81/07/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 117 الی 119
﴿لَقَد تَابَ اللّهُ عَلَي النَّبِيِّ وَالمُهَاجِرِينَ وَالأَنْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ العُسْرَةِ مِن بَعْدِمَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾(۱۱۷)﴿وَعَلَي الثَّلاَثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّي إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَن لاَمَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾(۱۱۸)﴿يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ﴾(۱۱۹)
در جريان تبوك همانطوري كه ملاحظه فرموديد كار بر مسلمين بسيار سخت بود زيرا از يك طرف آن نيروي مهاجم امپراطوري روم بود يك ابرقدرت روز از طرفي هم مسلمانهااز نظر معيشت دچار سختي شدند زيرا پايان محصول سال گذشته بود و هنوز محصول سال جديد به بازار عرضه نشده بود پس هم راه دور بود هم دشمن قوي بود و هم مشكل مالي داشتند و هم از نظر مركب و وسيله نقليه در زحمت بودند كه ده نفر با يك شتر به نوبت اين راه را پياده سواره ميرفتند چنين جنگ نابرابري باعث شد كه در حضور يك مقداري سهل انگاري بشود لذا در همين سوره مباركه توبه آيه 38 اول اينچنين بحث شد يا ايها الذين آمنوا مالكم اذا قيل لكم انفروا في سبيل الله ثاقلتم الي الارض ارضيتم بالحياه الدنيا من الآخره فما متاع الحياه الدنيا في الآخره الا قليل فرمود مومنين چرا وقتي كه اعلام جنگ شده است شما اظهار سنگيني ميكنيد مثل اينكهبر زمين چسبيديد و بر شما سخت است كه از زمين برخيزيد تعلق به زمين شما را زمينگير كرده يك بيان نوراني از پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم نقل شده است كه فرمود مضي المخففون همان مضمون را وجود مبارك اميرالمومنين سلام الله عليه آنطوري كه در نهج البلاغه آمده فرمود تخففوا تلحقوا اگر بخواهيد به ديگران ملحق بشويد به آنها برسيد بايد سبك باشيد وقتي به زمين نچسبي به آسمان بچسبيد شما را ميبرد وقتي به زمين بچشبيد شما را زمينگير ميكند مالكم اذا قيل لكم انفروا في سبيل الله ثاقلتم الي الارض سر اينكه مسلمانها در ساير جبههها با يك سهولتي حضور پيدا ميكردند ولي در جريان جنگ تبوك با دشواري روبرو بودند همين بود زيرا دشمن نابرابر بود يك امپراطوري روز بود به نام قدرت غرب روميها بودند فاصله هم طولاني بود مركب هم نداشتند زاد هم نداشتند نيروي جزمي كامل هم نداشتند فقط گذشت ميطلبيد در چنين شرايطي شخص پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم پيشاپيش حركت كرد مهاجر و انصار كه در مدينه مستقر بودند حضرت را در كمال عسرت تبعيت كردند برخيها گفتند اين تاي عسره تاي مبالغه است عسر يعني سختي در قبال يسر اين تاء گرچه اين كلمه كلمه مبالغه نيست ولي اين تاي عسرت گفتند تاي مبالغه است يعني جريان جنگ تبوك خيلي سخت بود وقتي پيشاپيش همه خود پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم حركت كرد مهاجر و انصار او را تبعيت كردند در سختترين حالت في ساعت العسره ذات اقدس الهي وقتي بخواهد از اينها با تجليل ياد كند آيه را با رحمت و رضوان آن هم با قسم و حرف تحقيق ياد ميكند كه لام لام قسم است قد حرف تحقيق است و منظور از اين توبه هم رحمت و رضوان است نظير آنچه كه در سوره مباركه فتح نسبت به مجاهدان آمده است آيه 18 سوره فتح اين است كه: لقد رضي الله عن المومنين اين لام قسم با حرف تحقيق براي آن است كه ميخواهد اين تجليل را با تأكيد بيان كندذات اقدس الهي از مومنيني كه