81/07/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 113
﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَن يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُوْلِي قُرْبَي مِن بَعْدِ مَاتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الجَحِيمِ﴾(۱۱۳)
ارتباط انساني در مسائل جامعه مادامي كه به حدود الهي آسيب نرساند مجاز است مادامي كه اين رابطه باعث انقطاع از خدا است مجاز نيست همانطوري كه در مسائل ديگر بر اساس "لاطاعت لمخلوق في معصيت الخالق" عمل ميشود در مسائل ارتباطات خانوادگي و اجتماعي هم همينطور است يعني مادامي اين ارتباط خانوادگي و اجتماعي محترم است كه رابطه با خدا قطع نشود بر همين اساس اگر كسي بخواهدبراي مشركين و منافقان كه اعداي الهي هستند طلب مغفرت كند يعني با اينها رابطه برقرار كرده به نحو دوستي و محبتي با اينها برقرار كرده و مانند آن دوستي با دشمنان خدا دشمني خدا است لذا در بخشي از آيات قبل فرمود استغفار براي منافق و امثال منافق كهبه خدا و پيامبر معتقد نيست بلكه در صدد براندازي اسلام و حذف نظام اسلامي است اين زيانبار است قبلاً فرمود چه براي اينها طلب مغفرت بكنيد چه نكنيد يكسان است آيه هشتاد همين سوره مباركه توبه كه بحث اين آيه قبلاً گذشت اين بود "استغفر لهم او لاتستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعين مره فلم يغفر الله لهم" از اين كار برميآيد كه استغفار براي منافقان كه مشرك هم در حكم منافق است و منافق هم در حكم مشرك است گرچه "ان المنافقين لفي درك من الاسفل من النار" اين كار اثري ندارد لغو است يعني از نظر اثر الهي لغو است يعني خدا اين دعا را ترتيب اثر نميدهد امااز آيه هشتاد سوره توبه برنميآيد كه اين كار محرم است اين كار الهي نيست يعني سبقه الهي ندارد خدا اين دعا را مستجاب نميكندحالا اگر كسي براي رعايت ارتباط خانوادگي و جنبه مردمي و اجتماعي خواست از يك مشركي به عنوان مرحوم ياد كند بگويد مرحوم فلان كس آيا اين كار روا است يانه استفاده حرمت از آيه هشتاد آسان نيست براي اينكه آيه هشتاد دارد شما چه براي مشركان و آنهايي كه منافق و مشرك كه اينها در يك قسم هستند براي اينها طلب مغفرت بكنيد يا نكنيد بي اثر است خدا نميآمرزد اين كار يا ظهور در تخيير است كه برخي از مفسران پنداشتند يا ظهور در لغويت است كه ظاهر آيه اين است كه استغفار لغو استنه شما مخيريد ميخواهيد استغفار كنيد يا نكنيد "استغفر لهم او لا تستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعين مره فلم يغفر الله لهم" يعني استغفار شما لغو است نه شما مخيريد بين ...كه برخي اينچنني پنداشتند ولي دليل بر حرمت نيست يعني يك كار بي اثري است خدا بر اين دعا ترتيب اثر مترتب نميكند اما از اين آيه هشتاد استفاده حرمت ميشود كه اگركسي تعبير بكند از يك منافقي به مرحوم فلان كس از اين آيه استفاده نميشود ولي از آيه محل بحث كاملاً استفاده ميشود شما كه ميگوييد مرحوم يعني چه؟ اين يك تعبير خبري است كه به داعي انشاء ميكنيد به تعبيرات فارسي ماهم همينطور است مرحوم يعني خدا رحمتش كند يعني دعا اگر كسي از يك منافق اعدامي تعبير كرده به مرحوم يعني طلب مغفرت كرد و آيه محل بحث كاملاً اين راتحريم ميكند ميگويد اصلاً مومن حق ندارد يك چنين كاري بكند پس تفاوت جوهري آيه هشتاد با آيه محل بحث آن است كه از آن آيه استفاده ميشود كه اين كار بي اثر است ذات اقدس الهي بر او اثري مترتب نميكند اما از اين آيه كاملاً استفاده ميشود كه هيچ مسلماني حق ندارد نسبت به منافق اعدامي بگويد مرحوم شما كه ميگوييد مرحوم منظور اين است كه خدا رحمتش كند اين دعا است اين استغفار است "ما كان للنبي والذين آمنوا ان يستغفر للمشركين" اين آيه براي آن بود كه بعد از آنكه آيه هشتاد نازل شد شايد گروهي از خانوادههاي وابسته به منافقان و مشركان ميگفتند به اينكه حالا جنبه الهي اين كار بي اثر است ولي جنبه مردمي و خانوادگي و اجتماعي را چرا ما ترك بكنيم؟ ما بالاخره رابطه اجتماعي را به عنوان قول حسن قولوا للناس حسنا حفظ ميكنيم ما هم ترحيم ميكنيم احياناً در مجلس ختمشان شركت ميكنيم و يك فاتحه هم ميخوانيم حالا اثر نكرد نكرد چرا ما رابطه مردمي را رسم كنيم؟
سئوال: جواب: لغو است يعني مباه است يك كار بي اثر است اما حرام نيست خدايا آن قدرت را به من بده كه من بتوانم مثل مرغ پرواز بكنم اين كه كار لغوي است اما حرام كه نيست ولي اگر كسي بگويد خدايا تو فلان مشرك را بيامرز اين منافق اعدامي كه معلوم شد كه "انه من اصحاب الجحيم" است يك نفر مشكوك است حساب ديگري است مشكوك است نميشود به عام يا مطلق در شبهه مصداقي تمسك كرد اما تبيين الارض و انه من اصحاب الجحيم كتاب او گفتار او نوشتار او رفتار او انكار و ضروريات او هم براي ما معلوم شد "تبيين لنا انه من اصحاب الجحيم" بعد در مجلس ختم او شركت كنيم بگوييم مرحوم فلان كس و يك فاتحه هم بخوانيم اين كار محرم است "ما كان للنبي و الذين آمنوا عن يستغفروا للمشركين" براي اينكه رابطه خانوادگي اجتماعي و مانند آن بساير خوب است اما مادامي كه آسيب نرساند به ارتباط الهي باعث انقطاع ارتباط از خدا نشود اگر "لاطاعت لمخلوق في معصيت الخالق" همچنين ارتباط با افراد خانواده و جامعه وقتي كه سبب قطع ارتباط با خدا باشد جايز نيست خوب اگر ذات اقدس الهي با يك بيان قاطعي نهي كرده كسي بخواهد منتهي نشود و اين نهي را نپذيرد يعني رابطهاي با خدا ندارد در همان محدوده در بحثهاي سابق داشتيم اين حرف از صدر الدين قونوي بود كه هيچ كسي گناه نميكند مگر اينكه ادعاي ربوبيت بكند اينكه گفتند شما به اين فكر نباشيد كه گناهتان چيست به اين فكر باشيد كه داريد در برابر چه كسي ميايستيد سرش همين است كم نيست رواياتي كه بگويد كه كه "لايزن الزاني و هو مومن لايغتاب المومن و هو مومن لايسرق السارق و هو مومن" اين روايات كم نيست اما تحليلي كه اين بزرگوار دارد ميتواند تفسير خوبي براي اين احاديث باشد ه هيچ كس گناه نميكند مگر اينكه ادعاي خدايي بكند براي اينكه اگر دست به خلاف زده اين خلاف سهواً بود نسياناً بود للاضطرار بود للاجبار بود للاكراه بود قصوراً بود همه اينها طبق احاديث رفع مرفوع است، اينها كه گناه نيست حالا بعضي قضا دارد بعضي كفاره دارد ولي گناه نيست، گناه در صورتي است كه انسان عالماً عامداً خلاف مرتكب بشود يعني ميداند گفته خدا اين است و او هيچ عذري هم ندارد نه سهو است نه نسيان است نه جهل موضوع است نه جهل به حكم است نه قصوراست نه اجبار است نه اكراه است نه اضطرار هيچ كدام از اين هفت هشت تا نيست چون در آن موارد هشتم رفع آن موارد است كه گناه نيست اگر در يك موضوعي عالم به موضوع است عالم به حكم هم هست هيچ مانعي هم ندارد عالماً عامداً دارد گناه ميكند فرمايش صدر الدين قونوي اين است كه شما كه تحليل ميكنيد به اين صورت درميآيد خدايا من ميانم كه گفته تو ايناست و من هم هيچ عذري ندارم مگر هوس من من هوس خود را بر ..