درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

81/07/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 117

 

﴿لَقَد تَابَ اللّهُ عَلَي النَّبِيِّ وَالمُهَاجِرِينَ وَالأَنْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ العُسْرَةِ مِن بَعْدِمَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾(۱۱۷)

 

سوره مباركه برائت كه همه مسلمانها از مشركين را توجيه مي‌كند كساني كه با مشركين وابسته بودند منافق بودند يا جزو اهل كتاب وابسته به مشرك بودند راز و رمز منافق گونه آنها در اين سوره بيان شده است تا معلوم بشود تبري از زنده و مرده اينها يك كمال ديني است جريان جنگ تبوك يك آزمون خوبي بود زيرا از يك طرف امپراطوري غرب قصد حمله داشت و از طرف ديگر اگر خداي ناكرده در آن حمله امپراطوري روم موفق مي‌شد اثري از اسلام و مسلمين نمي‌ماند براي اينكه جزيره العرب در برابر امپراطوري روم نه عُده‌اي داشت و نه عِده‌اي قهراً بساط اسلام برچپده مي‌شد در چنين شرايطي وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم شخصاً اقدام كرد صحابه خاص آن حضرت شخصاً حضور پيدا كردند و اين امتحان سخت الهي را به خوبي پشت سر گذاشتند سختي اين امتحان از اين جهت بود كه مهاجم امپراطوري غرب بود و اگر جنگي رخ مي‌داد يك جنگ نابرابري بود مسلمانان در كمال اقليت بودند و فصل هم فصل گرما بود از نظر مسائل مادي و اقتصادي پايان محصول سال گذشته بود و هنوز محصول سال جديد به بازار عرضه نشده انبارها خالي بود بازارها تهي بود دست مردم هم خالي بود چون راه بود راكبه نداشتند چون پايان محصول سال قبل بود زاد نداشتند در چنين شرايطي لذا تعبير قرآن اين است كه اين ساعت ساعت عسرت بود كه بر مسلمين خيلي سخت گذشت خيلي دشوار بود سخت بود وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم آن سخنراني حاد را ايراد كرد دستورات رسمي داد خودش پيشگام شد عده‌اي هم حركت كردند كساني كه در مدينه بودند اينها يك عده منافق بودند يك عده رفاه طلب بودند آنهايي كهمنافق بودند ستون پنجم بودند اخبار نظامي و غير نظامي را ضعف و فقر مالي را فقر راكبه‌اي را فقر مهمات جنگي را همه را گزارش مي‌دادند به مشركين آنها كه رفاه طلب بودند جزو رضوا بان يكونوا مع الخوالف بودند كه اسرار اينها در آيه هشتاد و هشتاد و هفت و مانند آن گذشت يك عده‌اي رضوا بان يكونوا مع الخوالف كه از اينها در بخش ديگر قرآن كريم ياد كرد فرح المخلفون بمن ...خلاف رسول الله خوالف عبارت از زنهاي سالمند مردهاي سالمند و كودكان بيماران اعمي‌ها اعرجها و مانند آن اينها كه مجاز بودند كه بمانند در مدينه اغنياي مترف رضوا بان يكونوا مع الخوالف خوشحال شدند كه همانند بچه‌ها پيرمردها پيرزنان نابيناها اعمي‌ها اعرجها بنشينند در مدينه بعد هم كه اين غافله حركت كرده است اينها خيلي خوشحال شدند فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله يعني بقعودهم پشت سر حضرت همراه حضرت نرفتند خيلي خوشحال شدند كه پشت سر حضرت نشستند پس يك بخش قرآن كه از آنها خبر داد اين بود كه رضوا بان يكونوا مع الخوالف قافله كه حركت كرده اينها همراه قافله نرفتند در مدينه ماندند فرح المخلفون بقعودهم پشت سر حضرت فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله اينها بدشان آمد پس منافقان آنطور بودند اين مترفين هم اينطور بودند يك عده هم بهانه داشتند يعتذرون اليكم اذا رجعتم اليهم يك عده عذرخواهي مي‌كردند وقتي كه رسول گرامي صلي الله عليه و آله وسلم با همراهانشان از جنگ تبوك برگشتند اينها رفتند عذرخواهي بكنند كه خدا به پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم فرمود كه به اينها بگو قل لاتعتذروا لن نومن لكم عذرخواهي نكنيد براي اينكه تمام اسرار شما را خداي متعال در راه به من گفته قد نبأنا الله اخباركم به ما گفته كه شما به چه كسي گزارش كرديد به ما گفته راز و رمز شما چه بود كه سعي كرديد بنشينيد اينها همه را به ما گفته قل لن نومن لكم ما باور نمي‌كنيم عذرهاي شما را نمي‌پذيريم فقد نبأنا الله باخباركم بعد هم در آينده نزديك مي‌بينيد كه همه اعمال شما مشهود و معلوم خدا و پيغمبر و ائمه عليهم السلام است خوب اين دو گروه شناخته شده بودند هم منافقان هم مترفين يك عده ديگري هم در اين جنگ در اين قافله و نيروي اعزامي كه به طرف روم حركت كردند جريان تبوك شركت نكردند يا مي‌خواستند شركت نكنند اسرار آنها را ذات اقدس الهي در اين دو آيه بازگو كرده است فرمود به اينكه بعضيها آمدند وضع پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم و همراهانش را از نزديك ديدند سري به مدينه زدند ديدند همسران انها براي آنها غذاي خوب آب خوب جاي مناسب آماده كردند اينها دفعتاً آن منظره همراهي پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم را در نظر آوردند گفتند وجود مبارك پيغمبر در آن گرما بين راه در آن شرايط معطل من اينجا زير سقف با غذاي خوب آب خوب و گوارا مي‌باشم و به همسرانشان گفتند به اينكه اصلاًبا شما سخن نمي‌گوييم مگر اينكه ملحق بشويد و همين كار را هم كردند اينها كساني بودند كه كاد ان تضيق قلوبهم يعني نزديك بود قلبشان منحرف بشود نه از اسلام از حضور در جبهه يك عده‌اي هم تخلف كردند بعد هم پشيمان شدند منافق نبودند فاسق بودند نه منافق چون منافق كافر است آنها كه تخلف كردند مسلماني بودند كه در سختترين شرايط پيغمبر را تنها گذاشتند اينها هم بد كردند آمدند حضور مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم عذرخواهي بكنند ديدند طبق دستور الهي پيغمبر عذر اينها را نمي‌پذيرد منافق نبودند مسلمان فاسق بودند رفتند در منزلشان با اعضاي منزل به سر ببرندديدند آنها هم مجاز نيستند با اينها سخن بگويند آمدند در جامعه چيزي خريد و فروش كنند ديدند مردم آنها را رها كردند اينها گفتند حالا كه مردم ما را رها كردند ما هم مردم را رها خواهيم كردو به بيابانها سر گذاشتند از جامعه فاصله گرفتند مشكل مشرك و كافر و منافق و بالاخره لائيك و غير موحد اين است كه اين خودش آزاد است اينكه مي‌گويد من هر چه مي‌خواهم بكنم آزادم هر جا بخواهم بروم آزادم مشكلش اين است كه اين نمي‌دانددرون مثل بيرون سپاه خدا است حلقه محاصره را ذات اقدس الهي در بيرون تنگ كرده يعني مسجد و مسجدي‌ها اين را قبول نمي‌كردند بازار و بازاريها اين را قبول نمي‌كردند خانه و اهل خانه هم اينها را قبول نمي‌كردند اينها تنگ كردن حلقه محاصره بيروني است خودشان تنها ماندند تمام مشكل انسان اين است كه اين صحنه وسيع دل كه از آسمانها و زمين