در حالت سخت با تو بيعت كردند خيلي راضي است لقد رضي الله عن المومنين اذا يبايعونك تحت الشجره فعلم ما في قلوبهم فانزل السكينه عليهم واثابهم فتحاً قريباً و خداوند نه تنها فرمود ان تنصر الله ينصركم بلكه وعده رسمي داد كه كان حق علينا نصر المومنين خود را وامدار كرد فرمود حق آنها بر من است من تقريباً وامدار اينها هستم خودم اين حق را جعل كردم كه اينها را ياري كنم كان حقاً علينا نصر المومنين در اين كريمه محل بحث هم فرمود لقد تاب الله علي النبي اين لقد تاب الله علي النبي به منزله لقد رضي الله عن النبي هست براي اينكه با دو عامل بايد متن را تفسير كرد حالا قرآن باشد روايت باشد متنهاي ديگر باشد راه استنباط متن همين دو چيز است يكي سواث و ديگري سايق سواق همين است كه در كتابهاي اصولي و مانند آن ملاحظه فرموديد به نام تبادل آنچه كه از مفردات و آنچه كه از جمله به ذهن متبادر ميشود با قطع نظر از علل و عوامل بيروني اين ميشود سواق سياق آن است كه خود اين جمله اين مفردات يك معني دارد ولي وقتي در رديف آيات قبل و بعد قرار گرفته در متن جريان ديگر واقع شده است يك ظهور ديگري پيدا ميكند پس هم از سياق بايد كمك گرفت هم از سواق جريان لقد تاب الله علي النبي والمهاجرين والانصار هم سواقش و هم سياقش نشانه رحمت و رضواناست براي اينكه سخن از پيغمبر است كه معصوم است ذات اقدس الهي به عصمت او فتوا داد به آيه تطهير و آيات ديگر گذشته از اين خود موضوع موضوع اطاعت است وقتي خدا بگويد لقد تاب الله و علي المطيئين والمومنين والمصلين والسائبين اين معلوم ميشود كه توبه يعني رضوان يعني رحمت چون اگر توبه مصطلح بود توبه در برابر گناه بود در برابر عصيان بود نه در برابر اطاعت اطاعت كه توفيق است توبه نميطلبد كه پس در اينكه قبل از مهاجر وانصار نام مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم آمده است كه خود خدا به عصمت او شهادت داد و قرآن گواه او است اين يك سواق داخلي اين است كه اينها كه مطيع هستند اينها كه در سختترين حالات پيغمبر را ياري كردند جاي شكر است ثواب است و مزيد لطف جاي توبه نيست معلوم ميشود اين توبه ابتدايي است تاب يعني رجع يعني ذات اقدس الهي لطفش را رأفتش را ارجاء داده است به اينها نظير لقد رضي الله عن المومنين اذيبايعونك تحت الشجره سياق هم كه شواهد خارجي است همان تحقيق مسئله غزوه تبوك است خوب در غزوه تبوك كه جنگ نابرابر بود و وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم اعلام عمومي كرد و خودش فرمود كه من چه وقت حركت ميكنم با نداشتن امكانات و زاد راه افتادند خوب اينها همه جاي شكر است جاي توبه نيست كه پس آن سياق و اين سواق آن قرائن داخلي و اين شواهد داخلي و آن قرائن خارجي نشان ميدهد كه ذات اقدس الهي با نام قسم با حرف تحقيق ميخواهد شكر خود لطف خود صفا و رأفت خود را اعلام بكند قهراً وزاناين آيه 117 سوره مباركه توبه وزان آيه 18 سوره مباركه فتح ميشود لقد رضي الله عن المومنين اذيبايعونك تحت الشجره فعلم ما في قلوبهم فانزل السكينه عليهم پس اينتاب يعني رجع باللطف رجع بالرافت والرحمه لقدتاب الله علي النبي والمهاجرين والانصار الذين التبعواه في ساعت العسره همه اين قرائن تبعيت آن هم در سختترين حالت و اين گروه هم مصدر به ذكر نبي هستند كه خدا به عصمت او گواهي داد اين هم ميشود سواق داخلي آن هم سياق خارجي منتهي كساني كه همراهي پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم به عهده گرفتند و تابع آن حضرت شدند في ساعت العسره يك عده مهاجر بودند كه قبلاً