81/03/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 107 الی 110
﴿وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِرَاراً وَكُفْراً وَتَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَاداً لِمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَي وَاللّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ﴾(107)﴿لاَتَقُمْ فِيهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَي التَّقْوَي مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ﴾(108)﴿أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَي تَقْوَي مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَم مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَي شَفا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللّهُ لاَيَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾(109)﴿لاَ يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾(110)
بخشي از جريان نفاق كه به مسائل سياسي و نظامي برميگشت مبسوطاً در آيات گذشته بازگو شد. امّا اين بخش اخير كه به نيرنگ برميگردد و عدّهاي از اوساط مؤمنين فريب خوردند جداگانه طرح شد. حتي امام جماعت اين مسجد فريب خورده است. مجمعبن حارثه يك جواني بود اهل قرائت قرآن و آشنا به اين مسائل. منافقان او را فريب دادند و او را به عنوان امام جماعت اين مسجد ضرار انتخاب كردند. او بعدها فهميد به اينكه اين مسجد ضراراً بنيانگزاري شده. در عصر برخي از خلفا پيشنهاد داد كه مرا امام جماعت مسجد قبا بكنيد و عدّهاي از اصحاب آن مسجد هم، موافقت كردند كه ايشان امام جماعت مسجد قبا بشود. اين خليفه مخالفت كرد گفت كسي كه امام جماعت مسجد ضرار بود شايستهٴ امامت مسجد قبا را ندارد. مجمعبن حارثه آمده دليل اقامه كرده كه من را فريب دادند من يك جواني بودم آشنا به قرائت قرآن و مسائل، و اينها سالمنداني بودند كه از اين مسائل بيخبر بودند و من را فريب دادند و من هم به عنوان امام جماعت پذيرفتم كه بعدها از گناه او صرفنظر شد. غرض آن است كه آنها آنچنان نيرنگ بازي كردند كه حتي پيشنمازشان را هم فريب دادند. در چنين فضايي ذات اقدس الهي فرمود به اينكه اينها مستقيماً با دين خدا كار دارند. اينكه فرمود ﴿و الّذين اتّخذوا مسجداً ضراراً﴾ اين اتخاذ به عنوان ملكه و حرفه است. نظير ﴿اتّخذوا من دون الله أولياء﴾ ﴿مثل الّذين اتّخذوا من دون الله أولياء كمثل العنكبوت اتّخذت بيتاً﴾ كه اين گونه از مسائل حرفهاي و ملكهاي را اتخاذ ميگويند. پس اساس آنها اين نبود كه يك مسجدي ساختند اتفاقاً رفتند در آن نماز بخوانند و غرض موردي آنها اين بود. بلكه اين را به عنوان اتخاذ ياد كرده است قرآن كريم. مطلب ديگر آن است كه اين ضرار يك وقتي ضرار شخصي و مالي و مانند آن است نظير آن چه كه دربارهٴ طلاق و آيين همسرداري و امثال ذلك آمده است مثل آيهٴ 231 سورهٴ مباركهٴ بقره كه فرمود وقتي زنانتان را طلاق داديد ﴿و إذا