81/07/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 115 الی 118
﴿وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّي يُبَيِّنَ لَهُم مَايَتَّقُونَ إِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾(115)﴿ إِنَّ اللّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَمَا لَكُم مِن دُونِ اللّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَنَصِيرٍ﴾(116)﴿لَقَد تَابَ اللّهُ عَلَي النَّبِيِّ وَالمُهَاجِرِينَ وَالأَنْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ العُسْرَةِ مِن بَعْدِمَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾(۱۱۷)﴿وَعَلَي الثَّلاَثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّي إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَن لاَمَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾(۱۱۸)
در بيان سنت الهي فرمود ذات اقدس الهي نه حكمي را قبل از بيان حجت بالغ صادر ميكند و نه كاري را انجام ميدهد در جريان كار آيات فراواني در قرآ، كريم مطرح است كه بعضي از آن ها خوانده شد نمونه ا، هم در سوره مباركه هود آيه 117 است كه فرمود و ما كان ربك ليهلك القري و ظلم و اهلها مصلحون سنت الهي اينچنين نيست اصولاً اين كانون منفي براي بيان سنت الهي است سنت خدا هرگز اينچنين نيست كه يك گروهي را ظالمانه هلاك كند در حاليكه آن گروه و اهل آن محل صالح هستند و مصلح هستند چه اينكه در مسائل عبادي هم عمل كسي را هدر نميدهد قبل از اينكه حجت خدا را بالغ كند چه اينكه در سوره مباركه بقره آيه143 به اين صورت گذشت و ما كان الله ليضيع ايمانكم ان الله للناس لرئوف رحيم بعد از جريان تحويل قبله عدهآي كه به سمت بيت المقدس نماز ميخواندند و اين توفيق را ادراك نكردند كه به طرف كعبه نماز بخوانند فكر ميكردند كه آن اعمال و عباداتشان باطل است در حاليكه اينچنين نبود آن وقتي كه دستور اين بود كه به طرف بيت المقدس نماز بخوانند قبله همان بود وقتي هم كه دستور برگشت كه انما كنتم ولوا وجوهكم شطر المسجد الحرام قبله كعبه شد فرمود هرگز خداوند ايمان افراد را كه قبلاً به دستور خداي سبحان عمل ميكردند و به طرف بيت المقدس نماز ميخواندند ايمانشان را باطلنميكند پس تا حجت خدابالغ نشد نه مسئله صحت و بطلان عوض ميشود و نه مسئله هلاكت و حيات در جريان فعلي هم كه محل بحث است اگر عدهآي براي گذشتگانشان طلب مغفرت ميكردند مشرك بودند آن مغفور لها يا مستغفر لها و بازماندگاناينها براي آنها طلب مغفرت ميكردند چون قبل از نهي بود محذوري ندارد فرمود نگران نباشيد اگر خداي سبحان الان نهي كرده است استغفار براي مشركين را ناظر به حكم اين قانون اخذ ماسبق نميشود به اصطلاح شامل گذشته نميشود كه اگر در گذشته كسي طلب مغفرت كردهاست مثلاً كار حرامي كرده باشد اينطور نيست چه اينكه اينآيه اطلاق به عموم دارد موارد فراوان را شامل ميشود اين مورد را هم در برميگيرد و ما كان الله ليضل قوماً بعد اذ هديهم حتي يبيّن لهم مايتّقون تا اينكه حجت خدا را بالغ كند عمده آن است كه منظور از اين تبيين آن است كهاز راه دليل عقلي يا نقلي بيان ميشود بالاخره حجت خدابايد بالغ بشود حجت خدا گاهي عقلي است گاهي نقلي در تفسير شريف المنار شما ميبينيد ايشان مرز حسن و قبح را از مرز پاداش و عقاب جدا كرده ميگويد گرچه عقل به صدق بعضي از امور به حق بودن بعضي از امور ميرسد و فتوا ميدهد لكن مسئله ضلالت و هدايت مسئله