از مكه آمده بودند يك عده انصار بودند كه اهل مدينه بودندو يك عده هم مجاوران و افرادي كه از روستاهاي مجاور آمدند احياناً اگر يك غفلتي و فتوري شد در آنها اين غفلت پيدا شد نه مهاجران بنام و انصار معروف لذا تعبير عوض شد فرمود من بعد ما كاد يزيغ قلوب فريقي از همينها كه پيروي كردند اينهايي كه مشكل اعتقادي نداشتند معاذ الله يك، مشكل عملي هم نداشتند دو براي اينكه عملاً زيغ و انحرافي نداشتند كه جبهه را ترك كرده باشند فقط يك مشكل گرايشي داشتند آن هم نزديك بود منحرف بشوند پس يك وقت است كه مشكل اعتقادي دارند مثل منافقين يك وقت مشكل عملي دارند مثل مترفين كه آنها ترك كردند جبهه را اين گروه نه مشكل اعتقادي داشتند نه مشكل عملي داشتند چون حضور پيدا كردند اما نزديك بود يك مقداري سهل انگاري كنند و جبهه را ترك كنند كاد يزيغ قلوب فريق منهم دلشان نزديك بود منحرف بشود و گرايش پيدا كند پس معلوم ميشود گناهي به آن صورت نبود چون اگر يك كسي اعتقادش صحصح باشد يك، عملش هم صالح باشد دو، منتهي گاهي نزديك است يكگرايشي به گناه پيدا كند حمل به معصيت كه معصيت نيست منتهي حالا يا ترك اولي است يا از در فضيلت محروم شدن است و مانند آن اين لغزش در جريان جبهه و جنگ خيلي مهم است اگر في ساعت العسره است از نظر تجهيزات نظامي في ساعت السعره هم هست از نظر مسائل ديني خوب اگر آن ابرقدرت غرب حركت ميكرد و ميآمد و حجاز را ميگرفت چيزي از اسلام باقي نميماند پس بايد ديد اين هم في ساعت العسره است براي اسلام هم في ساعت العسره است براي مجاهدان انسان در حال خطر اگر خداي ناكرده از ياري دين دست بردارد همان اندك گرايشش كافي است براي اينكه لغزش به حساب بيايد وگرنه در حال عادي اگر كسي اعتقادش صحيح باشد يك، عملش هم صالح باشد دو، ولي ميل پيدا نكرده به گناه نزديك بود ميل كند به غيبت كردن يا نزديك بود ميل كند به خلاف ديگر خوب اين ظن به حساب نميآيد كه ايناز عدالت ساقط ميشود البته آن ملكات فاضله و آن درجات عاليه نصيب او نميشود ولي بالاخره ظن محسوب نيست براي اينكه عقيدهاش خوب است عملش هم خوب است ميل به گناه پيدا نكرده ولي نزديك بودميل پيدا كند اماهمين در حال خطر اسلام مشكل آفرين است وقتي كه براي اسلام هم في ساعت العسره باشد همين مقدار ميل اندك احياناً ممكن است مشكلاتي را ايجاد بكند گاهي ميگويند شما در برابر فلانمواد مخدر اگر همين نفس را هم بكشيد دم گرمت او را مشتعل ميكند از بس حساس است اين است كه فرمود من بعد ما كاد يزيغ قلوب فرق منهم ديگر توبه الهي شامل اينها شده يعني الطاف الهي لطف الهي شامل حال اينها شده كه از اين جهت هم تطهير بشوند بعد فرمود ثم تاب الله عليهم آن تاب كه به دليل خارج و داخل روشن شده است كه لقد تاب الله علي النبي مثل لقد رضي الله عن النبي است به دليل اينكه وقتي بگويند خدا نسبت به معتكفين توبه كرده تاب الله علي المعتكفين خوب پيدااست كه تاب يعني رجع بالطلف والكرامت والرأفت والرحمه نه تاب يعني گناه اينها را بخشيده به دليل اينكه از اطاعت اينها نام برده اينجا هم كه فرمود از نبي و مهاجر وانصاري كه در حالت سخت او را ياري كردهاند تاب الله عليهم مثل اينكه رضي الله عليهم رأُف بهم رحمهم و مانند آن اما درباره ديگران فرمود ثم تاب عليهم نسبت به همين گروهي كه تاب يزيغ قلوب فريق منهم اگر به همه آنها برگردد لطف عام است با همه درجات گوناگوني كه زيرمجموعه او است اگر به همين قلوب فريق منهم برگردد اين يك توبه مخصوصي است كه تا اينها دست از اين گرايش بردارند چون انه بهم رئوف رحيم سخن