درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

81/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 120

 

﴿مَاكَانَ لْأَهْلِ المَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ أَن يَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ وَلاَ يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَن نَفْسِهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لاَيُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَنَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَيَطَأُونَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الكُفَّارَ وَلاَيَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلَّا كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللّهَ لاَيُضِيعُ أَجْرَ المُحْسِنِينَ﴾(120)

در جريان غزوه تبوك كه عده‌اي تخلف كردند آن آيات قبل راجع به بعد ...في الذين خلفوا توبه آنها و لزوم استغفار آنها مطرح شد قبلاً در همين سوره مباركه توبه فرمود وقتي اسلام در خطر است ولي مسلمين اقدام كرده است بر شما لازم است كه همه‌تان حضور پيدا كنيد و آنجا كه حضور همگان لازم نيست گروهي از شما اگر شركت كرديد كافيست آن آياتي كه دارد انفرو في سبيل الله جميع ثبات او جميعا ناظر همين است نفرتان و بسيج نظامي‌تان لازم است يا صبه صبه گروه گروه يا گردان گردان يا جميع انفروا ثبات كه ثبات جمع ثبه است ثبه يعني گروه گروه ثبات يعني گروه گروه يا گروه گروه يا جميعاً آنجا كه نظير تهاجم روح و امثال آنها مطرح است آنجا سخن از بسيج عمومي است نفر عمومي است كه از آن به عنوان نفر جميع ياد شده است آنجا كه نظير جيش عثامه و مانند آن مطرح است غزوات ديگر آن ثبه ثبه هم كافيست اين چند نفري كه وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم اعزام مي‌كند پس اينكه در آيات قبل خوانديم انفروا ثبات او انفروا جميعا يا ثبه ثبه گروه گروه طائفه طائفه گردان گردان برويد يا همه‌تان شركت كنيد در جريان غزوه تبوك خود پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم شركت كردند و مهاجم جراري مثل قيصر روم قصد تهاجم داشت اينجا ثبه و گروه و گردان و طائفه كافي نبود اينجا نفر عمومي همان بسيج عمومي لازم بود و در چنين فضايي فرمود به اينكه هيچ كس حق تخلف ندارد نه شهروندان مدني نه اطرافيان ما كان لاهل المدينه و من حولهم من اعراب يعني همه مسلمانها خوب بعد وقتي در چنين حالاتي نباشد غزوه‌هاي عمومي نباشد جنگهاي عمومي نباشد آيات بعد آيه 121 به بعد شروع مي‌شود كه و ما كان المومنون لينفروا كافه نفر عمومي لازم نيست بلكه نفر گروهي كافي است كه آن آيات بعدي است كه يان سه طائفه از آيات كاملاً به هم منسجم هستند يك طائفه ناظر به تخلف عده‌اي است كه آنها گناه كردند بايد توبه مي‌كردند كه جريان توبه آنها مطرح شد كه ...الناس الذين خلفوا اين طائفه دوم كه محل بحث است لزوم نفر و بسيج عمومي در صورت خطر اسلام طائفه سوم آن است كه اگر آنطور نباشد كه اصل اسلام در خطر است كه پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم حضور داشته باشد نفر گروهي كافي است كه و ما كان المومنون لينفروا كافه فلولا نفر من كل فرقه منهم طائفه دو تفسير درباره اين آيه نفر معروف است و جامع اين مسائل سه‌گانه هم آن آياتي است كه قبلاً طرح شده فرمود انفروا ثبات او انفروا جميعا يا ثبه ثبه در جايي كه لزوم نفر عمومي احساس نشد يا نه جميعاً آنجايي كه بسيج عمومي لازم باشد اما اينكه آيا من حولهم من الاعراب اهل كتاب را هم شامل مي‌شود يا نه البته بنا بر اينكه اهل كتاب مكلف به فروع هستند كما هو الحق شامل آنها هم مي‌شود ولي خوب آنها كه شركت نمي‌كنند آنها اطاعت نمي‌كنند معصيت مي‌كنند ولي آيه شامل آنها مي‌شود مطلب بعدي اين بود كه

