81/07/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 113
﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَن يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُوْلِي قُرْبَي مِن بَعْدِ مَاتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الجَحِيمِ﴾(۱۱۳)
اين سوره مباركه برائت براي نفي ارتباط مطلق بين موحد و مشرك است كه مومنين به هيچ نحو با مشركين رابطه نداشته باشند مسئله گفتگو و محاجه و استدلال و جدال احسن تا آخرين لحظه راهش باز است حتي در ميدان جنگ هم فرمود اگر يك مشركي پناهندگي موقت خواست كه بيايد گفتگو كند احتجاج كند راه باز است "و ان احد من المشركين استجارك فاجره حتي يسمع كلام الله" پس گفتگو مهاجه جدال احسن تا آخرين لحظه حتي در ميدان جنگ هم جايز است اما رابطه معنوي علقه معنوي و مانند آن بالكل ممنوع است كه مومن با مشرك رابطه قلبي داشته باشد
سئوال: جواب: آنجا در بلاد كفر هم بالاخره رابطه قلبي نيست يك رابطه فيزيكي و بدني است در حضور هم كنار هم در يك ميز كنار هم مذاكره كند اما قلباً رابطه داشته باشد به او علاقه داشته باشد دوست او باشد اينچنين نيست دعاي خير هم بكند اينچنين نيست اما رابطه تجاري اقتصادي همه اينها راه باز است عمده آن پيوند معنوي و طلب مغفرت و رابطه قلبي است اين مطلب اول مطلب.
دوم آن است كه چون اين مطلب مهم است فرق بين زنده و مرده ندارد سوره مباركه برائه كه آغازش برائت من الله و رسوله الي المشركين اين مربوط به احياي آن ها است كه در بخشهاي گوناگون فرمود به اينكه خدا و رسول و مومنين از مشركين بيزارند "برائت من الله و رسوله الي الذين عاهدتم من المشركين" در اين بخش ميفرمايد اين اختصاصي به مشركين ندارد با اموات مشركين با مردههاي اينها هم رابطه نداشته باشيد براي اينكه پيوند معنوي با شرك مستلزم قطع ارتباط با مراحل دوري نيست بنابراين آنچه كه تاكنون گفته ميشد راجع به تبري از احياي شرك بود اما الان راجع به تبري از اموات مشركين است كه مبادا كسي خيال بكند حالا اين مشرك كه مرده است ما ميتوانيم رابطه معنوي برقرار بكنيم مطلب سوم آن است كه اين استغفار با دو شرط بيان شده است يكي اينكه انسان بداند اين شخص مشرك است يكي اينكه بداند كه ديگر اهل جهنم است نفرمود ما كان للنبي والذين آمنوا ان يستغفوا للمشركين و لو كانوا بلكه فرمود من بعد ما تبيين لهم انهم اصحاب الجحيم پس يك مشرك مادامي كه مشرك است همين كه برا يما احراز نشد او اهل جهنم است احتمال حسن خاتمت هست اين آيه نهي نميكند چون با دو قيد نهي كرده مشركي كه يقيناً اهل جهنم است حالا كسي مشرك است و ما يقين نداريم اهل جهنم است از عاقبتش خبر نداريم در نوبتهاي قبل اشاره شد به اينكه انسان به دو نحو به نحو منفصله مانعه الخلو كه جمع را شايد ميتواند احراز كند كه اينشخص از اصحاب جحيم است يكي اينكه مشركاً مرده باشد وقتي كسي مشركاً مرده است خوب انسان يقين دارد من اصحاب الجحيم است چون ذات اقدس الهي صريحاً اعلام كرد كه خدا مشرك را نميآمرزد ان الله لايغفر المشركين تا اينجا ديگر تقديري نيست يا نه بوسيله وحي الهي در زمان حيات مشركي ذات اقدس الهي به ولي از اولياي اله خبر بدهد كه اين ديگر آمرزيده نميشود و حسن خاتمت ندارد ديگر توبه نميكند ديگر ايمان نميآورد نظير آنچه كه خداي سبحان در آن سوره هود به حضرت نوح سلام الله عليه فرمود ...