درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

81/07/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 113 الی 114

 

﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَن يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُوْلِي قُرْبَي مِن بَعْدِ مَاتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الجَحِيمِ﴾(۱۱۳)﴿وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لأَبِيهِ إِلَّا عَن مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ﴾(۱۱٤)

 

قران كريم بعضي از امور را بعنوان نفي تكويني كه ناظر به قدرت است ذكر مىكند بعضي از امور را بعنوان نهي تشريعي كه ناظر به نفي حليت است ذمر مىكند تعبير به ما كان در قران كريم در اين گونه از موارد در هر دو بحث ذكر شده است اينجا كه مىفرمايد ما كان لنفس ان تموت الا باذن الله در سوره آل عمران آيه 145 ناظر به نفي تكويني قدرت است و ما كان لنفس ان تموت الا باذن الله، هيچ كسي نمي‌ ميرد مگر اينكه به اذن تكويني خدا اجلش فرامي‌رسد و مي‌ميرد مشابه اين در موارد ديگر هم به كحار رفته هيچ كسي اين كار را نمي‌تواند بكند الا به اذن الله كه اين ناظر به نهي تشريعي است چه اينكه در سوره مباركه نمل به اين صورت فرمود آيه 60 اين است اممن خلق السموات و الارض و انزل لكم من السماء ماء فانبتنا به حدائق ذات بهجه ما كان لكم ان تنبتوا شجرها اإله مع الله بل هم قوم يعدلون، يعني شما آن قدرت را تكوينا نداريد كه درخت را برويانيد رويش درخت در زمين به اذن خداست خداست كه اين جماد را زنده مي‌كند و زارع حقيقي در حقيقت خداست در نوبتهاي قل هم اشاره شد كه خداوند فرمود كار بشر حداكثر حرس است كار كشاورزي آن است كه اين حبه جامد و هسته جامد را به درون خاك مي‌نهند بعد از شيار و آبياري مي‌كنند اما آن قدرتي كه بتواند اين جامد را گياه كند و زنده كند و بيروح را حيات گياهي ببخشد خداست افرايتم ما تحرسون اانتم زارعونه ام نحن زارعون كار شما حرس اشت يعني جابجايي اين حبه‌ها و هسته‌هاي بي‌جان در درون خاك بعد از شيار است اما كار ما زرع است زارع آن است كه مرده را زنده مي‌كند يعني اين جامد را نامي مي‌سازد افرايتم ما تحرسون اانتم تزرعونه ام نحن الزارعون، زارع حقيقي خداست و اين زارعان مظاهر اين اسم شريف زارع الهي‌اند در آيه 60 نمل هم فرمود ما كان لكم ان تنبتوا شجرها براي شما نيست كه در خت اين باغ را برويانيد اينها ناظر به كارها تكويني است پس حيات و ممات كه بدست شما نيست نه ممات خودتان نه حيات گياهان اينها همه به دست آن محيي و مميت است بخش ديگر از اين تعبير ماكان ناظر به كارهاي تشريعي و قراردادي است نظير ما كان لمومن و لا مومنه اذا قضي الله و رسوله امراً ام يكون لهم الخياره هيچ مرد مسلمان و زن و مسلماني حق ندارد در مقابل حكم و پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم آزادانه و مختارانه رفتار بكند بلكه مكلف است بايد بپذيرد اين تعبير ما كان در اينگونه از موارد ناظر به نفي حليت است نه نفي قدرت در آيه محل بحث هم ناظر به نفي حليت است نه نفي قدرت ما كانوا للنبي والذين آمنوا ان يستغفروا، يعني براي اينها حلال است مشروع است اما همين ما كان درباره ذات اقدس الهي هم به كار مي‌رود اين ما كان كه درباره خداي سبحان به كار مي‌رود يعني از خداوند چنين چيزي صادر نمي‌شود و چيزي كه از خداوند صادر