عقاب و مانند آن متفرع در بيان شارع است اگر شارع مقدس يك چيزي را بيان كرده و واجب كرده عمل به او هدايت است و ثواب آور و اگر تحريم كرده مخالفت او عقاب آور است و رنج آور پس صرف اينكه عقل به يك حسني چيزي برسد مثل حسن صدق اين كافي نيست اين سخن صاحب تفسير المناط است و اين سخن خطا است زيرا منظور از تبيين يعني حجت خدا بالغ بشود حجت گاهي با دليل عقلي است گاهي با دليل نقلي اگر ان لله علي الناس حجتين هست اگر حجت عقلي است سخن خد ااست و اگر حجت نقلي است هم سخن خدا است اگر برهان عقلي اقامه شده است براي اينكه فلان چيز قبيح است يا فلان چيز حسن است كسي عالماً عامداً بر خلاف دليل عقلي قيام بكند در قيامت معاقب است اين همان ارتكاظ غير مبرهن است كهميگويند اين مطلب عقلي است يا شرعي اين مطلب عقلي است يا ديني كه عقل را در مقابل شرع يا عقل را در مقابل دين قرار ميدهند بارها ملاحظه فرموديد كه عقل در مقابل نقل استنه در مقابل دين نبايد بگوييم مطلب عقلي است يا ديني بايد بگوييم عقلي است يا نقلي اگر عقلي است يقيناً ديني است بايد بگوييم عقلي است يا سمعي نبايد بگوييم عقلي است يا شرعي شما ببينيد در اصول در فقه ميگويند بيدل الله عليه الادله الاربع هر جا كه دليل عقلي رسا بود حجت شرعي است فرق بين دليل عقلي يا ظاهر آيه يا ظاهر روايه نيست عقل اگر برهان قطعي اقامه كرد مثل خبر متواتر است يا خبر واحد محفوف به قرينه قطعيه اگر دليل تمأنينه آور اقامه كردنظير صحيحه زراره و صحيحه محمد ابن مسلم است كه يقيني نيست ولي طمأنينه آور است بنابراين اينچنين نيست كه اگر دليل عقلي اقامه شده در روال شرع باشد شما ببينيد اول تا آخر اصول بسياري از اينها به براهين عقلي تكيه ميكند مسئله اجتماع امر و نهي اين است مسئله مفهوم يابي اين است مسئله مقدمه واجب اين است آيا امر بشود مقتضي نهي از ..در هيچ كدام از اين موارد ما نه آيهاي داريم نه روايت قسمت مهم مسائل اصول باعقل پيش ميرود قاعده اشتغال اينچنين است اگر احياناً اين چند تا روايت است براي تاييد عقل است نه تاسيس مطلب نو بنابراين اگر دليل عقلي بر حسن يكچيزي اقامه شد در حد حسن الزامي در حدبايد نه شايسته بودن و شايد كسي مخالفت كند عقاب دارد اگر در حد شايسته بودن اقامه شده است كسي لله انجام بدهد ثواب دارد دليل عقلي در مقابل دليل نقلي است نه در مقابل دليل ديني ان لله علي الناس حجتين بنابراين آيه هم كهاطلاق دارد خدا بيان ميكندبيان ميكند گاهي به صورت آيه و روايت بيان ميكند گاهي به صورت فالهمها فجورها و تقواها بيان ميكند مشكل ما اين است كه آنچه را ما خودداريم خيال ميكنيم سرمايه خود مااست اين ميراث گذشتگان مااست اينطور نيست يك بيان نوراني امام سجاد سلام الله عليه در اين دعاي ابو حمزه ثمالي دارد كه اواخر ماه رجب است انشاءالله شما از فيض ماه رجب برخوردار بوديد و سعي كنيد اين چند روز حداكثر فيض را درك كنيد چون آن آثاري كه در دعا و نيايش و در ناله و سلاح البكاء است هرگز آن آثار در درس و بحث نيست اين را مطمئن باشيد در اين دعاي ابو حمزه ثمالي آمده كه اينها وقتي كه بنده خود را به صاحت قرب الهي نزديك ميبيند با دلال سخن ميگويد دلال يعني ناز كردن در حال عادي نياز فراوان است عبد ضعيفم مسكينم فقيرم مستكينم مستجيرم و مانند آن و در خواست توبه است يا درخواست حل نيازها وقتي به بارگاه الهي نزديكتر شدند و احساس تقرب كردند آنكه دلال پيش ميآيد دلال يعني ناز كردن كه خداي سبحان اجازه ميدهد همين بندهاي كه گاهي ميگويد ..