از غفور نيست چون اينها گناهي نكردند تا سخن از مغفرت باشد پس اينها كه گناهي نكردند گرايش هم پيدا نكردند ولي نزديك بود گرايش پيدا بكنند اما آن سه نفر كه در تاريخ اسمشان مشخص است يكي كعب ابن مالك است يكي مروان يا مراره ابن ربيع است يكي هلال ابن اميه واقفي است اينها معروف بودند لذا به الف و لام عهد ذكر كرده نفرمود و علي ثلاثهٍ فرمود و علي الثلاث اين سه نفري كه همه شما ميشناسيد اينها كه هستند در صدر اسلام اين سه نفر معروف بودند پيش مخاطبان و كساني كه در عصر نزول آيه حضور داشتند فرمود تاب علي الثلاثه و علي ثلاث يعني تاب علي الثلاثه الذين خلفوا لذا چوناينها با ديگران فرق دارد اينها گرچه مشكل اعتقادي نداشتند ولي مشكل عملي داشتند اول نزديك بود گرايش پيدا كنند بعد گرايش پيدا كردند بعد عملاً منحرف شدند و علي الثلاثه الذين خلفوا كه بعضيها به معناي خالفوا تفسيرش كردند كسي اينها را جا نينداخت كه ما بگوييم معذورند يك وقت است يك عده مورد قهر ديگران هستند ديگران آنها را جا انداختند اينها معذور ميشوند نه از اين سنخ نبود بعضيها هم هستند كه از بس نق زدند واز بس منحرف بودند و از بس بيراهه رفتند ذات اقدس الهي اينها را به حال خودشان رها كرده اينها را سر جايشان نشانده اين همان است كه درباره منافقين وارد شده در دعاي منافقين دارد ثبتهم الله تثبيت با تاي معلق يعني سرجا نشاندن در قبال تثبيت با تاي منقوط اين تثبيت با تاي معلق ثبتهم الله و قيل القعدوا مع القاعدين يك تشري زد خدا به اينها فرمود بنشينيد سرجايتان بعضيها بايد بدانندكه اين شركت نكردنشان در انقلاب يا جنگ كيفر الهي است آن مأمور الهي ميگويد بنشين سرجايت تو آن لياقت را نداري كه دين را حفظ بكني اينطور نيست كه حالا خدا دست از دينش بردارد كه ان تتولا يستدل قوماً غيركم ..اين قيل از طرف خداس سبحان پيام ميآرود قيل الدعدوا مع القائدون بنشينيد سر جايتان شما كه به ستوه آورديد انقلابيون را ثبتكم الله اينها را خدا سر جاي خودشان نشانيد منافق اينچنني است آن مطرف فاسق اينچنين است اينطور نيست كه اين تازيانه الهي نباشد توفيق را وقتي خدا ميگيرد ميشود اين اما درباره اين سه نفر اينطور نبود كه قيل القعدوا مع القائدين باشد ثبتهم الله باشد و مانند آن اينها در اثر غلبت علينا شقوتنا و مانند آن يا رفاه طلبي مقطعي است و اينها صادق بودند صادقانه برخورد كردند چون در بحث ديروز ملاحظه فرموديد كي عده كه منافقانه شركت نكردند ديگران را از شركت كردن باز ميداشتند كه حسابشان جدا بود آنوقتاخبار نظامي را به مشركين گزارش ميدادند كه ..يك عده مترفين رفاه طلب بودند و سعي نميكردند كه مجاهدان چه وقت از جبهه برميگردند با سوگند بگويند ما معذور بوديم يا بيمار بوديم يا مهمان داشتيم يا خانه كسي نبود يعتزرون اليكم يحرفون لكم بطرزو عنها كه ان طرز و انها و ان الله ..و مانند آن اينها كافر نبودند منافق نبودند منتهي مسلمان فاسق بودند نميرفتند بعد هم عذر ميتراشيدند و عذر تراشي آنها دروغ بود امااين گروه معصيت كردند نرفتند ولي صادقانه برخورد كردند صريحاً وقتي وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود چرا نيامديد عرض كردند بد كرديم ما را ببخش اينكه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در سختترين حالات كه اسلام در خطر بود فرمود من نميبخشم جامعه هم شما را نميبخشند زن و بچه شما هم شما را نميبخشند اينها ديدند كه در مسجد راه ندارند در جامعه و بازار راه ندارند زن و بچه هم اينها را نميپذيرند سر به بيابان زدند ديدند كه حلقه محاصره تنگ شد خودشان هم به ستوه آمدند افسردگي شروع شد آنها كه مالك قلب خود نيست هم ذاقت عليهم الارض بما رحبت شد هم ذاقت عليهم انفسهم شد به ستوه آمدند اينكه يك مقدار انسان بي حوصله ميشود معلوم ميشود كه صحنه دل در اختيار ديگري است و همان صاحب دل اين حلقه محاصره را تنگ ميكند كه گاهي رب الشرح لي صدري است و گاهي ذاقت عليهم انفسهم است ذاق بهم صدراً است وقتي خداي ناكرده حلقه محاصره تنگ شد انسان به ستوه ميآيد ..