تو مقدم ميگذارم بازگشت گناه به اين است اين است كه لايزن الزاني و هو مومن اينها به عنوان تمثيل است نه تعيين مخصوص آن سه چهار تا نيست يعني لايعصي العاصي و هو مومن هر عصياني سر از شرك درميآورد منتهي از بس خدا رحيم است كه ميگذرد اينطور نيست كه گناه بدون دعواي به ربوبيت باشد
سئوال: جواب: اين كه انسان گناه ميكند تحليل او اين است كه در اين مقطع حرف خود را بر اساس افرأيت من اتخذ اله هواء بر بيان خدا مقدم ميدارم نه اينكه در خلقت آسمانها و زمين ترديد داشته باشد در خلقت آباء و اجدادش ترديد داشته باشد در خلقت بهشت و جهنم ترديد داشته باشد ربوبيت خدا را در ماعدا قبول دارد اما در اين مقطع ميگويد نظر من اين است كه انجام بدهم اين ميشود "افرأيت من اتخذ اله هواه" وگرنه فرض ندارد كه يك كسي ربوبيت خدا را در اين معني قبول داشته باشد يعني ملتزم باشد نه قبول علمي اعتقاد عملي داشته باشد يعني به عقل عملي مومن باشد نه عالم او عالم است آنجا كه دارد جاهل نيستم منكر نيستم يعني عالمم باز هم معنايش همين است عالماً عامداً معصيت كردم آن عالم متهتك كه منكر كلام يا فلسفه نيست او در عينحال معتقد است خدايي هست خدا خالق است خدا بهشت و جهنم دارد عالم بي عمل معنايش اين نيست كه در مقام معصيت علم نيست بلكه در مقام معصيت ايمان نيست يعني قبول ندارند نكول اعتقادي قبول علمي اين ميشود عالم متهتك عالم متهتك همين است يعني علماً قبول دارد روي عدل عملي آنجا كه جاي عزم و تصميم و ايمان و اعتقاد و اخلاص و راه اندازي و انگيزه است نه انديشه آنجا نكول دارد نه قبول چون مركز فرماندهي آن جا است آن است كه ميگويد بكن ميگويد نكن آن كه ميگويد بفهم و يا نفهم انديشه است آن كه ميگويد بكن يا نكن انگيزه است و مرز اينها هم كاملاً از همديگر جدا است آن جمله هم كه ربوبيت تو را انكار ندارد يعني انكار علمي ندارد ميشود جهد باب استيقنتهم انفسهم اينها بيان نوراني حضرت كليم سلام الله عليه است كه به فرعونيان فرمود لقد علمتم ما انزله ..رب السموات تو كه ميداني اين معجزات فقط كار خدا است چرا قبول نميكني اين عالم متهتك در نصاب انديشه و استدلال كم نياورده اينجا جاي فهم است خوب هم ميفهمد كتاب هم مينويسد و سخنراني هم ميكند اما اينجا جاي عزم عزم جاي ديگر است اين در مشرق است اين در مغرب يعني مسئله عزم واراده و نيت جاي ديگر است مسئله تصور و تصديق و جزم جاي ديگر است ما يك جزم داريم در يك وادي ديگر يك عزم داريم در يك وادي ديگر عالم متهتك اهل جزم است خوب استدلال ميكند خوب كتاب مينويسد، خوب سخنراني ميكند، اما اهل عزم نيست آنكه ميگويد من كه هويت تو را انكار نكردم يعني به مسائل علمي مشكلي ندارم اما آنجا كه بايد تصميم بگيرم كم ميآورم در اينجا فرمود به اينكه شما بخواهي رابطه مردمي را بر رابطه الهي مقدم بداري نميشود پس از آيه 80 سوره توبه استفاده غربت نميشود كسي بخواهددر جلسه ختم يك منافق اعدامي كه "تبيين له انه من اصحاب الجحيم" شركت كند بگويد مرحوم يا بگويد بنويسد مرحوم بنويسد بگويد حق ندارد.
