درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

81/07/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 122

 

﴿وَمَا كَانَ المُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾(۱۲۲)

 

بعد از بازگو فرمودن نفر نظامي به نفر فرهنگي پرداختند چون دراسلام مهمترين چيزي كه مي‌تواند معادل جهاد باشد همان تحصيل علوم ديني است و مهمترين چيزي كه مي‌تواند هم وزن تاليف و تدريس باشد و معادل مركب علما باشد همان خون شهدا است اگر خون شهيد هم وزن مركب علما است با ترجيح مداد علما و اگر جهاد نظامي همتاي جهاد فرهنگي است با رجحان جهاد فرهنگي مناسب است كه اين دو نفر و اين دو بسيج و جهاد كنار هم ذكر بشود لذا بعد از جريان نفر نظامي رجحان بسيج و نفر فرهنگي را ذكر فرمود مطلب دوم آن است كه گرچه چند شأن نزول براي اين آيه ذكر شده است ولي برخي از آنها روي تناسب است نه شأن نزول قطعي شأن نزول قطعي نظير آيه تطهير نظير آيه ولايت نظير آيه مباهله كه اينها شأن نزول روشني دارد بعضي از شأن نزولها مثل اين شأن نزولهاي ياد شده يا خبر متواتر او را همراهي مي‌كند يا قرائن حافظه بر صحت آنها اقامه شده است اما برخي از شأن نزولها روي تناسب است و روي تطبيقي است كه مفسران كرده‌اند نه واقعاً يك چنين چيزي بود و سئوالي شد و در اين زمينه نازل شده مناسبترين معني براي آيه همان جريان نفر علمي است كه عده‌اي حركت كنند به مراكز علمي در آن روز به مدينه حضور پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم مشرف مي‌شدند براي فراگيري علوم تا ائمه عليهم السلام در مدينه بودند مركز علوم اسلامي و حوزه علمي مدينه بود وقتي وجود مبارك امير المومنين سلام الله عليه به كوفه تشريف آوردند مركز علوم اسلامي و حوزه علميه كوفه بود وقتي ائمه ديگر به كاظمين و سامرا و اينها بالاخزه نزول اكرام كردند يا قهراً يا ارادتاً مركز حوزه علمي آنجا بود چه اينكه وقتي وجود مبارك امام رضا سلام الله عليه به ايران تشريف آوردند خراسان مركز حوزه علميه شد كه علما از راه دور و نزديك تلاش مي‌كردند به محضر آن حضرت بروند و ياد بگيرند بالاخره هر جا امام است حوزه علميه هم آن جا است و اين نحو هم نحو علمي بود براي اينكه اين امور را از امام زمانشأن ياد بگيرند مطلب بعدي آن است كه تصدق در دين گرچه در اين آيه به صورت متن و اجمال بازگو شد اما شرحش همان است كه مرحوم كليني و ساير محدثان از وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم نقل كردند از امام صادق سلام الله عليه نقل كردند كه انما العلم ثلاثه آن حديث معروف كه وجودمبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم وارد مسجد شدند ديدند عده‌اي دور يك شخصي جمع شدند و با او سئوالاتي را مطرح مي‌كنند و از جوابهايي مي‌شنوند حضرت فرمود اينها كه هستند و اين شخص كيست عرض كردند علامه‌اي است كه دور او جمع شدند فرمود نشأنه علم او چيست و او چه چيزي بلد است گفتند علامه است انصاب گذشتگان را آشنا است آنگاه وجود مبارك حضرت فرمود انما العلم ثلاثه آن جريان سنت قائمه، فريضه عادله و آيه محكمه را ذكر فرمود كه ان العلم ثلاثه آيه محكمه است، سنت قائمه است، فريضه عادله است، اين علوم سه‌گانه كه در بما خلافهن هست فرمود انسان از اين علوم سه‌گانه بايد ياد بگيرد بقيه يك فضلي است نه يعني زائد است بالاخره يك كمال زايدي است كمال هست علمش اينكه فرمود آيه محكمه است فريضه