طلقتم النّساء فبلغن أجلهنّ فامسكوهنّ بمعروف أو سرّحوهنّ بمعروف و لا تمسكوهنّ ضراراً لتعتدوا﴾ طوري اينها را نگهداري نكنيد كه به اينها آسيب برسانيد. اين ضرار، ضرار ديني نيست، ضرار حقوقي است. ضرار كلامي نيست ضرار اعتقادي نيست. ميخواهند به اين شخص آسيب برسانند نه چون او مسلمان است و مؤمن است. يك وقت است يك كسي كاري انجام ميدهد ميخواهد به خانهٴ كسي آسيب برساند جلوي آفتاب كسي را بگيرد، جلوي نور خانهٴ كسي را بگيرد، فضاي او را تنگ كند تاريك كند، اينها ضرار است اما ضرار مالي است يا ضرار شخصي، كاري به دين ندارد. دين اينها را تحريم كرده ولي اين شخص نميخواهد به دين آسيب برساند. مثل اينكه در زد و خوردهاي مالي كسي، كسي را ميكشد. خب اين قصاص دارد، جزو معاصي كبيره است، گذشته از قصاص، كفاره دارد و مانند آن. امّا يك وقتي كسي مؤمني را ترور ميكند چون او مؤمن است، مسلمان است، اين تنها سخن از قصاص نيست، اين همان است كه در سورهٴ مباركهٴ نساء فرمود آنهايي كه ﴿و من يقتل مؤمناً متعمّداً فجزائه جهنّم خالداً﴾ آيهٴ 93 سورهٴ مباركهٴ نسا اين است كه ﴿و من يقتل مؤمناً متعمّداً فجزائه جهنّم خالداً﴾ كه ميگويند اين تعليق حكم بر وصف مشعر به عليت است. ﴿و من يقتل مؤمناً ﴾ يعني لإيمانه و گر نه قتل انسان باعث خلود در جهنّم نميشود. اين جزو معاصي كبيره است و البته بايد توبه كند، قصاص هم بشود، كفاره هم بپردازد. امّا طوري نيست كه قتل يك انسان باعث خلود در جهنّم بشود. ولي قتل مؤمن، ترور مؤمن، از آن جهت كه مؤمن است اين در حقيقت جنگ با ايمان است. ﴿و من يقتل مؤمناً متعمّداً فجزائه جهنّم خالداً فيها و غضب الله عليه و لعنه و أعدّ له عذاباً أليماً﴾ روي اين جهت كلامي است. در اتخاذ ضرار هم همين طور است. يك وقت است كسي مسجدي ميسازد، ميخواهد رقابت كند كه مؤمنين آنجا جمع نشوند اينجا جمع بشوند. اين يك غرض نفساني مشئومي است، امّا اين ديگر به حدّ نفاق و كفر نميرسد. او نميخواهد جلوي ايمان را بگيرد. جلوي نماز را بگيرد. ميخواهد كه آنجا جمع نشوند اينجا بيشتر جمع بشوند. حالا روي هوس است اشتباه است اين كار را كرده. اين را نميگويند مسجد ضرار. اين ميخواهد ضرر برساند به اهل آن مسجد كه جمعيت آنجا كمتر بيايند اين جا بيشتر بيايند و همه هم براي رضاي خدا نماز ميخوانند مسجد ضرار اين است كه ضرار به دين مردم برساند. ﴿و الّذين اتّخذوا مسجداً ضراراً﴾ اين است نسبت به خودشان كفرا نسبت به ديگران ضراراً به اعتقاد آنها ضرار نسبت به مقدسات آنها و مانند آن. هدف ديگري هم كه دارند كه تفريقاً بين المؤمنين و إرصاداً لمن حارب الله. بنابراين پس منظور از اين ضرار نظير ضرار آيهٴ سورهٴ بقره و مانند آن نيست كه ضرار حقوقي، شخصي و مالي و مانند آن باشد. نظير اينكه قتل دو قسم است گاهي قتل شخص است گاهي قتل مؤمن بما هو مؤمن است و كيفرهايش هم فرق ميكند ضرار هم همينطور است و اين هم به عنوان حرفهاي است. با نيّت مشخص ميشود با امارات و علائم مشخص ميشود.
