درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

81/07/29

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 124 الی 129

 

﴿وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَن يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هذِهِ إِيمَاناً فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ﴾(124)﴿وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَي رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ كَافِرُون﴾(125)﴿أَوَلاَ يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لاَيَتُوبُونَ وَلاَ هُمْ يَذَّكَّرُونَ﴾(126)﴿وَإِذا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ هَلْ يَرَاكُم مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انصَرَفُوا صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَيَفْقَهُون﴾(127)﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾(128)﴿فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللّهُ لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ العَرْشِ العَظِيمِ﴾(129)

 

در نوبت قبل راجع به اهميت انذار سخن به ميان آمد كه چرا ذات اقدس الهي برنامه رسمي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را انذار تشخيص داد و فرمود ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾[1] نفرمود ‌«قم فبشر‌» يا بشر و انذر و همچنين برنامه رسمي علما را كه وارثان انبيا هستند فرمود ﴿لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾[2] و چرا در بخش قابل توجهي از آيات قرآن كريم سمت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را منحصر در انذار كرد ﴿إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ﴾[3] ﴿إِنْ أَنتَ إِلَّا نَذِيرٌ﴾[4] ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ﴾ و مانند آن اشاره شد به اينكه تاثير تبليغ در اكثري مردم براساس انذار است و اما كه در ‌«مناجات شعبانيه‌» و مانند آن آمده است ‌«‌ايقظتني لمحبتك» و مانند آن اين براي خواص است و گرنه توده مردم تساهل به زمين دارند نه قطع علاقه فضلا از انقطاع علاقه فضلا از كمال الانقطاع اين سه مرحله نظير توده مردم نيست در اين ‌«مناجات شعبانيه‌» كمال انقطاع مي‌خواهد كه كمال انقطاع بالاتر از انقطاع است و انقطاع بالاتر از قطع علاقه است اما توده مردم گرفتار دنيا هستند و فقط از راه انذار مشكلشان حل مي‌شود لذا در آن بخشي از آيات فرمود فقط تو كارت انذار است و مانند آن

اما درباره سؤال ديگر كه چطور اگر ايمان عبارت از عقد دوم است عقيده عبارت از گره زدن محصول علم است به جان آنها كه در مناطق دوردست هستند اسلام آنجا نرفته و از برخي از محرمات اجتناب مي‌كنند آنها ايماني ندارند پس عامل ترك گناه چيست؟ پاسخش اين است كه امور توصلي است آنها در اثر ايمان گناه را ترك نكردند آن رغبتهاي انساني است و ثواب هم ندارد آن چون امور توصلي اگر صرف ترك باشد معصيت نكردند نه ثواب كردند متقرب الي الله شدند و مانند آن اگر اينها لله ترك گفتند ثواب دارد بعضيها هستند كه اصلاً گوشت گوسفند هم نمي‌خورند و اگر بعضي گوشت خرگوش يا گوشت خوك نمي‌خورند اين روي خصوصيات شخصي‌شان است ميل ندارند بنابراين ثوابي بر كارشان مترتب نمي‌شود و ثواب بردن در صورتي است كه انسان حرام را لله ترك بكند بنابراين عامل ترك اين امور همان عدم رغبت نفسي است و اين ترك به استناد عدم رغبت نفسي ثواب آور نيست عمده آن است كه اين دو تا آيه‌اي كه فرمود ﴿وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَن يَقُولُ﴾ با ﴿وَإِذا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ﴾ چه تفاوتي دارد؟ ظاهراً‌ تفاوتش اين است كه اگر اينها در خارج از مجلس وحي باشند و بشنوند كه آيه‌اي نازل شده است استهزا مي‌كنند براي تبليغ سوء مي‌گويند ﴿أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هذِهِ إِيمَاناً﴾ و مانند آن ولي اگر در مجلس تبليغ باشند در مجلس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) باشند و آيه‌اي نازل بشود آنها با چشم يكديگر را نگاه مي‌كنند ببينند كسي آنها را مي‌بيند يا نمي‌بيند كه زمينه انصراف را فراهم بكنند پس ظاهر آن آيه در جلسه غيبت است و اين آيه در جلسه حضور

مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود ﴿وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَن يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هذِهِ إِيمَاناً فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِيمَاناً﴾ اين ازدياد ايمان سقفي دارد تا آنجا كه مرحله ايمان است و بشر مكلف است سقفي دارد كه ايمان به مبدأ است ايمان به منتهي است و مانند آن در اين محدوده ممكن است انسان كامل به جايي برسد كه بگويد ‌«لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا‌»[5] از آن به بعد ديگر جا براي ازدياد نيست ولي در بخش ديگر كه خارج از سقف ايمان است آن حدي ندارد كه كسي بگويد من به مرحله نهايي رسيدم بيان ذلك اين است كه اگر انسان بخواهد به همين دستوراتي را كه كتاب و سنت دادند كه بايد معتقد باشد به مبدأ معتقد باشد به معاد معاد هم بهشتي دارد درجاتي دارد جهنمي دارد دركاتي دارد و مانند آن اينها براي كسي كه ﴿لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ اليَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الجَحِيمَ﴾[6] اين مسئله حل است چون الان مي‌بيند ديگر اگر پرده كنار برود يعني اينها وارد صحنه قيامت بشوند چيزي بر يقين حضرت افزوده نمي‌شود اين ارشاد به نفي موضوع است نه يعني فعلاً‌ براي من پرده‌اي است من در پشت حجابم و اگر اين حجاب كنار برود يقينم افزوده نمي‌شود اين كه نيست چون اگر كسي محجوب باشد و حجاب كنار برود يقيناً يقينش افزوده مي‌شود اين ‌«لو كشف القطاء مزدته يقينا‌»[7] ارشاد به نفي موجود است يعني ‌«لا غطاء لي‌» نه اينكه براي من غطا هست و پرده است و من پشت پرده هستم اگر پرده كنار برود برايم تفاوتي نيست اينكه فرض ندارد يك محجوب با مكشوف خيلي فرق مي‌كند در اين محدوده ‌«لو كشف القطاء‌» براي ديگران كه فرمود ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ اليَوْمَ حَدِيدٌ﴾[8] حضرت مي‌فرمايد براي من تفاوتي ندارد براي اينكه ما ‌«‌تخرق ابصار القوب حجب النور فتصل الي معدن العظمة» مناجات رسمي آن حضرت بود مخصوصاً در ماه شعبان ديگر حجابي نيست اين يك مطلب

مطلب ديگر آن است كه آنچه وجود مبارك حضرت امير گاهي ناله مي‌كردند آه تأوه داشتند ‌«آه من قله الزاد و طول الطريق و بُعد السّفر‌» اين را برخي از شارحان اهل معرفت نهج البلاغه مي‌گويند اين سفر الي الله نيست و درباره بهشت و جهنم نيست سفر الي الله را وجود مبارك حضرت امير كاملاً‌ طي كرد براي اينكه فرمود ‌«ما كنت اعبد ربا لم اره‌»[9] اين سفر في الله است كه تمام شدني نيست سفر الي الله تمام شدني است براي اينكه بالأخره نظام خلقت منتهي مي‌شود به خالق چون تسلسل محال است ما بايد به جاي نقطه آغازين برسيم حالا رسيديم و اگر اين نامتناهي باشد كه برهاني براي ابطال تسلسل نخواهيم داشت اين سير من الخلق الي الحق اين پايان پذير است اين را فرمود ‌«ما كنت اعبد رباً لم أره‌»[10] آن سير در اسماء‌ خدا در صفات خدا در اوصاف اله من الحق الي الحق بالحق است كه تمام شدني نيست اين ‌«رب زدني فيك تحيرا‌» براي آنجا است قلت سفر طول طريق بعد سفر از او اين آقايان مي‌گويند حضرت ناله دارد و گرنه اينجايي كه فرمود ‌«ما كنت اعبد رباً لم ‌اره» از اين جهت مشكلي ندارد پس اينكه فرمود ﴿زَادَتْهُمْ إِيمَاناً﴾[11] اولاً ‌ناظر به توده انسانها است توده مومنان است نه اوحدي از آنها ثانياً ناظر به ايمان به اموري است كه انسان بايد به آنها ملتزم باشد همين بهشت و جهنم و درجات و دركاتي كه گفته شد و ساير اموري كه مربوط به مبدأ است و احكام و حكم اما آن مرحله عاليه مورد تكليف توده انسانها نيست و جا براي اوحدي است پس اين دو مطلب ناظر به ﴿زَادَتْهُمْ إِيمَاناً﴾ست اما اين گروهي كه اگر غايب باشند سعي مي‌كنند ديگران را منحرف كنند و مسخره كنند قرآن را و مانند آن و اگر حاضر باشند سعي مي‌كنند مجلس را ترك بكنند براي اين است كه اينها تمام توجه‌شان به بيرون آنهاست آن هم بيرون كه به محدوده طبيعت برمي‌گردد كسي كه دلش قفل است خود او زنداني است اين زنداني نمي‌داند چه بكند اين گاهي به بيرون سري مي‌زند مي‌بيند به اينكه مشكلش حل نشد براي اينكه بيرون كه آمد تازه پشت ميله جاهايي را مي‌بيند اين نمي‌داند كه اگر يك زنداني نداند كه زنداني است اين رنج مي‌برد ولي نمي‌داند مشكلش از كجاست منافقان ﴿وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾[12] واقعاً زنداني هستند براي اينكه حرف هويت آنها را در آن درون گذاشتند و درش را هم قفل كردند و آن بيچاره در آن دست و پا مي‌زند اگر بميرد خوب راحت مي‌شوند اگر اينها فطرتشان بميرد اينها هيچ احساسي ندارند و عذاب وجدان ندارند و مانند آن ولي مشكل اين است كه فطرت نمي‌ميرد ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾[13] اين زنده به گور مي‌شود ضعيف مي‌شود اما مردني نيست كه كسي فطرت خودش را خاموش كند فرمود اينها حقيقتشان در آن درون زنداني است و درِ دل هم قفل شده است اينها اهل تدبر نيستند چون درِ دل قفل شده است آن بيچاره كه فطرت است از درون هر چه فرياد برمي‌آورد صدايش به بيرون نمي‌رود اينها صداي خودشان را كه نمي‌شنوند شيخنا الاستاد مرحوم الهي قمشه‌اي(رضوان الله تعالي عليه) يك برادري داشتند آن چند سالي گويا از ايشان بزگتر بود واخيراً ‌سمعك گذاشتند ايشان فرمودند چه گذاشتي براي چه گذاشتي تو الان سنت به جايي رسيده است كه فقط بايد حرف خودت را گوش بدهي حرف ديگران براي تو نافع نيست اين سمعك را براي چه گذاشتي براي اينكه ديگران را بشنوي ديگران اگر تا به حال نافع بودند كه نافع بودند الان فقط بايد حرف خودت را گوش بدهي البته اين‌طور حكيمانه زندگي كردن كم است گاهي آدم بايد حرف خودش را بشنود آن ديگر به انسان درست مي‌گويد مرتب هدايت مي‌كند اين واعظ دروني سخنان خوبي دارد و به موقع ارشاد مي‌كند خوب اگر آدم او را زنداني كرد و گذاشت درون و درش را هم قفل كرد كه ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَ﴾[14] حرف درون را كه نمي‌شنود و بيرون هم كه به حال او نافع نيست اينكه فرمود ﴿أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ القُرْآنَ أَمْ عَلَي قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾[15] سرش همين است اينها اگر بيرون مجلس وحي باشند كه سعي مي‌كنند مسخره كنند درون مجلس وحي باشند سعي مي‌كنند بيرون بيايند بيرون بيايند كه همان استهزا را ادامه بدهند اينهايي كه در بيرون مي‌گويند ﴿أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هذِهِ إِيمَاناً﴾ اگر در درون مجلس وحي باشند سعي مي‌كنند كه بيرون بيايند همان كار بيروني را انجام بدهند نه اينكه بيرون بيايند كه هوايي تازه كنند در سورهٴ مباركه‌اي كه به نام پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است در سورهٴ چهل و هفتم آيهٴ 24 اين است كه ﴿أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ القُرْآنَ أَمْ عَلَي قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ كه اين ام ام منقطعه است يعني چون دلهاي اينها بسته است محور تدبر بسته است آن كه بايد تدبر بكند او را در درون گذاشتند اغراض و غرايزي را در آن پوشاندند يك مشت خاك ريختند روي آن اينكه الان پيدا است غريزه‌ها است و غرائز و اغراض و اميال آن كه درون است همان هويت حقيقي انسان است آن در حقيقت زنده به گور است روي گور دل اين الان خانه ساخته و درش هم قفل كردند با همين غريزه‌ها بنابراين اينها حرف وحي را درك نمي‌كنند علاقه هم ندارند گوش كنند لذا اگر بيرون مجلسند آن مسخره را دارند كه ﴿أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هذِهِ إِيمَاناً﴾ درون مجلس هستند ﴿هَلْ يَرَاكُم مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انصَرَفُوا﴾ اين فرق آن دو آيه

پرسش ...