نائك مسكينك فنائك ذليلك فنائك حقيرك فنائك فقيرك فنائك مستكينك فنائك مستجيرك فنائك حالا ناز ميكند برايش ناز در همين مناجات شعبانيه است در همان دعاي ابو حمزه ثمالي هست نازاين است كه يعني خدايا تو اگر به من بگويي بد كردي خوب من هم ميگويم تو چرا نبخشيدي الهي ان اخذتني بجرمك اخذتك بعفوك اين ديگر دعاي به اين صورت نيست كه خدايا بهمن رحم بكن اين همان است كه در دعاي افتتاح ميگويند مدلً عليك مدلً يعني من گاهي اينقدر نزديك ميشوم كه ناز ميكنم با تو با دلال حرف ميزنم و تو به من اجازه ميدهي حالا كه به من اجازه ميدهي با دلا لو ناز حرف بزنم من اين اعتراض را ميكنم يعني ناز ميكنم نه اعتراض خدايا آنهايي كه خوب بودند مگر از خانه پدرشان آوردند ياتو به آنها دادي مدام به من ميگويي خوب باش خوب باش حالا هم كجا پيدا كنم به من ميگويي سالك باش متقي باش سالك باش عادل باش فاضل باش من كجا پيدا كنم تو بده من داشته باشم اين را ميگوينددلال الهي من اين ليالخير يا رب و لايوجد الا من عندك و من اين لينجات يا رب فلا تستطاع الا بك للذي احسني الستغني عن عونك و رحمتك يا للذي اساع والجترأ ...خدايا مگر آنهايي كه دارند از خانه پدرشان آوردند مدام تو آنها را به رخ ما بكشي فلان كس خوب بود سلمان خوب بود ابوذر خوب بود مقداد خوب بود به آنها تو دادي من اين لين خير يا رب و لا يوجد الا من عندك اينطور نيست كه حالا آن ها زحمت كشيدند پيدا كردند تو دادي بالاخره للذي احسن الستغني عن عونك و رحمتك يا للذي اساع و اجترأ عليك ...اين را ميگويند دلال اين مال انساني است كه خيلي راه رفته ساليان متمادي گفته عبيدك فنائك ذليلك فنائك حالا به او راه ميدهند كه با ناز حرف بزند وگرنه هر كسي كه مجاز نيست ناز كند با خدا كه خدا هم به او بگويد من چند بار به تو دادم اعتنا نكردي اين نبذوه وراء ظهورهم ميگويد فلان وقت قلبت را گرايش دادم فلان وقت چهار تا اشك ريختي فلان وقت چهار تا حرف شنيدي فلان وقت چهار تا موعظه شنيدي جاي آمدن بود ولي بي اعتنايي كردي اگر كسي چندين بار و چندين سال اين راه را طي كند آنگاه به او اجازه دلال ميدهند مدلاً عليه ميشود ميتواند ناز بكند و نازش هم خريدار دارد آن ناز را ميخرند اگر ذات اقدس الهي برهاني را در قلب كسي به كسي داده است اين داده خدا است پس نبايد گفت به اينكه اينعلم بشري است اين فكر بشرياست اين قانون بشري است الان آنچه كه غرب گرفتار آن است يا غربزدهها گرفتار آن هستند ياروشنفكران گرفتار آن هستند ميگويند اين علم بشري در مقابل دين خيال ميكنند دين يعني يعني همان ظواهر و نقل و رفت آنجا كه دليل عقلي است خيال ميكنند كه سخن دين نيست بعد ميگويند مملكت را كه نميشود دين اداره بكند كه بايد اين دين را محاصره كردند در ظواهر نقلي در حاليكه دين حكم خدا است يك، منشأ حكم خدا اراده الله است دو، كاشف اراده الله عقل است و نقل سه، نقل يا قرآ، است يا روايت چهار، عقل هم برهان خاص خودش را دارد پنج ما با عقل بفهميم حرف دين است با نقل بفهميم حرف دين است خوب اگر كسي عالماً عامداً بيراهه برود نماز ظهر جهراً بخواند اثباتاً نخواند در قيامت معذب ميشود يا نه بله معذب ميشود چون ادله نقلي گفته كه نماز ظهر را بايد ..