جواب سؤال: بله او را ذات اقدس الهي كه بايد كيفر بدهد مشخص ميكند ديگر. گاهي انسان ميداند اين منافق كه اين مؤمن را ترور كرده است براي اين است كه اين حزباللهي، بسيجي بود و مؤمن بود سخن از اختلاف مالي و مانند آن نيست. يك وقت است در اثر اختلاف مالي دو نفر دعوا ميكنند كسي، كسي را ميكشد اين پيدا است كه روي مسئلهٴ مال است. يك وقت است كه يك منافقي يك بسيجي، مؤمني را ترور ميكند يا يك امام جماعتي را ترور ميكند يا يك امام جمعهاي را ترور ميكند اين پيداست كه لإيمانه است ديگر. بنابراين، اينها چيزي نيست كه كشف نشود. اگر كشف نشد، ذات اقدس الهي كه ﴿إنّا علينا حسابهم﴾ ميداند كه اين شخص با چه نيتي اين را كشته است. فرمود ﴿و اعلمو أنّ الله يعلم ما في أنفسكم فاحذروه﴾ صدر آيه با و اعلموا شروع ميشود فرمود : بدانيد تمام نيّتهاي شما را خدا ميداند پس از او برحذر باشيد. ﴿و اعلموا أنّ الله يعلم ما في أنفسكم فاحذروه﴾ آن هم كه فرمود ﴿إن تبدوا ما في أنفسكم أو تخفوه يحاسبكم به الله﴾ خب پس ﴿والّذين اتّخذوا مسجداً ضراراً﴾ روي اين عقيده ﴿و كفراً و تفريقاً بين المؤمنين و إرصاداً لمن حارب الله ورسوله من قبل﴾ چنين گروهي البته منافق هستند و كيفر اينها هم همان ﴿ان في الدّرك الأسفل من النّار﴾ و مانند آن است كه خبرش محذوف است. اين گروه براي پردهپوشي اين سيئات چهارگانه و مشئوم سوگند هم ياد كردهاند ﴿و ليحلفنّ إن أردنا إلاّ الحسني﴾ آنها جز غرض سوء ندارند و سوگند ياد ميكنند كه ما جز نيّت حسن نداريم اين هم به عنوان حصر است ﴿و ليحلفنّ إن أردنا إلاّ الحسني﴾ يعني الاّ الخصلهٴ الحسني عاقبهٴ الحسني صفهٴ الحسني و مانند آن. ﴿و الله يشهد إنّهم لكاذبون﴾ مطلب ديگر آن است كه قيام گرچه به معناي ايستادن يا گاهي معناي توقّف و درنگ است اما اينجا كه فرمود ﴿لا تقم فيه أبداً﴾، در مسجد قيام نكن يعني نه يعني وقوف نكن، درنگ نكن، قيام در مسجد، كنايه از نماز است. نظير آن چه كه در سورهٴ مباركهٴ بقره است كه ﴿حافظوا علي الصّلوات و الصلاهٴ الوسطي وقوموا لله قانتين﴾ اين آيهٴ 238 سورهٴ مباركه كه فرمود ﴿حافظوا علي الصلوات و الصّلاهٴ الوسطي وقوموا لله قانتين﴾ اين همان قيام يعني صلّوا چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ مزّمّل، آيهٴ دوم كه فرمود بعد از ﴿يا أيّها المزّمّل﴾ ﴿قم الّيل إلاّ قليلاً﴾ يعني صلّ نه يعني درنگ بكن يعني بايست. يا در سورهٴ مباركهٴ نساء كه دارد ﴿فلتقم طائفهٴ منهم معك﴾ آن فلتقم يعني فلتصلّ. آيهٴ 102 سوره نساء اين است كه ﴿و إذا كنت فيهم فأقمت لهم الصّلاهٴ فلتقم طائفهٴ منهم معك﴾ يعني يك عدّه هم با تو نماز ميخوانند . اينها فعلاً نماز ميخوانند بعد سريعاً نمازشان را تمام ميكنند ميروند در سنگر آن سنگر دارها ميآيند به جاي اينها نماز را ادامه ميدهند. خب پس قيام در اين گونه از موارد عبارت از صلات است لا تقم يعني لا تصلي. و چون نهي به خود عبادت خورده است نماز در مسجد ضرار ميشود باطل چه اينكه حرام هم هست آن مسئله سابق هم همينطور است اگر يك كسي سرشناس است و در مسجد محل او را ميشناسند و آدم گمنامي هم نيست در حيني كه نماز جماعت منعقد است او دارد نمازش را فرادي ميخواند او با نفس صلات دارد امام جماعت را تفسيق ميكند يعني اين صلات او، مصداق ذاتي تفسيق است بر خلاف غصب. در غصب اگر كسي در مكان غصبي ايستاده است چه نماز بخواند چه نماز نخواند يكسان است . نماز يك اثر جديدي نيست اين شخصي كه در مكان