چرا ذات اقدس الهي همه اين روابط را زير مجموعه ارتباط الهي قرار داده است در بخش پاياني سوره مجادله فرمود آيه 22 سوره مجادله فرمود "لاتجد قوماً يومنون بالله واليوم الآخر يوادون من عاد الله و رسوله لو كانوا آبائكم و ابنائكم و اخوانه و عشريتهم" اينچنين نيست كه اگر كسي رابطه خدايي بر او اصل بود بگويد بسيار خوب ما حالا چرا رابطه خانوادگي را به هم بزنيم؟ چرا رابطه اجتماعي را به هم بزنيم؟ آنجا دارد لو لا المغمون نميشود اگر كسي مومن وبد رابطه با خدا براي او اصل است و هرگز مودت ولو قولي يا فعلي نسبت به كساني كه حدشان جداي از حد الهي است در برابر حدالهي حدي قائلند با آنها مودت و ارتباط دوستي ندارد ولو پدرانشان و برادرانشان يا فرزندانشان يا از بستگانشان باشد اين تفاوت جوهري بين آيه هشتاد با آيه محل بحث است مطلب ديگر آن است كه گاهي كه حرمت خيلي اكيد باشد تعبير به صورت ما كان يعني چنين حقي اصلاً نيست نظير آنچه كه در سوره مباركه انفال درباره رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله وسلم گذشت آيه 67 سوره انفال اين بود "ما كان لنبي ان يكون له اسرا حتي ..بعضي از افرادي كه بالاخره مشكل مالي داشتند يا دلبستگي و دلمشغولي مالي داشتند آنوقت ميديدند در بين كفار يك سلسله سرمايداري هست پيشنهاد ميدادند كه ما اينها را آزاد كنيم پولي بگيريم آيه نازل شد بالاخره اينها هم كه شما را رها نميكنند حالا اگر آزاد بشوند دوباره همين توطئه هست و همين جنگ تحميلي اسير گيري وقتي است كه شما به يك قدرتي برسيد نه اينها را رها كنيد دوباره اينها توطئه كنند اين كار به نظام صدمه ميزند نزاع شخصي نيست لذا گناه بزرگي است و مسئول اين كار هم رهبر است شخص پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم است لذادر آن جا از مومنين سخن به ميان نيامده فرمود هيچ پيغمبري اين حرف زا نزده است ما كان لنبي هيچ پيغمبري اين حرف را نزده است چه پيغمبر اسلام باشد چه انبياء ديگر "ما كان لنبي ان يكون له اسري حتي يسكن في الارض" بوسيله خون ناپاكان زمين خيلي سخين و غليظ ميشود اين خونهاي ناپاك خون توطئه است شما اينها را رها كرديد دوباره همين جنگ تحميلي عليه شما است اين تعبير به صورت هي نيامده به صورتي كه اصلاً ريشه چنين كاري يعني اصلاً حق نيست "ما كان لنبي ان يكون له اسراي حتي يسكن في الارض" آنجا سخن از مومنين نيست نظير آنچه كه در بخش پاياني سوره مائده از زبان عيسي مسيح نقل كرده كه عيسي مسيح سلام الله عليه در آيه 116 سوره مائده اينچنين آمد كه او در قيامت عرض ميكند "سبحانك ما يكون لي ان اقول ما ليس لي بحق" اصلاً من چنين حقي ندارم كه مردم را به