81/07/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 122 الی 123
﴿وَمَا كَانَ المُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾(۱۲۲)﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُم مِنَ الكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ المُتَّقِين﴾(123)
خلاصه بحث در آيهٴ 122 يعني آيه ﴿وَمَا كَانَ المُؤْمِنُونَ﴾ اين شد كه لازم نيست همگان به سمت جبهه حركت كنيد چه اينكه از آيه ﴿مَاكَانَ لْأَهْلِ المَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ﴾[1] اينطور استنباط ميشد بلكه نفرتان را دو قسمت كنيد برخي نفر نظامي برخي نفر فرهنگي نفر نظامي را در آن قسمت بيان فرمود نفر و بسيج فرهنگي را در اين قسمت مطلب دوم آن است كه اينكه قرطبي در جامعالاحكام خواستند از اين آيه حجّيت خبر واحد را مانند ديگران استنباط كنند و بگويند گزارش طايفه حجت است و طايفه بر يك نفر هم صادق است استشهاد جناب قرطبي اين است ميگويند صريحترين آيه در اين زمينه همان است كه در سورهٴ «حجرات» آمده در سورهٴ «حجرات» آيهٴ نُه به اين صورت است ﴿وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ المُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَي الأُخْرَي فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّي تَفِيءَ إِلَي أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ المُقْسِطِين﴾ اگر دو طايفه از مومنين درگير هستند بين اينها اصلاح كنيد اگر يكي از اين دو طايفه اهل بغي و ظلم بود شما با آن طايفه باغي و ظالم مبارزه كنيد اگر به عدل و عقل برگشت ﴿بَيْنَهُمَا بِالعَدْلِ﴾ صلح كنيد و قسط و عدل را رعايت كنيد چون خدا مقسطين را دوست دارد بعد فرمود: ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾[2] در همين فضايي كه طايفتاني از مؤمنين درگيرند فرمود: ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ﴾ نه اخوتكم استنباط ايشان اين است كه اين ﴿أَخَوَيْكُمْ﴾ همان طايفتاني هستند كه اقتتال دارند پس معلوم ميشود كه طايفه يكنفر را هم شامل ميشود به دليل اينكه از آن طائفتان در آيهٴ نُه به عنوان اخوين در آيه ده ياد كرده است اين خلاصه استنباطي كه جناب قرطبي در جامعالاحكام دارد بر فرض تماميت اين سخن آيه حجيت خبر واحد را در حد تعيين بناي عقلا شايد بتواند اثبات كند اما ناظر به اين مسئله نيست كه شما به خبر واحد عمل بكنيد مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود تفقه كنيد در دين يعني خودتان اين احكام را ياد بگيريد براي عمل كردن ديگران را هم ياد بدهيد براي عمل كردن هم وظيفه شما آن است كه منذر باشيد نه تنها مبلغ هم وظيفه مردم آن است كه حاضر باشند نه متعلم وقتي شما تعليم ميدهيد البته حلال و حرام را واجب و مستحب را احكام ديني و تكليفي را وضعي را به مردم اعلام ميكنيد اما غرض شما آن است كه منذر باشيد وقتي منذريد كه خودتان از جهنم هراس داشته باشيد ديگران هم وقتي حاضرند كه متعلم باشند خوب اگر كسي حلال و حرام را نداند و عمل نكند ديگر ﴿لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ نيست اين ﴿لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ يعني «يتعلم و يعمل لله سبحانه تعالي» اگر احكام را ياد نگيرند يا بعد از ياد گرفتن عمل نكنند يا عمل بكنند لا لله اين ديگر حذر نيست اين از چه دارد ميترسد كسي از خدا ميترسد كه احكامش را ياد بگيرد و عمل بكند و لله هم باشد مطلب بعدي آن است كه اين ﴿لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ متعلقش حذف شد و حذف متعلق دليل بر عموم است براي اينكه افراد چند گروه هستند همانطور كه در سورهٴ «آلعمران» يا در سورهٴ «انفال» گذشت اول ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾[3] بعد هم درجات هستند چون دو طايفه از آيات بود كه براي بعضيها درجات است بعضيها خودشان صاحب درجه هستند آنهايي كه بالأخره درجات گوناگون دارند بر حذر