غصبي نشسته است يا ايستاده يا راه ميرود، هر كاري بكند غصب است. حالا نماز خواندن او يك غصب جديدي نيست يك كار تازهاي نيست يك اثر تازهاي را همراه ندارد لذا نهي خورده به غصب امر خورده به صلات اگر كسي در مكان غصبي نماز بخواند جاي اين است كه انسان بگويد نمازش حرام است ولي صحيح، بنابر اجتماع امر و نهي امّا آنهايي كه قائل به جواز اجتماع امر و نهي نيستند و جانب نهي را تقديم داشتند ميگويند نماز در مكان غصبي گذشته از حرام، باطل هم هست. اما اينجا يك آدم سرشناس در مسجد محل اگر بيايد به عنوان اينكه حالا برق را درست ميكند نميدانم پنكه را درست ميكند بهانهاي ميكند كه نماز جماعت تمام شود خودش بعد بخواند خب هيچ كار حرامي نكرده است. در مسجد است و راه ميرود و كار هم انجام ميدهد امّا در حالي كه نماز جماعت برقرار است اين آدم سرشناس بايستد يك گوشه نماز فرادي بخواند. خب اهل محل هم او را ميشناسند او هم ميشناسد مسجد هم بزرگ نيست نظير مسجد اعظم نيست كه زائر زياد باشد بيايند نماز بخوانند و بروند يا نظير مشاهد مشرفه نيست. خب در مشاهد مشرفه اصلاً انتزاع نميشود. اين همه زائران در حرم هستند نماز جماعت در حرم است زائران هم ميآيند نمازشان را فرادي ميخوانند و ميروند در حرم قم اينجوري است و مشهد اينجوري است حضرت عبدالعظيم اينجوري است ساير، حرم امام هم اينطوري است اگر يك نماز جماعتي در حرم منعقد باشد زائران ناشناسي كه كار فوري و فوتي دارند ميآيند نمازشان را فرادي ميكنند و ميروند. اين هيچ نه آن زائر همچنين قصدي دارد نه كساني كه از خارج نگاه ميكنند يك همچنين انتزاعي دارند. از فعل اين نمازگزار زائر نمازگزار تفسق و توهين انتزاع نميشود پس اگر مسجد بزرگ باشد مثل مسجد اعظم، يا محل تردّد زائران باشد يك جايي نظير حرمها يك كسي بيايد ببيند كه نماز جماعت دارند ميخوانند او هم چون كار فوري دارد يا حالا نميشناسد نمازش را ميخواند و ميرود نه حرام است و نه باطل. امّا مسجد محل، يك آدم گمنام نه يك وقت است يك كسي پيك بهداشت است و گمنام است يك آدم ناشناس است سرراهي است او هم محذوري ندارد ميآيد و نمازش را فرادي ميخواند و ميرود نه اهل محل او را ميشناسند نه او اهل محل را ميشناسد. امّا يك وقت است نه اهل محل او را ميشناسند جزء آشنايان و معروفان و سرشناسان اين محلّه است و مسجد هم مسجد كوچكي نيست و نماز جماعت هم برقرار است اين شخص كه وارد مسجد شد اگر نماز نخواند هيچ معصيتي نكرده است مثل اينكه به بهانهٴ اين كه من حالا پنكه را اصلاح ميكنم برق را اصلاح ميكنم هيچ معصيتي نكرده اما اگر نماز بخواند با نماز خود دارد تفسيق ميكند اين تركيب انضمامي نيست اين از سنخ اجتماع امر و نهي نيست. اين كار مصداق ذاتي تفسيق است چون مصداق ذاتي تفسيق است يعني اين صلاتش تفسق است يعني اگر نماز نخواند تفسيق نيست چون اين مصداق ذاتي تفسيق است نه عرضي، نهي خورده به خود همين تفسيق يعني نهي خورده به همين صلات لذا اين نماز باطل است. اين كه خيلي از آقايان نماز در مكان غصبي را حرام ميدانند ولي احتمالاً صحيح بدانند امّا اينگونه از نمازها را گذشته از حرام، باطل ميدانند سرّش همين است براي اينكه نهي به خود عبادت خورده. در جريان مسجد ضرار كه خوب نهي مستقيماً به خود نماز خورده پس قيام در اينگونه از موارد يعني صلات به شهادت ﴿قوموا لله قانتين﴾ ﴿قم الّيل إلاّ قليلاً﴾ ﴿فلتقم طائفهٴ منهم معك﴾ كه همهٴ اينها يعني تصلّ و صلّوا و صلّ و مانند آن.
