درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

81/02/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 106

 

﴿وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾(106)

 

در اين بخش از سورهٴ مباركهٴ توبه كه چند طائفه مطرح شدند، گروهي كه در اين آيه مطرح هست، از همهٴ آنها جداست يك خصيصه‌اي دارد كه آنها نداشتند اين طوائف و گروههايي كه ياد شدند يا پيشگامان در هجرت و در نصرتند به عنوان ﴿و السابقون الأوّلون من المهاجرين و الأنصار﴾ يا تابعان راستين مهاجر و انصارند به عنوان ﴿والّذين اتّبعوهم بإحسان رضي الله عنهم و رضوا عنه﴾ بعد از اين دو گروه سخن از منافقان بود كه فرمود ﴿و ممّن حولكم من الأعراب منافقون و من اهل المدينهٴ مردوا علي النفاق﴾ اين گروه سوم.

گروه چهارم كساني بودند كه از نظر عقيده مثل مهاجر و انصارند از نظر عمل مثل منافقند يعني مشكل اعتقادي ندارند، از نظر عقيده سالمند ولي از نظر عمل گرفتار نفاقند در جبهه شركت نكردند همراه پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نرفتند دستور آن حضرت را اطاعت نكردند در ضمن برخي از كارهاي صالح را هم انجام دادند ﴿و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملاً صالحاً و آخر سيئاً﴾ اينها در مقام عمل گرفتار معصيت بودند چه اينكه برخي از احكام واجب را هم انجام دادند لكن صبغهٴ اينها صبغهٴ توبه است اولين جمله‌اي كه در اين آيه از آنها ياد شده است اعتراف آنها به گناه است ﴿و آخرون اعترفوا بذنوبهم﴾ در شرح آن آيه اشاره شد به اين‌كه گاهي اعتراف فقط خسارت و حسرت را به همراه دارد نظير اعتراف تبهكار در قيامت كه ﴿فاعترفوا بذنبهم فسحقاً لأِصحاب السعير﴾ گاهي توبه و ندامت به همراه دارد و زمينهٴ مغفرت است مانند اعتراف تبهكار در دنيا وقتي در دنيا به گناهش اعتراف مي‌كند اين زمينهٴ مغفرت است. ولي در آخرت به گناه اعتراف بكند اين با خسارت و عذاب همراه است آنجا فرمود: ﴿فاعترفوا بذنبهم فسحقاً لِأصحاب السعير﴾ اينجا مي‌فرمايد ﴿و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملاً صاحلاً و آخر سيئاً عسي الله أن يتوب عليهم﴾ اين گروه چهارم كه از نظر عقيده دنبال مهاجر و انصارند و از نظر عمل گاهي منافقانه رفتار مي‌كنند بعد از اينكه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله وسلّم) از جبهه تبوك برگشتند اينها اعتراف كردند و زمينه توبه را هم فراهم كردند و توبه كردند و ذات اقدس الهي با چند تعبير