درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

81/03/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 107 الی 110

 

﴿وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِرَاراً وَكُفْراً وَتَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَاداً لِمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَي وَاللّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ﴾(107)﴿لاَتَقُمْ فِيهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَي التَّقْوَي مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ﴾(108)﴿أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَي تَقْوَي مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَم مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَي شَفا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللّهُ لاَيَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾(109)﴿لاَ يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾(110)

 

نهي از مسجد ضرار آيا به اين مجموع چند قيد بر مي‌گردد، يا هر كدام از اينها به نحو جميع در نهي مأثرند بيان ذلك اين است كه آنچه در صدر اسلام اتفاق افتاد و ممكن است در ساقهٴ اسلام هم اتفاق بيفتد، آن است كه كسي مسجدي بسازد چند منظوره، هم به قصد ضرار باشد هم به قصد كفر باشد هم به قصد تفريق باشد هم توطئهٴ براندازي و ارصاد. يك وقت است نه همهٴ اين قيود نيست فقط به قصد ضرار است كسي مسجدي ساخته است كه جمعيت فلان مسجد كم بشود. به فلان مسجد آسيب برساند به امام آن مسجد يا مأموم آن مسجد يا سازندگان آن مسجد صدمه‌اي وارد بشود كه جمعيت آنها كم بشود همين هدف ديگري ندارد. اگر گفتيم به اينكه آنچه در اين تحريم عموما دخالت دارد مجموع اين چهار قيد است پس هر كدام به تنهايي كافي براي تحريم و منع نيست. و اما اگر گفتيم هر كدام از اين عناوين چهارگانه به تنهايي كافي است براي تحريم و منع، اگر يك مسجدي به اين هدف ساخته شد كه جلوي آبادي مسجد ديگر را بگيرد و امام جماعت آن مسجد يا به نماز جماعت آن مسجد يا نماز جمعهٴ آن مسجد آسيبي برسد هيچ هدفي نيست مگر همين. آن اهداف ديگر كه كفر و تفريق و ارصاد است نيست، فقط همين است اگر گفتيم جميع كل واحد نقشي دارند در تحريم و منع اين جا را هم شامل مي‌شود و لا يبعد كه جميع نقش داشته باشند نه مجموع. البته اگر همهٴ عناوين چهارگانه حاصل شد حرمتش غليطتر است تحريمش آسانتر است و مانند آن و اما اگر يكي از اينها بود باز حرمت دارد و منع دارد منتها در حد متوسط.

مطلب ديگر اين است كه زمخشري در كشاف و قرطبي در جامع آنها توسعه دادند و گفتند دامنهٴ اين به اصطلاح عناوين چهارگانه جمع مي‌شوند شقيع و مانند آن بعضي‌ها هستند وارد مسجدي مي‌شوند براي نماز جماعت ديدند نماز جماعت در آن مسجد تمام شده جمعيت متفرق مي‌شوند به او گفتند كه فلان مسجد هنوز نماز جماعتش تمام نشده است شما به فلان جا مراجعه كنيد گفت من دوست ندارم در مسجد ضرار نماز بخوانم چون آن مسجدي كه ساختند براي اينكه جلوي پيشرفت اين مسجد را بگيرند اين حرف را جناب زمخشري در كشاف نقل مي‌كند و قرطبي هم در جامع نقل مي‌كند اين دو بزرگوار مي‌خواهند استفاده بكنند كه اگر يك مسجدي براي اينكه جلوي پيشرفت مسجدي ديگر را بگيرد ساخته شد اين جزء مسجد ضرار است.

مطلب ديگري كه اين دو بزرگوار نقل مي‌كنند اين است كه بعد از فتح كشورهايي مثل ايران و امثال ايران، دستوري كه از حكومت اسلامي و متصديان آن روز رسيده است اين است كه در هر شهري بيش از يك مسجد ساخته نشود، اجازه ندهند كه در يك شهر بيش از يك مسجد ساخته بشود براي اينكه دومي به اولي آسيب مي‌رساند زمينه تخريب است زمينهٴ احتراق است و مانند آن. پيش‌نمازهايي را هم كه تربيت شدند روي اين مدار تربيت مي‌شدند مردم هم تربيت مي‌شدند روي همين مدار تربيت مي‌شدند لذا مي‌گفتند به اينكه در هر مدينه‌اي بيش از يك مسجد ساخته نشود. مگر اينكه آن شهر، شهر خيلي بزرگ باشد و يك مسجد كافي نباشد و مضطره‌ها و عجزه‌ها و سالمندان و بيماران نتوانند در مسجد واحد حضور پيدا كنند در آن صورت گفتند كه عيب ندارد در يك شهري دو تا مسجد ساخته شود اين را هم جناب زمخشري و ديگران نقل مي‌كنند.