بشود حالا اگر يك طبيبي متخصص عمل قلبي قلب يك بيماري را عالماً عامداً بد عمل كرده در قيامت عقاب ميشود يا نه بله عقاب ميشود جهنم ميرود يا نه بله جهنم ميرود اگر بگويد خدايا من را چرا جهنمميبري تو كه حجت شرعي براي من اقامه نكردي ميفرمايد آن فهمي كه من به تو دادم حجت من بود تو فهميدي راه عمل اين نيست بيراهه رفتي آن فهم را چه كسي به تو داد جز فالهمها فجورها و تقواها من به تو دادم اين حجت من بود اگر كسي صحيحه زراره را زير پا ميگذارد كه اهل عذاب است اگر كسي برهان عقلي را و علم را زير پا ميگذارد هم اهل عذاب است مملكت را با دين بايد اداره كرد منتهي دين از دوراه شناخته ميشود بالعقل و نقل نقل يا قرآن است يا حديث عقل يا برهان قطعي است يا طمأنينه آور راه خاص خودش را دارد اين غفلت صاحب المنار هم روي همان طرز تفكر روشنفكري است كه گفته اگر چنانچه چيزي صدقش و حسنش بوسيله عقل روشن بشود گرچه شايسته است انجام بدهد اما اينباعث ضلالت نميشود اين غافل از اينكه ضلالت ..فقط در مدار نقل است و اينها كه ميگويند سياست از دين جدا است خيال ميكنند دين يعني نقل و عقل را رها كردندو غصب كردند داده خدا را و به حساب خود آوردند اين طرز تفكر تفكر قاروني است وقتي موسي كليم سلام الله عليه به قارون گفت كه حق الهي را عطا كن گفت انما اوتيت علي علمٍ عندي من خودم زحمت كشيدم و عالم شدم و پيدا كردم خوب پاسخش اين است كه اين علم را ذات اقدس الهي به تو داد اين سرمايه او او اين راه تجارت را به تو آموخت تو از كجا داشتي تو كه والله اخرجكم من بطون امهاتكم لاتعلمون شيئا تو چه چيزي داشتي بنابراين اگر علم نظير علم فلسفي يا كلامي بود يا رياضي بود كه يقين آور است ميشود برهان قطعي نظير طب و علوم تجربي بود كه برهان در آن ها كم است يقين رياضي كم است طمأنينه آور است باز طمأنينه حجت است اگر طمأنينه بود حجت است و اگر برهان عقلي بود حجت است و اگر مادون اينها بود ظن مطلق است كه ان الظن لايغني من حق شيئا همانطور كه نقل هم همينطور است اگر روايت متواتر بود يا واحد محفوف به قرينه قطعي بود يقين آور است صحيحه زراره و امثال آن بود طمأنينه آور است يك روايت ضعيفي بود ظن مطلق آورد ظن مطلق حجت نيست اين دو قسمش حجت است يك قسم حجت نيست چون نقل آن هم دو قسمش حجت است يك قسمش حجت نيست در عقل پس اگر يك جايي برهان عقلي براي يك مطلبي اقامه شده است من بعد ما يبيّن الله عنهم يتقون است و عذاب دارد ثواب دارد بهشت و جهنم دارد و مانند آن
سئوال: جواب: آن كسي كه آمده ارباً اربا كرده و عقل را بشري دانشته و علم را ديني دانسته آنوقت آن را مطلق ميانديشد ميگويد علم اين است و اما اگر گفتيم ما عقل احدي الجناحين است احد المصراع باب الشريعت است اين يك لنگه در است هرگز حكيم الهي متكلم الهي رياضي دان الهي طبيب الهي عقل را وحده نگاه نميكند مثل اينكه مفسر فقيه اصولي اخلاقي نقل را هم وحده نگاه نميكند اينكه در كتابهاي اصولي ملاحظه فرموديد آيا مخصص لبي متصل دارد يا نه لبي منفصل دارد يا نه يعني همين يعني اگر اطلاق آيه يا روايه عموم آيه يا روايه دليل عقلي متصل يامنفصلدر كنارش بود ميگويند مخصص لبي دارد لبي يعني عقلي اجماع هم ملحق به او است يك فقيه يا يك اصولي اگر نقل را ميبيند اينچنني نيست كه بگويد منهاي ادله عقلي ما ئيم و اين اطلاق يا عموم كائناً ماكان اين به دنبال مخصص لبي هم هست همانطوري كه دنبال مخصص لفظي هم هست اگر يك كسي يك فقيه يا يك اصولي در شبهات حكميه به عمومي برخورد به مخصصي برخورد دنبال ادله نقلي گشت كه مخصص نيايد و مقيد نيايد و به سراغ ادله عقلي نرفت چنين فتوايي حجت نيست براياينكه او قبل از فحص از مخصص دارد فتوا ميدهد يا