81/07/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 120 الی 121
﴿مَاكَانَ لْأَهْلِ المَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ أَن يَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ وَلاَ يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَن نَفْسِهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لاَيُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَنَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَيَطَأُونَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الكُفَّارَ وَلاَيَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلَّا كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللّهَ لاَيُضِيعُ أَجْرَ المُحْسِنِينَ﴾(120)﴿وَلاَيُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً وَلاَيَقْطَعُونَ وَادِياً إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَاكَانُوا يَعْمَلُون﴾(121)
در جريان غزوه تبوك و مانند آن يك سلسله دستورهاي كلي نظامي داه شد براي اجراي آن دستورات يك سلسله اوامر و نواهي بازگو شد براي پشتوانه اين اوامر و نواهي وعده و وعيد و بهشت و جهنم و تبشير و انذار مطرح شد در بخشهاي قبل مسائل نهي و انذار و جحنم مطرح شد در اين بخش گذشته از نهي و تبشير و بهشت و ترغيب و رحمت مطرح است كه با جمع بين بشيرو نذير بودن اين مسئله را به كمال برساند قبلا فرمود لقد تاب الله علي النبي و المحاجرين بعد فرمود و علي الثلاله الذين خلفوا اين سوال مطرح است كه مگر آنها چه كردند كه اينقدر مشمول غضب شدند و بعد توبه كردند و بعد توبهشان پذيرفته شد براي پاسخ اين سخنان قبلي و سوالهاي مذكور فرمود سرش اين است كه ما كان لاهل المدينه و من حولها من الاعراب ان يتخلفوا هيچ كس حق ندارد مخصوصا مردم پايتخت و عاصمه وقتي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم به جبهه اعزام شد آنها تخلف كنند چون آنها تخلف كردند خلاف كردند و خلاف كردند بايد توبه كنند لذا جريان توبه قبلا مطرح شد و علي الثلاثه الذين خلفوا مطلب ديگر آن است كه برخيها تخلف نميكند همراه پيامبر يا امام معصوم يا نائب آن حضرت به جبهه ميروند ولي در كشاكش خطر در سنگرها خيلي تلاش و كوشش نميكنند كه خودشان را سپر حضرت قرار دهند اينها تخلف كردند ولي اعراض كردند فرمود اين كار نيز روا نيست ولا يرغب بانفسهم عن نفسه حالا كه رفتيد نبايد بكوشيد كه مثلا حضرت آسيب ببيند و شما محفوظ باشيد بلكه بكوشيد خودتان را سپر قرار دهيد كه حضرت محفوظ بماند.
مطلب سوم آن است كه مادامي كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در يك جايي حضور و ظهور دارند مردم آنجا مسئوليت بيشتري دارند و اطرافيان و نزديكان اگر در مدينه باشد در مدينه است اگر نظير وجود مبارك حضرت امير در كوفه و و در جريان جنگهاي صفين بودند مردم كوفه مسئوليت داشتند در جريان كربلا كساني كه نزديك ترين افراد با سيد الشهداء سلام الله عليه بودند آنها مسئوليت داشتند شخص پيامبر يا خصوص مدينه دخالت ندارد آن طائفه از آياتي كه همراه اين طائف در بحث ديروز ذكر شد كه يكي در سوره توبه بود و يكي درسوره مومنون نشانه آن است كه آن شخصيت حقوقي ايشان يعني امامت نبوت ولايت و اينها مطرح است هروقت معصومي به صحنه آمد يا منصوب