81/02/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 103 الی 105
﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾(103)﴿أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾(104)﴿وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَي عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾(105)
رؤيت خدا سخن به ميان آمد فرمود ﴿ألم يعلم بأن الله يري﴾ انسان نميداند كه خدا ميبيند. هنوز سخن از بهشت و جهنّم نيست سخن از عذاب و كيفر نيست. سخن از حياست. اين دعوت مردم به اينكه بدانند خدا ميبيند براي احياي روح حيا خيلي مؤثر است. مطلب ديگر آن است كه علم ذات اقدس الهي آن علم ازليش كه سر جايش محفوظ است، كه قبل از اينكه اين شخص به دنيا بيايد يا قبل از اينكه اين شخص شروع به كار بكند، ميداند كه اين در آينده چه تصميمي ميگيرد. به معدومها هم علم دارد، به ممتنعات هم بر فرض وجود علم دارد. وقتي از وجود مبارك امام رضا﴿ع﴾ سؤال كردند كه خداوند به ممتنع علم دارد؟ فرمود آري، به ممتنع علم دارد و به ممتنع بر فرض وجود هم علم دارد. آن وقت به اين آيهٴ ﴿ولو ردّوا لعادوا لما نهوا عنه﴾ استشهاد ميكند ميفرمايد كه با گسترش قيامت بساط دنيا برچيده شده است، ديگر دنيايي نيست. پس رجوع از جهنّم به دنيا محال است براي اينكه دنيايي در كار نيست، ولي بر فرض محال اين كفّار عنود اگر از جهنّم آزاد بشوند بيايند دنيا دوباره همان خلافهايشان را ادامه ميدهند ﴿لو ردّوا لعادوا لما نهوا عنه﴾. اين گونه از علمها در قرآن فراوان است لكن مسئلهٴ رؤيت و شهود اين براي ايجاد حيا سهم مؤثري دارد. لذا آيات رؤيت، طايفهٴ مخصوصي است كه خصوصيات خودش را دارد كه ميفرمايد خدا ميبيند خدا در مشهد خداييد، مشهود خداييد، آيهٴ محل بحث كه ﴿و قل اعملوا فسيري الله عملكم﴾ از همين قبيل است. چه اينكه ﴿ألم يعلم بأن الله يري﴾ از همين قبيل است. آيهٴ سورهٴ مباركهٴ يونس هم از همين قبيل است. آيهٴ 60 سورهٴ مباركهٴ يونس همين معنا را به همراه دارد كه فرمود هر كاري كه شما انجام ميدهيد ذات اقدس الهي آن كار را ميداند هنگامي كه شما در آن كار وارد ميشويد. آيهٴ 61 سورهٴ يونس اين است ﴿و ما تكون في شأن و ما تتلوا منه من قرآن و لا تعملون من عمل إلاّ كنّا عليكم شهوداً إذ تفيضون فيه﴾ همين كه ميخواهيد وارد آن كار بشويد مشهود ماييد. در مشهد و محضر ماييد. خب پس آياتي كه دلالت بر رؤيت و شهود دارد اين طايفهٴ مخصوصي است كه در ايجاد حيا سهم مؤثري دارد. و منظور از صدر آيه هم در حقيقت ايجاد اين روحيهٴ حيا است كه فرمود ﴿و قل اعملوا فسيري الله عملَكم و رسوله و المؤمنون﴾ وگرنه آن جريان ترغيب و ترهيب و ترساندن از جهنّم و تشويق به بهشت و اينها از جملهٴ ذيل اين آيه استفاده ميشود كه ﴿و ستردّون إلي عالم الغيب و الشّهادهٴ فينبّئكم بما كنتم تعملون﴾ در قيامت به خداي سبحان مراجعه ميكني كه او عالم غيب و شهادت است و همهٴ كارهاي شما را به شما گزارش ميدهد كه ﴿ينبّؤا الإنسان يومئذٍ بما قدّم و أخّر﴾ و اين رؤيت كه هم جنبهٴ تربيتي دارد و هم حيا را در انسان تقويت ميكند، مورد عنايت انبيا هم بود. وجود مبارك حضرت ابراهيم به قوم خودش اعتراض ميكند در سورهٴ مباركهٴ مريم آيهٴ 41 و 42 به اين صورت ذكر شده است ﴿و اذكر في الكتاب إبراهيم إنّه كان صدّيقاً نبياً ٭ إذ قال لأبيه يا أبت لم تعبد ما لا يسمع و لا يبصر و لا يغني عنك شيئاً﴾ خب چرا كسي را ميپرستيد كه سميع و بصير نيست؟ كسي را بپرستيد كه سميع و بصير است و او الله ربّ العالمين است. پس سميع و بصير بودن معبود يك سهمي دارد، گذشته از مسئلهٴ جزا، روح تربيتي را كه حيا باشد در انسان احيا ميكند. و همين حيا با علم به اينكه پيغمبر و ائمه (عليهم السلام) ميبينند تقويت ميشود. كه ﴿و قل اعملوا فسيري الله عملَكم و رسوله و المؤمنون﴾ و ذات اقدس الهي همين رؤيت را براي پيغمبر خود (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم به افاضهٴ خودش ثابت كرده است در سورهٴ مباركهٴ نسا قبلاً گذشت، آيهٴ 41 سورهٴ مباركه نسا به اين صورت بود ﴿فكيف إذا جئنا من كل امهٴ بشهيد و جئنا بك علي هولاء شهيداً﴾ براي هر امتي ما شاهدي را در صحنهٴ قيامت حاضر ميكنيم، شاهد يعني كسي كه قيامت كه ظرف ادا شهادت است آنجا حضور پيدا كند شهادت را ادا كند و هر ادائي هم مسبوق به تحمّل است، چون شاهد وقتي در محكمه ميتواند شهادت را ادا كند كه در حين حادثه حضور داشته باشد و آن حادثه را ديده باشد، اگر قبلاً حادثه را تحمل نكرده باشد چگونه در صحنهٴ محكمه شهادت ميدهد. هر ادائي مسبوق به تحمّل است. پس اگر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در قيامت به عنوان شاهد حاضر ميشود معلوم ميشود كه در دنيا حاضر بود، ديد كه شهادت ميدهد. و اگر در دنيا نديده باشد و آگاهي شهودي نداشته باشد كه نميتواند شهادت بدهد. و اگر گفته بشود كه اينها در دنيا حاضر نيستند خداوند در قيامت اينها را آگاه ميكند آن وقت احتجاج تام نيست. ممكن است آن متهمان بگويند خدايا اينها نبودند، اينها نميدانستند تو يادشان دادي. خب اگر شاهد در صحنه نباشد و نداند، قاضي يادش بدهد كه شهادت تام نيست. شهادت در محكمه وقتي مسموع است كه خود همين شاهد در صحنه حادثه حضور داشته باشد و متن حادثه را ديده باشد و تحمّل كرده باشد تا در جريان محكمه شهادت بدهد.
جواب سؤال: البته قبلاً هم اين حديث از وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) گذشت مردم هم دو قسمند بعضي هستند كه كاري به آبروي ديگران ندارند و احياناً گرفتار يك لغزشي ميشوند خدا هم آبروي اينها را حفظ ميكند حتي نميگذارد كه كسي متوجه بشود. حتي فرشتگاني هم كه موكلند، مأمورند، اصلاً براي همين كار هم آمدند كه اعمال را يادداشت بكنند، خداي سبحان اجازه نميدهد كه آن ملائكهٴ موكل بفهمند. ايني كه ﴿وإنّ عليكم لحافظين ٭ كراماً كاتبين ٭ يعلمون ما تفعلون﴾ همينها كه كرام كاتبند، همينها كه مأمور ضبط اموالند، در دعاي نوراني كميل آمده است كه گاهي خداي سبحان اجازه نميدهد كه همين ملائكه هم بفهمند؛ و كنت أنت الرّقيب عليّ من ورائهم والشاهد لما خفي عنهم و برحمتك اخفينه. خدايا آنچه را كه از اينها مخفي شد تو شاهدي. خب چه كسي مخفي ميكند غير از خداي سبحان. خب دربارهٴ وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) آن حديث از كتاب شريف نهجالفصاحه بود كه آن روز نقل شد. خب اگر كسي واقعاً بينه و بين الله اصراري دارد كه معصيت نكند، تلاش و كوشش ميكند كه معصيت نكند، ولي گاهي آلوده ميشود ممكن است كه خدا آبروي او را حفظ بكند. اما اگر كسي گناه او پردهدري است. او گناهش نه تنها هم متجاهر به فسق است، هم ميكوشد پردهٴ ديگران را بدرد خب چنين كسي علي رؤوس الأشهاد رسوا خواهد شد. پس ستّار بودن خداي سبحان هم برابر با حكمت اوست. و گاهي ستّاري ميكند گاهي نميكند و مانند آن. ﴿أم حسب الّذين في قلوبهم مرض أن لن يخرج الله أضغانهم﴾ گاهي دربارهٴ عدّهاي كه در سورهٴ مباركهٴ حج اين آيه بود كه قبلاً هم اين آيه خوانده شد فرمود ﴿لهم خزي في الحيوهٴ الدنيا﴾ و در قيامت عذاب حريق دامنگيرشان ميشود. خب اگر كسي را خدا بخواهد رسوا بكند، براي آن است كه او سعي كرده هم آبروي دين را ببرد، هم آبروي مسلمين را ببرد، هيچ حيثيتي را رعايت نكند و خداي سبحان چندين بار به او مهلت داده است، ستّساري كرده است، از اين به بعد ديگر خزي دامنگيرش ميشود.