جواب سؤال: خب حالا اگر كسي جاهل بود، جاهل به حكم بود و نميدانست، مثل اينكه جاهل به غصب بود يا جاهل به اتّحاد ذاتي بود جاهل ممكن است مستثني باشد بر اساس قاعدهٴ لا تعاد. و امّا اگر كسي عالم باشد اينچنين است. جاهل ممكن است بر اساس قاعدهٴ لا تعاد و مانند آن مستثني باشد.
جواب سؤال: خب حالا چرا وارد ميشود؟ بسيار خب اگر نميشناسد بالاخره عدّهاي به او اقتدا كردهاند و به او اقتدا ميكنند و از همين قول عدّهاي از معتمدين و متدينين او وثوق پيدا كرد كه اكتفا ميكند اگر نكرد كه به حسب ظاهر در جمع اينها هست بعد نمازش را هم اعاده ميكند كه نه حيثيت كسي هتك بشود نه نمازش ؟؟؟؟
جواب سؤال: نه چون قبل از او آمده، فرض در اين است كه ديگران آن امام جماعت را آوردهاند چه اين باشد چه نباشد مردم او را به عنوان امام جماعت اين محل ميشناسند چون اگر ايشان خودش بداند كه تقويت ميشود خب چرا ميرود در مسجد؟ اگر يك وقتي رفت و گير كرد ميتواند نظير مواردي كه احتياط ميكنند ظاهراً بخواند خودش هم فرادي بعد بخواند يا قرائتش را خودش داشته باشد اگر صلات اخفاتيه است. خب پس اگر به اين صورت درآمد فرمود ﴿لا تقم فيه أبداً﴾ اين نماز ميشود باطل گذشته از اينكه ميشود حرام.
جواب سؤال: بله باشد امام مصداق ذاتي تفسيق است ديگر . نه اجتماع امر و نهي نيست اتّحاد امر و نهي است. اتّحاد عنوانين است ما يك وحدت داريم يك اتّحاد داريم، يك اجتماع، وحدت مثل اينكه دعى الصلاهٴ أيّام أقرائكِ اصلاً مستقيم خورده به نماز، ميشود صلات. خود صلات منهي عنها است. دعى الصّلاهٴ أيّام أقرائك. دو اتّحاد است نه اجتماع نظير ﴿لا تقم فيه أبداً﴾ نظير آن موارد هتك سه اجتماع امر و نهي است مثل نماز در لباس غصبي يا مكان غصبي. اجتماع محل نظر است بعضيها ميگويند ممكن است بعضيها ميگويند ممكن نيست. امّا در وحدت و اتّحاد كه حرفي ندارند كه. لذا نماز در ايام قرء، ايام عادت هم حرام است هم باطل. خب چون نهي مستقيم خورده است به نماز.
جواب سؤال: اگر نماز جماعت نباشد كه تفسيق نيست كه.
