81/07/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 119 الی 121
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ﴾(119)﴿مَاكَانَ لْأَهْلِ المَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ أَن يَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ وَلاَ يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَن نَفْسِهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لاَيُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَنَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَيَطَأُونَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الكُفَّارَ وَلاَيَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلَّا كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللّهَ لاَيُضِيعُ أَجْرَ المُحْسِنِينَ﴾(120)﴿وَلاَيُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً وَلاَيَقْطَعُونَ وَادِياً إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَاكَانُوا يَعْمَلُون﴾(121)
چند سوال مربوط به آيات قبل مانده بود كه اجمالاً به پاسخهاي آنها اشاره ميشود چون تقريباً خطوط كلّي آن مسائل بازگو شد. يكي از آن سؤالها اين است كه اگر اين ﴿لَقَد تَابَ اللّهُ عَلَي النَّبِيِّ﴾[1] به منزلهٴ ﴿لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ المُؤْمِنِينَ﴾[2] است كه در آن سوره آمده و نشانهٴ حقشناسي است چرا اينجا ﴿لَقَد تَابَ﴾ تعبير شده و نظير آن آيه ﴿لَقَدْ رَضِيَ﴾ تعبير نشده سرّش آن است كه در آنجا اصلاً مسئله توبه براي بعضي از مسلمانها مطرح نبود امّا اينجا چند گروه بودند كه بعضيها تبعيت كامل داشتند بعضيها نزديك بود أحياناً يك ميل قلبي پيدا كنند به انحراف و بعضي هم منحرف شدند چون جريان توبه براي آنها مطرح است لذا در صدد آيه عنوان توبه و معناي جامع كه رجوع به خداست ذكر شده تا همهٴ اين شقوق را زير مجموعهٴ اين عنوان توبه مندرج بكنند از اين جهت تعبير به «رضي» نشده.
امّا اين سؤال كه اگر كسي براي پدر و مادر مشرك خود كه آنها توبه كردند و پسر نميدانست طلب مغفرت نكند آيا ترك احسان نيست. سؤال اين است كه اگر پدر و مادري مشرك بودند ولي توبه كردند و با توبه از دنيا رفتند اگر فرزند كه بيخبر از اينهاست اگر طلب مغفرت نكند احسان را ترك كرده و اگر طلب مغفرت بكند معصيتي نكرده حكمش چيست؟ در جوابي كه بعد از درس گفته شد اين بود كه اينها تجري است سؤال اين است كه تجرّي در اينگونه از موارد جا ندارد جوابش اين است كه اينگونه از موارد از مجاري ترّي است زيرا تجرّي جايي است كه حجت بر معصيت اقامه باشد يعني ما حجّت داشته باشيم اين كار گناه است ولي مع ذلك انجام بدهيم و واقع اين حجت ما مطابق با واقع هم نباشد چون ما حجت داريم بر اينكه اين كار معصيت است مع ذلك اقدام بكنيم در صورتي كه اين حجّت مطابق با واقع نباشد ميشود تجري اگر كسي اطمينان دارد كه مثلاً اين مايع خمر است يا بيّنهاي اقامه شد كه اين مايع خمر است مع ذلك اين شخص به نوشيدن او اقدام بكند در حالي كه علم او مطابق با واقع نباشد يا بيّنه او مطابق با واقع نباشد ميشود تجري در اين مقام هم همينطور