عادله است سنت قائمه است فريضه عادله اين ناظر به اصول دين و فروع دين است و همه علوم اسلامي را در بر مي‌گيرد آنچه كه به عنوان اصول دين است حكمت است كلام است جهانبيني است معرفت شناسي است فلسفه دين است همه اينها را زير مجموعه آيه محكمه است و آنچه به عنوان اخلاق است سنت قائمه است و آنچه كه به عنوان فقه است فريضه عادله است و مانند آن اما اينطور نيست كه علوم ديگر كه جزو علوم تجربي محسوب مي‌شود اينها در رديف ما خلافهن فضل باشد اين ما خلافهن فضل ناظر به انصاب اعراب است كه فلان قبيله آباء و اجدادش كي بود اين قبيله آباء و اجدادشأن كه بود و مانند آن اينها علومي است كه لايضر من جهله و لاينفع من علم براي اينكه اينها نه جزو انبيا زادگانند نه جزو امامزادگانند نه جزو كساني هستند كه مفاخري آفريدند اينطور نيست كه دانستن اينها سودمند باشد و جهل اينها زيانبار باشد فلان عرب در فلان قبيله باديه نشين آباء و اجدادش كيست آن كسي هم كه دور او جمع شده بودند در مسجد عالم به انصاب عرب بود در همين محدوده اما اينكه فرمود آيه محكمه، سنت قائمه، فريضه عادله، اين شامل همه علومي است كه براي تأمين سعادت انسان لازم است فلذا واجب علمي است يا واجب كفايي فقه اينچنين است علوم نظامي اينچنين است آشنايي به محيط زيست اينچنين است به دليل اينكه در ساير روايات ائمه عليهم السلام فرمودند ملتي كه از آن علوم محروم است متمدن نيست حمج است خوب اگر تمام علومي كه فراگيري آنها ضرورت دارد و سعادت منحصر در آنها است عبارت از همين فقه و اصول باشد همين تفسير و كلام و حكمت باشد و همين سيره انبياء عليهم السلام فقط باشد ديگر علومي كه مربوط به طب و كشاورزي و دامداري و ساير مسائل علوم تجربي است كه بخش وسيعي از دانشها را تشكيل مي‌دهد لازمه‌اش اين است كه اينها لايضر من جهل و لاينفع من علم در حاليكه يقيناً يضر من جهل است و يقيناً ينفع من علم است حديثي از وجود مبارك امام صادق سلام الله عليه است كه اين حديث مشابه همين روايتي است كه از وجود مبارك پيغمبر نقل شده است كه فرمود انما العلم ثلاثه اين علوم سه‌گانه كه به صورت متن نسبت به علوم ديگر بازگو شد هرچند به منزله شرح تحقق آيه محل بحث است آيه بحث كه دارد و يتفقهوا في الدين اين متن است اين متن را آن حديث معروف مرحوم كليني كه از پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم نقل كرد شرح مي‌كند كه منظور از تفقه آشنايي به اين سه علوم است آيه محكمه، سنت قائمه و فريضه عادله اين علوم سه‌گانه در دو طائفه از نصوص با شش دانش ديگر شرح شده است و اگر ما آنها را در حد تمثيل بدانيم نه تعيين و نگوييم روايت در صدد اين است كه اين شش علم الا و لابد همين ها لازمند و ديگري لازم نيستند بلكه اينها مثالند تمثيلند نه تعيين به عنوان نمونه‌اند نه به عنوان اصل قهراً منظور تفقه جميع علومي است كه در سعادت انسان نقش دارد كه ينفع من علم و يضر من جهل الان ما با چهار طائفه از ادله روبرو هستيم طائفه اولي متن قرآني است كه ما را با تفكر دعوت كرده نظير ساير آياتي كه ما را به فراگيري علم دعوت كرده فرمود عالم باشيد طائفه دوم روايت مرحوم كليني از وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم و از وجودمبارك امام صادق سلام الله عليه است كه در همين حديث مشابه معروف فرمود انماالعلم ثلاثه طائفه سوم و چهارم شش علم را براي ما تبيين كردند كه به منزله گسترش همين علوم ثلاثه است كه اين علوم ثلاثه به منزله تفسير و شرح آيه است آن دو طائفه كه هر كدام سه رشته علم را بازگو مي‌كند هر دو طائفه از وجود مبارك امام صادق سلام الله عليه است در يك طائفه وجود مبارك امام صادق سلام الله عليه فرمود ثلاثه لايستغني احد كل ...