از آن به بعد نوح هم عرض كرد رب لا تذر علي الارض من الكافرين ديارا طلب مغفرت براي مشرك بما انه مشرك اين منعي ندارد مگر اينكه روشن شود اين مشرك بد عاقبت ميميرد يا بد عاقبت مرده است من بعد "ما تبيين لهم انه من اصحاب الجحيم" و راهش هم همين است كه يا از راه وحي الهي مشخص بشود معصومي خبر بدهد يا همين شخص كافراً رمده باشد وانسان ايمان او را احراز نكرده باشد از اينجا پاسخ چند تا سئوال معلوم ميشود قبل از اينكه به پاسخ آن سئوالها برسيم مطلب بعدي اين است كه يان همانطوري كه اختصاصي به احيا ندارد احيا و اموات را شامل ميشود چون مهم است جزو مسائل اسلامي است نه جزو شريعت اسلامي و منهاج اسلام از آن جهت كه جزو منهاج و شريعت باشد احياناً ممكن است كه در مناهج به شرايع گذشته اينطور نباشد لكل جعلنا منكم شرعتاً و منهاجا" اما اگر جزو اسلام باشد ان الدين عند الله اسلام ذات اقدس الهي فرمود اين جزو شريعت و منهاج نيست نظير ركعات نماز نيست كه مثلاً در فلان دين ركعات نماز هفده تا باشد در فلان دين كمتر در فلان دين بيشتر يا در نظير ايام روزه گرفتن نيست كه شريعت يك ديني كمتر و منهاج ديني بيشتر اين جزو اسلام است لذادر اديان ابراهيمي هم بود وجود مبارك ابراهيم هم همين را داشت مانند آننميشود گفت به اينكه اين مربوط به شريعت است احياناً در شريعت ابراهيم اينچنين بود در شريعت ما اينچنين است ميفرمايد نه اين اصلاً پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم مومنين از آن جهت كه مومنين هستند شأنشان اين نيست ما كان للنبي والذين آمنوا ان يستغفروا و اين اختصاصي به خاطر انبياء عليهم السلام ندارد واختصاصي به مومنين به حضرت هم ندارد اين جزو اسلام است نه جزو شريعت و منهاج به دليل اينكه جريان حضرت ابراهم را هم بازگو ميكند يعني اديان ابراهيم هم اينطور است.
با اين سه چهار مطلب پاسخ دو سه تا سئوال مشخص ميشود يكي از آن سئوالها اين است كه اگر طلب مغفرت براي مشرك جايز نيست چرا وجود مبارك حضرت ابراهيم در طبق سوره شعراء با اينكه علم به ضلالت آزر داشت براي آذر طلب مغفرت كرد چون به خدا عرض كرد "رب اغفر لابيه انه كان من الضالين" ضلالت همان عداوت است كسي كه گمراه است دشمن است پاسخ اين روشن است كه دشمني به معناي ضلالت غير از دشمني به معناي بد عاقبتي است كه يقيناً شخص از اصحاب جحيم ميشود ممكن است يك كسي عدو بالفعل باشد و حبيب بالقوه در بخشهايي از سوره ممتحنه و مانند آن فرمود كه شما با كفار رابطهتان را بالاخره از جهت الهي موظفيد محدود كنيد ولي از جهت مردمي يك قدري رقيق كنيد داشته باشيد "عصي الله ان يعطي و بينكم و بين الذين عاديتم و منهم موده" شايد بالاخره دشمنان شما بالاخره روزي دوستان شما بشوند شما اينطور فشار براي چه ميآوريد شايد يك وقتي اينها برگشتند اگر با يك چرخش "الاسلام يجب ما قبله" چنانچه معاذ الله با چرخش مقابل الكفر هم يجب ماقبله همين است گاهي ميبينيد يك زلزله اوضاع را به هم ميزند اگر يك بناي كفري را يك كسي تاسيس كرد تأمين كرد اين با يك چرخش ايماني ولو يك لحظه به آخر عمرش مسلمان بشود واقعاً توبه كند و نداند كه حالا چه وقت ميميرد "الاسلام يجب ما قبله" تمام آن بناي باطلي و كفر منهدم ميشود و بناي توحيد ساخته ميشود چه اينكه معاذالله يك لحظه مانده به آخر عمر مرتد بشود اينهم يهدم ماقبله السلام يجب ما قبله الكفر هم معاذالله يهدم ماقبله ا...