سوال: جواب: بله اگر بيايند بله اما نمي‌آيند وقتي بيايند يعني از آن شيطنت خودشان دست بردارند ديگر كافر نباشند اهل كتاب با حفظ عنوان اهل كتاب كه نمي‌آيد اسلام را ياري كند كه بيايند يعني توبه كنند و اگر چنانچه در آن حالت بخواهند اقدام بكنند از آنها قبول نمي‌شود براي اينكه في سبيل الله نيست مگر اينكه آنها يك كافر مستضعفي باشند كه اينها را به عنوان في سبيل الله درك كنند چون سخن از في سبيل الله است به قصد غربت است فيض بردن است اگر چنانچه اينها بخواهند فيض ببرند بايد به قصد غربت اين كار را بكنند قصد غربت هم به اين معني است كه بگويند اين طبق دستور اسلام مقرب لله است و من اين كار را قربه الي الله انجام مي‌دهم از كافر كه حرف خدا را قبول ندارد پيغمبر خدا را قبول ندارد دين خدا را قبول ندارد بعد از احراز اينكه اين در كتاب خدا است و پيغمبر خدا است اين را رد مي‌كند از چنين كسي قصد قربت چگونه متناشي مي‌شود؟ خوب پس اسلام شرط وجوب نيست شرط صحت است يعني بر مكلفان واجب است چه مسلمان چه غير مسلمان كه اطاعت كنند اما از خصوص مسلمانها صحيح است چون قصد قربت از اينها متناشي مي‌شود

سوال: جواب: آن بلد اسلامي در خطر بود وگرنه اگر كافر بودند كه آنها كاري به اينها نداشتند مثل ساير مثل مكه

سوال: جواب: دفاع از وطن به دستور حق يك وقت است انسان در نواجب توسلي است خدا فرمود به اينكه از وطنتان دفاع بكنيد اين شخص سوال: جواب: مي‌گويد چون خدا فرمود من از وطن خودم دفاع كنم من هم از وطن خودم دفاع مي‌كنم چنين كسي ماجور است اما اگر نه به عنوان اينكه سرزمين من است و محبوب من است خوب بالاخره هر كسي به سرزمين خودش علاقمند است چه انسان مسلمان باشد يا نه و چه انسان باشد يا حيوان شما ببينيد در منطقه جنگل هم بالاخره هر حيواني از منطقه خودش حمايت مي‌كند و از اينها هم پائينتر شما لابد فرمايشات مرحوم بوعلي را در هنگام اشارات خوانديد كه دفاع از زيرمجموعه و حوزه استحفاظي اين خصيصه حيوان است انسان جاي ديگر است انسانيت بالاتر از آن است اين است كه اگر كسي از وطن خودش دفاع نكند از سرزمين خودش دفاع نكند از بچه‌ها و ناموس خودش دفاع نكند از حيوان پست تر است براي اينكه نصاب حيوانيت اين است كه انسان از زير مجموعه خود دفاع بكند اگر كسي غذا نخورد پس معلوم مي‌شود از حيوانات هم پست تر است براي اينكه يك حيوان مي‌فهمد اگر غذا نخورد مي‌ميرد اگر كسي از زن و بچه‌اش دفاع نكند حيوان نيست نه انسان نيست اينكه قرآن مي‌فرمايد اولئك كالانعام بل هم اضل كه نمي‌خواهد فحش بدهد يك كتابي است سراسر ادب يك كتابي كه سرتاپايش ادب است كه به كسي بد نمي‌گويد كه مي‌گويد اينها حيوانند بلكه از حيوان پست تر هستند مي‌گوييد نه فردا كه روز حقيقت شود پديد معلوم مي‌شود كه چه كسي حيوان است چه كسي انسان بالاخره يك روزي بايد در عالم يك كسي حرف آخر را بايد بزند يا نه؟ اين همه مكتبها و جنگ هفتاد و دو ملت و آراء گوناگون غالب اينها مي‌ميرند و روشن نه‌ مي‌شود حق با كيست آن وقت يك صحنه‌اي بايد باشد معلوم شود

