريم كه از يك طرفي ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است از طرفي ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾[34] خب اين‌طور نيست كه حالا ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ با ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾، ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ القُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ﴾[35] اين دو تا آيه با هم ناهماهنگ باشند كه اين ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ آن رسالت اولي قرآن را بازگو مي‌كند كه براي هدايت توده انسانهاست اما آنهايي كه بهره‌اي مي‌برند هدايت خاصه نصيب آنها مي‌شود فيض مخصوص نصيبشان مي‌شود متقين هستند ميشود ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾[36] تذكره هم همين است كه فرمود اين ﴿ذِكْرَي لِلْبَشَرِ﴾[37] است اما ﴿وَمَا يَتَذَكَّرُ إِلاَّ مَن يُنِيبُ﴾[38] پس بهره خاص را مؤمنان مي‌برند گرچه آن ذكري براي جهانيان است رحمت خاصه نصيب مؤمنان مي‌شود گرچه پيغمبر ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[39] است هدايت ويژه بهره متقيان است گرچه قرآن ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است اينكه فرمود: ﴿بِالمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾ با آن منافاتي ندارد.

پرسش: ...

پاسخ: نه ديگر غضب نفسي اگر اعمال بشود تعدي مي‌كند.

ضرورت پرهيز از غضب نفسي در اجراي حدود الهي

فرمود شما اگر كسي با شما بدرفتاري كرده شما نسبت به ديگران نكنيد همان شخص را يك، و اگر آن شخص جهات مثبتي دارد و جهات منفي شما جهات مثبت او را هم در نظر بگيريد دو، اين ﴿وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَي أَلاَّ تَعْدِلُوا إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَي﴾[40] .

پرسش: ...

پاسخ: نه، بايد عاقلانه رفتار كرد اگر حدود الهي جاري بشود اثرش أن مي‌شود مشكلش اين است كه حد و حدود الهي جاري نمي‌شود مرحوم صاحب جواهر (رضوان الله تعالي عليه) نقل مي‌كند كه بركتي كه در اجراي حد است اثرش بيش از باران چهل روزه است اگر ما خودمان را مطرح نكنيم دين خدا را مطرح كنيم به همان اندازه غضبناك مي‌شويم نه از دين خدا مايه مي‌گذاريم براي جذب توجه مردم فرمود: ﴿لاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ﴾[41] در دين خدا شما تساهل نكنيد هزينه نكنيد از دين خدا مقداري حدود الهي را كم كنيد بلكه عده‌اي خوششان بيايد فرمود اين را نكنيد فرمود در اجراي حدود الهي بنا بر اين نباشد كه قلبتان خنك بشود شما نگران باشيد كه يك عده دارند تنبيه مي‌شوند و بيش از آن اندازه هم تنبيه نكنيد ما چه وقت اين حدود را اجرا كرديم كه ثمر بخش نبود غضب نفسي هميشه مشكل دارد ولي غضب الهي و غضب عقلي هيچ مشكلي ندارد غضب بايد به امامت حكمت و رأفت باشد خوب اگر اين چاقو را به دست آن طبيب و جراح دادند او همين‌طور قطع و وصل كند كه ديگر چيزي از بيمار نمي‌ماند كه اگر يك عده بيمارند بايد با بيمار طبيبانه رفتار كرد اگر قرآن شفا است ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ القُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾[42] و اگر پيغمبر يا علي‌بن‌ابي‌طالب (سلام الله عليهما) طبيب‌اند كه فرمود: «طبيب دوّار بطبّه»[43] آن وقت طبيبانه انسان جراحي مي‌كند و نه بيش از آن خب، پس اين آيه ﴿بِالمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾ با آيه 107 سوره مباركه «انبياء» هماهنگ است مخالف نيست و اين دو اسم از اسماي حسناي خداي سبحان به خليفه‌اش داده شده.