مي‌شود همان سنت او است و جز تكوين چيز ديگري نيست كار خدا كار شريعت نيست تشريع است و تشريع خدا همان تكوين است بيان ذلك اين است كه انسان دو سنخ كار دارد قيام و قعودي دارد اكل و شربي دارد نوم و يقظه‌اي دارد اينهنا كارهاي تكويني انسان است يك كارهاي قراردادي هم دارد شرعي دارد نظير بيع و صلح و اجاره و مساقات و مضاربه و اينها كه قرار داد است اينها امور شرعي است و آن امور قبلي امور تكويني است لذا كارهاي انسان هم محكوم قوانين تكوين است هم محكوم قوانين شريعت اما ذات اقدس الهي تمام كارهايش تكويني است محكوم هيچ كاري نيست محكوم هيچ قانوني نيست زيرا هر كار و هر قانوني در جهان هستي فرض بشود فعل خدا است ديگر ممكن نيست كسي بگويد كار خدا محكوم فلان قانون است چون خود آن قانون هم كار خدا است كار خدا محكوم چيزي نيست لذا لا يسئل اما يفعل بهم يسئلون و كار خدا هم در محدوده شريعت نيست كه كارهاي قراردادي باشد كارهاي اعتباري باشد كه يجب يحرم اعتباري داشته باشد ‌وقتي تمام كارهاي خدا از سنخ تكوين است حتي در آن جايي كه به ما دستور مي‌دهد اقم الصلاه آن ارادت تشريع است نه اراده تشريعيه اراده تشريعي كه تعيين مي‌شود بازگشتش به ارادت التشريع است و اراده التشريع يك امر تكورني است منتهي كار ذات اقدس الهي جز حكمت چيز ديگر نخواهد بود زيرا از حكيم محض جز خير و فلاح و صلاح و حكمت چيزي صادر نمي‌شود خدا يقيناً كار خوب مي‌كند نه بايد كار خوب بكند خدا يقيناً كار بد نمي‌كند نه بايد نكند و منظور از اين بد و خوب بد و خوب تكويني است يعني خير و شر يعني نقص و كمال نه بد و خوب شرعيه و حلال و حرام كه آن هم يك احكام رساله عمليه‌اي بر او حاكم باشد و مانند آن بنابراين كارهاي خدا همه‌اش به تكوين برمي‌گردد اولاً آن مواردي هم كه به تشريع برمي‌گردد ارادت التشريع است نه اراده تشريعيه اين اراده التشريع يعني اراده مي‌كند كه بفرمايد اقم الصلاه لدلوك الشمس كه آن خودش تكيون است و اگر چيزي براي خدا ثابت بشود يعني خدا حتماً اينچنين مي‌كند نه حتماً بايد بكند واگر چيزي از ذات اقدس الهي به عنوان صفات سلبي سلب شده است يعني خداوند يقيناً نمي‌كند نه نبايد بكند اين چهار تا و صدور حكمت از كجا لازم است صدور وقيح از خدا محال است كه اين يجب عن الله است نه يجب علي الله يمتنع عن الله است كه اماميه مي‌گويد نه يمتنع علي الله كه معتزله مي‌پندارد اينگونه از موارد مي‌فرمايد كه و ما كان الله ليضلك آيه بعدي است كه بايد بخوانيم اين افضل و تشريع است يعني يقيناً ذات اقدس الهي اين كارها را نمي‌كند نه نبايد بكند فتحصل اين ما كان كه به خلق خدا اسناد داده مي‌شود درست است يك قسم ناظر به نفي قدرت است تكوين است مثل ما كان لكم ان تنبت شجرها يا ما كان نفسٍ عن تموت الا به اذن الله و مانند آن يك سنخ از سنخ تشريع است قرارداد است و ناظر به نفي حليت است با امكان از بيم قدرت نظير همين آيه محل بحث ما كان للنبي والذين آمنوا ان يستغفروا المشركين يا ما كان لمومن ولامومنه اذا قضي الله و رسوله .. و مانند آن اما آنچه كه به عنوان ما كان براي خداي سبحان ثابت شده است يك قسم است و آن تكويني است و آن بيان سنت است و بازگشتش به زور من الله است نه علي الله و امتناع صدور عن الله است نه امتناع صدور علي الله و مانند آن ما كان للنبي والذين آمنوا ان يستغفروا للمشركين ولو كانوا ...