درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

81/07/26

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 122

 

﴿وَمَا كَانَ المُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾(۱۲۲)

 

اين آيه اگر مربوط به بحث قبلي باشد كه فرمود: ﴿ مَاكَانَ لْأَهْلِ المَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ﴾[1] همان دو قول را به همراه دارد كه آيا نافران و آنهايي كه حركت مي‌كنند و سفر مي‌كنند آنها كساني‌اند كه از مدينه به جبهه مي‌روند و اسباب پيروزي اسلام را و معجزات الهي را در جبهه و جنگ مي‌بينند و بعد برمي‌گردند و مردم مدينه را انذار مي‌كنند كه اين نافران با حضورشان در جبهه‌هاي جنگ فقيه مي‌شوند و برمي‌گردند يا نه عده‌اي به جبهه و جنگ اعزام مي‌شوند و نفر نظامي دارند و عده‌ ديگري كه در مدينه در حضور پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ماندند از آياتي كه تازه نازل شده از تفسيري كه براي آيات تازه نازل شده ارائه مي‌شود آگاه مي‌گردند آن‌گاه مجاهداني كه از جبهه برمي‌گردند آنها را انذار مي‌كنند اين دو وجه در صورتي درباره آيه مطرح است كه اين آيه حتماً به بحث ﴿ مَاكَانَ لْأَهْلِ المَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ﴾ مرتبط باشد و اما اگر مستقلاً نازل شده باشد و با گذشته رابطه نداشته باشد فقط همين معنا از آن استفاده مي‌شود كه دارد يك عده‌اي را از بلاد مختلف تحريك مي‌كنند و اعزام مي‌كنند كه به مراكز علمي بروند و فقيه بشوند و ظاهر همين است كه اين آيه مستقل است و ناظر به بسيج فرهنگي است ناظر به تشويق عموم مردم است به اينكه از هر گروهي عده‌اي اعزام شوند به مراكز علمي روند و چيز ياد بگيرند منتها آن روز چون پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در مدينه حضور داشتند حوزه علميه مدينه بود و از بلاد مختلف مي‌آمدند مدينه حضور آن حضرت عالم مي‌شدند و برمي‌گشتند.