پاسخ: يعني بيرون آمدند

اين هم احمتمال دعاست هم احتمال خبر است يعني ذات اقدس الهي چندين بار اينها را دعوت كرد راه درون و بيرون را باز كرد اينها اهل اهتدا نشدند ﴿بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَيَفْقَهُونَ﴾ شدند لذا خدا توفيق فهم را از اينها گرفته اينها را به حال خودشان گذاشته نظير همين آيه‌اي كه در همين زمينه بحث شد كه فرمود ﴿سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِي الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الحَقِّ﴾[16] فرمود اينها كه متكبرانه با دين برخورد مي‌كنند ما دهها بار حجت را بر اينها تمام مي‌كنيم بعد ديگر اينها را به حال خودشان رها مي‌كنيم نه اينكه چيزي خدا به اينها مي‌دهد به عنوان ضلالت فرمود ما ديگر لطفمان را از اينها مي‌گيريم اينها را به حال خودشان رها مي‌كنيم ﴿سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِي الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الحَقِّ﴾ من اينها را منصرف مي‌كنيم اين است كه مي‌بينيد بعضيها بي ميل هستند اين بي ميلي كسي به اينها نداد چون يك امر عدمي است آن گرايش را ذات اقدس الهي ديگر به اينها نداد بي ميلي براي خودشان است چون چندين بار گرايش داد موعظه داد هدايتشان كرد ﴿نَبَذَ﴾[17] اگر يك وقت انسان قلبش گرايش پيدا كرد كه نماز اول وقت بخواند مناجاتي دعايي ذكري دو تا قطره اشكي فوراً بايد اقدام بكند وگرنه آن كه در كمين است نمي‌گذارد كه و اگر آن كه در كمين است آدم را شكار كرد انسان كلام خدا را پيام خدا را با بي اعتنايي پشت سر گذاشت باز هم خدا باز هم خدا باز هم خدا دهها بار اين فيض را مي‌دهد بعد سرانجام اين فيض را مي‌گيرد و انسان را به حال خودش رها مي‌كند اگر انسان به حال خودش رها شد ﴿فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحيقٍ﴾[18]

پرسش ...

پاسخ: نه چون به اين دليل كه اينها قوم لايفقهون هستند ذات اقدس الهي ديگر گرايش را برداشت ديگر از اين به بعد كساني هستند كه ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[19]

پرسش ...

پاسخ: بله اما اميد برگشت هست اما وقتي كه آن لطف گرفته شد ديگر به جايي مي‌رسند كه ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾

پرسش ...