هم همين را ميگويد پس در آن بخشي از قرآن ميفرمايد به اينكه شما خيلي فسار نياوريد روي كفار بالاخره از حد الهي نگذريد به همان اندازه كه به شما گفتهآند رابطه الهي را قطع بكنيد ولي رابطه انساني را حفظ بكنيد آنها هم كه كاري با شما ندارند شما هم رابطه دوستانه داشته باشيد دوستانه يعني دوست اقتصادي و دوست تجاري و مانند آن نه دوست قلبي و عنوي كه جزو اولياي به حساب بيايند قلباً به هيچ وجه دوست نداشته باشيد بلكه دشمن هم بداريد
سئوال: جواب: نه منظور همان شرك مصطلح است شرك خفي نظير ريا و امثال ذلك منظور نيست ولي در سوره مباركه شعرا ذات اقدس الهي دارد كه ابراهيم خليل سلام الله عليه عرض كرد "رب اغفر لابي انه كان من الضالين" در اينجا ضلالت او و شرك او و كفر او معلوم است اما روشن نيست كه او "من اصحاب الجحيم" است كه چون هنوز عمر دارد هنوز احتمال نصيحت هست هنوز موعظه پذيري هست بعد ديگر در آن اواخر وقتي براي او روشن شد كه تبيين له انه عدو لله تبري منه پس آيه نميگويد شما براي مشرك طلب مغفرت نكنيد خوب اگر كسي مشرك است دعا ميكند كه خد ااو را بيامرزد چطوري بيامرزد يعني توفيق بدهد كه او مسلمان بشود الاسلام يجب ماقبله و تطهير ميشود اين چيز بدي هم نيست اين رو به رحمت الهي است اما من بعد تبيين انه اصحاب الجحيم اين ديگر در مقابل وعده خدا قرار گرفتن وعيد خدا قرار گرفتن است يعني خدا بيا بر خلاف سنت خود عمل بكن اين اصلاً صحيح نيست جريان حضرت ابراهيم هنوز به آن نصاب نرسيده است يعني آذر جزو افراد گمراه بود اما جزو تبيين له من اصحاب الجحيم كه نبود بعد از اينكه تبيين له انه عدو لله يعني انه من اصحاب الجحيم تبري منه پس پاسخ آن سئوال روشن ميشود.
مطلب ديگر اينكه در سوره مباركه لقمان و مانند آن آمده است كه شما نسبت به پدر و مادرتان احسان بكنيدموارد ديگر هم آمده است كه بالوالدين احسانا و در آنجا هم آمده است كه و صاحب بما في الدنيا معروف اينكه در سوره مباركه بقره بحثش گذشت كه بالوالدين احسانا و همچنين در سوره مباركه لقمان كه در بيشترين ميفرمايد كه وصاحب بما في الدنيا معروفا نشانه آن است كه منطقه احسان منطقه طبيعت و دنيا است نه فراطبيعت يعني شما در مصالح تهيه مسكن و تهيه لباس تهيه دارو مسافرتها كارهاي دنيايي نسبت به اينها احسان بكنيد ولو مشرك باشد اما اگرمرز طبيعت و فرا طبيعت گذشت به محدوده دين رسيد بخواهيد از احكام دين هزينه كنيد اينجا جايز نيست لذا فرمود "و ان جاهداك لتشرك بي ما ليس لك به علم فلا تطعهما و صاحبهما في الدنيا معروفا" در مسائل ديني اگر چيزي پيشنهاد دادند اين كار را نكنيد هرگز اين كار را نكنيد اما در مسائل دنيايي موظفيد كه نيازهاي اينها را تأمين كنيد امر هم كرده است اگر اينها از نظر مسائل مالي نيازمند هستند جزو واجب النفقه پسران هستند بر پسر واجب است كه نيازهاي آنها را در مسئله مسكن و لباس و غذا و دارو و مسافرتهاي لازمه تأمين بكند پس احسان راجع به محدوده طبيعت است نه محدوده دين.