عنها ...فرمود سه رشته علم است يا سه گروه از عالمان و انديشورانند كه جامعه بشري به آنها نيازمند است آنها را بايد داشته باشد اگر يك كشوري يك ملتي اين سه گروه را نداشت و اين سه رشته علمي را نداشت اينها ديگر متمدن نيستند اينها حمج هستند كانوا حمجا بيان همان تسليسي است كه در سخنان علي ابن ابي طالب سلام الله عليه آمده است كه انما الناس ثلاثه عالم رباني متعلم علي ....وجود مبارك امام ششم فرمود اگر ملتي اين سه رشته علمي را نداشت و عالمان اين سه گروه را نداشت حمج است ديگر متمدن نيست ثلاثه لايستغني ...فقيه عالم ورع، طبيب بصير ثقه، امير خير مطاع، فرمود در درجه اول مردم نيازمند به فقيه هستند كه مسائل فقهي را خوب بداند وعالم به زمان باشد فقيه عالم ورع پرهيزگار باشد كه حالا درباره پرهيزكاري از اين كلمه لينظروا بايد استفاده بكنيم كه براي اسلام و براي همه ما به همان اندزه كه فراقت لازم است عدالت هم لازم است يك عالمي كه فضلش متوسط باشد ولي تقوايش صد در صد اين مي‌تواند يك استاني را به خوبي اداره كند فضل خيلي زياد باشد به درد مردم نمي‌خورد مردم حالا شما شديد علامه طباطبايي مگر چقدر از شمااستفاده مي‌كنند؟ مردم به اندازه فهم خودشان از شما استفاده مي‌كنند اما هر چه شما باتقواتر باشيد مردم بهره‌شان بيشتر است يك فضل متوسط و يك تقواي صد در صد اين يك استاني را اداره مي‌كند مردم انسانند چه بخواهيم چه نخواهيم چه بگويم چه نگوييم اينها مجذوب فضيلت و عدالت هستند اين اولين رسالت ما است فقيه باشد يك، عالم به زمان باشد جزو كساني نباشد كه ...كساني هستند كه خيلي چيزها بلد هستند ولي مثل اينكه الان در عصر ميرزاي قمي هستند الان دو قرن يا سه قرن اينها تاخير افتاده‌اند اينها عمرشأن مال آن قرن است اصلاً نمي‌دانند در چه شرايطي زندگي مي‌كنند فقيه بايد باشد يك، عالم به زمان باشد دو، پرهيزكار و وارسته باشد سه، فقيه عالم ورع اين گروه اول طبيب بصير ثقه گروه دوم طب است و طبيب اين طبيب بايد باشد بصير به خصوصيات تجربي بيمار باشد و مورد وثوق باشد چيزي را كه نمي‌داند فتوا ندهد دستور ندهد بايد متشرع باشد بايد بداند اگر ندانستن است نسبت به او تمام خسارتهايي كه براي آن بيمار وارد شده است او شرعاً ضامن است الطبيب ضامن يك اجيري است ضامني است او بايد مورد اطمينان باشد وقتي به بالين بيمار برود هم امين اسرار بيمار باشد چون هر بيماري حاضر نيست بيماري كه سرماخوردگي نيست كه بگويد من سرما خوردم بعضي ازبيماريها بيماري است كه هرگز اين بيمار حاضر نيست كه ديگران بفهمند او بيماريش چيست اين طبيب در اسرار بداند اگر به بالين زن رفت اگر به بالين مرد رفت بايد مورد ثقه و ديانت و اصول ديني باشد طبيب بصير ثقه اين هم رشته دوم رشته سوم امير خير مطاع جريان ارتش و سپاه و نيروي نظامي و انتظامي مسلح مي‌خواهد خيرخواه مردم باشد مردمي بينديشد و طوري باشد كه مردم از او اطاعت كنند و مردم هم مي‌دانيد جز از امير طيب و طاهر اطاعت نمي‌كنند اين سه رشته يعني دهها دستگاه علمي اگر كسي بخواهد به فقاهت برسد و عالم بودن به زمان برسد به ورع بودن برسد يك دستگاه عميق حوزوي مي‌خواهد رشته‌هاي