معصوم به صحنه آمد يا نائب معصوم به صحنه آمد كه اين نبردها به اذن معصوم خواهد بود بر مردم آن منطقه لازم است كه تخلف نكنند و لازم است كه خودشان را بر او مقدم ندارد در اين جهت فرقي نميكند بنابراين اين حكم مال شخصيت حقوقي آن حضرت است و الي يوم القيامه باقي است حالا گاهي در مدينه است گاهي در كوفه است گاهي در كربلا است گاهي هم وقتي وجود مبارك حضرت ولي عصر ارواحنا فداه ظهور كرد هرجا آن حضرت تشريف دارند فرقي نميكند ما كان لاهل المدينه و من حولها م الاعراب برخيها خواستند بگويند اين حولها شامل مشرق و مغرب عالم هم ميشود كه همه اينها در اطراف مدينه است يا شرق مدينه است يا غرب مدينه و اينها كلمه من الاعراب نميتواند خصوصيت داشته باشد براي اينكه مادامي كه بشر داخل در حوزه اسلام نشد جزء اعراب محسوب ميشود كه الاعراب اشد كفار
ولي چندان نيازي نيست اين تكلف باشد ما كان لاهل المدينه و من حولها من الاعراب عن يتخلفوا عن رسول الله و لا يررغبوا بانفسهم عن نفسه رغبت اگر با الي استعال شود نظير آنچه كه در سوره مباركه الم نشرح است و الي ربك فارغب بمعني گرايش است و ميل و لي اگر با عن استعمال شود نظير و من يرغب عن مله ابراهيم الا من سفه نفسه به معناي اعراض و گريز است اينجا تقريبا جمع شده بين رغبت الي و رغبت عن به خودشان رغبت داشته باشند يعني گرايش و از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رغبت داشته باشند يعني گريز اين روا نيست ولا يرغب بانفسهم عن نفسه اين تعيبر ما كان لاهل المدينه كه مشابه آن در بحثهاي قبلي بود جمله خبريه است كه به داعي انشاء القا شده است نظير آيه 53 احزاب است كعه فرمود و ما كان لكم ان توذو رسول الله يعني لا توذوه كه آنجا هم ما كان ﴿براي شما نيست﴾ يعني نبايد بكنيد اين جمله خبريه است كه براعي انشاء القاء شده اينجا هم ما كان لاهل المدينه جمله خبر يه است كه بداعي انشاء القاء شده است منتها تعليل اين مسئه با ببشارت همراه است پس يك حكمي است كه مربوط به غزوه تبوك و مانند آن بود كه عدهاي تخلف كردند در آيه نازل شدكه اينها خلاف كردند بايد توبه كنند دليلش هم اين است كه هيچ كس حق ندارد در قبال رهبر اسلامي تخلف كند پس آن قبلي انذار بود و اين يكي تبشير است تفسيرش هم اين است ذلك بانهم لا يصيبهم ظما و لا نصب و لا مخمصه في سبيل الله و لا يطئون موطئا يغيظ الكفار و لا ينالون من عدو نيلا الا كتب به لهم عمل صالح سرش اين است كه اينها كه بيعت كردند چه مصيب شود چه مصاب اجر دارند قبلا اشاره كه در همين سوره توبه انسان وقتي با خدا بيعت كردن يعني باع نفسه و عرضه و ماله من الله سبحانه و تعالي معني بيعت اين است اگر جان و مال و حيثيت را فروخت از آن به بعد ديگر نميتواند بگويد من حاضر نيستم به من سخت ميگذرد چون مال او نيست اين امين است نه مالك اگر خداي ناكرده با خدا كاري نداشته باشد و بيعت و بيع نكرده باشد اگر بيع نكرده باشد بيعت نكرده است وقتي بيعت نكرد ميگويد من نميخواهم بروم و خودش را آزاد ميپندارد ولي اگر كسي فوخت يعني بيع كرد همان بيعت است وقتي يبعت كرد ديگر مالك نيست و امين است و امين نيز بايد به دستور مالك كار بكند ذات اقدس الهي فرمود اگر كسي جانش را به خدا فروخت بايد در راه خدا قدم باشد چه مصيب باشد چه مصاب يعني كه مصيبت ببيند چه مصيبت بر ديگران وارد كند اجر دارد.