يك عده دست به يقه ميزنند و يقهشان را پاره ميكنند خيال ميكنند با پاره كردن يقه مشكل حل ميشود تو دل را چه ميكني؟ آنجا كه بسته است كه اين دكمه نيست آن جان است آن بسته است آن قفل شده كليدش هم به دست كسي است كه عنده مفاتيح الغيب است اين افسردگيها بخشياش مروبط به همين است اين بي حوصلهگيها بخشياش مربوط به همين است اين تنگ نظريها بخشياش مربوط به همين است اين غضب و عصبانيت بخشياش مروبط به همين است يعني و ذاقت عليهم انفسهم اين تلخترين عذاب است بعد و ظن دام فرمودند تنها راهي كه كسي كه كليد درون و بيورن در دست او است هم ميتواند كليد بيرون را باز كند چون عنده مفاتيح الغيب هم كليد درون را باز كند عنده مفاتيح الغيب خدا است به خدا متوسل شدند بعد هم فوراً اين آيات بعد از يك مدتي نازل شد كه علامت قبولي توبه اينها بود و همه هم خوشحال شدند بعد پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم اعلام كرد و اينها را دعوت كرد و حضور پيدا كردند و علي الخلاص والذين خلفوا حتي اذا ذاقت عليهم الارض بما ربحت يعني هيچ جا نداشتند كه بروند اينچنني نبود كه حالا فرار ميكردند به حبشه ميرفتند احساس كردند زمين جايي براي اينها نيست و ذاقت عليهم انفسهم حالا بر فرض ميرفتند به غرب يا به شرق اين دل را چه كنند؟ يك آم غمگين محزون هر جا برود هم و غمش با او است هيچ چاره نداشتند و ظنوا يتيقنوا علاماً ..در چنين شرايطي ذات اقدس الهي لطفش را شامل حال اينها كرده است كه اينها برگردند اينها هم از اين لطف بهره گرفتند و برگشتند و خدا هم اينها را قبول كرد يعني توبه اينها را قبول كرد سئوال: جواب: اين تاب همان توبه اولي است يعني لطفش را شامل اينها كرد كه اينها برگردند يك وقت است انسان علم دارد ولي عمل نميكند سئوال: جواب: ديگر ليتوب نبود همان توبه ابتدايي است يعني لطف و رحمتاستانه بهم رئوف رحيم آنها گناهي نكردند وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم كه خارج از بحث است آن مهاجر و انصاري كه اتبعوا في ساعتالعسر آنهمكه خارج از بحث است اين گروه سومي كه كاد يزيغ قلوب فريق منهم اينها كهگناهي نكردند براي اينكه اعتقادشان سالم عملشان صحيح انحراف هم پيدا نكردند اما نزديك بود كه قلبشان گرايش پيدا كند اين كه گناه نيست اما در حاليكه اسلام در خطر استهمين مقدار باعث محروميت خيلي از فيضهااست لذا در لطف الهي اين حل شد اما درباره اين علي الثلاثه الذين خلفوا گناه كردند واقعاً منتهي بعد از گناه صادقانه عذرخواهي نكردند صادقانه آمدند و گفتند كه ما بد كرديم و تمام تقضيرهايي كه به وسيله حكومت اسلامي بر اينها تحميل شده است تحمل كردند اين محروميت از مراك زعابدي را تحمل كردند محروميت از مراكز اقتصادي و بازار را تحمل كردند از محدوديت خانوادگي را تحمل كردند و فهميدند هيچ راهي ندارند براي اينكه حالا زمين را ديگري يا مسجدو بازار را ديگري كنترل ميكند دل را چه كسي كنترل ميكند اين حلقه محاصره تنگ شد به ستوه آمدند بعضيها ميگويند نه اينجا نشد شهر ديگر خير بلاد ما عملك بودند كساني كه بالاخره از شهري به شهري مهاجرت ميكردند يا فرار ميكردند اما اينها ديگر كجا بروند هر جا بروند اين بار سنگين با آنها است و ظن علام الجعل والله ..