در اين آيه حق اين گروه چهارم را مشخص كرد. از همان طليعهٴ آيه فرمود اينها به ذنبشان اعتراف كردند بعد فرمود اينها گرچه مذنب بودند ولي خدماتي هم داشتند كارهاي صالحي هم كردند ﴿عملوا صالحاً﴾ بعد هم وعدهٴ توبه را و زمينهٴ پذيرش توبهٴ اينها را ذكر كرد فرمود ﴿عسي الله أن يتوب عليهم﴾ كه اين جمله هم اميد بخش است پايان بخش آيه هم اين است كه خدا غفور رحيم است كه خود اين غفور رحيم يك وعدهٴ ضمني را به همراه دارد بنابراين از چند جهت اين آيه نسبت به گروه چهارم اميدبخش است بعد هم به دنبال اين فرمود به اين‌كه ﴿ألم يعلموا أن الله هو يقبل التوبهٴ عن عباده و يأخذ الصدقات﴾ اين نشان مي‌دهد كه آنها يك توبه‌اي كردند به نصاب قبول رسيده است و ذات اقدس الهي توبهٴ اينها را پذيرفته است لكن دربارهٴ اين گروه اخير هيچ يك از اين تعبيرات اميدبخش نيست؛ فرمود ﴿و آخرون مرجون لِأمر الله﴾ اينها تأخير انداخته شدند اينها به عقب انداخته شدند تا ببينند خدا چه تصميم مي‌گيرد. إرجاء يعني تأخير چون در مورد رجا نسبت به آينده مطرح است و انسان نسبت به آينده اميدوار است لذا از كساني كه به اميد آينده به سر مي‌برند آنها را مي‌گويند مرجون و فرقه‌اي را كه به اميد آينده تكيه مي‌كند آن فرقه را مي‌گويند فرقهٴ مرجعه. اين كلمه در چند جاي قرآن بكار رفت؛ گاهي به صورت امر، گاهي به صورت اسم مفعول گاهي به صورتهاي اسم يا جمع، اينها ريشهٴ لغوي همهٴ اينها رجاست كه ناقص واوي است. چون در مورد اميد كار به تأخير مي‌افتد و به آينده واگذار مي‌شود، از اين گروه به مرجون ياد شده است در سورهٴ مباركهٴ احزاب آيهٴ 51 ذات اقدس الهي به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود به اينكه ﴿ترجي من تشاء منهن و تُؤْي إِليك من تشاء﴾ دربارهٴ همسران تصميمي را كه مي‌خواهي بگيري بعضيها را مي‌پذيري بعضيها را تأخير مي‌اندازي و مانند آن كه اِرجاء يعني تأخير انداختن. در جريان حضرت موسي سلام الله عليه و برادر او در دو جاي قرآن به صورت آمده است كه درباريان فرعون بعد از مشاهدهٴ پيشرفت وجود مبارك موساي كليم سلام الله عليه پيشنهاد دادند ﴿قالوا أرجه و أخاه و أرسل في المدائن حاشرين﴾ ارجه يعني أخّره يعني فعلاً دست به كار موسي نزن دربارهٴ موسي تصميم نگير دربارهٴ برادر موسي هارون سلام الله عليهما هم تصميم نگير فعلاً دست نگه دار أخّره و أخاه أخّرهما تا ساحران از ساير شهرها بيايند يك مسابقه‌اي بدهند وضع روشن بشود كه اين تأخير به استناد آن رجاست.