زمينه‌هاي نيل به توفيق الهي

البته لطف خدا در اثر داشتن پدر خوب مادر خوب شير پاك خوردن غذاي حلال خوردن دعاي نياكان گاهي مي‌بينيد نصيب كسي مي‌شود كه اگر در جايي باشد علم به حرمت هم نداشته باشد نداند فلان چيز حرام است يا حلال است گرايش به انجام آن كار ندارد حالا اگر كسي در منطقه‌اي بود كار خيري حالا يا عبادي يا توصلي يكي از نياكانش كردند خداي سبحان خيري به نوه‌هاي آنها مي‌دهد قلب آنها را گرايش مي‌دهد به سمت خوبي كه به طرف شر حركت نكنند اگر پس ما مي‌بينيم كسي در كشور كفر زندگي مي‌كند دست به حرام نمي‌زند اين لطفي است كه از راه ديگر نصيب او شده است.

محال عادي بودن بازگشت و اصلاح منافقين

چه اينكه همين منافقيني كه خداي سبحان مي‌فرمايد: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِر لَهُم﴾[44] ، ﴿لَمْ تُنذِرْهُم﴾[45] اين محال عادي است نه محال عقلي مثل اينكه معتادي بخواهد دست بردارد اين محال عادي است نه محال عقلي چون محال عادي است تكليف‌پذير است محال هم نه يعني سخت است براي آنها چون اين سختي به سوء اختيار خود اينها است رافع تكليف نيست او موظف است كه عادت را ترك كند گرچه براي او دشوار است او موظف است شرعاً كه اين مواد مخدر را ترك كند استعمال آن مواد در آن حالت اعتياد هم براي او حرام است او موظف است ترك كند و اگر يك اراده قوي باشد اراده قوي ترميم مي‌كند غرض آن است كه منافق به اينجا مي‌رسد لذا تكليف هم همچنان محفوظ است اين دو مطلب مربوط به سؤالات قبل بود.