هم وسيعتر است اين در تحت اختيار كيست ديدند در درون هم حلقه محاصره تنگ شد مدام لشگر غم آمد لشگر هم آمد لشگر غصه آمد لشگر افسردگي آمد كه اينها را به ستوه آورد حالا اينها كجا بروند از درون كه نمي‌توانند فرار بكنند اين در بيانات نوراني حضرت اميرالمومنين سلام الله عليه هست فرمود شما خيال نكنيد حالا مشكل بيرون را حل كرديد خودتان مي‌توانيد راحت باشيد اينطور نيست درون بيرون هر دو مِلك و مُلك طلق خدا است اين حلقه محاصره را تنگ مي‌كند فرمود واعلموا عباد الله ان جوارحكم جنوده و اعضائكم شهوده و خلواتكم عيونه فرمود بندگان خدا اعضا و جوارح شما سربازان خدا هستند اين دل شما سرباز خدا است مغز خدا سرباز خدا است دست و پاي شما سرباز خدا است او اگر بخواهد شما را بگيرد لازم نيست از جاي ديگر لشكر كشي بكند همان با فكر شما شما را مي‌گيرد اينقدر افسردگي و غم و غصه و اندوه ريخته در دل كه حلقه محاصره تنگ شده حالا صاحب دل كجا فرار كند اين است كه به ستوه آمده فرمود ذات اقدس الهي اين گروه را كه در جريان جنگ تبوك در سختترين حالتهاي اصلاح و پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله وسلم را رها كردند دين را ياري نكردند حلقه محاصره را تنگ كرد كه بيرون و درون براي اينها جا براي ماندن نماند ذاقت عليهم الارض بما ربحت اين سرزمين حجاز با همه وسعتش جا براي ماندن نبود بسيار خوب حالا رفتند در بيابان و ذاقت عليهم انفسهم ديدند جا براي زندگي هم نيست خوب مگر كسي مي‌تواند بخوابد يك آدم غمگين مهموم هم جلوي خواب را مي‌گيرد هيچ فرصت خوابيدن ندارد غصه را به خاطر اين غصه گفتند كه گلوگير است آنچه را كه جاي اين روده‌ها و ريه‌ها و مريها را مي‌گيرد به آن مي‌گويند غصه كه فرمود ان لدينا ..بالجحيم طعاماً ذاغصه يعني يك چيزي ما به او مي‌دهيم وقتي خورد اين در گلو گير مي‌كند طعام ذا غصه فرمود اينقدر ما طعام ذاغصه ما به اينها داديم كه از گلو و دل و همه جاي او را پر كرده اين كه اينها دست به انتهار مي‌زنند سرش اين است كه جايي مي‌رسد كه اصلاً قدرت تحمل ندارد سرش اين است كه انسان خيال مي‌كند به اينكه آزاد است وجود مبارك حضرت امير فرمود به اينكه تمام اعضا و جوارح شما سربازان خدا هستند جوارحكم جنوده حالا اگر كسي بنده خدا شد اين همه سربازان را خدا در درون او دارد با فكر او او را راهنمايي مي‌كند با جانحه او با جارحه او با دست خود او عمرش را كم مي‌كند ديگر انسان نيازي به غير ندارد اين همه سربازان مگر انسان كم انديشه دارد مگر انسان كم انگيزه دارد راههاي فكري انسان كم است راههاي درمان علمي انسان كم است اين همه اخبار را بشر از خود نشان داد ديگر خوب همين فكري كه قدرت دارد اين خلاقيتها را داشته باشد اين فكر سرباز خدا است افسر خدا است فرمانده او خدا است اگر قلب آدم جان آدم سرباز خدا است و اين سربازها هم بدون عصيان در تحت رهبري فرمانده كل قوا يعني ذات اقدس الهي هستند خوب چيزي شكست نمي‌خورد فرمود اين ..