سئوال سوم اين است كه چه دليلي بر جواز استغفار براي مشركين در زمان حيات ولي عدم جواز آن در زمان مرگ است اين هم روشن شد در زمان حيات كه تبيين له انه اصحاب الجحيم نيست چون حسن عاقبت در كار است به ما گفتند به اينكه ممكن است خداي ناكرده كار به اندازه فواق ناقه عوض بشود هيچ كسي نبايد مغرور بشود فرمود حالا كه مسلمانيد مومنيد متقي هستيد هميشه بين خوف و رجا زندگي كنيد ممكن است خداي ناكرده كار به اندازه فواق ناقه عوض بشود اين در روايات است فواق اين است كه قبلاً گوسفندها و شترها را با دست ميدوشيدند وقتي اين كسي كه مسئول دوشيدن اين گوسفند يا شتر ماده بود اين دست را كه ميگذاشت به پستان اين شتر خوب شير ميريخت دست را باز ميكرد كه دوباره اين پستان را بگيرد اين يك لحظهآي كه بين قبض و بسط يد است را ميگويند فواق ناقه اين يك لحظه است فواق يعني رجوع فرمودند به اندازه فواق ناقه ممكن است اوضاع عوض بشود اين است كه انسان هر لحظه خودش را بايد به خدا بسپارد كه يك لحظهاي خدا ما را به غير خودش واگذار نكند و از خيرش محروم نكند و وجود مبارك صديقه كبري سلام الله عليها كه ديد پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم اين دعا را زياد ميخوانند و با خضوع و خشوع هم ميخوانند كه "الهي لاتكلني الي نفسي طرفه عين ابدا" حضرت دستور داد اين جمله نوراني را در نگين انگشترشان حك كردند او را حفظ خود قرار داد كه "الهي لاتكلني الي نفسي طرفه عين ابدا و لاتنزع عني صالح مت اعطيت" لذا در مسئله زمان حيات چون تبيين من اصحاب الجحيم نيست لذا ممكن است انسان براي يك مشرك طلب مغفرت كند اما بعد از اينكه منافق مرده بروي در مجلس ختم او بگويي مرحوم زيد ممكن است دسته گل را ببرد ممكن است يك شيشه گلاب ببرد اينها امور دنيايي است اما بگويد مرحوم فلان اين ديگر جايز نيست
سئوال: جواب: ارحموا اهل المعاصي اگر در زمان حيات باشد چرا ميگويند رحم كنيد طلب مغفرت كنيد كه اينهاايمان بياورند هدايت بشوند و سيئات قبليشان ترميم بشود اما زمان بعد از موتشان را شامل نميشود
سئوال: جواب: اگر معاصي جمع محلا والاسلام بود وعموم داشت شايد آنها را هم بگيرد ولي ..در زمان حيات آنها است بعد الممات ديگر نه بعد الممات فقط شامل حال مسلمانها ميشود.
مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود "ما كان للنبي والذين يستغفر للمشركين و لو كانوا اولي قربي من بعد ما تبين له انه من اصحاب الجحيم" يعني گرچه باز صله رحم را رعايت حق اقربا را مشخص كرده اما اين در محدوده طبيعت است امور دنيايي نه محدوده ديني محدوده ديني مال انما المومنون اخوه است و ما كان استغفار ابراهيم لابيه الا عن موعده بعدها اياه در اينجا يك مطلب ادبي است كه خيلي به آن مسئله كلامي ارتباطي ندارد و آن اين است كه الا عن موعده وعدها اياه آيا ابراهيم خليل سلام الله عليه آن وعده را به آذر داده است يا آذر وعده ايمان آوردن را به حضرت ابراهيم داده است چه كسي وعد؟ وعد ابراهيم يا وعد آذر؟ اگر وعده ابراهيم باشد معنايش اين است كه حضرت ابراهيم چون به او وعده داده است كه من براي تو طلب مغفرت ميكنم ساستغفر لك ربي و ما عملك اين به وعدهاش وفا كرده است ميشود ابراهيم الذي وفي اما اگر ضمير وعد به آذر برگردد معنايش اين است كه چون آذر وعده داد كه من ايمان ميآورم اين زمينه شايستگي را فراهم كرده است لذا وجود مبارك حضرت ابراهيم براي او طلب مغفرت كرده اين دو تا احتمال پيش مفسران هست لكن در همين آيه چند تا ضمير هست كه به حضرت ابراهيم برميگردد چند تا ضمير هم هست كه به آذر برميگردد لكن بعضي از افعال فاعلشان مشخص و روشن است كه حضرت ابراهيم است فرمود و ما كان استغفار ابراهيم لابيه الا عن موعده در اينجا استغفار را به حضرت ابراهيم نسبت داد كه او است استغفار كننده معلوم ميشود آن عنصر محوري تعيين فاعليت درباره حضرت ابراهيم است "و ما كان استغفار ابراهيم لابيه الاعن موعده كه وعد ابراهيم آن موعده را وعده را به آذر يا وعد آذر آن موعده را به ابراهيم برخيها كه وعدها اباه قرائت كردند اين تاييد ميكند كه ضمير وعد به حضرت ابراهيم دارد ميگويد اما در اين فعل بعدي يك راه روشني است كه باز عنصر محوري حضرت ابراهيم قرار ميدهد فلما تبيين له يعني بر حضرت ابراهيم كه انه يعني آذر عدو لله تبرا حضرت ابراهيم از آذر اين فلما تبيين فاعلش انه است اما ضمير له يقيناً روشن است كه به حضرت ابراهيم برميگردد اينجا هم تبرآ ضميرش دقيقاً به حضرت ابراهيم برميگردد پس صدر آيه سخن از استغفار حضرت ابراهيم است تبيين هم مال حضرت ابراهيم است تبري هم مال حضرت ابراهيم است در ذيل آيه هم ان ابراهيم لاواه حليم كه اسم ظاهر است و خودش روشن است اينها همه تاييد ميكند و آن در قرينه خارجي كه ساستغفر لك ربي وعده حضرت ابراهيم را ذكر ميكند نه وعده آذر را از آذر وعدهآي ذكر نميكند اينها قرينه داخلي و خارجي نشان ميدهد كه ضمير وعده به حضرت ابراهيم برميگردد حضرت ابراهيم وعده داده است به آذر كه من براي تو طلب مغفرت ميكنم.
جريان ان ابراهيم لاواه حليم اينها در مسائل خانوادگي و مسائل اجتماعي اين است اما آنجا كه تبر به دست حضرت ابراهيم است آغازش اين است كه "ولقد آتينا ابراهيم رشده من قبل و كنا به العالمين بعد جريان و جعله جزازاًُ الا كبيراً" را ذكر ميكند آنجا ديگر سخن از اواه حليم نيست آنجا مظهر انا من المجرمين منتقمون است سر فصل آن آيه اين است كه لقد آتينا ابراهيم رشده من قبل و كنا به عالمين آنوقت قصهاش را نقل ميكند آنجا از رشد و رشادت و سلحشوري حرف به ميان ميآيد اينجا كه دعا و نيايش است از اواه حليم به ميان ميآيد تناسب اينجا هم باز روشن است ميفرمايد با اينكه او اواه است پر ناله است دل شكسته است با دلشكستگان است حليم و بردبار است اما اينچنين نيست كه از دين هزينه بكند بگويد عموي من است من صرفنظر بكنم يك انسان حليم وقتي دارد ميگذرد معلوم ميشود كار خيلي مهم است "نعوذ بالله من غضب حليم" اگر يك حليمي عصباني بشود معلوم ميشود كه جز مسئله دين چيز ديگري مطرح نيست بااينكه او ابواه است كثير التخشع است كثير الناله است و مانند آن با اينكه او حليم است اينجا جاي تبري است ديگر هيچ كسي نميتواند دلسوزتر از حضرت ابراهيم باشد كه دلسوزي جاي خاص خودش را دارد ان ابراهيم لاوّاه حليم.