در همين سوره توبه آيه 111 به اين صورت آمده كه ان الله اشتري من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه كه تبسير است يقاتلون في سبيل الله بعد دو تا كار ميكنند فيقتلون و يُقتلون چه مصيبت وارد بكنند بشوند مصيب چه مصيبت بر آنها وارد شود بشوند مصاب اجر دارد آنجا سخن از قاتل و مقتول شدن مجاهد است اينجا سخن از مصيب و مصاب شده مجاهد است فرمود ذلك بانهم لا يصيبهم ظما و لا نصب و لا مخمصه في سبيل الله مصاب نميشوند مصيبت ديده نميشوند آسيب نميبينند مگر اينكه عمل صالح انجام ميدهند و مصيب نسيتند مصيبت نميرسانند صدمه وارد نميكنند مگر اينكه عمل صالح است تير بزنند يا تير بخورند عمل صالح است مثل همان آيه 111 كه چه بكشند و چه كشته شوند عمل صالح است منتها آنجا سخن از يقتلون و يقتلون است اينجا سخن از يصيب و مصاب است چه مصيبت وارد بكنند و تير بزنند و چه مصيبت بر آنها وارد شود و تير بخورند ماجورند ذلك بانهم لا يصيبهم ظما ﴿يعني تشنگي﴾ و لا نصب ﴿يعني خستگي﴾ و لا مخمصه ﴿ يعني گرسنگي﴾ خميص يعني لاغري اين كف پا كه صاف نباشد و گودي داشته باشد ميگويند اخمص الراحه آن گدي را انساني كه يك مقداري غذايش را مواظب است و پر خور نيست و يك مقداري لاغر است ميگويند اين خميص است يعني شكمش لاغر است ضمور بطن را ميگويند خميص بطن و چون در زمان گراني و قحطي و گرسنگي شكمها خميص ميشود ميگويند مخمصه يعني مخمصخ بمعني گراني و قحطي نيست از همين لاغري گرفته شده خميص يعني لاغر ذلك بانهم لا يصيبهم ظما و لا نصب و لا مخمصه في سبيل الله چون همه اينها در راه خداست اينها كه در راه خداست هيچكدام از اينها به مجاهد نميرسد مگر اينكه عمل صالح نوشته ميشود چه اينكه ايشان هم هيچ جايي پا نميگذارد پيروز نميشود و غنيمتي نميگيرد مگر اينكه عمل صالح حساب ميشود در بحثهاي قبل گذشت كه اگر انسان به بخش پاياني سوره قبل ذاريات توجه كند سعي ميكند همه كارهايش را الهي كند چون در آن آيه نفرمود كه انسان براي عبادت خلق شد فرمود فقط براي عبادت خلق شد پس انسان ميتواند به مقصد برسد اگر نميتوانست كه خدا نميفرمود من تو را فقط براي عبادت خلق كردم اين است كه بعضي از بزرگان از آنها نقل شده كه در كنار سفره غذا ميگفتند قو علي خدمتك جوارحي همين است يك وقتي كسي غذا ميخورد غافل از اين است كه براي چه دارد غذا ميخورد يكوقت است نه غذا ميخورد براي اينكه قوت و نيرويي بگير از آن نيرو در راه خدا استفاده كند خوب مطالعه يا خدم كند در دعاي مكارم الاخلاق هست كه خدايا بالا خره تو كه به مردم خير ميرساني خوب من واسطه باشم اللهم اجر الخير علي يدي
سوال: جواب: نه چون روح ندارد عبادتشان چون در آن روايت دارد كه اگر اينها عمري را عبادت كنند و داراي روح نباشد مقبول نيست
در همان دعاي مكارم الاخلاق حضرت سجاد سلام الله عليه هست كه خدايا تو كه بالاخره اين بشر را اداره ميكني چه بهتر كه خير به دست من برسد و با دست م خير به مردم برسد آن سعه صدر و امكانات را به من بده اينطور نيست كه كارهاي مرد همواره از راه غيب صورت بگيرد البته گاهي ميشود اما آن خلاف عادت است اما عادت بر اين است كه كارهي مردم از مجاري عادي شكل بگيرد دست و شئون و قدرت من هم يكي از اين كجاري عادي باشد كه كارهاي خير ديگران از دست من انجام بگيرد چنين شخصي مصداق بخش پاياني سوره مباركه انعام است كه ان صلاتي و نسكي و محيايي و مماتي لله رب العالمين پس اينكه ميشود انسان تمام كارهايش براي رضاي خدا باشد؟ بلكه ميشود بدليل اينكه تمام كارها دعا هم دارد اگر خوردن و خوابيدن نميتواند سبغه ديني داشته باشد اين دعاها براي چيست؟ انساني كه ميتواند با خوردن و خوابيدن نيرو بگيرد در راه صحيح كار بكند پس اين ميتواند در همه امور چنين باشد
يك وقت است يك زرمنده وارد صحنه پيكار ميشود و بر رغيب پيروز ميشود خيال ميكند اين اجر ندارد در حاليكه فاتحان همپاي اجر شهدا است فرقي ندارد اين به اخلاص وابسته است يكوقت است انسان تير ميخورد و جانباز ميشود اجر فراوان دارد يك وقت است تير ميزند و رقيب را از صحنه خارج ميكند آن هم اجر فراوان دارد حالا تا كي تير بزند و چطور تير بزند البته چون غالبا فرق ميكنند آنجا كه تير ميزند يك مقداري هواي نفس ممكن است باشد و انسان خوشش بيايد اين را به حساب خدا نميتوان گذاشت و آنجا كه تير ميخورند به حساب خدا ميآوردند لذا درباره آن بخش اول كلمه في سبيل الله آمده ذلك بانهم لا يصيبهم ظما و لا نصب و لا مخمصه في سبيل الله اينجا آمده در حقيقت در بخش دوم هم همين است و لا يطئون موطئا يغيظ الكفار و لا ينالون من عدو نيلا ﴿في سبيل الله﴾ الا كتب به لهم عمل صالح آن هم در حقيقت همين است چون حذف ما يعلم منه جائز ولي ممنتها فرق اين است كه در آنجا چيز روشني است كه اگر كسي تير ميخورد اين را في سبيل الله ميداند اما آنجا كه تير ميزند شايد خيلي آن را في سبيل الله ندانند چون يك رضا و خوشحالي در خودش پيدا ميشود اما آن هم في سبيل الله چون اگر خداي ناكرده في سبيل الله نباشد كه صحيح نيست.