به اين صورت درآمدند كه ذاقت عليهم الارض بما ربحت اين يك، و ذاقت عليهم انفسهم هم مشكلات ديرينه داشتند مسائل سياسي اقتصادي اجتماعي و هم مشكلات دروني دارند رواني ديدند هيچ چاره‌اي نماند يك مختصر روزنه برايشان مانده كه بفهمند اين حلقه محاصره را چه كسي تنگ كرده چون يك عده كه كافرند و منافقند و مشركند حلقه محاصره كيپ سرتا سر دل را مي‌گيرد اين تبع علي قلوبهم فهم لايفقهون مي‌شود ختم الله علي قلوبهم، مهر مي‌شود وقتي يك نامه پر شدديگر امضا مي‌كنند مهر مي‌كنند اگر جا براي نوشتن باشد كه امضا نمي‌كنند اگر كسي بخواهد چهار تا كلمه هم اضافه بكند وقتي ختم مي‌شود مهر مي‌كند كه ديگر همه حرفهايي كه بايد نوشته بشود نوشته شده باشد اگر تمام دل را معاذ الله سياهي گرفته باشد اينها كه در آن خفقان مي‌گيرند و خفه مي‌شوند واز بين مي‌روند نمي‌دانند راه چاره نيست اين المفر نمي‌دانند چاره چيست؟ چون كسي كه دريچه دركش بسته شد لاتعمل افسار ولكن تعمل قلوب التي في الصدور و آن چشم دل كور بود آن كليد را نمي‌بيند آن روزنه را نمي‌بيند كه يك مختصري آنجا روزنه است اين را باز بكند و در برود اين را نمي‌بيند و تمام صحنه بسته مي‌شود اما اگر كسي نه مسلمان فاسق بود نه كافر نه منافق اين مي‌فهمد كه حلقه محاصره را چه كسي تنگ كرده فهميدند كه كار به دست كيست از آن جا فرياد و ناله‌شان بلند شد و ظنوا ان لاملجا الا اليه حالا ناله‌شان فريادشان بلند شد در اين حال مضطر واقعي شدند و مضطر واقعي هم موحدانه دعا مي‌كند جز خدا احدي را نمي‌خواهد اين كه مشكل دارد بايد دعا كند اين معنايش اين نيست كه ام من يجيب بخواند اين ام من يجيب المضطر مال او نيست ام من يجيب المضطر يك معناي عالمانه براي خودش دارد يعني اگر كسي مضطر باشد يقيناً به خدا مراجعه مي‌كند و خدا هم يقيناً مشكلش را حل مي‌كند اين به منزله حمل اولي آن كار داعي است اگر كسي مضطر شد نبايد ام من يجيب بخواند بايد مضطرانه بنالد و دعا كند نه اينكه بگويد خدايي كه جواب مضطر را بدهيد نه خودش احساس بكند كه مضطر است و مضطر فقط همان را مي‌خواهد چون براي او روشن مي‌شود كه تنها كسي كه كار دست او است خدا است آنوقت موحدانه دعا مي‌كند دعاي موحد را ممكن نيست ذات اقدس الهي رد كند هيچ ممكن نيست چون خدا خلف وعده نمي‌كند خلف وعده محال است قبيح عن الله است فرمود ادعوني فاستجب لكم در بيانات نوراني امام صادق سلام الله عليه هست كه وقتي از آن حضرت سئوال كردند چرا اين ادعيه ما مستجاب نمي‌شود بعضي از دعاها مستجاب نمي‌شود فرمود لانكم تدعون من لاتعرفون كسي را كه نمي‌شناسيد دعا مي‌كنيد شما اصلاً نمي‌دانيد كه او غائب است يا حاضر است كجا هست چه كاره است اينها كه حلقه محاصره‌شان درون و بيرون تنگ شد چون مسلمان بودند موحد بودند برايشان روشن شد كه كليد به دست كيست آن عنده مفاتح الغيب را شناختند بعد مضطرانه از او خواستند بعد اين همه آيات نوراني در شأن اينها نازل شد و علي الثلاثه الذين خلفوا حتي ذاقت عليهم الارض بما ربحت و ضاقت عليهم انفسهم و ظنوا ....و تاب عليهم ليتوبوا اول خدا توبه كرد دوم اينها توبه كردند سوم خدا توبه كرد يك بحث خوبي سيدنا الاستاد در بحث توبه دارند كه در بسياري از مسائل مطرح است اما در توبه ايشان تقريباً بازتر سخن فرمودند اگر يك كسي بخواهدتوبه كند هميشه توبه امر محفوف به دو توبه خدا است بيان ذلك اين است كه انساني كه توبه مي‌كند يعني رجوع مي‌كند به طرف خدا از گناه برمي‌گردد به استناد مابكم من نعمت فمن الله اين رجوع انسان الي الله مسبوق به رجوع لطف است از خدا به اين بنده اين بنده‌اي كه تا حال