من بعد ما تبيين لهم انهم اصحاب الجحيم در همه اين بخشها چه آنچه كه به مومنين برمي‌گردد و چه آنچه كه به كار خداي سبحان برمي‌گردد در همه موارد بعد از اتمام حجت است يعني بعد از اينكه حجت به نصاب كمال و تمامش رسيده است آن جاها ديگر ما كان شروع مي‌شود هم در اين قسمت ما كان للنبي والذين آمنوا فرمود من بعد ما تبيين لهم انهم اصحاب الجحيم، هم آنچه كه مربوط به كار خدا است فرمود و ما كان الله ليضل قوم بعد اذ هديهم حتي يبيين لهم ما يتقون قهراً اين حكم قبح عقاب بلا بيان همان بياني كه در سوره مباركه اسراء به اين صورت آمده است ما كنا معذبين حتي نبعث رسولا، يا آن چيزي كه فعلاً رايج است به عنوان اينكه قانون عطف بر ما سبق نمي‌شود بر گذشته آثاري بار نيست تا حجت بالغ نشود همه از همين آيه آمن

درمي‌آيد كه عقل با نقل در اين قسمت مطابق است اين بعد از تبيين هم در كارهاي بندگان خدا است هم در كار خدا منتهي در كار خدا بعد از تبيين است و درباره كار انسان بعد از تبيين درباره كار انسانها و مكلفين فرمود من بعد ما تبيين لهم انهم اصحاب الجحيم درباره ذات اقدس الهي فرمود حتي يبيين لهم چون براي خداي سبحان همه چيز بين است كاري را خداي سبحان انجام نمي‌دهد مگر اينكه قبلاً اتمام حجت بكند درباره انسانها فرمود كاري بر انسان واجب نمي‌شود مگر اينكه بعد از اين باشد كه بر انسان حجت تمام بشود اين تفاوت است كه درباره بندگان تبيين است درباره ذات اقدس الهي تبيين من بعد ما تبيين لهم انهم اصحاب الجحيم در نوبتهاي قبل اشاره شد كه خود پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم در جريان جنگ احد براي عده‌اي طلب مغفرت كرده است هم اجلال مغياب تبيين است هم تعذيب مقياب تبيين است هم آنچه كه در سوره مباركه اسراء دارد كه و ما كنا معذبين حتي نبعث رسولا آيه 15سوره مباركه اسراء اين است من اهتدي فانما يهتدي لنفسه و من قل فانما يضل عليها و لاتضروا وازره وزر اخري و ما كنا معذبين حتي نبعث رسولا فاذا اردنا ان ......هم آنجا كه فرمود ما عذاب مي‌كنيم هم اينجا كه فرمود اجلال مي‌كنيم هر دو مقياس تبيين است حالا به آن آيه برسيم در جريان حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم آنجا نقل شد كه وجود مبارك آن حضرت در جريان جنگ احد عرض كرد خدايا قوم مرا هدايت بكن اللهم اهد قومي اللهم اغفر قومي بعضي جاها در توجيهاتشان داشتند به اينكه اين ناظر به حكم بعضي از انبياء گذشته است ولي هيچ محذوري ندارد كه خود پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم گفته باشد فما هو ظاهر و منظورش حقوق شخصي و طلب مغفرت دنيايي است چون هنوز اينها نمرده‌اند و خدا هم وحي نفرستاده كه اينها ايمان نمي‌آورند بعضي از اينها هم ايمان آوردند بالاخره امور به عواقبش وابسته است انما الامور بخواتيمها هنوز معلوم نشد اينها از اصحاب جحيم باشند شايد توبه كردند شايد برگشتند شايد جنگ يا اسارت بر آنها اثر گذاشته شايد تبليغات بعدي اثر گذاشته اين است كه مشرك تا زنده است انسان مي‌تواند براي او طلب مغفرت كند يعني طلب هدايت چون قبل از تبيين است هنوز معلوم نيست اين از اصحاب جحيم است و به مومنين هم دستور چنين كاري را داده‌اند در سوره مباركه جاسيه فرمود شما كاتر خودتان را انجام بدهيد آن كار خدا را به خدا واگذار كنيد شما با مشركين با ..