خب پس جريان رؤيت اين است هم دربارهٴ ذات اقدس الهي هم به بركت افاضهٴ الهي وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و هم ائمه (عليهم السلام) كه اگر فرصت شد رواياتي كه در ذيل اين آيه وارد شده است و مؤمنون را بر وجود مبارك ائمه(عليهم السلام) تطبيق كرده است كه اينها هستند كه شاهدان اعمالند، مقداري از آن روايات خوانده ميشود. پس ﴿و قل اعملوا فسيري الله عملَكم و رسوله و المؤمنون﴾ كه سخن از شهود است و اين رؤيت را هم نميشود به معني علم گرفت. براي اينكه همان طوري كه برخيها هم نقل كردند و فخر رازي و ديگران هم ذكر كردند آن رؤيت به معناي علم دو تا مفعول ميگيرد. آن رأي كه به معني علم باشد دو تا مفعول ميگيرد. امّا اگر به معني شهود باشد ديگر يك مفعول ميگيرد. اينجا هم يك مفعول گرفته است معلوم ميشود كه همين شهود مراد است. گذشته از اينكه اين رؤيت به معناي علم مطلق در ذيل آيه آمده است كه آن خدا عالم به غيب و شهادت است. براي اينكه تكرار نشود صدر و ذيل اين رؤيتي كه در صدر آيه است به همان معناي شهود است و نظير آيهٴ 61 سورهٴ يونس است و آن علمي كه در ذيل آيه آمده است همان علم مطلق است. مطلب ديگر آن است كه جهان هستي برخيشان غيبند بعضي شهادت. غيب يعني چيزي كه اصلاً با حواس ضبط نميشود. شهادت آن است كه با حواس ضبط ميشود. منتهي بخش شهادت هم دو قسم است. يك بخشيشان بالفعل با حواس ضبط ميشود مثل موجودي كه علناً در مرئي و منظر انسان است. بخشيشان هستند كه بالقوه مشهودند. مثل چيزي كه پشت ديوار است، پشت پرده است، يا آينده ميآيد، يا گذشته بود ولي فعلاً نيست. اينها به حسب ظاهر غيبند ولي غيب نسبياند. يك موجودي كه پشت ديوار است يا زيرزمين است، نسبت به انسان غيب است، و گر نه قابل حس است، موجودي است مادّي و قابل رؤيت. اما مجرّدات عاليه مثل ارواح و فرشتگان عاليه و عرش، لوح، كرسي اينها جزو حقايق غيبند يعني به هيچ وجه اينها را نميشود با چشم ظاهري مشاهده كرد. ملائكه هم از اين قبيلند. آنها اصرار داشتند كه فرشتگان را ببينند كه گاهي ميگفتند ما هرگز ايمان نميآوريم مگر اينكه ملائكه را ببينيم يا خدا را ببينيم. دربارهٴ رؤيت خدا كه ديدنش محال است نه در دنيا نه در آخرت نه با چشم ظاهر نه با عالم مثال. ولي دربارهٴ ملائكه خداوند در سورهٴ فرقان پاسخ داده است كه اينها ملائكه را ميبينند ﴿يوم يرون الملائكهٴ لا بشري يومئذٍ﴾ آنوقت ميگويند ﴿حجراً محجوراً﴾ سورهٴ مباركهٴ فرقان آيهٴ 22 اين است ﴿و قال الّذين لا يرجون لقاءنا لو لا أُنزل علينا الملائكهٴ أو نري ربّنا لقد استكبروا في أنفسهم و عتو عتوّاً كبيراً ٭ يوم يرون الملائكهٴ لا بشري﴾ ملائكه را ميبينند اما يك روز مخصوصي آن حالت احتضارشان است. پس با اين چشم ظاهر نميشود فرشتگان را ديد ﴿يوم يرون الملائكهٴ لا بشري يومئذٍ للمجرمين و يقولون حجراً محجوراً﴾
خب پس اگر يك چيزي قابل ديدن حسي نباشد ميشود غيب، و چيزي كه قابل ديدن حسي است در عالم شهادت است منتها همين كه در عالم شهادت است گاهي قيد نسبي است كه مثلا چون پشت ديوار است يا زير زمين است كسي او را نميبيند ولي جزء عالم شهادت است.
