درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

81/03/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 107 الی 110

 

﴿وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِرَاراً وَكُفْراً وَتَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَاداً لِمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَي وَاللّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ﴾(107)﴿لاَتَقُمْ فِيهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَي التَّقْوَي مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ﴾(108)﴿أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَي تَقْوَي مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَم مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَي شَفا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللّهُ لاَيَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾(109)﴿لاَ يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾(110)

 

اين بخش از آيات اگر با ساير آيات همين سوره مباركهٴ توبه كه دربارهٴ منافقان نازل شده است با هم نازل شده باشد، اين واو و الّذين اتّخذوا عاطفه است. و اگر جداگانه نازل شده باشد كه اين واو استيناف است. سرّ احتمال اينكه اين جداگانه نازل شده باشد اين است كه اين دسيسهٴ مسجد ضرار سازي با ساير دسائس فرق مي‌كند بسياري از گناهان و نفاقهاي منافقان در همين بخش سورهٴ توبه ذكر فرمود ولي آن بخشها و آن گناهان از سنخ براندازي نظام، به نام نظام نبود. يعني گاهي اين را نقض مي‌كردند، مسخره مي‌كردند كساني كه وضع ماليشان خوب نبود، صدقاتي مي‌آوردند، زكاتهاي مي‌آوردند كم بود يا جنس مرغوبي نبود اينها مسخره مي‌كردند در هنگام گرفتن غنيمتها اينها توقع بيجا داشتند باز اگر به اينها نمي‌رسيد، اعتراض مي‌كردند يا ساير دهن‌كجي‌هايي كه داشتند امّا الآن در صدد براندازي نظام هستند به نام نظام. يعني در صدد هدم مسجد هستند با ساختن مسجد درصدد هدم نماز هستند به نام نماز در صدد هدم دين هستند به نام دين لذا احتمال اينكه اين بخش جداگانه نازل شده باشد و اين واو هم استيناف باشد بعيد نيست.

مطلب ديگر اين است كه اينها كارهايشان چند منظوره بود؛ از سويي عوام فريبي كردند كه اصلاً ما نمي‌توانيم در غير مسجد نماز بخوانيم با اينكه اهل نماز نبودند. در حضور ديگران نماز مي‌خوانند ﴿لا يأتون الصّلاهٴ إلاّ و هم كسالي﴾ لكن چنين وانمود كردند كه اصلاً ما نمي‌توانيم در غير مسجد نماز بخوانيم، يعني نماز خواندن ما قطعي است و اصرار ما هم اين است كه ما بايد در مسجد نماز بخوانيم. چون مسجدالنبي (صلّي الله عليه و آله و سلّم) از ما يك مقدار فاصله دارد نه تنها ما مشكل داريم ديگران هم يا در اثر پيري و فرتوتي مشكل دارند يا در اثر ضعف و بيماري مشكل دارند يا در اثر نداشتن وسيله‌هاي نقليه در شبهاي باراني مشكل دارند آنها هم كه مي‌خواهند نمازشان را در مسجد باشد لذا ما شروع كرديم به ساختن يك مسجد ديگر. همهٴ اين بهانه‌ها. مهمترين دست‌آويزشان اين بود كه ما اصلاً نمي‌توانيم در غير مسجد نماز بخوانيم. و آمدن آن مسجدالنبي هم براي ما دشوار است لذا ما اينجا شروع كرديم به مسجد سازي. و اين اهداف چهارگانه‌اي كه ذكر كردند اينها مال مرتبهٴ بقاست. اينچنين نيست كه مسئلهٴ ضرار يا مسئله كفر يا مسئله تفريق بين‌المؤمنين اينها گناهان بي‌سابقهٴ منافقان باشد آن إرصاداً لمن حارب الله ممكن است