است براي اينكه پدر و مادر كه مشرك بودند ما استصحاب شرك اينها را داريم گرچه اينها واقعاً توبه كردند و از شرك به درآمدند ولي براي فرزند حجت قائم است كه اينها مشركاند، چرا مشركاً از دنيا رفتند زيرا دوتا حادثهاي است كه يكي معلوم التاريخ است و يكي مجهول مرگ اينها معلوم است توبه اينها اصلاً مجهول بود و ايشان استصحاب كرده شرك ايشان را الي زمان موت پس تا زمان موت اينها مشرك بودند قهراً نميخواهد اثري ثابت بكند بگوئيم اصل مُثبت در لوازم عقلي نيست حجت قائم است به اينكه اينها در زمان حيات مشرك بودند چون حجت قائم شد كه همان استصحاب است كه اينها در زمان حيات مشرك بودند اگر فرزندي براي چنين پدر و مادري طلب مغفرت بكند طلب مغفرت كرده است براي كسي كه حجت بر شرك اينها دارد چون حجت بر شرك اينها دارد طلب مغفرت براي مشرك ميشود معصيت.چون در واقع اينها توبه كرده بودند پس شرك نبودند پس واقعاً اين معصيت نيست ولي اين شخص با اينكه حجت بر شرك دارد و بر اساس حجت دارد گناه ميكند شروع كرد به اين كار اين ميشود تجري منتها از خبث سريره حكايت ميكند و اگر كسي جاهل به مسئله بود كه مشكل جهل را به همراه دارد جاهل به استصحاب حكمي بود جاهل به استصحاب موضوعي بود اين ديگر حكم جاهل بر او مترتب است
مطلب بعد ان است كه اين ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ﴾ اين تقريباً پايانبخش آن بحث قبلي است نه آغاز مطلب بعدي در قرآن كريم ما را به تحصيل فضايل اخلاقي دعوت ميكنند از يك سو و ما را به شركت در جامعههاي متخلف هدايت ميكنند از سوي ديگر آيات دو طايفه است يك آيه به ما ميفرمايند كه متقي باشيد گاهي ميگويند با متقيان باشيد گاهي به ما ميگويند صادق باشيد گاهي به ما ميگويند با صادقان باشيد آنجايي كه ما را امر ميكنند به تقوا و صدق اين ناظر به تحصيل ملكات فضيله خود ما است آنجايي كه به ما ميگويند با صادقان باشيد با متقيان باشيد يعني حشرتان در جامعه اينچنين باشد اگر خواستيد عضو يك جامعهاي يك متشكلي يك گروهي باشيد بايد آنها صادق باشند متقي باشند و مانند آن پس يك وقت انسان وظيفه خود را ميخواهد بررسي كند آيات درباره او دارد كه تقوا داشته باشيد صدق داشته باشيد و مانند آن گاهي ميخواهد عضو يك انجمني بشود عضو يك تشكلي عضو يك جامعهاي مجمعي عضو يك حزبي عضو يك مؤسسهاي بشود ميفرمايد مع الصادقين باشيد و انسان بالأخره در جامعه ناچار است كه با اين مجامع با اين جوامع يا اين اجتماعات همكاري كند فرمود اين همكاري كردن چيز خوبي است هم خودت خوب باشد و هم با خوبان بپيوند پس اين آيه در صدد اين نيست كه ما را به صدق دعوت كند آيات ديگري ما را به صدق دعوت ميكند اين آيه صدرش اين است كه با تقوا باش كه وظيفه خود آدم است ذيلش آن است كه اگر خواستي عضوي از انجمني مؤسسهاي گروهي فرقهاي جامعهاي مجمعي چيزي باشي سعي كن با صادقين باشي
اما آنچه كه در اين نوبت مطرح است اين است كه فرمود: ﴿مَاكَانَ لْأَهْلِ المَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ أَن يَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ وَلاَ يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَن نَفْسِهِ﴾
پرسش ...