گوناگون مي‌خواهد اخلاق مي‌خواهد طهارت روح مي‌خواهد معلمي مي‌خواهد كه جزئيات را به انسان گوشزد كند تا اين بشود فقيه عالم ورع اينچنين نيست كه حوزه علميه بتواند ورع تربيت كند اين كار آساني نيست اگر گفتند آدم شدن مشكل است براي اينكه آدم شدن در مقابل ملا شدن نيست براي اينكه آدم شدن عبارت از ملا شدن بعلاوه فرشته شدن است البته هر مركبي دشوارتر از بسيط است اينطور نيست كه آ‌دم شدن مشكل باشد ملا شدن آسان باشد يعني در عرض هم باشند آدم شدن عبارت از ملا شدن بعلاوه فرشته منش شدن است البته سخت است و تا اين نباشد حوزه علميه موفق نيست شما اگر انشاءالله عالم و ورع شديد همينطور كه در خيابان داريد راه مي‌رويد مردم متاثر مي‌شوند و از شما پند مي‌گيرند براي آنكه آن فطرت مردم كه خاموش نشد آن فطرت مردم نور را مي‌شناسد چه بخواهند چه نخواهد به دنبال او جذب مي‌شوند فقيه عالم ورع اگر دشتگاه دوم بخواهد راه اندازي بشود يعني طبيب بصير ثقه دانش پزشكي با همه علوم وابسته و پيوسته او مي‌شود صدها رشته فرعي تا پزشكي شكل بگيرد، داروسازي شكل بگيرد، داروشناسي شكل بگيرد، تأسيس بيمارستان شكل بگيرد، رابطه بيمار و پزشك شكل بگيرد، مي‌شود صدها رشته سوم داشتن نيروي نظامي و انتظامي مردمي كه امين باشد خيرخواه باشد خير باشد و مورد اعتماد مردم باشد فرمود كشوري كه اينها را ندارد كه ديگر متمدن نيست مردم چنين كشوري حمج هستند پس اين سه رشته علمي مي‌افتد در سنت عادله و فريضه قائمه طائفه چهارم روايتي است كه باز از وجود مبارك امام صادق سلام الله عليه است كه سه رشته علمي ديگر را تبيين مي‌كند وجود مبارك امام صادق سلام الله عليه در اين طائفه چهارم فرمود ثلاثه لاتطيب السكني الا بها الماء ال...فرمود حالا در شهر زندگي مي‌كنيد يا در روستا زندگي مي‌كنيد مواظب باش ..نباشي سه اصل است كه زندگي مردم بدون اين سه اصل گوارا نيست يكي داشتن هواي تميز و لطيف اين هم محيط زيست دو داشتن آب فراوان سه داشتن زمين حاصلخيز و زر خيز اينها را اگر داري در كيفيت بهره‌برداي اينها بايد انسان درسهاي دانشكده اقتصاد و زمين شناسي و كشاورزي را بگذراند تا كيفيت استحصال منافع را بداند كيفيت حفظ اين اراضي را بداند و مانند آن نشد بايد تحصيل بكند فرمود اين آبها را ما به اندازه كافي آب مي‌دهيم ترافيك آب در زير زمين به دست ما است فرمود آب را ما از بالا مي‌فرستيم سلكه ينابيع في الارض فرمود اين مسلكها اين معبرها اين دو راه و سه راه و پنج راه و ده راههاي زير زمين را ما رهنمود مي‌كنيم ما آنجا پليس راهنمايي رانندگي داريم كه كجا سر دربياوريم كجا سر درنياوريم فرمود اگر خداي ناكرده دير بجمبيد ما همين آبها را دستور مي‌دهيم يك كيلومتر يا دو كيلومتر دورتر بروند كه ديگر هيچ وسيله‌اي شما نداريد براي استخراج و استنباط اين آبها قل ارايتم ان اسبح مائهم غوراً فمن ياتيكم بماء معين اگر اين آبهايي كه الان چاه است شما با چاه كندن اين آبها را مي‌آوريد بالا اگر ما دستور بدهيم اين دو هزار متر سه هزار متر برود پايين شما نه با وسايل عادي نه با وسايل غير عادي راه نداريد اين را بيرون بياوريد ناچاريد سرزمينتان پژمرده بشود خراب بشود قل ارايتم ان اسبح مائكم غوراً غائب بشود فرو برود در دسترس شما نباشد فمن ياتيكم بماءٍ معين ماءٍ معين آبي است كه تراه العيون و تناله الدلا آبي كه چشم او را مي‌بيند و دست به او دسترسي دارد ماء معين است و جاري است يكي از القاب