مطلب ديگر آن است كه اين نفر مقدمه است طريقيت ندارد سفر سبب نيست بلكه طريق است حالا اگر كسي اهل مدينه بود يا آن وقتي كه حوزه علميه در كوفه بود چون وجود مبارك اميرالمؤمين(سلام الله عليه) پايگاه حكومتشان را در كوفه مستقر كردند كسي اهل كوفه بود يا وقتي كه امام رضا(سلام الله عليه) به خراسان تشريف آوردند و حوزه علميه در خراسان بود آنجا ديگر براي مردم مشهد و سناباد و طوس مهاجرت واجب نبود مردمي كه در نقاط ديگر بودند بر آنها نفر و مهاجرت لازم بود بنابراين نفر يك امر طريقي است نه موضوعي ولي مع ذلك براي مهاجرت و براي سفر به طرف علم بركاتي است كه آنها را نمي‌شود انكار كرد. مطلب ديگر آن است كه آنچه در اين آيه آمده تفقه است كه كلمه تفقه از باب تفعل آن جديت و تلاش و كوشش را به همراه دارد معلوم مي‌شود كه فقيه شدن كار آساني نيست بايد با جديت و تلاش به اين مقام نائل شد. مطلب بعدي آن است كه همان‌طوري كه نفر مقدمه تفقه است تفقه هم وسيله و مقدمه است هدف نيست انسان بايد متفقه در دين باشد تا به مقام انذار برسد مردم همان‌طوري كه در نوبت قبل اشاره شد نسبت به احكام الهي سه تا وظيفه دارند يك وظيفه مشترك بين همگان كه بايد عالم باشند به احكام دين دو وظيفه ديگر يكي به اجتهاد برمي‌گردد يكي به تقليد اصل عالم شدن واجب است گروهي محققانه و گروهي مقلدانه عده‌اي بروند تحقيق كنند ساليان متمادي درس بخوانند در اين رشته‌ها متخصص شوند عده‌اي كه متخصص نشدند به ناچار سؤال بايد بكنند جريان سؤال را در درجه اول از محضر انبيا و اوليا مطرح كردند يعني اين دو آيه‌اي كه در قرآن كريم درباره سؤال هست درباره انبياي الهي است يكي در سورهٴ مباكهٴ ‌«انبياء‌» است آيه هفت كه فرمود: ﴿ وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ كه مصداق كامل اهل ذكر انبيا و ائمه(سلام الله عليهم) هستند بعد شاگردان آنها و دست پروردگان آنها كه ﴿ فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ در بخش ديگري از قرآن كريم باز سخن از ﴿ فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ﴾[2] است ﴿ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ كه فرمود از اهل ذكر سوال كنيد از اهل ذكر سؤال كردن يعني از انبيا و اوليا و شاگردانشان پس وظيفه مردم اگر محقق نشدند و مجتهد نشدند سؤال كردن است مطلب بعدي آن است كه اين سؤال براي اين نيست كه عالم بشوند عالم شدن آن هم ابزار كار است نه هدف اين آيه كريمه از عناصر محوري قرآن كريم است كه درباره برنامه‌هاي حوزه علميه حرف آخر را مي‌زند در عين حال كه يك عده بايد عالم شوند در عين حال كه عده‌اي معلم‌اند در عين حال كه عده‌اي متعلم‌اند اما هيچ‌كدام از اينها يعني عالم شدن معلم شدن متعلم شدن آن هدف اصلي نيست هدف اصلي آن است كه يك عده منذر باشند يك عده حاذر يك عده بترسانند يك عده بترسند وظيفه عالمان دين محققان ﴿لِيُنذِرُوا قَوْمَهُم﴾ است وظيفه مردم ﴿ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ است نه ‌«لعلهم يعلمون‌» حالا برفرض عالم شدند به احكام مشكل حل نمي‌شود مشكل جامعه جهالت عملي است نه جهل علمي جهل علمي تقريباً برطرف شده است يا در آستانه برطرف شدن است اما مشكل همچنان باقي است مشكل جامعه آن جهالت عملي است كه ﴿ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ﴾[3] اين عمان بيان نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) است كه فرمود: ‌«رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لا ينفعه‌»[4] چه بسا عالماني هستند كه كشته جهل‌اند اين جهل در مقابل عقل است عالم هستند ولي عاقل نيستند پس اين آيه كه تقريباً آيه محوري برنامه‌هاي علمي است وظيفه محققان را نذار قرار داده است و وظيفه توده مردم را ﴿ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ دانسته است اينها بايد بترسانند و آنها هم بايد بترسند اگر اينها هنر انذار را داشتند وارث انبيا هستند براي اينكه فرمود ﴿ يَا أَيُّهَا المُدَّثِّرُ ٭ قُمْ فَأَنذِرْ﴾[5] اينها هم كه وارثان انبيا هستند ﴿لِيُنذِرُوا قَوْمَهُم﴾ هستند آنجا فرمود ﴿ قُمْ فَأَنذِرْ﴾ اينجا هم فرمود: ﴿ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ درباره مردم هم فرمود كه شما گرچه عالم مي‌شويد سؤال مي‌كنيد و احكامتان را ياد مي‌گيريد اما همه اينها وسيله است ﴿ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ شما بايد بترسيد و اين ترس نعمت است و كمال است و يك كار معقولي است خوب انسان از يك دشمن و از يك سبع مي‌ترسد خوب اين يك كار معقولي است اين ضعف نفس نيست اين شهامت است چون شجاع‌ترين مردان روزگار همين انبيا بودند كه از آنها ديگر شجاع‌تر خدا خلق نكرد آنكه آن آتش عظيم را مشتعل كردند طوري كه طناب منجنيق دارد مي‌سوزد پرنده قدرت پر كشيدن ندارد ﴿ حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ﴾[6] اين گفت ‌«سمعا و طاعه‌» از اينها شجاع‌تر شما كسي را سراغ نداريد همين اينها از خدا مي‌ترسند در جريان حضرت موسي(عليه السلام) ببينيد آن لشكر و ارتش جرار فرعون پشت سر شمشير كشيدند آمدند جلو هم دريا است سؤال كردند كه جلو كه دريا است پشت سر هم كه اين ارتش جرار است اينجا ديگر جا نبود كه تو ما را آوردي گفت ﴿ كَلاَّ﴾ اين چه حرفي است ﴿ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾[7] اين اگر دستور بده برگرديد برمي‌گرديم دستور بده به دريا برويد به دريا مي‌رويم ديگر اينها در جهان امكان معادل ندارند چندتا آدم شجاعي كه در عالم نمونه ندارند همين انبيا هستند يكي را گفتند از مغز سر تا كف پا او را اره كنيد گفت سمعاً و طاعتا اينها از خدا مي‌ترسند اينها از جهنم مي‌ترسند پس معلوم مي‌شود اين ترس روي عقل است نه روي ضعف نفس آن‌كه مي‌ترسد زرنگ است بنابراين وظيفه حوزه‌هاي عليمه تربيت منذران است نه تربيت حكيمان و فقها و مفسران اينها مقدمه است. تربيت منذران است.