بودن آنها گوناگون است بعضي ميترسند كه به جهنم بروند بعضيها ميترسند كه از مناقب بهشت محروم باشند بعضيها ميترسند كه از حضور اولياي الهي محروم باشند و سرانجام بعضيها ميترسند كه از لقاي الهي محروم باشند همه اينها حذر است تا آن فقيه چه كسي باشد تتبعش در چه محوري باشد و انذارش در چه مداري باشد اما آن آيه ﴿وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾[4] اگر ظاهرش عمل بشود كما هو الحق ما اين نفس را به معناي عقاب نگيريم ﴿يُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَه﴾ به معناي «يحذركم الله عقابه» نباشد كه عدهاي تصريح كردند يعني از ذات اقدس الهي تحذير بكنند اين تحذيري است كه هم راه متكلمان را ميبندد و هم راه حكيمان را و هم راه عارفان را ميفرمايد خداي سبحان آن منطقه خودش را منطقه ممنوعه اعلام كرده آنجا نه حكيم ميتواند بفهمد نه عارف ميتواند ببيند اين بيان نوراني حضرت اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) كه فرمود «لا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَلا يَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ»[5] ناظر به همين دو بخش است ميفرمايد شما چه صاحب نظر باشيد خدا را نميفهميد چه صاحب بصر باشيد خدا را نميبينيد چه حكيم و متكلم باشيد به ذات دسترسي نداريد چه عارف باشيد به شهود ذات راه پيدا نميكنيد چه بلند پروازي كني مثل حكيم متكلم اين طائر فكرت به آنجا نميرسد چه غواصي كني مثل عارف در درون دلت كه بخواهي به عمق فرو بروي چيزي را ببيني گيرت نميآيد «َلا يَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ» غواصي فتنههاي عرفا شاملش نميشود «لا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ» همتهاي بلند هم نميرسد حالا شما براي يك مقدار تقريب به ذهن اگر كسي خواست اقيانوس را ببيند يا مساحتش را ارزيابي كند اين وقتي اقيانوس غرق شد البته اقيانوس اينطور نيست كه بتواند مثال خوبي براي ممثل باشد اما در حد يك تقريب است نه تنها چون اقيانوس ماده است و جسم است بلكه اين توان را هم ندارد كه اين بار مثل را برساند در اقيانوس اينچنين است حالا اگر كسي خواست وارد اقيانوس شد غواصي كند ببيند جلوي او كه دريا است پشت سر او كه دريا است اطراف او درياست بالا و پايين او كه دريا است اين اصلاً خودش محاط به دريا است چگونه ميتواند به اقيانوس احاطه پيدا بكند و درك كند مشكل اينكه اقيانوس ولو غير متناهي هم باشد نميتواند مثال باشد براي ﴿يُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَه﴾ اين است كه بالأخره انساني كه يك متر و نيم قامت اواست و نيم متر قطر او اين وقتي در اقيانوس رفته جاي خودش را پر كرده ديگر در اين يك متر و نيم در نيم متر آب نيست اما فيض ذات اقدس الهي اينچنين نيست تازه فيض او «داخل في الاشياء لا بالممازجة»[6] خودش كه دسترسي به او نيست فيض خدا طوري است كه درون انسان بيرون انسان درك انسان ما قبل از اينكه فهم را بفهميم او را ميفهميم قبل از اينكه خودمان و فهممان را بفهميم ميبينيم تحت اراده او هستيم اين است كه يك خرده انسان بخواهد فكر بكند متحير ميشود در بخش پاياني توحيد مرحوم صدوق چند تا روايت است كه ائمه فرمودند بيخود خودتان را هدر ندهيد كه جز سرگرداني و حيرت چيزي گيرتان نميآيد بخواهيد كسي را بشناسيد كه فيضش شما را فرو ميبرد و جايي براي شما نميگذارد چه رسد به خودش شما فيض او را كه فيض منبسط است نميشناسيد اگر فيض او نامتناهي است كه هست و اگر شما مهرهاي از فيض او هستيد شما مثل يك غواصي نيستيد كه رفته در اقيانوس نامتناهي چون يك غواص كه رفته در اقيانوس بالأخره جاي خودش را باز كرده اما فيض خدا اينچنين نيست درون اين آدم فيض خدا است بيرون اين آدم فيض خدا است در انديشهاش فيض خدا است «داخل في الاشياء لا بالممازجة» اين تازه براي فيض منبسط است لذا وجود مبارك حضرت امير دارد كه « لا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَلا يَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ»[7] اين ﴿يُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَه﴾[8] اگر به معناي خودش باشد كه ظاهرش هست و حجت است وقتي دليلي بر خلاف ظاهر اقامه نشده خود ظاهر حجت است يعني به ذات خودتان دسترسي نداريد سرگرم نكنيد آنجا منطقه ممنوعه است اين است كه عرفا درباره او اين تعبيرات جزء ترجيع بند عرفا است كه «اما الذات الالهية فقد حارت الانبياء والاولياء فيها» اين تنها اختصاص به فصوص او ندارد در خيلي از جاها ميگويند آنجا انبيا قدرت پرواز ندارند شما چه ميخواهيد بگوييد خودتان را هدر ندهيد جا براي آن فكر كردن نيست نه براي حكيم است نه براي عالم ﴿يُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَه﴾[9] حالا همين را اگر كسي تشريح كرده تفقه در دين كرده آيات الهي را احكام را واجبات را حكم را حلال و حرام را صحيح و فساد را غلط و صحيح را اينها را يادداشت كرده خودش فهميده عمل كرده لله به ديگران هم گفته تا ياد بگيرند عمل بكنند لله اين آيه ﴿يُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَه﴾ را هم ياد گرفته و عمل كرده و به ديگران هم دارد ميگويد آن وقت اين ﴿لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ در مخاطبان كساني هستند كه ديگر هوس آن كار را نميكنند كه بگويند ما به ذات به هويت مطلقه دسترسي پيدا بكنيم ببينيم چيست بفهميم چيست قبلاً چه بود الآن چه هست اين اصلاً مجال به آدم نميدهد پس اين ﴿لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ كه متعلقش محذوف است دليل بر عموم است شامل همه ميشود از اين ﴿لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ ما نتيجه ميگيريم كه آن هدف اصلي براي امت اسلامي بر حذر بودن آنهاست و هدف اصلي حوزههاي علميه هم انذار است اينها بايد بترسانند در شعب گوناگون از جهنم گرفته تا ﴿يُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَه﴾ ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾[10] برخيها آنها كه اهل مراقبت هستند تا يك مختصر خيالي در دلشان پيدا ميشود فوراً خودشان را جمع و جور ميكند فرمود بدانيد كه او ميداند شما درباره او چه داريد ميانديشيد ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾ ﴿إِن تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبَكُم بِهِ اللّهُ﴾[11] اين فوراً خودش را جمع و جور ميكند هم اينها موظف هستند انذار كنند انذار مراتبي دارد هم توده مردم موظف هستند بر حذر باشند بر حذر بودن هم مراتبي دارد و احكام و حكم براي همين كار است حالا اگر كسي بر حذر بود خوب يقيناً واجباتش را ياد ميگيرد و عمل ميكند از محرمات پرهيز ميكند اين مسئله ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ﴾[12] در دو جاي قرآن ذكر شده كه هر دو مربوط به انبيا و اوليا است بالاصاله البته به شاگردان آنها مرتبط است به تبع يكي آيهٴ 43 سورهٴ «نحل» بود يكي آيه هفت سورهٴ مباركهٴ «انبياء» كه قبلاً اشاره شد.
پرسش ...
پاسخ: بالأخره در مسئله صفات با مفهوم سر و كار دارند خود خداي سبحان براي خودش اوصافي ذكر كرده و به ما فرموده با اين اوصاف كه بالأخره اينها از راه مفهوم به عنوان اسماي حسنا معرفي شدند و ما به آنها تا حدودي دسترسي داريم البته به كنه صفات نميرسيم چون عين ذات است اما درباره ذات حق تعالي حتي اين كلمه ذا و الف و تاء اسم است اين ذات نيست اين ذات به حمل اولي است و وصل به حمل شايع آن هويت مطلقه كه بينام و نشان است آنجا گفته «عنقا شكار كس نشود دام بازگير» حالا شما يك دستفروشي را فرض كنيد كه مختصر لوازم خانگي دارد روي سفره چهار در پنج در خيابان پهن ميكند ميفروشد حالا اين ميخواهد در كنار اقيانوسي كه هميشه طوفنده است به سرعت دويست كيلومتر آنجا ميخواهد بساط پهن كند اصلاً آن طوفان اجازه نميدهد كه آن خودش آنجا حضور پيدا بكند تا سفرهاش را پهن كند تا لوازمش را پهن كند اصلاً جا براي اين نيست
پرسش ...