مطلب ديگر سيدنا الاستاد امام رضوان الله عليه يك وقتي در اثناي موعظه در درس همين مسأله را مطرح كردند كه اين تعدد مساجد، گرچه به حسب ظاهر نشانهٴ پيشرفت دين است ولي مشكلات ديگر را هم فراهم مي‌كند ايشان از بعضي از مشايخشان نقل كردند مرحوم امام از بعضي از مشايخشان نقل كردند كه يك وقتي يكي از مؤمنين منطقهٴ از اين شهرهايي كه به قم مراجعه مي‌كردند آمدند خدمت آن استاد براي زيارت آن استاد بزرگوار امام رضوان الله عليه از اين شخص حال يكي از دوستان خود را سؤال كرد كه فلان شخص قبلا از دوستان حوزوي ما بود گفتند خوب است حالش. از وضع ايمان مردم شهر سوال كرد، آن آقا گفت كه نبض ديانت شهر ما بسيار خوب است براي اينكه در شهر ما مثلا هفده تا يا ده‌تا مسجد دارد. امام رضوان الله عليه از آن استادشان نقل مي‌كردند كه ايشان با تعجب گفت كه در شهر شما ده تا مسجد هست آن برادر مؤمن گفت بله آقا ده تا مسجد هست. امام رضوان الله عليه فرمود به اينكه استاد ما تعجبش از اين بود كه يك شهر ده تا مسجد. تعجبش اين بود كه چه جور يك شهر ده تا مسجد اين همه مساجد براي كي؟ آن برادر مؤمن نمي‌دانست كه تعجب براي چيست، امام رضوان الله عليه فرمود به اينكه مشكل همين است كه اگر كسي كل يجر النار الي قرصه باشد همين جورميشود اول تعدد مساجد و بعد تعدد سليقه و بعد تعدد نظر و بعد تعدد حزب و باند و جناح همين وضع كه مي‌بينيد مي‌شود تفريقا بين‌المؤمنين. اول اختلاف نظر هست بعد كم كم تفريقا بين المؤمنين است. با تفريق بين المومنين هرگز كار پيش نمي‌رود. اين هم يك مطلب.

مطلب ديگر اين است كه گاهي ممكن است در اثر بزرگي شهر يا در اثر اينكه بخشي منطقهٴ تجاري است بخشي منطقهٴ مسكوني هم مسجد سوء ساخته مي‌شود هم مسجد محله اين كه در كتابهاي فقهي مي‌بينيد ثواب مسجد بازار مشخص است، ثواب مسجد محله مشخص است، براي همين جهت است كه بعضي از منطقه‌ها منطقه‌هاي تجاري است روز جمعيت در آنجا زندگي مي‌كند بعضي از منطقه‌ها منطقهٴ مسكوني است شب در آنجا زندگي مي‌كنند آنجاها كه منطقهٴ مسكوني است نماز مغرب و عشا خوانده مي‌شود نماز صبح خوانده مي‌شود به جماعت آنجا كه منطقهٴ تجاري است روزها ظهرها نماز جماعت خوانده مي‌شود. اينكه در كتابهاي فقهي ثواب مسجد محله با ثواب محل بازار فرق دارد براي اين است كه ثواب مسجد بازار يك منطقهٴ تجاري است مسجد محله يك منطقهٴ مسكوني است تعدد مساجد در اينگونه از شهرها روي اين منظور رواست. گاهي هم ممكن است كه در يك شهر محله‌هاي گوناگون باشد كه هر كسي با عالم محلهٴ خودش آشناست. آن عالم محل احكام شرعي آنها را به عهده دارد تعليم و تلاوت و تدريس آنها را به عهده دارد. حل مشكلات فقهي آنها را به عهده دارد. آنها مسائلشان را از اين عالم محل سؤال مي‌كنند. دسترسي به ديگران ندارند. اين است كه به همين عالم محل خودشان اقتدا مي‌كنند. اين را مي‌شناسد مي‌خواهد از اين سوال بكند در چنين فضايي نه تنها در يك شهر چند تا مسجد ساخته مي‌شود در يك مسجد چند تا نماز جماعت برگزار مي‌شود. اين دومي را قرطبي در جامع ذكر كرده است. كه يك وقت است انسان در يك شهر چند تا مسجد مي‌سازد، يك وقت است در يك مسجد چند تا نماز جماعت خوانده مي‌شود ايشان مي‌گويد مشكل اين بيشتر از اشكال آن يكي است كه در يك شهر چند تا مسجد باشد. ولي روي همين بياني كه عرض شد اين مصححش و مبررش همين خواهد بود كه محله‌ها متعدد بود سابق، دسترسي به ديگران دشوار بود، هر كسي به عالم محل خودش مراجعه ميكرد، مسائل را از او ياد مي‌گرفت، تلاوت كتاب، تعليم كتاب و حكمت را آن عالم محل به عهده داشت. لذا در يك مسجدي كه چند تا شبستان داشت، چند تا نماز جماعت هم برگزار مي‌شد و مردم هر كسي به آشناي خودشان مراجعه مي‌كرد. الان شما اين مسجد امام مي‌بينيد هم در مدخلش، در كتيبه‌اش اين آيه‌اي كه مربوط به مسجدالنبي يا مسجد قباست نوشته شده است ﴿فيه رجال يحبون أن يتطهروا﴾ هم چند تا نماز جماعت خوانده مي‌شود. الان در طليعهٴ اين مسجد امام در قم در آن كتيبهٴ ورودي‌اش همين آيه نوشته شده است ديگر ﴿فيه رجال يحبون أن يتطهروا﴾ ولي در عين حال چند تا شبستان دارد و چند تا نماز جماعت خوانده مي‌شود. اين در حقيقت يك جماعت است و يك مسجد است. اين گونه از كثرتها و تعددها مزاحم نيست. گاهي ممكن است جمعيت به نوبت بيايد بعضي ساعت اول مي‌آيند، بعضي ساعت دوم مي‌آيند، بعضي ساعت سوم مي‌آيند يا در اثر همان آشنايي و انسي كه عرض شد روي همان جهت تعدد هست، گاهي ممكن است كثرت باشد و تعدد باشد اما لله باشد. اگر اين چنين شد هم تعدد نماز جماعت و تعدد شبستانها رواست، هم در مدخل همهٴ اينها كه يك مدخل بيش نيست نوشته شده ﴿فيه رجال يحبون أن يتطهروا﴾ و در شرايط مهم هم تجربه نشان داد در مسئلهٴ انقلاب و جنگ همهٴ شبستانها يك طور حرف مي‌زدند، همهٴ نماز جماعتها يك طور شعار ميدادند، همهٴ پيش‌نمازها يك طور تأييد مي‌كردند. اين طور هم بود. اينها مزاحم نيستند. اما آني كه در كشاف آمده يا در جامع قرطبي آمده البته آن سخن حق است در تفسيرهاي اماميه هم هست كه اگر خدايي ناكرده غرض ريائاً و سبعثاً و مانند آن باشد همان گرفتار مسجد ضرار خواهد بود. جميع نقش دارد نه مجموع. يعني كل واحدي از اين عناوين قبيح چهارگانه كافي است كه يك مسجدي را مسجد ضرار بكند. اگر ضراراً شد يا تفريقاً شد يا كفراً شد يا ارصاداً شد، مي‌شود مسجد ضرار بالاخره. اگر كسي هدفش اين باشد كه جلوي پيشرفت يك مسجد ديگري را بگيرد.