پاسخ: در بين ديگران از نظر آثار اينها مرده‌اند وگرنه آن ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾[20] اين‌طور نيست كه فطرت را از بين ببرند و اينها ضعيف مي‌كنند دسيسه مي‌كنند ولي إماته نمي‌كنند اينها كساني هستند كه به حسب ظاهر وقتي در حال صلح هستند خودشان را بي صبرانه منتظر دفاع از اسلام و اينها معرفي مي‌كنند وقتي سوره‌اي نازل بشود حكمي صادر بشود كه در او دستور جبهه و جنگ و مبارزه است مثل حالت احتضار به اينها دست مي‌دهد آنها در همان سوره‌ مباركه‌اي كه به نام مبارك حضرت است يعني سوره چهل و هفتم آيه بيست به اين صورت آمده است ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْلاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ﴾ مؤمنين مي‌گويند چرا سوره‌اي كه ما را به مبارزه و جهاد دعوت بكند نازل نشده ما منتظريم ﴿فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا القِتَالُ﴾ مؤمنون خوب استقبال مي‌كنند اما ﴿رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ المَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ المَوْتِ﴾ طوري به تو پيغمبر نگاه مي‌كنند كه محتضرانه به تو نگاه مي‌كنند چون اينها ﴿فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾[21] ديگر اينها همانهايي هستند كه در سورهٴ مباركهٴ ‌«انفال‌» به عنوان ﴿شَرَّ الدَّوَابِّ﴾ از اينها ياد شده است كه قبلاً بحثش گذشت در سورهٴ ‌«انفال‌» آيه 21 و 22 اين است ﴿وَلاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ قَالُوا سَمِعْنَا وَهُمْ لاَيَسْمَعُونَ ٭ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ البُكْمُ الَّذِينَ لاَيَعْقِلُونَ﴾ و اگر ذات اقدس الهي كمترين نشانه توبه در اينها مي‌ديد باز فيضش را نصيب اينها مي‌كرد ﴿وَلَوْ عَلِمَ اللّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ﴾ يك اصل كلي است گاه ببينيد عده‌اي گرايشي دارند وخوب هم موفقند حالا يا به حفظ قرآن يا به عمل قرآن يا به حفظ دين يا به عمل دين و مانند آن و انسان غبطه مي‌خورد اين راه باز است اگر بيننا و بين الله آن پيوند باشد طوري كه خدا در ما اين معنا را بيابد در رحمت را باز مي‌كند اين يك اصل كلي است اختصاص به گذشته و حال كه ندارد ﴿وَلَوْ عَلِمَ اللّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ﴾ ولو علم الله در عرب يا عجم در ماضي و حال و آينده در هر شخصي ملتي گروهي آثار اتعاذ ببيند در رحمت به روي او باز است اگر در رحمت به روي ما باز نشد براي اينكه چندين بار باز كرد ما بي اعتنايي كرديم اين وعده كه ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً﴾[22] از خدا راستگوتر كه ديگر كسي فرض ندارد و ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِيثاً﴾[23] و ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً﴾ فرمود ﴿وَلَوْ عَلِمَ اللّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ﴾ اين است كه تمام تلاش و كوشش ما بايد اين باشد كه مشكل خودمان را حل بكنيم ﴿وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ﴾

خب، پس منشأ اين تفاوتها از درون همه اين منافقان برمي‌خيزد كه اينها در حقيقت جزء شر الدواب هستند بعد فرمود ما گذشته از امتحانات روزانه سالي يكي دو بار اينها را به شدت امتحان مي‌كنيم كه به هوش بيايند خوب نمي‌آيند ديگر ﴿أَوَلاَ يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ﴾ گذشته از امتحانات روزانه سالي يكي دو بار حالا يا با حوادث تلخ يا با حوادث شيرين يك حوادث تلخ نظير بيماريها و مانند آن كه در آن حال بفهمند از هيچ كس كاري ساخته نيست مگر خدا ﴿ثُمَّ لاَيَتُوبُونَ وَلاَ هُمْ يَذَّكَّرُونَ﴾ برنمي‌گردند.

خب ﴿وَإِذا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ هَلْ يَرَاكُم مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انصَرَفُوا﴾ حالا اين ﴿صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ هم احتمال گزارش است خبر باشد يعني هم جمله خبريه باشد ظاهراً‌و باطنا و هم اينكه نفرين باشد يعني جمله‌اي باشد خبريه كه به داعي انشاء القا شده مثل ﴿قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّي يُؤْفَكُونَ﴾[24] ﴿صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ چرا؟ ﴿بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ يَفْقَهُونَ﴾ اگر نسبت به آينده باشد اين ﴿بِأَنَّهُمْ﴾ بيان صرف است چطوري خدا دلهاي اينها را منصرف كرده ديگر از اين به بعد ديگر نمي‌فهمد اما اگر ‌«‌باء» سببيه باشد تعليل باشد اين است كه چون قبلاً‌ اين‌چنين بودند بي اعتنايي كردند ذات اقدس الهي توفيق فهم را از اينها گرفته است قرآن كريم

پرسش ...