ولي اين گناهان مرحلهٴ بقاءش را مي‌گذرانند اينطور نيست كه با ساختن مسجد ضرار به فكر اين معاصي افتاده باشند اين معاصي را قبلاً هم داشتند منتها الآن يك پايگاه محوري پيدا كردند يعني مسئلهٴ ضرار، مسئله كفر، ضرار به ساير مؤمنين، كفر به پيغمبر و دين پيغمبر، تفريق بين المؤمنين كه وحدت و وفاق ملي را از بين ببرند اينها قبلاً هم بود منتها الآن يك پايگاه محوري براي اين اهداف مشئوم پيدا كردند. ﴿و إرصاداً لمن حارب الله و رسوله﴾ كه نسبت به آن ابوعامر بود كه او را انتخاب كرده بودند براي اين كه در برابر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به مبارزه برخيزد. كه سوابق اين در نوبت قبل اشاره شد. و اين كار را هم با سوگند تثبيت مي‌كردند. ﴿و ليحلفنّ إن أردنا إلاّ الحسني﴾ كه قبلاً هم اين دسيسه‌شان بازگو شد كه ﴿إتّخذوا أيمانهم جنّهٴ﴾ بعد ذات اقدس الهي پرده برداشت فرمود خدا شاهد است كه اينها دروغ مي‌گويند خدا ميداند كه اينها دروغ مي‌گويند پس اين دروغ است. بعد فرمود به اينكه نماز در اين مسجد هم باطل است نه تنها حرام است اين غصب نيست كه نماز حرام باشد و احتمال صحتش هم مطرح باشد بر اساس جواز اجتماع امر و نهي. يك وقت است مي‌گويند در مكان غصبي نماز نخوانيد چون ما يك نصّ قرآني يا روايي نداريم كه لا تصلّ في المغصوب. نظير «لا تصل فى وبر ما لا يأكل لحمه». آنجا خوب منصوص است، اجزاي حرام گوشت مانع صحت صلاتند حكم وضعي از اينها انتزاع مي‌شود امّا در جريان مكان غصبي، يا لباس غصبي و مانند آن نصّ خاصي نيست يا احياناً مرسله ممكن است باشد روايتي نيست كه شما در مكان غصبي نماز نخوانيد، لباس غصبي نماز نخوانيد اين به استناد اجتماع امر و نهي است اگر كسي در اصول به اينجا رسيد كه ممكن است يك شيئي مجمع دو عنوان باشد و اجتماع امر و نهي جايز باشد فتواي فقهيش اين است كه نماز در مكان غصبي در عين حال كه حرام است صحيح است براي اينكه اباحهٴ مكان نظير اباحهٴ آب وضو شرط وضعي كه نيست اگر كسي قائل شد به اينكه اجتماع امر و نهي جايز نيست و جانب نهي را هم مقدم داشت بر جانب امر دو، در اصول اگر به اين نتيجه رسيد در فقه فتوايش اين است كه نماز در مكان غصبي گذشته از اينكه حرام است باطل است ولي بالاخره قول به اينكه نماز در مكان غصبي صحيح است قول كمي نيست شايد محققان بر اين باور باشند و حقّ هم است كه نماز در مكان غصبي حرام است ولي صحيح امّا در نماز در مسجد ضرار از اين قبيل نيست چون نهي به خود عبادت خورده. هم حرام است هم باطل ﴿لا تقم فيه﴾ يعني لا تصلّ فيه اگر نهي به خود عبادت بخورد خب گذشته از اين كه آن مي‌شود حرام، باطل هم مي‌شود پس فرق نماز در مكان غصبي با نماز در مسجد ضرار اين است كه در مكان غصبي، نهي به عبادت تعلق نگرفته، امر به عبادت تعلق گرفته، نهي به غصب تعلق گرفته است اين مبني است بر مبناي اجتماع امر و نهي اگر كسي در اصول نظرش جواز بود در فقه فتواي به حرمت تكليفي و صحت وضعي مي‌دهد و اگر در اصول به اين نتيجه رسيد كه اجتماع امر و نهي جايز نيست و جانب نهي را مقدم داشت، در فقه گذشته از اينكه فتوي به حرمت اين نماز در مكان غصبي مي‌دهد فتوي به بطلانش مي‌دهد پس آن محل اختلاف است. امّا نماز در مسجد ضرار خود نماز نهي شده است ﴿لا تقم فيه أبداً﴾ يعني لا تصلي اين قيام در قبال صيام ناظر به صلات است در حقيقت يعني لا تصل فيه أبداً نظير نماز بر جنازهٴ منافق كه خود صلات نهي شده است نه تنها كه حرام است بلكه باطل هم هست چون نهي به خود عبادت تعلق گرفته.