جواب سؤال: بله؟ آيهٴ 111 سورهٴ مباركهٴ اعراف است كه فرمود: ﴿أرجه و أخاه و أرسل في المدائن حاشرين﴾ اين مضمون در جاي ديگر قرآن هم آمده.

گاهي به عنوان جمع از مادهٴ رجا اين كلمه بكار رفته است نظيرآيات ١٦ و 17 سورهٴ مباركهٴ حاقّه كه فرمود: ﴿وانشقّت السَّماء فهي يومئذٍ واهيهٴ ٭ و الملك علي أرجائها و يحمل عرش ربِّك فوقهم يومئذٍ ثَمانيهٴ﴾ آيات ١٦ و 17 سورهٴ مباركهٴ حاقّه. فرشتگان بر اَرجاء كه اَرجاء جمع رجاست، رجا هم يعني ناحيه آن هم يك معناي تأخير، يك معناي اميد را اشراف شده در خود مي‌يابد غرض آن است كه همهٴ اين موارد از يك ناقص واوي با يك تفاوت مفهومي و موردي بكار مي‌رود كه تأخير هم به همين مناسبت است اينگونه از گروهي كه به عنوان گروه پنجم ياد شدند اينها مرجون لِأمرالله هستند يعني مؤخرند تا ذات اقدس الهي دربارهٴ اينها تصميم بگيرد، هيچگونه وعده‌اي به اينها داده نشده است اگر رجا است آميخته با خوف هم هست پس در صدر آيه از تأخير اينها كه تصميم دربارهٴ اينها به آينده موكول مي‌شود سخن به ميان آمده بر خلاف آيهٴ 102 همين سورهٴ توبه كه فرمود: ﴿و آخرون اعترفوا بذنوبهم﴾ در صدر اين آيه هم از اعتراف آنها كه اعتراف سودمندي است سخن به ميان آمده. فرمود اين گروه مرجون لِأمرالله‌اند. كاري كه خدا بايد تصميم بگيرد، حالا إمّا يعذّبهم و إمّا يتوب عليهم. گرچه با إمّا ياد شده است اَمّا تقديم تعذيب نشان مي‌دهد كه آنها زمينهٴ استحقاق پذيرش توبه را فراهم نكردند يا توبه نكردند يا توبه‌شان به نصاب قبول نرسيده است إمّا يعذّبهم و إمّا يتوب عليهم. يك بياني مرحوم اَمين الإسلام در مجمع دارد و آن اين است كه مي‌فرمايد ما بر اين باوريم كه قبول توبه تفضّل هست، واجب نيست براي اينكه خدا فرمود يا تعذيب يا توبه. اين بيان ظاهراً ناتمام است گرچه تمام فيضهاي الهي تفضّل است هيچكدام روي استحقاق به معني مطالبه نيست اما براساس اينكه ﴿كتب ربكم علي نفسه الرَّحمهٴ﴾ بر اساس اينكه خودش وعده داده است و براساس اينكه خودش فرمود ﴿إنّ الله لايخلف الميعاد﴾ انسان مي‌تواند حكم بكند به اينكه بعضي از چيزها واجب عن الله است گرچه واجب علي الله نيست يعني مي‌توان حكم كرد كه يقيناً خدا اين كار را مي‌كند نه بايد بكند يك چيزي كه حاكم بر الله باشد نخواهد داشت فرض صحيح هم ندارد اما مي‌شود حكم كرد كه فلان كار را خدا يقيناً مي‌كند، نه بايد بكند چون حكيم است از حكيمي كه عدل محض است، احسان صرف است از خير محض هم جز نكويي نايد. بنابراين اينكه ايشان فرمودند توبه تفضّل هست، هرگز اينچنين نيست يقيناً ذات اقدس الهي توبه را مي‌پذيرد خودش هم فرمود: ﴿يقبل التوبهٴ عن عباده﴾ و تخلف هم نمي‌كند تواب است و مانند آن. لكن اين توبه‌اي كه در اينجا در عِدل تعذيب قرار گرفته است توبهٴ اول خداست نه توبهٴ سوم. كه توبهٴ عبد بين اول و سوم باشد اين بحثي است چون مبسوطاً قبلاً گذشت كه هر توفيقي كه نصيب انسان مي‌شود بين دو فيض خداست؛ فيض اول الهي همان بيدار كردن بنده است كه اين انسان اگر خوابيده بود بيدار مي‌شود غافل بود متذكر مي‌شود متمرد بود مطيع مي‌شود، يك گرايشي در او پيدا مي‌شود. بعد به طرف حق حركت مي‌كند آنگاه ذات اقدس الهي پاداش كارش را هم به او عطا مي‌كند پس اول، اولين فيضي كه از طرف خداست اين است كه اين خوابيده را و غافل را و ساكن را بيدار و متحرك كند. بعد كه اين شخص راه افتاد آنگاه خداي سبحان به او پاداش مي‌دهد پس فيض اول خدا زمينهٴ راه‌اندازي شخص را فراهم مي‌كند فيض سومي، كار سومي كه مطرح است پاداش دادن به بنده است كار دومي كه بين دو تا كار خداست كار بنده است و آن راه رفتن و تحرك و توبه و مانند آن است. اين توبه‌اي كه در عِدل تعذيب قرار گرفته احتمالاً همان توبهٴ اول است يا خداي سبحان اينها را عذاب مي‌كند يا مشمول لطف قرار مي‌دهد كه اينها بيدار مي‌شوند و توبه كنند وگرنه آن توبه‌اي كه بعد از به معناي يقبل التوبهٴ باشد آن عِدل عذاب نيست يعني اگر كسي توبه كرد ديگر امرش دائر مدار بين تعذيب و قبول توبه نيست. قبلاً گذشت كه ﴿ألم يعملوا أنّ الله هو يقبل التوبهٴ عن عباده﴾ خودش هم وعده داد فرمود اگر توبه كرديد ما قبول مي‌كنيم ديگر خلف وعده كه ممكن نيست بنابراين توبهٴ به معناي آن امر سومي كه قبول توبه باشد اين عديل تعذيب نيست كه خدا يا عذاب مي‌كند يا توبه را قبول مي‌كند آن توبه‌اي كه عديل عذاب است توبهٴ ابتدايي است.