پاسخ: البته آنها مصداق كامل صادقين هستند هر فضيلتي را كه قرآن براي انسان ذكر ميكند اينها مصداق كامل هستند در بيان نوراني حضرت اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) آنطوري كه در كتاب شريف نهجالبلاغه هست چنين آمده فرمود «فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ وَرِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاشِ»[3] فرمود شما وقتي ميخواهيد اينها را با قرآن ارزيابي كنيد آن مرحله عاليه قرآن را اول بفهميد كجاست و اهلبيت را در آنجا ببينيد عاليترين منازل قرآن براي اينها است و اينها كوثرند بالأخره شما هم كه تشنهايد شما بعضيها يك عطش كاذب دارند مثل كساني كه به بيماري استسقا مبتلا هستند اين عطش عطش كاذب است زياد آب ميخورند و اين برايشان زيانبار است بعضي عطش صادق دارند و درك نميكنند فرمود شما تشنهايد و تشنه كوثر هستيد و آنطوري كه انسانهاي تشنه يا مثلاً شترهاي تشنه به سراغ كوثر ميروند آنطور به سراغ اهلبيت برويد اينطور آرام و آرام و به طور عادي و هر وقت شد و اينها اين مشكل شما را حل نميكند «وَرِدُوهُمْ» رد يعني برو داخل ورد يرد رد يعني وارد شو رد يعني وارد شو ردوهم يعني وارد بشويد «و» جداي از اين امر است «فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ» تمام شد «وَرِدُوهُمْ» يعني وارد بشويد بر كوثر اهلبيت چطور؟ «فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ» آن شترهايي كه تشنهاند هيمان دارند آن هيمان آن نهايت شوق و ولع و اينها است اينها را ميگويند اهيم كه جمعش هيم است «وَرِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ»[4] كه اين هيم عطاش است شما مشتاقانه متحيرانه ملائكه مهيّم به ملائكهاي ميگويند كه در جمال و جلال الهي حيراناند الآن مثلاً عكس حضرت يوسف(سلام الله عليه) اگر به صورت عكس سه در چهار در يك روزنامه كاهي كه مچاله و چماله شده و در يك گوشه افتاده اين چقدر ميتواند يوسف را نشان بدهد يك عكس سه در چهار روزنامه كاهي چماله شده چين و چروك گرفته اين چقدر ميتواند نشان بدهد خود اين حضرت يوسف(سلام الله عليه) به منزله آن جمال الهي چنين عكسي است اگر كسي آن عكس را ببيند چه ميشود تا چه رسد به صاحب عكس اين است كه فرشتگان مهيّم هستند فرمود شما هم نسبت به اهلبيت اينچنين باشيد هيمان داشته باشيد هائم يعني شيفته و شيدا كه در اثر آن متهميم است اينطور با اهلبيت برخورد كنيد اگر بدانيد اينها چه كساني هستند درباره اين ﴿كُونُوا مَعَ الصَّادِقِين﴾ مصداق كاملش البته اينها است مصاديق ديگر هم دارند پس انسان اگر بخواهد عضوي از يك انجمن باشد هم خودش بايد طاهر باشد و هم عضوي از انجمن طاهران باشد طيبان باشد صادقان باشد ﴿كُونُوا مَعَ الصَّادِقِين﴾ اين تمام شد
بحث بعدي از اينجا شروع ميشود كه شما كه الآن حكومت اسلامي تشكيل داديد و رهبرتان وجودمبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است حسابتان با رهبرتان بايد مشخص باشد از نظر مسايل عاطفي بخشي از آيات عهدهدار تنظيم مسايل عاطفي است از نظر شركت در مسايل اجتماعي يك سلسله آيات عهدهدار آن است از نظر مسايل نظامي و جبهه و جنگ هم اين آيه و امثال اين آيه عهدهدار هستند اين سه طايفه از آيات ميتواند رابطه امت با امام را مشخص بكند در جريان عاطفي كه اولين كار است و بالأخره انسان كارهايش را بر اساس حب و بغض انجام ميدهد و علاقه انجام ميدهد شما به مالتان علاقمنديد به فرزندتان علاقمنديد به خودتان هم علاقمنديد علاقه به مال و فرزند را براي خودتان ميخواهيد لذا انسان در روز خطر ببينيد كه از همه چيز صرفنظر ميكند اگر مادري بخواهد در حال شير دادن به بچه باشد ﴿تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ﴾[5] يك جاي آتشسوزي شد يا زلزله شد ديگر هر كس ديگري را رها ميكند به فكر نجات خودش است پس اموال و اولاد و اينها را در حقيقت براي خودش ميخواهد فرمود خودتان را بايد براي چه كسي بخواهيد؟ شما دوتا خود داريد يك خود حيواني داريد كه خيليها به فكر خود حيواني هستند ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾[6] يك خود انساني داريد كه در درون شما است كه خيليها آن را فراموش كردند ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾[7] اينكه در سوره مباركهٴ «حشر» آمده است كه خداوند اينها را از آن خودشان بازداشت فرمود اينها فقط به فكر خودشان هستند يعني اين خود حيواني كه ﴿يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الأَسْوَاقِ﴾[8] است اين را فراموش كرده اما آن خودي كه «من عرف نفسه فقد عرف ربه» آن را فراموش كرده اينها ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ اينها خودشان را فراموش كردند در حقيقت كيفر الهي است كه به انسا تبديل شده است اينها آن خود انساني را فراموش كردند فقط به فكر خود حيواني هستند ما موظفيم كه اين خود حيوانيمان را سير آن خود انسانيمان قرار بدهيم چون او است كه ميماند در اينجا و ما هم آن خواهيم بود در دستورات ديني آن كه ار وجود مبارك حضرت امير رسيده است و ائمه ديگر(عليهم السلام) هم آن را دارند اين است كه شما از نظر تنازع بقا بايد بدانيد كه چه چيزي را فداي چه چيزي بكنيد «اذا حضرت بلية فاجعلوا اموالكم دون انفسكم و اذا نزلت نازلة فاجعلوا انفسكم دون دينكم»[9] فرمود شما بايد دو تا خاكريز يا دو تا سنگر داشته باشيد يك سنگر اول يك سنگر دوم آن دين را در آن وسط سنگر سوم حفظ كنيد سنگر اول سنگر مالتان باشد كه اگر حادثهاي پيش آمد شما مالتان را فداي جانتان بكنيد اگر آن حادثه جلو آمد خاكريز اول را فتح كرد سنگر اول را فتح كرد جانتان را سنگر قرار بدهيد خاكريز قرار بدهيد دينتان را در مرحله سوم بگذاريد تا دينتان محفوظ بماند پس «اذا حضرت بلية فاجعلوا اموالكم دون انفسكم»[10] اگر اين حادثه جلوتر آمد تلختر شد ﴿فاجعلوا انفسكم دون دينكم﴾ اين ميشود تنازع بقا به حفظ اخص وقتي كه دين در وسط قرار گرفت اطرافش جان شد و اطراف جان مال شد ديگر اين دين محفوظ است انسان تا زنده است مكلف است بعد وقتي كه شهيد شد كه ديگر دينش را نميتوانند از او بگيرند كه اين با دين ميرود بنابراين دين به هر تقديري كه باشد محفوظ است
آنچه را كه در آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) آمده است متخذ از همين آيه است كه اين آيه از دين به عنوان رسول خدا تعبير كرده است رسول الله بما انه رسول الله يعني قرآن و عترت شخص آن حضرت كه معيار نيست چون فرمود ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَيِّتُونَ﴾[11] اما اين آيه محل بحث و امثال اين اينها به عنوان قضيه حقيقيه و فراتاريخي الي يوم القيامه است فرمود هيچ كس حق ندارد كه از پيغمبر تخلف بكند اين ﴿مَا كَانَ﴾ كه در اينجا آمده گرچه جمله خبريه است اما در يك انشا القا شده نظير اين «ماكان»هايي كه قبلاً داشتيم ﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَن يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ﴾[12] يعني حق ندارند چنين كاري بكنند كه اين نفس به دايي نهي القا شده است اينجا فرمود ﴿مَاكَانَ لْأَهْلِ المَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ أَن يَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ﴾ نه اهل مدينه حق دارند نه كساني كه در اطراف مدينه هستند اينها حق ندارند يك كار اجتماعي كه پيغمبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) قيام كرده وارد شده اينها جا خالي كنند تخلف كنند و نيايند منشأ اين تخلف محبت به خودش است انسان يا رفاهطلب است يا سلامتطلب است يا ميخواهد سالم بماند يا ميخواهد در عيش و رفاه زندگي كند در همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» قبلاً آمده مسئله محبت را كنترل كرده فرمودند آيهٴ 24 همين سورهٴ «توبه» اين بود كه ﴿قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّي يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي القَوْمَ الفَاسِقِينَ﴾[13] فرمود بالاخره شما به كسي علاقهمنديد و به چه چيزي چه علاقمند هستيد
اولين محبوبتان بايد خدا و دينتان و پيغمبرتان باشد مسئله پدران و فرزندان و همسران و قوم و قبيله و سرمايه و مال اينها بايد در درجه دوم و سوم قرار بگيرد
پرسش ...
پاسخ: در حقيقت آن فطرت به آن نفس حقيقي تعلق ميگيرد آنكه «من عرف نفسه فقد عرف ربه»[14] او را بايد دوست داشته باشند براي اينكه او را دوست داشته باشد همه مادون را بايد فدا بكند اگر به دين خود به آن نفس حقيقي كه جايگاه دين است بپردازد آن محفوظ ميماند.