وجود مبارك حضرت ولي عصر ارواحنا فداه ماء معين است به دنبال نائبان آن حضرت عالمان ديني كه در مسير آن حضرت سلام الله عليه هستند آنها را هم مي‌گويند ماء معين اينها مصداق ماء معين هستند براي اينكه يك كسي كه ساليان متمادي در حوزه كار كرده حالا يا مولف شده يا مدرس شده يا سخنران شده حرفها را از حوزه گرفته به مردم شهر و روستا منتقل مي‌كند اين يك نهر جاري است كه تراه العيون و تناله الدلال اگر نهر جاري نباشد كه بركاتش به اطراف نمي‌رسد كه عالمان دين ماء معين هستند يكي از مصاديق ماء معين عالم ديني است اگر كسي بخواهد در هواشناسي كار بكند اگر كسي بخواهد در كيفيت استحصال آب كار بكند اگر كسي بخواهد در داشتن زمين خوال و حاصلخيز و زر خيز كار بكند اين چندين سال درس مي‌خواهد پس طبق اين طائفه چهارم فراگيري تحصيل اين سه رشته لازم است هواي طيب ماء غذير ارض خواله طبق طائفه سوم فقيه عالم ورع، طبيب بصير ثقه، امير خير مطاع طبق طائفه دوم آيه محكمه سنت عادله فريضه قائمه همه اين نوع رشته مي‌شود شرح تفقه في الدين مطلب ديگر اين است كه يك وقتي يك كسي عالم مي‌شود و اين علمش را معاذالله يا براي مدرك مي‌خواست يا براي حقوق مي‌خواست يا براي تأمين معيشت مي‌خواست يا معاذالله براي فخر فروشي مي‌خواست انا اعلم منه بگويد اين يا بهره‌اي در قيامت ندارد يا معاذالله گرفتار دوزخ است اين تلك الدار الآخره نجعلها للذين لايريدون علواً في الارض ولا...ناظر به همين است فرمود ما بهشت را آخرت را به كسي مي‌دهيم كه اين دنبال بازي نباشد از همان اول نيامده بازي بكند و دل به بازي بدهد آمده درس بخواند عالم و عادل بشود خودش را نجات بدهد جامعه را نجات بدهد همين تلك الدار الآخره نجعلها للذين لايريدون علواً في الارض و لا..آيه 83 سوره مباركه قصص است يك وقت است يك كسي مي‌خواهد فساد بكند آن يك حساب ديگري دارد كه حساب آل فرعون دارد يك وقتي مي‌خواهد برتر بشود مي‌خواهد رئيس بشود مي‌خواهد صدر مجلس بنشيند مي‌خواهد درس او را بنويسند به دنبال اين بازيها است خوب اين علواً في الارض ولو فساد نيست اما به دنبال انا خير منه است هر جا انسان احساس كرد كه دارد مي‌گويد انا خير منه بايد فوراً استعاذه كند براي اينكه الان اين شيطان است كه از تريبون او دارد حرف مي‌زند كه مي‌گويد انا خير منه من از او بهترم حالا بر فرض بهتري كه داد و كه تضمين كرد كه بماند حالا برفرض يك زيدي از عمرو اعلم شد بهتر شد اين بايد ..بيشتر بشود كه با يك لحظه اوضاع عوض مي‌شود كه محرم به يك نقطه مجرم شود بنابراين اگر كسي براي بازي آمده باشد اين مشمول آيه نفر نيست كه خودش از بهشت و جهنم نترسيد تا بتواند منذر ديگران بشود اين كريمه فرمود تفقه در دين تفقه در ..و آن ارزيابي برمي‌گردد به علوم فراوان مشكل دانشگاههاي ما كه بايد دانشگاهها اصلاح بشود اين است كه تا اينجا فقه تا اينجا طب است داروسازي است كشاورزي است دامداري است اما همه اينها در يك مدار بسته تدريس مي‌شود وقتي دانشگاهها اسلامي بشود كه علوم و متون درسي آن اسلامي بشود وقتي متون و علومش اسلامي مي‌شود كه اين مبدا و معاد آغاز و انجام اين بالهاي عمودي روي اين لاشه افقي علوم افزوده بشود الان شما وقتي كه بحثهاي تلويزيون را احياناً نگاه مي‌كنيد كه اسرار خلقت را اسرار طبيعت را زيست حيوانات دريايي را زيست حيوانات صحرايي را زيست آبزيان و دوزيستها را شرح مي‌دهد اين اصلاً فرقي نمي‌كند اين برنامه‌ها