سوال: جواب: دو تا حرف است اگر قصد قربت بكند قصد قربت كه از اينها متمشي نمي‌شود كه اينها كه وظيفه‌شان را انجام دادند دفاع كردند در جهنم مي‌روند منتهي در جهنم آنها خبيثتر است يا پاداش دنيايي دارند كفاري كه كار خير مي‌كنند بركاتشان در دنيا نصيب آنها مي‌شود نه در آخرت به اينها مي‌دهند يا اگر در آخرت هم بخواهند جزا ببينند تخفيف در عذاب است چون انسان اگر موحد نباشد مسلمان نباشد كه بهشت نمي‌رود كه غرض آن است كه اين كه اين را تحقيق كردند بالاخره يك روز بايد يك جايي معلوم بشود حق با كيست دنيا كه جاي روشن شدن حق نيست يك جايي در عالم هستي بايد باشد كه معلوم بشود حق با كيست و آن معاد است در دنيا ممكن است براهين عقلي اقامه بشود ادله نقلي اقامه بشود تا يك حدودي مشخص مي‌شود حق با كيست ولي دنيا داري است كه حقش با باطل آميخته است نه تنها مخلوط است بلكه ممزوج است خاصيت نشعه دنيا است يك مقدار دستگاه صافي برايش هست برهان عقلي است ادله نقلي است تا كساني كه اهل راه هستند برايشان مشخص بشود ولي غالب اينها مي‌ميرند و برايشان روشن نمي‌شود اين اقوال كه يك صحنه‌اي بايد باشد كه در آنجا خود حق ظهور بكند و آن معاد است كه ديگر هيچ جا براي تركيب نيست قرآن كريم كه درباره عده‌اي مي‌فرمايد اولئك كالانعام نه اينكه مي‌خواهد فحش بدهد يا بد بگويد مي‌گويد حقيقت اينها انعام است مي‌گوييد نه؟ دو روز ديگر صبر كنيد آن ذيل آيه فتاكلون افواجا مي‌بينند يك عده به صورت حيوانات درآمدند و براي آنها هم معلوم مي‌شود كه واقعاً حيوان بودند اين است كه كتابهاي حكمت نظير ...اشارات مرحوم بو علي دارند كه اگر كسي از زير مجموعه خود دفاع نكند از حيوان هم پست تر است به همين مرغ خانگي استشهاد مي‌كند مي‌گويد اين مرغ خانگي مادامي كه يك نفر است از خودش دفاع مي‌كند اما وقتي چهار تخم مرغ را زير پرش گذاشتند و اين مادر شد ديگر اين مرغ ديروز نيست هر كدام از اين اعضاي خانواده بخواهند به سراغ او بروند يا به سراغ بچه‌هايش بروند حمله مي‌كند اين مرغي كه مادر شد احساس مي‌كند كه مسئول است اين با مرغهاي ديگر فرق مي‌كند با سابقه خودش هم فرق مي‌كند اين مرز حيوانيت است اگر كسي اين احساس را نداشته باشد كه از زير مجموعه خودش از ناموسش از بچه‌هايش از زن و بچه‌اش دفاع بكند اين از حيوان پست تر است حالا نه مرغ شرقي مرغ غربي هم همينطور است نه مرغ شمالي جنوبي هم هيمنطور است نه مرغ اهلي وحشي هم همينطور است اين خاصيت حيوانيت است كه هر حيواني از زير مجموعه‌اش دفاع بكند كدام مار و عقربي است كه از بچه‌اش دفاع نمي‌كند كدام ماهي دريايي است كه از بچه‌اش دفاع نمي‌كند كدام حيوان جنگلي است كه از بچه‌آش دفاع نمي‌كند خاصيت اين نصاب حيوانيت است اگر كسي يك آ‌دم بي تفاوتي باشد بل هم اضل است خوب پس اگر كسي از سرزمين خود دفاع كرد در آنجا هم گفت ما لنا ان لانقاتل في سبيل الله و قداخرجنا من ديارنا و ابنائنا آن كه در سوره مباركه بقره بحث شد به بركت في سبيل الله بود از وطن خودش مي‌رود وگرنه كسي دفاع بكند قيام بكند كشته بشود براي اينكه بگويد قد اخرجنا من ديارنا وابنائنا همين اين كه بهشت نمي‌رود حرف آنها اين بود كه و ما لنا ان لانقاتل في سبيل الله فقد اخرجنا من ديارنا و ابنائنا صرف اينكه اين انتفاضه فلسطين روز به روز پرفروغتر است به بركت انقلاب اسلامي است وگرنه قبلاً كه سبقه اسلامي نداشت فقط جبهه خلق در كار بودند كه اينطور كشته نمي‌دادند اينكه انتفاضه شد و همه را به ستوه آورد به بركت انقلاب و بعد هم جنوب لبنان پيروز شد همين بود ديگر اينجا ان تنصر الله ينصركم و يثبت اقدامكم اينجا است كه خدا شخصاً وعده فرمود و كان حقاً علينا نصر المومنين نه تنها ان تنصر الله خوب از او راستگوتر كيست من اصدق من الله وعدا من اصدق من الله قيلا من اوفوا وقد عهدي من الله فرمود كان حقاً علينا نصر المومنين من وامدارم به اينكه مظلومي را ياري بكنم اين حرفها بود كه انتفاضه فلسطين را راه انداخت آن مادر بچه را مي‌فرستد به ميدان و بعد هم خوشحال حرفي كه در سوره مباركه بحث شده بود اين بود كه و آنها گفتند كه و ما لنا ان لانقاتل في سبيل الله و قد اخرجنا من ديارنا و ابنائنا قبلاً في سبيل الله نبود قبل از پيروزي انقلاب قبلا اين بود كه اخرجنا من ديارنا همين بود اين جنگ و گريز در كشورهاي كفر هم بود در ويتنام هم بود عمده حرفشان به اين برگشت در برابر ان پيامبرشانكه و ما لنا الا نقاتل في سبيل الله لقد اخرجنا من ديارنا و ابنائنا پس اگر كسي از سرزمين خود دفاع نكند اين نه تنها حيوان است بلكه واقعا از خيوان پست تر است و آن روزي كه حقيقت مشخص مي‌شود مشخص خواهد شد ارگ كسي از يرزمين خود دفاع كند اما نه في سبيل الله براي نفت و گاز دفاع كند اين در حد يك حيات حيواني است يك حيوان آزادي است كه زير بار ستم نمي‌رود زندگي دنيايي او هم تامين مي‌شود اما اگر نه بگويد خدا به من گفته ظلم پذيري حرام است همانطوري كه ظلم كردن حرام است ظلم پذيري هم حرام است اين مي‌شود شهيد.