پرسش ...
پاسخ: تقيه براي آن است كه انسان زنده بماند تا به آن حيات برتر و برين برسد اگر آن حيات برتر و برين در خطر است ديگر «لاتقيه في الدين» آن موت است ديگر جا براي تقيه نيست يك وقت اين تقيه در وضو گرفتن است كه حالا چون وضو بدل دارد انسان اگر نتوانست الي المرافق به آن صورت وضو بگيرد خوب تيمم ميكند اين هيچ مشكلي ندارد اما اگر كسي را وادار كردند ـ معاذالله ـ شما بيا بر خلاف گفته خدا و پيغمبر فتوا بده يا مثلاً آيات را اينچنين معنا كن يا روايات را اينچنين معنا كن يا اگر در تحريف دين عدهاي قيام كردند شما جواب نده خوب اينجا جا براي تقيه نيست تقيه براي آن است كه دين محفوظ بماند اما اگر اصل دين در معرض خطر است ديگر جا براي تقيه نيست
پرسش ...
پاسخ: در حقيقت دارد انسان از آن شرف خودش از دين خودش دفاع ميكند دين گفته كه شما جلو مهاجم را بگيريد چون دين گفته جلوي مهاجم را بگيريد اين دارد به فتواي دين عمل ميكند به دستور دين براي حفظ دين چون اين دين گفته بود كه مال يك وقت است كه انسان مالش را در جاي ديگر دارد از دست ميدهد يا ضرر ميكند در چنين جايي جا براي اقدام و خودكشي نيست اما كسي آمده در خانهاش با شرف او با حيثيت او مبارزه ميكند و مال ميگيرد اين ميتواند دفاع كند اين در حقيقت به دستور دين دارد كار ميكند نه براي مال وگرنه بيش از اين مال را حاضر است بدهد و در موقع خطر خودش را نجات بدهد اگر بيمار شده نميگويد من ميميرم مالم محفوظ ميماند كه براي اينكه مالش را بايد هم اينكار را بكند براي اينكه اگر كسي مريض شد و سلامت او در اين است كه بايد عمل بشود نه تنها كار خوبي است بلكه بايد هم همين كار را بكند
فرمود اگر اين اشخاص و اين امور اگر آبا و ابنا و اخوان و ازواج و عشيره و اگر اموال نزد شما و تجاريتان و مساكنتان نزد شما از خدا و پيغمبر و جهاد در راه خدا محبوبتر است منتظر توبيخ الهي باشيد ﴿فَتَرَبَّصُوا حَتَّي يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾[15] پس از نظر رواني اين آيهٴ 24 مسئله را حل كرده كه انسان به چه چيزي علاقه داشته باشد و به چه چيز علاقه نداشته باشد و محبوبتر از همه چيست و محبوب مياني چيست محبوب ابتدايي چيست اين مسايل عاطفي را بايد كاملاً تنظيم بكنند اينها قابل كم كردن و زياد كردن است در مسايل اجتماعي به نحو عام در سورهٴ مباركهٴ «نور» آيهٴ 62 به اين صورت آمده كه فرمود: ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَي أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا حَتَّي يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ فرمود مؤمنان واقعي كساني هستند كه بعد از اعتقاد به خدا و پيامبر در مسايل اجتماعي پيغمبر خود را تنها نميگذارند حال اگر فرض پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) باشد يا امام معصوم(سلام الله عليه) باشد يا نايب خاصش باشد مسئله انتخابات پيش بيايد تظاهرات پيش بيايد راهپيمايي پيش بيايد حمايت از قدس و انتفاضه پيش بيايد پيغمبر پيشاپيش حركت كند يا امام معصوم حركت كند يا نايب خاصش مثل حضرت مسلم يا مالك اشتر اينها اقدام بكنند بعد آدم ميتواند تخلف بكند فرمود امر جامع نماز جمعه اينچنين است تظاهرات اينچنين است انتخابات اينچنين است راهپيماييها اينچنين است ثورهها و انقلابها اينچنين است فرمود در مسايل اجتماعي و عمومي اگر رهبر ديني جلو افتاد هيچ كس حق ندارد تخلف بكند ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَي أَمْرٍ جَامِعٍ﴾ هيچ كس حق ندارد حتي آنهايي هم كه معذور هستند