مطلب ديگر اين است كه با اين كه ذات اقدس الهي ميداند كه اين مسجد ضرار بعد از يك مدت كوتاهي خراب مي‌شود خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم مي‌داند اما ابداً هم ناظر به اين است كه تا اين مسجد سرپا است نماز در او باطل است ساير مسجدها هم همين حكم را دارند. ساير مساجد اگر به عنوان مسجد ضرار باشند همين حكم را دارند كه نماز در آنها هم حرام است چون نهي خورده و هم باطل است چون نهي به عبادت خورده به خود نماز نهي خورده. ﴿لا تقم فيه أبداً﴾ به تعبير برخي از مفسّران بعد از پيدايش نفت در برخي از كشورهاي عربي، مسجد سازي از طرف ديگران، ديگر رواج پيدا كرده است، معهد سازي، مدرسه‌سازي، شما بايد يادتان باشد كه پهلوي قرآن چاپ كرد حالا قرآن را نمي‌شد كسي نمي‌تواند هتك بكند ولي بالاخره غالب علماي اسلامي، ديگر آن قرآن را تحويل نگرفتند هرگز آن قرآن را نگرفتند هر شهري كه فكر مي‌كردند قرآن را با استقبال ببرند، از محققان و متشرعان كسي به استقبال قرآن نرفته و آن قرآن را هم كه هديه مي‌كردند اينها قبول نمي‌كردند اين قرآن پهلوي هم يك قرآن ضرار بود. منتها حالا آن كاري كه دربارهٴ مسجد شده است دربارهٴ قرآن كه نمي‌شود آن كار را كرد كه دربارهٴ مسجد دستور به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيده است كه ﴿اذهب الي﴾ حضرت هم دستور داده به آن نمايندهٴ خودشان و مأمور خودشان «إذهب إلي هذا المسجد الظّالمِ أهلها و هدّمه» اين مسجدي كه اهلش ظالم هستند «إذهب إلي هذا المسجد الظالم اهله و هدّمه و خرّبه» اما دربارهٴ قرآن كه نمي‌شود اين كار را كرد كه لكن كاري كه علماي اسلامي كردند اين بود كه اين را به عنوان هديه قبول نمي‌كردند و اصرار دست‌اندركاران نظام پهلوي اين بود كه اين را وقتي به شهري مي‌برند، علما به استقبال قرآن بيايند آنها هم كه اين كار را نمي‌كردند مگر كسي بي‌اطّلاع بوده است خب پس قرآن چاپ كردن، مسجدسازي، مدرسه‌سازي، معهدسازي بعد از پيدايش نفت در كشورهاي شرقي مخصوصاً عربي فراوان شد ديگر. از همين قبيل مسجدها هستند ديگر. ارصاداً هست، تفريقاً بين المؤمنين است.

پس نماز در مسجد ضرار نظير نماز در مكان غصب نيست كه مورد اختلاف باشد بلكه نمازي است محرّم و باطل.

جواب سؤال: تاريخ بله خب نقل كرده منتهي حالا كسي آگاه بود رفت تخريب كرده، بعضي‌ها تخريب نكردند بله مسجد ضرار ساختند منتها حالا تخريب شدنش يا نشدنش حرف ديگري است.