سوال: جواب: آنها هم اگر استكبار جهاني مي‌گذاشت كه حرف اهل بيت به آنجا مي‌رسيد آنجا هم مثل ديگران شيعه مي‌شدند الان آنها منتظر تبليغ في انفسهم قولا بليغا هستند آنها هم بيچاره‌ها دسترسي ندارند شما ببينيد ايران قبل از صفويه را به استثناي آن بخشهاي خاصي نظير قم و جاهايي كه خودشان از زرتشتيت به تشيع آمدند جاهي ديگر را ببينيد آباء و اجداد خيلي از علماء سني بودند قبل از صفويه شما در برخي از شهرهاي بزرگ و كلان ايران كه سفر مي‌كنيم مي‌بينيد يك دانه امام زاده نيست اما جاهايي كه مهد تشيع است مي‌بينيد قدم به قدم اين سادات رفتند آنجا را نوراني كردند اين اگر برسد مردم مي‌فهمد ان وقت كه سربازان تيمور و عدي رفتند جور ديگري شدن اينجاها كه علوي آمدن جور ديگر شدند الان هم ار آزاد باشد آدم حرف اهل بيت را برساند آن مسيحي درباره حضرت امير آنگونه مي‌نويسد همين چند سال قبل در همان سوريه يك مجلس و همايش عظيمي گرفتند بعنوان وجود مبارك اما سجاد و صحيفه سجاديه يك سخنراني هم براي كساني كه از قم و ايران دعوت شده بودند بود من ديدم اين مسيحي دعوت نداشت يك شاعر مسيحي وسط مجلس پاشد درباره عظمت امام سجاد دارد شعر مي‌خواند همين شامي كه امام سجاد را با غل آوردند اين ديگر سني يا شيعه نبود كه مسيحي بود در عظمت امام سجاد بدون دعوت دارد شعر مي‌گويد اين وقتي كه چهارتا حرف بشنود درك مي‌كند الان همبه اين بيچاره‌ها حرف صحيخ نمي‌رسد.