مريض هستند بايد بالأخره بيايند استيذان بكنند بگويند ما فلان عذر را داريم ما فلان مرض را داريم فلان مشكل را داريم به ما اجازه بدهيد كه ما نياييم وگرنه اگر كسي همينطور نيايد ديگران ميگويند چرا فلان كس نيامد ما هم نميآييم فرمود اگر هم معذور هستي و مرضي حق نداري بدون اذن شركت نكني بايد اذن بگيري خوب بالأخره مردم بفهمند كه تو معذوري جريان حنظله(رضوان الله عليه) هم همين بود حنظله غسيل الملائكه كه آن شب شب زفافش بود خوب معذور بود در حضور همه آمد از پيغمبر اذن گرفت گفت شما به من يك شب مهلت بدهيد كه من امشب را باشم شب زفاف من است فردا صبح حاضر هستم حضرت هم اذن داد و بعد هم شده حنظله غسيل الملائكه آن جريان حنظله ذيل همين آيه است ديگر فرمود اگر شما معذوري عذر داري اينچنين نباشد كه بدون استيذان نروي استيذان بكنيد و حرمت بگذاريد به رأي پيغمبر و رهبرتان و ديگران را در جريان قرار بدهيد و عذرخواهي بكنيد و بعد برويد در خانهتان ﴿إِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَي أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا حَتَّي يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ﴾ آنهايي كه عذر دارند مثل حنظله ولي بدون اطلاع نميروند ميآيند به رهبرشان ميگويند كه ما معذوريم اذن بدهيد تا همه بفهمند ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ﴾[16] آنها در حقيقت به خدا و پيغمبر مؤمن هستند اما كساني كه خودسر هستند معذورند ولي نميگويند و ديگران هم خيال ميكنند اينها غيبت كردند ديگران هم غيبت ميكنند اينها از خيلي از فيضها محروم شدند ولي شما اي پيغمبر گرچه معذور بودند ولي محروماند ديگر تو براي ما طلب مغفرت بكن
بنابراين هم از نظر مسايل عاطفي آن آيهٴ 24 مشخص كرد كه انسان به چه چيز دل ببندد به چه كسي دل ببندد و چقدر دل ببندد ما هستيم و ابديت ما يعني همين كه چشم بسته شد ما وارد يك صحنه ميشويم كساني را ميبينيم كه آنها را شايد ما نشناسيم و براي هميشه زن و فرزند را فراموش ميكنيم اينطور نيست كه انسان وقتي كه مرد ديگر زندگي او زندگي خانوادگي باشد كه انسان مادامي كه كودك است و تمرين مشق ميكند يك مداد ميخواهد و يك مداد پاككن حالا وقتي رسيد به محاسبات اينترنتي ديگر مدأ پاككن نميخواهد كه وقتي مُرد ديگر مسئله قبيله و عشيره و زن و فرزند نيست كه نيست كه نيست يادش نيست زن و بچه دارد خودش است و عقايدش خودش است و اخلاقش خودش است و اعمالش و بس چنين عالمي است اگر اين است شايد ساليان متمادي يادش نيايد كه زن و بچه داشت بنابراين به فكر آٴ خودش است يعني به فكر آن حقيقتي است كه با او ميخواهد سفر كند
پرسش ...
پاسخ: مثل همان زلزله ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ﴾[17] است وقتي قيامت كبرا قيام ميكند حالا اينهايي كه عرض شد قيامت صغرا بود كه انسان وارد برزخ ميشود وقتي قيامت كبرا قيام بكند اين عالم تكاني است نه سخن از زمين لرزه ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ﴾ آن روزي كه ﴿وَالأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ القِيَامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ﴾[18] كل مجموعه نظام كيهاني و تكون الهي آن روزي است كه هر كسي ﴿يَوْمَ يَفِرُّ المَرْءُ مِنْ أَخِيهِ﴾[19] كسي به كسي نيست نه كه ميشناسد برادرش را از هر كسي فرار ميكند ﴿لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ﴾[20] هر كسي گرفتار كار خودش است يك عده فقط راحت هستند كه ﴿لاَ يَحْزُنُهُمُ الفَزَعُ﴾[21]
پرسش ...