مطلب ديگر آن است كه اين كه در آيه فرمود ﴿لاتقم فيه﴾ و در بحث ديروز هم اشاره شد كه نماز در چنين مسجدي حرام است، باطل هم هست گذشته از حرام باطل است، براي آن است كه نهي به عبادت تعلق گرفته. نهيي كه به عبادت تعلق بگيرد باعث بطلان آن عبادت است. چون وقتي منهيه امر شد، مي‌شود موعد و موعد مقرب نمي‌شود به اين جهت واحده بر خلاف اجتماع عمدين. نظير اينكه اگر كسي به عدالت امام جماعتي اعتراض داشته باشد، و او را عادل نداند، در حالتي كه نماز جماعت بر قرار است و عده‌اي به يك زيد اقتدا كردند و اين شخص كه اين زيد را عادل نمي‌داند اگر قبل از نماز جماعت يا بعد از نماز جماعت در همان محل نماز خود را فرادي بخواند، اين نماز او صحيح است و معصيتي هم نكرده، ولي در حين نماز جماعت اگر مسجد، مسجد بزرگ نباشد، مثل مسجد اعظم نباشد، مسجد زيارتي و زواري و مسافري هم نباشد كه عابري سبيل زيادند، در مسجد محل است، مسجد عادي است كه زائران رفت و آمد نمي‌كنند، مسافران رفت و آمد نميكنند، فقط اهل محل رفت و آمد ميكنند، مسجد بزرگ هم نيست، يك مسجد معمولي است، در چنين حالتي كه مسجد مسجد معمولي است و رفت و آمد زائر و مسافر در آنجا نيست، يك كسي امام جماعت را عادل نمي‌داند، اين در حين انعقاد نماز جماعت خودش در يك گوشه‌اي در صورتي كه او را هم مي‌شناسند، يك آدم سرشناسي است، يك آدم گمنامي هم نيست، او را مي‌شناسند بخواهد نمازش را فرادي بخواند هم معصيت كرده است و هم نمازش باطل است. چرا؟ براي اينكه اين شخص با همين نماز دارد تفسيق مي‌كند. وقتي با اين نماز دارد تفسيق مي‌كند ديگر دو جهت نيست از سنخ نماز در مكانهاي غصبي نيست. چون با همين نماز دارد تفسيق مي‌كند اين نماز مي‌شود معصيت. وقتي نماز معصيت شد از باب نهي در عبادت است نه از باب اجتماع در امر و نهي. ممكن است كسي در باب نماز در مكانهاي غصبي فتوي به صحت بدهد با حرمت بگويد اين نماز حرام است چون تصرف غاصبانه است ولي نماز صحيح است چون نهي به غصب خورده و امر به صلاهْْ. اما وقتي يك كسي كه سرشناس است در يك محله‌اي دارد نماز مي‌خواند وارد يك مسجد شد نماز جماعت منعقد شد و اين امام جماعت را عادل نمي‌داند، با فعل خود دارد امام جماعت تفسيق مي‌كند. با همين صلاهْْ. اگر چنانچه قبلاً برود آن كنار بنشيند با همان نشستن تفسيق بكند، خب معصيت كرده، بعداً بخواهد نماز خودش را فرادي بخواند، نمازش صحيح است، نماز او باطل نيست. براي اينكه همان نشستن و اخم كردن يعني من او را فاسق مي‌دانم، اگر با اين نشستن تفسيق مي‌كند، خب اين معصيت است ولي نمازي كه بعدها مي‌خواند صحيح است. ولي اگر در حين انعقاد نماز جماعت خودش نمازش را فرادي بخواند، اين با اين صلاهْْ دارد تفسيق مي‌كند نه با چيز ديگر. و همين صلاهْْ مي‌شود منهي انهاء مي‌شود حرام. و نهي به خود عبادت تعلق مي‌گيرد. اگر اين شد اين نماز هم حرام است هم فاسد.