مطلب ديگر آن است كه اگر يك كسي توبه‌اي كرد و آن توبه واجد نصاب قبول نبود توبه‌هاي شخصي حالا برفرض يك كسي گناهي كرده است يك نمازي را عمداً تأخير انداخت توبه‌اش اين است كه آن نماز را قضا به جا آورد و بين خود و بين خداي خود اصلاح كند. اما توبه اينكه يك كتابي نوشته يك مقاله‌اي نوشته سخنرانيي كرده يك عده‌اي را گمراه كرده توبه‌اش به اين نيست كه بگويد استغفر الله ربّي و أتوب إليه و رو به قبله بنشيند با ذات اقدس الهي درد و دل بكند چهار قطره اشك هم بريزد در آن بخشها فرمود ﴿إلاّ الّذين تابوا و أصلحوا و بيّنوا أولئك أتوب عليهم و أنا التّوّاب الرّحيم﴾ حالا اگر كسي كتابي نوشته مقاله‌اي نوشته حرفي زده، كسي را گمراه كرده توبه‌اش اين است كه آن گمراه شده را هدايت كند به مقصد برساند، آنهايي كه فساد اينچنين ايجاد كردند آنها توبه‌شان به اين است كه ﴿تابوا و أصلحوا و بيّنوا أولئك أتوب عليهم و أنا التوّاب الرّحيم﴾

خب پس برخي از توبه‌ها شرايط خاص خودش را دارد ممكن است كه آن توبه به نصاب نرسيده باشد. نظير همين توبه‌هاي فرهنگي كه فرمود تا براي مردم روشن نكردي توبه‌ات مقبول نيست. در جريان تبوك آن جاسوسي‌هايي كه احياناً كردند آن خون‌ريزيهايي كه اينها باعث شدند آن افتي كه دامن‌گير نظام شد در اثر توطئهٴ اينها آن با يك استغفر الله و چهارتا قطره اشك حل نمي‌شود آن همان مشكل را بايد حل بكند. گاهي ممكن است گناه عظيم باشد كه توبه‌اش داراي شرايط بيشتري باشد و كساني كه توبهٴ آنها واجد آن شرايط نبود در حد ﴿إمّا يعذبهم و إمّا يتوب عليهم﴾اند يا لطف خدا شامل حال آنها مي‌شود آن بقيه را ترميم بكند از اينها مي‌گذرد يا نه عذابشان مي‌كند به هر تقدير آن سخن امين الإسلام رضوان الله عليه كه چون قبول توبه تفضّل است ذات اقدس الهي فرمود يا تعذيب يا توبه اين بإطلاقه درست نيست اگر توبه به نصابش رسيده است يقيناً خدا قبول مي‌كند ديگر معادل تعذيب و عِدل تعذيب قرار نمي‌گيرد. ﴿و آخرون مرجون لأمر الله إما يعذبهم و إمّا يتوب عليهم﴾ پس اين توبه‌اي كه معادل تعذيب است لِأحد الأمرين است.