حقيقت توكل و تفويض امور به خداوند

بعد اين پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد كه حالا شما در شرايطي اين كار را كرديد ﴿فَإِن تَوَلَّوْا﴾ اگر آنها اعرض كردند تو هم اين كار را بكن همين‌طور بگو ﴿فَقُلْ حَسْبِيَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ﴾ ابتدا نفرمود «فتوكّل علي الله» براي اهميت مطلب ابتدا اين سه چهار جمله را كنار هم ذكر كرد فرمود توحيد را رعايت كن بدان تنها مدير عامل جهان هستي اراده خدا است يك نفر است كه دارد مي‌گرداند منتهي اگر بيايي در پشت بام خلقت مي‌بيني كار دست چه كسي است؟ گاهي مي‌برند گاهي مي‌آورند گاهي اقبال است گاهي ادبار است گاهي بيماري است گاهي مرض است مرتب دارد مي‌آزمايد حالا «تا كه را خواهد و ميلش به كه باشد» چطور باشد اگر بداني كار به دست او است بيراهه نمي‌روي پس بگو ﴿حَسْبِيَ اللّهُ﴾ يك، بگو ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ معتقد باش چه اينكه هستي دو، بگو ﴿عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ﴾ نه «توكلت عليك» اين تقديم هم مفيد حصر است اين سه، و بدان كه ﴿وَهُوَ رَبُّ العَرْشِ العَظِيمِ﴾ عرش يعني مقام فرمانراوايي مقام فرمانروايي كل جهان به دست خداست خوب اگر او خودش دستور توكل بدهد توكل يعني او را وكيل قرار بدهيم او ديگر ـ معاذالله‌ـ خلاف نخواهد كرد كه هر آدمي كه مطلبي را نمي‌داند و يا نمي‌تواند بايد وكيل بگيرد ما در كل كارها اين‌طوريم توكل كرديم بر خدا يعني چه يعني وكيل گرفتيم معنايش اين نيست كه اين مقدار را خودم مي‌كنم بقيه وكيل. توسل توكل و مانند آن تقسيم كار نيست كه من اين چند قدم را خودم مي‌روم بقيه را متوكلم نه خير اگر «بحول الله و قوّته اقوم و اقعد» اين چند قدم هم به عنايت او است اگر او نخواهد كه اين چند قوم را هم نمي‌شود رفت پس معناي توسل معناي توكل و مانند آن از سنخ تقسيم كار نيست يعني جميع شئون مرا متوكلاً انجام مي‌دهم وقتي كه من او را وكيل گرفتم اراده مرا راهنمايي مي‌كند تصميم مرا علم مرا قلب مرا گرايش مرا گريز مرا تولي و تبري مرا همه مرا او تنظيم مي‌كند ديگر، گاهي مي‌بينيد انسان به چيزي ميل دارد گاهي ميل ندارد از او سؤال بكني چرا مي‌گويد نمي‌دانم اين همان است كه «عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم وَحلّ العقود ونَقض الهمم»[46] ما دائماً در اين كار هستيم فلان جا مي‌آيي؟ نه مايل نيستم چرا؟ دليل ندارد خودش پيشنهاد مي‌دهد كه فلان كار را بكنيم به ديدار فلان كس برويم چرا؟ دليل ندارد اين دليل نداشتن معلوم مي‌شود كه اين زمام به دست كسي است كه «بيده عزائم الاُمور طُراً بيده» و ما فقط اجمالاً مي‌دانيم حكيمي دارد ما را راهنمايي مي‌كند چرا را نمي‌دانيم اينكه وجود مبارك حضرت امير فرمود: «عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم وَحلّ العقود ونَقض الهمم» اين است در خيلي از حالات براي ما بين الرشد است كه گرايشي به سمتي پيدا مي‌شود كاري انجام مي‌شود بعد معلوم مي‌شود خوب درآمد كسي خداي ناكرده وقتي مي‌خواهد به چاه بيفتد با ولعي با يك علاقه و شدت شوقي به سمت كاري مي‌رود معلوم مي‌شود آنجا چاه بود اينكه فرمود: «جوارحكم جنوده»[47] همين است خوب اگر كسي خودش را به او بسپارد او را وكيل خودش قرار بدهد تمام كارها را او درست رهبري مي‌كند فرمود او فرمانرواي مطلق عرش عظيم است.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] جمعه/سوره62، آیه2.
[2] سبأ/سوره34، آیه28.
[3] انبیاء/سوره21، آیه107.
[4] توبه/سوره9، آیه123.
[5] توبه/سوره9، آیه1.
[6] توبه/سوره9، آیه123.
[7] فتح/سوره48، آیه6.
[8] مائده/سوره5، آیه80.
[9] بقره/سوره2، آیه159.
[10] ـ مفاتيح الجنان، دعاي جوشن كبير.
[11] ـ صحيفهٴ سجاديه، دعاي 16.
[12] مائده/سوره5، آیه35.
[13] ـ صحيفهٴ سجاديه، دعاي 13.
[14] ـ مفاتيح الجنان، دعاي روز يكشنبه.
[15] ـ مصباح المتهجد، ص505.
[16] ـ صحيفهٴ سجاديه، دعاي 16.
[17] ـ مفاتيح الجنان، دعاي جوشن كبير.
[18] انبیاء/سوره21، آیه35.
[19] ـ تفسير مجمع البيان، ج7، ص85.
[20] انبیاء/سوره21، آیه35.
[21] توبه/سوره9، آیه123.
[22] ـ صحيفهٴ سجاديه، دعاي 16.
[23] توبه/سوره9، آیه123.
[24] فتح/سوره48، آیه1.
[25] فاطر/سوره35، آیه8.
[26] کهف/سوره18، آیه6.
[27] یوسف/سوره12، آیه103.
[28] جمعه/سوره62، آیه2.
[29] انبیاء/سوره21، آیه107.
[30] فرقان/سوره25، آیه1.
[31] مدثر/سوره74، آیه31.
[32] مدثر/سوره74، آیه36.
[33] انبیاء/سوره21، آیه107.
[34] بقره/سوره2، آیه2.
[35] بقره/سوره2، آیه185.
[36] بقره/سوره2، آیه2.
[37] مدثر/سوره74، آیه31.
[38] غافر/سوره40، آیه13.
[39] انبیاء/سوره21، آیه107.
[40] مائده/سوره5، آیه8.
[41] نور/سوره24، آیه2.
[42] اسراء/سوره17، آیه82.
[43] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 107.
[44] منافقون/سوره63، آیه6.
[45] یس/سوره36، آیه10.
[46] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 250.
[47] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 199.