نميداند يا حاضر نيتس از اهلش بپرسد كه آيا اين روايت مشكل عقلي دارد يا نه همينطور اگر فتوا بدهد قبل از فحص از مخصص است چرا تمسك به عام چرا تمسك به مطلق قبل از تخصيص مخصص لفظي و نقلي حجت نيست براي اينكه اين تتمه حجت به وسيله آن مخصصها و مقيدها است براهين عقلي هم به شرح ايضاً آن هم مخصص لبي است يا متصل يا منفصل همان كاري كه يك اصولي ماهر يك فقيه ماهر ميكند ميگويد ظاهر نقل اين است دليلي هم بر خلافش اقامه نشده يعني من فحص كردم مخصص لبي متصل يا منفصل نيافتم اگر كسي انديشور دانشگاهي باشد و بشري باشد براهين عقلي را كه ميبيند يا مسائل تجربي را كه ميبيند اين بايد سه دسته بكند كه آيا اين علم در حد تئوري و فرضيه است يا به بار نشسته و صد در صد شده و يقيني است اين يك، اگر صد در صد نشد و يقيني نشد هشتاد در صد است نود در صد است طمأنينه بياورد يا نه اين دو، و اگر طمأنينه نياورد در حد چهل درصد بيست در صد است سي در صد است كه ظن غير معتبر ميآورد سه اينها را بايد فهرست بكند رقم بزند بعد ببيند جناح ديگر عقل يعني نقل چه ميگويد آيه چه ميگويد روايه چه ميگويد اينها دو جناح يك مرغ باغ ملكوت هستند دو مصرع يك باب ملكوت هستند اين بايد يا خودش مراجعه بكند يا به اهلش مراجعه بكند كه آيا دليل نقلي معتبر براي تقليل اينعموم تقليل اين اطلاق هست يا نه موضوعش را مشخص ميكند حكمش را تغذيه ميكند توسعه ميدهد تطبيق ميكند يا نه آنوقت هرگز يك دانشمند بشري نميتواند بگويد عقل وحده حجت است كالنقل ميگويد عقل و نقل دو تا بال هستند كه در قبض و بسط تاييد يكديگر را به عهده دارد حتي يبين لهم ما يتقون آنوقت چند تا برهان اقامه ميكند يك بخشش مربوط به برهان عالميت است حد وسطش علم ذات اقدس الهي است و بخش ديگر به قدرت و خالقيت و مديريت و نصرت الهي برميگردد كه تمام كارها به دست ذات اقدس الهي است براي اينكه خداي سبحان از نظر اسماي حسني كه بايد بر محور علم و قدرت كار بكند دراين دو امر بالقول المطلق واجد وصف علم و قدرت است چون ان الله بكل شيئ عليم ميداند چه جيز بايد بگويد به چه كسي بايد بگويد چطور بايد بگويد چه وقت بايد بگويد پايانش چه وقت است آغازش چه وقت است اينها را ميدانيم پس تبيين عقلي يا نقلي بهم مايتقون به عهده خدااست چون او بكل شيئٍ عليم است چون او بكل شيئٍ عليم است دلالت بر هدايت اضلال و هدايت تبيين اينها موقع اينها به دست او است برهان ديگر اين است كه علم او هم منشأ اثر است او تنها يك مرجع علمي نيست كه كار به دست ديگري باشد و او فقط عالم باشد خالقيت كه مال او است سلطنت و مجموعه نظام كه به عهده او است بارزترين نمونه تدبير و سلطنت كه احياء و امات است به دست اواست شما هم اگر يك وقتي هيچ كار از شما ساخته نبود نيازي به والي داشتيد تحت ولايت او هستيد اگر بخشي از كارها را خدا به شما عطا كرده است آن قدرت را پيدا كرديد كمبودي داريد در تأمين آن كمبود محتاج به ناصر و معين و معاون هستيد او ناصراست همه اينها را به عنوان حد وسط برهان ذكركرده تتمه آيه قبل اين است كه ان الله بكل شيئٍ عليم پس از نظر علم او مطلق است و كمبودي ندارد براي اينكه اينعلم مطلق پياده شود يك سلطنتي ميخواهد او هم ملكوت در دست او است و سبحان الذي بيده ملكوت كل شيئ هم ملك در اختيار او است كه تبارك الذي بيده الملك ملك بالقول المطلق در اختيار او است گاهي اين را به صورت متن ذكر ميكند ميفرمايد تبارك الذي بيده الملك تقديم خبر در مبتداي معرف به الف