جواب سؤال: بله؟ نه، نه خود اين صلاهْْ تفسيق است.

جواب سؤال: مصداق ذاتي تفسيق است ديگر. همانطوري كه اين حركات و سكنات و افعال و اعمال مصداق ذاتي صلاهْْ است، همين‌ها مصداق ذاتي تفسيق هم هست. و اما اينها مصداق ذاتي غصب نيست صلاهْْ.

جواب سؤال: نه، غصب لازمهٴ كون است. اين شخص چه نماز بخواند، چه نماز نخواند قيام و قعودش تصرف غاصبانه است. صلاهْْ نقشي ندارد، هيچ. چه نماز بخواند چه نماز نخواند، تصرف او غاصبانه است. اين لازمهٴ آن كون است. اما در مسئلهٴ صلاهْْ فرادي در حين عقد جماعت اين شخص با اين نماز دارد تفسيق مي‌كند. اين مصداق ذاتي تفسق است. چون مصداق ذاتي تفسيق است، متعلق نهي هم هست. چه اينكه مصداق ذاتي صلاهْْ است متعلق

جواب سؤال: نه خب، اگر خالصاً لله نماز بخواند دو دقيقه صبر بكند، يا دو دقيقه زودتر بخواند. اگر او نه دو تا حرف است در بحثهاي عطف و تعظيم و تجليل و هتك و اينها آنجا بحث شد. يك وقت است كه كار به قصد آدم است، بله اين درست است آدم وقتي كه پايش خسته شد، مثلاً يك كسي كه وارد شد، يك مؤمني وارد مجلس شد اگر انسان براي اينكه او مؤمن است برخيزد احترام بكند، ثواب دارد. اگر نه چون رابطه‌شان تيره است مي‌خواهد او را مسخره كند، اين مي‌شود معصيت. اگر نه پايش خسته شد، آمده براي تمدد اعصاب، پا شد يك مقداري دست به پايش كشيد، اين نه ثواب دارد نه عقاب دارد. اينها جايي است كه انما الاعمال بالنيات. ولي بعضي از امور است كه انسان چه قصد بكند چه قصد نكند، از او انتزاع مي‌شود. الان معاذالله يك كسي مي‌خواهد يك ميخي به ديوار بكوبد، اين مي‌گردد مي‌بيند صندلي نيست. هفت هشت ده تا قرآن معاذ الله مي‌گذارد زير پاي خودش مي‌گويد بلكه دستم برسد مي‌خواهم ميخ بكوبم. اين كه قصد اهانت ندارد ولي همين كار او في نفسه هتك و توهين و تحقير للقرآن مي‌شود .... چه قصد بكند چه قصد نكند. بعضي از كارهاست كه يمتزع منه التوحيد. چه انسان قصد بكند، چه قصد نكند. خب اگر هر كسي بيايد مي‌فهمد به اينكه اين آقا، يك وقت كسي گمنام است يك آدم گمنام است، شاگرد مغازه است، مي‌دانند كار دارد مي‌خواهد برود، از او هتك نمي‌فهمند. اينكه در تحرير مسئله اين قيود اخذ شده است به همين مناسبت است. يك وقت است مي‌دانند آقا اين شاگرد مغازه است، بيش از اين وقت ندارد فرصت ندارد، و اين اصلاً امام جماعت را نمي‌شناسد، هرگز قصد تحقير ندارد، تفسيق ندارد. اين آقا نمازش را فرادي مي‌خواند صحيح است و بلند مي‌شود مي‌رود. اين شاگرد مغازه. اما يك سرشناس محل مي‌دانند بالاخره مشكل دارد ديگر.

خب بنابراين اگر نماز مصداق ذاتي آن نهي بود، متعلق نهي بود، اين نماز عبادت ....