در اينچنني فضايي لطف خدا شامل حال يك چنين كساني شد كه شما بياييد ما شما را ميپذيريم اينها هم رفتند و خدا هم اينها را پذيرفت پس تاب الله توبه اول ليتوب توبه دوم انه هو التواب الرحيم توبه سوم اول لطف خدا رجوع ميكند از بالا بر اينها لذا با علي ياد شده دوم رجوع اينها است به طرف خدا كه توبه اينها الي الله است سوم قبول توبه اينها
سئوال: جواب: بله آن توبه جامع است كه جامع همه اينها است لطف الهي شامل همه اينها شده آن جامع كه به معناي لطف الهي است و شامل لطف اول است سئوال: جواب: اين بيان همان توبه اول است چون فاصله زماني شد ديگر اين فاصله زماني آن اصلش كه جامعه است اين قصه را كهبه صورت شرح بعد المسح بازگو كردند چگونه تاب عليهم براي اينكه اينها محروميت مسجد و بازار و منزل را تحمل كردند سر به بيابان زدند رنج دروني را هم تحمل كردند ذاقت عليهم انفسهم بعد هم فهميدند تنها كليد جهان درون و بيرون به دست خدااست در چنين فضايي لطف خدا شامل حال اينها شده كه برگردنداينها برگشتند خدا هم آنها را پذيرفت كه آن بهمنزله متن است واين كه در ذيل آمده به منزله شرع است ثم تاب عليهم ليتوبوا اما اين در آيه قبلي يعني آيه 117 اصلاً تاب ليتوبوا نيست اين تاب همان لطف اولي است به منزله لقد رضي الله عن المومنين است مطلب ديگر آن است كه پايان بخش اين آيه اين است فرمود يا ايها الذين آمنوا التقوا الله و كونوا مع الصادقين اين پايان بخش اين فراز است نه طليعه براي بحث ديگر دراين صحنه آنهايي كه موفق شدند صادق بودند خود پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم مهاجر وانصاري كه اتبعوا في ساعت العسر اينها صادق بودند و همين گروه كه كاد يزيغ قلوب فريق منهم بعد صادقانه رفتار كردند فرمود بااينها باشيد كونوا مع الصادقين قبلاً هم ملاحظه فرموديد كه اينگونه ا زتعبيرها به صورت اسم فاعل نيست اين صفت مشبهه است و ملكه امر است يعني كساني كه علماً و عملاً و خلقاً صادق هستند كونوا مع الصادقين معنايش اين است نه كسي كه راست ميگويد يا گزارشگر خوبي است ممكن است كسي گزارشگر خوبي باشد يك مخبر صادقي باشد ولي در بخشهاي اعتقادي اخلاقي ديگر مشكلي داشته باشد اين را نميگويند صادق صادق اگر ملكه بود صفت مشبهه بود شامل اعتقاد و خلق و عمل بود معنايش ايت است كه يك كسي كه در همه مراحل با صداقت رفتار بكند رجال صدقوا ماعاهدوا الله اينچنين است اگر كسي صادق به اين معني بود جاي اين دارد كه انسان به او اقتدا كند جاي اين دارد كه با او باشد اگر توانست كه از اينها باشد كه چه بهتر و اگر نشد با اينها باشد و كونوا مع الصادقين در بحثهاي قبل به يك مناسبتي گفته شد كه معناي آيه پاياني سوره ظاريات كه فرمود ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون اين نيست كه هدف خلقت انسانها و جن عبادت است كه اگر چنانچه اينها عبادت كنند في الجمله به مقصد رسيدهاند براي انكه آيهاي نيست كه خلقت الجن والنس ليعبدون بلكه به صورت حصر است وقتي به صورت حصر بود با دو تا قضيه با دو تا جمله منحل ميشود يكي معجزه يكي ..