پاسخ: براهين مادامي كه براهين است مفهوم درست ميكند اينكه از وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) رسيده است كه «كلّما ميزتموه بأوهامكم في أدق معانيه»[13] همين است برهان در حد مفهوم پيش ميرود لذا انسان برهان اقامه ميكند براي خدا معذلك ميبيند دستش هم درباره گناه كه رسيد ميلرزد سرّش اين است كه اين برهان غير از ﴿لَوْلاَ أَن رَأي بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾ است كه وجود مبارك «يوسف»(سلام الله عليه) فرمود بله برهان ثابت ميكند در حد مفهوم ﴿وَمَا كَانَ المُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً﴾ اين نفر عمومي به طرف جبههها لازم نيست بلكه كار را توزيع كنيد در كنار آن نفر نظامي نفر فرهنگي هم هست و نفر فرهنگي اساسش همين اموري است كه اينجا بازگو شده است
پرسش ...
پاسخ: نه هدف دو چيز است نظير «ليعلم» اگر «ليعلم» بود بله اين تفقه براي خودشان است اين «فيما يرجع الي انفسهم يتفقه» «فيما يرجوا الي القوم لينذروا» است نه اينكه اينها دوتا هدف دارند در عرض هم هستند دوتا كار دارند يكي مربوط به خودشان است يكي مربوط به ديگري تفقه هم غير از تعلم است غير از اينكه اين هيئت تفعل آن رنج و دشواري را ميرساند ماده فقه آن ظرافت را ميرساند هر علمي را فقه نميگويند اينكه فرمود همه اشيا تسبيحگوي حق هستند ﴿َلكِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُم﴾ اين است ﴿إِن مِن شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلكِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ﴾[14] فقه تسبيح آنها يعني يك كار ظريف است يك درك ظريف است آن نصيب هر كس نميشود اين درك ظريف را با تحمل مصائب اينها تسهيل ميكنند پس خودشان با تفقه مشكل خودشان را حل ميكنند نسبت به ديگران چه بكنند ديگران را تعليم بكنند يا انذار؟ بروند سخنراني بكنند كه كار آساني است و كم اثر يا بروند انذار بكنند؟ انذار بكنند ﴿لِيُنذِرُوا قَوْمَهُم﴾ پس «فيما يرجوا الي انفسهم» تفقه است «في ما يرجع الي القوم» انذار است و وقتي هم انذار است كه خودشان بترسند اين در حقيقت وظيفه خودش را هم روشن ميكند «ليتفقه في ما يرجوا الي علمهم واليحذروا في ما يرجوا الي عملهم فاذا صار فقيه حاضراً اي فقيه سائلاً لنفسه فلينذر قومهم اذا رجعوا اليه» مردم حرف اينها را گوش ميدهند با گفتن اينها از جهنم ميترسند
پرسش ...
پاسخ: نه مطلق احكام اصول و فروع است به دليل اينكه انذار در حقيقت بخش مهمش به همان مسايل اعتقادي و كلامي و بهشت و جهنم و اينها برميگردد
پرسش ...
پاسخ: دين حكم الله است آن حكم الله گاهي با قرآن كشف ميشود گاهي با روايت كشف ميشود گاهي با برهان عقلي كشف ميشود
بعد به دنبال اين فرمود اين مسئله اختلاف امتي كه در روايات آمده و از ائمه(عليهم السلام) هم سؤال كردند هم همين را توجيه ميكند از معصوم(عليه السلام) سوال كردند كه اين «اختلاف امتي رحمة»[15] يعني چه فرمود اينچنين نيست كه اختلاف رحمت باشد و اتفاق عذاب باشد اختلاف يعني رفت و آمد يعني توزيع كار يك عدهاي به طرف جبهه يك عده به طرف حوزه علميه فرمود يك عده كارها را تقسيم بكنند به بلدان سفر بكنند به طلب العلم اين معني اختلاف است رفت و آمد داشتن مثل اينكه ما با اولياي الهي با ائمه(عليهم السلام) عرض بكنيم «السلام عليك يا مختلف الملائكه» رفت و آمد ميكنند اين توزيع كار اين رفت و آمدها اين رفتن به جبهه و برگشتن اين رفتن به مراكز علمي و برگشتن اين تقسيم كار ميشود اختلاف يك دست نباشيد كه همهتان به طرف حوزه علميه برويد يا همهتان به طرف جبهه برويد «اختلاف امتي رحمة» ناظر به اين است اگر احياناً در بعضي از تفاسير آمده است كه اين آيه ناسخ آيهٴ 120 است يعني آيه ناسخ ﴿مَاكَانَ لْأَهْلِ المَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ﴾ است چون معمولاً در تعبيرات علما از تخصيص