سوال: جواب: آنجا را كه وجود مبارك پيامبر دارد ... استدعاء است آنجا كه مومنين مي‌گويند اسبتاء است حتي يقول الرسول يك و الدين آمنوا معه يعني يقول الذين آمنوا معه اين دو تا يقول است اين عطف تكرار مي‌كند آنجا كه رسول مي‌گويد استدعاء است اين دعا است و دعا عبادت است آنجا كه برخي از همراهان متوسط يا ضعيف مي‌گويند استبطاء است يعني طول كشيده بطيئ شده چرا نيامده تا قائل كي باشد اين دوتا قول است دوتا قائل است و دوتا معني دارد.

فرمايش بزرگان اين است اگر كسي از زير مجموعه خود دفاع نكند حيوان نيست و اگر از زير مجموعه خود دفاع بكند يك حيوان خوبي است مثل اينكه اگر يك كارمندي رشوه نگير يك حيوان خوبي است انسانيت كجاست اما احسان بكند و خدمات بكند و باقصد قربت انجا م دهد و از وقت نزند اين تازه وارد مرز انساينت مي‌شود برهان آن حكماء براي اينكهاگر كسي رشوه گرفت از حيوان پست تر است و رشوه نگرفت تازه حيوان خوبي است اين است مي‌گويند شما اين كلب معلم و اين باز كه حيوان لاشخوار هستند اينها وقتي تربيت شوند امينند يك باز علف كه نمي‌خورد خوب لاشخوار را قرآن مي‌گويد وقتي شما تربيت كرديد تعلمونهن مما علمكم الله فكلوا مما امسكن اين باز شكاري لاشخوار و اين كلب حالا شما اين سگ را تربيت كرديد شده كلب معلم اين كلب معلم در تمام اين سنگلاخهاي سينه كوه تلاش و كوشش مي‌كند پايش هم زخمي مي‌شود تا آن كبك سيد شده را بگيرد سگ است لاشخوار است گرسنه هم هست دويده حالا اين كبك شكاري را گرفته يا آن آهوي تير خورده را گرفته اين تمام تلاش و كوشش اين است كه دم بجنباند و آهسته آهسته برورد و خود را اين آهو را به شكارچي برساند بعد هم اين شكارچي اين كبك را مي‌خورد و يك مقداري آن آخرهاش آن استخوانها را پيش اين سك بيچاره مي‌اندازد اين خاصيت يك سگ است اگر سگ به اينجا نرسد جزء كلاب هراش مي‌شود و آن را شهرداري جمع مي‌كند اين است كه مرحوم بوعلي و ديگران مي‌گويند اگر يك كارمندي بدزدد از حيوان پست تر است سرش اين است اين هم كه شرغي و غربي ندارد اينطور نيست كه شگ ايراني اينطور باشد و سگ غير ايراني اينگونه نباشد سگ چه در محيط اسلامي چه در محيط كفر چه در محيط غرب چه در محيط شرق چه الان چه در زمان گذشته ولي تربيت شده همين است و قرآن هم روي دست پروده‌هاي روي ره‌آوردهاي تربيت شده امر گذاشته اين سگ بالاخره نجس است ديگر و اين ذبيحه هم كه بالاخره بايد ذبح بشود يك وقت است كه تير مي‌كشد انسان اگر آن شرايط اقرار كند رمي كند موقع رمي كردن بسم الله بگويد آهن باشد تيز باشد بالاخره حل است اما اگر اين تير خورده به پاي آهو اين آهو زنده است خوب اين با تير كه نمرد كه به جاي حساسش نخورد به پايش خورد لنگان لنگان اين سگ شكاري هم او را گرفته يا آن يوز پلنگ اين