در كشور اسلامي باشد يا در كشور لائيك باشد مسلمان بگويد يا غير مسلمان بگويد چون برنامه‌ها را آنها هم دارند و شايد از آن جا هم ترجمه شده است مي‌گويد مثلاً اين ماهي اينطور زاد و ولد مي‌كند اينقدر عمر مي‌كند در آن مقدار عمق دريا به سر مي‌برد اين مقدار تخم ريزي مي‌كند در آن جا صيدش كم مي‌شود در آنجا صيدش زياد مي‌شود فلان معدن در دل كوه اينچنين است رگه‌هاي كوه با رگه‌هاي خاكش اينچنين است كه فلان خاكها را جذب مي‌كند ده ميليون يا بيست ميليون كمتر يا بيشتر سال طول مي‌كشد تا لعل گردد يا بدخشان يا عقيق ..اين دايناسورها هم همينطور است اين زمين اينطور اين اخترها اينطور توليد ستاره‌ها اينطور است اين علومي است كه ديگران هم دارند كه در ..ما هم پخش مي‌شود اما چه كسي كردو براي چه كرد اين در آنها نيست يعني بال هو الاول والآخر در اين علوم دانشگاهي نيست اين زمين در چند ميليون سال قبل چطور بوده است الان چطور است پيش بيني مي‌شود كه در بيست ميليون سال يا سي ميليون سال بعد چطور بشود اين خلاصه علوم دانشگاهي است اما چه كسي كرد و براي چه كرد اين در آن نيست غالب اينها را قرآن كريم نقل مي‌كند آسمان را نقل مي‌كند زمين را نقل مي‌كند دريا را نقل مي‌كند ماهي را نقل مي‌كند حيوانات دريايي و صحرايي را نقل مي‌كند اما يا از وحدت به كثرت مي‌آيد به تعبير سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي رضوان الله تعالي عليه يا از كثرت به وحدت مي‌رود شما طليعه سوره مباركه رعد را كه ملاحظه مي‌فرماييد مي‌بينيد كه سه آيه است كه اين دو سه آيه كاملاًُ اوضاع را مشخص مي‌كند گاهي از خدا شروع مي‌كند كه او است كه اين كارها را كرده است اين از وحدت به كثرت آمدن است گاهي از خلق به خالق مي‌رود مي‌گويد شما اگر فكر بكنيد در پيدايش زمين و ميوه و گياه به خداي سبحان مي‌رسيد اين چند آيه اول سوره مباركه رعد را يك بار ملاحظه بفرماييد از آيه سه به بعد الله الذي رفع السموات بغير عمدٍ ترونها پيدايش جاذبه و مانند آن را اشاره مي‌كند ثم استوي علي العرش و سخر الشمس والقمر كل يجري لاجل مسمي يدبر الامر يفصل الآيات لعلكم بلقاء ربكم توقنون بعد فرمود و هو الذي اينجا از وحدت به كثرت شروع كرد و هو الذي مد الارض و جعل فيها رواسي و انهاراً و من كل الثمرات جعل فيها زوجين اثنين يغشي الليل النهار ان في ذلك لآيات لقوم يتفكرون در آيه بعد از كثرت به وحدت شروع مي‌كند مي‌فرمايد و في الارض قطع متجاوزات و جنات من اعناب و زرع و نخيل صنوان و غير صنوان يسقي بماءٍ واحدٍ و نفصل بعضها علي بعض في الاكل ان في ذلك لآيات لقوم يعقلون گاهي مي‌گويد كه اوست كه اين كارها را كرده است گاهي مي‌گويد اين كارهاي عجيب را اگر بررسي كنيد شما را به او هدايت مي‌كند اين بال هو الاول و الآخر در اين متون درسي كه باشد يا در اين برنامه‌هاي تلويزيوني كه باشد سبقه توليدي پيدا مي‌كند چه كسي كرد و براي چه كرد اين مي‌شود تفقه در دين براي اينكه وجودمبارك امام صادق فرمود اگر كسي اينها را نداند انسان نيست حمج است حالا مي‌خواهد اين را بداند طب افقي يا افقي و عمودي چه كسي اين خاصيت را داد براي چه اين كارها را كرد اين مي‌شود تفقه در دين