وظيفه توده مردم هم هراس عقلي است چون خيلي فاصله نيست هم در جريان جهنم نقل شده است كه نزديك است و هم در جريان بهشت كه ﴿أُزْلِفَتِ الجَنَّةُ لِلْمُتَّقِين﴾[8] همين كه اين بدن سرد شد اين بدن تمام شد انسان مي‌بيند يا دم دروازه بهشت است يا دم دروازه جهنم است اين‌طور نيست كه حالا آن‌طوري كه ما مي‌بينيم يك كسي را در تابوت مي‌گذارند و طواف مي‌دهند و بعد مي‌برند قبر و منتظر يوم‌القيامه باشد آن قبر برزخي همان كنار بدن او هست ‌«القبر روضة من رياض الجنه او حفره من حفر النيران‌»[9] در جريان قوم نوح تعبير قرآن كريم اين است كه ما آتشي كه افروختيم اين در طوفان هم هست اين‌طور نيست كه حالا آتش جهنم يك جاي ديگر باشد فرمود: ﴿ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾[10] نه ثم ادخلوا فرمود همين كه غرق شدند در آب رفتند در جهنم رفتند پس يك آتش اين‌گونه است حالا چگونه است آن‌را منذران بايد تفقه كنند اين آتش كجا است چگونه است كه در آب هم هست در سنگ هم هست در تخته موميايي شده هم هست يك بهشتي هم هست كه در اخدود و كانال آتش هم هست اصحاب اخدود اينها سوختند و رفتند در بهشت بهشت آنجا هم هست اين چگونه است بهشت چگونه است در نهج‌الفصاحه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود بهشت به شما نزديك‌تر از شسع نعل شماست يا به اندازه شسع نعل شما به شما نزديك است اين به اندازه بند كفش شما و نزديك شما است اين كجا است؟ چيست؟ اينها تفقه مي‌خواهد خوب اگر بهشت به ما نزديك است آن‌طوري كه شسع نزديك است آن‌گونه كه در نهج الفصاحه از كلمات ؟؟؟؟ پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه بند كفش شما به شما نزديكرتر است ‌آمده است ﴿أُزْلِفَتِ الجَنَّةُ لِلْمُتَّقِين﴾[11] جهنم هم همين‌طور نزديك است چون ﴿ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ﴾[12] و هر جا كه آدم باشد در آن است اين‌طور نيست كه خدا صبر بكند ﴿ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءَكِ وَيَا سَماءُ أَقْلِعِي وَغِيضَ المَاءُ﴾[13] آسمان ديگر از باريدن صرف نظر كرد ﴿ وَغِيضَ المَاءُ وَقُضِي الأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلي الجُودِيِّ﴾ وقتي خشك شد ما اينها را سوزانديم اين‌چنين نيست فرمود ﴿ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ همين كه در دريا رفتند در آتش رفتند اينها را اگر انسان بررسي كند و بفهمد و باور كند ﴿ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ اين كشور مي‌شود بهشت ما مشكلمان اينها است كه باور نكرديم كينه عداوت خلاف تهمت تجاوز به حق و مال و عرض مردم دنيا طلبي باطنش اين است پس رسالت اصلي علماي دين همان است كه ذات اقدس الهي بالاصاله به عهده انبيا گذاشت كه فرمود: ﴿ قُمْ فَأَنذِرْ﴾[14] وظيفه توده مردم اعم از خود علما و مردم ﴿ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ است نه ‌«لعلهم يعلمون‌» چه محذور است كه اينها حاذر باشند آن را در سوره مباركهٴ ‌«اسراء‌» آيهٴ 57 بيان فرمود ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَي رَبِّهِمُ الوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُوراً﴾ پس محذور معلوم است حاذر هم معلوم است منذر هم معلوم است چه كسي بترساند؟ علماء چه كسي بترسد؟ مردم اعم از عالم و غير عالم از چه چيزي بترسند؟ از عذاب خدا عذاب خدا هم گاهي در دنيا است گاهي در آخرت است در سوره مباركه ‌«‌زمر» مطلبي است كه صدر آن مطلب حذف مي‌شود و ذيل آيه ذكر مي‌شود ذيل آيه اين است كه ﴿ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾[15] اين خيلي مطرح است گاهي هم شعار و تابلوي مراكز علمي است كه عالم و غير عالم يكسان نيستند عالم مثلاً فضيلت دارد اين سخن درست است اما يك صدري دارد و يك ذيلي آيه نه سورهٴ ‌«زمر‌» اين است ﴿ أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِداً وَقَائِماً يَحْذَرُ الآخِرَةَ وَيَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الالبَابِ﴾ فرمود آيا آن كسي كه در فرصتهاي شب به دعا و قنوت برمي‌خيزد گاهي در حال سجده و گاهي ايستاده است گاهي در حال قرائت و گاهي در حال سجود و ركوع است از آخرت هراسناك است و به رحمت خدا اميدوار است انسان كه از خدا نمي‌ترسد چون او ارحم‌الراحمين است در اين كريمه بين ترس و اميد فرق گذاشت فرمود به لطف خدا اميدوار باشد يك، از پايان كار خودت بترس نه از خدا او كه لطيف و رئوف بالعباد است كه مخوف نيست ﴿ يَحْذَرُ الآخِرَةَ وَيَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾، نه يحذر الله سبحانه و تعالي آنكه عين لطف و جمال و كمال است فرمود از پايان كار خودش ترسد و به رحمت خدا اميدوار است آنجا جز لطف و صفا نيست آنهايي كه ﴿ كَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾[16] اينها ﴿ يَحْذَرُ الآخِرَةَ﴾ هستند اما اگر از ربشان محجوب نباشند و به لقاي جمال و رحمت ثواب الهي برسند كه جز خير چيزي نمي‌بينند.