و لام در آن كريمه مفيد حصر است بيده الملك تبارك الذي بيده الملك نفرمود الملك بيده اين متن را در آيات فراوان شرح ميكند گاهي شرح ميانه گاهي شرح دراز دامن آن شرح ميانهاش مثل همين آيه است كه له ملك السموات والارض شرح دراز دامنش ايناست كه سماوات را طباق دارد ارضين طباقي دارد جن دارد انس دارد ملك دارد فلك دارد اينها شرح مبسوط ملك السموات والارض است به تعبير سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي رضوان الله تعالي عليه ذات اقدس الهي هر وقت بخواهد از مجموعه نظام هستي خبر بدهد ميفرمايد سماوات والارض هر وقت ميخواهد باز كند ما فيهن ما بينهن الانسان الملك الجن اينها را باز ذكر ميكند اگر آنها را به صورت باز ذكر كرد منظور سماوات و ارض خود آسمانها و زمين است اگر آنها را جداگانه ذكر نفرمود منظور از سماوات و ارض مجموعه نظام كيهاني است يعني آسمان و هر چه در آسمان است زمين و هر چه و هر چه در زمين است پس له ملك السموات والارض اين شرح ميانه بارزترين اثر سلطنت و ملك همان حيات و ممات است كه به دست او است يحيي و يميت آنهايي كه زندهاند اگر هيچ كاري از آنها ساخته نيست مثل كودك ولي ميطلبد انسان گاهي در حال غرق شدن است هيچ كاري از او ساخته نيست ولي ميطلبد يا به مثابه غريق است كه يتشبص بكل حشيش يعني سالم است دست و پا دارد ميبيند راه ميرود اما متحير است در يك مشكلي مانده است نميداند چه بكند دست و پا دارد ميبيند اما نميداند با كه تماس بگيرد در چنين حالي او ولي ميخواهد مثل كودك ولي يعني كسي كه تمام كار مولي عليه را به عهده دارد اين نوزاد ولي ميطلبد وقتي نوجوان شد يا جوان شد رشدي كرد چهار تا كار را خودش انجام بدهد كمبودي ندارد ناصر ميطلبد از آن به بعد پدر و مادر براي او معين و معاون و ناصر هستند ذات اقدس الهي فرمود به اينكه آن جايي كه هيچ كاري از شما ساخته نيست تنها ولي او است آنجايي كه كاري از شما ساخته است نيازمند به متمم و مكمل هستيد تنها ناصر او است پس ان الله له ملك السموات والارض اين له ملك السموات والارض هم باز مفيد حصراست براي اينكه گرچه ان الله آن اسم ان است اما اين خبرش جمله له ملك السموات والارض است كه اين جمله مفيد حصر است تقديم له بر آن ملك مفيد حسر است له ملك السموات والارض بارزترين مصداق سلطنت و مالكيت هم احياء و امات است كه به دست او است و ولايت فقط در اختيار اواست نصرت فقط در اختيار اواست اين و مالكم براي آن است كه انسان است كه آن نقطه اصلي و محوري نظام آسماني و زمين است اين سفره را خداپهن كرد بعد مهمان را دعوت كرد يعني سماوات و ارض را خلق كرد خلق السموات والارض في سته ايام بحر را خلق كرد جنرا خلق كرد فرشته را خلق كرد همه را آفريداين مائده الهي را پهن كرد بعد اني جاعل في الارض خليفه مهمانش را دعوت كرد و آن انسان است انسان را روي اين جهان تسخير شده آفريد لذا به انسان خطاب ميكند ميفرمايد و ما لكم من دون الله من ولي به سماوات هم اينچنين خطاب ميكند به ارض هم اينچنين خطاب ميكند به دريا هم كه سخّر لكم كذا و كذا براي شما به وسيله كشتي دريا را تسخير كرده است را هم خطاب ميكند ولي و ناصر سماء و ارض هم خدا است دريا و صحرا هم خدا است ولي اصل چون انسان است فرمود و مالكم من دون الله من ولي ولانصير حالا برگرديم به آن بحث اولي ما در دعا اين دعا را چيز نقد بدانيم نسيه ندانيم اين را جزو مراسم ندانيم كه آدميك اعتكافي دارد يك عبادتي دارد يك نمازي دارد نه نقد