مطلب ديگر اينكه اگر گفته شد خداي سبحان عالم غيب و شهادت است معنايش اين نيست كه معلوم هم دو قسم بعضي غيبند و بعضي شهادت و خدا به هر دو قسم عالم است قبلا هم اين بحث به مناسبتهايي كه از غيب و شهادت سخن به ميان آمد، گذشت اينگونه از آيات ناظر به آن است كه چيزي نسبت به ذات اقدس الهي غيب نيست. همانطوري كه در آيهٴ 61 سورهٴ مباركهٴ يونس فرمود همه چيز در مشهد خداست، ﴿الا كُنا عليكم شهوداً اِذ تُفيضونَ فيه﴾ مجردات هم در مشهد خدا هستند او كه با چشم نبايد ببيند كه او با علم شهودي و احاطهٴ ذاتي ميبيند. اگر چنين علمي شهودي است و با چشم نيست لذا هر موجودي معلوم حضوري او و شهودي اوست. اگر هر موجودي معلوم شهودي و حضوري اوست پس چيزي نسبت به ذات اقدس الهي غيب نيست اصولا علم به غيب بما انه غيب تعلق نميگيرد چون علم يعني ظهور، كشف، شهود و انكشاف. غيب، پنهاني و مستوري است. غائب بما انه غائب كه معلوم نيست. اگر گفته شد او عالم غيب و شهادهْْ است، ارشاد به نفي موضوع است يعني چيزي براي خدا غيب نيست نه اينكه چيزي براي خدا غيب است چيزي براي خدا شهادت معذلك او به غيب علم دارد اين ارشاد به نفي موضوع است يعني چيزي نسبت به ذات اقدس الهي غيب نيست بدليل اينكه فرمود ﴿و الله علي كل شيء شهيد﴾ و بكل شيءٍ شهيد مانند آن. هم نسبت به غيب او شاهد است هم نسبت به شهادت او شاهد. خب پس اگر او شاهد است معلوم ميشود غيبي در كار او نيست. عالم الغيب و الشهادهْْ . بعد هم ميفرمايد ﴿فينبئكم بما كنتم تعملون﴾ اين تنبئه با تهديد همراه است؛ بالاخره روزي به شما ميگوييم كه چكار كرديد. در آنجا هم فرمود كه ﴿يومئذ ينبؤُا الانسان بما قدم و أخَّر﴾ در قيامت همهٴ كارها را به انسان گزارش ميدهند كه اين كارها را تو كردي بعد هم ميفرمايد كه نيازي به تنبئه و گزارش نيست ﴿بل الانسان علي نفسه بصيرهْْ و لو أَلقٰي معاذيره﴾ اين بل الانسان ناظر به آن است كه نيازي به تنبئه و گزارش نيست ما به انسان چه ميخواهيم بگوييم اين كارها را كردي خب متن اين كارها را كه او الان دارد ميبيند. اگر متن كار را او دارد ميبيند چي را ما به او گزارش بدهيم؟ ﴿بل الانسان علي نفسه بصيرهْْ﴾ اين هم قبلا ملاحظه فرموديد كه تايش تاي مبالغه است مثل علامه نه تاي تأنيث است؛ براي اينكه انسان مذكر است. براي اينكه ثابت كنند كه انسان نسبت به كارهاي خودش خيلي بصير و بيناست مثل اينكه بفرمايد بل الانسان علي نفسه علامهْْ اينجا ميفرمايد بل الانسان علي نفسه بصيرهْْ. كه اين تا، تاي مبالغه است. خب اين تنبئهاي كه در اينجا مطرح شده است با تهديد همراه است. بالاخره فرمود كه به شما ميگوييم كه شما چه كار كردهايد. ﴿قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسولُه و المؤمنون و سَتُردّون الي عالم الغيب و الشهاده﴾ منظور از اين رؤيت كه شهود شد، آنگاه معلوم ميشود كه منظور از اين مؤمنون ائمه عليهم السلام خواهند بود يا لااقل مصداق كامل اينها هستند و احياناً اوحدي از مردان باايمان هم مشمول اين مؤمنون هستند.
جواب سؤال: خود مرسلين كه با آن چشم ملكوتي با فرشتگان رابطه دارند ديگر.