پاسخ: غرض آن است كه آن بحثهاي معرفت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آن جزء تكاليف اوليه است حمايت از او جزء تكاليف اوليه است حالا كسي پيغمبر را شناخت و به او معتقد شد و به رهبري او هم رأي داد و در يك حكومت اسلامي دارد زندگي ميكند مثل مسلمانهاي در مدينه يا اطراف مدينه ميفرمايد در چنين شرايطي شما حق نداريد در كارهاي اجتماعي پيغمبرتان را تنها بگذاريد و اگر بخواهيد به سعادت ابد برسيد بايد ببينيد كه انسان كه ميميرد چه ميشود و حقيقت انسان به چيست آنكه براي هميشه او را رها ميكنيد اين براي شما نيست اين ارتباطات خانوادگي است براي تنظيم كارهاي دنيا وگرنه آنجا پدري و پسري در كار نيست همه از خاك برميخيزند توليد و توالد نيست كه يكي پدر باشد يكي پسر اينها همهشان ﴿مِنَ الأَجْدَاثِ سِرَاعاً كَأَنَّهُمْ إِلَي نُصُبٍ يُوفِضُونَ﴾[22] خوب حالا اگر دو نفر با هم از خاك برخاستند يكي پدر نميشود يكي پسر كه «انقضي عنه المبدأ» پدري و پسري در كار نيست پس در اين سه طايفه از آيات طايفه اولي آن بود كه از نظر مسايل رواني و عاطفي جريان محبت را تعديل كرد كه به انسان فرمود به چه كسي دل ببند طايفه دوم آن است كه در مسايل اجتماعي نروي و تخلف بكنيد اگر هم معذوريد به حضور پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) برس و عذرت را بگو استيذان بكن تا مردم بفهمند تو معذوري همينطور بلند ميشوي و ميروي اين اهانت است به مجلس حالا فرض كنيد كسي در حضور امام(سلام الله عليه) كسي كه معذور بود بالأخره گفتند كه شما كه اينجا مسجد است رعاب شدي خون دماغ شدي بالأخره دستمال بياور و جلوي بيني خودت بگير تا بفهمند رعاب شدي داري ميروي بيرون همينطوري بلند ميشوي و ميروي بيرون كه درست نيست فرمود شما كه معذوريد مثل حنظله عذر داريد بگو كه من معذورم تا ديگران بفهمند كه شما معذوريد و محل را ترك كرديد
بعد از تنظيم اين دو بخش يعني هم مسئله عاطفي و هم مسئله اجتماعي ميرسيم به آيه محل بحث فرمود شما حق ندرايد كه در روز خطر خودتان را بهتر از پيغمبر دوست داشته باشيد ﴿مَاكَانَ لْأَهْلِ﴾ اين نفي است كه به داعي نهي القا شده است ﴿مَاكَانَ لْأَهْلِ المَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ﴾ نه عرب نه اعراب هيچ كدام ﴿أَن يَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ﴾ و منظور رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است نه شخص او يعني حيثيت رسالت او است حيثيت رسالت او به نام قرآن و عترت الآن هم محفوظ است نه اينكه شخص او شخص او را كه فرمود ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَيِّتُونَ﴾[23] آنجا كه حيثيت رسالت مطرح است حيثيت دين مطرح است كه الي يوم القيامه حيثيت محفوظ است هيچ كس حق ندارد كه از دين تخلف بكند خودش را حفظ بكند
پرسش ...
پاسخ: سرّش اين است كه اينها اين حيثيت رسالت را در نظر ندارند ما ميگوييم حضرت براي هميشه زنده است شخصيت حقوقي او براي هميشه زنده است الآن هم اگر كسي برود آن روح ملكوتي حضرت ميفهمد و استغفار هم بكنند جواب ميدهد و طلب مغفرت ميكند و مانند آن اين آيه اگر مربوط به شخص آن حضرت باشد بگويد خوب اين مربوط به ايت قضية في واقعه است قضيه خارجيه است الي يوم القيامه نيست ولي اين قضيه قضيه حقيقيه است الي يوم القيامه است
پرسش ...