﴿لا تقم فيه أبداً﴾ لمسجد مرحوم امين‌الاسلام در مجمع اين لمسجد را لامش را لام قسم ميداند يعني و الله مسجدي كه ﴿أسّس علي التقوي من أوّل يوم أحقّ أن تقوم فيه﴾ خب همانطوري كه مسجد ضرار منافقان چند منظوره است، مسجد وفاق و صلاح و فلاح مؤمنان هم چند منظوره است آنان هم روي اهداف فراواني اين مسجدها را ساختند مسجد قبا و مانند آن را ساختند و مي‌سازند ﴿لمسجد أُسّس علي التقوي من أوّل يوم أحقّ أن تقوم فيه فيه رجال أن يتطّهّروا و الله يحبّ المطّهّرين﴾ هر مسجدي كه بنابر تقوي باشد پايه‌اش تقوي باشد، آن خير و رحمت است امّا آن مسجدي كه من أوّل يوم بر تقوي نهاده شد آن يك فضيلت ديگري دارد اين مسئلهٴ اوّل بودن، پيشگام بودن، پيشكسوت بودن، اينچنين نيست كه فقط يك نقش زماني، يك قدمت زماني داشته باشد. يك وقت است كه يك امري است روا و راجح، همگان به آن سمت حركت مي‌كنند منتهي يك كسي يك قدري زودتر مي‌روند. اينگونه از صبرها گرچه يك فضيلت مختصري را به همراه دارد امّا آنچنان مهم نيست كه حالا قرآن روي آن تكيه بكند. يك وقت است كه يك كار پرخطري است كه هر كس نه آن را تشخيص مي‌دهد نه حاضر است كه بعد از تشخيص دادن آن فداكاري را داشته باشد. در آنجا اگر كسي اوّل قدم را برداشت و پيشگام بود نسبت به ديگران خيلي فرق مي‌كند. در جريان اسلام وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) همينطور است اين كه خود حضرت و ائمهٴ (عليهم السلام) و اصولاً اهل بيت و شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد كه عليّ اوّل القوم اسلاماً است روي اوّل اسلام آوردن حضرت تكيه مي‌شود براي همين جهت است كه تشخيص دادن اينكه اين دين حق است در قبال افرادي كه در شكّ و ترديد بودند كار آساني نبود و پشت سر گذاشتن همهٴ عادات و آداب و سنن فرهنگ جاهلي و همهٴ خطر را خريدن كار آساني نبود لذا در چنين فضايي اگر كسي خط شكن باشد فضيلت دنيا و آخرت نصيب اوست. وجود مبارك حضرت امير اينچنين است. در جريان بيرون راندن يهوديها از مدينه هم همين طور بود كه قبلاً هم از اوائل سورهٴ مباركهٴ حشر به عنوان كمك، ياد شده است در جريان مسجد قبا هم همينطور است، مسجد قبا براي اوّلين بار اين گروه تلاش و كوشش كردند اين انصار، تشخيص دادند حقّانيت دين پيغمبر را، حقّانيت پيغمبر را حقّانيت دعوت و دعواي او را و شروع كردند به مسجد‌سازي. لذا اين مسجد قبا اين خصيصه را دارد با اينكه مساجد فراوان بود حالا برخيها خواستند مثلاً طبق روايتي كه از وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) سؤال كردند كه منظور از اين ﴿لمسجد أُسس علي التقوي﴾ مسجد قباست يا مسجد شما در مدينه، فرمود مسجد من در مدينه است بالاخره چه آن و چه اين، فاصلهٴ مسجد قبا به مسجد حضرت در مدينه كم بود يكي دو سه روز بيشتر نبود چه اينكه آن مسجد ضرار هم بيش از دو سه روز نماند حضرت كه برگشت فوراً طبق دستوري كه خدا به او داد به آن نماينده‌اش