﴿ يَحْذَرُ الآخِرَةَ وَيَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾[17] وقتي نماز شب تأمين شد ترس از پايان كار تلخ تأمين شد اميد به رحمت خدا تأمين شد در چنين فضايي عالم و غير عالم يكسان نيستند بله اما اگر فضا اين نباشد ‌«كلا هما في النار‌». پس ﴿مَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِداً وَقَائِماً يَحْذَرُ الآخِرَةَ وَيَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الالبَابِ﴾ از اينجا معلوم مي‌شود كه چرا ذات اقدس الهي گاهي به ما فرمود: ﴿ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُوراً﴾[18] گاهي فرمود ﴿ يَحْذَرُ الآخِرَةَ﴾ و شما از اين بترسيد، هيچ چيزي نمي‌تواند جامعه را اصلاح كند مگر هراس از عاقبت گناه انسان سرفراز زندگي مي‌كند نه سرش خم است نه منزوي است نه از جامعه جدا مي‌شود و نه ترك دنيا مي‌كند ترك علاقه به دنيا مي‌كند در نوبتهاي قبل هم از بيانات اميرالمؤمنين استفاده مي‌شود كه انسان تا نفس مي‌كشد بايد كار كند تلاش در توليد و قناعت در مصرف اين جامعه را اصلاح مي‌كند در هيچ مقطعي اسلام بازنشستگي ندارد كه كسي بگويد من بازنشسته شده‌ام و كار نكند حالا در دوران جواني مي‌تواند هشت ساعت كار كند ده ساعت كار كند در دوران سالمندي و كهنسالي و پيري روزي دو ساعت كار كند تا نفس مي‌كشد كار كند اگر توانست كار فرهنگي بكند طوله له و حسن مآب نشد كار ديگر اينكه شما مي‌بينيد بزرگاني نظير ابوريحان يا ديگران وصيت كردند آن‌روزها كه قلم و خودكار و تايپ نبود همين قلم ني بود اينها قلم ني داشتند و چاقوي تيز داشتند و اين قلمها را مي‌تراشيدند و با آن مركب و دوات و ليقه چيز مي‌نوشتند براده‌هاي اين قلم ني را اينها گاهي جمع مي‌كردند بعضي از علما تا درسي باشد براي ديگران بعد وصيت مي‌كردند كه اينها را زير ديگ بگذاريد با اين براده‌ها آن آب را گرم بكنيد با آن آب ما را غسل دهيد تا كفاره گناهان ما باشد اين وصيت بزرگاني در حد ابوريحان بيروني است تا روشن شود كه چگونه زحمت كشيدند و به علم چه حرمتهايي براي نوشتن و كتابت چه حرمتي و با چه عقيده‌اي.شما نمي‌دانم نوشته‌هاي برخي از بزرگان را حالا حتماً از اين متأخرين را ديده‌ايد يا نه شيخنا الاستاد مرحوم شيخ محمدتقي آملي(رضوان الله تعالي عليه) همين كه مصباح‌الهدايه را نوشنتد كه دوازده جلدش چاپ شده است آن‌روزهايي كه درس را شروع كرده بودند چاپ نشده بود اين را مرقوم مي‌فرمودند بعد چاپ مي‌شد گاهي من جزوه‌هاي ايشان را مي‌گرفتم همن جزوه‌هاي جلد اول را در تمام سر صفحه‌ها هم بسم الله الرحمن الرحيم بود ما معمولاً در صفحه اول بسم الله مي‌نويسيم همين آخرش هم يك الحمد لله اضافه مي‌كنيم ولي ايشان اين‌گونه نبود تمام سرصفحه‌ها بسم الله الرحمن الحيم يا صاحب الزمان ادركني در تمام صفحات اين پيرمرد در تمام صفحات در هر صفحه‌اي بسم الله .. يا صاحب ال.... مرحوم سعيدالعلماي مازندراني كه هم‌بحث مرحوم شيخ انصاري بودند و هر دو شاگرد شريف‌العلماي مازندراني بودند(رضوان الله تعالي عليهم) اين الآن دستختش در اصول هست در غالب صفحات اين حاشيه صفحه نوشته يا ابالفضل ادركني با اين عقيده به جايي رسيده‌اند و باور كردند اين حرفها را لذا قرنها مي‌گذرد و نام اينها زنده است اينها ‌«الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ»[19] است الآن بركات نظام اسلامي خيلي بيش از عصر مرحوم شيخ انصاري است الآن عصري است كه خونهاي شهدا اين سرزمين را تطهير كرده است شما مي‌بينيد بچه‌هاي نوجوان حافظ كل قرآن و نهج‌البلاغه هستند اين بركات كه قبلاً نبود الآن ما در يك گلستان داريم نفس مي‌كشيم اگر در اين فضا خود و بچه‌هايمان فيض نيابيم جاي تأثر است الآن فيض ريخته است آن وقت اين‌چنين نبود آن وقت به زحمت بايد مي‌رفتند و جمع مي‌كردند الآن ‌«طبتم و طابت الارض التي فيها دفنتم‌» وقتي در زيارت وارث به شهدا عرض مي‌كنيم زميني كه شهيد بيارمد آن سرزمين طيب است ﴿ وَالبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾[20] الآن اگر ما نتوانيم مثل شيخ انصاري و بزرگان ديگر تربيت كنيم ضرر كرديم و اگر نتوانيم مثل علامه طباطبايي بشويم ضرر كرديم الآن بركت ريخته است فرشتگان مرتب در بسياري از شب‌ها و روزها مثل ليله قدر فيض مي‌آورند وگرنه كسي بارو نمي‌كرد كودك هفت ساله حافظ كل قرآن با مفاهيم با موضوعات غرض آن است كه آنكه رسالت اصلي عالمان دين است انذار است آنكه وظيفه توده مردم است ﴿ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ است قهراً علم سبقه خاص خودش را پيدا مي‌كند اين‌چنين نيست كه علم بشود هدف و اگر كسي عالم شد به مقصد رسيده است اين تازه در راه است و اوايل راه نه از اين طرف فرمود ليعلموا نه از آن طرف فرمود ليتعلموا فرمود: ﴿لِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِم﴾ آنهم ﴿ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ آن‌وقت جامعه مي‌شود اصلاح.