غير تو دعوت بكنم يا مردم را پدر مادرم دعوتميكردم چنين حقي نداشتم پس تعبير ما كان خيلي قويتر از نهي ظاهري است كه از آن حرمت استفاده ميشود "ما كان لنبي والذين آمنوا ان يستغفروا" بنابراين اين براي آن جهت بود كه آنها ميخواستند رابطه مردمي خود را حفظ كنند نسبت به اينكه حالا كسي در شب برخيزد و در نماز شبش يكي از نياكان گذشتهاش را كه مشرك است براي او طلب مغفرت كند يك چنين كسي را كه مومن نميكند مومني كه صريحاً خدا فرمود چه استغفار كني و چه استغفار نكني آمرزيده نخواهد شد اين كار لغو است كسي شب برنميخيزد كه براي مشرك يك كار لغوي انجام بدهد كه اين روز در مجلس فاتحه يك منافق اعدامي شركت ميكند كه رابطهاش را حفظ بكند فرمود اين كار را هم نبايد بكنيد وگرنه يك مومن مسلمان متدين كه در بين خود و بين خدا خوب در نماز براي منافق اعدامي كه طلب مغفرت نميكند با اينكه ميداند خدا اين را نميآورزد اين ميخواهد رابطه مردمي خود را حفظ كند و بگويد چرا خودم را بد كنم اين يك گوشه في قلوبهم مرض است كه در سوره مباركه مائده اين بحثش گذشت كه فرمود "فتري الذين في قلوبهم مرض يسارعون فيهم يقولون نخشي ان تصيبنا دائره" فرمود يك عده بيمار دل در شما هستند كه ميگويند شايد نظام اسلامي شكست خورد ما چرا خودمان را بد كنيم به آنها فرمود اين شايد يك بايدي دارد چه شايد عسي الله ان ياتي بالفتح او....شايد نظام اسلامي شكست بخورد يعني چه؟ فرمود اين بيمار دلان هستند كاملاً رابطهشان را ميخواهند حفظ بكنند ميگويند شايد اين نظام برگشت نظام ديگري آمد ما چرا با آنها بد رفتار كرده باشيم؟ اين گروه را ذات اقدس الهي فرمود يك چنين حقي نداريد "ما كان لنبي والذين آمنوا ان يستغفروا للمشركين و لو كانوا اوبي قربي اين ولوكانوا اولي قربي مشروحش در همان آيه 22 سوره مباركه مجادله است.
مطلب دوم اين است كه در حال شك انسان وقتي شك دارد در اصول كلي برائت و حليت و برائت مجاز است در موراد مشكوك مجاز است بين خود و بين خدا خودش هم ميداند شك دارد يا يقين اما "من بعد ماتبيين منهم انهم اصحاب الجحيم" يعني بعد از اينكه براي شما معلوم شد شما از نزديك با او آشنا بوديد ميدانستيد كه اين معتقد به خدا و قيامت نيست براي شما معلوم است چرا اين كار را ميكنيد اين تبيين چند تا راه دارد يكي اينكه شخص با همين عقيده بميرد اگر شخص با همين عقيده مرد كه "تبيين لنا انه من اصحاب الجحيم" يا نه ما خودمان جزم نداريم كه او با اين عقيده مرد مدتي هم يكديگر را نديديم اما يك معصومي خبر داد به اينكه اين همچنان بر آن عقيده خود باقي است يا خدا او را نمىآمرزد اگر از طرف وحي الهي چنين خبري برسئ "يتبين لنا انه