يعني من براي غير عبادت خلق نكردم و براي عبادت خلق كردم ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون اگر يك انساني هيچ كار نداشته باشد مگر عبادت اين به آيه عمل كرده است اما اگر يك كاري دارد بخشي از كاهايي دارد بخشي از كارهايش عبادي است بخشي از كارهايش هم لهو و لعب است حرام نيست بههمين مطلع حيات الدنيا ميگذرد اگر آيه گفته بود كه من انسان را براي عبادت خلق كردم اينهم جواب ميداد كه من عبادت را انجام دادم پس من به آيه عمل كردماما آيه كه نميگويد خلقت الجن والانس ليعبدون ميفرمايد ماخلقت الا ليعبدون اگر ما خلقت الا ليعبدون حالا اگر يك كسي در شابه روز نيمي از وقتش را صرف عبادت ميكند نيمي از وقتش را صرف طنز و بازي ميكند ميگويد و ميخندد معصيت هم نميكند از او سئوال ميشود اين نيمي از عمر را كه شما در غير عبادت صرف كردي اين نيم را به هدر دادي يا ندادي در اين نيم به مقصد رسيدي يا نرسيدي اين جوابي براي گفتن ندارد مگر اينكه اعتراف بكند كه من در نيمي از عمرم هدف را رعايت نكردم براياينكه آيه ميگويد كه فقط براي عبادت خلق شد اگر به صورت موجبه بود مثل آن است كه بفرمايد كه خلقت الجن والانس ليعبدون دائماً اگر موجبه بود حالا كه موجبه نيست يك قضيهآش موجبه است يك قضيهاش سالبه است كسي نيمي از عمر را به حلال بگذراند نه به اطاعت معصيت نكرده ولي به عادي گذرانده خوب در جواب اين سئوال چه ميگويد ميگويد كه شما اين مصلوخيد اين عمر را صرف كردي اين كه للعباده نبود و خدا هم فرمود تو فقط براي عبادت خلق شدي اگر آن نيم انسان بيكار باشد هيچ كاري نداشته باشد فرض بشود كه هيچ كاري نداشته باشد اين درست است كه شبانه روز ده ساعت در عبادت صرف كرده حالا يك مثال عرفي بزنيم تا به آن ممثل برسيم اگر كسي يك فرشي را وقف مسجد بكند كه فقط بايد در مسجد باشد يك وقت است كه نمازگذاران ميآيند مسجد احتياج دارند اين فرش را پهن ميكنند يك وقت كه لزوم نيست اين فرش را لوله ميكنند ميگذارند در انبار كه هر وقت لازم است بياورنداينجا صادق است كه به وقف بودن آن عمل شده است براياينكه اين فرش فقط بايد براي مسجدباشد اين هم فقط براي مسجد بود آن ده ساعتي كه لوله بود آن كار نكرده تا ما بگوييم كارش چيست والا اگر همين فرش را ده سال در مسجد بگذارند ده سال در جاي ديگر اين به وقف عمل نشده چوناين فرش فقط براي مسجد است عمر هم همينطور است اگر كسي ده ساعت عبادت بكند ده ساعت را هم به طنز و عادي بگذراند خوباينده ساعتي كهبه طنز و عادي گذرانده جواب ميطلبد كه تو فقط براي عبادت خلق شده بودي اين ده ساعت را چه كردي منتهي عبادت در آنروز به عرض رسيد كه معناي نماز و روزه اينها نيست عبادت يعني اطاعت اين يك مطلب اطاعت كل حكمٍ به حسب است اين دو مطلب اگر حكم واجب تعصبي بود قصد غربت نميخواهد اگر تعبدي بود قصد غربت ميخواهد اين سه مطلب دستوراتي كه ذات اقدس الهي ميدهد بخشي از آن تعبدي است بخشي توسلي است اين چهار مطلب پس انسان در تمام شابه روز برابر شريعتش حركت ميكند اگر سياست دارد عين ديانت است اگر فرهنگ دارد عين ديانت است حالاديانت بودن نه يعني قصد غربت داشتن امور ديني گاهي تعبدي است گاه يتوسلي توسلياتش توسلي تعبدياش هم تعبدي اين معناي آيه است وآن فواه هم بين حلبتين است بين دو دوش است بين دو دوشيدن است بين دو دوشيدن همان است كه دو دستباز و بسته ميِشود وقتي دست بسته بشود اين پستان شتر گرفته ميشود شير ميجوشد اين مسشود يك حلبه يك جوشيدن وقتي باز بكنند تا دوباره پستان را بگيرند اين بين آن حلبه دوشيدن و اين حلبه را ميگويند فوار ...مطلب مهمي كه ما در پيش داريم مبعث است اگر كسي مشكل مزاجي ندارد مريض نيست اين روزه روز مبعث را فراموش نكند اين از بهترين ايام سال است تأثريش بركاتش نسبت به درس و بحث خيلي بيش از آن مقداري است كه آدم فكر ميكند.
و الحمد لله رب العالمين