پاسخ: نه علت اصلي كه ذات اقدس الهي ﴿فَالهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[25] شد يك، از اين طرف عالمان هر عصري را فرمود ﴿لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾[26] دو، معجزات و آيات بينه را هم به اينها نشان داد سه، اينها از اين به بعد اگر سقوط كردند ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ﴾[27] است اينها ﴿لاَ يَفْقَهُونَ﴾ هستند اين فقه آن فهم‌اش ظريف است ديگر حالا حاضر نيستند درك بكنند انسان گرچه حرفي براي گفتن دارد درست است اما نسبت به يكديگر البته حرفي براي گفتن دارد اما نسبت به ذات اقدس الهي حرفي براي گفتن ندارد در برابر وحي چون سلطان علوم همين علوم وحي است ملكه علوم وحي انبياست لذا فرمود ﴿إِذَا قُرِئَ القُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾[28] شما اگر درس خوانده‌ايد اين درسِ شما شما را متكلم نكند شما را مستمع خوب بكند آدم درس خوانده بهتر مي‌فهمد همين نه آدم درس خوانده در برابر خدا چون و چرا بكند حرف خدا را بهتر مي‌فهمد اين درس و بحث براي توسعه ظرف پذيرش است نه اينكه انسان بيايد با خدا گفتگو كند لذا ﴿إِذَا قُرِئَ القُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود يك عده‌اي مي‌آيند پيش تو كه حرف خودشان را بزنند ﴿الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِنَا﴾[29] اصلاً‌ اين مي‌آيد كه با تو جدال بكند كه حرف خودش را بزند نه حرف تو را گوش بدهد كه پس ما وظيفه‌اي داريم نسبت به يكديگر بحث و گفتگو و جدال احسن و چيز خوبي هم هست و مأمور هم هستيم به اين كار تا آنجايي كه سخن از علوم بشري است جاي گفتگو است اما وقتي سخن از كلام خدا شد انسان در برابر خدا خدا اين‌طور گفت ما اين‌طور مي‌گوييم اين همان ادعاي ربوبيت است هر كس در برابر دين سخني گفت اين حرف را آن روز از صدر الدين قونوي نقل كرديم كه اين عند التحليل به دعوي ربوبيت برمي‌گردد معصيت هم همين‌طور است يك وقت انسان خلافي را انجام مي‌دهد گناهي را مي‌كند به حسب ظاهر منشأ‌ گناه حالا يا جهل موضوع است يا جهل قصوري به حكم است يا سهو است يا نسيان است يا اضطرار است يا اجبار است يا اكراه است و از همين قبيل تقيه هيچ كدام از اينها گناه نيست طبق حديث رفع گناه در صورتي است كه عالماً‌ عامداً‌ گناه بكند يعني چه؟ يعني مي‌داند كه اين موضوع اين است اين فلان شيء است اين مايع خمر است و خدا هم او را تحريم كرده و هيچ مانعي هم براي ترك نيست هيچ عاملي هم بر فشار خارجي نيست يعني اضطرار و اكراه و امثال ذلك نيست اگر باشد تجزيه رفع اينها را برمي‌دارد اگر سهو نسيان باشد جهل موضوع باشد اينها را حديث رفع برمي‌دارد گناهي كه دارد مي‌كند يعني چه يعني موضوع را مي‌داند حكم را مي‌داند و هيچ عاملي فشار هم بر عامل فشار وجود ندارد و دست به اين كار مي‌زند اين عند التحليل به اين برمي‌گردد كه خدا فرمود نكن ولي به نظر من بايد بكند هيچ كس معصيت نمي‌كند مگر اينكه در درونش يك دعوي ربوبيت هست

پرسش ...

پاسخ: او چون هواي نفس را بر خودش غالب كرده است ديگر اوايل حالا اواخر ممكن است معتاد شده باشد ولي اوايل اولين باري كه دارد اين كار را مي‌كند هوا را بر خواسته خدا مقدم كرده است اين كه در روايات ما درباره سفاح زنا و مانند آن دارد كه ‌«لايزني الزاني و هو مؤمن‌»[30] نظير اين موضوع است.

 

پرسش ...