خب مطلب ديگر آن است كه ذات اقدس الهي مشخص كرده كه كجا برويد كجا نرويد . اينطور نيست كه يك حكم منفي گفته باشد كه فلان جا نرويد اوّل يك جاي مثبتي را ارائه كرده كه جاي مثبت كجاست و دستور شما چيست و بعد هدايت آنجا برويد در قبالش فرمود به مسجد ضرار نرويد. حالا كه شما مسجد قبا داريد مسجدالنبي داريد خب آنجا برويد. ﴿لمسجد أُسّس علي التقوي من أوّل يوم أحقّ أن تقوم فيه﴾ چرا براي اينكه ﴿فيه رجال يحبّون أن يتطهّروا﴾ يعني شما برويد آنجا و متطهر بشويد و محبوب خدا باشيد. در مسجدها هم ملاحظه فرموديد گاهي براي اينكه مسجدالحرام يا مسجدالنبي است فضيلت دارد يا براساس اينكه مسجد جامع است فضيلت دارد يا براي اينكه مسجد، مسجدالنبي يا مسجدالحرام يا مسجد جامع يا حائر حسيني اينها نيست مسجد كوفه نيست لكن افراد متّقي زياد در آنجا هستند خب اين هم باعث فضيلت آن مسجد است ديگر. اگر در يك مسجدي امام جماعتش يا مأمومانش اتقي و افضل باشند باعث برتري آن مسجد است. اينها جهات مرجّحه خارجي است. ﴿لمسجد أُسّس﴾ كه ﴿فيه رجال يحبّون أن يتطهّروا﴾ نه شرطش اين است حالا شما نه تنها مسجد طيّب و طاهر داريد بلكه مسجدي داريد كه رجال طيّب و طاهر هم در آنها هم بسر ميبرند. مساجد از اين قسم به سه دسته تقسيم شدهاند يا نظير مسجد قبا و مسجدالنبي ﴿صلي الله عليه وآله و سلم﴾ هستند كه ﴿أُسس علي التقوي . . . فيه رجال يحبون أن يتطهروا﴾ يا مسجدهاي متعارفند يا نه معاذ الله مسجداً ضراراً. آن دو قسمش حق است منتها يكي فاضل ديگري افضل آن قسم سومش كه مسجد ضرار است بايد هدم بشود. و اين هم هدمش به وسيلهٴ وحي الهي بود كه ذات اقدس الهي به پيغمبر دستور داد همان پيغمبري كه جريان منافقان را در جريان جنگ تبوك فهميد كه بعد فرمود: ﴿قد نبّأنا الله من أخباركم﴾ همانطوري كه اصل نماز در قرآن است امّا خصوصياتش را خداوند به وسيلهٴ وحي به پيغمبر فرمود، اصل اين حكم كه مسجد ضرار محكوم است را در قرآن فرمود و اينكه بايد هدم بشود و تخريب بشود اين را به وسيلهٴ روايت و وحي به دست پيغمبر اعلام شده است.
جواب سؤال: آنجايي كه بودنش آسيبي ميرساند ممكن است بعد مورد همين بهرهبرداري سوء قرار بگيرد كه چون اين در حقيقت مسجد نيست چون جاي باطلي ساخته شده است يك وقت است نه تبديل ميكنند همان را اين ديگر مربوط به اگر حكم اوّلي باشد كه مربوط به فتواست و اگر هم حكم ثانوي باشد كه مربوط به ولايت آن فقيه جامع شرايط است كه مصلحت را بررسي ميكند.
جواب سؤال: نه اين مسجد أولي است سه قسم شد ديگر. اگر مسجد نظير مسجدالنبي يا مسجد قبا شده كه فيه اولاست، اگر مسجدي متوسط شد نظير مساجد ديگر آن هم كه حلال است و رواست ميماند مسجد ضرار كه حكمش تخريب و هدم است.