مسجد ضرار از اين قبيل است. حالا اگر كسي مسجد ضرار ساخت ديگري رفت در آن نماز خواند، اين نماز چون متعلق نهي است باطل است و حرام. هم معصيت است هم ﴿لا تقم فيه ابدا﴾ چون منظور از قيام در مقابل قعود كه نيست كه، اين قيام در مقابل صيام است. قيام يعني نماز. نماز شب را مي‌گويند قيام بالليل. اللهم اجعل قيامي فيه قيام القائمين، كه در .... يعني صلاهْْ من، در قبال صيام. اللهم اجعل صيامي فيه صيام الصائمين و اجعل قيامي فيه قيام القائمين. اين قيام در مقابل صيام به معني صلاهْْ است. لا تقم يعني لا تصلي. خب اگر لا تصلي شد خود اين صلاهْْ مي‌شود حرام. بنابراين اگر از نظر فقه سياسي انسان آن وحدت اصيل اسلامي را خوب بررسي مي‌كند مي‌بيند حرفي كه محققين مفسران اعم از شيعه و سني گفتند سخني است تقريباً روبراه، كه اگر كسي منظورش اين است كه جلوي پيشرفت مسجد ديگري را بگيرد، اگر كسي غافل بود و از اين صحنه خبر نداشت و هيچ اطلاعي از آن صحنه نداشت، حالا گاهي نظير آن آدم گمنام، ممكن است مستثني باشد. ولي اين چنين نيست كه حالا اگر كسي خواست مسجد محلهٴ او رونقي پيدا كند و از سنخ ﴿سارعوا الي مغفرهْْ﴾ بود ﴿و استبقوا الخيرات﴾ بود اين جزو مسجد ضرار بشود. اين مي‌گويد مسجد .... و مسجد محله هر دو رواست. يا دو تا مسجد در دو محل با فاصلهٴ زياد اين خوب رواست. ما هم از باب ﴿و استبقوا الخيرات﴾ ﴿سابقوا الي مغفرهْْ﴾ ﴿سارعوا الي مغفرهْْ﴾ داريم يك مسجدي مي‌سازيم خوب اينجا جمعيت بيشتري باشد، ثواب بيشتري داريم. اين مشكلي ندارد بلكه راجع است. اما حالا مي‌دانيم اين صراط مستقيمي كه از مو باريكتر است و از شمشير تيزتر است، تشخيص اين كار آساني نيست. يعني بيننا و بين الله هدف ما چيست، اين كار آساني نيست. اينكه حالا مي‌گويند هر لحظه مواظب درونت باش كه چه كسي مي‌آيد چه كسي نمي‌آيد، چه توطئه‌اي دارند. گاهي امر را بر خود آدم مشتبه مي‌كنند ديگر. آدم وقتي غافل باشد از درون، آنها مي‌آيند آنجا كارها را بررسي مي‌كنند، اين نفس مسوله كه آدم را رها نمي‌كند كه. ما تنها گرفتار نفس اماره نيستيم. نفس اماره آن آخرهاست. همهٴ ما مي‌دانيم نفس اماره چيست. آني كه ما را به گناه امر مي‌كند مي‌شود اماره. همهٴ ما كه مقداري با درسهاي اسلامي آشنا هستيم، نفس اماره را مي‌شناسيم. مشكل ما در نفس اماره نيست. وقتي نفس اماره را مي‌شناسيم كه او حالا آمده امير شد ديگر. اسير او را مي‌شناسد عالماً عامداً معصيت مي‌كند براي اينكه اسير است. عمده شناخت نفس مسوله است كه ﴿سولت لي نفسي﴾. آن است كه كمتر مطرح است، شناختش سخت است، دير است. نفس مسوله در درون آدم تمام تلاش و كوشش را صرف روانكاوي مي‌كند كه اين آقا چه چيز خوشش مي‌آيد. چون اين چنين نيست كه همهٴ انسانها نسبت به همهٴ گناهها يك جور علاقه داشته باشند. بعضي‌ها گرفتار حب جاه‌اند، بعضي گرفتار چشم‌اند، و بعضي گرفتار گوشند، و بالاخره فرق مي‌كند گناهان. بعضي‌ها را از راه خاص بهتر مي‌شود فريب داد. اين در درون مي‌فهمد كه اين آقا به چه چيز علاقه‌مند است، اين يك. اين بعد از يك روانكاوي فراواني كه در درون دارد. بعد هم مي‌فهمد كه چه كار بايد كرد كه يك حرامي را به عنوان حلال به خورد اين بدهد، اين دو. بعد مدتها مي‌نشيند تلاش و كوشش مي‌كند در آن صندوقخانه و در آن پستوها يك تابلوي زريني درست مي‌كند از همين جنس كه پشتش همهٴ آن سمومات و ويروسها و ميكروبهاست. رويش يك زرورقي است از جنس هميني كه اين آقا خوشش مي‌آيد. چون هر چيزي كه خوشش مي‌آيد يك حرامي دارد يك حلالي دارد. آن محرمات را در پشت سريش‌كاري كرده چسبانده، و رويش هم يك تابلوي زرين ورقي كرده، به آدم نشان بدهد. آدم وقتي اين كار را مي‌بيند مي‌گويد يك كار حسني است، يك كار خوبي است. از درون و پشتش خبر ندارد كه. اين را افتتاح مي‌كند اين زرورق را، اين را با قيچي مي‌برد و وارد مي‌شود و به دام آن لجن مي‌افتد. اين كار كار نفس مسوله است. نفس مسوله يعني چه؟ يعني قبيح را حسن نشان دادن به طوري كه امر بر خود آدم مشتبه بشود. اين گاهي مي‌بيني ﴿سولت لي نفسي﴾ ﴿سولت لي نفسي﴾ همين است. گاهي آدم مبتلا مي‌شود به وضع سامري به استناد همين نفس مسوله. گاهي به برادركشي يا برادر را به چاه انداختن به استناد همين نفس مسوله. وجود مبارك يعقوب به فرزندانش گفت ﴿سولت لكم انفسكم﴾ آنها هم گفتند ﴿سولت لكم انفسكم﴾. دوبار وجود مبارك يعقوب فرمود آخر شما اين برادركشي را يا خفه كردن يوسف را يا به چاه انداختن يوسف را چيز خوب تلقي كرديد، گفتيد اين كار خوبي است. اول شروع نكرديد كه برادرتان را به چاه بياندازيد كه. خب چه كسي اين قبيح را براي شما حسن جلوه داد؟ بيگانه‌اي كه نبود. ديگري كه توطئه نكرد. از درون شما اين نفس مسوله آمده اين .... را كرده يعني كشتن برادر يا خفه كردن برادر يا چاه انداختن برادر كه يك لجني بيش نيست اين را پشت اين تابلو گذاشته يك زرورق زيبايي رويش كشيده كه ﴿تكونوا بعده قوما صالحين﴾ ﴿يخل لكم وجه ابيكم﴾ پدر شما از اين به بعد ديگر با شما رابطه دارد براي اينكه يوسف از دست رفت. اين محبوبيت دروغين اين به عنوان زرورق روي تابلوست. پشتش هم پر از اين لجنهاي سريش شده است. اين در درون اوست. اينكه فرمود ﴿يا ايها الذين آمنوا عليكم انفسكم﴾ يعني اين. از مبسوط‌ترين بحثهايي كه سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) در الميزان دارند همين است ذيل همين آيه است اين آيهٴ سورهٴ مباركهٴ مائده. ﴿يا ايها الذين آمنوا عليكم انفسكم﴾ اين عليكم انفسكم يعني چه؟ يعني از جايت تكان نخور. عليكم اسم فعل است ديگر، يعني الزم. اينجا تكان خورديد گم مي‌شويد. چطور به يك زواري به يك مسافري در صحنهٴ عرفات و مشعر مي‌گويند آقا اينجا تكان نخور، تكان خوردي گم مي‌شوي. براي اينكه نه زبان را مي‌داني، نه راه را مي‌داني، نه ما تو را مي‌شناسيم. عليكم انفسكم يعني الزموا انفسكم. همين جا باشيد ببينيد چه خبر است، چه كسي كار مي‌كند، چه كسي كار نمي‌كند، چه كسي مي‌آيد، چه كسي نمي‌آيد. هميشه اينجا باشيد. اين است كه آدم اگر اهل محاسبه نباشد، اهل يك بيان نوراني از پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هست كه اين كتاب شريف نهج‌الفصاحه را مأنوس باشيد آن مدينهٴ علم است. خيلي آدم احساس كوچكي مي‌كند وقتي به سخنان پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌رسد. خيلي احساس كوچكي مي‌كند. بالاخره اين در پنجره‌ها و اينها يك ذره‌اي هست كه وقتي آفتاب مي‌تابد اين ذره ذره شايد آدم كمتر از اين باشد در برابر آفتاب وقتي فرمايشات حضرت را مي‌بيند. چون مدينهْْ العلم. آن وجود مبارك حضرت علي (سلام الله عليه) كه فرمود: سلوني قبل أن تفقدوني فإني بطرق السماء اعلم مني في الارض، از آسمان بخواهيد از زمين بخواهيد از هر جا بخواهيد من عالمم، اين تازه در اين مدينه است. در اين مدينه. وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود به اينكه شايسته است مؤمن در شبانه‌روز يك خلوتي داشته باشد. يا نيم ساعت يا يك ربع فقط خلوت كه من كه هستم، چه هستم، چه كسي آمد، چه كسي رفت، چه گفتم، چه نگفتم. براي اينكه اين نفس مسوله كه نه مي‌خوابد نه مي‌خورد، نه بيرون مي‌رود، نه تفريح ميكند، دائماً اينجا مشغول خرابكاري است. آنكه اهل خواب و اينها نيست.