سوال: جواب: نه تبشير است در قبال آن انذار چون آيات قرآن كريم گاهي وعده است و تبشير گاهي وعيد است و انذار گاهي نذير است هردو را دارد.
سوال: جواب: البته ولي اين خوشحال است كه دارد اسلام را پياده ميكند آنوقت اين اجر هم دارد يكوقتي است خوشحال است كه زميني را گرفته و كشوري را توسعه داده آن ميشود امر عادي يكوقت است نه خوشحال است كه دشمن معاند را از سرزمين اسلامي ترك كرده اين خوشحالي يك چيز خوبي است.
سوال: جواب: چرا اگر براي اين باشد كه يك كافري را از بين ببرئ خوب ثواب دارد اما اگر فقط براي هواي نفي باشد نه اينجا اين كلمه في سبيل الله در وسط ذكر شده هر دو را هم در بر ميگير اگر كسي براي رضاي خدا نباشد جايي پيروز شود كه اجري ندارد .
پس چه انسان مصيب شود چه مصاب هردو چون في سبيل الله است اجر دارد و هر دو را ذات اقدس الهي ذكر كرده است الا كتب به لهم عمل صالحپس هم مصصيبت وارد كردن هم مورد مصيبت واقع شدن هردو عمل صالح است چرا عمل صالح است؟ براي اينكه اينها محسنند يك و خداوند اجر محسنان را هرگز ضايع نميكند اين دو به استناد اين شكل اول اينها مشمول احسان الهياند ان الله لا يضيع اجر المحسنين آن مقدمه مطوي است يعني هولاء محسنون و ان الله لا يضيع اجر المحسنين پس ان الله سبحانه تعالي لا يضيع اجر هولاء اين تثبيت اصل اجر است بر اساس شكل اول لكن در اينگونه از موارد خداي سبحان آن شاخص عالي را بازگو كرده در قرآن كريم فرمود اينطور نيست كه اگر كسي براي رضاي خدا كاري انجا م دهد خدا معادل آن را انجام دهد اين معادل حداقل است خدا حتما بيشتر ميدهد گاهي ميفرمايد من جاء بالحسنه فله خير منه گاهي ميفرمايد كه نه تنها خير منها بلكه من جاء بالحسنه فله عشر امثالها گاهي ميفرمايد كه نه تنها عشر امثالها بلكه مثل الذين ينفقون اموالهم في سبيل الله كمثل حبه انبتت سبع سنابل في كل سنبله مائه حبه والله يضاعف من يشاء و الله واسع عليم كه يكي ميشود هفتصد برابر 1400 برابر بلكه والله واسع عليم اين آيا ت مختلف نشان ميدهد.
سوال: جواب: تخصيص نزدهاند آن درجات را مشخص كرده اند حالا شايد همان مطلب را اينجا بخواهيم بگوئيم در قرآن اين كليات هست كه گاهي خير منها است گاهي عشر امثالها است گاهي مثلا 1400 برابر و مانند آن است خوب به كي چقدر ميدهد اين را مشخص نفرمود فقط فرمود به اينكه گاهي اينچنان است گاهي آنچنان است درمسائل جبهه و جنگ كه نظام و حوزه و كشور و بلاد اسلامي مطرحند مخصوصا با تهاجم يك امپراطوري از غرب قيصرهاي روم بخواهند حركت كنند بيايند كشور اسلامي را بگيرند و شخص پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم وارد صحنه شود در چنين مواردي ميفرمايد ما همه اينها را دستور ميدهيم يادداشت بكنند و كار اينها احسان است و خود اينها محسنند و ما اجر اينها را ضايع نميكنيم اما ليجيهم الله احسن ما كانوا يعملون كه حالا اين جمله بعد را كه مربوط به نفقات مالي است بخوانيم تا معلوم شود كه در اينگونه از موارد ذات اقدس الهي معيارش را مشخص كرده كه به اينگونه از مجاهديني كه اسلانم در خطر است و سعي كردند كه اسلام را نجات دهند چرا اجرشان احسن اجرها است.