پاسخ: خوب بله اول محبتش را پيدا كرد بعد آن كار را كرد خب، پس اگر كسي قبل از اعتياد حالا يك وقت معتاد شد مجبور مي‌شود امتناع باختيار لاينافي باختيار يعاقب عليه ولي در طليعه امر اين روايت جزء غرر روايات است كه ‌«لايزني الزاني و هو مؤمن‌»[31] اين يعني ‌«لايعصي العاصي و هو مؤمن‌» به عنوان تمثيل ذكر شده نه تعيين كه فقط مخصوص زنا و اينها باشد خير هيچ معصيت كاري معصيت نمي‌كند مگر اينكه ايمان ندارد منتهي ذات اقدس الهي براساس لطف و محبتي كه دارد اينها را ترميم مي‌كند اينكه در سورهٴ مباركهٴ ‌«يوسف‌» فرمود ﴿مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ﴾[32] اين يا به استناد همان حديثي است كه در ذيل آن آيه آمده كه قبلاً‌ مكرر آن حديث خوانده شد يك،‌ دوم يا به همين تحليل است كه فرمود اكثر اينها مشركند چون اكثر مؤمنين بالاخره عادل نيستند ديگر عادل نيستند يعني معصيت مي‌كنند معصيت مي‌كنند يعني چه؟ يعني بدون هيچ عذر دست به گناه مي‌زنند و هر كسي بدون عذر دست به گناه بزند مدعي ربوبيت است ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[33]

خب،‌ در چنين وضعي ذات اقدس الهي فرمود خوب حالا شما حرفهاي خودتان را نسبت به هم بزنيد اما ﴿إِذَا قُرِئَ القُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُو﴾[34] نه يعني محترمانه مؤدبانه گوش بدهيد يعني شما در برابر قرن آن

آن ديگر حرف نزنيد

پرسش ...

پاسخ: آن هم دلال است چه در ‌«مناجات شعبانيه‌» چه در دعاي ‌«افتتاح‌» يك دلال و قنج و نازي است كه ذات اقدس الهي به بعضيها اجازه مي‌دهد اما اين ‌«لئن تركتني ناطقا‌»[35] حالا كيست كه اين فرصت را دارد آدم گاهي يك حادثه جزئي يك زلزله‌اي با هشت ريشتر پيش مي‌آيد انسان بسياري از معلوماتش يادش مي‌رود تا برسد دلال بكند چه برسد به آن عالم تكاني اين مقيد به ‌«لئن تركتني ناطقاً‌» است آن البته براي خواص است كه اين مقام دلال است مقام دلال اين است كه اگر كسي در آن ‌حالت جهنم يا قيامت به او اجازه بدهند كه حرف بزند چون ﴿لاَ يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُون﴾[36] روزي است كه فرشتگان همه صف مي‌بندند ﴿لاَّ يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً﴾[37] مگر هر كسي مي‌تواند آن روز حرف بزند به هر كسي اجازه حرف مي‌دهند اين عذرخواهي كردن يك مقدار آدم را سبك مي‌كند اجازه عذرخواهي هم نمي‌دهند ﴿لاَ يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُون﴾ خوب حالا اگر كسي خواص بود به او اجازه عذرخواهي دادند آن‌گاه دلال است ناز است قنج مي‌كند مي‌گويد اگر كسي خداي سبحان من را در قيامت مورد عتاب قرار بدهد بگويد چرا گناه كردي من هم مؤاخذه مي‌كنم كه تو چرا نبخشيدي لاخذتني بذنبي اخذتك بعفوك اين نصيب هر كس نيست اينكه وجود مبارك حضرت امير فرمود ‌«لئن تركتني ناطقاً‌» سرّش همين است آن وقت ‌«لاضجن اليك بين اهلها‌»[38] مي‌گويم ‌«اني لاحبك كنت من المحبين‌» اما به كه اجازه حرف زدن مي‌دهند بساط آن روز بر اساس ﴿اليَوْمَ نَخْتِمُ عَلَي أَفْوَاهِهِمْ﴾[39] است ديگر روزي كه ﴿اليَوْمَ نَخْتِمُ عَلَي أَفْوَاهِهِمْ﴾ حاكم است آن وقت اين كه در دعاي ‌«افتتاح‌» آمده ‌«مدلاً ‌عليك‌» ‌«مدلاً ‌عليك‌» يعني من از راه ادلال از راه قنج از راه ناز با تو سخن مي‌گويم تا حالا هم از راه نياز بود عبيدك اينها نياز بود اما الان از راه ناز با تو حرف مي‌زنم مي‌گويم خوب اگر از من سؤال كني كه چرا گناه كردي من هم مي‌گويم خوب تو چرا نبخشيدي تو كه بزرگتر بودي اين براي هر كس نيست اين ‌«لئن تركتني ناطقا‌» است