را گرفته آن حيوان شكاري اين را گرفته زنده بود يا نه اصلاً يك بازي را آن بازبان فرستاده يك كبكي را در هوا خفه كرده اين ديگر ذبح نمي‌خواهد كه سر بريدن نمي‌خواهد اين خفه شده در اسلام حلال است نه ميته است نه لايزكي است نه احكام غير مزكي بر او بار است نه احكام ميته بر او بار است نه نجس است نه حرام البته اگر سگ شكاري گرفته باشد آنجا كه سگ دست زده دهان زده آنجا را بايد شست اين يك نجاست بالاعرض دارد و اما اگر چنانچه شگ گرفته و اين را خفه كرده خوب اين طيب و طاهر است يعني ميته نيست البته آن قسمت را بايد شست فرمود فكلوا مما امسكنا اين برايشان حلال است اين نه ذبح مي‌خواهد نه نهر مي‌خواهد اگر باز شكاري بود كه خوب همانطور چون خود او نجس العين نيست سگ اگر او را گرفته و خفه كرده آنجايي كه سگ دهان زده آنجا را مي‌شويند اين دسترنج يك حيوان است و اگر كسي در كار خود امين نباشد بل هم اضل است مي‌گوييد نه؟ فردا معلوم مي‌شود بالاخره يك روزي بايد باشد كه اين حرفها ظهور كند يا نه ذيل كريمه فتاكلون افواجا اين را هم ذمخشعي نقل كرده هم مرحوم شيخ طوسي در تبيان يعني فريقين نقل كردند كه پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرموده عده‌اي در قيامت به صورت حيوانات درمي‌آيند اگر قرآن مي‌گويند اينها حيوانند نمي‌خواهد توهين كند مي‌گويد آنها كه اهل معني هستند كه الان مي‌دانند همان كه وجود مابرك امام سجاد در صحنه عرفات نشان آن همراهش داشت خوب اينها ديدند كه يك عده حيوانات هستند كه دارند زوزه مي‌كشند ديگر آنها كه مي‌گفتند كثر الحجيج و قل الضجيج حضرت فرمود نه قل الحجيج و كثر الضجيج مي‌گوييد نه؟ ببينيد خوب آنهايي كه اهل ولايت نبودند امام زمانشان را تنها گذاشتند بيراهه رفتند همانهايي بودند كه حضرت آنها را به آن صورن نشان داد آن چند نفر كه به صورت انسان بودند اهل ولايت بودند محب اهل بيت بودند شيعه بودند امام زمانشان را يعني وجود مبارك امام سجاد را به رسميت مي‌شناختند غرض آن است كه حد انسانيت مشخص است كه چيست اگر انسان ندزدد و رشوه نگيرد و اهل رشوه نباشد تازه شرط ورود انسانيت را پيدا مي‌كند حيوانيت را پشت سر گذاشته انسانيت كجا خليفه اللهي كجا؟ آنها مقام ديگر است مطلب ديگر اينكه اين كلمه رغبت هم نظير همين يقول الرسول كه گفته شد اين در حقيقت تكرار شده است نه اينكه يك كلمه هم به معناي اعراض شده هم به معناي گريز شده هم به معناي گرايش اين چون تكرار شده ولايرغب بانفسهم عن نفسه اين مثل اين سات كه لايرغب عن نفسه لايرغب بانفسهم اين به منزله تكرار است گرچه واو و امثال واو در اينجا نيامده لذا اين رغبت به كلمه و انفسهم وابسته مي‌شود و انفسهم به آن متعلق بشود يك معني است عن نفسه كه به او متعلق بشود يك معناي ديگر است