و تقييد و نسخ ياد ميشود نه اينكه نسخ اصطلاحي است اينها را معمولاً به جاي اينكه بگويند مخصص است يا مقيد است ميفرمودند ناسخ است گذشته از اينكه نسخ در احكام الهي به تخصيص ازماني برميگردد چون نسخ مصطلح اين است كه آن قانونگذار يك امري را وضع كرده بعد از دوام آنها بيخبر بود از تقييد بيخبر بود بعد براي او بداء حاصل شد كه يا از اصل باطل بود يا دوام نداشت در چنين حالتي نسخ ميكنند اما قانونگذاري كه «لايأسوا عن علمه مثقال ذره» او ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾[16] است ﴿مَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّا﴾[17] از همان اول ميداند كه اين قانون مصلحتش تا چه وقت است منتها ديگران خيال ميكنند اين دراز مدت است وقتي كه مدتش كوتاه شد خيال ميكنند كه اين قانون نسخ شده تمام اين تقطيعهايي كه در احكام الهي است بازگشت آنها به تخصيص ازماني است نه نسخ اصطلاحاً يك چنين چيزي در آن جاها نيست
پرسش ...
پاسخ: اين بر خلاف است براي اينكه آيه ناظر به اين است كه شما به طرف مراكز علمي مراجعه كنيد ﴿لِيَتَفَقَّهُوا﴾ تفقه بكنيد يعني رفتنتان براي تفقه باشد معلوم ميشود انسان به مراكز علمي ميرود ديگر نه نفر جهاد. مطلب ديگر اين آيهاي است كه امروز قرائت شده است فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُم مِنَ الكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ المُتَّقِينَ﴾ جريان جهادي كه در همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» مطرح شد بالأخره يك رموزي دارد فرمود كه اين جهاد نظامي شما هم مثل جهاد فرهنگيتان باشد در جهاد فرهنگي اول خودتان با خودتان جهاد پيدا ميكنيد كه تهذيب نفس است بعد نزديكانتان را اصلاح ميكنيد بعد افراد دور را در جريان جهاد فرهنگي جهاد اكبر اصلاح و تعليم و تربيت فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً﴾[18] اول خودتان را بعد زن و بچه و بستگان و فاميلهايتان را دريابيد بعد به ديگران چه اينكه به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَأنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ﴾[19] پس الاقرب فالاقرب هم نسبت به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و هم نسبت به امت اينچنين است كه اول اصلاح داخلي بعد اصلاح خارجي اينها امور فرهنگي و علمي است در جريان جهاد نظامي هم همينطور است فرمود ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُم مِنَ الكُفَّارِ﴾ حالا شما از همان اول نبرد دشمنان دوردست حركت كرديد اين فايده ندارد اين دشمنان تيررس و نزديك كه اينها مزاحم شما هستند، هم مرز شما هستند، در صدد تهاجم هستند، مشكلتان را با اينها حل بكنيد بعد با دشمنان دوردست بپردازيد اين كار چندين فايده دارد و ترك اين كار هم چندين خطر دارد شما با رها كردن دشمنان اطراف هجرت كنيد مدينه را ترك كنيد به سراغ دشمن دور برويد مشكلي برايتان پيدا ميشود در جريان تبوك اينطور بود در جريان حمله روميها جزيرةالعرب عرب تقريباً تحميل شده بود ﴿يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾[20] وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از حجاز مطمئن شد كه ديگر دشمنان داخلي نيست آنگاه مسئله روم را مطرح كردند پس ﴿قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُم مِنَ الكُفَّارِ﴾ آنهايي كه در طلق شما هستند در كنار شما هستند مطلب مهم اين است كه فرمود: ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ اين كفار در شما آن غلظت و ستبري را احساس ميكنند يك سلسله بحثهايي به جريان امور نظامي برميگردد كه فرمود: ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ وَمِن رِبَاطِ الخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ﴾ كه ﴿لاَتَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ﴾[21] كه