پس هر هزينهاي كه بكنند عمل صالح است هر غنيمتي كه در يافت كنند باز عمل صالح است و لا ينفقون نفقتا صغيرتا و لا كبيرتا و لا يبتغون واديا، هيچ جايي قدم برنميدارند الا كتب لهم يعني آن عمل صالح در نامه عملشان نوشته ميشود چرا؟ براي اينكه مشخص شود اينها چكار كردند آنگاه ليجزيهم الله احسن ما كانوا يعملون ليجزيهم الله احسن ما كانوا يعملون اين است كه اگر يك كشاورزي زحمت بكشد يك باغي داشته باشد كه در اين باغ مثلاً هزار تا درخت دارد و هر درختي هم چند تا ميوه دارد بالاخره در اين باغ شايد صد تا ميوه سالم و شاداب و درشت و پر آب باشند همه ميوهها كه بي نقص و عيب نيست همه هم كه درشت و شيرين و پرآب نيست اگر يك كريمي بخواهد با اين كشاورز معامله كند تمام باغهاي اين ميوه را به قيمت همه اين چند تا درشت بخرد اين در حقيقت به احسن آن ميوهها به آن بها داده است يعني فرض كنيد اين خروارها ميوه دارد هزارها ميوه دارد در اين انبار هزار تا ميوه صد تا يا ده تا از انها خيلي درشت است اگر كسي همه را برابر همين ده تا پول بدهد يعني در حقيقت به احسن ما كان يعملون داده اين يك جور انسان هم بالاخره در مدت عمر كارهايي كرده عباداتي كرده عبادات مالي عبادات بدني روزهاي گرفته نمازي خوانده حجي رفته در اينها بالاخره اگر بعضيها مشروع بود بعضيها انشاءالله حادثه ساز است اگر كسي دين را در شرايط خطرناك تنها نگذارد و پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را در شرايط حساس ياري بكند چون در جريان غزوه تبوك دشمن مهاجم ميخواست با جنگ نابرابر حمله بكند آخر حجاز چه داشت كه اين قوم يك ابرقدرتي بود در برابر ابر قدرت ديگر به نام ايران خوب آن روز حرف اول را روي كره زمين همين دو تا ابرقدرت ميزدند يكي امپراطوري غرب بود كه روميها داشتند يكي امپراطوري اين بخش خاورميانه و شرق بود كه به دست شاهنشاهان ايران بود كشورهاي ديگر كه چيزي نبودند ايران را هم كه ميگفتند شاهنشاهي براي اينكه نه تنها از مردم خودشان ماليات ميگرفتند از كشورهاي ديگر هم با زور ماليات ميگرفتند كه ميشد شاه شاهان وگرنه ميگفت كشور شاهي نه شاهنشاهي اينها كشور سلطنتي نبود كشور ملك الملوكي بود ايران در حقيقت يك امپراطوري قدرتمندي بود قبلاً هم عرض شد به اينكه وقتي گفته شد غلبت الروم همه فهميدند كه ايرانيها پيروز شدند براي اينكه در آن صحنه در آن روز نظير همين سالهاي اخير قبل از فروپاشي شوروي كه جنگ سرد بين شوري و امريكا بود اگر تبديل به جنگ گرم ميشد و ميگفتند امريكائيها شكست خوردند يعني شوروي پيروز شد ديگر ديگر كسي نبود كه در قبال امريكا با او بجنگد كه اينجا فاعل محذوف است براي اينكه معلوم است غلبت الروم يعني غلبت ايران معلوم است خوب ايران پيروز شد وگرنه كشورهاي ديگر كه نميتوانستند به جنگ روم بروند غلبت الروم و هم من بعد غلبهم سيعلمون آن روز همين دو تا ابرقدرت بود حالا اين ابرقدرت روم لشكركشي كرده بيايد درباره مدينه كه مشكلاتشان اين بود كه ده نفرشان با يك شتر مسافرت ميكردند يعني به نوبت سوار و پياده ميكردند چه داشتند؟ در يك چنين حالت خطري اگر كسي دين را ياري كند پيغمبر را تنها نگذارد ذات اقدس الهي جزا ميدهد به احسن ما كان يعملون يعني چه؟ يعني اين شخص مجاهد اين شخص مسلمان بالاخره نمازهايي خوانده روزههايي گرفته مكه رفته حج عمره داشته خدماتي كرده اين مثل يك باغباني است كه ميوههاي فراواني دارد در اين ميوهها ده تا خيلي سالم است و درشت است آن كه كريمانه با اين معامله بكند همه را با قيمت همين ده تا ميخرد فرمود اگر كسي در روز خطر دين را ياري كند من تمام اعمال او را برابر با همين ده تا عمل خوب پاداش ميدهم ليجزيهم الله احسن ما كانوا يعملون يعني برابر با احسن اعمال اينها
سوال: جواب: البته اصل اجر حق و فضل خدا است مالكم من نعمه فمن الله كسي حقي بر خدا ندارد ولي ذات اقدس الهي كه تفضل ميكند تفضلش درجاتي دارد گاهي من جاء بالحسنه فلا خير منها است اگر دو برابر يا سه برابر بدهد فضل است گاهي ده برابر ميدهد من جاء بالحسنه فله عشر امثالهم فضل است گاهي هزار و چهارصد برابر ميدهد فضل است گاهي لاالي نهايه عطا ميكند وابنه واسع عليم اين فضل است حالا تا كه را بخواهد و چقدر عطا بكند و آن روزي كه اسلام در خطر بود و شخص پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم به ميدان آمد در آن شرايط اگر كسي دين را ياري كرد خدا مشخص كرد فرمود ليجزيهم الله احسن ما كانوا يعملون هم برابر احسن الاعمال جزا ميدهد يك، هم مطابق احسن الجزا پاداش ميدهد دو، نه برابر من جاء بالحسنه فله خير منها نه برابر من جاء بالحسنه فله عشر امثالهم بلكه برابر والله يضاعف لمن يشاء جزا ميدهد پس دو جور احسن الجزا ترسيم ميشود يكي اينكه با خود شخص برابر احسن الاعمال او محاسبه ميكند يكي اينكه نه حالا همين عملي كه او دارد چند جور جزا ممكن است بدهد هم دو برابر ممكن است بدهد هم ده برابر ممكن است هم هزار و چهارصد برابر ممكن است درباره يك چنين مجاهداني فرمود ما هزار و چهارصد برابر ميدهيم ليجزيهم الله احسن ما كانوا يعملون پس انسان ميتواند همه حالات خودش را عبادي بكند و در شرايط گوناگون البته فيض خدا و فضل خدا شامل حال او خواهد شد چون همه اينها فضل است و ذلك فضل الله يعطيه من يشاء تمني و درخواست دارد حق مطالبه و اينها نخواهد داشت چون همهاش فضل خدا است و لاينفقون نفقه حالا يا نفقه صغيره باشد يا كبيره كم باشد يا زياد ولاينفقون چون بعضيها مكم مالي ميكردند بعضيها گذشته از كمك مالي كمك بدني هم داشتند الا كتب لهم يعني كتب لهم عمل صالح چرا اينها يادداشت ميشود؟ براي اينكه وقتي همه اينها يادداشت شد معلوم ميشود كه كدامها احسن است آنوقت برابر آن احسن پاداش ميدهد مثل اينكه همه اين ميوهها را جمع ميكند تا معلوم بشود كدام ميوه از همه درشتتر و شرينتر است تا برابر آن شيرينترين و درشتترين ميوه به او پول بدهد ليجزيهم الله احسن ماكانوا يعملون البته اين احسن ما كانوا نظير به تمام مدت عمرشان است اختصاصي به اين زمان جنگ ندارد كه مثلاً حالا بگوييم در اين ايام جبهه صد تا كار كردند بعضيهايشان خيلي خالص بود و تمام اين صد كار را برابر آ، خالصترين بدهند نه ظاهر احسن ما كانوا يعملون كه اطلاق دارد تمام اعمال اين مجاهدين را بررسي ميكند البته اين كه فرمود الا كتب لهم قصور دارد از اينكه اعمال گذشته را شامل بشود ولي ليجزيهم الله احسن ما كانوا يعملون ميتواند همه گذشته و اينها را هم در بر بگيرد.
والحمد لله رب العالمين