من اصحاب الجحيم" پس دو تا راه دارد يكي اينكه ما تا اواخر عمر او با آن شخص بوديم و ديديم كه او مشرك و منافق بود و ممعارف الهي را قبول نداشت و با همان عقيده هم مرد اين يتبين لنا انه من اصحاب الجحيم يك وقت است نه بوسيله وحي الهي و ذات اقدس الهي مىفرمايد اين درونش نفاق و شرك است و ايمان هم نميآورد و فايده هم ندارد آن راه عمومي كه بر همگان روشن است يعني انسان با كسي محشور بود مانوس مىدانست او منافق است و مشرك است و با همان شرك و نفاق هم مرد اين "تبين له انه من اصحاب الجحيم" اما نسبت به يك كسي كه زنده است و از آينده آنها ما بيخبريم چون آينده با لا خره روشن نيست انما الامور بخواتيمها حسن عاقبت مال كسيت؟ سوء عاقبت مال كيست معلوم نيست آيه 80 سوره مباركه توبه به پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم ميفرمايد كه اين گروه مشخص از نفاق اينها كساني هستند كه "لن يغفر الله لهم" چه تو مغفرت بكني چه نكني چه زنده باشند چه نباشند چه اينكه مشابه اين در سوره مباركه هود ذات اقدس الهي براي حضرت نوح بيان كرده آيه 36 سوره مباركه هود اين است آنجا كه زمينه دستور كشتي سازي شروع ميشود كه كم كم مسئله طوفان است و غرق، فرمود و "اوحي الي نوحٍ انه لن يومن من قومك الامن قد آمن" همين چند نفري كه ايمان آوردهاند همينها هستند بعداً ديگر اينها ايمان نميآورند ازاين به بعد كه ذات اقدس الهي به نوح سلام الله عليه فرمود "لن يومن من قومك الا من قد آمن" از آن به بعد نوح عرض كرد كه "فلا يلد الا والداً كفارا" اين اخبرا به غيب از كجا براي حضرت نوح پيدا شد؟ اين تلك من انبا الغيب نوحي فاليك بعداز اينكه خداي سبحان به نوح سلام الله عليه از راه وحي فرمود لن يومن من قومك الا من قد آمن از آن به بعد نوح عرض كرد كه خوب حالا شما كه ميدانيد... فلا يبتئس بما كانوا يعملون" پس اين دو تا راه هست و جمعش هم ممكن است اينها مانعه الخلو است جمع را شايد يكي با وحي الهي مشخص شد كه اين شخص چه كاره است هم خودانسان از نزديك ديد اين مشركاً مرد در اينگونه از موارد مصداق روشن تبين لنا من اصحاب الجحيم هست اما در موارد ديگر كه انسان شك دارد خوب ميتواند رجائاً طلب مغفرت بكند يا رجائاً بگويد مرحوم فلان كس اين براي او روشن نيست كه حالا ممكن است لغو باشد اما حرام بودنش كه روشن نيست.
فتحصل اگر براي تبيين له انه من اصحاب الجحيم با او مأنوس بود ديد اين مشركاً منافقاً مرد حرام است براي او طلب مغفرت بكند اما اگر نه از او بي خبر بود و براي او مشكوك است و شك دارد ممكن است بگويد اگر او منافق بود اين معصيت نكرد چون شك در موضوع داشت و كار لغوي هم هست نه كار حرامي.