حالا يك دشمني توطئه كرده، كمين كرده، نه غذا مي‌خورد، نه مي‌خوابد، نه بيرون مي‌رود، نه تفريح مي‌كند، نه با كسي حرف مي‌زند، شب و روز، روز و شب مشغول توطئه است. خب انسان بايد بداند با اين چكار بكند. يك وقتي سيدناالاستاد مي‌فرمود به اينكه گاهي انسان عمري تحت ولايت شيطان است و نمي‌داند چكار مي‌كند. خب اينكه ﴿و هم يحسبون أنهم يحسنون صنعا﴾ همين است ديگر. چطوري مي‌شود آدم بد را خوب ببيند. يك آدم عاقل كه عالماً عامدا‌ً روي اين ضرر خودش اقدام نمي‌كند كه. چطوري مي‌شود كه ﴿و هم يحسبون أنهم يحسنون صنعا﴾؟ يحسبون را خدا مي‌فرمايد ولي آنها به حسب خودشان يعلمون است، يقطعون است، يتيعقلون است. ﴿يقطعون أنه حسن﴾ در حالي كه اين قبيح است. بعدها كه آن زرورق رفت و آن لجنهاي پشت اين تابلو درآمد ﴿بدا لهم سيئات ما عملوا﴾ و اگر نه الان ﴿و هم يحسبون أنهم يحسنون صنعا﴾. خب اين كارگاهش در درون همهٴ ما هست. خب اگر كارگاهش در درون همهٴ ما هست، چرا ما از آن غفلت بكنيم؟! اين است كه معلوم نيست كه كدام مسجد، مسجد ضرار است، كدام مسجد براي ﴿سارعوا الي مغفرهْْ﴾ است، كدام مسجد ﴿استبقوا الخيرات﴾ است، كدام مسجد ﴿تفريقا بين المؤمنين﴾ است. هيچ راهي نيست مگر اينكه انسان خودش را به ذات اقدس الهي بسپارد و دائماً اين درون را كنترل كند و حداقل شبانه‌روزي ده دقيقه بيست دقيقه حالا وجود مبارك حضرت فرمود به اينكه يك جايي باشد كه يخلوا، تنها خودش باشد و ذنوب خودش را بررسي كند و از آنها استغفار كند. حقيق لكل مؤمن كه يخلوا في مجالس فيعد ذنوبهم و يستغفر الله منه، ده دقيقه پنج دقيقه من چه گفتم، چه كردم، براي چه كسي بود گفتم، براي خوش‌آيند چه كسي گفتم، خب بنابراين حق با اين محققان است كه گوشه‌اي از اين تحقيق را زمخشري در كشاف و قرطبي در جامع ذكر كرد و بزرگان ما هم فرمودند.