سئوال: جواب: اگر مسائل اعتقادي اصلاح بشود انشاءالله مسائل اخلاقي هم اصلاح مي‌شود اگر كسي بداند گناه يعني سم و اگر كسي بداند گناه نافرماني خدا است و ذات اقدس الهي چيزي را تحريم نكرده مگر اينكه نسبت به انسان براي ابد زيانبار است دست برمي‌دارد عمده مسائل اعتقادي است بعد مي‌شود سنت عداله اخلاق بعد مي‌شود فريضه قائمه يعني فقه اگر آن آيه محكمه كه اعتقادات است حل نشود بقيه هم همينطور است ديگر بنابراين اينكه فرمود و يتفقه في الدني اولاً مهمترين شرطش همان آيه 83 سوره مباركه قصص است كه فرمود تلك الدار الآخر نجعلها للذين لايريدون علواً في الارض ولاخسارا به همين قصد بايد بيايد و عالم هم مي‌شود بعد هم ..را تأمين مي‌كند اين اولين شرط است كه چه اينكه آن مجاهدان در جهاد نظامي نفرشان لله است اينها هم كه مجاهدان در جهاد فرهنگي هستند نفرشان لله بشود هدفشان مشترك مانعشان هم مشترك مانعش ..الي الارض است در جريان نفر نظامي فرمود كه ما لك اذا قيل لكم النفروا في سبيل الله ساقلتم الي الارض درباره فراگيري علوم الهي هم همينطور است اگر به يك عده‌آي بگويند شما بچه‌هايتان را بفرستيد حوزه علميه درس بخوانند اين ساقلتم الي الارض است مگر آنهايي كه رابطه‌اي با ذات اقدس الهي دارند مشمول لطف الهي هستند آنها دلهايشان كشش پيدا مي‌كند كه به حوزه‌هاي علميه بيايند البته دين كه خداي سبحان دينش را و علوم الهي‌اش را هرگز رها نكرد نخواهد كرد همانطوري كه درباره جهاد نظامي فرمود لو كنتم في بيوتكم ابرزي الذين كتب عليهم القتل الي مزاجعهم فرمود اينچنين نيست كه خدا دست از دين خودش بردارد اگر شما دين خدا را ياري نكرديد يك عده بيتابانه به جبهه مي‌روند مگر نبود ايام جبهه و جنگ چطور مشتاقانه يك عده به طرف جبهه مي‌رفتند فرمود من دينم را رها نمي‌كنم مي‌خواهم به دست شما باشد شما كه حالا خانواده علمي هستيد امكانات را داريد شما باشيد نشد ديگري لو كنتم في بيوتكم و برز الذين كتب عليهم القتل الي مراجعهم اينجا هم همينطور است حالا اگر كساني كه امكانات بيشتري دارند بچه‌هايشان را نفرستند به حوزه‌هاي علميه اينطور نيست كه حوزه‌هاي علميه تعطيل بشود لبرز الذين كتب عليهم التفقه الي حوزه‌ها اينطور است فرقش همين است كه ما محروم مي‌شويم پس اويلن هدف همان تفقه دين است كه انسان خودش را بسازد آن علوم الهي ياد بگيرد و بعد عمل بكند مانع هم تساقل در ارض است هيچ روحاني شما نديديد گرچه فشار زندگي را تحمل كرده در آخر عمر پشيمان شده باشد اما بسياري از افراد ..در اواخر عمر كه با دست خالي دارند مي‌روند پشيمانند هيچ عالمي را ما نديديم و نشنيديم كه پشيمان بشود كه من چرا در راه دين درس خواندم هر چه انسان به آن سفر آخرت نزديكتر مي‌شود خوشحالتر مي‌شود كه كوله بارهايش با خودش است محصول كارش با خودش است

سئوال: جواب: مرحوم كليني رضوان الله تعالي عليه در جلد دوم اصول كافي از وجود مبارك امام صادق سلام الله عليه نقل مي‌كند كه چند طائفه هستند كه ملعون هستند يكي المتقوت تحت النزاع آنكه اماكن عمومي را آلوده مي‌كند اگر كسي يتفقه نكند دنبال اين نرود اگر هم روز سيزده يا غير سيزده رفته در مناظر طبيعي هر چه آشغال دارد در دامن كوه مي‌ريزد اين ديگر نمي‌داند كه ملعون است نمي‌داند كه اين را دين منع كرده است اين خيال كرده چون رفتگر نيست پيك بهداست نيست كسي نمي‌بيند بيرون رها بكند اين وقتي آمد حوزه اين كتاب قيم كافي را ياد مي‌گيرد جلد دومش را باز مي‌كند بحث دستور وجود مبارك امام صادق را مي‌بيند فرمود اين لعنت خدا بر كسي كه آب ..مردم را بگيرد يك، لعنت خدا بر كسي كه سد معبر بكند دو، لعنت خدا بر كسي ك هاماكن عمومي را آلوده بكند اين سه، لعن الله ...