چطور مي‌خواهيد رفتار كنيد مي‌خواهيد خداگونه رفتار بكنيد يا مومنانه رفتار كنيد اگر مي‌خواهيد مومنانه رفتار كنيد امر به معروف جايش مشخص است نهي از منكر جايش مشخص است اينها براي دفع معصيت است اگر هم اينها مبتلا به گناه شدند دستگاه قضايي اقدام مي‌كند حد جاري مي‌كند قصاص دارد تعزير دارد براي رفع معصيت است امر به معروف و نهي از منكر به منزله بهداشت است كه جامعه آلوده نشود دستگاه قضايي به منزله درمان است كه اگر آلوده شد چه حدي چه قصاصي چه تعزيري اجرا بشود همين امر به معروف و نهي از منكر را كه از حد گفتن و دستور دادن و امثال ذلك مي‌گذرد به ضرب و امثال ذلك مي‌رسد دولت اسلامي ممكن است به عهده بگيرد در آنجا اگر كسي دراد دست به خلاف بزند ممكن است ماموران دولت او را تنبيه كنند كه دست به گناه به قتل و سرقت دراز نكن همين پليس ممكن است كسي را كه در صدد انفجار است او را بزند كه نكن و اگر او جايي را منفجر كرد دستگاه قضايي او را مي‌زند كه چرا كردي بين تعزيري كه قاضي دارد و بين تنبيهي كه پليس دارد يكي دفع است يكي رفع يكي از باب نهي از منكر است يكي از باب اجراي حد يك جا مي‌زنند كه نكن يك جا مي‌زنند كه چرا كردي تمام كارهايي كه پليس انجام مي‌دهد از سنخ كامل مراتب امر به معروف و نهي از منكر است آن مراحل نازل و متوسط را توده مردم مجازند اما آن جايي كه جار زدن است وگرفتن است و درگيري است كار ماموران دولتي است در همه اين موارد انسان بايد كار مومن را انجام بدهد يعني به عنوان كه مكلفش انجام بدهد و اما بخواهد بيش از آن مقدار فحص كند جستجو كند تعقيب كند كه در درون خانه چه مي‌گذرد اين ديگر كار خدا است كار مومن نيست فرمود آن درون خانه را ما حساب مي‌كنيم در درون خانه اينها راز اينها رمز اينها را آن كار ما است ما در قيامت بررسي مي‌كينم به اينها هم هشدار بدهيد كه واعلموا ان الله يعلم ما في انفسكم فاحذروا به اينها هم بگوييم تمام نيتهايشان را ما حساب مي‌كنيم كاري كه مال خدا است و متكلمانه است كار كلامي است اين را نه دولت حق دارد نه ملت كاري كه در حد فقه است و حقوق است آن هم وظيفه دولت است نه وظيفه ملت در آيه 14 سوره جاسيه فرمود اگر شما بيش از آن مقدار لازم اگر در محدوده امر به معروف و نهي از منكر است انجام بدهيد اگر در محدوده حكم قضا است نظير قصاص و حدود و تعزيرات انجام بدهيد از آن به بعدش را بگذاريد به عهده خود ما ما مي‌دانيم با اينها چه كار كنيم ما اينجا ماموراني داريم كه بگوييم خذوه فقلوه ثم الجحيم سلوا ثم في تلك ...اينها ديگر كار ما است شما ديگر آن را تعقيب نكنيد كه در درون خانه چه مي‌گذرد در بخشي از امور هم فرمود كه شما براي اينكه جامعه را به صلاح و فسادتان آشنا كنيد يك مقدار با گذشت رفتار كنيد قل للذين آمنوا يغفروا للذين لايرجون ايام الله ليجزي قوماً و ما كان يكذبون پيامبرا شما به اين مومنين بفرما كه اينها در بخوردشان با مشركين اينقدر سرسخت نباشند بالاخره با آنها بدرفتاري مي‌كنند بد دهان هستند دين را پيغمبر را مسخره مي‌كنند اما شما تا آن آخرين لحظه بخواهيد با اينها درگير بشويد اينها را رها كنيد ما ودمان بساطشان را جمع مي‌كنيم شما هر روز بخواهيد يك قائله و ..اين كه نمي‌شود قل للذين آمنوا يغفورا للذين لاينفرون ايام الله نه ليغفروا يعني نسبت به آنهايي كه كافرند ومشركند گذشتند طلب مغفرت كنيم نه از حقوق اجتماعيشان بگذريم پس اين آيه ناظر به حقوق اجتماعي است ناظر به مسائل دنيا است نه ناظر به استغفار براي مشركان گذشته و طلب مغفرت نسبت به كساني كه لتبيين لنا انهم من اصحاب الجحيم اين آيه با آن آيه‌اي كه محل بحث است و استغفار بر مشركان را نهي كرده است كاملاً بر دو مساق است به يك مساق نيست اصلاً قل للذين آمنوا يغفروا للذين لايرجون ايام الله اينها كه مي‌گويند ان هي لايفني الدنيا والاخره ...