مطلب ديگر آن است كه عدهآي بي ميل نبودند كه با مشركين حالا يا بااحيائشان با امواتشان رابطه داشته باشند فرمود به اينكه و ما كان الله حالا بعضي از مطالب هم احياناً ممكن است در بحثهاي بعد بيايد و ما كان الله ليضل قوماً بعد اذ هداهم هرگز ذات ادقس اله گروهي را كه هدايت كرده است آنها را گمراه نميكند
سئوال: جواب: ذات اقدس الهي خودش دارد حكم صادر ميكند كه شما اين حق را نداريد خودش هم كه وعيد داد وعيدش هم اين است كه ان الله لايغفر عن يشرك به و يكفر ما دون ذلك لمن يشاء فرمود تهديد الهي اين است كه مشرك قابل بخشش نيست يعني او اصلاً زمينه را به هم زده لياقت را از دست داده
سئوال: جواب: در حال حيات دعا براي استغفار هم جايز است استغفار هم به اين معني كه بيامرز يعني هدايتش كن وگرنه نه اينكه او مشركاً زندگي بكند شما بيامرز كه معناي اللهم الغفر لذلك المشرك يعني يهدي الي صراطك المستقيم همان كاري كه وجودمبارك پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم در جريان جنگ احد كرده است اللهم اهدي قومي فانهم لايعلمون اين كه بد نيست اما بعد از "تبيين انه من اصحاب الجحيم" حالا يا به موت كافران است يا به وحي الهي است بعداز اينكه روشن شد اين شخص بد عاقبت است ديگر وجهي ندارد كه براي او استغفار بكند طلب هدايت هم يك وقتي است كه بالاخره اثر داشته باشد اگر خداي سبحان فرمود لم يومن من قومك الا من قد آمن آنوقت ديگر لغو است انسان از خدا چيزي را بخواهدكهخدا خبر داد چنين چيزي واقع نميشود
سئوال: جواب: در اينجا منظور شرك جلي است شرك خفي يعني ريا و اينها مغفور است عمده آن شرك جلي است يعني بت پرست باشد منافق باشد كافر باشد از وجود مبراك امام صادق سلام الله عليه سئوال كردند كه ما با يهوديها و مسيحيها بالاخره رابطه داريم چه بكنيم چطور دعا بكنيم؟ بالاخره ما با اينها زندگي ميكنيم حضرت راه حلي نشان داد گفت بگو بارك الله لك في دنيا شما كه بالاخره ميخواهيد حسن برخورد داشته باشيد البته آن معني كه انشاءالله حسن عاقبت داشته باشيد عاقبتتان به خير باشد اين براي همه است كه خدا انشاءالله اينها را هدايت كند مسلمان بشوند اين كه بدنيست چونروشن نيست كه فلان زيد جزو اصحاب جحيم است در آن دو صورت كه كافران بميرد يا معصومي خبر بدهد البته ديگر جا براي طلب مغفرت نيست اما اگر نباشد طلب مغفرت به معناي طلب هدايت عيب ندارد ولي راه حل را آنطوري كه در تفسير كنز الدقايق از وجودمبارك امام صادق نقل ميكنند اين است كه شما در برخوردتان با يهوديها و مسيحيها بگوييد "بارك الله لك في دنياك" در اينجا فرمود به اينكه چون عدهآي در نمازو غير نماز بالاخره سعي ميكردند براي گذشتگانشان طلب مغفرت كنند واينهم براي آناست كه درون خودشان را تسكين بكند بالاخره كسي پدرش مشرك بود و آيات عذاب را اينها ميخوانند و ميدانند كه آنهايي كه قبل از اسلام مردند كه خوب حجت خدا بر اينها بالغ نشد كه مستضعف بودند آنهايي كه در زمان ظهور پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله وسلم ايمان نياوردندو مشرك مردند جداً مشكل داشتند بعضي از مسلمانان صدر اسلام براي آنها در نماز و غير نماز طلب مغفرت ميكردند تا اينكه اين آيه نازل شد اينها هميشه نگران هستند بخشي از مردم همين منطقه ايران كه بالاخره گذشتگان دورشان قبل از صفويه اهل ولايت نبودند آنها مشكل جدي دارند مگر آنهايي كه مستضعف بودند انسان ميگويد اللهم اغفر لآبائناو اجدادنا و امهاتنا و جداتنا يك سقف محدودي دارد بعضي از مردم كه ميدانشان باز است كه آبائنا و اجدادنا خيلي مانده اما بعضيها سقف محدود دارند مشكل اين است كه اينها چه بكنند در قيامت اينها در قيامت كه در بهشت هستند