سوال: جواب: حكم اخلاقي اينها در آيات قبل كه مسئله عاطفي آنجا ذكر شده است آن هم البته وجوب است منتهي از جهت تعديل عواطف آمده است مطلب بعدي آن است كه ذات اقدس الهي فرمود ما شما را گاهي با صراق مي‌آزماييم گاهي با ضراء گاهي با غنيمت گاهي با غرامت گاهي با نعمت گاهي با نقمت و اين دو حال در دو مقطع تاريخي است گاهي در يك مقطع تاريخي مثل جنگ اين صراء و ضراء گاهي انسان سالم است گاهي مريض گاهي وضعش تهي دست است گاهي توانگر گاهي در قبض است گاهي در بسط اينها حالات متفاوت است كه خدا مي‌آزمايد ولي در مقطع جنگ فرمود در همين صحنه جنگ گاهي غنيمت را مي‌گيريد گاهي غرامت مي‌دهيد گاهي تير مي‌زنيد گاهي تير مي‌خوريد گاهي مصيبيد گاهي مصاب همه اينها به مصيبت نيست گرچه بعضيها خواستند بگويند كه بخشي يا همه‌اش ناظر به مصيبت است اينچنين نيست فرمود ذلك بانهم لايصيبهم زمق ولانصباً ولامخمصه في سبيل الله اينها راجع به مصيبت است كه انسان مصاب مي‌شود و عبارت را برگرداندند با تكرار فعل جدا فرمود و لايتعون موت عن يقيض الكفار ولاينالون من ند...كه است هم مي‌شود صراء آن مي‌شود ضراء مشابه همان آيه 111 همين سورهآنجا را

كه قبلاً اشاره شد كه ان اللله اشتري من المسلمين انفسهم يقاتلون في سبيل الله و يَقتلون و يُقتلون اين يك نمونه نمونه ديگر اين است كه شما كه به جبهه مي‌رويد بدانيد كه اهدي الحسنيين نصيب شما مي‌شود بالاخره يا غنيمت سات يا غرامت است هر دوي آن حسني است اگر شهادت بود حسني است و اگر پيروزي بود حسني است اين اهدي الحسنيين كه در همين سوره مباركه توبه سخنش گذشت ناظر به همين است در سوره توبه آيه 50 به بعد اين بود ان تصبك حسنه تسره و ان تصبك مصيبه يقول قد اخذنا امرنا من قبل و يتبلو بهم فرحون همين منافقان و همين ستون پنجم و اينها منتظرند وقتي شما به جبهه رفتيد چه به سرتان مي‌آيد اگر غنيمت و پيروزي نصيبتان شد اينها بدشان مي‌آيد اگر غرامت و شكست دامنگيرتان شد اينها خوشحال مي‌شوند قل لن يصيبنا الا ما كتب الله لنا فرمود شما در جواب بگوييد كه آن مصيبت هم براي ما غنيمت است آن غنيمت هم براي ما غنيمت است شما اينطور حرف بزنيد بگو لن يصيبنا الا ما كتب الله لنا ما علينا نداريم هر چه او مي‌نويسد لنا است اگر غنيمت باشد لنا است غرامت هم باشد لنا است و اين غرامت يك غرامت نسبي است ما يك چيز مختصري مي‌دهيم و هزارها برابر مي‌گيريم پس علينا نيست لن يصيبنا ان اكرموا كه اين بحثش مبسوطاً گذشت لن يصيبنا الا ما كتب الله لنا اگر شهادت نوشت لنا است نه علينا اگر پيروزي نوشت هم لنا است قل لن يصيبنا الا ما كتب الله لنا هو مولانا و علي الله فليتوكل المتوكلون بعد اين را باز كرد فرمود قل هل تربصون بلا الا اهدي الحسنيين اگر شهادت است مكه لنا است و حسني است و اگر پيروزي است كه هم حسنيين است صراء و ضراء حسنيين است و آنجايي كه ذمع و مخمصه و نصب باشد حسني است آن جايي كه ما گام بگذاريم در جايي كه يقيض الكفار ما سيلي‌شان بزنيم هم لنا است پس اينچنين نيست كه همه اينها مصيبت باشد برخي مصيبت است چون انسان مورد مصاب است.

والحمد لله رب العالمين