فرمود: «إذهب إلي هذا المسجد الظالم اهله و خرّبه و هدّمه» و مانند آن. مسجد قبا و مسجد النبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تقريباً با يك فاصلهٴ كوتاهي در صدر اسلام ساخته شدند اينها من اوّل يوم هستند مساجد ديگر به تبع اين ساخته شدند. خب شروع به مسجد روي آن اوّلين فرصت اين خصيصه را دارد كه قرآن كريم تعبير مي‌كند كه ﴿لمسجد أُسّس علي التقوي من أوّل يوم أحقّ أن تقوم فيه﴾ وگرنه اصل كلي بر اين است كه ﴿لمسجد أُسّس علي التقوي أحقّ أن تقوم فيه﴾. مسجدي كه بنابر تقوي نهاده شده است، پايه‌هاي او پرهيزكاري است اين سزاوارتر است كه شما در آنجا نماز بخوانيد. يا سزاوار است كه شما آنجا نماز بخوانيد كه افعل تعييني است اين تفضيلي است امّا سرّ اين من اوّل يوم همان است كه اهميت مسجد قبا يا مسجدالنبي (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را بفهماند وگرنه خصيصه‌اي ندارد. اين قيد، قيد احترازي نيست اين قيد براي بيان اهميت خصوص مسئله است. امّا اين كلمهٴ أحق افعل تعييني است نه افعل تفضيلي نظير﴿ أفمن يهدي إلي الحق أحقّ أن يتبع أمن لا يهدي إلاّ أن يهدي﴾ اين افعل تفضيلي است نظير ﴿أُولوا الأرحام بعضهم أولي ببعض﴾ كه افعل تعييني است و مانند آن، افعل تعييني است نه تفضيلي. اما سرّ تعبير كردن به افعل اين است كه گرچه نماز در مسجد ضرار هم حرام است هم باطل، جايز نيست ولي بر فرض محال، نماز در آن مسجد جايز باشد در مسجد قبا بهتر است در مسجدالنبي بهتر است احق است. يعني لو فرض جواز الصلاهٴ في مسجد الضرار لكانت الصلاهٴ في مسجد قبا افضل و اولي. خب ﴿لا تقم فيه أبداً لمسجد أُسّس علي التقوي من أوّل يوم أحقّ أن تقوم فيه﴾

مطلب ديگر آن است كه يك وقت در سازندگان مسجد است كه وظيفه را مشخص كرده است ﴿إنّما يعمر مساجد الله من امن بالله﴾ يا ﴿إن أولياءه الاّ المتقون﴾ هيئتهاي امنا متوليان مساجد، واقفان مساجد، دست‌اندركاران مساجد، بايد مردان باتقوي باشند. ﴿إن أولياءه الاّ المتقون﴾ كعبه و ساير مساجد اينطور. امّا در اينجا اختصاصي به واقف و هيئت امنا و متولي و امام جماعت و دست‌اندركاران اوّلي مسجد ندارد و فرمود اصولاً ﴿فيه رجال يحبّون أن يتطهّروا﴾ اين رجال هم در قبال نساء نيست. زبان مردم است نه مردان. مردمي در اينجا زندگي مي‌كنند كه مي‌خواهند طاهر باشند. نه مردان و منظور از اين رجال در قبال نساء نيست نظير همين روايتهايي كه در باب شكوك است رجل شكّ بين الثلاث و الأربع حكمش چيست؟ حضرت مي‌فرمايد فليبن علي الأربع. اين رجل يعني مصلي. نه رجل يعني مرد در قبال زن. كه حالا اگر زن در نمازش شكّ كرد بين سه و چهار، حكم آن شكّ زن باشد كه مرد فرق داشته باشد. منظور مصلّي است خواه زن باشد خواه مرد باشد اينجا هم منظور نمازگزاران مسجد است خواه رجال باشند خواه نساء. اين رجال مفهوم ندارد در قبال نساء باشد نظير همان رواياتي كه دارد رجل شكّ بين الثلاث و الأربع.