مطلب ديگر آن است كه اينكه ذات اقدس الهي بعد از آن فرمود: كه ﴿لمسجد أُسّس علي التقوي﴾ حالا يك اصل كلي را دارد ذكر ميكند ميفرمايد سخن از مسجد و حسينيه و مدرسه و اينها نيست سخن از بنيان و هويت است مردم، افراد، زنها، جامعهها، كشورها اينها دو قسمند بالاخره؛ بعضيها روي تقوا بالا آمدهاند، بعضيها روي شرك و نفاق و كفر، يكي ماندني است يكي رفتني ديگر حالا سخن از مسجد نيست، سخن از حسينيه نيست، سخن از بنا نيست سخن از هويت افراد و اشخاص حقيقي و حقوقي است. ﴿أفمن أسّس بنيانه علي تقوي من الله ورضوان خيرٌ أم من أسّس بنيانه علي شفا جرف هار فانهار به في نار جهنّم﴾ حالا بعضيها مؤمناً زندگي ميكنند اساسشان اين است، بعضي كافراً و منافقانه زندگي ميكنند. در قرآن كريم يك جهانبيني ترسيم كرد ما را به آن جهانبيني از نظر معرفت آشنا كرد ما را به ساختن جهان كوچك به نام انسان همتاي جهان بزرگ دعوت كرد، كساني كه اين سه اصل را آگاهند و فهميدند و عمل كردند به ما معرفي كرد مثل امام و پيغمبر، بعد هم فرمود به اينكه اين هم الگو اين هم شما اين هم ؟؟؟؟ اين پنج اصل. امّا آن اصل اوّل كه نقشهٴ عالم را ترسيم كرد فرمود بالاخره آسمان و زمين را خدا ساخت و لا غير. ﴿خلق السّموات و الأرض في ستهٴ أيام﴾ آسمان را دو روز زمين را دو روز ما بينهما را دو روز اقوات شما را در فصول چهارگانه را تقسيم كرده قدّر أقواتهم فى أربعهٴ ايام. اين نظام را خدا بعد هم فرمود نه تنها آسمانها و زمين، آنچه فوق آسمانهاست آنچه زيرزمين است آنچه در درون و بيرون است هر چه مصداق شيء است خدا خلق كرد ﴿الله خالق كلّ شيء﴾ كه از اين موجبهٴ كليهٴ عامتر فرض نميشود يعني كل ما صدق عليه شيء أنّه مخلوق لله سبحانه و تعالي. اين اصل اوّل. اصل دوم اين است كه اينها را با چي ساخت؟ ما ميدانيم اين نظير مصالح ساختماني گچ و سيمان و بتون آرمه و فولاد و آهن، ميلهگرد و اينها نيست اين را با چي ساخت؟ مصالح ساختماني اين ساختار عظيم چيست؟ فرمود ﴿ما خلقنا السّماء و الأرض و ما بينهما إلاّ بالحقّ﴾ فرمود شما ممكن است يك خانهاي بسازيد يك دست، يعني همهاش سنگ باشد يا همهاش بتون باشد يا همهاش آهن باشد اين را ميفهميد من اين عالم را يك دست ساختهام همهاش حق است تمام مصالحي كه در خلقت آسمان و زمين بكار بردهام حق است با حق آسمان ساختم با حق زمين ساختم با حق شما را ساختم با حق هوا را ساختم با حق فضا را ساختم. باطل در اين نظام بكار نرفت. ﴿خلق السّموات و الأرض و ما بينهما بالحق﴾ ﴿ما خلقنا السّماء و الأرض و ما بينهما إلاّ بالحق﴾ مصالح ساختماني عالم و آدم حق است يك ذرّه باطل در اين عالم بكار نرفت حالا كه اين است اگر كسي معاذ الله با باطل بخواهد زندگي بكند آسمان با او مخالف است زمين با او مخالف است فضا و هوا با او مخالف است هيچ چيز با او موافق نيست. اين به هر سمت برود سرش ميشكند. اين كجا ميخواهد برود به كدام سمت ميخواهد حركت بكند هر كجا برود با سر شكسته برميگردد هيچ چيز او را تحمّل نميكند. هيچ چيز او را تحمّل نميكند روي اين اصول آنوقت چند تا تشبيه دارد ميفرمايد به اينكه اين كسي كه ميخواهد