پرسش ...

پاسخ: اكثر مردم روي اين جهت‌اند اوحدي البته روي محبت‌اند همان بيان حضرت امير كه در دعاي كميل هست كه ‌«هبني صبرت علي حرّ نارك فكيف اصبر عن النظر الي كرامتك‌» اينها براي اوحدي از مردم است وگرنه اكثري مردم چنين‌اند چه اينكه در برخي از آيات قرآن با اينكه ذات اقدس الهي انبيا را عموماً و وجود مباك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را خصوصاً مبشر و منذر و بشير و نذير و مانند آن معرفي كرده‌ند اما در برخي از آيات فرمودند تو فقط كارت انذار است ﴿ إِنَّمَا أَنتَ نَذيرٌ﴾[21] ﴿ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ﴾[22] اين آيات كم نيست كه حصر مي‌كند اين در حقيقت براي كمال است چون غالب مردم از راه انذار هدايت مي‌شوند نه از راه تبشير نمونه‌اش همين جريان نماز شب و نماز صبح است كه قبلاً بحث شد اين همه فضايلي كه براي نماز شب است خيليها محروم‌اند اما نماز صبح را از ترس جهنم مي‌خوانند اگر مردم روي محبت كار بكنند ﴿ وَمِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَي أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحمُوداً﴾[23] آن را طي مي‌كنند ديگر از اينكه سراغ آن نمي‌روند و نماز شب را ترك مي‌كنند و نماز صبح را مي‌خوانند سرّش همين است.

پرسش ...

پاسخ: آن در آيات ذيل خواهد آمد ولي منظور آن است كه در اين قسمتها آنجا هم اگر فكر است اگر ذكر و شكر است اگر آيات ديگر هست آنها همه مقدمه است براي ﴿ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ در سورهٴ مباركهٴ ‌«فرقان‌» وقتي هدف قرآن كريم را ذكر مي‌كند اول آيه سورهٴ ‌«‌فرقان» اين است ﴿ تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الفُرْقَانَ عَلَي عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾ با اينكه فرمود هم بشيري هم نذيري جزء انبيايي هستي كه هم مبشريني و هم منذرين اما اينجا اصلاً سخن از تبشير نيست نذير آن آياتي كه هست ﴿ إِنَّمَا أَنتَ نَذيرٌ﴾[24] ﴿ إِنَّمَا أَنَا مُنذِرٌ﴾[25] و مانند آن چون اكثري مردم از انذار بهره مي‌برند نه از تبشير.

پس ﴿ وَمَا كَانَ المُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً﴾[26] كه آيه مستقل است براي تشويق مردم براي فراگيري علوم نازل شده است و مردم را دو قسم كرده و قهراً همان‌طوري كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) در تفسيير الميزان داشتند از اين آيه مي‌توان استفاده كرد كه انجام وظيفه سربازي در حال عادي بر طلاب علوم واجب نيست براي اينكه در اين آيه كساني ‌كه براي تفقه حركت مي‌كنند در قبال كساني‌اند كه در بسيج نظامي شركت مي‌كنند البته اگر جريان دفاع فرا رسيد آنجا ﴿ فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِيعاً﴾[27] كه قبلاً خوانده شد يا ثبه ثبه گروه گروه يا جميعاً اگر خطر مانند دفاع مقدس همگاني شد ديگر حضور همه واجب است چه طلاب چه دانشجوها و چه توده مردم وگرنه در حال عادي اعزام به جبهه بر همه واجب نيست حرفي را كه صاحب تفسير المنار دارد اين است ايشان مي‌گويد كه من در طرابلس درس مي‌خواندم و حاكم اداري و به اصطلاح ؟؟؟ در آن بخش مصطفي كاشا بابان بود كه كُرد بود و از عالمان مذهب شافعي بود وقتي به من گفت چرا دولت طلاب علوم را از خدمت سربازي استثنا مي‌كند در حالي‌كه شرعاً واجب است همه به خدمت سربازي بروند و عالمان دين اولي به رعايت حكم شرعي هستند صاحب تفسير المنار گفت من بداهتاً گفتم اين استثنا يك ريشه‌اي در قرآن كريم دارد اصلش در قرآن كريم است و بعد همين آيه ﴿ وَمَا كَانَ المُؤْمِنُونَ﴾ را تلاوت كردم كه آيه مردم را دو قسم مي‌كند يك عده به بسيج نظامي نفر مي‌شوند يك عده به بسيج فرهنگي آنها كه بسيج فرهنگي‌اند براي تفقه حركت مي‌كنند گروه ديگر براي مسايل نظامي و مصطفي كاشا بابان كه مسئول اين مدرسه بود جواب مرا ‌«واستكثر علي و ثني و و دعي علي‌» خوشش آمد و دعا كرد كه من يك نوجواني‌ام هنوز تفسير نخواندم اين مطلب به ذهنم آمده‌ام حالا شايد از اساتيدش شنيده است اما از اين آيه مي‌شود چنين استفاده‌اي كرد اما جناب فخر رازي اصراري دارد.