جواب سؤال: گرچه براي آنها ممكن است كه افضل اين باشد كه در پايگاه جدا بخوانند اما در نمازهاي جمعه در مراكز مهم كه زنها حضور پيدا مي‌كنند در آنجايي كه حضرت فرمود: الصلاهٴ جامعهٴ همه در مسجد جمع بشوند و ببينند پيامبر چه مي‌فرمايد اينجا ديگر زن و مرد با هم حضور دارند. ﴿فيه رجال يحبّون أن يتطهروا﴾

مطلب ديگر آن است كه اينها عبادتهايشان خوفاً من النار يا شوقاً إلي الجنّهٴ نيست اينها بالاتر از خوفاً من النار يا شوقاً إلي الجّنهٴ هست. اينها حباً للطّهارهٴ هست هم طهارت ظاهري هم طهارت باطني. و آن طهارت را هم براي اين مي‌خواهند كه ﴿لا يمسّه إلاّ المطهّرون﴾ بالاخره اينها فهميدند كه قرآن را بدون طهارت نه مي‌شود مس كرد و نه مي‌شود فهميد. اين نظير علوم ديگر نيست علوم ديگر واقعاً ممكن است يك كسي كه منافق است رياضي بداند، طب بداند، مهندسي بداند اينها را بداند اين درسها را ياد بگيرد. امّا وحي را و الهام را و معارف ديني اين را غير از مؤمن كسي نمي‌تواند ياد بگيرد. ممكن است الفاظش را كسي حفظ بكند ولي تماس بگيرد با معناي قرآن اين اوّلين شرطش طهارت روح است ﴿لا يمسّه إلاّ المطهّرون﴾ هيچ علمي اين شرط را ندارد هيچ. نه فلسفه و كلام اين شرط را دارد نه فقه و اصول اين شرط را دارد البته فقهي كه همين آيه را دارد معني مي‌كند خب آيه است ديگر. يا آن فلسفه و كلامي كه دارد ﴿لو كان فيهما آلههٴ﴾ را معني بكند آن ديگر حرفي براي گفتن ندارد آن در حقيقت آيه را تفسير مي‌كند. اگر در خارج اين فضا يك مطلبي را خودش بخواهد بگويد اين شرطش طهارت نيست آدم واقعاً ممكن است او را بفهمد امّا اين كتاب يعني قرآن كريم ﴿لا يمسّه إلاّ المطهّرون﴾ و وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مسلمين، مسلمانهاي صدر اسلام را طرزي تربيت كرده چه در مسجد قبا چه در مسجدالنبي كه اينها بروند در مسجد كه قرآن ياد بگيرند. براي اينكه مي‌خواهند طاهر باشند خب براي چي طاهر باشند. خود طهارت مقصود بالذات است يا وسيله است براي اينكه ﴿لا يمسّه إلاّ المطهّرون﴾ را در ميان دارد. پس اينها يحبّون أن يتعلم القرآن در حقيقت بازگشتش به اين است يحبّون أن يمس القرآن. چون اينطوري است. ﴿فيه رجال يحبّون أن يتطهّروا﴾ و بهترين راهش هم نماز است البته برخي از روايات هست كه منظور طهارت ظاهري است اما اينها مثبتان هستند اينطور نيست كه فقط طهارت ظاهري را اثبات بكند طهارت باطني را نفي بكند. يا اصلاً در نظر نداشته باشد. نه طهارتين را مي‌گويد هم طهارت ظاهري هم طهارت باطني. در خطبهٴ 199 نهج‌البلاغه آنجا كه وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) اصحاب خود را توصيه مي‌كند صدر اين خطبهٴ 199 نهج‌البلاغه مي‌گويد «تعاهدوا أمر الصلاهٴ و حافِظوا عليها و استكثروا منها و تقرّبوا بها فإنّها كانت علي المؤمنين كتاباً موقوتاً ألا تسمعون إلي جواب أهل النّار حين سُئلوا ما سلككم في سقر؟ قالوا لم نك من المصلّين. بعد فرمود و إنّها يعني صلات لتحتّ الذنوب حتّ الورق. همانطوري كه شما گاهي مي‌بينيد در پاييز اگر فشاري به اين شاخه‌ها بدهيد شاخه‌ها را تكان بدهيد اين برگها مي‌ ريزد، در برابر نماز، گناه مثل برگ خزان است مي‌ريزد و انّها لتحتّ الذنوب حتّ الورق و تطلقها إطلاق الرّبق آن طنابي كه ربقه ربقه و گره‌ گره‌ها دارد بعد فرمود و شبّهها رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بالحمّهٴ تكون علي باب الرّجل فهو يغتسل منها في اليوم و اللّيلهٴ خمس مرّات فما عسي أن يبقي عليه من الدّرن. فرمود وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نماز را تشبيه كرده به چشمهٴ آبي كه يا نهر آبي كه در خانهٴ آدم است و انسان اگر در خانهٴ او چشمه‌اي باشد يك نهر رواني باشد شب و روز پنج بار غسل مي‌كند ديگر آلوده نخواهد بود چركين نخواهد بود و شبّهها رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بالحمّهٴ همان نهر جاري يا عين چشمهٴ جاري كه تكون علي باب الرّجل خلاصه اين آب روان را خداي سبحان آورده در خانهٴ آدم. فرمود نماز اين است. انسان نماز را اوّل وقت بخواند تا پاك بشود. فهو يغتسل منها في اليوم و اللّيلهٴ خمس مرّات خب اگر نماز اين است آنها هم كه اساسشان بر تقواست علاقمند طهارت هستند كه واقعاً از گناه پاك بشوند اگر خدايي ناكرده لغزشي دارند كه با اين نماز رفع ذنوب مي‌شود و اگر ان‌شاء الله لغزشي ندارند كه با اين نماز دفع ذنوب مي‌شود ولي بالاخره ﴿يحبّون أن يتطهّروا﴾ خب وقتي كه اينها علاقمند شدند كه طاهر باشند، طاهر مي‌شوند و خدا هم اينها را دوست دارد براي اينكه ﴿و الله يحبّ المطهرين﴾ يعني متطهّر را خدا دوست دارد. در سورهٴ مباركه نساء هم قبلاً گذشت كه ذات اقدس الهي به همگان فرمود ﴿إن كنتم تحبّون الله فاتّبعوني يحببكم الله﴾ شما اگر واقعاً دوست خداييد تابع حريم خدا باشيد در مسائل اعتقادي و اخلاقي و عملي تا خدا دوست شما بشود خدا هم دوست شما مي‌شود اينجا فرمود به اينكه مردان الهي علاقمند هستند كه طاهر بشوند خب اگر طاهر شدند چه مي‌شود خدا هم به اينها علاقمند مي‌شود اگر خدا محب يك كسي شد آثار محبّ هميشه در محبوب ظهور مي‌كند آثار و بركات الهي در محبوب ظهور مي‌كند ﴿فيه رجال يحبّون أن يتطهّروا و الله يحبّ المطهرين﴾ ﴿أفمن أسّس بنيانه علي تقوي من الله و رضوان خير أم من أسس بنيانه علي شفا جرف هار فانهار به في نار جهنّم﴾ بعضي‌ها روي اساس تقوي زندگي مي‌كنند يعني پايهٴ حيات اينها تقواست. در قرآن كريم فرمود كه به يهودي‌ها و مسيحي‌ها فرمود آخر شما پايه نداريد پايگاه نداريد روي چه كاري مي‌خواهيد دين را اقامه كنيد بالاخره يك كسي يك بار سنگيني را روي دوش مي‌گيرد بايد زير پايش سفت باشد فرمود ﴿يا أهل الكتاب لستم علي شيء حتّي تقيموا التّوراهٴ و الإنجيل﴾ اين آيه را چند جور معني كردند معروف اين است وقتي كه مي‌گويند ﴿يا أهل الكتاب لستم علي شيء حتي تقيموا التوراهٴ و الإنجيل﴾ يعني شما واجد هيچ ارزشي