جواب سؤال: خب بله ولي ذات اقدس الهي فرمود به اينكه اينها اخبارشان را گزارش داد به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود آن وقت ﴿نبأنا الله من اخباركم﴾ اما وقتي يك بار دو بار سه بار آدم تجربهٴ تلخ بكند كه ببيند از اين طرف دارند خبرهاي جنگ را به مشركين گزارش مي‌دهند، از اين طرف دارند بهانه مي‌گيرند مي‌گويند ما كه نمي‌توانيم بياييم، از آن طرف ارتباط مخفي با مكه دارند، پيداست اين منافق است ديگر. اگر كسي حرف نزند اين مي‌شود علم غيب، آدم نمي‌داند. اما وقتي كه چندين بار اين كارها را دارند، مرتب اين كارها را ميكنند، از اين طرف ارتباطشان را با مشركين حفظ مي‌كنند از اين طرف مي‌گويند به اينكه ﴿كنا لا نعلم بالحرب﴾ ما آشنا نيستيم يا امكانات نداريم، از آن طرف بودجهٴ سري را مي‌دهند به مشركين براي اينكه عليه مسلمانها توطئه بكنند از اين طرف مي‌گويند جيب ما خالي است، آدم اين چيزها را كه مي‌بيند خب پي مي‌برد ديگر. ما ايمان ديگران را مگر چطوري مي‌فهميم؟!

جواب سؤال: نه .... چيز ديگر است، مگر مسجد را مي‌شود خراب كرد.

جواب سؤال: امروز خب، اگر واقعاً يك بار دو بار سه بار چند بار تودهٴ مردم تشخيص دادند كه اين يك پايگاهي است فقط براي تفريق بين مؤمنين

جواب سؤال: نه، الان ما ما كه فرد عادي هستيم بايد وحي نازل بشود تا دستورات خدا را امتثال بكنيم اختصاصي به اين آيه ندارد، آيات ديگر هم همين طور است. ما آياتي كه از اول تا آخر قرآن است به ما دستور مي‌دهد تا ما عمل بكنيم، بايد به ما وحي نازل بشود يا ما راه حس و تجربه داريم، راه برهان داريم، راه اگر خبر هست خبر موثق داريم، اگر دليل هست دليل عقلي داريم. يا برهان عقلي يا دليل نقلي بالاخره بايد معتبر باشد. با اين راهها كه به سرانجام نمي‌رسيم. خب

جواب سؤال: نه، در هيچ جا ما در جهادي كه بالاتر از اين است انسان بالاخره بايد جهاد بكند ديگر حفظ بكند اسلام. ديگر لازم نيست بر انسان وحي بشود كه. آدم مي‌بيند كه بيگانه دارد سر ريز مي‌كند خب بايد دفاع كند ديگر. ما بالاخره يك حجتي داريم بين خود و خداي خودمان. اگر دليل عقلي است بايد برهاني باشد. دليل نقلي است بايد قرآن باشد يا روايت معتبر باشد اگر داشت مي‌شود حجت. گاهي هم البته ممكن است آدم اشتباه بكند ولي بايد يك حجت قابل عرضه‌اي در قيامت داشته باشد.