به حال خود رها بود الان مشمول لطف حق شد فيضي از طرف ذات اقدس الهي نصيب او شد حالا يا با ديدن يك جنازه‌اي يا با عيادت يك بيماري يا با مشاهده مزار يك شهيدي يا خواندن يك كتابي يا شنيدن يك آيه يا دعايي بالاخره يك حالتي در او پيدا شد همه اينها پيام الهي است اين لطف خدا كه شامل حال او شد او بيدار شد پس اول لطف خدا است كه شامل اين شخص مي‌شود اين را بيدار مي‌كند كه مي‌گويند اولين مرحله يقض است يقض يعني بيداري اين خوابيده بيدار شده بعضيها متاسفانه اين كلام الهي و پيام الهي نبضوا بوراء ظهورهم اينگونه از افراد كه موفق مي‌شوند اين فيض الهي را دريافت مي‌كنند تاب الله عليهم كه با علي استعمال مي‌شود اينها بيدار مي‌شوند بيدار مي‌شوند به اين فكر مي‌افتند كه برگردند اينها تاب الله عليهم ليتوبوا الي الله اينجا الي است نه علي ان توبه دوم است كه بنده توبه مي‌كنم الي الله تاب يعني رجع آنجا لطف از بالا است تنزل مي‌كند فيض الهي مي‌ريزد تاب الله عليهم اينها را بيدار مي‌كند هوشيار مي‌كند اينها برمي‌گردند يرجعونالي الله وقتي رجوع كردند الي الله شده توبه دوم كه مال عبد است بار سوم توبه سوم همان است كه ذات اقدس الهي قبول مي‌كند توبه اينها را يقبل توبه عن عباده اينها را هممي‌پذيرد كه دو تا توبه از خدا است يك توبه از عبد است توبه اول تنزل فيض خدا است به بنده توبه دوم فيض بيداري بنده و هوشياري بنده و رجوع بنده است به طرف مولي توبه سوم كه توبه دوم خدا است و توبه سوم اين مجموعه است رجوع لطف خدا است نسبت به اين بنده و پذيرش اين بنده كه يقبل توبه عن عبادي الله اين توبه سه‌گانه را مخصوصاً درباره اين گروه دوم مي‌شود منطبق يافت اين اجمالي از شأن نزول و تأثير اين دو آيه يعني آيه 117 و 118 از سوره مباركه توبه پس آنها كه وضعشان در آيه 89 و همچنين 87 و 94 بيان شد اين مال قبل بود كه رضوا بان يكونوا مع الخوالف و تبع علي قلوبهم فهم لايفقهون بود و از طرفي هم يعتذرون اليكم اذا رجعتم اليهم قل لاتعتذروا لن نومن لكم قد نبأنا الله من اخباركم و سير الله عملكم و رسوله اين بود اينها جزو منافقين بودند يحلفون لكم لترضوا عنهم فان ترضوا عنهم فان الله لايرجع عن القوم الفاسقين الاعراب اشد...مربوط به اين بخش است اما دراين محدوده يعني آيه 117 و 118 اين يك توبه مقبولي است يك عده توبه نسوح كردند و يك عده نزديك بود قلبشان منحرف بشود فوراً برگشتند و خداي سبحان اينها را پذيرفت لقد تاب الله علي النبي والمهاجرين والانصار اين توبه ابتدايي است كه به معني فيض است اين مسوبق به گناه بودن لازم نيست رجع الله بلطفه الي النبي در حقيقت لطفه علي النبي والمهاجرين والانصار برخي از قرائتها كه به اهل بيت عليهم السلام هم منصوب است اينچنين آمده در برخي از قرائتها لقد تاب الله بالنبي علي المهاجرين والانصار كه در حقيقت اين قرائت به منزله تفسير آيه است براي اهميت مطلب هم اين آيه با قسم شروع شده است چون لام لقد لام قسم است سوگند ياد مي‌كند ذات اقدس الهي كه لطف خدا شامل حال پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم و مهاجرين و انصار شد اين مهاجرين وانصاري كه اتبعوه في ساعت العسره ساعت يعني زمان در زمان سخت پيغمبر را ياري كردند در سوره مباركه فتح فرمود به اينكه هر كس در راه خدا انفاق كند مقبول حق است اما فرق مي‌كند بين انفاق قبل از فتح مكه با انفاق بعد از فتح مكه لايستوي الذين انفقوا من قبل الفتح والذين كه ينفقون من بعد گرچه كلاً وعد الله بحسني اما آن روزي كه اسلام غريب بود سربازان اسلامي در كمال ضعف بودند اگركسي به اينها كمك مي‌كرد درجه ثوابش خيلي بيشتر بود تا بعد از فتح مكه كه ..