پاسخ: خود ايشان هم بايد شخصش را فداي دينش بكند چه اينكه اين كار را هم ميكرد ﴿مَاكَانَ لْأَهْلِ المَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ أَن يَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ﴾ خود حضرت هم ذات اقدس الهي فرمود: ﴿لاَ تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ وَحَرِّضِ المُؤْمِنِينَ﴾[24] كه اين بحثش در سورهٴ مباركهٴ «نساء» و امثال آن گذشت فرمود حالا اگر يك عده تو را ياري نكردند تو تنها ماندي تو ديگر امام نيستي كه تقيه كني تو پيغمبري تقيه براي تو نيست حالا اگر كسي دعوت تو را لبيك نگفت تو تنها ماندي مبادا دست برداري ﴿لاَ تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ﴾ اگر روي اين كره خاكي زير اين آسمان فقط تنها تو ماندي موظفي تو قيام كني ﴿وَحَرِّضِ المُؤْمِنِينَ﴾ چه اينكه آن اول هم همانطور بود بردنشان به يمن و طائف هم همينطور بود ﴿مَاكَانَ لْأَهْلِ المَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأَعْرَابِ أَن يَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ﴾ كه تخلف بكنند كه مثلاً حضرت يك امري را اقدام كرده و اينها حضور پيدا نكنند اين حق را ندارند ﴿وَلاَ يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَن نَفْسِهِ﴾ رغبت يعني ميل يعني اگر ما حرف باء «و» امثال اينها استعمال بشود به معناي گرايش است اگر با «عن» استعمال بشود يعني گريز است فرمود اينها براي حفظ خودشان از پيغمبر گريزان باشند چنين حقي ندارند براي آنكه خودشان را حفظ بكنند از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اعراض بكنند چنين حقي را ندارند اين حق نيست اصلاً
منتها براي اين كار تشويقاً آن آيه مباركه ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾[25] را به صورت تفصيل اينجا بيان فرمودند آن آيه كه فرمود ﴿مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾ به منزله متن است اينجا آن آيه را شرح ميدهد در حقيقت فرمود: ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمُ﴾ يعني به اينهايي كه هرگز تخلف نميكنند و خودشان را بر پيغمبر مقدم نميدانند جان خودشان را محترمتر از جان پيغمبر نميدانند ﴿لاَيُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ﴾ اينها اگر تشنگي به اينها اصابت كرده يك مصيبت تشنگي ديدند پاداش دارد ﴿وَلاَنَصَبٌ﴾ اگر مصيبت خستگي ديدند پاداش دارند ﴿وَلاَ مَخْمَصَةٌ﴾ اگر گرسنگي ديدند پاداش دارد اين ﴿فِي سَبِيلِ اللَّهِ﴾ به نحو تنازع به همه متعلق است «لايصيبهم ظمأ في سبيل الله ولا نصب في سبيل الله و لامخمصه في سبيل الله ...» ﴿وَلاَيَطَأُونَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الكُفَّارَ﴾ يك جايي پا نميگذارند كه دشمن به خشم و غضب بيفتد و نگران بشود يعني قدري جلوتر نميروند فتح نميكنند جايي را پا نميگذارند جايي كه دشمن متأثر بشود ﴿وَلاَيَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً﴾ چيزي از دشمن عايد اينها نميشود پيروزي غنيمت سرزمين آب و خاك چيزي از دشمنان نصيبشان نميشود اين دو تا بخش ناظر به اين است كه در غنيمت و در غرامت خدا براي اينها پاداش بنويسد آنجا كه غرامت ميبينند تشنگي و گرسنگي و خستگي است اينجا كه غنيمت ميبينند جايي پا ميگذارند كه دشمن را به رنج در بياورند چيزي از دشمن عايد اينها ميشود فرمودند در غنيمت و در غرامت در هر دو بخش ﴿كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ﴾ اجر فاتحان گاهي كمتر از اجر شهيدان نيست اجر آزادگان هم اينچنين است اجر جانبازان هم اينچنين است حالا تا كسي چه اندازه اثر مثبت داشته باشد ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ المُحْسِنِين﴾
«والحمد لله رب العالمين»