مطلب ديگر آن است كه اينكه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) دستور دادند اين مسجد را اذهبوا و اهدموا هذا المسجد الظالم اهله را، دستور اين داده شد به اينكه فرمود به اينكه ﴿فالنهار به في نار جهنم﴾ اگر چنانچه دستور احراق بود كه سوزاندند، خب آن از اين بحث كنوني بيرون است. اما اگر دستور فقط و هدم و تخريب بود چه اينكه از قول اين مفسران همين حرف در مي‌آيد نه سوختن، فقط دستور هدم و تخريب بود كه اين را خراب كنيد بعد به صورت مزبله در بياوريد، چون در اين ذيل دارد كه ﴿أفمن اسس بنيانه علي التقوي من الله و رضوان خير أم من اسس بنيانه علي شفا جرف هار فالنهار به في نار جهنم﴾ از اين آيه پيدا بود كه مسجد ضرار روي لبهٴ درهٴ رملي و شني است كه زيرش جهنم است. اين جهت مثل. مثلش اين است كه ممثل آن است كه شما داريد مسجد باطل مي‌سازيد، اين درست است. اما تمثيل چيست؟ تمثيل اين است كه اگر زير جهنم باشد، دره هم درهٴ رملي و شني باشد، كسي روي لبهٴ شفا يعني لبه، جرف يعني رملي و شني كه ريزش مي‌كند هار يعني فرو مي‌ريزد منهدم مي‌شود، زيرش جهنم و اين هم هاري است و هائر است و هاري است و رملي است، روي لبه هم يك ساختماني است، خب اين زود ويران مي‌شود مي‌افتد در آتش ديگر. برخي‌ها اينجا قرطبي نقل كرده يا زمخشري كه اينها ديدند وقتي اين مسجد ضرار را خراب كردند دود بلند شد. دود بلند شد. يعني چه؟ يعني مشاهده كردن جهنم براي بعضي از اصحاب و خواص حضرت شدني است. ايني كه در بيان نوراني حضرت امير دارد كه هم و النار كمن قد رئاها، ايني كه در قرآن دارد ﴿كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم﴾ اين است. و گر نه خب كافر و غير كافر هر دو در قيامت جهنم را مي‌بينند. ولي اين فرمود اگر شما اهل علم و يقين باشيد الان كه اينجا نشسته‌ايد جهنم را مي‌بيند. خب فتحصل اگر آن هدم و تخريب با احراق همراه بود، خب اين قصه‌هايي كه نقل كردند يك عده ديدند دود بلند شد، يك عده براي آزمايش اين چوبها را مي‌آوردند در اين فضاي اين مسجد خراب شده مي‌گذاشتند، همين كه مي‌گذاشتند مي‌ديدند سياه شده، اين قصه‌ها را همه را زمخشري اينها نقل مي‌كنند. خب چرا اين كار را مي‌كردند؟ خب اگر مسجد را سوزاندند، خب معلوم مي‌شود وقتي يك جايي دود بلند است، سوخته مي‌شود يك آدمي چوب بياورد خب اين چوب دودي مي‌شود ديگر. اين براي چه نقل كرده‌اند؟ اين معلوم مي‌شود كه نسوزاندند. معلوم مي‌شود كه اين ﴿فالنهار به في نار جهنم﴾ شد. معلوم شد به آن عنايت ملكوتي وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بعضي از اصحاب ديدند ﴿فالنهار به في نار جهنم﴾. پس مي‌شود ديد. بعضي‌ها براي اينكه برايشان خوب روشن بشود، شفاف بشود ايني كه ما مي‌بينيم درست است يا درست نيست، اين دود درست است يا ما خيال مي‌كنيم خواب مي‌بينيم، رفتند يك چوبهايي را آوردند در اين فضا گذاشتند ديدند بله دودي شد. معلوم مي‌شود اين طوري هم هست. الان اينها براي ما ها كه با همين علوم حصوليه و درس و بحث سرگرميم اينها افسانه است. اگر كسي به اين فكر باشد كه من بالاخره مي‌خواهم اينها را ببينم همان بيان نوراني حضرت امير مي‌گوييم، مي‌گوييم اينها و خولطوا، خولطوا همين است كه در تعبيرات عرفي ما مي‌گوييم قاطي كرده. حضرت فرمود اينها قاطي نكردند خولطوا نيست ولكن خاطتهوا امر عظيم. يك عده‌اي اين درد را دارند. الان مثلا اگر يكي از بستگان نزديك ما برادر ما، پدر ما، فرزند ما، دختر ما اين اگر خدايي ناكرده به يك بيماري صعب‌العلاجي مبتلا بشود بخواهند اين را ببرند اتاق عمل آن وقت چكار مي‌كنيم؟ أمن يجيب ، توسل، ناله، دردمندانه توسل مي‌كنيم. بعضي‌ها هستند براي اينكه بفهمند معناي اين آيه چيست، معراج جسماني بود يا روحاني، معاد جسماني است يا روحاني، جهنم چطور است، مرگ چطور است، اين طور درد دارند. هي ناله مي‌كنند، هي اشك مي‌ريزند، هي دعاي توسل مي‌خوانند، كه در كل اين سي چهل هزار نفر حوزه ما يكي دو نفر نداشته باشيم. اينها براي ما افسانه است. اگر كسي أمن يجيب بخواند براي اينكه اين آيه برايش حل بشود، مي‌گوييم خولطوا. اين چيزها هم هست كه فرمود ﴿فالنهار به في نار جهنم﴾ يعني اگر كسي سقوط كرد مستقيماً ﴿في حفرهْْ من حفر من النار﴾ آن ديگر ترديدي درش نيست كه. حالا آن جهنم عظيم سر جايش است. اين كه القبر اما حفر من حفر النيران أو .... رياض من رياض الجنه، اين كه مما لا .... فيه است كه. اين آخر مي‌خواهد ببيند و مي‌نالد و دعاي توسل مي‌خواند. اينها گفت: آنكه يافتمي نشود آنم آرزوست. .... چيز ديگر است.

« و الحمد لله رب العالمين»