فرمود شما از حقوقتان صرفنظر كنيد اينها كه از دست ماموران ما درنمي‌روند ليجزي قوماً بما كانوا يكسبون شما مي‌خواهيد كار ربوبي انجام بدهيد اين كه صحيح نيست مي‌خواهيد كار بندگان را انجام بدهيد وظيفه شما مشخص است محدوده امر به معروف و نهي از منكر مشخص است محدوده دستگاه قضايي هم مشخص كارهاي كلامي هم به عهده ما است اگر سخن از تعقيب و بهشت و جهنم و درون نگري است آن مال ما است مشابه آنچه كه در بخش پاياني سوره مباركه زخرف آمده آيه 88 و 89 سوره زخرف اين است و قيلي يا رب ان هولاء قوم لايومنون بعد فرمود فاصبر..عنهم صبر كن صبر تقريباً آن اخذ بالغ است كه صفحه خاطرات را ورق مي‌زند صبر يك اخذ بالغ است فاصبر عنهم و قل سلام شما مشكلات را نكنيد بعد فسوف يعلمون اينها بعد مي‌فهمند حق با كيست ما چه مي‌كنيم با اينها غرض آن است كه شما بكوشيد كه در درون خانه چه مي‌گذرد در راز و رمز نهاني اينها چه مي‌گذرد اين كار شما نيست اين را ماموران ما به عهده دارند اين كار كار كلامي است كاري كه شما به عهده داريد فقهي و حقوقي است بنابراين آيه سوره دخان كه فرمود آيه سوره جاسيه يعني آيه 14 سوره جاسيه مكه فرمود قل للذين آمنوا يغفروا للذين لايرجون ايام الله چون بعدش آمده ليجزي قوماً بما كانوا يكذبون ناظر به آن است كه شما در مسائل دنيايي حدتان را رعايت كنيد

سئوال: جواب: همان خداي سبحان مكرر خبر داد الا الذين تابوا اين مي‌شود تمسك به عام در شبهه مصداقيه تبين درباره مشرك كلي را كه خدا خبر داد توبه را هم خدا خبر داد ما از كجا بفهميم اين مشرك داراي سوء خاتمه است يا حسن خاتمه

سوال: جواب: تا ماداميكه متصف به صفت شرك است از اصحاب جحيم نيست اگر آيه اين بود كهع شما براي مشركين استغفار نكنيد بله اما آيه كه اين نيست آيه اين است كه براي مشركيني كه تبين لكم انهم من اصحاب الجحيم تبين نوعي و از آن طرف هم تبين نوعي است يك عده هم يقينا حسن خاتمت دارند الا الذين تابوا اين همه مسلمين صدر اسلام بودند كه مسبوق به شرم بودند همه اينها مسلم بودند كع بعد تابوا و رجعوا و انابوا همه اينها يدخلون في دين الله افواجا سابقه شرك داشتند پس از كجا براي ما معلوم مي‌شود كه انهم من اصحاب الجحيم به احد الامرين يا به وحي خصوصي كه وجود مبارك معصوم مي‌داند يا نه مات مشركا وگرنه تا وقتي كه زنده است ما احتمال حسن خاتمت را. سوال: جواب: مي‌دهيم مي‌گوئيم يمكن كه يك انقلاب اسلامي پيش آيد يدخلون في دين الله افواجا

سوال: جواب: چرا آنجا براي اينكه اين اصحاب جحيم بودنش روشن بود بعد از اينكه تبين انه عدو لله چون حضرت ابراهيم از راه وحي با خبر مي‌شد نظير آنچه در سوره هود خدا به حضرت نوح فرمود كه اوحي الي نوح انه لن نومن من قومك الا من آمن فلا تبتئس بعد .. ما به نوح گفتيم كه از اين به بعد اينها نه فرزندان اينها مومن مي‌شوند نه اينها حسن عاقبت نسيبشان مي‌شود اين است كه نوج عرض كرد خدايا اينها كافرند از آنطرف هم لم يلدوا الا كافرا فجارا نوح از كجا مي‌دانست كه آينده بچه‌هاي اينها فاجرند تلك من انباء الغيب نوحي الي است ديگر اگر براي پيامبري از راه وحي روشن شود كه اين شخص عدو لله الي آخر العمر مثل حضرت ابراهيم روشن شد خوب تبرء منه صرف اينكه شخص مشرك باشد كه نهي نيست اگر مشرك بود من بعد ما تبين لهم انهم من اصحاب الجحيم حق استغفار ندارد