يك عدهاي مثلاً حالا مربوط به صدر اسلام كه پدرانشان مشرك بودندو زمان پيغمبر را درك كردند و عالماً عامداً معجزات پيغمبر را ديدند و گفتند اين سحر است و شعر است او شعر ميگويد و ايمان نياوردند اين مومنين در بهشت هستند و آبائشان در جهنم واينها رنج ميبرند بالاخره در بعضي از روايات هست كه وقتي از ائمه عليهم السلام سئوال ميكنند كه در بهشت اصلاً حزني نيست و بهشتيها وقتي وارد بهشت شدند ميگويند "الحمد لله الذي اذهب عن الحزن" بالقول المطلق حزن و اندوه از ما گرفته شده آنوقت چگونه پدر مسلمان پسر مشرك او بالعكس يكي در بهشت يكي در جهنم او دارد ميسوزد اين هم في شغل فاكهون هستند و لذت ميبرند اين چيست جريان نوح هم همينطور است چطور يك پدري در بهشت متنعم است پسري در جهنم ميسوزد آنوقت پدر رنج نميبرد از اين طرف هم بگويند بهشت اصلاً رنج نيست وجود مبارك امام در جواب فرمود كه انسان بهشتي اصلاً يادش نيست كه بسته مشرك داشت اصلاً نوح سلام الله عليه يادش نيست كه يك چنين فرزندي داشت وقتي يادش نباشد رنج نيست اين انسي فقط در اختيار خدا است يعني ذات اقدس الهي طرزي دلهاي بهشتي را شستشو ميدهد نه تنها نزعنا ما في صدورهم من غل نه تنها بي كينه و بي حسدو بي عداوت و بي غل و غش است بي توجه ميكند هيچ يادش نيست كه پسر كافرداشت آنوقت مرتب در لذت است آن بيچاره در رنج است اينها اينطور
سئوال:جواب: بالاخره رابطه كه باشد بالاخره انسان رنج ميبرد ديگر منتهي بايد صبر بكند صبر اصلاً اين صاد و باء و راء از همان ماده تلخ است آن داروي تلخ را ميگويند صبر يعني اگر صبر ميكند يعني اين تلخي را تحمل ميكند لله ولي در بهشت جاي صبر نيست فقط شكر است بهشت كه كسي صبر نميكند بهشت فقط جاي شكر است انسي الهي است نعمت است بدي را فراموش كرد اگر بدانيد در بهشت چه ميكنند خدا چه ميكند با آدم
سئوال: جواب: الان تائبين خود حر سلام الله عليه ديگر با امام زمانش درافتاد كسي كه بالاخره عمري را به معصيت گذراند و بعد شرمنده شد و توبه كرد اگر كسي نسبت به ما بد بكند ما چه اندازه ميتوانيم مشكلش را حل بكنيم مااگر خيلي كريم باشيم اهل صبر و عفو تجاوز باشيم اين است كه اصلاً به كسي نگوييم به روي او هم نياوريم و تمام مشكلاتش را هم حل بكنيم بيش از اين كه از ما ساخته نيست ما حتي به نزديكترين دوستانمان نگوييم كه فلان كس يك بدرفتاري نسبت به ما كرده هر چند كه او بخواهد از ما بربيايد انجام بدهيم ديگر بيش از اين از ما كه نيست اما هر اندازه كه ما نسبت به ايشان احسان بكنيم او شرمندهتر ميشود يك عذابي در درون او نهادينه است ما بخواهيم آن عذاب دروني را برطرف بكنيم مقدورمان نيست چه كنيم كه او خجالت نكشد مقدورمان نيست ولي ذات اقدس الهي اين توان را دارد كه تائب وقتي كه وارد بهشت شد اصلاً يادش نيست كه قبلاً در دنيا معصيت ميكرداين خدااست تائبان كه درخواستي دارند كه يومٍ ولدته امه اين فقط از خدا برميآيد از هيچ كس حتي از خود آدم هم برنميآيد آم كه نميتواند بر دلش مسلط باشد كه چيزي را فراموش بكند از خاطر ببرد كه دل در اختيار انسان است كم هستند كساني كه صاحبدل باشند غالب ما مصحوب دل هستيم نه صاحبدل او صاحبدل است در حقيقت مقلب القلوب است تازه آن هايي هم كه جزو اوحدي هستند بعيد ايت يك چنين قدرتي داشته باشند مگر به عنايت الهي ذات اقدس الهي از دلهاي تائبان ان خاطره گناه را ميزدايد اين حر سلام الله عليه اصلاً يادش نيست كه باامام زمانش درافتاد اين هم مثل حبيب ابن مظهر اسدي و مسلم ابن اوسجه خندان است اينها هم كه يادشان نيست كه بگويند تو يادت است كه سابقه سوئي داشتي؟ آنجا اين حرفها همين است لذا تائب كيوم ولدته امه است.
والحمد لله رب العالمين