جريان حضرت خليل سلام الله عليه كه وعده داده است اين از سنخ مولفه قلوبهم ميتواند باشد چون تاليف قلوب گاهي با مال است اينطور نيست كه بر مولفه قلوبهم حصر باشد كه تنها راه برقراري دوستي با كفار فقط مال است بلكه او نشان ميدهد كه انسان ميتوانداز مسائل مادي و از حقوق شخصي هزينه كند تأليفاً بقلوب الكفار نه از احكام الهي يك وقت است يك بيگانهآي براي جلب توجه يك كشور غربي براي حفظ ديپلماسي يك مرد نامحرمي با زن نامحرم ميخواهددست بدهد تأليفاً للقلوب اين حكم خدا را هزينه كردن بر تأليف قلوب است و اين جايز نيست يك وقت است كه از حق شخصي خودش ميگذرد از مال خودش ميگذرد مهماني ميدهد هديه ميدهد كادو ميدهد بله اينها تأليف القلوب دارد اما از حكم خدا بخواهد هزينه كند براي تأليف قلوب اين روا نيست در جريان حضرت خليل خوب اين ممكن است از حق شخصي خود بگذرد چون خيلي آسيب ديد عموي او گفت لارجمنك اين تهديدها را كرده اما اين چون اواه الحليم است كثير ...واهل علم و بردباري است بردبار را بردبار ميگويند براي اينكه اين بار سنگين را ميبرد يك كلمه مركب است بسيط نيست حليم است كه بسيط است فارسي آن هنر را ندارد كه اين كلمه را به بساطت خود حل كند بايد دو تا كلمه جمع بشود تا معني حليم را تفهيم كند بردبار اينبار سنگين تحمل ناشدني را اين شخصي كه صابر است و حليم است اين بار را به مقصد ميرساند اين بار را ميبرد اين بردبار است برنده بار است بالاخره وجود مبارك حضرت خليل بردبار بود اين بار را به مقصد رساند چهار تا بد شنيد تحمل كرد حليم بود خوب از حق خودش گذشت هزينه كرد تأليفاً للقلوب اما بعداز اينكه روشن شد حق ندارد "فلما تبيين له انه عدو لله تبرئً منه" ديگر از آن به بعد بايد از حكم خدا هزينه كند تا تأليفاً للقلوب آذر را به خود جذب بكند اينچنين نيست براي اينكه اين دعوت كردن يا استغفار كردن لاحد الامرين است يا بر آن است كه خدا ببخشد يا براي جلب توجه او است خدا كه مشرك را نميبخشد اين هم كه لايومن پس بنابراين اين لغو است پس "و ما كان استغفار ابراهيم لابيه الا عن موعدتاً وعده اياه" و منشأ اين بعدها هم تأليف قلوب است آنچه هم كه در سوره مباركه نجم آمده است آيه 35 به بعد ان له علم الغيب فهو يري ان ينبع بما في صحف موسي و ابراهيم الذي وفي كه هم به عهد الهي وفا كرده است كتم هن و هم به عهد مردمي وفا ميكند چون وعده داده است به آذر كه ساستغفر لك ربي انه كان كذا و كذا اين به عهدش وفا كرده منشأ اين ميثاق و عده گذاري و منشأ وفا به اين عهد همان تأليف قلوب است اين خوب نيست اما فلما تبيين له انه عدوه لله تبريً منه اينجا يك تأليف قلوب نيست و ما كان استغفار ابراهيم لابيه الا عن موعده وعده اياه فلما تبيين له انه عدو لله تبري منه ان ابراهيم ..حليم ما در سوره مباركه برائت از آغازش با همين برائه سروع ميشود كه شما از كسي مه ذات اقدس الهي از او متبري است شما هم برائت داشته باشيد برائت من الله و رسوله الذين عاهدتم من المشركين شما هم تبري داشته باشيد اين تبري در حقيقت تولي وتبري همان تلفيق شده جاذبه و دافعه است كه در بحثهاي پيشين هم داشتيم اين جاذبه و دافعه كه در غالب موجودات هست و در برخي هم همان به ضورت شهوت و غضب درميآيد و يك قدري رقيقتر ميشود به صورت اراده و نفرت يااراده و كراهت ميل و نفرت در ميآيد يك قدري كه باريكتر ميشود به صورت ارادت و كراهت ظهور ميكند يا عداوت و محبت درميآيد وقتي خيلي تلفيق شد ترقيق شد سبقه علمي پيد اكرد ميشود تولي و تبري و در متن دين قرار ميگيرد اين تولي و تبري مرحله ششم يا هفتم همان جاذبه يا دافعهاي است كهدر جمادات هم هست در گياهان هم هست در حيوانات هم هست در انسانهاي عادي هم هست در افراد غير مسلمان هم هست در مسلمان غير شيعي هم هست در مسلمانان شيعه وقتي لطيف شد ميشود تولي و تبري كه در متن دين قرار ميگيرد البته فرمود اين جزو تولي و تبري شما است پس با كه متولي باشيد از كه متبري باشيد.
والحمد لله رب العالمين