اين بحثش قبلاً در سورهٴ «انفال» گذشت فرمود از نظر تجهيزات نظامي آماده باشيد به قدري كه اين سه گروه از شما بترسند شما قصد حمله و تهاجم نداريد ولي اين سه گروه به خودشان اجازه حمله ندادند يك عده كساني هستند كه با مكتب شما مخالف هستند آن ماركسيستها، آن كمونيستها، اين تودهايها، با مرامتان با مذهبتان مخالفاند اينها عدو الله هستند حالا مشكل آب و خاك و تماميت ارضي و نفت و گاز ندارند يا اگر هم دارند در درجه دوم است اينها در درجه اول دشمنان خدايند دشمنان مكتب هستند ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾ كه ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ﴾ اين مثل ماركسيستها مثل تودهايها ﴿وَعَدُوَّكُمْ﴾ يك عده هستند كه سخن از مذهب نيست سخن از نفت و گاز است ولو انسان بر ملت خودش ستم تحميل بكند مجلس نداشته باشد بالأخره اينها را ميپذيرند همين كه نفت و گاز را ببرند زمين را ببرند زمينه را از بين ببرند كاري به آدم ندارند اينها دشمنان ميهن هستند آب و خاك سوم فرمود يك سلسله دشمنان داخلي هستند كه پايگاه داخلي براي دشمنان خارجي هستند كه خدا اينها را ميشناسد شما اينها را نميشناسيد و فعلاً مصلحت نيست كه پرده بيرون بيايد ﴿وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لاَتَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ﴾ ولي آنها از نزديك نيروي نظامي و انتظامي شما را براندازي كردند اگر آنها ببينند شما قدرتمنديد به فكر براندازي شما نميافتند اگر در شما ضعف احساس كنند طمع ميكنند آنها را خدا ميشناسد شما نميدانيد ولي هستند در شما فرمود ﴿أَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾ براي سه تا كار است يك: ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ﴾، دو: ﴿وَعَدُوَّكُمْ﴾، سه: ﴿وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ﴾ كه ﴿تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ﴾[22] و اگر يك روزي لازم باشد خدا پردهبرداي ميكند، افشاگري ميكند اين براي آن بخش گرچه در كريمه ﴿خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ﴾[23] آنجا از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است كه «بقوه القلوب» «أقوة في الابدان أو قوة في القلب»[24] حضرت فرمود «فيهما جميعا» يعني هم نيروهاي فرهنگي و عقلي و علمي و انديشهاي داشته باشيد هم مهمات جنگي اما آن مطلب مهمي كه در اين كريمه ذات اقدس الهي مطرح ميكند اين است فرمود: ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ اين امر است و واجب هم هست خوب بالأخره انسان در برابر جنگ وقتي ميبيند بيگانه، مهاجم حمله كرده خوب چگونه خشونت و غلظت اعمال نميكند ميكند ديگر اينچه امري است كه خدا ميكند كه حتماً بايد غليظ القلب باشيد حتماً بايد خشونت را اعمال كنيد اين يك امر طبيعي است بگوييم اين امر ارشادي است نظير كلوا خوب انسان حتماً غذا ميخورد حتماً آب مينوشد اين است يا نه يك امر تعبدي معقول است فرمود: ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ چه غلظتي؟ يعني با دشمنتان سرسختي كنيد مقاومت كنيد؟ اينكه آيات مقاومت ميگويد غلظت يك امر رواني است نه ستبري بازو نه مقاومت نه ايستادگي آنها يك چيز ديگر هستند اين بيمهري اين قساوت اين را ميگويند غلظت و امر هم هست آيا اين آيه ما را به خشونت دعوت ميكند؟ ما را به غلظت رواني دعوت ميكند به غلظت عاطفي دعوت ميكند در حاليكه اين همه دستورات در جبهه است كه زن را نكشيد، پيرمرد را نكشيد، كودك را نكشيد، آبشان را آلوده نكنيد، درختشان را قطع نكنيد، اگر كسي به شما پناهنده شد در همان ميدان جنگ هم بود پناه بدهيد، تا آنها شروع نكردند شما حمله نكنيد اين را ميبينيد شما دستورالعمل پدر و پسر را در جبهه داريد ميخوانيد يكي و دو تا و ده تا و بيست تا نيست دستورات جنگ در اسلام همهاش لطف و صفا و وفا و مهر و رأفت و رحمت اين ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ چه غلظتي هست؟ فرمود ميخواهيد بدانيد اين غلظت چيست من آن غليظها را معرفي ميكنم يك، نمونهاش هم را هم در خود شما به شما نشان ميدهم دو، شما هم مثل آنها باشيد سه، من يك عده مأموران غليظ دارم و آن فرشتگان من هستند. فرشته چطور غلظتي دارد؟ آيا غلظت رواني دارد؟ غلظت به معناي خشونت دارد؟ غلظت براي اينكه ديگري را تعذيب بكند تا تشفي پيدا بكند؟ آيا اينطور است؟ غلظت به اين معنا دارد كه عذاب بكند تا دلش خنك بشود؟ اين غلظت كه غلظت حيواني است فرمود نه ﴿عَلَيْهَا مَلاَئِكَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾ پس ما يك غلظتي داريم كه براي فرشتهها است كه در عين حاليكه انسان ممكن است اشك بريزد، ممكن است مهرباني كند، ممكن است دلش بسوزد، حكم خدا را جاري ميكند اينكه ميگويند صراط مستقيم از مو باريكتر است از شمشير تيزتر است يعني مسايل اسلامي يك فهم دارد يك عمل، فهمش از ديدن موهاي خيلي باريك دقيقتر است رفتنش هم از روي شمشير تيز رفتن سختتر است وگرنه يك صراطي نيست كه از آهن و چدن و بتون ساخته شده باشد روايات ما آمده است كه صراط مستقيم در دنيا دين است در آخرت امام وگرنه يك صراط فلزي نيست كه خوب اين «ادق من الشعر» است و «احدّ من السيف»[25] است يك علم است يك عمل علمش از آنهايي كه شقق الشعر كه تعبيرات اين پژوهشگران و محققان دارد كه اينها موشكاف هستند فهو من المحققين الذين شقق الشعر اين همان است كه ما در تعبيرات فارسي ميگوييم موشكاف خوب تا آدم آن موهاي دقيق را بشكافد و ببيند و بند بزند كار سختي است خيلي باريكبيني ميخواهد در مقام عمل هم اگر بخواهد روي شمشير برهنه تيز حركت كند با پاي برهنه سخت است فرمود علمش ادق من الشعر است و عملش احد من السيف اين غلظت غلظت خشونت نيست غلظت رواني نيست بزنيم تا دلمان خنك بشود نيست غلظت فرشتهوش است فرمود ملائكه مرا شناختيد من چگونه آنها را ..﴿عَلَيْهَا مَلاَئِكَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ﴾[26] بعد نسبت به شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود درباره ملائكه آيه ششم سورهٴ مباركهٴ «تحريم» همان آيهاي كه فرمود ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالحِجَارَةُ﴾ كه در مسايل تعليم و تربيت اقربا مقدم هستند فرمود ﴿عَلَيْهَا﴾ سورهٴ «تحريم» آيه شش ﴿عَلَيْهَا مَلاَئِكَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ﴾ شدت عمل دارند غليظ هستند اما ﴿لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ﴾ غلظتشان به چيست شدتشان به چيست نه غلاظ شداد ولايعصون واو ديگر ندارد غلظتشان شدتشان در اطاعت امر خدا است ﴿لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ﴾ نمونه آن غلظت فرشتگان را ذات اقدس الهي به پيغمبر داد در همان سورهٴ «تحريم» آيه نُه فرمود ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الكُفَّارَ وَالمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾ يعني في ما يرجواه الي الدين غليظ باشد اهل تسامح و تساهل نباشد در مسايل ديني اينچنين باشد آن كه به شخص تو اهانت كرده است خوب ميگذري از او چيزي نيست مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) نقل كرده در يكي از جبهههاي جنگ سپاه حضرت يك طرف خود حضرت يك طرف يك گوشهاي استراحت كردند جنگ هم طول كشيد بالأخره يك سيلي آمد يك آبي آمد بين حضرت و سپاهش فاصله شد يكي از مشركان صف مقابل اين منظره را ديد غافلگير كرد ديد حضرت مشغول استراحت است آمد بالاي سر حضرت شمشير كشيد گفت حالا كسي نيست كه تو را نجات بدهد «من ينجيك»؟ ديد وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در كمال طمأنينه و آرامش گفت «ربي» يعني بين اين شمشير تو و سر من يك قدرتي است كه من ميبينم تو نميبيني «من ينجيك قال(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ربي»[27] او هم يك پوزخندي زد و فشار آورد شمشير را پايين بياورد سُر خرد و افتاد و خودش يك طرف شمشيرش يك طرف حضرت برخاست و شمشير كشيد فرمود «من ينجيك»؟ عرض كرد «كن خير عائظ» من به كرم تو تكيه ميكنم حضرت فرمود بخشيدم بلند شو اين را ميگويند غلظت فرشتهخويي اگر وجود مبارك حضرت امير در جرياني كه آن عدو كه «اوخدو انداخت بر روي علي ٭٭٭ افتخار هر وصي و هر ولي» بلند شد و قهرش را فرو نشاند و دوباره سر عمروبنعبدود را قطع كرد ميشود خشونت فرشتهاي خوب قصهاش را كه همه شما ميدانيد فرمود آن وقت اگر من سرش را قطع ميكردم براي اين بود كه دل من خنك بشود براي اينكه در صورت من تف انداخت اينكه فايده ندارد پس ما يك غلظت عادي داريم كه اين غلظت غلظت حيواني است در حقيقت در اكثري مردم هم هست كه اين كار را كردم كه دلم خنك بشود اين را اينها ندارند اينها انتقام ميكنند سر عمروبنعبدود را جدا ميكنند «لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِي الْعَلْيَا»[28] نه اينكه چون حالا تف انداخت روي صورت ما فرمود من بروم كنار يك قدري آرام بگيرم اين غضب برطرف بشود دوباره ميآيم سرش را جدا ميكنم آن كاري كه مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كرد اين كار معروف حضرت امير(سلام الله عليه) اينها دو تا نمونه فرشته منش بودن است اين فرشتهخويي را اين ﴿عَلَيْهَا مَلاَئِكَةٌ غِلاَظٌ﴾[29] را كه خود خداي سبحان ميفرمايد من هم در قيامت يك عذاب غليظي براي اينها آماده كردهام ﴿وَمِن وَرآئِهِ عَذَابٌ غَلِيظٌ﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» است اينها را ذكر ميكنند بعد ميفرمايند كه شما متخلق به اخلاق الهي باشيد آيه هفده سورهٴ «ابراهيم» اين است كه ﴿مِن وَرآئِهِ جَهَنَّمُ وَيُسْقَي مِن مَّاءٍ صَدِيدٍ ٭ يَتَجَرَّعُهُ وَلاَ يَكَادُ يُسِيغُهُ وَيَأْتِيهِ المَوْتُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَمَا هُوَ بِمَيِّتٍ وَمِن وَرآئِهِ عَذَابٌ غَلِيظٌ﴾، اما غلظت عقلي لذا اگر در جريان سورهٴ مباركهٴ «نور» فرمود زاني و زانيه را شما حد جاري بكنيد فرمود مبادا در دين خدا سهلانگاري بكنيد ممكن است قلبتان متأثر بشود كمك بكنيد به خود او به خانواده او مشكلاتش را حل بكنيد آن عيب ندارد اما از دين خدا هزينه نكنيد در همان سورهٴ مباركهٴ «نور» آيه دوم كه دارد ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾، در آنجا فرمود ﴿وَلاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ﴾ يعني در دين خدا غليظ باشيد بعد در مسايل عاطفي و انساني همه مشكلات او را هم حل كنيد در جريان جنگ جمل وجود مبارك حضرت امير خيلي از اين كشتهها را جمع كرده نماز خوانده اينها را دفن كرده و گفت اي كاش اينها راه صحيح را طي ميكردند اما وقتي كه بخواهد شمشير بياورد ديگر بيرحمانه شمشير ميآورد اين رحم رحم شيطاني است اگر كسي رحم بكند آن غلظت غلظت فرشتگي است كه بايد حفظ بشود پس فرمود ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ يك چنين غلظتي شما در همين جنگ اسلامي ديديد اين موشكهاي به امتداد نه متر بسياري از مناطق مسكوني را ويران كردند آن روز كساني كه در قم و امثال قم بودند ميدانستند ما چه ميكشيديم اصرار كردند به امام كه موشك جواب موشك فرمود نه تا به حد ضرورت رسيد فرمود حالا كه هيچ راهي براي جلوگيري موشك زدن مناطق مسكوني نيست مگر اينكه شما هم بغداد را هدف قرار بدهيد حالا جدا است اين ميشود رحم فرشتگي كه خوب حالا آنها كار بد كردند مناطق مسكوني ما را بمباران كردند ما چرا اين كار را بكنيم اما اين غلظت ميشود غلظت فرشتهخويي ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ به پيغمبر فرمود به ما هم فرمود ﴿أَنَّ اللّهَ مَعَ المُتَّقِينَ﴾
والحمد لله رب العالمين