مطلب ديگر آن است كه در آن آيهٴ 102 نشانه‌هاي اميد فراوان بود از صدر و ساقهٴ آن آيه نشانه‌ٴ اميد طلوع ظهور مي‌كرد در صدر آيه اعتراف اينها را ذكر كرد كه فرمود ﴿و آخرون اعترفوا بذنوبهم﴾ اعتراف به ذنب زمينهٴ مغفرت است چه اينكه ﴿عسي الله أن يتوب عليهم﴾ و ﴿خلطوا عملاً صالحاً﴾ را هم ذكر كرد از يك سو. ﴿عسي الله أن يتوب عليهم﴾ را بدون معادل ذكر كرد از سوي سوم، ديگر نفرمود إما يعذبهم أو يتوب عليهم، معادلي به عنوان تعذيب براي آنها ذكر نكرد. و از سوي چهارم هم در پايان آيه اميد به مغفرت و رحمت داده است فرمود: ﴿إن الله غفورٌ رحيم﴾. اما در اينجا هيچ يك از آنها نيست در پايان آيه هم سخن از عليم حكيم است اين عليم حكيم هم با هر دو مي‌سازد يعني او مي‌داند كه چه مي‌كند و حكيمانه هم تصميم مي‌گيرد اگر تعذيب باشد حكيمانه است و اگر توبه باشد هم حكيمانه است قبول توبه باشد حكيمانه است پس ذيل آيه هم اميدبخش نيست برخلاف ذيل آن آيه اينها فرقهاي دروني دوتا آيه است منشأ بيروني هم همان بيانات گذشته است كه يا آنها توبه نكردند يا اگر توبه كردند توبهٴ آنها واجد شرايط قبول نبوده است وگرنه توبه اگر به نصاب قبول مي‌رسيد يقيناً ذات اقدس الهي قبول مي‌كرد و معادل تعذيب هم قرار نمي‌گرفت.

مطلب ديگر آن است كه اين گروه بين خير و شر سرگردانند برخلاف مجاهديني كه در جريان تبوك و مانند آن شركت كردند يا در صحنه‌هاي ديگر شركت مي‌كنند، مجاهديني كه در صحنه‌هاي ديگر شركت مي‌كنند بالاخره يا كمك مالي دارند يا كمك بدني دارند، يا كمك فرهنگي دارند يا كمكهاي ايثار نفس دارند ﴿لا ينفقون نفقهٴ صغيرهٴ و لا كبيرهٴ﴾ مگر اين كه پادششان را مي‌گيرند آنها بين دوتا خوبي قرار دارند لذا تحير ندارند اينها نصيبشان احدي الحسنيين است اما اين گروه پنجم بين خوب و بد بين خير و شر بين نفع و ضرر سرگردانند اينها كه ﴿مرجون لأمر الله‌﴾اند ﴿إمّا يعذّبهم و إما يتوب عليهم﴾ پس اينها بين الحسنهٴ و السيئه سرگردانند برخلاف آنهايي كه در راه جهاد قدم برداشتند آنها بين الحسنيين قرار دارند ديگر تحير ندارند آنها در اي حال بانشاطند هركدام از حسنها باشد براي اينها رحمت و بركت است. پس خيلي فرق است بين كسي كه بين خير و شر و نفع و ضرر و حسنه و سيئه و مانند آن به سر مي‌برد اين در حقيقت سرگردان است و هيچ راهي هم براي رفع حيرت ندارد مگر اين كه يك تحولي در درون خود او پيدا بشود و او توبهٴ نصوح داشته باشد. اما آنهايي كه راه صحيح را طي كرده‌اند بين حسنيين‌اند هر دو اش خير است. منتها حالا علم تفصيلي ندارند كه كداميك از اين دو حسنه نصيبشان مي‌شود. آنها بين حسنيين‌اند اينها بين حسناء و سيئه به سر مي‌برند. مطلب ديگر آن است كه اين ابهام مربوط به مردم است وگرنه ذات اقدس الهي هم مي‌داند و هم حكيمانه كار مي‌كند اين ترديدها به لحاظ مردم است گاهي مصلحت در اين است كه يك عده را بين دو امر مردد نگه بدارد تا تصميم را به عهده خود آن شخص بگذارد. ولي در پايان فرمود براي خدا هيچ ترديدي وجود ندارد چون او بالقول المطلق عليم است چه اينكه حكيم هم هست پس اين ترديدها ﴿إما يعذبهم و إما يتوب عليهم﴾ نه اينكه گوينده بگويد بالاخره ما يا اين كار را مي‌كنيم يا آن كار را مي‌كنيم براي ما معلوم نيست نه براي خدا معلوم است الآن هم معلوم است كه در آينده چكار خواهد كرد ولي براي اين گروهي كه مرجون لأمراللهند معلوم نيست. ﴿و آخرون مرجون لِأمر الله إما يعذّبهم و إما يتوب عليهم و الله عليم حكيم﴾

جواب سؤال: كل واحد آنوقت مشكل دارند كه معلوم نيست كه كدام يك از اينها اينچنين هستند. تقسيم هم كه باشد بالاخره معلوم نيست كه اين زيد داخل در قسم اول است كه تعذيب است يا داخل در قسم دوم است كه توبه است باز ابهام در جامعه هست.