جواب سؤال: نه با چشم ظاهري آنها ديده نميشوند مگر آنكه يك وقتي جزء ملائكهْْ الارض باشند و خصوصيت جِرمي پيدا كنند وگرنه وقتي فرشته سلام الله عليه نازل ميشد كساني كه در حضور پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بودند نميديدند با اينكه حضرت ميديد و گاهي افراد مشاهده ميكردند آنهم به اِشهاد نبوي بود يعني به وساطت خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به عنايت و افاضهٴ خود پيغمبر باذن الله بعضيها ميديدند.
جواب سؤال: بله ديگر.
خب رواياتي كه مسئلهٴ مؤمنون.
جواب سؤال: بله ديگر حالا آنجا بايد بحث بشود كه آنها جزء ملائكهْْ الارضند و واقعا به اين صورت درآمدهاند يا نه به عنايت خودِ وجودِ حضرت لوط بود كه قومش ديدند. همانها را در همان آياتي كه دربارهٴ اين فرشتگان دارد وجود مبارك حضرت ابراهيم اينها را ديد براي اينها غذا آماده كرد ﴿فلما رأيٰ ايدَيهم لا تَصِلُ اليه نَكِرَهُمْ﴾ بعد وقتي كه ديد اينها اهل غذا نيستند آنوقت ناشناسي پديد آمد خب خود قرآن دارد كه فرشتگان را ديد اما اينها اهل غذا نبودند اگر يك موجود مادي باشد كه يأكلوا و يمشوا في الأسواق نظير ديگري خب غذا ميخورد ديگر. وجود مبارك حضرت ابراهيم وقتي كه اينها را ديد ﴿جاء بعجلٍ حنيذ﴾ سفره پهن كرد و جريان مهماني را در پيش گرفت ديد كه دستشان به طرف غذا دراز نميشود. اهل غذا نيستند. خب
جواب سؤال: تمسن دارند ديگر. اينها تجرد مثالي دارند البته. بعضيها در حد تجرد مثالياند. بعضي در حد تجرد عقلياند ولي توان آن را دارند كه به تجرد مثالي در بيايند كه انسان اينها را ميبينيد. مثل اينكه در عالم رؤيا ميبيند. چشم را هم ببندد باز هم ميبيند. به دليل اينكه اينها اهل غذا نيستند. اگر اهل غذا نيستند معلوم ميشود كه مادي و غذا بخور و آب بخور و اينها نيست.
خب پس معيار شهود است و اين آيه هم در معيار شهود سخن ميگويد. حالا رواياتي كه در اين زمينه وارد شده فراوان است. امروز ديگر كه چون آخرين روز بحث قبل از تعطيلات ايام اربعين است ما تبركا اين چند تا از رواياتي كه در ذيل اين آيهٴ نوراني وارد شده است بخوانيم كه معلوم ميشود اينها ناظر به ائمه (عليهم السلام)اند و عرض اعمال هم زيرمجموع همين اين رؤيت اعمال است. بخشي از اين روايات در تفسير كنزالدقائق مرحوم شيخ محمدرضاي قمي مشهدي آمده، جلد پنجم، صفحهٴ 534 از تفسير عياشي نقل ميكند كه محمد بن مسلم عَن احدهما(عليهما السلام) نقل ميكند كه اينها از اعمال سؤال شدند كه هل تُعْرضُ علي رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم)؟ آيا اعمال مردم را بر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرضه ميكنند؟ فرمود ما فيه شَكٌ، يعني اين ديگر اختصاص به زمان حيات پيغمبر ندارد. اين ﴿قل اعملوا فسيري اللهُ عملكم و رسولُه﴾ رسول ميبيند ولو بعد از رحلت معلوم ميشود كه با چشم ظاهر نيست ديگر. و رؤيت هست با چشم ظاهر نيست. حضرت خواب هم كه باشد ميبيند. در قبر هم كه باشد ميبيند. بعد وجود مبارك امام باقر يا صادق (سلام الله عليهما) براي رفع اعجاب سائل كه قيل أريتَ حولَ الله عزوجل و قل اعملوا ما شئتُمْ الِٰي قوله و المؤمنون، اين يعني چه؟ حضرت فرمود كه لله شُهداءُ في أَرضِه، ذات اقدس الهي شاهدان فراواني در زمين خود دارد كه پيغمبر و مؤمنون كه منظور مثلاً ائمه (عليهم السلام﴾اند جزو شهداي الهياند. ابيبصير ميگويد از وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) رسيده است كه إن اباالخَطّٰاب كان يقول اِنَّ رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم تُعْرضُ عليه اَعمال امته كُلَّ خميس، هر روز پنج شنبه اعمال به خدمت حضرت سان داده ميشود گزارش داده ميشود يعني گزارشهاي عمومي، فقال ابوعبدالله عليه السلام هو هكذا ولكن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم تُعرضُ عليه اعمالُ امته كل صباحٍ و مساءٍ ابرارها و فُجارها، اگر روز پنج شنبه است آن يك گزارش عمومي و هفتگي است تقريباً و گر نه هر صبح و شام اگر كنايه از دوام باشد يعني دائماً هر لحظه كه عمل مطرح است معروض بر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است چه اعمال بندگان صالح، چه اعمال بندگان فاجر و طالح. بعد به اين آيه استشهاد فرمود و هو قوله الله تبارك و تعالي ﴿فسيري الله عملَكُم و رسولُهُ و المؤمنون﴾. زُراره از بُريد عِجلي نقل ميكند كه قلتُ لابي جعفر عليهم السلام معناي ﴿اعملوا فسيري الله عملكم و رسولُه و المؤمنون﴾ چيست؟ ابوجعفر (عليهما السلام﴾ چنين فرمود مٰا مِنْ مؤمنٍ يموتْ و لا كافر يوضع في قبره حتي يُعرضُ عملُه علي رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و عَليٍ عليه السلام فَهلُمَّ الي ٰاخِرِ مَنْ فرض الله طاعته علي العباد، هيچ كسي نميميرد مگر اينكه تمام اعمالش بر اين معصومين (عليهم الصلاة و عليهم السلام﴾ عرضه ميشود. حديث ديگر اينكه وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) فرمود والمؤمنون هم الائمه عليهم السلام. اينكه فرمود ﴿قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله و المؤمنون﴾ منظور ائمه (عليهم السلام﴾اند كه ميبينند. محمد بن مسلم از وجود مبارك امام صادق ﴿عليه السلام﴾ نقل ميكند كه ﴿اعملوا فسيري اللهُ عملكم و رسولُه﴾ قال ان لله سبحانَه و تعاليٰ شاهداً في ارضه و اِنَّ اعمالَ العباد تُعرض علي رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم)، ذات اقدس الهي در زمين شاهدي دارد همان طوري كه خليفهاي دارد كه ﴿يا ايها الرسول انا جعلناك شاهداً و مبشراً و نذيراً﴾ ﴿يا ايها النبي انا جعلناك شاهداً﴾ اين هم شاهد الهي است. عن محمدبن حَسّان كوفي عن محمدبن جعفر عن ابيعبدالله عليه السلام قال اذا كان يوم القيامه نُصِبَ مِنَبر عن يمين عرشٍ له اربع و عشرون مِرقٰاتْ و يَجيء عليبن ابيطالب عليه السلام و بيده لِوِاءُ الحمد، پرچم حمد به دست وجود مبارك حضرت امير است، لواي حمد يعني هر كسي بخواهد به مقام حمد برسد تحت اين پرچم است. هر كسي كار خيري كرده است تحت اين پرچم كار خيري كرده است. هر كسي محمود ديگران شد و ديگران نسبت به او ثنايي گفتهاند براي آن است كه او تحت اين پرچم است. و اگر كسي تحت اين پرچم نباشد نه حامد است و نه محمود. اين لواي حمد است. و بيده لواء الحمد فَيَرتقيه، حضرت با همان پرچم ميآيد بالاي منبر ميرود به روي منبر مينشيند و تُعرض الخلائقُ عليه، برابر آيهٴ سورهٴ مباركهٴ ﴿اذا وَقَع﴾ آن روز ﴿اِنَّ الاولين و الاخرين لمجموعون الي ميقات يومٍ معلوم﴾ خب اولين و آخرين ديگر سخن از مليارد مليارد ميگذرد حالا چقدر است، عددش آنجا جز ذات اقدس الهي كسي نميداند. همهٴ اينها بر وجود مبارك حضرت امير عرضه ميشود. فَمن عَرَفُه دَخَل الجَنّه، هر كس حضرت امير (سلام الله عليه) او را به رسميت شناخت او وارد بهشت ميشود. پيش عليبن ابيطالب معرفه بود يعني حضرت او را به رسميت شناخت، او وارد بهشت ميشود. و مَنْ اَنْكَرَه، هر كس پيش حضرت امير (سلام الله عليه) نكره بود يعني وجود مبارك حضرت امير او را به رسميت نشناخت دَخَل النّٰار. و گر نه اينها همه را ميشناسند. و وجود مبارك حضرت امير قسيم الجنهْْ و النار است، از همين امر است. بعد وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) ميفرمايد و تفسير ذلك في كتاب خدا اين قل اعملوا است تا المؤمنون. قال هو والله اميرالمؤمنين، اين مؤمنوني كه هست اميرالمؤمنين عليبن ابيطالب ﴿صلوات الله عليه) است آن وقت روايت ديگري هم دارد كه تا آخرين حجت وجود مبارك وليعصر ارواحنا فداه
جواب سؤال: اين ديگر مصداق كامل است ديگر. بيان مصداق كامل است. حالا اگر احيانا كسي در تحت ظل عنايت اينها جزو شاگردان اينها بود، جزو اوحدي از اينها بود و بعضي از اعمال را ديد، اين در حقيقت به تعليم اينهاست.