في دين الله افواجا در آن سوره مباركه حديد فرمود اينها با هم مساوي نيستند آيه ده سوره مباركه حديد اين است فرمود و مالكم ان لاتنفقوا في سبيل الله ولله ميراث السموات والارض لايستوي منكم من انفق من قبل الفتح و قاتلوا اولئك اعليم الدرجه من الذين انفقوا من بعد و قاتلوا خوب قبل از فتح مكه اگر كسي جهاد مالي و جهاد بدني مي‌كرد خيلي سخت بود و مهم ولي كسي كه بعد از فتح مكه جهاد مالي يا جهاد بدني مي‌كند به ايناهميت نيست در محل بحث هم فرمود كهاين في ساعت العسره بود عسرت و دشواري غزوه تبوك هم ر..فراواني دارد كه بعضي از آن اشاره شده فرمود لقد تاب الله علي النبي والمهاجرين والانصار الذين التبعوه في ساعت العسره اينها مستقيماً ياري پيغمبر را حفظ كردند برخي از اينها اين توبه الهي كه انعطاف لطف است براي اين است كه بعضي از اينها من بعد ما كاد يضيق قلوب فرق منهم است برخي ازاينها نزديك بود از حضور در جبهه منصرف بشوند مثل همان شخصي كه ابو قيصمه و مانند آن آمده بود در مدينه و زير عريش خنك آب خنك داشتن همسر و غذاي گوارا او را جذب كرده بود بعد فوراً به ياد پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم افتاد و سوگند ياد كرد كه من با شما سخن نمي‌گويم مگر اينكه پيغمبر برسد بله اين كار را هم كرد اين قلبش منحرف نشد اما كاد يضيق يعني غرض يضيق يضيق يعني ينحرف از جبهه نه از اسلام و مانند آن من بعد ما كاد يضيق قلوب فريق منهم ثم تاب الله عليهم اينجا ديگر سخن از توبه الهي است تا اين شخص دوباره برگردد ديگر سخن از وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم نيست عليهم نسبت به همينهاي كه كاد قلوب اينها يضيق انه بهم رئوف رحيم چون ذات اقدس الهي نسبت به مومنين رأفت دارد رحمت دارد كه مي‌گويند رأفت از رحمت بالاتر است لذا لطفش شامل حال اينها شده و قلب اينها را مشروح كرده به عهده گرفته و ترميم كرده هراس را زدوده اين قلب مطمئن شد اين كه فرمود وجود مبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم منصور به رعب بود خوب دشمنان آن حضرت وقتي آن حضرت را مي‌ديدند مي‌ترسيدند فرمود فنلقي في قلوب الذين كفروا رعب اين نشان مي‌دهد كه حلقه محاصره دل را هم او تأمين مي‌كند به همان دليلي كه شرح صدر مال او است رب اشرح لي صدري گاهي انسان يك وسعتي در دلش احساس مي‌كند هيچ هراسي ندارد خوفي هم ندارد چه بهتر كه انسان دل را به صاحب دل بسپارد تلاش و كوشش اين نباشد كه انسان جهان بين باشد حالا يا حكيم يا متكلم تلاش و كوشش اين باشد كه جامع بين باشد نه جهان بين بعد راحت است و نهايت رفاه مال انبياء و اولياء است چون به جايي وصل هستند كه بيده الملك والملكوت واقعاً راحت هستند شما مي‌بينيد در جريان حضرت ابراهيم سلام الله عليه وقتي هاجر سلام الله عليها به آن حضرت عرض كرد كه اين سرزمين دائر نيست بائر نيست موات عادي هم نيست الي من تدعونا بالاخره سه قسم