جواب سؤال: هر گروه بله بسيار خوب پس اين ابهام هست راز اين ابهام هم اموري است يكي از آنها آن است كه آنها متوحش باشند. خب البته رواياتي هم در ذيل اين باب هست اين آيه هست كه شأن نزول را به دو گروه توجيه مي‌كند يكي اين كه اينها كه در جبهه شركت نكردند مانند آن عده‌اي كه پيشگام بودند در توبه خودشان را به ستون بستند و ناله‌ها كردند نظير ربابونها نظير آنها نبودند و يكي اينكه اينها كساني بودند كه در قتل حمزهٴ سيد الشهداء سلام الله عليه شركت داشتند يك سابقهٴ سوء اينچنيني داشتند بالاخره يا گناهشان نظير گناهان ديگر بود ولي توبه‌شان كم بود، يا گناهشان با گناهان ديگر فرق مي‌كرد، لذا توبهٴ آنها بايد بيشتر مي‌بود و به احد النحوين فاقد شرايط قبول بود. نقل كردند كه ذات مقدّس پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي اينكه اينها متنبه بشوند و كسي ديگر بار اين كار را با نظام اسلامي نكند، فرمود به اينكه از اينها جدا بشويد. حتي همسران اينها، اينها را نپذيرفتند. بعضي‌ها كه از جبهه‌ها فرار مي‌كردند مي‌آمدند طرزي تربيت شده بودند كه مادرها يا همسرها يا دخترها خاك به صورت اين سرباز فراري ريختند يحثون علي وجوههم التراب، خاك مي‌ريختند كه چرا شما برگشتيد فرار كرديد. اين كسي كه فرار از زخم مي‌كند همه فهميدند كه جزو گناهان كبيره است. اين اشتياق به شهادت در همه زنده شده بود، اين طور نبود كه فقط در مردها زنده شده باشد. اگر احياناً يك سربازي از جبهه فرار مي‌كرد مي‌آمد اعضاي منزل يحثون علي وجوههم التراب، حثي التراب يعني خاك ريخت. اينكه گفتند احثوا علي وجوه المداحين التراب، يعني آنهايي كه چاپلوسند، متملقند، كرنش‌گرند، مداح بي‌جا هستند، به جاي آن كه به اينها صله بدهيد يا تشويقشان كنيد، خاك به صورتشان بپاشيد احثوا علي وجوه المداحين التراب. اين كار را در صدر اسلام اعضاي منزل يك سرباز فراري مي‌كردند كه يحثون علي وجوههم التراب. وقتي پيغمبر اسلام (صلّي الله عليه و آله وسلّم) دستور داد همگان از اينها فاصله بگيرند، حتي اعضاي منزل، اعضاي خانوادهٴ اينها هم اينها را ديگر قبول نكردند. اينها همان گروهي‌اند كه ﴿ضاقت عليهم الأرض بما رحبت﴾ شد. نظير همان ﴿نامفهوم﴾ شدند بعدها توبهٴ اينها پذيرفته شد. چون در صدر اسلام قبول توبهٴ كساني كه با جبهه و جنگ به نيرنگ پرداختند مستقيماً به دستور الهي اعلام مي‌شد. وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) منتظر نزول آيه بود كه نشانهٴ قبولي توبهٴ اين گونه از افراد باشد. دربارهٴ يك عده بعد از 50 روز مثلاً آيه آمد كه توبهٴ اينها مقبول است. دربارهٴ همين اين ﴿مرجون للأمر الله﴾ اين طور شد. اما دربارهٴ يك عدهٴ ديگر نه يك قدري زودتر قبولي توبهٴ آنها اعلام شده است. حالا تتمهٴ اين آيه براي روز بعد انشاء الله

جواب سؤال: ذيل همين آيه در تفسير نورالثقلين اينها آمده است.

«و الحمد لله رب العالمين»