پرسش ...

پاسخ: آنها هم همين‌طور است اگر تفقه در دين باشد همين است اگر آن دوتا بال را به علومشان بدهند كه بشود تفقه در دين آنها هم مستثنا هستند فرقي نمي‌كند چون قبلاً دانشگاه و حوزه علميه يك جا انجام وظيفه مي‌كردند مطلب ديگر اينكه جناب فخر رازي اصراري دارد كه بگويد اين آيه دليل بر حجيت خبر واحد است براي اينكه فرقه سه نفر را شامل مي‌شود طايفه‌اي از فرقه از روي تبعيض حتماً يك نفر يا دو نفراند پس خبر يك يا دو نفر كه خبر واحد است حجت است قاضي در قبال اين اعتراض كرده است كه اين‌چنين نيست كه طايفه دو نفر را شامل شود بلكه ممكن است اينها يك گروهي باشند و خبرشان مفيد علم باشد قاضي در قبال تفكر فخر رازي مي‌گويد كه آنچه كه از آيه بر مي‌آيد اين است كه ﴿لِيُنذَرُو﴾ يعني اين كار را بكند اما حالا اثر بر آن مترتب شود يا نه بر مردم حجت است يا نه اينكه ثابت نمي‌شود نظير اينكه عدل واحد در محكمه شهادت مي‌دهد با شهادت عدل واحد مطلب ثابت نمي‌شود فخر رازي مي‌گويد استدلال ما به ﴿لِيُنذَرُو﴾ نيست به ﴿ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ است ﴿ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ يعني بايد ترتيب اثر عملي بدهند معلوم مي‌شود قول اين طايفه حجت است كه اينها ترتيب اثر عملي مي‌دهند استفاده اينكه طايفه و فرقه فرقشان چيست خيليها در لغت اين دوتا را يكي دانسته‌اند منتها در آيه به شهادت كلمه من تبعيض طايفه كمتر از فرقه است و گاهي گفته مي‌شود كه طايفه يك نفر را هم مي‌گويند نظير آنچه كه در آيه ﴿إِن طَائِفَتَانِ مِنَ المُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا﴾[28] كه اخوي تثنيه اخ است پس يك نفر هم اخ است يك نفر هم طايفه است از اين جهت طايفه يك نفر را هم شامل مي‌شود اما آيا اين طايفه در اين آيه آن اخ گفته مي‌شود فرق شخصي است يا جنسي است يا نوعي اين هم بحثي دارد و اينجا آيا خبر يك نفر آيا باعث بر حذر شدن است يا خبر مجموع طايفه آن هم بحثي دارد و بر فرض هم همه اينها تام باشد تأييد بناي عقلا است در اصول مستحضريد كه اين آيه از ادله حجيت خبر واحد نيست در حد تأييد است.

و الحمد لله رب العالمين


[1] توبه/سوره9، آیه120.
[2] نحل/سوره16، آیه43.
[3] نساء/سوره4، آیه17.
[4] . نهج‌البلاغه، حكمت 107.
[5] مدثر/سوره74، آیه1 ـ 2.
[6] انبیاء/سوره21، آیه68.
[7] شعراء/سوره26، آیه62.
[8] شعراء/سوره26، آیه90.
[9] . بحارالانوار، ج6، ص214.
[10] نوح/سوره71، آیه25.
[11] شعراء/سوره26، آیه90.
[12] آل عمران/سوره3، آیه131.
[13] هود/سوره11، آیه44.
[14] مدثر/سوره74، آیه2.
[15] زمر/سوره39، آیه9.
[16] مطففین/سوره83، آیه15.
[17] زمر/سوره39، آیه9.
[18] اسراء/سوره17، آیه57.
[19] . نهج‌البلاغه، حكمت 147.
[20] اعراف/سوره7، آیه58.
[21] هود/سوره11، آیه12.
[22] نازعات/سوره79، آیه45.
[23] اسراء/سوره17، آیه79.
[24] هود/سوره11، آیه12.
[25] نازعات/سوره79، آیه45.
[26] سوره توبه آيه 122.
[27] نساء/سوره4، آیه71.
[28] حجرات/سوره49، آیه9.