روي باطن كار كند حالا با سياستبازي يا با نيرنگ يا با قلدرمآبي بالاخره يكي از اين كارهاي باطل ديگر، باطل هم اشكالي دارد ديگر بخواهد خودش را فريب بدهد يا ديگري را فريب بدهد اين چند تا مَثَل ذكرميكند يا مثل طيّب و خبيث را ذكر ميكند ميفرمايد ﴿مثل كلمهٴ طيبهٴ كشجرهٴ طيبه أصلها ثابت و فرعها في السماء تؤتي أُكلها كلّ حين بإذن ربّها﴾ اين ميشود علم و عدل انساني و الهي. اين ميشود ايمان. بيراهه رفتي كج روي كج آيدت جفّ القلم … ﴿ومثل كلمهٴ خبيثهٴ كشجرهٴ خبيثهٴ اجتثّت من فوق الأرض﴾ اجتثاث يعني جثه گيري اين جثهگيريش روي زمين است اين در زمين تو را قبول نكرده. زميني كه بالحق است اجازه نميدهد در دل او ريشهٴ شجرهٴ خبيثه فرو برود كه ﴿و مثل كلمهٴ خبيثهٴ كشجرهٴ خبيثهٴ اجتثّت من فوق الأرض﴾ چطور مردهها را دريا قبول نميكند انسان تا زنده است ميتواند شنا بكند تا نفس دارد امّا وقتي كه مرد و لاشه شد كه هي ميخواهد برود پايين دريا او را پس ميزند. زمين شجرهٴ خبيث را پس ميزند. اگر هم بكارند تمام دستگاه زمين اين ريشهاش را اجتثاث ميكند يعني جثهاش را ميآورد روي زمين. دريا چه كار ميكند اجتثاث ميكند. يعني چي؟ يعني اين جثه را ميآورد در ساحل ميگويد من قبول نميكنم. زمين هم همينطور. جامعه هم همينطور، حوزه هم همينطور دانشگاه هم همينطور. آسمان اين طور است زمين اينطور است مرده را قبول نميكند، لاشه را قبول نميكند. ﴿و مثل كلمهٴ خبيثهٴ كشجرهٴ خبيثهٴ اجتثّت من فوق الأرض ما لها من قرار﴾ گاهي هم ميفرمايد به اينكه ذات اقدس الهي مثلي زده است از آسمان معرفت يا علم يا غيب هر چه هست باران نازل كرده است ﴿أنزل من السّماء ماء فسالت أوديهٴ بقدرها فاحتمل السّيل زبداً رابياً﴾ فرمود بالاخره سيل بركات فراواني دارد آب است كه بركات فراواني دارد. يك كفهايي روي آب هست يعني حباب اينها را ميگويند يذهب جفاءً جفاء يعني آب بر يعني خود آب اين را ميبرد كسي به اين دست نميزند خود اين سيل در فراز و نشيبش اين را ميبرد حالا لازم نيست كسي زحمت بكشد اين كفها را از بين ببرد كه اين فيذهب جفاء. گاهي هم به عنكبوت مثل ميزند: ﴿مثل الّذين اتّخذوا من دون الله أولياء كمثل العنكبوت اتّخذت بيتاً و إنّ أوهن﴾ گاهي مثل آن درهٴ رملي پر شن نرم سست مثال ميزند كه كسي روي لبهٴ اين خانه بسازد و زيرش هم آتش است ﴿علي شفا جرف هار فانهار به في نار جهنّم﴾ اين مربوط به جريانهاست اما آدمهايي كه به اين جريانها دامن ميزنند آنها را هم تمثيل ميكند ميگويند اينها يا مثل حمارند كه نميفهمند يا مثل كلبند كه گاز ميگيرند. اينها ﴿مثلهم كمثل الحمار يحمل أسفاراً﴾ يا ﴿مثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث﴾ آنهم مال اشخاص اين هم مال جريانها چرا براي اينكه اين جريان ميخواهد با عالمي در بيفتد كه همهٴ مصالح ساختمانيش حق است. اين افراد ميخواهند با كسي در بيفتند كه حق محض است. چه قدر اين كتاب شيرين است. ﴿أفمن أسّس بنيانه علي تقوي من الله و رضوان خيرٌ أم من أسّس بنيانه علي شفا جرف هار فانهار به في نار جهنّم والله لايهدي القوم الظّالمين﴾.
«الحمد لله رب العالمين»