جواب سؤال: اين ديگر مال اين چهارده معصوم است ديگر.
وفي امالي شيخ الطائفه ﴿رضوان الله عليه قدس سره﴾ باسناده الي عُمربن اُذَيْنِه اين چنين آمده است كه ميگويد كنت عند ابيعبدالله عليه السلام فقلتُ له جعلتُ فداك اينكه خدا فرمود قل اعملوا تا والمؤمنون اين معنايش چيست؟ حضرت فرمود اِيّانا عَنٰي، منظور از مؤمنين ماييم. ما ميبينيم. و في اصولالكافي احمد العبدالعظيم عن الحسين بن الصَبّاح عَن مَنْ اخبره قال قرأ رجلٌ عند ابيعبدالله عليه السلام هذه الايه را يعني آيهٴ ﴿قل اعملوا فسيري الله عملَكم و رسولُه و المؤمنون﴾ آن وقت وجود مبارك حضرت در حقيقت مؤمنون را تبيين كرد، تفسير كرد، باطنش را ذكر كرد، فرمود انما هي و المَأمونون فَنحن المأمونون، منظور از مؤمنون آنها كه در امن محضند، كه ﴿الذين آمنوا و عملوا الصالحات و لم يلبسوا ايمانهم اولئك لهم الامن﴾ كسي كه در امن محض است ماييم. ماييم كه اعمال ديگران را ميبينيم.
روايت ديگري كه محمد بن يحيي عن احمد بن محمد عن الحسين بن سعيد عن القاسم بن محمد عن علي بن ابيحمزه عن ابيبصير از وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) نقل ميكند اين است كه تُعرِضُ الاعمالُ علي رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اعمال العبادِ كُل سوٰاه ابرارَها و فُجارَها فَاحضَروه، اين فاحضروه همان تهديد است. در بخش ديگري از قرآن كريم آمده است كه ﴿اعلموا ان الله يعلم ما في انفسكم فاحضروه﴾ آن براي تهديد است كه كار حيا از آن ضمن اينكه بر ميآيد تخفيف هم به همراه دارد. فرمود بدانيد كه آنچه كه در درون شماست خدا ميداند ﴿و اعلموا اَن الله يعلم ما في انفسكم فاحضروه﴾. و هو قول الله عزوجل ﴿اعملوا فسيري الله عملَكُم و رسولَهُ﴾. عدهْْ من اصحابنا عن احمد بن محمد عن الحسين بن سعيد عن نضر بن سويد عن يحيي الحلبي عن عبدالحميد طائي عن يعقوب بن شعيب قال سئلتُ اباعبدالله عليه السلام عن قول الله عزوجل ﴿اعملوا فسيري الله عملكم و رسولُه و المؤمنون﴾ قال عليه السلام هُمُ الائمه عليهم السلام.