نيستيد مگر اينكه معارف توحيد و توارت و انجيل را اقامه كنيد اگر كتاب آسمانيتان را اقامه كرديد روي اصول ارزشي تكيه مي‌كنيد و مي‌ارزيد و اگر آنها را اقامه نكرديد ارزشي نداريد ﴿لستم علي شيء حتي تقيموا التّوراهٴ و الإنجيل﴾ ولي ظاهراً سيدنا الاستاد رضوان الله مي‌فرمايد معناي آيه اين است كه ﴿يا أهل الكتاب لستم علي شيء حتي تقيموا التّوارهٴ و الإنجيل﴾ شما روي كدام پايگاه مي‌خواهيد تورات را اقامه كنيد آخر يك اعتقاد صحيحي يك استدلال ديني يك پايگاه فكري يك معتقدات مبرهني داشته باشيد كه پايهٴ شما باشد روي اين پايه بايستيد بعد آن بار را بكشيد. خب اگر يك كسي يك پايگاهي ندارد يك برهاني ندارد يك عقيده ندارد چگونه يك بار سنگين را بكشد. فرمود شما پايه نداريد پايه‌تان به جاي يا تثنيه است ﴿قالت اليهود عزير ابن الله﴾ يا تثليث است ﴿فقد كفرالّذين قالوا إنّ الله ثالث ثلاثهٴ﴾ آن تثنيه يك جاي لرزاني است اين تثليث يك جاي لرزاني است، آن توحيد است كه حصن است «فمن دخل حصني أمن من عذابي». قلعه آنجاست. شما كه در قلعه نيستيد روي پايگاه مستحكم تكيه نكرديد خب چگونه مي‌خواهيد دينتان را حفظ بكنيد. «لستم علي شيء حتي تقيموا التوراهٴ﴾. روي آن تفسير كما لا يبعد اين آيه معنايش روشن مي‌شود. يك وقت است يك كسي، يك باري در هر جهت، يك پايگاهي ندارد، هر جايي شد، اين در فراز و نشيب زندگي چون خودش قدرت تصميم‌گيري ندارد به هر سمت يميلون مع كل ريح چون خودش پايگاهي ندارد، قدرت تصميم ندارد. يميلون مع كل ريح. يك وقت است نه، يك مبنايي دارد، يك اعتقادي دارد، يك پايگاهي دارد، اين كسي است كه أسس بنيانه علي التقوي. لذا فرمود آنكه يك مبناي فكري دارد، يك پايگاهي دارد بالاخره در فراز و نشيب زندگي مقاومت مي‌كند، يك سمت مي‌رود و درست است. اما كسي كه پايگاه نداشته باشد ديگر يميلون مع كل ريح خواهد بود. ﴿أفمن أسّس بنيانه علي التقوي من الله و رضوان خير﴾ همان طوري كه مسجد ضرار چند منظوره بود؛ ضرار بود، تفريق بود، كفر بود، ارصاد بود، اينجا هم محبت طهارت است، تقواي من الله است، تحصيل رضوان الهي هست. ﴿أم من أسّس بنيانه علي شفا جرف هار﴾ شفا يعني لبه. جرف يعني وادي، هار و هور هم يعني ايني كه دارد مي‌ريزد. حالا اگر سيلي آمده يك دره‌اي درست كرده، اين دره كه بتوني نيست، يك سد نيست، اين با شن پديد آمده. خب يك درهٴ رملي اين آمادهٴ ريزش است ديگر. اگر كسي بخواهد لبهٴ شفا يعني لبه، لبهٴ اين درهٴ رملي كه هار است، هائر است، هور است، اين تپه هوري، هار، هائر كه مي‌گويند يعني ريزنده، ريزش كننده. هور، هار، هائر همه از يك سنخند. خب، هارٍ، هاريٍ و هائرٍ هر دو به معني ريزش كننده است. خب حالا اگر كسي آمده روي لبهٴ اين درهٴ شني و رملي آماده كه زيرش آتش است. خب كسي كه آنجا خانه نمي‌سازد كه. فرمود نفاق همين است. تا بجنبند به جهنّم مي‌افتند. أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سيئات أعمالنا.

«و الحمد لله رب العالمين»