المانع الماء ....اين بيان نوراني امام است فرمود سد معبر كردن اين لازم نيست ماموران شهرداري بگويند كه خوب اين معبري كه سد مي‌كني يك كسي تصادف مي‌كند يك كسي آسيب مي‌بيند يك كسي به زحمت مي‌افتد اين زن و مرد با هم برخورد مي‌كنند آب نوبه‌اي هم همينطور است المانع الماء الممتاز ممتاز يعني نوبه‌اي آب نوبه‌اي را مردم بگيرند چه كشاورزي و چه غير كشاورزي بسياري از دعواهاي روستاها هم الان مال همين است الان وقتي شما در سطح كلان فرض مي‌كنيد مي‌بينيد اين گازهاي نوبه‌اي اينطور است اين نفتهاي نوبه‌آي اينطور است اين دريا و رژيم حقوقي دريا اينطور است اگر كسي بخواهد اين روايات را معني كند در سقف و در پشت بام يك كشور طلا هم نقل نمي‌كند درباره روستا هم جاري است درباره سطح بين الملل هم جاري است مطلب ديگر اينكه فرمود اين رابطه ..با ذات اقدس الهي از اين راه حفظ بكنيد از اين علوم سه‌گانه حفظ بكنيد براي اينكه فقيه بشويد فقه هم به اين معني روشن شد يعني چه و انذار بكنيد نوبت قبل به عرض رسيد كه مهمترين عامل اخلاقي همان هراس از جهنم است حقيقت انذار اينجا سخن از انذار و جهنم نيست يك وقت است انسان ترس از جهنم دارد ترس خوبي است اما ترس نفسي است يك وقت است كه من خاف مقام ربه جنتان يك خوف عقلي است شما مي‌بينيد وقتي كه به حرم مطهر مشرف مي‌شويد احساس مي‌كنيد كه خودتان را جمع مي‌كنيد يك هراسي داريد يك هراس عقلي است حريم مي‌گيريد احترام كردن يعني حريم گرفتن آدم وقتي يك شخص بزرگي را مي‌بيند احترام مي‌كند يعني برا ياو حرم قائل است يعني حريم مي‌گيرد يعني ..فاصله مي‌گيرد يعني آن جلال و شكوهش را حفظ مي‌كند ذات اقدس الهي اينچنين است اولياء الهي در پيشگاه او و لمن خاف مقام ربه جنتان حالا آدم انذار مي‌كند ضعاف را اوساط را جهنم مي‌ترساند آن اوحدي را از مقام ...هراسناك مي‌كند بالاخره ..مي‌دهد اين كار را اول پيغمبر مي‌كند كه فرمود قم فانذر عبد جانشينان پيغمبر كه ليتفقهوا في الدين و لينذروا ...در اينجا تبشير و انذار دو صفت براي همه انبياء و پيغمبر اسلام عليهم السلام فرمودند كه اينها مبشرين هستند و منذرين اما هيچ جاي قرآن تبشير حصر نشده بگويد ان انت الا مبشر ان انت الا بشير اين تعبيرات نيامده ولي درباره انذار به صورت حصر آمده يعني خداي سبحان به پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم فرمود تنها كار تو انذار است تو فقط بايد بترساني اين براي آن است كه اثر انذار بيش از اثر تبشير است الان مي‌بينيد آن همه فضائلي كه براي نماز شب است خيليها محرومند اما نماز صبح را از ترس جهنم مي‌خوانند آن درجات ترغيبي را رها مي‌كنند شوق علي الجنه اما اين خوفاً الي النار وادارشان مي‌كند كه نماز بخوانند لذا تعبير ان انت الا نذير انما انا نذير ان انا الا نذير در قرآن كم نيست كه منحصراً انذار وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم را ذكر مي‌كند آيه 183 و 184 سوره اعراف اين است كه و املي لهم ان كيدي متين اولم يتفكروا مابصاحبهم من جنه ان هو الا نذير مبين براي اينكه هم بشير است هم نذير در آيه 188 سوره اعراف از خود پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم نقل كرده ان انا الا نذير البته آن جا بشير دارد اما در اين آيه بشير ندارد ان هو الا نذير مبين ديگر سخن از بشير بودن نيست اينجا هم لينذر و ليبشر لكن تاثير مهم در انذار است.

والحمد لله رب العالمين