روايات فراواني هم هست كه حالا شايد به همهاش نرسيم كه بقيهاش را بخوانيم. مشكل اين است كه خود ائمه (عليهم السلام﴾ يك سلسله شاگرداني تربيت ميكردند كه آنها به آن فكر اصلي ميپرداختند. يك وقتي هم شايد به عرضتان رسيد مثلاً خيلي از ماها كه سعي و كوششمان اين است كه در مثلاً كارهاي علمي و عملي تلاش بكنيم مثلاً در اين حد هستيم كه خب چرا فلان كس عالم شد ما نشويم، مرجع شد ما نشويم، يا حكيم شد يا فقيه شد، ما نشويم. الگوي ما اينهايند. چيز خوبي هم هست كه آدم بشود در حد شيخ انصاري بشود در حد اينها خوب هست، نجات از جهنم است، رسيدن به بهشت است، اما يك سلسله شاگرداني ائمه (عليهم السلام﴾ داشتند كه اصلاً در اين فضاها نبودند كه حالا من مثل فلان حكيم بشوم، مثل فلان فقيه بشوم، مثل فلان محصل بشوم. الان يك طلبه وقتي ميبيند يك طلبهٴ ديگري رشد كرده ميگويد من چه چيزم كمترم است، خب من هم تلاش و كوشش بكنم، من هم فقيه بشوم، من هم مجتهد بشوم، من هم . يك عده هستند كه اينها را گذراندند مشكلشان جاي ديگر است. ميگويند مرحوم شيخ طوسي نقل كرد، زمخشري نقل كرد، يعني هم شيعه نقل كرد، هم سني نقل كرد كه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود به اينكه قبل از اينكه من به مقام نبوت برسم يك حجري بود كه هر وقت مرا ميديد سلام ميكرد. الان هم من آن سنگ را ميشناسم إني لَأَعْرِفُهُ الاٰن، الان هم آن سنگ را ميشناسم، اين يك. جريان ﴿و أَلنّٰا له الحديد﴾ است كه موم در دست مبارك حضرت داوود نرم ميشد اين دو. جريان آن استن حنان، آن ستون حنانه كه فريقين نقل كرد كه آن ديگر زبانزد عام و خاص است، اين سه. همين ستوني كه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به او تكيه ميداد، سخنراني ميكرد، خطبههاي نمازجمعه را ايستاده به اين ستون تكيه ميداد و ميخواندند. به حضرت عرض كردند شما خسته ميشويد اجازه بدهيد براي شما منبر تهيه كنيم، حضرت موافقت كرد يك منبري تهيه كردند، حالا وجود مبارك حضرت از اين ستون ميخواهد مفارقت كند روي منبر بنشيند. خب نالهٴ اين ستون درآمد. همه شنيدند اين ستون جزع كرد، ناله كرد از فراغ پيغمبر. بعد حضرت برگشت و اين ستون را بغل كرد ، اين ستون آرام شد. اين استن حنانه، استن حنانه، استوانهٴ حنانه كه الان در كنار ضريح مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هست، همين است. گر چه اين ستون آن ستون نيست، ولي اين نمادش است، اين سمبل. اين يك چيزي است كه فريقين هم نقل كردند. يك عده هستند كه ميگويند چه چيز ما از اين ستون كمتر است. چه چيزمان از آن سنگ كمتر است، چه چيزمان از آن موم ، آهن كمتر است. چرا ما نرم نشويم، چرا ما مثل آن ستون جزع نكنيم از عشق پيغمبر. اين يك راه ديگر است. اين يك راه ديگر است. در هر هزارها نفر شايد مثلاً يكي دو نفر در اين وادي مثلاً گوئي استشمام بكنند، اصلاً در اين فكرها نيستند. ما الان الگويمان مثلاً حد اعلايش شيخ انصاري و صاحب جواهر و اينها است بگوييم ما چه چيزمان خب ما از اين راه برويم. اما ديگر حالا در وجود مبارك وليعصر ميگذرد ديگر. كسي به اين فكر باشد كه من او را ببينم بشناسم يك سلامي عرض كنم اين نيست. يا خب من هم مثل آن ستون باشد اين نيست. يا من هم مثل آن آهن باشم دلم نرم بشود اين نيست. اين رؤيت اين خاصيت را به آدم ميدهد يعني اگر آدم بداند كه هميشه باورش بشود كه چهارده معصوم پاك او را ميبينند خب خيلي خودش را كنترل ميكند. اگر اين بازيها را بگذارد كنار خيلي چيزها برايش روشن ميشود از همان اول مشخص ميشود كه چكاره است. اين كاملاً مشخص ميشود دنياي او هم تأمين است. اگر هم در حد سليمان (سلام الله عليه) باشد كه ﴿غُدُّوها شهرٌ و رواحُها شهر﴾ باز هم كار داود را ميتواند انجام بدهد. عُلِّمْنٰا منطقالطير را هم ميتواند بكند. چيزي او را سرگرم نميكند. خب مگر نعمت در بهشت كم است اين اصلاً نمونههايش در دنيا نيست. متنعم بودن با موحد بودن ميسازد. اين همه نعمتها را بهشتيها دارند مصرف ميكنند لذتي كه بهشتي از ياد خدا ميبرد آن لذت با همهٴ نعمتها كه در بهشت وجود دارد قابل قياس نيست. چطور ميشود كه آدم متنعم باشد ولي لذتش از آن توحيد بيش از همهٴ لذائذ باشد. به دليل اينكه افرادي مثل سليمان (سلام الله عليه) اين جور بود. و مؤمنين در بهشت همهٴ نعمها را دارند كه ﴿فيها ما تشتهيه الانفس و هم في ما اشتهت انفسهم خالدون﴾ اما كاملاً به نام و ياد خدا لذيذ است.
«و الحمد لله رب العالمين»