مطلب ديگر اينكه حرفي را جناب فخر رازي از محمدبن‌اسحاق نقل كرده در تفسيرش يك، مشابه آن مطلب را قرطبي در جامع از ابن عباس نقل كرده دو، كه شما انصراف را به كار نبريد قضا را به كار ببريد چندتا واقعه است آنچه كه فخررازي از محمدبن اسحاق نقل كرده يك واقعه است آنچه قرطبي در جامعش از ابن عباس نقل كرده يك واقعه است كه شما وقتي مي‌خواهيد از مسجد بيرون برويد نگوئيد انصرفنا عن الصلاه براي اينكه اين انصراف يك تعبير بدي است كه درباره منافقان بكار رفته كه ﴿ثُمَّ انصَرَفُوا﴾ بلكه بگوئيد ‌«قد قضينا الصلاة‌» براي اينكه ذات اقدس الهي در سورهٴ ‌«جمعه‌» فرمود ﴿فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلاَةُ فَانتَشِرُوا فِي الأَرْضِ﴾[40] تفعلا اين‌طور تعبير كنيد نه آن‌طور گرچه قرطبي در جامع از برخي از مفسران نقل كرده ‌«هذا ليس بصحيح‌» و نقدي دارد ولي يك تنبه و تفعل قرآني است وگرنه اين‌چنين نيست كه حالا منع شرعي داشته باشد يا انصراف مخصوص منافقان باشد انصراف از وحي باشد مسجد باشد گفتند شما آن‌طور تعبير نكنيد باز قرطبي در جامع نقل مي‌كند از ابوالفضل جوهري كه ‌«كنا في جنازه‌» ما نماز جنازه و اينها مي‌خوانديم و آن منادي گفت ‌«انصرفوا رحمكم الله‌»[41] ديگري به اين گفت كه ‌«انصرفوا‌» نگوئيد بگوئيد ‌«انقلبوا‌» براي اينكه خدا در قرآن دارد ﴿فَانْقَلَبُوا﴾[42] شما تفعلاً تعبيري داشته باشيد كه خداوند در قران براي مومنان به كار برده نه اينكه در قرآن تعبيري را كه براي منافقان به كار برده از آن تعبير استفاده كنيد بگوئيد ﴿فَانْقَلَبُوا﴾ بگوئيد ‌«‌فانقلبوا رحمكم الله‌» چون خدا در قرآن فرمود ﴿فَانْقَلَبُوا﴾

و الحمد لله رب العالمين


[1] مدثر/سوره74، آیه2.
[2] توبه/سوره9، آیه122.
[3] اعراف/سوره7، آیه188.
[4] فاطر/سوره35، آیه23.
[5] . غرر الحكم و درر الكلم، ص119.
[6] تکاثر/سوره102، آیه5 ـ 6.
[7] . غرر الحكم و درر الكلم، ص119.
[8] ق/سوره50، آیه22.
[9] . الكافي، ج1، ص98.
[10] . الكافي، ج1، ص98.
[11] انفال/سوره8، آیه2.
[12] انفال/سوره8، آیه49.
[13] روم/سوره30، آیه30.
[14] شمس/سوره91، آیه10.
[15] محمد/سوره47، آیه24.
[16] اعراف/سوره7، آیه146.
[17] بقره/سوره2، آیه101.
[18] حج/سوره22، آیه31.
[19] یس/سوره36، آیه10.
[20] روم/سوره30، آیه30.
[21] بقره/سوره2، آیه10.
[22] نساء/سوره4، آیه122.
[23] نساء/سوره4، آیه87.
[24] توبه/سوره9، آیه30.
[25] شمس/سوره91، آیه8.
[26] توبه/سوره9، آیه122.
[27] انفال/سوره8، آیه42.
[28] اعراف/سوره7، آیه204.
[29] شوری/سوره42، آیه35.
[30] . الكافي، ج2، ص285.
[31] . الكافي، ج2، ص285.
[32] یوسف/سوره12، آیه106.
[33] جاثیه/سوره45، آیه23.
[34] اعراف/سوره7، آیه204.
[35] . مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
[36] مرسلات/سوره77، آیه36.
[37] نبأ/سوره78، آیه38.
[38] . مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
[39] یس/سوره36، آیه65.
[40] جمعه/سوره62، آیه10.
[41] . تفسير قرطبي، ج8، ص300.
[42] آل عمران/سوره3، آیه174.