سوال: جواب: اما كسي كه نظير شرط متتااخر حسن خاتمت نداردئ اما كسي به حسن خاتمت موفق مي‌شود هم اكنون در روح و ريحان است ما از كجا بفهميم كه اين شخص جزء كساني است كه يموت مشركا يا يموت مومنا مگر يه وحي الهي كه مال معصوم است پس اينكه فرمود من بعد ما تبين جلوي آن استغفار مردمي و عمومي را نمي‌گيرد چه اينكه در آيات فراواني آمده كه شما آن رابطه مردمي را حفظ كنيد يعني دعوت هدايت و ما كان استغفار ابراهيم لابيه الا عن موعده وعدها اياه فلما تبين له انه من عدو لله اين تعبير غدو لله بمنزله ذكر سبب است در اينجا كه فرمود من بعد ما تبين لهم انه من اصحاب الجحيم ذكر مسبب است بالاخره يا معلوم مي‌شود اين شخص من اصحاب الجحيم است يا معلوم مي‌شود اين شخص الي آخر العمر عدو لله است اگر تعبير اصحاب الجحيم شد ذكر مسبب است اگر تعبير عدو لله الي اخر العمر شد ذكر سبب است فرمود براي حضرت ابراهيم روشن شد كه اين الي آخر العمر عدو لله اين ديگر تبرء منه ان ابراهيم لاواه حليم

حالا رسيديم به اين آيه و ما كان الله ليذل قوما بعد اذ هاهم حتي يبين لهم ما يتقون ان الله بكل شيئ عليم ان الله له ملك السموات و الارض يحيي و يميت و ما له من دون الله من و لي ولا نصير فرمود هدايت و ضلالت در بحثهاي قبل نيز گذشت كه دو قسم است هدايت ابتدائي و هدايت پاداشي اما اضلال فقط پاداشي است يعني ذات اقذدس اله افراد را در بدو پيدايش مهتديا خلق كرده اينطور نيست كه هدف براي اينها مشخص نكرده باشد يا هدف مشخص كرده باشد راه قرار نداده باشد يا اينچنين نيست كه هدف و راه را آفريد ولي آنها را به راه و هدف هدايت نكرده باشد بلكه اين كارها را كرده براي آنها هدف مشخص كرده كه اگر كسي جلوي اينها را نگيرد اينها انجام مي‌دهند راه بهشت را هم مشخص كرده كه در بيان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است كه لكل شيئ طريق و طريق الجنه العلم، بالاخره هر مقصدي يك راهي دارد و راه بهشت علم است اين دو هم ما را به آن هدفمان مشخص كرده كه اصلا براي چه خلق شديد هم مارا به اين راه هدايت كرده معناي آيه پاياني سوره ذاريات اين نيست كه ما جن و انس را براي عبادت خلق كرديم ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون اين نيست كه ما او را براي عبادت خلق كرديم چون اين يك قضيه همراه با نفي و اثبات ايت اين دوتا قضيه است يعني يك موجبه دارد يك سالبه دارد يعني ما انسان و جن را جز براي عبادت خلق نكرديم اين يعني چه؟ يعني اگر مثلا كسي در شبانه روز چهار ساعت را به عبادت مي‌پردازد و بيست ساعت را به كارهاي عادي آن بيست ساعت را هدر داد اگر آيه اين بود كه خلقت الجن و الانس ليعبدون خوب اين شخص مي‌گويد م نعبادت كردم و به مقصد رسيدم اما آيه كه اين نيست آيه نمي‌گويد من جن و انس را براي عبادت خلق كردم تا اين آقا بگويد من كه نمازم را خواندم روزه‌ ام را هم كه گرفتم پس به مقصد رسيدم آن بيست ساعت مال خودم بود نخير آيه مي‌گويد به اينكه ما آن بيست ساعت را مثل اين چها ساعت براي عبادت خلق كرديم ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون شما آن بيست ساعت را همانگونه كه هدر داديد اين بيست ساعت مشمول ما خلقت هست يا نه؟ جواب اين بيست ساعت را چه مي‌دهيد اين هيچ خرفي براي گفتن ندارد پس معناي ايه دو تا قضيه است يك قضيه موجبه ايت يك قضيه سالبه يعين فقط براي عبادت خلق شده است نه براي عبادت خلق شده بنابراين ما موظفيم براي 24 ساعتمان برنامه عاقلانه داشته باشيم تا بشود و حالي في خدمتك سرمدا اينكه در دعاي كميل آمده همين است اينكه در بخش پاياني سوره انعام است كه ونسكي و مماتي و محياي آمده همين است آنوقت يك آدم عاقل وقتي كه دنبال كسب حلال است الكاسب خليل الله في عبادت الله است مادامي كه دارد بچه‌ها را تربيت مي‌كند في عبادت الله است مادامي كهدارد مسكن تهيه مي‌كند في عبادت الله است معناي عبادت تعبدي بودن نيست معناي عبادت اطاعت است اطاعت كل شيئ بحسبه اگر امر تعبدي است قصد قربت لازم است اگر امر توسلي است قصد قربت لازم نيست قصد قربت كردي فيض بيشتري نصيبتان مي‌شود اين بايد به دنبال حلال برود ديگر لازم نيست قصد قربت كند بر او لازم است كه كسب حلال بكند تامين نفقه عائله بر او لازم است اين مي‌شود نسكي و محيايي و مماتي لله رب العالمين موقع خواب هم رو به قله مي‌خوابد با ذكر صلوات مي‌خوابد با وضو مي‌خوابد اين 6 يا 7 ساعتي كه خوابيده في عبادت الله است پس بنا بر اين نيست كه انسان در 24 ساعت جهار ساعت عبادت كند بگويد من به مقصد رسيدم بنابراين است كه اين 24 ساعت را بر اساس دين تنظيم كند يعني اگر يك ساعت را هدر داد و طنز گوش داد ان يك ساعت را از كيسه خورد بايد جواب آن يك ساعت را بدهد حالا جهنم نمي‌برند مهم نيست اين هم بارها به عرض رسيد كه هدف اين نباشد كه جهنم نرويم خدا خيلي ها را نمي‌سوزاند اينهمه ديوانه ها جهنمي نيستند اينهمه صبياني كه مي‌ميرند مگر جهنمي اند اينهمه كفار مستضعفي كه در روستاي كافر نشين كه حجت خدا بر آنها بالغ نشد مگر آنها جهنمي‌اند بسياري از كفارند كه جهنم نمي‌روند آنهايي كه در دهكده‌هاي دور دست هستند كه هيچ حجت خدا به آنها نرسيده ما كنا معذبين حتي نبعث رسولا اين اقل مراتب است كه آدم سوخته نشود اينهمه معارف هست آدم به اين فكر باشد كه نسوزد پس اگر برنامه 24 ساعتع تنظيم كرده غذا خوب مي‌خورد به موقع هم غذا مي‌خورد خوب هم مي‌خوابد في عبادت الله عمده فهم است آدم نفهم هميشه در زحمت است هم براي خودش مزاحم است هم براي زن وبچه‌اش مزاحم است يا مفرط است يا مفرّط آدم عاقل هم براي خودش نعمت است هم براي زن و بچه‌اش نعمت است هم براي همكاران نعمت است در اين كريمه فرمود ما تا بيان نكنيم كسي را به جهنم نمي‌بريم اولا ما كسي را بدون سرمايه خلق نكرديم هدف و راه و علم به هدف و علم به راه اينها هدايتهاي ابتدائي است كه ما همه را با اين عناصر محوري چهارگانه مصلح كرديم و خلق كرديم آيه فطرت و سوره شمس هست فالهمها فجورها و تقوئها و امثال آن اگر كسي اين راههاي چهارگانه را بكار گرفت و انبياء آمدند و يثير لهم دفائن العقول شد و اين دفائن خودش را شكوفا كرد اين يك هدايت پاداشي نصيبش مي‌شود كه فرمود ان تطيعوه تهتدوا، من يومن بالله يهد قلبه، زادته ايمانا، زاده ايمانا، از اين آيات فراوان است فرمود اگر شما آنچه را كه بعنوان سرمايه است داديم يك هدايت برتري به شما خواهيم داد و من يومن بالله يهد قلبه اين است كه مي‌بينيد يك عده مشتاق و علاقمند به زيارت و كارهاي خيرند اين گرايش به شوق نه دست پدر مادر انيها است نه دست خود اينها است اين همان