زمين ما داريم اين يك قسم چهارمي است در روز زمين زمينهاي دائر كه مشخص است اينجا باغ است بوستان است آب است آبادي است يك روستا است يا شهر است اين دائر بائر كه عدم ملكه دائر اس يعني زميني بود اب دارد روستايي مي‌تواند كشاورزي بكند ولي حالا مسافرت كردني نيست فعلاً مامور نيست كشت نشده قسم سوم موات است كسي كشت نكرده ولي بالاخره آب دارد مي‌توانند شيار بكنند آب بياروند احيايش بكنند قسم چهارم غير ذي زرع يعني سنگلاخي كوههاي سنگلاخي دائر نيست بائر نيست موات قابل احيا هم نيست اصلاً آب ندارد مكه احدي هم در آن سرزمين زندگي نمي‌كرد ذات اقدس الهي هم نه بگويد سرزمين مكه بائر بود يا مزروع نبود از ابراهيم سلام الله عليه نقل مي‌فرمايد ربنا اني اسكنت من ذريتي بواح كه غير ذي زرع است نه يعني بالفعل مرزوع نيست قابل زرع نيست آنجا همان محدوده‌اي كه حضرت هاجر و فرزندش سلام الله عليهما را گذاشتند سنگلاخ است آن قسمتهاي كوههاي ابو القيس و اينها است خوب وقتي هاجر به حضرت ابراهيم سلام الله عليه عرض كرد الي من تدعوني اين در كمال صراحت و نشاط فرمود الي رب هذا ..بالاخره اين زمين يك مالكي دارد يا نه آن خدا است به او سپردم اينها راحت زندگي مي‌كنند لاخوف علي ان اولياء الله لاخوف عليهم ولاهم يحزنون واقعش اين است فرمود ما دل اينها را نرم كرديم اينها مورد رحمت ورأفت الهي هستند اما و علي ثلاثه الذين آنسه نفر كه اسامي اينها غالباً در كتابهاي تفسير هست و علي الثلاثه يعني تاب الله چون اينتوبه غير از آن توبه بود آن در آيه جدا اين در آيه جدا اينها مذنب بودند گناه كردند تخلف كردند لذا بحث اينها را از آيه قبل جدا كرده است آنها كاد يضيق قلوب فريق اينها ضاقت قلوبهم و ضاقت اعمالهم و افعالهم و ..تخلف كردند منتهي مومن و مسلمان بودند و علي الثلاثه الذين خلفوا در قرائتها هم خالفوا آمده كه شايد به تفسير برگردد آنقدر اينها فشار ديدند حتي اذا ذاقت عليهم الارض بما رحبت اين سرزمين وسيع جايي براي ماندن اينها نبود نه خانه راه داشتند نه مسجد راه داشتند نه بازار راه داشتند نه جامعه راه داشتند اين مال اينها رفتن به دامنه‌هاي كوه كه آن جا آسوده باشنددر آنجا هم و ذاقت عليهم انفسهم اين حلقه محاصره دروني هم تنگ شد و به ستوه آمدند چون مسلمان بودندو فهميدند كه اين كليد به دست ديگري است و ظنوا ان لاملجاء من الله الا اليه اين را كاملاً درك كردند در چنين فضايي مشمول لطف الهي شدند اين نظير الذين يظنون ان لا ملجاء ...بحث آن گذشت در اين موارد كار جاي يقين را مي‌كند چند نكته است كه در اينگونه از موارد به جاي يقين و علم مضنه تعيين بكنند يعني در اينگونه از موارد اگر آدم يقين نداشته باشد مضنه هم داشته باشد بايد برگردد كه يقين دارد و ظنوا ان لاملجاء من الله الا اليه اينهااينچنني شدنددرز چنين حالتي مشمول لطف جديد خدا شدند بعد توبه كردند و بعد خدا توبه اينها را قبول كرد ثم تاب يعني تاب خدا عليهم اين مي‌شود توبه اول ليتوب توبه دوم ان الله هو التواب الرحيم مي‌شود توبه سوم اول لطف الهي شامل اينها شد اينها بيدار شدند برگشتند گفتند يا الله لطف الهي شامل اينها شد اولاً اينها برگشتند و تبوه كردند ثانياًُ ذات اقدس الهي كه قابل توبه است توبه اينها را پذيرفته است ثالثاً.

والحمد لله رب العالمين