بدانيم ما اگر يك دوستي داشته باشيم واقعاً دوست ما باشد و همه چيز هم دارد همسايه ما هم هست و به ما هم گفته هر وقت چيزي ميخواهي به من بگو ما چه چيز را از او طلب ميكنيم ميگوييم اين را بده آن را بده نقد است نسيه نيست اين تعارف نيست خلاصه با دعا خودماني برخورد كردن است اين است كه ميگويند حسن ظن مومن اينطوري است ما با خدا به عنوان اينكه .. از ما است و داريم عبادت ميكنيم برخورد نكنيم خدايا مريض ما را شفا بده نه يك دكتري كه دوست ما است دوست صميمي ما هم هست خيلي هم به ما علاقمند است همسايه ما هم هست متخصص هم هست خودش هم گفته هر وقت بيماري داري به من بگو خوب ما به او چطور مراجعه ميكنيم اينطور بايد در دعا برخورد كنيم به طور جد و نقد حالا چرا گريه بكند آدم حالا چرا گردن كج بكند وقتي باور كرده اين است اين از هر گريهاي بالاتر است وقتي قبول كرده همه كارها به دست او است اين را به عنوان شايد و به عنوان اينكه بالاخره يك دعايي هست و اينها نميدانيم آنوقت همه قلوب و انديشهها اين سيم ارتباطي به دست او است فوراً فكر فلان طبيب را راهنمايي ميكند به تشخيص مرض فوراً فكر فلان داروساز را هدايت ميكند به درست پيچيدن نسخه در ظرف دو سه روز مسئله حل ميشود چون تمام اينها سيمها به دست او است بالاخره معناي دعااين نيست كه يك وقت است كه مثل امام ميخواهد كار معجزهاي بكند در دفعه العين وجود مبارك مسيح مردهاي را زنده ميكند خوب ديگران هم بكنند گرچه همين ديگران هم بكنند هر چه مسيحا ميكرداين ترجمه همان صدر دعاي ابو حمزه ثمالي است كه خدايا چه كسي داد به آن ها مدام به من ميگويي مثل او باش مثل او باش مگر آنها از خودشان آورده بودند ديگران هم بكنند آنچه مسيحا ميكرد البته مسئله امامت و نبوت و اينها بر اساس الله اعلم ...محسوس است اما كرامتها استجابت دعا خيل خاص اينها ديگران هم بكنند آنچه مسيحا ميكرد يك وقت آن است يك وقتي نه در ظرف يك ه..بطور عادي حل ميشود ولي اينطور نيست آدم گرفتار بشود راه حلش هم اين است بالاخره تمام اين اطباء فكرشان دست او است تمام اغنياء مالشان به دست او است تمام اين ارائه خدمات دهندهها ارداهشان به دست او است خوب اگر با خدايمان يك چنين خواسته جدي داشتيم او از همه راهها وسيله فراهم ميكند ديگر اين ميشود دعا در اين كريمه فرمود به اينكه ملك آسمان مال او است ملك زمين مال او است احيا مال او است امات مال او است ولايت مال او است نصرت مال او است نه تنها لا اله الا هو لا ملك الا هو لا محيي الا هو لا مميت الا هو لا ولي الا هو لا ناصر الا هو اين دعاي شريف جوشن كبير شايد بارها به عرضتان رسيد گرچه مضمونش همتاي مضمون مناجات شعبانيه يا دعاي سحر اين گونه از ادعيه كه خيلي بلند است همتاي او نيست ولي وقتي انسان در برابر اين جوشن كبير قرار ميگيرد خلع سلاح ميشود اصلاً چيزي براي غير خدا باقي نگذاشت شما اين هزار اسم را كه صدا ميزنيد ببينيد چيزي براي غير خدا نماند كه حالا بگوييم كه فلان كار را ديگري انجام ميدهد ولي يك دعايي هم لازم است ديگر جاي ولي و اما نيست شما يك بار اين دعا را مطالعه كنيد شب جمعه يا غير جمعه به جاي خواندن ببينيد يك كاري را خدا براي غير خودش گذاشته يا همه مال او است خوب اگر همه مال او است انسان وقتي كه به جد از او بخواهد او همه كارها را تطبيق ميدهد بعد گاهي فكر انسان را رهبري ميكند كه اين كار را بكن آن كار را بكن خوب ميشود و مالك من دون الله من ولي ولانصير
والحمد لله رب العالمين