ذلك فضل الله يوتيه من يشاء است اين مي‌شود يك امر شوقي اين هدايت پاداشي است اما اضلال ابتدائي اصلا نيست كه ذات اقدس الهي يك كسي را ابتداء گمراه كرده باشد اين محال است چون قبيح است و با حكمت خداوند سازگار نيست مي‌ماند اضلال كيفري و آن هم من بعد ما تبين لهم ما يتقون بعد از اينكه قد تبين الرشد من الغي راهها را مشخص كرد اگر كسي به سوء اختيار خودش با داشتن عقل و فطرت از درون و با داشتن وحي و نبوت از بيرو ن بييراهه رفت خداون به او مهلت مي‌دهد و راه توبه و انابه را باز مي‌كند دعوت مي‌كند و چندين بار او را فرامي‌خواند بوسيله خواب و بيداري بيداردلان او را هدايت مي‌كند بلكه برگردد 10 با 20بار شايد 100 بار به او مهلت بدهد اگر از همه مهلتها سوء استفاده كرده و برنگشت از آن به بعد او را به حال خودش رها مي‌كند اين مي‌شود اضلال كيفري معناي اضلال يك امر وجودي نيست كه خدا يك چيزي را بعنوا نضلالت به كسي بدهد بلكه آن فيضي را كه تاكنون مي‌داد آن را نمي‌دهد آن را به حال خودش رها كرده خوب يك كسي در يك بياياني كه معلوم نيست عقبش كجاست رها شود مي‌افتد اين همان است كه مي‌گو ئيم الهي لا تكلني الي نفسي طرفت عين ابدا اضلال يك امر وجودي نيست اضلال همان سلب توفيق است يعني آن گرايشها را آن رفقاي خوب گاهي يك رفيق خوب را سراغ انسان مي‌فرستد يك حرفي را به آدم مي‌زنند يك سوالي از آدم مي‌كند انسان منقلب مي‌شود گاهي آهنگ خوب يا شعر و حرف خوبي نصيحت خوبي و پلاكارت خوبي او را عوض مي‌كند گاهي همه اينها را بر مي‌دارد نمي‌گذارد چيزي اصلا به چشم و گوش او برسد او را به حال خودش رها مي‌كند آن سابقه سوء كه هست فيض هم كه قطع شده فهم في سكرتهم يعمهون به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود لامرك انهم في سكرتهم يعمهون، اضلال خدا يك امر وجودي نيست از سنخ اعطا نيست از سنخ سلب است ضلالت و هدايت اينها عدم و ملكه اند اضلال يك امر عدمي است نظير آنچه كه در سوره فاطر آمد هما يفتح الله للناس من رحمت فلا ممسك له دري را كه ذات ا5قدس اله بعنوان رحمت براي يك شخصي يا جامعه باز كند كسي نمي‌تواند ببندد اما و ما يمسك فلا مرسل يك وقتي در را مي‌بندد راه نمي‌دهد آدم را نمي‌گذارد فيض از آن طرف در به اين طرف در بيايد بستن در يك امر عدمي است يعني نمي‌گذارد فيض برسد انسان را گوشه در رها مي‌كند اين مي‌شود اضلال فرمود ما هرگز اين كار را نمي‌كنيم بعد از اينكه آن هدايت اولي را داديم بعد بوسيله پيامبر و عقل و فطرت تكميل كرديم به نصاب كامل رسيد من بعد ما يبين لهم ما يتقون اگر اين كار ا كرديم فيض را از اينها مي‌گيريم اينها در همان ضلالتشان فهم في غمرتهم يعمهون بعد هم عذاب مي‌كنيم ما كنا معذبين حتي نبعث رسولا در اينجا همانطوري كه درباره كار انبياء و مومنين گاهي به سببب مي‌پردازد گاهي به مسبب اينجا هم گاهي به سبب مي‌پردازد گاهي به مسبب در آنجا فرمود من بعد ما تبين لهم انهم من اصحاب الجحيم اين ذكر مسبب است در جريان حضرت ابراهيم فرمود تبين له انه عدو لله اين ذكر سبب است آيه محل بحث با آيه سوره اسراء از اين سنخ است آيه سوره اسراء ذكر مسبب است ما كنا معذبين حتي نبعث رسولا حالا يا عذاب در دنيا است يا در آخرت ولي بالاخره عذاب مسبب ضلالت است آيه محل بحث كه ما كان الله ليضل قوما ناظر به ذكر ثواب است يعني ما اينها را به خال خودشان رها مي‌كنيم.

و الحمد لله رب العالمين